داستانکده شبانه
15K subscribers
54 photos
6 videos
103 links
Download Telegram
دخترخاله گلی
1400/05/21

#دختر_خاله #آنال

سلام خدمت دوستان عزیزداستان سکسی من ودخترخاله …اسم من محمد موقع داستانم ۲۱سال داشتم با کیری ۲۰سانتی… اسم دختر خالم گلی ۱۶ساله وتپل و کون بزرگ … اسمها مستعار هستن…سال ۹۰خدمت بودم یه شب دخترخاله بهم اس داد احوال پرسی دیگه ما هم شروع کردیم چت کردن پیام بهم داد گفت محمد دوست دارم لباتو بخورم منم شوکه شدم گفتم داری سرکارم میذاری یا راست میگی خدایی که گفت بخدا جدی میگم عاشقتم میخوام باهم باشیم منم قبول کردم دیگه کم کم شروع کردیم حرفای عشق وعاشقی این حرفا کع رومون از هم باز شد پیامهامون سکسی شد ما هم داخل خدمت تو کف حسابی دختر خاله هم هر شب منو هوسی میکرد ۱۰روزی گدشت منم مجبور شدم مرخصی بگیرم برم رفتم یه روز خونه موندم رفتم خونه خاله اینا رسیدم دختر خاله هم خوشحال از اومدن من ظهر نهار خوردیم بعداظهر خواب بودم که دخترخالم اومد روم دراز کشید گفتم پاشو یکی میبینه گفت نترس همه رفتن بیرون لب تو لب شدیم بدجور لبامو میخورد اومد پایین شلوار کشید پایین کیرمو گذاشت دهنش خورد منم بیکار نموندم گفتم بچرخ منم کستو بلیسم تا ۱۰دقیقه ای برا هم خوردیم بعدش لخت شدیم منم از پشت گذاشتم لاپاش یه دقیقه ای لاپا زدم گفت از عقب میخوام اولش گفت درد داره منم اصرار کردم که اروم میزنم قبول کردم رفت کرم اورد اول زدم سوراخش با دست بازش کردم خوب بعد زدم رو کیرم گذاشتم دم سوراخ کونش وای چ کونی داشت فداش بشم الان که میگم راست کرده براش اروم گذاشتم سوراخش اروم زدم داخل یه کم که رفت درد گرفت چون کیرم۲۰سانت کلفت بود میگفت الان پاره میشم درش بیار منم معطل نکردم تا اخر کردم توش که خواست فرار کنه گرفتمش گفتم وایسا الان جا باز میکنه یه دقیقه ای همونجور گذاشتمش بعد شروع کردم عقب وجلو تلمبه زدن ۲۰دقیق از عقب میکردمش که التماس میکرد ابت بیا دیگه گفتم بریزم داخلش گفت من دیگه حواسم نبود تا قطره اخرش رو خالی کردم تو کونش ۵دقیقه روش خوابیدم کیرمم داخلش بود پاشدیم چندتا بوسش کردم قوربون بلاش رفتم چون کونش بدجور بازش شده بود واسه بار اول بود…
نوشته: محمد
@dastankadhi
کون مریم جون
1400/09/13

#دوست_دختر #سربازی #آنال

سلام خدمت دوستان گرامی . اولین باره ک دارم داستان مینویسم . از خودم بگم چهره ی خوبی دارم و بد نیس اهل موزیک و موسیقی هستم و الان ۲۸ سالمه و این داستان برمیگرده به سال ۹۱ فک کنم زمانی ک سرباز بودم . جونم براتون بگه ک سال ۹۰ اینا بود قبل اینکه برم خدمت و یه رفیق داشتم ک کلوپ فیلم و آهنگ داشت و یه مدتی اونجا بودم . چون میدونست آموزش گیتار میدم یکی از دوستان قدیمیش رو بهم معرفی کرد برای آموزش . خلاصه کلاس ها برگزار شد و این خانوم خیلی خوب بود لامصب ولی متاهل بود . کلاس هارو خونه ی خواهرش برگذار میکردیم چون نمیخواست شوهرش بفهمه . این خانوم یه خواهرزاده داشت به اسم مریم اون زمان ۱۵ سالش بود فک کنم ولی از هر لحاظ عالی بود 🤤 هیچی کم نداشت . خیلی توی کلاس هامون به من توجه میکرد و منم کم کم فهمیدم ک علاقه داره به من اما خب هیچ رابطه ای برقرار نشد تا اینکه من رفتم خدمت سربازی . اونجا یه گوشی اکی کردم بعد چند ماهی یکی پیام داد و احوال پرسی ک بعد خودشو معرفی کرد و شناختمش مریم بود . دیگه کار ما شده بود صب تا شب اس دادن تا اینکه اومدم مرخصی ‌. فاصله خونه هامون تا هم یه کوچه بود هم محلی بودیم . جونم براتون بگه ک فردای اون روزی ‌ک مرخصی بودم گفت اگه دوسداری بیا خونمون اینجا پیش هم باشیم منم ک تو کف قبول کردم اما فکرشو نمیکردم به این خوبی پیش بره و به سکس ختم بشه . رفتم اونجا و خوشگل ‌کرده بود و منم توی فکرم فقط به کردنش فک میکردم و میدونستم چون دختره احتمالا قراره یه کون حسابی بکنم و دیگه کیرم بلند شده بود اما خودم پیش قدم نشدم ‌. نشستیم و کلی حرف زدیم و اون فک میکنم دیگه ۱۶ سالش شده بود و توی خونه منو میچرخوند و جاهارو بهم نشون میداد تا یخمون یکمی آب شه بعد منو برد توی اتاقش و مدال هاشو نشونم داد تازه اونجا فهمیدم ک ورزش کاره و اهل تکواندو بود و با خودم گفتم پس از دخترایی هستش ک از درد خوشش میاد و نازک نارنجی نیست . توی اتاقش نشستیم روی تخت و کمی ک حرف زدیم گفت صب کن یه چیزی گرفتم بخوریم هوام ک گرم بود دیدم رفتو سریع برگشت دوتا ایستک خنک و یخخخخ آورده بود جاتون خالی خوردیم و اومد کم کم نزدیک من نشست و شروع ‌کردیم حرف زدن و فهمیدم از همون پارسال به من علاقه مند شده و اینا و منم بهش گفتم ک منم ازت خوشم میومد اما صلاح نبود بیان کنم ک فکر بدی بکنی . دیگه کم کم در همین حین ک حرف میزدیم اومده بود کنارم دقیقا منم بغلش کردم و توی بغلم حرف میزد . همینجوری ک حرف میزد دیگه من داشتم حشری میشدمو فقط به کردنش فک میکردم . موهاشو ناز میکردم سرشو گرفتم تو دستامو آوردم بالا ضربان قلب شدیدی داشتم یواش اولین لبو ک ازش گرفتم اونم شروع کرد لب گرفتن خیلی عالی بود مخصوصا اینکه عطر خوبی زده بود به خودش و دیوونم میکرد . دراز کشوند منو روی تخت و اومد نشست رو شکمم و خم شد و شروع کردیم به لب گرفتن ‌. همینجوری دستای منم دور کمرش تکون میخورد ‌. یواش یواش دستامو بردم روی کونشو میمالوندم کونشو خیلی محشر بود هیکلش و کونش . گفتم بذا ببینم پایست یا نه آروم دستمو از کش شلوارش رد کردم گذاشتم روی شرتش دیدم چیزی نمیگه کم کم ک مطمئن شدم از روی شرتش کستو آروم مالوندم دیدم خیس شده و لذتم دوچندان شد ‌. خیلی یواش دستمو کردم زیر شرتش شروع کردم با آب کسش بازی کردنو مالوندن روی تمام کسش ک حسابیم صافش کرده بود دیگه دستم داشت لیز میخورد روی کسش . من خیلی دوسدارم توی این حالت سوراخ کون دخترو بمالم . شروع کردم با آبش سوراخ کونشو مالوندن و یواش یواش ک حس کردم نرم شده آروم انگشتمو کردم توش دیدم هیچی نمیگه دیگه گفت
خاطره سکس من با خاله نوشین
1401/01/14

#خاله #زن_میانسال #آنال

سلام قبل از هرچیز دوست دارم حال دلتون و سلامتیتون خوب باشه ‌‌دوستان من حقیقتا این اتفاق برام افتاد . خیلی دوست داشتم با شما هم اشتراک بزارم تا از این احساس عذاب و پشیمانی ازم کمتر بشه .
راستش من اسمم علیرضا هست و تهرانیم . و تقریبا ۲۱ سال سن دارم . رشته برق تحصیل میکنم . قدمم والا دقیق یادم نیست ولی ۱۸۰ اینا میشد دفعه آخری که گرفتم . وزن ام رو تقریبا ۶۰ هست .همچین راک ام نیستم رفته باشم باشگاه و از خودم تعریف کنم . قیافه معمولی دارم و زیاد اهل سکس و خود ارضایی نیستم . این خاله من هم اسمش نوشین هست ۴۰ ساله است. ۲ تا بچه داره که همشون از من بزرگتر ان . سینه و کون خوبی داره والا نرفتم سایز کنم ببینم چند ان تا براتون بنویسم ولی یچیزی هست که آدم دلش میخواد از صبح تا شب توش تلمبه بزنه . آقا خلاصه من هر هفته یه سر به مادر بزرگم میزنم. . منم راستیت بعد از دانشگاه تو شهرمون میرم کار میکنم که سرم مشغول باشه بعدش یه سر میرم خونه مادر بزرگم که براش خرید کنم . خلاصه هرکاری داره انجام بدم یه وقت میوه ای و چیزی خواست براش تهیه کنم . من رفتم و کاراش رو انجام دادم . که خبر داد خاله ام قراره بیاد منم برام مهم نبود چون هر هفته میومد و گفتم باشه . خلاصه کار نداریم . من عصری ساعت ۳ رفتم کار که سر کوچه مادر بزرگم دیدم خالم با شوهرش اومد . سلام علیک کردم و اونام همینطور. خلاصه گفتم من برم کار و داستان دارم . گفتن باشه مشکل نداره من میرم . شوهر خاله ام اون شبایی که میومد میرقت خونه پدرش چون پدرش ام اس داشت و نیاز به نگهداری داشت تا بیماریش بدتر نشه . من رفتم سر کار تقریبا از ساعت ۳ اینا تا برم شد ۴ رفتم و ساعت ۷.۵ صاحاب مغازه داشت می بست که منم گفتم برم و اینا خیلی خداوکیلی خسته بودم .
چندتا مشتری سر درد مادر قهوه داشتم که هعی قیمت می پرسید اما خرید نمی کرد کاری ام که کار میکردم سقف کاذب و نور مخفی بود . من رفتم خونه . یکم بعدتر خاله ام ازم پرسید . کارم درآمدش خوبه یانه منم گفتم خدا و شکر بد نیست . بعد شام مادربزرگم برام عدس گذاشته بود. با خالم رفتم کمک کردم که ظرف ها و بشقاب هارو بیاریم . من قاشق و اینا رو آوردم با قابله غذا که روی سفره گذاشتم و به خاله نوشینم گفتم شما ظرف ها رو بیار . اونم گفت اوکی . همین نشستم سر سفره . انگار جن کونم گذاشته بود دیدم پشتم بدجور گرفت . یکم مالش دادم خوب شد . خالم اومد ظرفو گذاشت طرف مادربزرگم و بعدش که اومد رو به من بزاره خم شد رو به من . منم یه لحظه خدا چشم خورد به ممه هاش . دیدم یه سوتین مشکی سکسی پوشیده بود که منم از خود بی خود شدم . یهو خالم گفت هواست کجاست ؟ منم خودمو زدم به اون راه که جلو مادربزرگم و خالم تابلو نشه . گفتم هیچی یه لحظه هواسم پرت شد . منم از شق درد کیرم داشت درد میگرفت الکی رفتم دستشویی کیرم رو جا به جا کردم تا اذیت نشم . خلاصه شام تموم شد . آقا خدا برات روز بد نیاره . هعی اون صحنه میومد تو ذهن ام همش به ممه های تو پرش فکر میکردم . اون شب فکر کنم خالم فهمیده بود که من هواسم رفته بود بهش . فردا صبح بیدار شدم با صدای مادربزرگم گفت علی بلند شو کار داریم . خلاصه یکم حیاط شونو تمیز کردم . رفتم بالا کولرشون نشتی داشت شلنگش رفتم گرفتم نصب کردم . ظهر شد . ظهر جمعه ام بود . من کارم که تمام شد گفتم مادر من برم یه لیوان آب بخورم . گفت اون قرص منم بیار رو میز گفتم باشه. همین که من اومدم داخل دیدن صدای دوش میاد دیدم خالم رفته حمام رفتم قرصو برداشتم و یه لیوان آب خوردم دیدم صدا قطع ضد . که تازه در حمام رو باز کرد . فکر کنم نفهمی
جر دادن شکیلا خانوم
1401/02/20

#دوست_دختر #آنال

سلام آرین هستم 18 ساله با قد 183 و هیکل نسبتا خوب
توی روبیکا با دختری آشنا شدم که تقریبا 1.5 ساعت خونشون با ما فاصله داشت و جایی ک زندگی میکرد محل زندگی مامانبزرگم بود، بگذریم…
شکیلا دختری با قد 178 به گفته خودش،بدن خیلی سفید و کشیده سینه های 70 و اندام فوقالعاده بود که قبلا 6 ماه نامزدی بود ک چند ماهی میشد بهم خورده بودو مطمعن بودم تشنه کیره و تو سکس ماهره
مدتی باهم چت میکردیم که قرار شد برم خونه ننم(مامانبزرگم) بهش گفتم که گفت میام پیشت
رفتم به محلشون اونجا هم رفیق زیاد داشتم و شب خونه ننم خوابیدمو فردا صبح ساعت 10 قرار شد بیاد پیشم که ساعت 10 شد زنگش زدمو گوشیش خاموش بود تا ساعت 11 خبری نشد.ساعت 11.5 زنگ زد که گفت خوابش برده و عصر میاد، گفت شاید میخواد کیرم کنه و سیاست زدم و اعتمادشو بیشتر جلب کردم که حتما بیاد. عصر ساعتای 3 رفتم داروخونه و یه بسته سیلدنافیل خریدم،خونه رفیقم که خالی بودو اوکی کردم و کلید گرفتم.ساعتای 4یا5 قرار بود بیاد که دوتا از سیلدنافیلو خوردم که گوشیم زنگ خوردو بله خانوم زنگ زدو آدرسو بهش دادمو نیم ساعت بعد اومد. یه شلوار پارچه ای تنگ که خیلی سکسی بود با یه تاپ نیم تنه و یه مانتو کوتاه (تاپ نیم تنه رو بعد از لخت کردنش فهمیدم تنش بوده) طبق چیزی ک بهش گفته بودم و جزو فانتزیام بود لاک مشکی مات زده بود یه رژ لب ملایم و آرایش خیلی کم،بگذریم.وارد شد دور برو یه نگاهی انداخت خیالش ک راحت شد بغل دستم نشست یکم حرف زدیم و من رفتم سر اصل مطلب لباشو بوسیدم ک آروم رفتم برای لب گرفتن که دیدم بله خیلی حشریه لباشو سیر خوردم ک خودش گفت اینجوری حال نمیده میخوابم بیا روم لب بگیر‌.همینجور ک لباشو میخوردم سینه هاشو میمالیدم و رفتم سراغ گردنش ک دیگه آه و نالش بالا رفته بود و میگفت توروخدا فقط زود تمومش کن دارم دیوونه میشم خواستم لباسشو در بیارم که اولش گفت نه و فلان ولی بعدش گفت چون خیلی دوست دارم باشه عشقم، تاپ و سوتین سکسیشو در اوردم و اون سینه های سفیده نسبتا کوچولو رو میخوردم و دستمم تو شرتش بود ک دیگه داشت از شدت حشری بودن از حال میرفت شرتو شلوارشو تا زانو کشیدم پایین و خودم کامل لخت شدم.آره چیزی ک میخواستم بود یه کص سفید و بدون تیرگی و تپل یه کون سفیدو خوش فرم ولی نرمو گوشتی.رو شکم خوابوندمش گفت تورو خدا فقط آروم بکن.کرم که از قبل گذاشته بودم رو تاقچه رو برداشتم و مالیدم به کونش انگشتمو کردم توش که جای کیرم باز بشه که دیدم نیاز نداره و آماده آماده هس.کیرمو هل دادم تو کونش که یه آهههههه بلند کشید گفت بکش بیرون واااااییییی بکش بیرون سوختممممم توجهی نکردم چند ثانیه مکث و بعد تلنبه زدنو شروع کردم کون واقعااااا داغی داشت جوری بود که احساس میکردم داغیشو حشری وار تلنبه میزدم با دست راستم سینشو میمالیدم و دست چپمو قفل کرده بودم تو دستاش ناله های ریزو سکسیش و آخ گفتنای کش دارش خیلی زود داشت آبمو میاورد که 6.7 دقیقه ای شد یه اوفف گفتم که سریع سرشو تو همون حالت برگردوند و دید داره آبم میاد لباشو رو لبام گذاشتو دستمو سفت تر فشار داد با یه آخخخ بلند کل آبمو تو اون بدن کشیدش خالی کردم،شرتو شلوارمو پوشیدم ولی لباسمو نه اونم شلوار و شرتشو ک پاش بود اورد بالا و پوشید ولی نزاشتم لباسشو تنش کنه یه 5 دقه دوباره تو بغلم ولو بود و لب میگرفتیم که دیدم بله سیلدنافیل کار خودشو کردو کیرم دوباره بلند شد(من برای بار دوم آبم دور میاد و تا 15 دقیقه هم شاید طول بکشه) گفتم خانومی میخوام دوباره جرت بدم که گفت نه دارم میسوزم لطفا نه، ولی چون خیلی منو دوست داشت خیلی زود راض
لیسیدن آب کس دختر باجناقم
1401/02/21

#آنال #اقوام

سلام من کسری هستم تابحال داستان سکسی ارسال نکردم ولی دوست دارم خاطره ای رو که ۳ماه پیش برام اتفاق افتاده براتون بنویسم من ۳۸ سالمه ۱۸۰ قدمه و سایز کیرم ۱۶ سانته.من ده سالی میشه دییوونه کون دختر باجناقم یلدا شدم هر موقع خونشون میرم یه جای دنج پیدا میکنم تا موقعی که یلدا راه میره کونشو دید بزنم .چند سالی میشه که یلدا ازدواج کرده و تو ترکیه شهر استانبول زندگی میکنه یه روز که تنهایی اومده بودم استانبول خونه یلدا اومدم شوهرش شب دیر وقت میاد خونه.خودش هم برای امرار معاش ترکی استانبولی درس میده صبح که بیدار شدم دوتایی رفته بودن سر کار من همت از سر کنجکاوی رفتم سراغ قفسه لباساش و کشوی پایینی رو که باز کردم کیرم راست راست شد یه کمد پر شرت و سوتین یلدا.همینطور که دونه دونه بوشون میکردم و میلیسیدمشون از پایین لباسای زیرش یه چیز قرمز رنگ خودنمایی کرد دیلدوی قرمز با یه پلاگ مخصوص کون خوسگل یلدا.دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم و ابمو ریختم رو یکی از شرتهای یلدا که از فرط حشر تنم کرده بودم.سریع درش اوردم و شستمش ولی انقدر دیوونه لباس زیراش شدم که یه شرت سفید دراوردم از تو شرتاش و دوباره پوشیدم.من حشرم خیلی زیاده فکر کردن به اینکه دیلدو رفته تو کس یلدا دیوونم کرد و داشتم دیلدو رو بو میکردم و میلیسیدمش .یلدا منو خیلی دوس داره ولی نه از رو ی شهوت بلکه بخاطر احترام زیاد.دیوونه شده بودم نمیدونستم چیکار کنم چنبار ابمو ریختم رو بالشش تا موقع خواب بخوره دهنش واقعا دیوونه شده بودم چنبار با اینکه میدونستم تو توالته ولی عمدا درو باز میکردم و نگاه میکردم تا بتونم کون لختش رو ببینم و میگفتم شرمنده متوجهت نشدم چنبار موفق شدم ببینم کونشو.ولی مثل اینکه آروم آروم اونم دلش یه چیزایی میخواست موقعی که تو حموم بودم میگفت میتونم دستشوییمو بکنم.منم از خدا خواسته میگفتم این چه حرفیه و دیدش میزدم.یه بار مست پاره اومده بودن از مهمونی شوهرش که کاملا بیهوش بود یلدا گفت حالت تهوع دارم که من بردمش دستشویی گفتم استفراغ کن نتونست دوتا انگشتمو کردم تو حلقش آروم آروم استفراغ کرد ولی دیدم بلوزش و دامنش کاملا کثیف شده آروم آروم بلوزشو درآوردم دیدم واکنشی نشون نمیده دامنش رو هم دراوردم شرتش رو که میخواستم دربیارم گفت درنیار گفتم نمیشه کثیف شده و درش اوردم خدااااااا چی میدیدم به بهونه اینکه دوباره استفراغ کنه از پشت چسبیدم سه تا انگشتمو کردم تو دهنش ولی آروم که میک بزنه اروم انگشتامو عقب جلو میکردم که گفت بربم تو اتاق سردمه.شوهرش رو کاناپه بیهوش بیهوش بود فقط خروپف میکرد. گفت خیلی سردمه بغلش کردم با اینکه مست بود متوجه راست شدن کیرم شد و خندید دستمو گرفت گذاشت رو کسش دیگه دلمو زدم به دریا و گفتم کیر میخوای؟گفت خیلی.کسش داغ داغ بود کونشو میمالیدم و میگفتم ده ساله تو کف کونت بودم.گفت بعد ازدواج یه بار هم کون ندادم در حالی که هر هفته قبل ازدواج کون میدادم.انگشتمو کردم تو کونش عقب جلو کردم ودرش اوردم گفتم میکش بزن مثل جنده های گرسنه میک میزد انگشتمو آروم آروم دو تا و سه تا یلدا داشت ناله میکرد انگشتامو تا ته میکردم تو کونش و درشون میاوردم و دوباره میکردم دهنش یه دفعه گفت بریم حموم گفتم چرا گفت شاش دارم گفتم خب برو دستشویی گفت نه میخوام رو کیرت بشاشم کیرمو کردم تو کسش و در آوردم اینم میشاشید رو کیرم بعد اینکه شاشش تموم شد کیرمو کردم دهنش گفتم شاشتو بلیس با اشتها میلیسید گفتم بعد اینکه آبم اومد میخوام بشاشم دهنت اونم از خدا خواسته قبول کرد تو حموم جوری در کونش میزدم که هر ان احتمال داشت شوهرش بیدار شه نمیخو
واقعا زن طرفو گایید
1401/02/22

#زن_شوهردار #آنال #سکس_خشن

عصر سه شنبه ،
اواخر مهر ماه بود؛
هوا به شدت ابری و گرفته…
دور سرم چند هکتار باغ به شدت دنج میچرخید که تا خرخره علف هرز و درخت داشت ؛
یک کانکس نگهبانی فرسوده که دقیقا مرکز باغ بود و پیاده روی زیاد داشت ؛
ضلع شمالی باغ دیوار داشت اما سه طرف دیگه سیم توری بود که خیلی جاهاش خم شده بود ؛
خلاصه تا جایی که می‌شد و راه میداد بی در و پیکر بود ؛
رو علفای از پیش پا خورده که مسیرو مشخص می‌کرد جلو میرفتم و شاخ و برگ هارو با دستم کنار میزدم ؛
چشممو تا جایی که می‌شد به جلو دوخته بودم که صدای ناله کوتاه اما نزدیکی از پشت شاخ و برگا شوکه ام کرد ؛
چند ثانیه واستادم…
ضربان قلبمو تو گوشم حس میکردم و تو بدنم ضعف افتاد ؛
صدا قطع نمیشد و تقریباً متوجه شدم چه خبره ؛
کمی رفتم جلو تر…
پشت انبوه علف های قد کشیده نگاهم خیره به کف پاشنه دو جفت کفش شد ؛
ی جفتش پاشنه بلند بودو به پاشنه اش ی گوله گل خشک شده چسبیده بود و اون‌ یکی ساده بود ؛
کمی نزدیک شدم و دقت نگاهم رو بالا بردم؛
دو نفر به پهلو رو موکت خوابیده بودنو سکس میکردن ؛ نیم رخشونو میدیدم ؛
ی پسر ٢۵ الی ٣٠ ساله که صورت جذابی داشت؛
پیراهن تنگ سفید مجلسی تنش بود و ی شلوار پارچه ای قد نود که پایین نکشیده بود ؛
خیلی شیک و خوش تیپ بود ؛
و جلوش ی زن پخته ی ۴٠ الی ۴۵ ساله با صورتی پر از حرارت و چندتا عمل زیبایی؛
شلوار لی آبی روشنشو تا زیر زانو کشیده بود پایین ؛
درحالی که کون پهن و سفیدش ، مثل قله برفی یک کوه از پشت کوهپایه های  شلوار پسره زده بود بیرون،
فشار حاصل از تلمبه رون و زیر شکم پسره ،
حجم کونشو پهن تر میکرد ؛
پسره دست بالاشو از زیر بغل زنه رد کرده بود و پستوناشو از روی لباسش ورز میداد ؛
گاهی ام همون دستشو بالای تیکه ی نرم کون زنه میذاشت و فشار میداد یا کیرشو که از لای زیپ شلوار رد کرده بود با تف لیز می‌کرد و دوباره میفرستاد تو ؛
پسره کمرو باسنشو رو موکت به سمت جلو حرکت میداد و تا جایی که راه میداد کیرشو جا میداد و کمی مکث می‌کرد ،
از پشت ، گردن زنرو عمیق بو میکشید ؛  
چشممو از روشون برداشتمو ؛
صدای آه و اوه به همراه شلپشلوپ تلمبه ها شدیدتر میشد ؛
چند دقیقه بعد صدا قطع شد…
وقتی برگشتم زنه دولا شده بود و کفِ دستاشو یکی بالاتر و یکی پایین تر گذاشت رو تنه درخت ؛
لباس حالت شیشه ای آستیندار تنش بود که به شدت تنگ بود و میشد تمام اعضای بدنشو از رو دید ،
حتی نگین کاشته شده رو نافش…
پستونای درشتی داشت ، دولا که شده بود ، لباسش که زیر پستوناش فرو رفته بود آزاد شد ؛
سوتین نداشت‌ بخاطر همین سنگینی پستوناش انقدر پارچه لباسشو از سمت سرشونه و بالا سینه می‌کشید که اون ی تیکه رو نازک کرده بود ،
از رو میشد چاک سینه های به هم چسبیده شدشو کامل دید ؛
موهاش که مشکی دودی کرده بود با طرح کمرنگ لباسش ست بود ،
گلوبند چوکر مشکی تور انداخته بود که با گوشواره های کوچولو رو لاله گوشش جلوه ی قشنگی داشت ؛
نگین کوچولوی پرسینگ رو بینیش چهرشو گرمتر کرده بود ؛
ساق شلوارش انقدر تنگ بود که برآمدگی خوش تراش عضله های دوقلو پشت ساقشو نشون میداد ؛
بالای زانوش که گوشتای رونش شروع می‌شد، پهنو پهن تر میشد تا  به ی تپه کون فوق پهن، برجسته، نرم و سفید ختم میشد که روی کمری ظریف سوار بود ؛
چند لحظه بعد ، پسره کیرو خایه رو که فکر کنم با اسب پیوند زده بود از لای زیپ شلوار قد نودش گرفته بود تو دست راستش ،
کف دست چپشو گذاشت رو نیمه راست کون زنه و آستین پیرهنشو بالا زد ،
زیر پاشو تنظیم کرد و کمی کالجش رفته بود روی مانتو زنه که افتاده بود کنار موکت ؛
بعد تف مالی کلاهک کیرشو
بالاخره دختر باجناقمو کردم
1401/03/08

#آنال #زن_شوهردار #اقوام

سلام خدمت دوستان و کاربران عزیز شهوانی
من نادرم از یکی از شهرهای استان آذربایجان شرقی که البته تو دهاتشون
سنم ۵۷ قدم ۱۸۰ وزنم ۱۰۵ و اندازه سالار هم دقیقا (۱۷ با ۳)
بنده حدود بیش ۴ ساله از خوانندگان دائمی داستاهای شهوانی هستم و خودم هم چند تا داستان البته واقعیت برا سایت شهوانی ارسال کردم که مورد لطف و محبت بعضی کاربران عزیز شهوانی هم قرار گرفتم.اصلا هم ناراحت این موضوع نیستم چون هر کسی اومده تو این سایت خودش میدونه چی خواهد دید و چی خواهد شنید.
بنده با توجه به بالا بودن سنم نسبت به این سایت ولی کودک درونم خیلی فعاله تا جایی که خانم خودم اصلا ده درصد جوابگوی سکسهای من نیست بگذریم.
اگر بخوام تمام واقعیاتو با جزئیات بنویسم خیلی طولانی میشه بخاطر همین یکم بر میگردم عقب تا اینکه برسم به اصل قضیه که حدود دو هفته پیش برام اتفاق افتاد.
من یه باجناق داشتم خدا بیامرزتش آدم خوب ومنطقی و جدیی بود برا همه فامیل مخصوصاً برا خانوادش و همیشه حرف حرف خودش بود. تا حدودی میشه گفت نقش پدرسالاری داشت تو فامیل و خانواده و ۱۵ سال هم سنش از من بزرگتر بود.
ولی با من خیلی رابطه صمیمی و گرمی داشتیم تا جایی که حتی تو تصمیمات جزئی خانواده هم همدیگرو دخیل میکردیم.
اینم بگم که باجناق عزیز بعد از به دنیا آمدن اولین بچش در سال ۵۸ از دهات رفتن تهران، که اون موقع هنوز باجناق نبودیم فقط فامیل بودیم یعنی پسرعمه پدرم بود
تو مدت ۶ سال یعنی تا سال ۶۴ صاحب ۴ بچه شدن که اخریش که همین سوژه سکس من هستش اسمش هم پریسا خانمه هستش تو ۱۲ بهمن سال ۶۴ به دنیا آمد دقیقا وقتی که من یک سال بود نامزد بودم
من باوجود فامیل زیاد تو تهران همیشه وقتی میرفتم تهران اکثراً بخواسته خود باجناقم و خانوادش تو خونه اونا میموندم
یادمه که یه شب که خونه اونا خوابیده بودم خودش با خانمش تو اتاق خواب خودشون بچه‌هاش دخترا هم تو یه اتاق خواب منو دوتا پسرش هم تو پذیرایی خوابیده بودیم
من خیلی رعایت میکردم تو رفتارم مثلاً شب قبل اینکه لامپا خاموش نمیشد با لباس خواب نمینشستم،. تعریف از خود نباشه من نه که بگم ورزشکارم ولی بخاطر فعالیت کاری زیاد، که کشاورز هستیم بدن رو فرمی داشتم مخصوصاً اون موقع بدون یه ذره شکم اضافی تا حدودی بدن عضله ای
بالاخره یک شب که خوابیده بودیم صبح زود من با رکابی پاشدم رفتم سرویس بهداشتی نگو این پریسا خانم هم پاشده رفته پیش بابا مامانش منکه که از سرویس دراومدم همزمان پریسا با باباش از اتاق اومدن بیرون منو با رکابی دیدن پریسا که اون موقع ۱۲ ۱۳ سالش بود تا منو دید یه هینی از ته دل کشید، گفت وای بدن عمو نادرو ببین چه خوش تیپه.
منم واقعا خجالت کشیدم فوری رفتم پیراهنم رو پوشیدم بالاخره گذشت
تا اینکه پریسا بزور بعد چند سال با وساطت من با پسر عمه خود ازدواج کردن، چون پریسا و مامانش راضی به این وصلت نبودن ولی بابا دوست داشت بخاطر همین از من خواست که صحبت کنیم با پریسا و خواهرزن
که الحمدلله اونا هم قبول کردن و داماده هم که بالاخره فامیل منم میشد خیلی خودشو از این بابت مدیون بنده میدونست الان هم همینطور.
چون اگر از پریسا بخوام بگم یک دختر واقعا لاکچری واسه خودش بود و الانم هست حداقل سه چهار تا از فامیلای باجناقم خواستگارش بودن غریبه ها که بالاخره قسمت این یکی شد
پریسا خانم ما وقتی اون موقع من باهاش در مورد ازدواج با پسر عمش صحبت میکردیم یه چیزی به من گفت در مورد معیار انتخاب همسر که عمو نادر من دوست دارم شوهرم تیپ هیکل و قیافش شبیه تو باشه. هم از حق نگذریم واقعا قد قیافش از من بلندتر و خوشگل تره ولی همون موقع ه
خانومم و مردای هیز و کاکولدی من
1401/03/08

#بیغیرتی #همسر #آنال

از زمانی که از نوجوونیم یادمه عاشق فیلمای کاکولدی بودم اما اینکه کاکولد زنم بشم حتی به ذهنمم نمی رسید. سال 99 با دنیز ازدواج کردم. یه دختر چشم سبز بور ترک که هیکلش مثل دختر دبیرستانیا بود. 168 قد، 55 کیلو وزن. اوایل خیلی رومون باز نبود برا اینجور چیزا اما یه روز تو یه پاساژ جلو یه شلوارفروشی یه شلوار کوتاه چشممو گرفت. از تصور اینکه اینو بپوشه بیرون و مردا ساق پاهاشو دید بزنن قلقلکم داد. با یه بهونه بردمش تو و بعد از پرو چندتا شلوار، اون کوتاهه که مد نظرم بودو دادم بپوشه. از پرو اومد بیرون، ساق پاهای سفیدش قشنگ معلوم بود. قد شلوار 77 سانت بود و قشنگ 8 سانت بین جوراب و شلوار کوتا فاصله بود. یهو دیدم همه مردای مغازه چشم چرون ساق پاهای دنیز شدن. چرا دروغ، خوشم اومد. قرار شد بریم تو ماشین شلوار کوتاهو بپوشه. پوشید و پاهاشو گذاشت رو پاهای من. دیوونه شدم از سفیدی ساق پاهاش. بهم گفت بریم کافی شاپ؟ منم فورا" قبول کردم. رفتیم سمت فرشته به کافی شاپ خفن. نشست روبروی من و یه پاشو گذاشت رو اونیکی. یهو شلوار 5 سانتم بالاتر رفت. فرم ماهیچه ساق پای لختش عالی بود. پشت سر ما، ردیف کناری 3 تا پسر خوشتیپ نشسته بودن. زول زده بودن به پاهای دنیز. منم کیرم داشت شلوارمو پاره می کرد. بعد رفتیم خونه. شبش یه فیلم سوپر شر کردن وایف دیدیمو یه سکس عالی داشتیم. چند روز بعد پیشنهاد دادم حلقه هارو در بیاریمو جدا بریم کافی شاپ پاتوق مخ زنی بعد من دیرتر بیام و اونجا مثلا بلندش کنم. همون شلوار کوتاهو پوشید با کفش ساق دار و یه مانتو تنگ یا آستینای کوتاه. من مونده به پاتوق پیادش کردمو خودم دنبال یه جای پارک بودم. حدود 15 دقیق طول کشید و رسیدم کافی شاپ دیدم 2 تا پسر با زنم چه لاسی میزنن بعد رفتم تو و از دور نگاه میکردم. یکم رفتم جلوتر شنیدم که یکی از پسرا به دنیز میگه که اندامت باربی ه و پاهات چقدر خوشگلن و از این حرفا، بعد به زنم شماره داد و رفت. بعد من رفتم جلو و باهاش حرف زدم و مثلا بلندش کردم و یه چیزی خوردیمو رفتیم. تو را برگشت گفتم شماره گرفتی؟ خندید و گفت رفته بودم مخ بزنم که زدم و مخم زده شه که تو زدی. شب با پسره شروع کرد واتس اپ بازی و دو تایی چتارو می خوندیم و می خندیدیم. بعدش باز پورن هابو باز کردیمو یه فیلم کاکولدی باز کردم. دیدم خوشش اومد. برگشت بهم گفت: بیا هر دومون یه بار کاکولد شیم. قرار شد شانشی تاس بندازیم 3 بار جمع هرکی کمتر شد اون اول کاکولد شه. از شانس گوه من هر 3 تا تاس من 1 شد اون برد. گفتم کی؟ گفت همونی که تو کافی شاپ شماره داده پیشنهاد داد تو ماشین پاهامو بخورهو یه جا میریمو توام از دور نگا کن. با اکراه قبول کردم چون میدونستم یکی پاهای دنیزو لمس کنه، تا آخر میره و می کندش. خلاصه تو واتس اپ قرار گذاشتن که 4 شنبه دنیز و ببره یه پارکینگ خلوت و بازیش بده. اومد دنبالش و منم سر کوچه تو ماشین بودمو افتادم دنبالشون. تو پارکینگ یه جا نگه داشتمو رفتم ببینم چیکار می کنن. ماشین پسره پرادو بود و من زیاد دید نداشتم. کنارش یه پاترول لاستیک پاره بود. معلوم بود که خیلی وقته اونجاس. آروم رفتم رو سقفش دراز کشیدم و داخل پرادو معلموم بود. دنیز پاهاش رو پاهای پسره بود و کیر پسره شق لای ساق پاهای دنیز، داشت براش لگ جاب میزد. اونم دستش تو مانتوی دنیز بود و داشت نوک سینه هاشو بازی میداد. بعد گفت وقته ساک زدنه. دنیز بی مقاومت خم شد و شروع کرد به ساک زدن. در عرض چند دقیقه آب طرف اومد. دنیز آب طرفو تو دهنش نگه داشت بعد تف کرد تو دستمال. فکر کردم کار تمومه اما یارو تازه گرم شده بود. صندلی د
سکس با دختر دایی ۱۴ ساله ام
1401/03/11

#دختر_دایی #روستا #آنال

من 24 سالمه و از یه روستا هستیم دایی من کارمند بود تو شهر و خودش اونجا خونه داشت به علت نداشتن کار تو روستا من تو خونه دایی ام تو شهر بودم یه خونه پر جمعیت بود . منم اونجا تقریبا راحت بودم سه تا دختر داشت مدرسه میرفتن یکی ۲۰ ساله یکی ۱۸ ساله ویکی ۱۴ ساله
وقتی من یه روز عصر گوشیم زنگ خورد برداشتم گفت محیا رو از مدرسه بیار چون من امروز رفتم جایی نیومدم
از طرفی خونه همه با هم رفته بودن جایی وقتی طبق معمول دایی ام نمی‌رفت دنبالش من میرفتم اون روز یه حس داشتم وقتی رفتم دنبالش جلو مدرسه با موتور سوارش کردم ما بین منو اون رو موتور کیفش بود رسوندمش خونه خودم موتور رو تو حیاط گذاشتم وقتی دید از خونه هیچ صدایی نمیاد پرسید کسی نیست منم بهش گفتم رفتن خرید بابات قراره بره دنبالش فعلا نمیان شاید دو ساعت دیگه
محیا هم رفت لباس عوض کنه منم با گوشیم ور میرفتم نمیدونم چرا ولی رفتم در حیاط رو قفل کردم بعد رفت حموم لباساش رو عوض کرد و بعدش تلویزیون رو روشن کرد همینجوری جلو تلویزیون خوابیده بود منم تقریبا نزدیکش نشستم تلویزیون نگاه میکردم حس خونه عوض شده بود کسی نبود ما هم حرفی نمیزندیم کم کم نزدیکش شدم بعد از امتحانات پرسیدم دوتا سه سوال کتاب پرسیدم بعد در مورد موبایل پرسیدم خلاصه جای رسید که موبایلش رو دستم داده بوده همینجوری که کنارم نشسته بود داشتم براش یه بازی فکری که معلومات رو می‌برد بالا خواستم براش دانلود کنم رفتم رو سرچ گوگلش در حالی که داشت تلویزیون تماشا می‌کرد کنارم نشسته بود تو سرچش بیشتر مطالب درسی بود یه جا لب گرفتن رو سرچ زده بود ازش پرسیدم چرا اینو جستجو کردی شرمنده شد با یه لبخند کوچیک گفت دوستم سرچ زده خلاصه در مورد دوستش گفت دوست پسر داره و از این حرفا گفتم تو بلدی گفت نه بلد نیستم خلاصه گفت برنامه چی شده منم مخش میکردم گفتم اول جواب بده مجبورش کردم نشسته بود خودش رو جمع کرد آخرش حرفامون به اینجا رسیده بود گفتم پریود میشی تو یا نه شوکه شده بود جواب نمی‌داد بهش فضای راحتی دادم گفتم دارم معلومات جنسیت رو می‌سنجم اونم گفت آره میشه گفتم چند روز در هفته اونم جواب میداد آخرش گفت شکمش موقع پریود درد میکنه منم اصرار داشتم ببینم یا دست بزنم اونجای شکمش بعد فیلتر شکن رو روشن کردم گفتم بیا یه چیز بهت نشون بدم منم کلیپ ها لب گرفتن و اینا رو براش آوردم اونم خجالت می‌کشید همش از یه گوشه لبش می‌خندید جند دقیقه ای گذشت خلاصه بهش کلیپ های تحریک کننده نشون میدادم شق شده بود کیرم گفتم از اینا نگاه کردی گفت نه گفتم بیا بهت نشون میدم اولش نمی‌خواست ببینه گفتم چیزی نیست اینا رو باید بدونی به دردت میخوره خلاصه یه جوری کنارم نشسته بود انگار زورکی و مجبوری از یه گوشه چشم به موبایل یه گوشه چشم به تلویزیون بود هوا داشت تاریک میشد هیچ لامپی تو خونه روشن نبود الا نور تلویزیون منم به بهانه اینکه موبایل رو نگاه کنه تلویزیون رو خاموش کردم فضا تاریک شد حالا صفحه موبایل نور داشت کم کم کلیپ های که می‌آوردم سکسی تر‌می شدن اونم پیشم نشسته بود یه کلیپ آوردم دوتا ایرانی نوجوان بودن داشتن لب میگرفتن منم گفتم گوشیو نگه دار اونم گوشیش رو نگه داشت من رفتم یخچال آب خوردم تو کلیپ دختره تازه داشت لخت میشد گوشی دستش بود پیشش نشستم بهش گفتم اولین باره میبینی با تکان دادن سر تایید کرد همینجوری که فیلم سکسی تر میشد منم پاهامو میزدیم به پاش کم کم بهش چسپیدم دهنم نزدیک گوشش بردم یه جوری که صدای نفسم رو میشنید فیلم همچنان ادامه داشت زبونم رو زدم به گوشش یهو یه کم رفت عقب گفت قلقلکم میاد گفتم باش گرد
چند سال اشتباه (۱)
1401/03/16

#دوست_دختر #آنال #دنباله_دار

با سلام
این یک داستان دنباله دار هست که چند سال طول کشیده و سعی میکنم به بهترین شکل ممکن بنویسم و این اولین بار هست که مینویسم
داستان از اینجا شروع شد که که پنجم خرداد نودوپنج خدمت مقدس سربازی من تموم میشد
و تقریبا بیست روز قبلش اومده بودم مرخصی پایان دوره
هنوز چهار روزی از مرخصی مونده بود که توی برنامه بیتالک یکی به اسم دختر درخواست دوستی داد خلاصه اینقدر بهم پیام دادیم ولی خودش رو معرفی نکرد
ما توی یه شهر کوچیک زندگی میکردیم که تقریبا همه همیدیگر رو میشناختن
تو راه برگشت به خدمت بودم که آیدی تلگرام خودشو داد منم تل باهاش چت کردم
رسیدم محل خدمتم چابهار و گوشی رو تحویل دادم و گذشت بعد از چهار روز خدمتم تموم شد و اومدم از یگانم بیرون و حرکت کردم سمت زاهدان بعد از کارهای تسویه توی زاهدان عازم خونه شدم و همش باهاش در ارتباط بودم
گذشت بعد از ۱۵ روز من به هزار بدبختی تونستم بفهمم که کی هست و دیگه راحت باهم صحبت میکردیم تا من پیله کردم که باید ببینمت و گفت که اصلا نمیتونم بیام بیرون به هیچ وجه
از بس من پیله کردم گفت که شب شد و پدرومادرم خوابیدن بیا در خونه منم فقط انتظار میکشیدم که شب بشه
ساعت تقریبا یک شب بود که سوار ماشین شدم و رفتم سه چهارتا کوچه قبل از خونشون پارک کردم و پیاده رفتم سمت خونشون رسیدم پشت در و بهش پیام دادم که من رسیدم بعد از چند دقیقه دروباز کرد و رفتم توی راهرو پشت در قبلم سرعت هزارتا میزد استرس داشت خفه ام میکرد نمیتونستم حرف بزنم
دستاشو توی دستم گرفته بودم و حرف نمیزدم بعد از چند دقیقه آروم تر شدم اون هم دست کمی از من نداشت.
بعد از حدود نیم ساعت حرف زدن حتی اجازه نداد ببوسمش و من زدم بیرون اومدم خونه دیگه توی هفته ای تقریبا دو بار میرفتم توی راهرو خونه و میدیدمش
شاید پنج شش باری رفته بودم دیدنش ولی فقط به بوسیدن ختم میشد و می اومدم بیرون.
یک شب که با رفیقام مست کرده بودیم بهش پیام دادم و گفتم میخوام بیام دنبالت باهم بریم بیرون دوری بزنیم و راضی شد و رفتم جلوی خونه دستشو گرفتم باهم توی تاریکی شب قدم زدیم و رسیدیم به ماشین سوار شدیم و رفتیم سمت جاده خارج از شهر و صحبت کردن و این حرفا تقریبا نیم ساعتی شد که گفت برگردیم سمت خونه قبل از رسیدن به خونه توی تاریکی زدم کنار و شروع کردم ازش لب گرفتن اینقدر مست بودم که حد نداشت اون شب نزدیک یه ربع ازش لب گرفتم بعد رفتم تو کوچشون و دوباره دستشو گرفتم بردمش سمت خونه، چند روز گذشت
دیگه بهش پیشنهاد سکس دادم و اینقدر گفتم تا قبول کرد، طبق معمول شب وقتی پدرومادرش خواب بودن رفتم توی همون راهرو شروع کردم ازش لب گرفتن من عاشق خوردن لب هاش بودم همینجور که ازش لب میگرفتم با دستم سینه هاشو میمالیدم و دستمو روی کونش حرکت میدادم چند دقیقه ای که گذشت آروم دستمو بردم زیر شلوارش و شروع کردم مالیدن کسش اینقدر مالیدم که خودم خسته شده بودم اونم نفس هاش به شماره افتاده بود که بهش گفتم برگرد و شلوارشو تا زانو کشیدم پایین یکم تف زدم به کیرم و از عقب گذاشتم لای پاهاش همنجوری آروم جلو عقب میکردم و سینه هاشو میمالیدم بهش گفتم خم بشه و میخوام بزارم توش اونم خم شد دوباره تف زدم دم سوراخش و روی کیرم سرشو گذاشتم روی سوراخش و آروم آروم شروع کردم فشار دادن با دستش بهم چنگ میزد میگفت درد داره منم بهش میگفت طاقت بیار بره تو خوب میشه
به زور درد بالاخره کلشو کردم تو و شروع کردم آروم آروم جلو عقب کردن بعد چند دقیقه همینجور که از پشت گردنشو میخوردم ولیس میزدم با دستم سینه هاشو میمالیدم دیدم نزدیکم و آب داره میاد بهش گفتم تحمل کن
ک مثل کُس
1401/04/01

#ترسناک #آنال

با صدای جارو برقی کشیدن مامانم از خواب بیدار شدم . یه چشممو باز کردم یه ذره غر بزنم واسش که دیدم اصلا اعتنایی نکردو رفت .
به ناچار از جام پا شدم و شورتمو که لای چاک کونم گیر کرده بود بیرون کشیدمو تلک و تلک از اتاق بیرون رفتم و رو کاناپه ولو شدم و دلیل این خونه تکونی یهویی و از مامانم پرسیدم که گفت :”خالت و شوهر خالت دارن از کانادا میان و شب میرسن . “
آخرین باری که دیدمشون روز عروسیشون بود و سن و سالی نداشتم ولی الان دیگه واسه خودم شاه کسی شده بودم و خیلی دوست داشتم ری اکشن خاله و شوهرشو بعد این چند سال ببینم .
تو همین فکرا بودم که گوشیم زنگ خورد و علی زنگ زد .
بعد از سکس زورکی ای که از کون باهام داشت دلم نمیخواست صداشو بشنوم . اونطوری که به زور کمرمو از پشت گرفته بودو سرشو کرده بود تو گردنمو تلمبه میزدو از کون تنگم تعریف میکرد هنوز تو ذهنمه .
با همین فکرا پاشدم گوشیو گذاشتم تو اتاقمو لباسامو در آوردمو رفتم سمت حموم که یه دوش بگیرم تا از این حالت کرخت در بیام .
زیر دوش فقط به این فکر میکردم واسه شب چی بپوشم ، به هر حال مهمون خارجی داشتیم و دوست نداشتم چیزی کم داشته باشم .
همینطوری که فکر میکردم دستمو بردم رو کسم تا بشورمش که یه جوری شدم . کرمم گرفت یه ذره بیشتر بمالمش و دستمو میکشیدم رو کسمو باهاش بازی میکردم و چشامو بسته بودم و داشتم لذت میبردم که صدای کوبیده شدن در اومد و گند زد به حس و حالم .
خودمو آب کشیدم و حولمو دورم پیچیدمو از حموم اومدم بیرون ، داشتم لباسامو میپوشیدم که چشمم افتاد به کبودی روی پام . وحشی مثل سگ کرده بود منو انقد فشارم داده بود که کبود شده بودم .
سریع لباسامو تنم کردم و رفتم پایین به مامانم کمک کنم و با هم وسایل شب و آماده کردیم و وقت شو آف نزدیک بود .
پس رفتم پیرهن سفیدی که روش با مروارید تزئین شده بودو آستینای حریر داشت و پوشیدم و ادکلن مورد علاقه مو هم زدم ، موهای‌ بلند مشکی مو که اا روی باسنم بود دم اسبی بستم و یه میک آپ لایت و رژ صورتی هم زدم و جلوی آینه ایستادم .
به خودم نگاه کردم و لذت بردم و واسه خودم به نشانه ی رضایت یه بوس فرستادم که مامانم صدام کرد و گفت :” خالت اینا چند دقیقه دیگه میرسن حواست به زنگ باشه “
بالاخره بعد کلی انتظار از راه رسیدن و چیزی که میدیدم واسم قابل باور نبود .
شوهر خالم به طور غیر قابل باوری سکسی تر از قبل شده بود . اونقدر جذاب و جنتلمن شده بود که تک تک سلولای بدنم میخواستن بهش بدن .
تو فکر و خیال خودم بودم که دیدم همه نگاها رو منه ، خودمو جمع و جور کردمو سعی کردم بی تفاوت جلوه بدم و‌ موفق هم شدم .
اون شب به خوبی گذشت و خالم و شوهر آب درارش -_- رفتن به اتاق مهمون و من موندمو یه کس خیس که دلش کیر میخواست . اون شب از ته دل میخواستم جای خالم باشم و تو آغوش مردونه ی شهاب باشم .
هرکار کردم خوابم نمیبرد تصمیم گرفتم برم آشپزخونه یه چیزی درست کنم بخورم ، مشغول خورد کردن توت فرنگیا بودم که یه صدایی از اتاق نشیمن اومد .
یکم صبر کردم دیدم چیزی نبود گفتم شاید خیالاتی شدم پس دوباره ادامه دادم کارمو که یبار دیگه صدا اومد تا اومدم برگردم با شهاب چشم تو چشم شدم .
چاقو از دستم ول شد و افتاد رو پام و شروع کرد به خون ریزی ، چشمام از درد بسته شد چشامو که باز کردم دیدم شهاب داره با چشای بیرون زده پای منو نگاه میکنه .
انتظار داشتم مثل فیلما بغلم کنه یا حد اقل دولا شه پامو ببنده ولی در‌کمال تعجب با سرعت هرچه تمام تر از آشپزخونه رفت.
هرچی حس خوب بهش داشتم چس شد رفت هوا ، با خودم گفتم بیا اینم جنتلمنت که مث گاو میمون
دادن قرص خواب و کردن کون زنم
1401/04/12

#همسر #آنال

سلام دوستان
این داستان برا چند سال پیشه
یه زن داشتم به اسم باران.کهاون موقع ۲۷سالش بود .قدش ۱۶۵ و وزنش ۶۰ کیلو بود…
من از اول هر وقت باهاش سکس داشتم اول از کوس حسابی میکردمش ووقتی ارزا میشد با بدبختی راصیش میکردم واز کون میکردمش وابمو تو کونش خالی میکردم که باعث شده بود که کونش خوش فرم بشه…
یه روز باهم رفته بودیم رستوران برا خوردن شام .که حرف به سکس کشیده شد.
اون میگفت مردم شوهر دارن منم شوهر دارم…گفتم چطور گفت خواهرم باشوهرش سکس از عقب میکنن وبعد سکس هرچی از شوهرش میخواد براش میگیره .گفتم تو تو سکس فقط قور میزنی نمیزاری آدم درست وحسابی حال کنه…گفت چیگار کنم .گفتم بهت قرص خواب میدم.اگه قبول کنی هرچی بخوای منم برات میگیرم یه خورده مکث کرد اما قبول کرد.منم چون همیشه قرص توکیفم دارم دوتا قرص گداشتم رومیز …گفت میریم خونه میخورم که گفتم الان بخور تا برسیم خونه اثر کنه …قرصارو خورد منم رفتم غذا رو حسلب کردم …سوار موتور شدیم یه خوده تو خیابونا گشتیم که گفت بریم خونه که قرصا داره اثر میکنه وخوابش میاد وقتی رسیدیم دم خونه دیگه رو پاش نمیتونس بایسته…یه جور مثل آدمای مست میخندید وهی قور میزد که اینا چی بود بهم دادی
رفتیم تو خونه رو مبل ولو شد من رفتم جاهارو پهن کردم .بعدش رفتم مانتو ولباساشو از تنش در اوردم…لخت مادر زادش کردم و درازش کردم .وگذاشتم تو جا…
الن که دارم مینویسم سیخ کردم …
خودمم لخت شدم .همیشه وقتی میخواستم از کون بکنمش براش کرم بیحسی میزدم…اما امشب دیگه نمیخواستم بیحسش کنم فقط رفتم از تو اتاق روغن بچه فیروزه اوردم…خیلی اروم شروع کردم به مالیدن کونش تو حالت خاب الودگی هزیون میگفت…منم بعد چند دقیقه مالش به کیرم یه مقدار روغن زدم و خوابیدم روش سر کیرمو با سولاخ کونش تنظیم کردم ویواش یواش فرستادم توش…وقتی خایه هام بک کونش خورد فهمیدم تا ته توشه .
بارا فقط دهنش باز بود …شروکردم به تلمبه زدن اینقدر تو شهوت بودم وفقط میکردمش یه بیست دقیقه ی میکردم کونش قشنگ آب انداخته بود یه صدای خواستی میداد .به پشت خوابوندم و هر دو پاشو گذاشتم رو شونم از جلو کردم تد کونش .تواین حالت کیرم تا دسته تو کونش میرفت.بعد چند دقیقه دیگه ابمو تو کونش خالی کردم .وگذاشتم کیرم تو کونش بخوابه و بیرون بیاد…اون شب تا صبخ دو دفعه دیگه از کون کردمش…اما فرداش از دماغم در آورد هرچی تونس برا خودش خرید …تا یه داستانه دیگه بدرود
نوشته: علی
@dastankadhi