هر کس حقیقت را در درون خود نهان دارد.
اما اندک کسانی به کانون وجود رخنه می کنند.
غالباً در محیط پیرامون پرسه می زنند محیط پیرامون در حوزه ی فلسفه است و جهش از پیرامون به کانون، همان چیزی است که:
«من آن را #دیانت_می_نامم.»
دیانت نمی تواند کثیر باشد،
اما فلسفه می تواند.
به اندازه ی تعداد مردم فلسفه وجود دارد، زیرا فلسفه پرورده ی ذهن است
و هر کس فلسفه ی خود را داراست
اما حقیقت یکی است
وجود درونی تو و وجود درونی من
دو چیز جدا از هم نیستند
در کانون و هسته ی وجود، ما یکی هستیم
فقط در پوسته و سطح با یکدیگر متفاوتیم، مانند امواج یک دریا،
در سطح، هر موجی از امواج دیگر جداست اما در اعماق، فقط دریا وجود دارد. دیگر هیچ موجی نیست
این تجربه ی دریا گونگی،
این تجربه ی وحدت و یکی بودن، #حقیقت_است.
و حقیقت رهایی بخش است
تو را از بدبختی،
از تمام درد و رنج ها،
از مرگ،
از ترس و
از حرص و آز رها می سازد.
تو را از همه ی مشکلات و دردسرها رها می سازد.
گره همه ی مشکلات را می گشاید.
در لحظه لحظه ی زندگی ات جشنی بر پا می دارد.
#اشو
اما اندک کسانی به کانون وجود رخنه می کنند.
غالباً در محیط پیرامون پرسه می زنند محیط پیرامون در حوزه ی فلسفه است و جهش از پیرامون به کانون، همان چیزی است که:
«من آن را #دیانت_می_نامم.»
دیانت نمی تواند کثیر باشد،
اما فلسفه می تواند.
به اندازه ی تعداد مردم فلسفه وجود دارد، زیرا فلسفه پرورده ی ذهن است
و هر کس فلسفه ی خود را داراست
اما حقیقت یکی است
وجود درونی تو و وجود درونی من
دو چیز جدا از هم نیستند
در کانون و هسته ی وجود، ما یکی هستیم
فقط در پوسته و سطح با یکدیگر متفاوتیم، مانند امواج یک دریا،
در سطح، هر موجی از امواج دیگر جداست اما در اعماق، فقط دریا وجود دارد. دیگر هیچ موجی نیست
این تجربه ی دریا گونگی،
این تجربه ی وحدت و یکی بودن، #حقیقت_است.
و حقیقت رهایی بخش است
تو را از بدبختی،
از تمام درد و رنج ها،
از مرگ،
از ترس و
از حرص و آز رها می سازد.
تو را از همه ی مشکلات و دردسرها رها می سازد.
گره همه ی مشکلات را می گشاید.
در لحظه لحظه ی زندگی ات جشنی بر پا می دارد.
#اشو
#دیانت
#سوال
مرشد عزیز، آیا شما مردم را به دین خود گرایش میدهید؟
#پاسخ
من ابداً هیچ دینی ندارم؛
یک نوع از دیانت بله، ولی نه هیچ #مذهب و #دین خاصی. برای همین است که برای من جذبکردن محمد، مسیح، موسی، زرتشت، بودا، لائوتزو و ماهاویرا بسیار آسان است
اگر من یک مذهب خاص داشتم، امکان نداشت که چنین جهانشمول باشم.
داشتن یک دین یعنی محدود شدن
دین خاصی را داشتن یعنی:
زندگی را تعریف کردهای،
از زندگی یک جزم ساختهای و از آن راز زدایی کردهای. زندگی دیگر بینهایت نیست؛ دیگر ناشناخته و غیرقابلشناختن نیست.
#زندگی را به یک نظام فکری تنزل دادهای.
تمام تلاش من در اینجا این است که تمام نظامهای فکری را ذوب کنم، ذهنهای شما را که در تعصبات یخ بسته است ذوب کنم، تا یک گرمای خاص زمین را فرا بگیرد.
این نوعی از دیانت خواهد بود ــ
فقط یک احساس مبهم،
نه یک فکر مشخص و تعریفشده. میتوانی آن را تجربه کنی ولی نمیتوانی آن را توضیح بدهی. مانند یک گُل نخواهد بود، بیشتر شبیه یک رایحه خواهد بود
اگر سرما نخورده باشی میتوانی آن رایحه را احساس کنی! سرهای مردم پر از سردی است؛ آنان از سرماخوردگی رنج میبرند، یخبستهاند: یکی مسلمان است و دیگری مسیحی است!
یک محمد باش و هرگز یک محمدی
نباش!
یک مسیح باش و هرگز یک مسیحی نباش!
یک بودا باش و هرگز یک بودایی
نباش!
وقتی بتوانی حقیقت را خودت تجربه کنی، چرا باید با دانش دست دوم رضایت بدهی و یک مقلد باقی بمانی؟
تمام ادیان دانش دست دوم و تقلیدی هستند.
وقتی مرشدی زنده است، یک حالوهوای خاصی دارد، هیچ تردیدی در موردش نیست:
فضایی خاصی در اطراف او وجود دارد: جایی که مردم شروع به رشد میکنند ــ به درون خودشان رشد میکنند. گرویدن واقعی همین است. گرویدن این نیست که یک مسلمان یک مسیحی شود یا یک مسیحی یک مسلمان بشود؛
این گرویدن نیست.
این فقط عوض کردن یک زندان با زندان دیگر است؛
حرکتی از یک سیستم مردهی فکری به یک سیستم فکری مُردهی دیگر است ــ
ولی تو همانی که بودی باقی ماندهای.
ادامه دارد....
👇👇👇
#سوال
مرشد عزیز، آیا شما مردم را به دین خود گرایش میدهید؟
#پاسخ
من ابداً هیچ دینی ندارم؛
یک نوع از دیانت بله، ولی نه هیچ #مذهب و #دین خاصی. برای همین است که برای من جذبکردن محمد، مسیح، موسی، زرتشت، بودا، لائوتزو و ماهاویرا بسیار آسان است
اگر من یک مذهب خاص داشتم، امکان نداشت که چنین جهانشمول باشم.
داشتن یک دین یعنی محدود شدن
دین خاصی را داشتن یعنی:
زندگی را تعریف کردهای،
از زندگی یک جزم ساختهای و از آن راز زدایی کردهای. زندگی دیگر بینهایت نیست؛ دیگر ناشناخته و غیرقابلشناختن نیست.
#زندگی را به یک نظام فکری تنزل دادهای.
تمام تلاش من در اینجا این است که تمام نظامهای فکری را ذوب کنم، ذهنهای شما را که در تعصبات یخ بسته است ذوب کنم، تا یک گرمای خاص زمین را فرا بگیرد.
این نوعی از دیانت خواهد بود ــ
فقط یک احساس مبهم،
نه یک فکر مشخص و تعریفشده. میتوانی آن را تجربه کنی ولی نمیتوانی آن را توضیح بدهی. مانند یک گُل نخواهد بود، بیشتر شبیه یک رایحه خواهد بود
اگر سرما نخورده باشی میتوانی آن رایحه را احساس کنی! سرهای مردم پر از سردی است؛ آنان از سرماخوردگی رنج میبرند، یخبستهاند: یکی مسلمان است و دیگری مسیحی است!
یک محمد باش و هرگز یک محمدی
نباش!
یک مسیح باش و هرگز یک مسیحی نباش!
یک بودا باش و هرگز یک بودایی
نباش!
وقتی بتوانی حقیقت را خودت تجربه کنی، چرا باید با دانش دست دوم رضایت بدهی و یک مقلد باقی بمانی؟
تمام ادیان دانش دست دوم و تقلیدی هستند.
وقتی مرشدی زنده است، یک حالوهوای خاصی دارد، هیچ تردیدی در موردش نیست:
فضایی خاصی در اطراف او وجود دارد: جایی که مردم شروع به رشد میکنند ــ به درون خودشان رشد میکنند. گرویدن واقعی همین است. گرویدن این نیست که یک مسلمان یک مسیحی شود یا یک مسیحی یک مسلمان بشود؛
این گرویدن نیست.
این فقط عوض کردن یک زندان با زندان دیگر است؛
حرکتی از یک سیستم مردهی فکری به یک سیستم فکری مُردهی دیگر است ــ
ولی تو همانی که بودی باقی ماندهای.
ادامه دارد....
👇👇👇
👇👇👇
ادامه مطلب ....
#راههای_ظریفی برای گرواندن مردم به مذهب وجود دارد.
کسی که گرویده میشود خودش ابداً خبر ندارد
که چه اتفاقی برایش میافتد
شما او را آهسته آهسته #شرطی میکنید. به تکرار و تبلیغ کتابهای مذهبی ادامه میدهید و آهسته آهسته، بدون اینکه باخبر شود،
👈 #ذهنش پر از آنچه که تکرار شده است میگردد.
او در حال شرطیشدن است.
این روند #هیپنوتیزم است
تلاش من در اینجا ضد این روند است: روند شرطیزدایی و هیپنوتیزمزدایی. شما هرچه که باشید ــ مسلمان، مسیحی، یهودی، هندو ….
شما را از هیپنوتیزم و شرطیشدگی بیرون میآورم
من فقط شما را از هیپنوتیزم و شرطی شدگی خارج می کنم
و سپس به شما واگذار میکنم تا بتوانید خودتان باشید
من شما را دوباره هیپنوتیزم و شرطی نمیکنم.
من با شرطیزدایی شما متوقف میشوم تا از الگوهای قدیمی و ذهنیتهای کهنه که بر شما تحمیل شده است آزاد باشید.
وقتی که #آزاد باشید، کار من تمام شده است. آنوقت میتوانید براساس نور خودتان و براساس نیازهای درونی خودتان رشد کنید.
حق مادرزادی هر فرد است که خودش باشد
دنیا نیازی به مسلمانان، مسیحیان، یهودیان، هندوها و... ندارد؛ بهیقین نیاز به مردمان بادیانت دارد
و منظورم چیست وقتی میگویم، “مردمان بادیانت”؟
منظورم مردمانی است که درک کنند به درک رسیده باشند، دنیا نه تنها مادّه است، بلکه چیز بیشتری در دنیا وجود دارد، چیزی اضافه بر مادّه دارد. دنیا با مادّه تمام نشده و نمیشود
مادّه فقط پیرامون است،
در مرکز، آگاهی و معرفت وجود دارد. و این فقط وقتی ممکن است که تو آگاهی را در مرکز و درون خودت تجربه کرده باشی،
آنگاه میتوانی همان معرفت را در همهجا تجربه کنی. وقتی شروع میکنی به تجربهکردن آگاهی در همهجا، با خداگونگی آشنا شده و برخورد کردهای. من این تجربه را #دیانت میخوانم
من البته علاقه دارم که شما را با این تجربهی وسیع آشنا کنم، ولی شما باید خودتان به آن برسید.
باید بدون هیچگونه تقلید، باور و تعصب به آن تجربه وارد شوید ـــ باز، آسیبپذیر، آماده برای دیدن “آنچه که هست”؛
بجای اینکه “آنچه که باید باشد” را فرافکن کنید!
من هیچ “باید و نباید” به شما نمیدهم،
هیچگونه “فرمان” به شما نمیدهم
من فقط مانند باغبانی که به یک بذر کمک میکند، به شما یاری میرسانم.
این تلاشی نیست برای ساختن یک گل نیلوفر از یک بوته گلسرخ، بلکه برعکس. باغبان به گلسرخ کمک میکند تا گلسرخ باشد
و به گلنیلوفر کمک میکند تا یک گل نیلوفر باشد
هرآنچه که نیروی بالقوهی شما باشد، باید همان باشید.
من اینجا نیستم تا تعیین کنم که شما چه باشید؛
فقط میتوانم #اِشاراتی کنم تا چگونه در وجود خودتان #رشد کنید.
#اشو
ادامه مطلب ....
#راههای_ظریفی برای گرواندن مردم به مذهب وجود دارد.
کسی که گرویده میشود خودش ابداً خبر ندارد
که چه اتفاقی برایش میافتد
شما او را آهسته آهسته #شرطی میکنید. به تکرار و تبلیغ کتابهای مذهبی ادامه میدهید و آهسته آهسته، بدون اینکه باخبر شود،
👈 #ذهنش پر از آنچه که تکرار شده است میگردد.
او در حال شرطیشدن است.
این روند #هیپنوتیزم است
تلاش من در اینجا ضد این روند است: روند شرطیزدایی و هیپنوتیزمزدایی. شما هرچه که باشید ــ مسلمان، مسیحی، یهودی، هندو ….
شما را از هیپنوتیزم و شرطیشدگی بیرون میآورم
من فقط شما را از هیپنوتیزم و شرطی شدگی خارج می کنم
و سپس به شما واگذار میکنم تا بتوانید خودتان باشید
من شما را دوباره هیپنوتیزم و شرطی نمیکنم.
من با شرطیزدایی شما متوقف میشوم تا از الگوهای قدیمی و ذهنیتهای کهنه که بر شما تحمیل شده است آزاد باشید.
وقتی که #آزاد باشید، کار من تمام شده است. آنوقت میتوانید براساس نور خودتان و براساس نیازهای درونی خودتان رشد کنید.
حق مادرزادی هر فرد است که خودش باشد
دنیا نیازی به مسلمانان، مسیحیان، یهودیان، هندوها و... ندارد؛ بهیقین نیاز به مردمان بادیانت دارد
و منظورم چیست وقتی میگویم، “مردمان بادیانت”؟
منظورم مردمانی است که درک کنند به درک رسیده باشند، دنیا نه تنها مادّه است، بلکه چیز بیشتری در دنیا وجود دارد، چیزی اضافه بر مادّه دارد. دنیا با مادّه تمام نشده و نمیشود
مادّه فقط پیرامون است،
در مرکز، آگاهی و معرفت وجود دارد. و این فقط وقتی ممکن است که تو آگاهی را در مرکز و درون خودت تجربه کرده باشی،
آنگاه میتوانی همان معرفت را در همهجا تجربه کنی. وقتی شروع میکنی به تجربهکردن آگاهی در همهجا، با خداگونگی آشنا شده و برخورد کردهای. من این تجربه را #دیانت میخوانم
من البته علاقه دارم که شما را با این تجربهی وسیع آشنا کنم، ولی شما باید خودتان به آن برسید.
باید بدون هیچگونه تقلید، باور و تعصب به آن تجربه وارد شوید ـــ باز، آسیبپذیر، آماده برای دیدن “آنچه که هست”؛
بجای اینکه “آنچه که باید باشد” را فرافکن کنید!
من هیچ “باید و نباید” به شما نمیدهم،
هیچگونه “فرمان” به شما نمیدهم
من فقط مانند باغبانی که به یک بذر کمک میکند، به شما یاری میرسانم.
این تلاشی نیست برای ساختن یک گل نیلوفر از یک بوته گلسرخ، بلکه برعکس. باغبان به گلسرخ کمک میکند تا گلسرخ باشد
و به گلنیلوفر کمک میکند تا یک گل نیلوفر باشد
هرآنچه که نیروی بالقوهی شما باشد، باید همان باشید.
من اینجا نیستم تا تعیین کنم که شما چه باشید؛
فقط میتوانم #اِشاراتی کنم تا چگونه در وجود خودتان #رشد کنید.
#اشو
من نه #باخدا هستم (theist)
و نه #بیخدا (atheist)
هم باخدایی و هم بیخدایی،
ذهنی هستند
به روح دسترسی ندارند.
روح در فراسوی مثبت و منفی قرار دارد.
من کسی را بادیانت میخوانم که
نه باخدا باشد و نه بیخدا
دیانت جهشی است از مفهوم کثرت به وحدت؛ جایی که فکری وجود نداشته باشد، بلکه فقط غیبت فکر باشد.
جایی که انتخابی نمانده باشد،
فقط بیانتخابی باشد.
جایی که واژه نباشد،
و فقط بیکلامی باشد
در آنجا وارد #دیانت میشویم.
#اشو
و نه #بیخدا (atheist)
هم باخدایی و هم بیخدایی،
ذهنی هستند
به روح دسترسی ندارند.
روح در فراسوی مثبت و منفی قرار دارد.
من کسی را بادیانت میخوانم که
نه باخدا باشد و نه بیخدا
دیانت جهشی است از مفهوم کثرت به وحدت؛ جایی که فکری وجود نداشته باشد، بلکه فقط غیبت فکر باشد.
جایی که انتخابی نمانده باشد،
فقط بیانتخابی باشد.
جایی که واژه نباشد،
و فقط بیکلامی باشد
در آنجا وارد #دیانت میشویم.
#اشو
انقلاب در آموزشوپرورش
فصل چهارم
آموزش و مذهب
تاجایی که دین به باورها مربوط باشد، هیچ آموزش دینی ممکن نیست. شاید آن را “تعلیمات دینی” بخوانید، ولی درواقع فقط آموزش هندویسم یا مسیحیت خواهد بود
این آموزش دیانت نخواهد بود، زیرا کسانی که تحت چنین آموزشهایی قرار بگیرند ذهنهای محدود و باریکی خواهند داشت. اینگونه قوای قلبی آنان باز و شکوفا نخواهد شد. چنین افرادی پر از تعصبات خواهند بود. هوشمندی آنان آزاد نخواهد شد، بلکه میمیرد
چنین افرادی ذهنی پیر خواهند داشت، درحالیکه برای هر تحقیق و جستار، ذهنی تازه و جوان مورد نیاز است.
فقط کسانیکه بیطرف باشند، جوان هستند. فقط کسانی جوان هستند که اجازه نداده باشند آگاهیشان زندانی شرطیشدگیها باشد. ذهن شرطیشده پیر میشود، و هرچه شرطیشدهتر باشد، احمقانهتر است
شرطیشدگی دیانت نیست
فقط آن آگاهی که از تمام شرطیشدگیها آزاد باشد
میتواند وارد دیانت شود.
دیانت ذات و طبیعت و خودِ شما است. شرطیشدگیها از بیرون میآیند؛ بیگانه هستند. درست همانطور که غبار روی آینه را میپوشاند، شرطیشدگیها آگاهی را پوشیده نگه میدارند
نباید اجازه داد که به نام دین، آگاهی کودکان باسنّتها، شرطیشدگیها، باورها و آرمانها آلوده و پوشانده شود؛ باید از تمام اینها آزاد باشد
آموزش واقعی و جستار در دیانت، فرد را در جهت آزادی سوق میدهد
دیانت واقعی تنها حیطهای است که ذهن را از تمام عقدهها آزاد میسازد
ولی آن دین و مذهب که در بازار به فروش میرسد نمیتواند چنین کاری انجام دهد.
بنابراین، قبل از اینکه دیانت وارد تعلیم و تربیت شود، میبایست جایگاه و پوشاک قدیم خودش را واگذار کند
فقط با دریافت یک روح جدید است که میتواند روح نسل جدید گردد.
دیانت بهیقین باید به زندگی انسان وارد شود، بدون آن زندگی ما بسیار ناتوان، ناقص و نامتعادل است. اگر ما پیوسته فقط به بیرون فکر کنیم، دنیای درون خالی باقی خواهد ماند. اگر چشمان ما فقط روی مادّه متمرکز باشد، از حضور خداوند در زندگیمان محروم خواهیم بود. این یک معاملهی پرهزینه است زیرا ما الماسها را ازکف داده و بجای آنها سنگریزهها را خواهم داشت.
بیرون در مقایسه با درون چیست؟
ثروت دنیا در مقایسه با ثروت خداوند چیست؟
ما باید آنچه را که خودِ زندگی و مرکز همه چیز است را بشناسیم و جستن آن را مورد توجه مرکزی خود قرار دهیم؛ زیرا جستجوی آن مرکز هرگز نمیتواند بدون مرکزیت دادن به تحقیق کامل شود.
پس من نمیخواهم که دیانت فقط به آموزش در مدارس مرتبط باشد، زیرا این کافی نیست. من میخواهم دیانت را ببینم که در تمام آموزشها، مرکز و محور است؛ زیرا این بسیار حیاتی است که مرکز زندگی، مرکز تمامی آموزشها نیز باشد. زندگی فقط با چیزهای قابلدیدن پایان نمیگیرد؛ درواقع، حیطهی نادیدنی، اساس دنیای قابلرویت است
بدون آشنایی با حیطهی نادیدنی، هیچ هدف و معنایی برای زندگی وجود نخواهد داشت
وقتی معنایی وجود نداشته باشد، چگونه هیچ سرور و شعفی میتواند وجود داشته باشد؟
#سرور دستاورد بامعنابودن زندگی است
#دیانت جستاری برای معنای زندگی است
و علم جستاری برای کاربردها
هم دین و هم علم هردو ناقص هستند. سعادت و تمامیت زندگی انسان در ترکیب و تعادل این دو قرار دارد.
دنیایی در بیرون از انسان وجود دارد، ولی این تمامِ واقعیت نیست: دنیای دیگری در درون انسان هست
و جستجو در بیرون، درنهایت برای درون است
درحالیکه فرد در بیرون جستجو میکند، درون را نباید فراموش کند، زیرا در جستار بیرونی شما قدرت کسب میکنید، ولی آرامش به دست نمیآورید؛ ثروت به دست میآورید، ولی روح خود را از دست میدهید. دنیا چه ارزشی دارد اگر روح خود را از دست داده باشید؟
پیروزی شما عین شکست است.
ادامه دارد....
#اشو
انقلاب در آموزشوپرورش
گردآوری سخنان اشو
بین سالهای۱۹۶۷ تا ۱۹۶۹
فصل چهارم
آموزش و مذهب
تاجایی که دین به باورها مربوط باشد، هیچ آموزش دینی ممکن نیست. شاید آن را “تعلیمات دینی” بخوانید، ولی درواقع فقط آموزش هندویسم یا مسیحیت خواهد بود
این آموزش دیانت نخواهد بود، زیرا کسانی که تحت چنین آموزشهایی قرار بگیرند ذهنهای محدود و باریکی خواهند داشت. اینگونه قوای قلبی آنان باز و شکوفا نخواهد شد. چنین افرادی پر از تعصبات خواهند بود. هوشمندی آنان آزاد نخواهد شد، بلکه میمیرد
چنین افرادی ذهنی پیر خواهند داشت، درحالیکه برای هر تحقیق و جستار، ذهنی تازه و جوان مورد نیاز است.
فقط کسانیکه بیطرف باشند، جوان هستند. فقط کسانی جوان هستند که اجازه نداده باشند آگاهیشان زندانی شرطیشدگیها باشد. ذهن شرطیشده پیر میشود، و هرچه شرطیشدهتر باشد، احمقانهتر است
شرطیشدگی دیانت نیست
فقط آن آگاهی که از تمام شرطیشدگیها آزاد باشد
میتواند وارد دیانت شود.
دیانت ذات و طبیعت و خودِ شما است. شرطیشدگیها از بیرون میآیند؛ بیگانه هستند. درست همانطور که غبار روی آینه را میپوشاند، شرطیشدگیها آگاهی را پوشیده نگه میدارند
نباید اجازه داد که به نام دین، آگاهی کودکان باسنّتها، شرطیشدگیها، باورها و آرمانها آلوده و پوشانده شود؛ باید از تمام اینها آزاد باشد
آموزش واقعی و جستار در دیانت، فرد را در جهت آزادی سوق میدهد
دیانت واقعی تنها حیطهای است که ذهن را از تمام عقدهها آزاد میسازد
ولی آن دین و مذهب که در بازار به فروش میرسد نمیتواند چنین کاری انجام دهد.
بنابراین، قبل از اینکه دیانت وارد تعلیم و تربیت شود، میبایست جایگاه و پوشاک قدیم خودش را واگذار کند
فقط با دریافت یک روح جدید است که میتواند روح نسل جدید گردد.
دیانت بهیقین باید به زندگی انسان وارد شود، بدون آن زندگی ما بسیار ناتوان، ناقص و نامتعادل است. اگر ما پیوسته فقط به بیرون فکر کنیم، دنیای درون خالی باقی خواهد ماند. اگر چشمان ما فقط روی مادّه متمرکز باشد، از حضور خداوند در زندگیمان محروم خواهیم بود. این یک معاملهی پرهزینه است زیرا ما الماسها را ازکف داده و بجای آنها سنگریزهها را خواهم داشت.
بیرون در مقایسه با درون چیست؟
ثروت دنیا در مقایسه با ثروت خداوند چیست؟
ما باید آنچه را که خودِ زندگی و مرکز همه چیز است را بشناسیم و جستن آن را مورد توجه مرکزی خود قرار دهیم؛ زیرا جستجوی آن مرکز هرگز نمیتواند بدون مرکزیت دادن به تحقیق کامل شود.
پس من نمیخواهم که دیانت فقط به آموزش در مدارس مرتبط باشد، زیرا این کافی نیست. من میخواهم دیانت را ببینم که در تمام آموزشها، مرکز و محور است؛ زیرا این بسیار حیاتی است که مرکز زندگی، مرکز تمامی آموزشها نیز باشد. زندگی فقط با چیزهای قابلدیدن پایان نمیگیرد؛ درواقع، حیطهی نادیدنی، اساس دنیای قابلرویت است
بدون آشنایی با حیطهی نادیدنی، هیچ هدف و معنایی برای زندگی وجود نخواهد داشت
وقتی معنایی وجود نداشته باشد، چگونه هیچ سرور و شعفی میتواند وجود داشته باشد؟
#سرور دستاورد بامعنابودن زندگی است
#دیانت جستاری برای معنای زندگی است
و علم جستاری برای کاربردها
هم دین و هم علم هردو ناقص هستند. سعادت و تمامیت زندگی انسان در ترکیب و تعادل این دو قرار دارد.
دنیایی در بیرون از انسان وجود دارد، ولی این تمامِ واقعیت نیست: دنیای دیگری در درون انسان هست
و جستجو در بیرون، درنهایت برای درون است
درحالیکه فرد در بیرون جستجو میکند، درون را نباید فراموش کند، زیرا در جستار بیرونی شما قدرت کسب میکنید، ولی آرامش به دست نمیآورید؛ ثروت به دست میآورید، ولی روح خود را از دست میدهید. دنیا چه ارزشی دارد اگر روح خود را از دست داده باشید؟
پیروزی شما عین شکست است.
ادامه دارد....
#اشو
انقلاب در آموزشوپرورش
گردآوری سخنان اشو
بین سالهای۱۹۶۷ تا ۱۹۶۹