#فیلم_خفگی
نویسندگی، تهیه کنندگی و کارگردانی #فریدون_جیرانی
🎲 این فیلم روایت زندگی #زنان است. زنانی که نه از موهبت پدر و مادر حمایتگر برخوردارند نه ساختار مردانه جامعه به آنها اجازه بال و پر داده است. زنانی که زندگی سخت، بیرحمشان کرده، زنانی ساده، زودباور، به دنبال سرپناه، امنیت، عشق... زنانی قربانی که دیگران را برای رسیدن به حداقل های زندگی قربانی می کنند.
🎲 می گویند تا وقتی خود زنها به همجنسانشان خیانت کنند مردها سراغ زن دوم می روند اما این ساختار معیوب و مردسالار جامعه است که زنها را محتاج نگه می دارد.
🎲 برخی می گویند زنها رفاقت نمی دانند و قابل اعتماد نیستند! تا وقتی زنها برای حداقل ها نیازمند مردان باشند رفاقت معنی ندارد.
زنها باید خوشگل باشند و به هر طریقی شده خوشگل بمانند و همه زندگی شان خلاصه میشود در شوهر کردن. شوهر کردن برابر میشود با نفس کشیدن، نمردن، سقفی بالای سر داشتن.
🎲 فضای تاریک و برفی و سرد فیلم یادآور جامعه ایست نابرابر که در آن عشق و امور معنوی جایی ندارد همه در پی حفظ حداقل های زندگی و پول اند... برق همیشه قطع است و از آسمان سردی و تاریکی می بارد.
🎲 در آخر نیستی و خفگی و خودفروختن و تهیدست ماندن نصیب شخصیت های زن فیلم می شود. زنها به انواع گوناگون در خفقان و تنهایی و بی پناهی می مانند.
🎲 حال جامعه خوب می شود اگر حال زنها خوب شود. اگر زندگی زنها به سامان برسد جامعه به سامان می رسد. اگر زنها مستقل و قوی باشند جامعه به سمت سلامت می رود و بی شک کسانی که زنان را در نیاز و وابستگی می خواهند برای رفع نیازهای متنوع و گاه و بیگاهشان، جامعه را بیمار و نابرابر می خواهند.
http://www.instagram.com/dr.vahedi_healthpsychologist
https://t.me/joinchat/AAAAAEQD0Idqo9XAH092Zw
http://www.healthpsychologyandhypnotism.blogfa.com
نویسندگی، تهیه کنندگی و کارگردانی #فریدون_جیرانی
🎲 این فیلم روایت زندگی #زنان است. زنانی که نه از موهبت پدر و مادر حمایتگر برخوردارند نه ساختار مردانه جامعه به آنها اجازه بال و پر داده است. زنانی که زندگی سخت، بیرحمشان کرده، زنانی ساده، زودباور، به دنبال سرپناه، امنیت، عشق... زنانی قربانی که دیگران را برای رسیدن به حداقل های زندگی قربانی می کنند.
🎲 می گویند تا وقتی خود زنها به همجنسانشان خیانت کنند مردها سراغ زن دوم می روند اما این ساختار معیوب و مردسالار جامعه است که زنها را محتاج نگه می دارد.
🎲 برخی می گویند زنها رفاقت نمی دانند و قابل اعتماد نیستند! تا وقتی زنها برای حداقل ها نیازمند مردان باشند رفاقت معنی ندارد.
زنها باید خوشگل باشند و به هر طریقی شده خوشگل بمانند و همه زندگی شان خلاصه میشود در شوهر کردن. شوهر کردن برابر میشود با نفس کشیدن، نمردن، سقفی بالای سر داشتن.
🎲 فضای تاریک و برفی و سرد فیلم یادآور جامعه ایست نابرابر که در آن عشق و امور معنوی جایی ندارد همه در پی حفظ حداقل های زندگی و پول اند... برق همیشه قطع است و از آسمان سردی و تاریکی می بارد.
🎲 در آخر نیستی و خفگی و خودفروختن و تهیدست ماندن نصیب شخصیت های زن فیلم می شود. زنها به انواع گوناگون در خفقان و تنهایی و بی پناهی می مانند.
🎲 حال جامعه خوب می شود اگر حال زنها خوب شود. اگر زندگی زنها به سامان برسد جامعه به سامان می رسد. اگر زنها مستقل و قوی باشند جامعه به سمت سلامت می رود و بی شک کسانی که زنان را در نیاز و وابستگی می خواهند برای رفع نیازهای متنوع و گاه و بیگاهشان، جامعه را بیمار و نابرابر می خواهند.
http://www.instagram.com/dr.vahedi_healthpsychologist
https://t.me/joinchat/AAAAAEQD0Idqo9XAH092Zw
http://www.healthpsychologyandhypnotism.blogfa.com
نمایش و تحلیل روانپژوهانهی فیلم سینمایی "درساژ"
در پردیس سینمایی قلهک
جمعه ۳ اسفند ماه ۹۷
ساعت ۱۱:۰۰ تا ۱۴:۳۰
با حضور آقای سینا امینی (متخصص روانپژوه)؛ آقای دکتر غلامرضا آذری(ارتباطپژوه) و هنرمندان دست اندرکار فیلم.
#سیاووشان #تحلیل_فیلم_سینمایی #درساژ #پردیس_سینمایی_قلهک #دکتر_حسین_مجتهدی #سینا_امینی #نوجوان #جشنواره_کن #پویا_بادکوبه #سمیرا_برادری #غلامرضا_آذری #دکتر_سید_حامد_واحدی #روانشناسی_سلامت #سلامتي #روان #روانشناسي #مشاور #مشاور_سلامت #مشاوران #مشاوره_فردی #فیلم #سینما #تحلیل #فیلم_درمانی #هنر #فرهنگ #ارتباط #جامعه #اجتماع #فرهنگی_هنری
@dr_hamedvahedi
http://www.instagram.com/dr.vahedi_healthpsychologist
در پردیس سینمایی قلهک
جمعه ۳ اسفند ماه ۹۷
ساعت ۱۱:۰۰ تا ۱۴:۳۰
با حضور آقای سینا امینی (متخصص روانپژوه)؛ آقای دکتر غلامرضا آذری(ارتباطپژوه) و هنرمندان دست اندرکار فیلم.
#سیاووشان #تحلیل_فیلم_سینمایی #درساژ #پردیس_سینمایی_قلهک #دکتر_حسین_مجتهدی #سینا_امینی #نوجوان #جشنواره_کن #پویا_بادکوبه #سمیرا_برادری #غلامرضا_آذری #دکتر_سید_حامد_واحدی #روانشناسی_سلامت #سلامتي #روان #روانشناسي #مشاور #مشاور_سلامت #مشاوران #مشاوره_فردی #فیلم #سینما #تحلیل #فیلم_درمانی #هنر #فرهنگ #ارتباط #جامعه #اجتماع #فرهنگی_هنری
@dr_hamedvahedi
http://www.instagram.com/dr.vahedi_healthpsychologist
نخست او من را خنداند و سپس من او را
در #زندگی بشر #خنده و #سرگرمی جایگاه پررنگی داشته و در قالب های مختلفی چون #لطیفه یا #طنز آن هم به اشکالی متفاوت همچون #فیلم، #تئاتر و #موسیقی رخ نمایان کرده است. این پدیده همچنین از ابعاد مختلفی مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. #فروید در کتاب لطیفه ها و ارتباطشان با ناآگاه (۱۹۰۵) به این مفهوم به گونه ای اشاره کرده است که گویی خنده از یک منظر، نوعی گذار از تروماست. به بیانی دیگر خنده و لطیفه، به سوژه این امکان را می دهد که در عین ورود به محتوای #تروما، در فضایی قابل تحمل تر و فراغتی نسبی و البته ظاهری از #درد تروما، راجع به آن حرف بزند. اما در این مجال، قصد بر این است که به خنده از این جهت پرداخته شود که چه کسی با چه فعلی و چه سازوکاری باعث خنداندن چه کسی می شود و البته که نتیجه آن چیست.
با نگاهی به برخی از صفحات #اینستاگرام که در آن گرداننده صفحه با به اشتراک گذاشتن برخی تصاویر از جمله عمومی کردن خصوصیترین ابعاد زندگی خود، حتی تا جایی که انجام آن در هر مکانی علیرغم خصوصی بودنش امکان پذیر نیست، سوژه خنده دنبال کنندگان صفحه خود می شود. تصاویری چون چگونگی تراشیدن موهای زائد بدن آن هم در حمام و یا نیاز فوری به انجام عملی گوارشی در حین پخش تصویری زنده (Live). البته که این تصاویر برای بسیاری افراد خنده دار است و نیاز مذکور بشر از این راه ارضا می گردد.
آری او من را خنداند. اما با چه فعلی؟!
با نگاهی متاخرتر به این صفحات متوجه میشویم که با این ساز و کار بر تعداد دنبال کنندگان وی اضافه میشود؛ چراکه ما می دانیم، #بشر به خندیدن نیاز دارد. اما پس از چندی دنبال کنندگان که دیگر ممکن است شمار آنها به هزاران و حتی چند میلیون نفر رسیده باشد، در لابه لای پست های گفته شده، شاهد تصاویر دیگری نیز می شوند. اینکه همان سوژه در کدام رستوران شام می خورد و یا اینکه همان تیغی را که برای تراشیدن موهای زائد بدن استفاده می کند، از کدام فروشگاه می خرد. به عبارتی صفحه مذکور در بازه هایی زمانی، تغییر کاربری داده و اکنون شاهد صفحه ای تبلیغاتی هستیم که همان گرداننده با #عریان کردن زندگی خصوصی و نیز استمرار اموری که در بسیاری #فرهنگ ها نه تنها هنجار نیست و بلکه ضد فرهنگ است و البته که به خاطر آن دستمزدی گزاف نیز دریافت می کند، صاحب کسب و کاری شده است. گویا در این حین، مشکل اشتغال زایی نیز در حال حل شدن است. به عبارتی شاید آنچه می بینیم پاداشی است که دنبال کنندگان فراوان آن سوژه خنده، به انجام کارهایی نه تنها غیر مولد و بلکه ضد فرهنگ او میدهند. گویا اکنون سوژگانیت در خنداندن به آن کسی تفویض شد که تا کنون برای خندیدن به این صفحه پیوسته بود و حال نوبت خندیدن سوژه سابق خنده است. شاید خنده به این که میتوان با کمترین زحمت و یا زحمتی در خلاف جهت قوانین بین فردی و فرهنگی، کسب درآمد داشت. هرچند که آسیبی بس ژرف به فرهنگ نیز وارد شود. البته که نیاز به خنده در هر دو گروه دنبال کنندگان و دنبالشوندگان ارضا شد؛ ولی با چه هزینه ای؟!
#دکترواحدی_اردکانی
در #زندگی بشر #خنده و #سرگرمی جایگاه پررنگی داشته و در قالب های مختلفی چون #لطیفه یا #طنز آن هم به اشکالی متفاوت همچون #فیلم، #تئاتر و #موسیقی رخ نمایان کرده است. این پدیده همچنین از ابعاد مختلفی مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. #فروید در کتاب لطیفه ها و ارتباطشان با ناآگاه (۱۹۰۵) به این مفهوم به گونه ای اشاره کرده است که گویی خنده از یک منظر، نوعی گذار از تروماست. به بیانی دیگر خنده و لطیفه، به سوژه این امکان را می دهد که در عین ورود به محتوای #تروما، در فضایی قابل تحمل تر و فراغتی نسبی و البته ظاهری از #درد تروما، راجع به آن حرف بزند. اما در این مجال، قصد بر این است که به خنده از این جهت پرداخته شود که چه کسی با چه فعلی و چه سازوکاری باعث خنداندن چه کسی می شود و البته که نتیجه آن چیست.
با نگاهی به برخی از صفحات #اینستاگرام که در آن گرداننده صفحه با به اشتراک گذاشتن برخی تصاویر از جمله عمومی کردن خصوصیترین ابعاد زندگی خود، حتی تا جایی که انجام آن در هر مکانی علیرغم خصوصی بودنش امکان پذیر نیست، سوژه خنده دنبال کنندگان صفحه خود می شود. تصاویری چون چگونگی تراشیدن موهای زائد بدن آن هم در حمام و یا نیاز فوری به انجام عملی گوارشی در حین پخش تصویری زنده (Live). البته که این تصاویر برای بسیاری افراد خنده دار است و نیاز مذکور بشر از این راه ارضا می گردد.
آری او من را خنداند. اما با چه فعلی؟!
با نگاهی متاخرتر به این صفحات متوجه میشویم که با این ساز و کار بر تعداد دنبال کنندگان وی اضافه میشود؛ چراکه ما می دانیم، #بشر به خندیدن نیاز دارد. اما پس از چندی دنبال کنندگان که دیگر ممکن است شمار آنها به هزاران و حتی چند میلیون نفر رسیده باشد، در لابه لای پست های گفته شده، شاهد تصاویر دیگری نیز می شوند. اینکه همان سوژه در کدام رستوران شام می خورد و یا اینکه همان تیغی را که برای تراشیدن موهای زائد بدن استفاده می کند، از کدام فروشگاه می خرد. به عبارتی صفحه مذکور در بازه هایی زمانی، تغییر کاربری داده و اکنون شاهد صفحه ای تبلیغاتی هستیم که همان گرداننده با #عریان کردن زندگی خصوصی و نیز استمرار اموری که در بسیاری #فرهنگ ها نه تنها هنجار نیست و بلکه ضد فرهنگ است و البته که به خاطر آن دستمزدی گزاف نیز دریافت می کند، صاحب کسب و کاری شده است. گویا در این حین، مشکل اشتغال زایی نیز در حال حل شدن است. به عبارتی شاید آنچه می بینیم پاداشی است که دنبال کنندگان فراوان آن سوژه خنده، به انجام کارهایی نه تنها غیر مولد و بلکه ضد فرهنگ او میدهند. گویا اکنون سوژگانیت در خنداندن به آن کسی تفویض شد که تا کنون برای خندیدن به این صفحه پیوسته بود و حال نوبت خندیدن سوژه سابق خنده است. شاید خنده به این که میتوان با کمترین زحمت و یا زحمتی در خلاف جهت قوانین بین فردی و فرهنگی، کسب درآمد داشت. هرچند که آسیبی بس ژرف به فرهنگ نیز وارد شود. البته که نیاز به خنده در هر دو گروه دنبال کنندگان و دنبالشوندگان ارضا شد؛ ولی با چه هزینه ای؟!
#دکترواحدی_اردکانی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
فیلم "گزارش آشویتس" روایتگر فرار دو نفر از زندانیانیست که قصد دارند آنچه درون این کمپ در حال رخ دادن است را به گوش دیگران، یعنی جهان بیرون از کمپ برسانند. اکنون روایت یا #تحلیل این #فیلم مدنظر نیست و البته آن اردوگاه با کوره های آدم سوزیش در آن جغرافیای #زمان و #مکان نیز. شاید بتوانیم نظری گذرا بیاندازیم بر آشویتس هایی نزدیک تر به ما، در جغرافیایی مکان و زمان زدوده و نیز بر گزارش های آن.
زمانیکه گزارش رخ دادهای درون این کمپ که #هیتلر آن را ازجمله برای "اصلاح" نژادی راه انداخته بود به اطلاع جهان بیرون از آن رسید، برای بسیاری، باورپذیر نبود که آنجا چه فجایعی در حال اتفاق است و #شکنجه ها و #کشتار های متعاقبش را یا به عواملی دیگر نسبت می دادند (شما انواع دیگر #مرگ بشنو) یا درکل آن را اغراق دانسته و رد می کردند. آری، پروپاگاندای هیتلر هم مانند سایر #دیکتاتور ها، دستگاهی عریض و طویل داشت.
از آمارهای ارائه شده بگذار بگذریم و بر روی سوال بمانیم: در جغرافیای #روان ما، #جهان بیرونمان (آگاهمان) چقدر امکان شنیدن گزارش های زندانیان فراری از آشویتس ها را دارد؟
ادامه را در پست بعدی بخوانید
#دکترواحدی_اردکانی
زمانیکه گزارش رخ دادهای درون این کمپ که #هیتلر آن را ازجمله برای "اصلاح" نژادی راه انداخته بود به اطلاع جهان بیرون از آن رسید، برای بسیاری، باورپذیر نبود که آنجا چه فجایعی در حال اتفاق است و #شکنجه ها و #کشتار های متعاقبش را یا به عواملی دیگر نسبت می دادند (شما انواع دیگر #مرگ بشنو) یا درکل آن را اغراق دانسته و رد می کردند. آری، پروپاگاندای هیتلر هم مانند سایر #دیکتاتور ها، دستگاهی عریض و طویل داشت.
از آمارهای ارائه شده بگذار بگذریم و بر روی سوال بمانیم: در جغرافیای #روان ما، #جهان بیرونمان (آگاهمان) چقدر امکان شنیدن گزارش های زندانیان فراری از آشویتس ها را دارد؟
ادامه را در پست بعدی بخوانید
#دکترواحدی_اردکانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
لیلا
به معنی شب هنگام و نیز درازترین و تارترین شب که گاهی استعاره ایست بر گیسوان بلند #زن. گیسوانی که در لیلای این #فیلم، بافته شده و از زیر روسری و البته بسیاری چیزهای دیگر، فرا رفته و نه فروافتاده.
او دختریست که با دخالت های #پدر و نیز #زن_ستیزی #مادر همچنان مجرد مانده و با #زندگی کارمندی گذران عمر می کند. برادرانش هم هر کدام حکایتی دارند. یکی شان هشت سالی هست که به بهانه کار، از #خانواده فرار کرده و به واسطه تعدیل نیرو (شما بشنو اخراج)، به #خانه برگشته. یکی شان #عاشق پیمودن راه صد ساله در یک #شب است. بگذریم که چقدر در این راه موفق بوده. او در خانه ای که در ولنجک خریده ساکن است. البته کمی با ولنجک فاصله دارد. تقریبا می توان گفت خارج از تهران است. سندش هم مشکل دار است ولی هرچه که باشد شمال شهر است. دیگری با پرایدش مسافرکشی می کند و عاشق کشتی کچ (یا همان کج خودمان) است. بماند کدام کُشتنی را به تشک ورزشی و آن هم در #تصویر تلویزیون جابه جا می کند. (ادامه در پست بعدی)
http://Instagram.com/dr_hamedvahedi
#برادران_لیلا #دکترواحدی_اردکانی
به معنی شب هنگام و نیز درازترین و تارترین شب که گاهی استعاره ایست بر گیسوان بلند #زن. گیسوانی که در لیلای این #فیلم، بافته شده و از زیر روسری و البته بسیاری چیزهای دیگر، فرا رفته و نه فروافتاده.
او دختریست که با دخالت های #پدر و نیز #زن_ستیزی #مادر همچنان مجرد مانده و با #زندگی کارمندی گذران عمر می کند. برادرانش هم هر کدام حکایتی دارند. یکی شان هشت سالی هست که به بهانه کار، از #خانواده فرار کرده و به واسطه تعدیل نیرو (شما بشنو اخراج)، به #خانه برگشته. یکی شان #عاشق پیمودن راه صد ساله در یک #شب است. بگذریم که چقدر در این راه موفق بوده. او در خانه ای که در ولنجک خریده ساکن است. البته کمی با ولنجک فاصله دارد. تقریبا می توان گفت خارج از تهران است. سندش هم مشکل دار است ولی هرچه که باشد شمال شهر است. دیگری با پرایدش مسافرکشی می کند و عاشق کشتی کچ (یا همان کج خودمان) است. بماند کدام کُشتنی را به تشک ورزشی و آن هم در #تصویر تلویزیون جابه جا می کند. (ادامه در پست بعدی)
http://Instagram.com/dr_hamedvahedi
#برادران_لیلا #دکترواحدی_اردکانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
طنابِ داری که نتیجه حکمیست مبنی بر لزوم پایان دادن به #زندگی. اما گویا زندگی در اینجا دوباره یا شاید هم اول باره آغاز می شود. آغازی با #آواز، اما این بار فارغ از #بدن. آری... آنان بندی می بندند بر روی نفس، تا خفه کنند آن را و آوازی که با آن بیرون می تراود.
سلما، در #فیلم #رقصنده_در_تاریکی، که به دلیل ابتلا به یک بیماری ارثی در سراشیبی تند نابینا شدن است، به اتهام #قتل محکوم به #اعدام شده. او فقط در لحظات #دردناک و #تاریک زندگی اش که البته بی ارتباط با ارثیه مذکور نبود، صرفا می رقصید. شاید که بتواند آنها را تحمل کند. اما به ناگاه سر از صحنه قتل درآورد. قتلی که بیشتر مفعولش شد تا فاعلش. اما حکم دادگاه که نه، بیدادگاه است و البته که لازم الجرا. او به دلیل ارثی که دیگری برایش گذاشته بود، ذره ذره به #تاریکی فرو رفت. اما به تاریکی در #چشم و روشنی در #دل. روشنی ای که اکنون از حنجره اش بیرون می تابد. درنهایت حکم دادگاه اجرا و به #زندگانی یا نمی دانم شاید هم زنده مانی او پایان داده می شود...
اما آوازش چه؟ آن چه می شود؟
(ادامه در پست بعدی)
#دکترواحدی_اردکانی
سلما، در #فیلم #رقصنده_در_تاریکی، که به دلیل ابتلا به یک بیماری ارثی در سراشیبی تند نابینا شدن است، به اتهام #قتل محکوم به #اعدام شده. او فقط در لحظات #دردناک و #تاریک زندگی اش که البته بی ارتباط با ارثیه مذکور نبود، صرفا می رقصید. شاید که بتواند آنها را تحمل کند. اما به ناگاه سر از صحنه قتل درآورد. قتلی که بیشتر مفعولش شد تا فاعلش. اما حکم دادگاه که نه، بیدادگاه است و البته که لازم الجرا. او به دلیل ارثی که دیگری برایش گذاشته بود، ذره ذره به #تاریکی فرو رفت. اما به تاریکی در #چشم و روشنی در #دل. روشنی ای که اکنون از حنجره اش بیرون می تابد. درنهایت حکم دادگاه اجرا و به #زندگانی یا نمی دانم شاید هم زنده مانی او پایان داده می شود...
اما آوازش چه؟ آن چه می شود؟
(ادامه در پست بعدی)
#دکترواحدی_اردکانی
نگاهی روانکاوانه به فیلم گرندجت:
"تو برای یک ثانیه در هوا هستی، هیچ چیز در پشت و جلوی تو نیست، این گرَندجِت تو هست"
جمله بالا را #شخصیت زن داستان در توصیف تکنیک گرند جت (پرش بزرگ) به هنرجویانش می گوید. نام #فیلم نیز از همین تکنیک رقص باله برگرفته شده که در آن، رقصنده با پرشی بزرگ به هوا، یک پا را به عقب پس رانده و پای دیگر را به جلو پرتاب می کند. شاید شبیه همان کاری که #زن با زندگیش کرده: او پسری را که حاصل یک رابطه موقت است به #مادر خود سپرده، به امید آینده ای بهتر یا فراری رو به جلو، به برلین آمده و خودش را معلق در هوای #رقص باله کرده است. اما روایت زن چیز دیگریست. بر اساس آنچه زن می گوید، به ظاهر قرار است او بی توجه به پیش و پس، از #لحظه ای که در هواست، کام جویی کند. این هم گرندجت اوست؛ اما کدام #هوا؟
آیا از آنچه زن می گوید، می توان آنچه نمی گوید را نیز شنید؟ البته که بین آنچه سوژه می گوید و آنچه می خواهد بگوید، فاصله است...
(ادامه در پست بعدی)
#دکترواحدی_اردکانی #تحلیل_فیلم #روانکاوی #روانشناسی
"تو برای یک ثانیه در هوا هستی، هیچ چیز در پشت و جلوی تو نیست، این گرَندجِت تو هست"
جمله بالا را #شخصیت زن داستان در توصیف تکنیک گرند جت (پرش بزرگ) به هنرجویانش می گوید. نام #فیلم نیز از همین تکنیک رقص باله برگرفته شده که در آن، رقصنده با پرشی بزرگ به هوا، یک پا را به عقب پس رانده و پای دیگر را به جلو پرتاب می کند. شاید شبیه همان کاری که #زن با زندگیش کرده: او پسری را که حاصل یک رابطه موقت است به #مادر خود سپرده، به امید آینده ای بهتر یا فراری رو به جلو، به برلین آمده و خودش را معلق در هوای #رقص باله کرده است. اما روایت زن چیز دیگریست. بر اساس آنچه زن می گوید، به ظاهر قرار است او بی توجه به پیش و پس، از #لحظه ای که در هواست، کام جویی کند. این هم گرندجت اوست؛ اما کدام #هوا؟
آیا از آنچه زن می گوید، می توان آنچه نمی گوید را نیز شنید؟ البته که بین آنچه سوژه می گوید و آنچه می خواهد بگوید، فاصله است...
(ادامه در پست بعدی)
#دکترواحدی_اردکانی #تحلیل_فیلم #روانکاوی #روانشناسی
دکتر حامد واحدی اردکانی
Video
گاهی ابژه #خشم زن به شکلی نارسیسیستیک و رقابتی تصویری، پارتنرش می شود و گاهی نیز سوژه و ابژه آن، خودش می شود که در اینجا آن دارو، درمان است. اما چرا او با خود چنین می کند؟...
البته که #فانتزی هایی که در ورای این رفتارها وجود دارند، بسیار تاثیرگذارند و #فیلم چندان بدان اشاره نکرده: شاید فانتزی کشتن آنکه #صورت خود را میراثی از آن می داند و در عین حال اختگی (جدا شدن) از آن صورت نگرفته؛ یا حتا اینکه او در فاصله مندی از ابژه #عشق (love object) لیاقتی جز چهره تخریب شده ندارد؛ یا شاید هم #چهره ای را که ابژه عشق، #عاشق آن نیست را باید تخریب کرد؛ و بسیاری فانتزی های دیگر...
البته که #فانتزی هایی که در ورای این رفتارها وجود دارند، بسیار تاثیرگذارند و #فیلم چندان بدان اشاره نکرده: شاید فانتزی کشتن آنکه #صورت خود را میراثی از آن می داند و در عین حال اختگی (جدا شدن) از آن صورت نگرفته؛ یا حتا اینکه او در فاصله مندی از ابژه #عشق (love object) لیاقتی جز چهره تخریب شده ندارد؛ یا شاید هم #چهره ای را که ابژه عشق، #عاشق آن نیست را باید تخریب کرد؛ و بسیاری فانتزی های دیگر...
نگاهی روانکاوانه به فیلم #اسلو_۳۱_آگوست
تلاشی پیوسته برای چیرگی بر گسست و پوچی و باز تکرار آن
در روند #فیلم می بینیم هر ثانیه ای که می گذرد این تلاش ناکام تر می ماند و ثانیه ها از پس هم می آیند تا ناگزیر در برابر چشمان اسلو، به آن تاریخ و ساعت و ثانیه ... به آن لحظه در ۳۱ آگوست برسند.
آیا او (آندرس، شخصیت مرد داستان) در پی یافتن معنایی برای زندگی بوده و اکنون که به پوچی رسیده (یا شاید بتوان گفت دیگر نمی تواند آن پوچی را که از اول بوده، نبیند) سر از آن جای و گاه (اسلو، ۳۱ آگوست) درآورده است؟ نمی دانم... شاید این، جایگاه تمام ما آندرس ها است که از ابتدا در آن "انگار" قرار یافته ایم و البته که همچنان بی قراریم
او قبل از اینکه به مرکز پازپروری و ترک اعتیاد برود، گویی در جستجوی معنایی، نویسندگی می کرده و برای یکی از نشریات معروف نروژ مطلب می نوشته است. مثل این می ماند که او در شیبی قرار دارد که در جایی از آن به نویسندگی رسیده، اما بعد از آن از اعتیاد و بعد مرکز پازپروری از آن سر درآورده و در نهایت به آن روز، به ۳۱ آگوست، قِل می خورد.
(ادامه متن در پست بعدی)
#دکترواحدی_اردکانی
تلاشی پیوسته برای چیرگی بر گسست و پوچی و باز تکرار آن
در روند #فیلم می بینیم هر ثانیه ای که می گذرد این تلاش ناکام تر می ماند و ثانیه ها از پس هم می آیند تا ناگزیر در برابر چشمان اسلو، به آن تاریخ و ساعت و ثانیه ... به آن لحظه در ۳۱ آگوست برسند.
آیا او (آندرس، شخصیت مرد داستان) در پی یافتن معنایی برای زندگی بوده و اکنون که به پوچی رسیده (یا شاید بتوان گفت دیگر نمی تواند آن پوچی را که از اول بوده، نبیند) سر از آن جای و گاه (اسلو، ۳۱ آگوست) درآورده است؟ نمی دانم... شاید این، جایگاه تمام ما آندرس ها است که از ابتدا در آن "انگار" قرار یافته ایم و البته که همچنان بی قراریم
او قبل از اینکه به مرکز پازپروری و ترک اعتیاد برود، گویی در جستجوی معنایی، نویسندگی می کرده و برای یکی از نشریات معروف نروژ مطلب می نوشته است. مثل این می ماند که او در شیبی قرار دارد که در جایی از آن به نویسندگی رسیده، اما بعد از آن از اعتیاد و بعد مرکز پازپروری از آن سر درآورده و در نهایت به آن روز، به ۳۱ آگوست، قِل می خورد.
(ادامه متن در پست بعدی)
#دکترواحدی_اردکانی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
روایتی که #پدر در این فیلم برای فرزند خردسالش از آن چیزی تعریف می کند که در اردوگاه کار اجباری نازی ها رخ می دهد چقدر می تواند شبیه روایتی باشد که توتالیتر با ابزار عریض و طویل پروپاگاندایش به خیال خود به خورد مردم می دهد. پدر صفی را که در آن افرادی (از جمله سالخوردگان) را که به #درد کار نمی خورند و برای اتاق های گاز و کوره های آدم سوزی جدا می شوند برای فرزندش به گونه ای تعریف می کند که انگار جزئی از یک #بازی است و آنها قرار است در تیم دیگری قرار بگیرند. یا وقتی وارد خوابگاهی کثیف و نمناک می شوند، به فرزندش می گوید که اینجا را از قبل رزرو کرده.
از این دست تغییر روایت ها در #فیلم زیاد است و البته که نام آن نیز، "زندگی زیباست" نام گرفته. گویی نویسنده با قلمش تمامی آنچه را که تاکنون در نظرمان زیبا هستند را زیر سوال برده و حتا آن را به سخره می گیرد
نفوذ کلام پدر در #کودک خردسالش چنان است که هرچقدر عمق فاجعه بیشتر می شود کودک #پیروزی در بازی ای را بیشتر به خود نزدیک می بیند که پدر به راه انداخته است
کارساز بودن روایت این پدر بر مخاطبش که البته "کودکی خردسال" است، چقدر می تواند حکایتی آشنا باشد
#دکترواحدی_اردکانی
از این دست تغییر روایت ها در #فیلم زیاد است و البته که نام آن نیز، "زندگی زیباست" نام گرفته. گویی نویسنده با قلمش تمامی آنچه را که تاکنون در نظرمان زیبا هستند را زیر سوال برده و حتا آن را به سخره می گیرد
نفوذ کلام پدر در #کودک خردسالش چنان است که هرچقدر عمق فاجعه بیشتر می شود کودک #پیروزی در بازی ای را بیشتر به خود نزدیک می بیند که پدر به راه انداخته است
کارساز بودن روایت این پدر بر مخاطبش که البته "کودکی خردسال" است، چقدر می تواند حکایتی آشنا باشد
#دکترواحدی_اردکانی
آیا وقتی فرد، گذشته خود را فراموش کند به کسی دیگر تبدیل می شود؟
آیا تغییر، خود، جبریست گریزناپذیر؟
آنجا که از " من" سخن به میان می آید، به واقع منظور که هست؟
و...
در فایل صوتی جلسه تحلیل روانکاوانه فیلم #بی_رویا، سعی بر آن داشته ام تا بدین پرسش ها، در کنار سایر مفاهیم قابل تامل فیلم بپردازم.
@dr_hamedvahedi
#روانکاوی #روانکاو #روانشناس #روان #رواندرمانی #درمان #انسان #اتاق_درمان #روانشناسی #بیمار #درد #رنج #رشد #بلوغ #احساس #عاطفه #فکر #تفکر #ناهشیار #کودک #فیلم #داستان #فیلمنامه #دکترواحدی_اردکانی #سینما #فراموشی #رویا #خواب
آیا تغییر، خود، جبریست گریزناپذیر؟
آنجا که از " من" سخن به میان می آید، به واقع منظور که هست؟
و...
در فایل صوتی جلسه تحلیل روانکاوانه فیلم #بی_رویا، سعی بر آن داشته ام تا بدین پرسش ها، در کنار سایر مفاهیم قابل تامل فیلم بپردازم.
@dr_hamedvahedi
#روانکاوی #روانکاو #روانشناس #روان #رواندرمانی #درمان #انسان #اتاق_درمان #روانشناسی #بیمار #درد #رنج #رشد #بلوغ #احساس #عاطفه #فکر #تفکر #ناهشیار #کودک #فیلم #داستان #فیلمنامه #دکترواحدی_اردکانی #سینما #فراموشی #رویا #خواب