داستانکده شبانه
24.1K subscribers
64 photos
6 videos
125 links
Download Telegram
من و مادر زن توی پادگان
1400/11/05

#فانتزی #آنال #سربازی

از بین مهمونا ۵ نفر مونده بودیم، ۴ تا دختر و من خودم. البته هنوز رفت و آمد بود و افراد می اومدند و می رفتند ولی ما ۵ نفر خیلی وقت بود اونجا بودیم و کسی هم بنا نداشت جلسه رو ترک کنه.
یکی از دخترا که یکمی هم تکیده تر بود و نسبتا لاغر با چشم های نافذ به دلم نشسته بود و روش کراش زده بودم اسمش یادم نیست برای همین اینجا اسمشو مهسا می ذارم. حواسم بهش بود و زیر چشمی نگاهش می کردم اونم احتمالا متوجه شده بود و گاه بی گاه بر می گشت و نگاهم می کرد، شایدم نگاهش عادی بود و من اونطور برداشت می کردم ولی حس غریبی بهش داشتم حسی که فراتر از کراش معمولی بود و دوست داشتم باهاش سکس کنم.
یکی از دخترای دیگه هم یکم سبزه تر و توپر تر بود نزدیک شد بهم، بقدری خودشو نزدیکم کرد که عطرشو حس می کردم، یه عطر تلخی داشت که جذاب ترش کرده بود اسمش نوشین بود.
خیلی بهم نزدیک شد و دستشو گذاشت روی صورتم، لابد اونم روی من کراش داشت ولی با جرات تر از من بود. لبشو گذاشت روی لبم منم ناخودآگاه همراهیش کردم. ولی مدام حواسم به مهسا بود که برنگرده ما رو توی این حال ببینه. دوست نداشتم اگه یه وقت تونستم بهش نزدیک بشم این رابطه بی مقدمه و بی اختیار رو به روم بیاره.
ولی نوشین کارشو بلد بود و خیلی زود تونست کاری کنه که وا بدم. توی چند لحظه هر دومونو لخت کرد، دو تا دختر دیگه حواسشون به کار خودشون بود و اصلا انگار توجهی به ما نداشتند و من همچنان حواسم به مهسا بود.
نوشین کیرمو گرفت دستش و شروع کرد با عمق وجود ساک زدن خیلی کارشو بلد بود معلوم بود تجربه داشت ساکش واقعا بی نقص بود همین باعث شد احتمال پس زدنش توسط من دیگه به صفر برسه، اما همچنان استرس اینو داشتم که مهسا ما رو نبینه و البته توقع مسخره ای بود چون کافی بود برگرده و اون وقت همه چیو میدید.
نوشین دست از خوردن کیرم کشید و اومد بالا و قمبل کرد به سمت من، تابحال سکس بی مقدمه نداشتم ولی این یکی خیلی بی مقدمه بود کیرمو روی سوراخ کونش که با آب کسش لیز شده بود تنظیم کردم آروم فرو کردم تو. کونش مکش عجیبی داشت تمام سطح کیرم با جداره های کونش تماس عجیبی داشت انگار که تار و پود بوده باشن. چند باری به آرامی تلنبه زدم تا اینکه مهسا برگشت به سمت ما.
نگاهمو دوختم به نگاهش، خیلی آروم و بی تفاوت نگاه می کرد با چشمم اشاره کردم بیاد سمت ما اونم بلافاصله پاشد و اومد کنارم نشست.
کیرمو از کون نوشین درآوردم و دست مهسا رو گرفتم و گذاشتم روی کیرم. نگاهش به نگاهم دوخته شده بود و کیرمو آروم آروم میمالید. لذتی که داشتم تجربه می کردم غیر قابل وصف بود. نوشین هم شاید متوجه شده بود که اصل کاری مهساست و نباید مزاحم کار بشه اونم دست مهسا رو گرفت و با احتیاط کشید سمت خودش.
دوتاشونم برگشتند و قمبل کردند کون مهسا سفید و برجسته بود سوراخ کونش قهوه ای کمرنگ بود و چین های دورش نظم زیبایی داشت. کسش مثل یه کلوچه کوچیک لای پاش جا خوش کرده بود. بجاش کون نوشین سبزه بود و سوراخش تیره تر بود و کون گوشتی ای داشت.
کیرمو با آب کس نوشین که سرازیر شده بود خیس کردم و مالیدم به سوراخ کون مهسا. آهی کشید و پاهاشو کمی بیشتر باز کرد. کمی با کیرم به دور سوراخش ماساژ دادم بعد از کمی بازی کردن آروم فرو کردم تو. اثری از درد نبود، دردی که توی رابطه های آنال ازش حرف زده میشه نه توی مهسا حس کردم نه نوشین. از تنگی کون مهسا معلوم بود که قبلا از کون نداده بود. چند بار که تلنبه زدم کیرمو در آوردم و کردم توی کون نوشین. این کارو چند بار تکرار کردم، نمی دونم تجربه سکس با دو نفر رو داشتید یا نه ولی لذت غیر قابل وصفی
کون مریم جون
1400/09/13

#دوست_دختر #سربازی #آنال

سلام خدمت دوستان گرامی . اولین باره ک دارم داستان مینویسم . از خودم بگم چهره ی خوبی دارم و بد نیس اهل موزیک و موسیقی هستم و الان ۲۸ سالمه و این داستان برمیگرده به سال ۹۱ فک کنم زمانی ک سرباز بودم . جونم براتون بگه ک سال ۹۰ اینا بود قبل اینکه برم خدمت و یه رفیق داشتم ک کلوپ فیلم و آهنگ داشت و یه مدتی اونجا بودم . چون میدونست آموزش گیتار میدم یکی از دوستان قدیمیش رو بهم معرفی کرد برای آموزش . خلاصه کلاس ها برگزار شد و این خانوم خیلی خوب بود لامصب ولی متاهل بود . کلاس هارو خونه ی خواهرش برگذار میکردیم چون نمیخواست شوهرش بفهمه . این خانوم یه خواهرزاده داشت به اسم مریم اون زمان ۱۵ سالش بود فک کنم ولی از هر لحاظ عالی بود 🤤 هیچی کم نداشت . خیلی توی کلاس هامون به من توجه میکرد و منم کم کم فهمیدم ک علاقه داره به من اما خب هیچ رابطه ای برقرار نشد تا اینکه من رفتم خدمت سربازی . اونجا یه گوشی اکی کردم بعد چند ماهی یکی پیام داد و احوال پرسی ک بعد خودشو معرفی کرد و شناختمش مریم بود . دیگه کار ما شده بود صب تا شب اس دادن تا اینکه اومدم مرخصی ‌. فاصله خونه هامون تا هم یه کوچه بود هم محلی بودیم . جونم براتون بگه ک فردای اون روزی ‌ک مرخصی بودم گفت اگه دوسداری بیا خونمون اینجا پیش هم باشیم منم ک تو کف قبول کردم اما فکرشو نمیکردم به این خوبی پیش بره و به سکس ختم بشه . رفتم اونجا و خوشگل ‌کرده بود و منم توی فکرم فقط به کردنش فک میکردم و میدونستم چون دختره احتمالا قراره یه کون حسابی بکنم و دیگه کیرم بلند شده بود اما خودم پیش قدم نشدم ‌. نشستیم و کلی حرف زدیم و اون فک میکنم دیگه ۱۶ سالش شده بود و توی خونه منو میچرخوند و جاهارو بهم نشون میداد تا یخمون یکمی آب شه بعد منو برد توی اتاقش و مدال هاشو نشونم داد تازه اونجا فهمیدم ک ورزش کاره و اهل تکواندو بود و با خودم گفتم پس از دخترایی هستش ک از درد خوشش میاد و نازک نارنجی نیست . توی اتاقش نشستیم روی تخت و کمی ک حرف زدیم گفت صب کن یه چیزی گرفتم بخوریم هوام ک گرم بود دیدم رفتو سریع برگشت دوتا ایستک خنک و یخخخخ آورده بود جاتون خالی خوردیم و اومد کم کم نزدیک من نشست و شروع ‌کردیم حرف زدن و فهمیدم از همون پارسال به من علاقه مند شده و اینا و منم بهش گفتم ک منم ازت خوشم میومد اما صلاح نبود بیان کنم ک فکر بدی بکنی . دیگه کم کم در همین حین ک حرف میزدیم اومده بود کنارم دقیقا منم بغلش کردم و توی بغلم حرف میزد . همینجوری ک حرف میزد دیگه من داشتم حشری میشدمو فقط به کردنش فک میکردم . موهاشو ناز میکردم سرشو گرفتم تو دستامو آوردم بالا ضربان قلب شدیدی داشتم یواش اولین لبو ک ازش گرفتم اونم شروع کرد لب گرفتن خیلی عالی بود مخصوصا اینکه عطر خوبی زده بود به خودش و دیوونم میکرد . دراز کشوند منو روی تخت و اومد نشست رو شکمم و خم شد و شروع کردیم به لب گرفتن ‌. همینجوری دستای منم دور کمرش تکون میخورد ‌. یواش یواش دستامو بردم روی کونشو میمالوندم کونشو خیلی محشر بود هیکلش و کونش . گفتم بذا ببینم پایست یا نه آروم دستمو از کش شلوارش رد کردم گذاشتم روی شرتش دیدم چیزی نمیگه کم کم ک مطمئن شدم از روی شرتش کستو آروم مالوندم دیدم خیس شده و لذتم دوچندان شد ‌. خیلی یواش دستمو کردم زیر شرتش شروع کردم با آب کسش بازی کردنو مالوندن روی تمام کسش ک حسابیم صافش کرده بود دیگه دستم داشت لیز میخورد روی کسش . من خیلی دوسدارم توی این حالت سوراخ کون دخترو بمالم . شروع کردم با آبش سوراخ کونشو مالوندن و یواش یواش ک حس کردم نرم شده آروم انگشتمو کردم توش دیدم هیچی نمیگه دیگه گفت
میخواست بکنه ولی مجبور شد بده!
1400/09/13

#سربازی #خاطرات #جنگ

سال 67 و چند ماه به پذیرش قطعنامه سازمان ملل توسط ایران و پایان جنگ بود که در یکی از جزایر خالی از سکنه جنوب و در حال جنگ با عراق بود که این اتفاق رخ داد.
ما همه در این جزیره که حالت رهگیری در مقابل هواپیماهای دشمن عراقی را داشتیم تا از تاسیسات نفتی خلیج فارس دفاع کنیم در حال خدمت سربازی و یا داوطلبی در جبهه جنگ به سر میبردیم.
جزیره کاملا خالی از سکنه بود و تنها نیروهای نظامی در آن مشغول به خدمت بودند و چندین سوله که برای تدارکات و خوابگاه و محل نگهداری ادوات نظامی و امور اداری و حسینیه در آن ساخته شده بود در جزیره احداث شده بود و قبل از جنگ این جزیره کوچک به عنوان محل تخم گزاری لاک پشتهای دریایی و پرندگان دریایی مورد توجه دانشمندان محیط شناس و زیست شناس قرار داشت.
من و چهار نفر دیگر مسئول و ارشد پنج ضد هوایی توپ 23 میلیمتری در جزیره بودیم که قبلا در پایگاه نظامی شیراز برای تصدی این امر آموزش دیده بودیم و ماه های متوالی در پایگاه دوم نیروی دریایی ،خودمان پشت ضد هوایی نگهبانی داده بودیم و تجربه کافی را کسب کرده بودیم.
زمانی که وارد جزیره شدیم ما شش نفر نیروی ویژه توسط یک فرمانده ارشد تقسیم شدیم و از موضع یک تا پنج ضد هوایی را که دور تا دور جزیره را پوشش داده بودند تحویل گرفتیم و ضمنا یکی از ما به نام محسن معاون فرمانده در امور اداری و تدارکات منصوب شد تا توسط فرمانده هماهنگی های لازم را با ما پنج نفر که فرماندهان آتشبار بودیم ایجاد کند.
چند ماهی بود که جنگ بین ایران و عراق به بن بست کشیده شده بود و تحرکات هر دو کشور توسط دیگری خنثی میشد، به ویژه اینکه فاو و جزایر مجنون توسط عراق از ایران بازپس گرفته شده بود و عراق از ادامه جنگ دلسرد شده بود و جامعه جهانی دنبال اتمام جنگ بود.
در این برهه زمانی ما در حال ماموریت بودیم و کمتر درگیری هوایی داشتیم و حتی از بیکاری زیاد مسابقات گل کوچک هم در جزیره با مدیریت محسن راه انداختیم.
البته ما پنج نفر فرمانده آتشبار هم به علت کمبود نیرو خودمان یکی از شیفتهای دو ساعته را نگهبان پدافند میشدیم وبا همکاری یک نیروی سرباز که پشت توپ 23 میلمیمتری میرفت به عنوان بیسیم چی انجام وظیفه میکردیم و با پایگاه اصلی که در جزیره مادر وا صلی قرار داشت به صورت رمز در تماس بودیم.
در یکی از همین روزها که من خودم نیز به عنوان بی سیم چی رفتم و از نفر قبل اسلحه کلاشنیکوف را تحویل گرفتم، طبق روال متداول خشاب ها را چک کردم و با فشار انگشت پی بردم که درون یکی از خشابها کمبود گلوله هست، فردی که اسلحه را به من تحویل داد را میشناختم، پسری 16 ساله بود که داوطلبانه به جبهه آمده بود و فردی با چشمهایی سبز و پوستی سفید و کلا بچه خوشگل بود، با بررسی که کردم فهمیدم که نگهبان قبلی اسلحه را به او با دو گلوله کمتر و عمدی تحویل داده و او هم به علت اعتماد به فرد قبلی خشابها را چک نکرده و پاس بخش مربوطه با هماهنگی با فرد قبلی وی را تهدید کرده اند که چون کمبود گلوله تخلف بسیار بزرگی هست یا باید به هر دوی آنها حال بده یا اینکه گزارش کمبود گلوله را به فرماندهی خواهند داد که عواقبی چون دادگاهی شدن برای وی خواهد داشت!
پس از اینکه از موضوع مطلع شدم ازش خواستم که نه گزارشی بده و نه حرفی با اون دو نفر قبلی بزنه، با محسن که به نوعی معاون فرمانده بود هم آهنگ شدم تا از این دو نفر زهر چشم حسابی بگیریم.
فرد توطئه کننده 8 ساعت بعد نگهبان یکی از مواضع پدافند بود و این زمان نگهبانی وی در ساعت 2 تا چهار صبح بود که خوراک خوابیدن نگهبان های پدافند بود، با نقشه قبلی به صورت س
خاطرات سربازی
1401/04/04

#گی #سربازی

سلام به همه عزیزان این داستان گی هستش و مربوط به سال1400 میباشد
الان 21 سالمه و چندماهی هستش خدمتم تموم شده از خودم واستون بگم قدم165 و وزنم حدودا70 و سبزه هستم
سال 98 رفتم سربازی و به یکی ازپادگانهای جنوب ایران اختصاص دادن از بچگی به جنس مخالف علاقه ای نداشتم و چندتایی از بچه محلامون ارزوی کردن منو داشتن ولی من به خاطر حفظ ابرو هیچوقت بهشون ندادم تا اینکه به سربازی رفتم به خاطر دوری مسافت تا تهران هر 3 ماه مرخصی میومدم تو یکی از این مرخصی ها داشتم بر میگشتم پادگان بلیط قطار داشتم ساعت 6بعداز ظهر سوارقطار شدم واگن ما 4 نفره بود 3تا جوون تقریبا همسن خودم شاید یکی دوسال بزرگتر اهل خوزستان و عرب بودن هم تو همین کوپه با من همسفر بودن خیلی شلوغ میکردن و میخندیدن منم که مرخصیم تموم شده بود اصلا حال خوبی نداشتم و زیاد باهاشون حرف نمیزدم کم کم ازم پرسیدن کجا میری واسه چی میری و از این سوالای چرت متوجه شدن من سربازم به اتفاق شام خوردیم و حدود ساعت 11 من گفتم میخوام بخوابم اونا هم گفتن اشکال نداره بگیر بخواب ما هم کم کم میخوابیم واقعیتش من رو تخت پایین دراز کشیدم ولی ی جورایی استرس داشتم و خوابم نمیبرد بعد ی مدتی اونا هم چراغ کوپه رو خاموش کردن و دراز کشیدن ولی با زبون عربی با هم حرف میزدن و گاهی هم میخندیدن فکر کنم 2/3 ساعتی خواب بودم که یهو دستی رو رو باسنم حس کردم ترس ورم داشت ضربان قلبم تند شد پیش خودم گفتم نکنه میخوان منو خفت کنن در اون لحظه جرات باز کردن چشمامو نداشتم مونده بودم چیکار کنم چند ثانیه بعد دیدم یکی از اون پسرا از تخت بالا اومد پایین و فقل در کوپه رو چک کرد و پرده هاشو کیپ کرد که داخل معلوم نشه واقعیت فهمیده بودم که خبرایی هست از طرفی این کارشون حشریم میکرد از طرف دیگه به این فکر میکردم که تا حالا ندادم و طاقت کیر اینا رو ندارم تو این افکار بودم که دیدم دست یکیشون لای کونم از رو شلوار بالا پایین میره خواستم برگردم دید نمیشه چشامو باز کردم دیدم سه تاشون با شرت بالا سرم وایسادن گفتم چیکار میکنین با خنده گفتن کار بدی نمیکنیم سه نفری میخوایم ی کون تپل بکنیم ایراد داره بهشون گفتم من اینکاره نیستمو از این حرفا گفتن اشکال نداره ما رات میندازیم واقعا تو ی بن بست گیر کرده بودم تهدید میکردن اگه نذارم به زور میکنن بعدش تو مقصد تموم رفیقای عربمونو میاریم و جرت میدیمو از این حرفا هی میگفتن نترس نمیذاریم اذیت بشی چاره ای جز تسلیم نداشتم اونا هم ی جورایی متوجه شدن که تسلیم خواستشون شدم سه تاییشون کیراشونو در اوردن گفتن ساک یزن منم بالاجبار شروع کردم اولش حس خوبی نداشتم ولی کم کم خوشم اومد کیراشون 17/18 سانت میشد البته قطر دوتاشون زیاد نبود ولی مال یکیشون کلفت بود لباسامو از تنم دراوردن منم با شرت بودم شرتمو کشیدن پایین به به و چه چه میکردن یکیشون اومد پشتم با کرم سوراخ کونمو چرب میکرد با انگشتاش داخل کونم میکرد همزمان داشتم کیر اون دو نفرو ساک میزدم تا اینجاش حس خوبی داشت یهو دیدم سر کیرشو گذاشته دم سوراخ کونم نا خود اگاه خواستم برم جلو ولی نذاشتن ترس از درد و لذت با هم قاطی شده بود سر کیرشو فشار داد تموم بدنم اتیش گرفت تلاش کردم نذارم ولی نمیتونستم بالاخره نصف کیرشو کرد تو منم داد و فریادم بلند شد جلو دهنمو گرفتن تا دسته فرو کرد تا 5 دقیقه فقط درد و سوزش داشتم داشتم میمردم یواش یواش دردش کمنر شد اونا هم فهمیدن و تلمبه زذنو شروع کرد خیلی وحشی تلمبه میزد 5 دقیقه ای ابش اومد ریخت تو کونم بلند شد نفر دوم اومد سر وقت کونم اونم با کیرش دو سه بار بالا پایین ک