دیگه زیر کیر التماس و تحقیر رو دوست دارم
1402/04/31
#گی #تحقیر #سکس_خشن
اسم من نیما ۲۴ سالمه پوستم سفید و خوشگلم همه میگن چشمات و لبات خیلی خوشکله اندامم معمولیه و کونم و رونام کمی بزرگه ، از ۱۸ سالگی وقتی پسر داییم که چهار سال ازم بزرگتره به زور منو برد خرابه های روستا دست مالیم کرد یه حس دخترونه تو وجودم جوونه زد ، هیچی نمیتونستم بگم و زورش از من بیشتر بود یه جورایی گولم زد گفت میریم حشیش میکشیم ازش خوشت میاد و میری فضا ، یه سیگاری بار زد و کشیدیم اولین بارم بود ، وای رو ابرا بودم . بعدا دستمالیم کرد و بعدا تهدیدم کرد که به همه میگه به کونم دست زده، تسلیم شده بودم و حشیش فکر و بدنمو بی حس کرده بود ، داشت از دست زدن به بدنم لذت می برد و منم کلا تسلیم شده بودم ، بهم میگفت تو باید دختر میشدی لامصب ، چقد خوشگلی کونی …منم با این حرفاش یه جورایی حس تحقیر شدن بهم دست میداد ، از دست زدن به کونم یه جورایی داشتم لذت میبردم یه جورایی رام شده بودم ، لال شده بودم ، بهم گفت تو هم دست به کیرم بزن ، منم خجالت میکشیدم و اصلا انتظار نداشتم پسر داییم باهام اینجور رفتار کنه ، با لحن دستوری و محکم گفت : با توام کونی … با حشیش دیونه شده بود کنترل رفتارشو از دست داده بود … دستمو گرفت برد سمت کیرش ، وای از رو شلوار کیرشو لمس کردم و زود دستمو کشیدم و گفتم نه …
یه سیلی محکم زد زیر گوشم و گفت بخدا میکشمت زود کیرمو بمال کونی … اشکم در اومد و احساس کردم خیلی تحقیر شدم و هیچی نمیتونم بگم و باید به حرفش گوش کنم … خودش زیپشو کشید پایین و کیرشو بیرون آورد ، وای چی میدیدم یه کیر تقریبا سبزه که راحت ۱۸ سانت میشد،دقیقا دو برابر کیر من بود … دستمو گرفت برد روی کیرش گفت الان بمالش کونی … هر بار میگفت کونی لرزه به بدنم می افتاد و تحقیر میشدم …دستور واری گفت : خوب کیرمو بمال زود باش… منم از ترس کتک خوردن و آبروم هرچی میگفت انجام میدادم ، فک کنم شنیده بود بچه های محلمون (ما تو شهر زندگی می کردیم) دستمالیم میکنن و هیچی بهشون نمیگم …آخه هی میگفت میدونم دوست داری و آمارتو دارم ، تا حالا کون نداده بودم فقط دستمالی شده بودم … اینبار گفت جلو کیرم زانو بزن جنده ی کونی … وای چی میگفت خوردم میکرد تحقیرم میکرد ، ترسیدم و زود زانو زدم جلو کیرش … گفت کیر و خایه هامو خوب نگاه کن تا باهاشون خوب آشنا بشی چون همیشه باید بهشون خدمت کنی منم ناخودآگاه خیره شده بودم به کیر و خایه هاش آخه یه جورایی واسم هم عجیب بود و هم خوشگل … اصلا حواسم نبود غرق شده بودم و زل زده بودم به کیرش ، کیرش خوش فرم و قلمی بود و سرش بزرگ بود تخماشم پر از پشم بود
یک دفعه گفت: میدونستم در برابر کیر ضعیفی و از کیر خوشت میاد کونی… انگار روحمو داشت تحلیل میکرد آخه یه جورایی راست میگفت …با یه لحن تحقیر آلود دستور داد کیرشو بوس کنم … التماس کردم که ولم کن برم … داشت تا جایی که میتونست تحقیرم میکرد … موهامو محکم گرفت و سرمو برد سمت کیرش که شق شده بود صداشو بلند کرد و گفت سر کیرمو بوس کن کووونی …وحشی شده بود خیلی ترسیده بودم از رفتارش … سر کیرشو یه بار بوس کردم ، کیرش بوی شاش میداد . یه لبخند از ته دل زد و گفت : جوووون دیدی کونی کیرمو بوس کردی ؟ وای استاد بود توی تحقیر کردن … هی میگفت دوباره بوش کن ، موهامو ول کرد و گفت اینبار خودت بوسش کن زودباش… وای منم یه جورایی خوشم اومده بود ولی به روم نمی آوردم چندتا بوس کردم و بعدا با یه حالت خنده بهم گفت : رسیدیم به مرحله ی ساک زدن … وای باید ساک میزدم ، هیچ وقت تصور نمیکردم اولین ساک زدن عمرم اینطور شروع بشه ، دیگه مخالفت کردن معنایی نداشت چون همه روحمو تسخیر کرده بود و خورد و تحقیر شده بودم … همه کیرشو محکم تو دهنم کرد و یه اوق زدم ، دندونام به سر کیرش خورد ، کیرشو که بیرون آورد یه سیلی محکم زیر گوشم زد و گفت کونی خوب ساک بزن کیرمو زخمی نکن ، خیلی محکم زیر گوشم زد واقعا تسلیم شده بودم و اراده ای از خودم نداشتم دیگه ، تا ۵ دقیقه فقط تو دهنم تلمبه میزد و همزمان موهامو محکم گرفته بود و بهم فحش میداد … گفت بسه نمیخوام آبمو بریزم تو دهنت … باید آبمو بریزم تو کونت تا کونی خودم بشی … وای دیونه شده بود
واقعا میدونستم منو میکنه چون رو حرفش نمیتونستم حرف بزنم وگرنه کتک خوبی میخوردم ، منم یه جورایی حشری شده بودم یه لذت پنهانی میبردم ، گفت شلوارتو بکش پایین جنده … ناخودآگاه زود برگشتم و شلوارمو کشیدم پایین … گفت آفرین کونی اینجوری حرف گوش کن باش ، هم شرم هم شهوت زیادی داشتم ، دیگه تحقیر شدن واسم عادی شده بود … زبونشو زد رو کونم و آروم کونمو بوس کرد … بهم گفت قمبل کن میخوام خوب کونتو بخوررم … منم قنبل کردم و زود زبونشو به سوراخ کونم رسوند ، بدنم ناخودآگاه به لرزه افتاد … با یه لحن حشری و تحقیر آمیز گفت : جوووون …میدونستم نقطه ضعفت کونته … راست میگفت با زبونش که تو کونم بود مست
1402/04/31
#گی #تحقیر #سکس_خشن
اسم من نیما ۲۴ سالمه پوستم سفید و خوشگلم همه میگن چشمات و لبات خیلی خوشکله اندامم معمولیه و کونم و رونام کمی بزرگه ، از ۱۸ سالگی وقتی پسر داییم که چهار سال ازم بزرگتره به زور منو برد خرابه های روستا دست مالیم کرد یه حس دخترونه تو وجودم جوونه زد ، هیچی نمیتونستم بگم و زورش از من بیشتر بود یه جورایی گولم زد گفت میریم حشیش میکشیم ازش خوشت میاد و میری فضا ، یه سیگاری بار زد و کشیدیم اولین بارم بود ، وای رو ابرا بودم . بعدا دستمالیم کرد و بعدا تهدیدم کرد که به همه میگه به کونم دست زده، تسلیم شده بودم و حشیش فکر و بدنمو بی حس کرده بود ، داشت از دست زدن به بدنم لذت می برد و منم کلا تسلیم شده بودم ، بهم میگفت تو باید دختر میشدی لامصب ، چقد خوشگلی کونی …منم با این حرفاش یه جورایی حس تحقیر شدن بهم دست میداد ، از دست زدن به کونم یه جورایی داشتم لذت میبردم یه جورایی رام شده بودم ، لال شده بودم ، بهم گفت تو هم دست به کیرم بزن ، منم خجالت میکشیدم و اصلا انتظار نداشتم پسر داییم باهام اینجور رفتار کنه ، با لحن دستوری و محکم گفت : با توام کونی … با حشیش دیونه شده بود کنترل رفتارشو از دست داده بود … دستمو گرفت برد سمت کیرش ، وای از رو شلوار کیرشو لمس کردم و زود دستمو کشیدم و گفتم نه …
یه سیلی محکم زد زیر گوشم و گفت بخدا میکشمت زود کیرمو بمال کونی … اشکم در اومد و احساس کردم خیلی تحقیر شدم و هیچی نمیتونم بگم و باید به حرفش گوش کنم … خودش زیپشو کشید پایین و کیرشو بیرون آورد ، وای چی میدیدم یه کیر تقریبا سبزه که راحت ۱۸ سانت میشد،دقیقا دو برابر کیر من بود … دستمو گرفت برد روی کیرش گفت الان بمالش کونی … هر بار میگفت کونی لرزه به بدنم می افتاد و تحقیر میشدم …دستور واری گفت : خوب کیرمو بمال زود باش… منم از ترس کتک خوردن و آبروم هرچی میگفت انجام میدادم ، فک کنم شنیده بود بچه های محلمون (ما تو شهر زندگی می کردیم) دستمالیم میکنن و هیچی بهشون نمیگم …آخه هی میگفت میدونم دوست داری و آمارتو دارم ، تا حالا کون نداده بودم فقط دستمالی شده بودم … اینبار گفت جلو کیرم زانو بزن جنده ی کونی … وای چی میگفت خوردم میکرد تحقیرم میکرد ، ترسیدم و زود زانو زدم جلو کیرش … گفت کیر و خایه هامو خوب نگاه کن تا باهاشون خوب آشنا بشی چون همیشه باید بهشون خدمت کنی منم ناخودآگاه خیره شده بودم به کیر و خایه هاش آخه یه جورایی واسم هم عجیب بود و هم خوشگل … اصلا حواسم نبود غرق شده بودم و زل زده بودم به کیرش ، کیرش خوش فرم و قلمی بود و سرش بزرگ بود تخماشم پر از پشم بود
یک دفعه گفت: میدونستم در برابر کیر ضعیفی و از کیر خوشت میاد کونی… انگار روحمو داشت تحلیل میکرد آخه یه جورایی راست میگفت …با یه لحن تحقیر آلود دستور داد کیرشو بوس کنم … التماس کردم که ولم کن برم … داشت تا جایی که میتونست تحقیرم میکرد … موهامو محکم گرفت و سرمو برد سمت کیرش که شق شده بود صداشو بلند کرد و گفت سر کیرمو بوس کن کووونی …وحشی شده بود خیلی ترسیده بودم از رفتارش … سر کیرشو یه بار بوس کردم ، کیرش بوی شاش میداد . یه لبخند از ته دل زد و گفت : جوووون دیدی کونی کیرمو بوس کردی ؟ وای استاد بود توی تحقیر کردن … هی میگفت دوباره بوش کن ، موهامو ول کرد و گفت اینبار خودت بوسش کن زودباش… وای منم یه جورایی خوشم اومده بود ولی به روم نمی آوردم چندتا بوس کردم و بعدا با یه حالت خنده بهم گفت : رسیدیم به مرحله ی ساک زدن … وای باید ساک میزدم ، هیچ وقت تصور نمیکردم اولین ساک زدن عمرم اینطور شروع بشه ، دیگه مخالفت کردن معنایی نداشت چون همه روحمو تسخیر کرده بود و خورد و تحقیر شده بودم … همه کیرشو محکم تو دهنم کرد و یه اوق زدم ، دندونام به سر کیرش خورد ، کیرشو که بیرون آورد یه سیلی محکم زیر گوشم زد و گفت کونی خوب ساک بزن کیرمو زخمی نکن ، خیلی محکم زیر گوشم زد واقعا تسلیم شده بودم و اراده ای از خودم نداشتم دیگه ، تا ۵ دقیقه فقط تو دهنم تلمبه میزد و همزمان موهامو محکم گرفته بود و بهم فحش میداد … گفت بسه نمیخوام آبمو بریزم تو دهنت … باید آبمو بریزم تو کونت تا کونی خودم بشی … وای دیونه شده بود
واقعا میدونستم منو میکنه چون رو حرفش نمیتونستم حرف بزنم وگرنه کتک خوبی میخوردم ، منم یه جورایی حشری شده بودم یه لذت پنهانی میبردم ، گفت شلوارتو بکش پایین جنده … ناخودآگاه زود برگشتم و شلوارمو کشیدم پایین … گفت آفرین کونی اینجوری حرف گوش کن باش ، هم شرم هم شهوت زیادی داشتم ، دیگه تحقیر شدن واسم عادی شده بود … زبونشو زد رو کونم و آروم کونمو بوس کرد … بهم گفت قمبل کن میخوام خوب کونتو بخوررم … منم قنبل کردم و زود زبونشو به سوراخ کونم رسوند ، بدنم ناخودآگاه به لرزه افتاد … با یه لحن حشری و تحقیر آمیز گفت : جوووون …میدونستم نقطه ضعفت کونته … راست میگفت با زبونش که تو کونم بود مست
فاعل میانسال مسافر
1402/05/24
#زنپوش #سکس_خشن #گی
سلام اسامی مستعاره ولی داستان واقعیه
من امیرم ۲۱ سالمه ۱۷۷ قد و ۷۰ وزنم مشهدیم…ریش دارم بدنم مو داره ولی سفیدم و فیسم خوبه منظم باشگاه میرم معمولی و عضله ایم و حالا بخاطر ژنتیک باسنم گرده و نسبت به بقیه اندامم خوش فرم و درشت تره و خیلی خوشم میاد خودم
خب من از ۱۵ سالگی تو تصوراتم و حتی مجازی خیلی دنبال فاعل و مفعول و حتی دختر بودم(هم میسترس و هم معمولی که داستان اونم میزارم) ولی خب باتوجه به شرایطم نمیشد و فقط درون حد بود تا اینکه بعد ۱۸ سالگیم که کنکور دادم و تابستون که شد خونه اکثر مواقع برام خالی بود و من بیشتر خونه بودم و از فرصت استفاده میکردم و بکن میاوردم از اینستا و تل. بار اول که تجربه نداشتم طرفمم خیلی ترسو بود
و حتی می ترسید بیاد تو خونه بزور آوردمش و وقتی دید خونه امنه لخت شد نور خونه رو کم کرد پلاستیک کاندوم و تاخیری و ژل و گذاشت رو مبل و اومد سراغم من ک هیچوقت شیو نمیکنم مگر اینکه بکن پیدا شه از قبل آماده و شیو بودم تنقیه کرده بودم و با کلی کرم و بوی خوب ولباسایی که خوشگل و بود و به بدن فیتم (بدنم زیاد مردونه نیست و حالت و انعطاف تقریبا زنونه داره )شرتمو درنیاوردم چسب بود به کونم
اونم کشید پایین همون اول کار کیرشو چرب کرد منو گذاشت رو مبل ب کمر و پاهام رو شونش کیرش خیلی سفت بود ولی خب کوچیک بود،اکثر بکنامو اونایی ک دیدم کیرشون از من کوچیکتر بود حالا کیر من خیلی بزرگه احتمالا؛بگذریم.
کیرشو چرب کرد می گفت لباتو غنچه کن بعد میمالید به صورت و لبام و یکم میکرد تو تا کیرش شق شق شد بعد یهو میخواست بکنه تو کونم
منم تنگ بودم زور زد آخر یذرش نتونست بره دردم زیاد بود ولی گفتم پشیمونم و گفتم بیخیال اونم خب قبول کرد برخلاف انتظارم چون می ترسید صدا بشه کلن ترسو بود.این از اولین خاطرم…
دوتای بعدی ازین بدتر بودن و کلن سکس توشی نداشتم یکیشون اومد سرشو زد ب سوراخم ابش اومد و تموم شد…
کلن متوجه شدم ازینا بخاری گرم نمیشه و بلد نیستن بکنن تو
و همش لاپایی بود تا اینکه گفتم این دفعه یکیو پیدا میکنم ک اول مطمئن شم حرفه ایه بعد میگم بیاد…
خلاصه نزدیک عید بود منم یک سالی هست تو سایتم و یکی تاپیک زده بود مسافرم از تهران میام مشهد کسی هست با عکس کیرش که خیلی خوب بود. بهش پیام دادم اسمش فرامرز بود ۴۶ ساله پرسیدم کاربلدی یا نه
گفت ماساژورم کمرم سفته و قشنگ وقت میزارم واسه سوراخت
چنتا عکس نشون داد از سکسای قبلش که گفت با اجازه خودشون عکس گرفتم و اینا که هم خوشم اومد هم اعتماد کردم
تا اینکه راه افتاد بیاد منم بیشتر مواقع مکانم اوکیه ولی اون روز که رسید خالی نبود گفتم فردا میتونی بیای خونوادم میرن شهرستان عصر؟ اوکی داد
همون روز رفتم آرایشگاه و چون موهام لخته گفتم فقط سایه بزنه موهام بیاو رو چشم جذاب تر شه واسش ابروهامم که برنمیدارم گفتم مرتب کنه صورتمم که تو خونه شیش تیغ کردم با کلی نرم کننده،
شبش رفتم حموم واس شیو و بعدش یه بسته پاستیل خوردم و بعد ازینا دیگ خوابیدم و صبح روز بعد رفتم تنقیه کردم و توی سوراخم تمیز تمیز شد دوباره رفتم حموم و بعد دوباره ی تیغ دیگه زدم بدنمو شستم خودمو و درومدم و بادی اسپلش و مام زدم ماسک صورت زدم بعد کرم و یه شورت زنونه برداشتم پوشیدم موهام بلند بود تو صورتم بود یه حالت دهنده و نرم کننده زدم تا یه حالت سیسی گونه بگیره و روی چشم بیفته
ساعت ۳ پیام داد ادرس بده کم کم بیاد منم دادم گفتم روغن و کاندوم و تاخیری بخر
بعد رفتم به ادامه کارم برسم یه جوراب مچی دخترونه پوشیدم و زنجیر بستم به مچ پام با یک فیش نت زیاد نپوشیدم که غیرتی نشه
بعد رفتم ب
1402/05/24
#زنپوش #سکس_خشن #گی
سلام اسامی مستعاره ولی داستان واقعیه
من امیرم ۲۱ سالمه ۱۷۷ قد و ۷۰ وزنم مشهدیم…ریش دارم بدنم مو داره ولی سفیدم و فیسم خوبه منظم باشگاه میرم معمولی و عضله ایم و حالا بخاطر ژنتیک باسنم گرده و نسبت به بقیه اندامم خوش فرم و درشت تره و خیلی خوشم میاد خودم
خب من از ۱۵ سالگی تو تصوراتم و حتی مجازی خیلی دنبال فاعل و مفعول و حتی دختر بودم(هم میسترس و هم معمولی که داستان اونم میزارم) ولی خب باتوجه به شرایطم نمیشد و فقط درون حد بود تا اینکه بعد ۱۸ سالگیم که کنکور دادم و تابستون که شد خونه اکثر مواقع برام خالی بود و من بیشتر خونه بودم و از فرصت استفاده میکردم و بکن میاوردم از اینستا و تل. بار اول که تجربه نداشتم طرفمم خیلی ترسو بود
و حتی می ترسید بیاد تو خونه بزور آوردمش و وقتی دید خونه امنه لخت شد نور خونه رو کم کرد پلاستیک کاندوم و تاخیری و ژل و گذاشت رو مبل و اومد سراغم من ک هیچوقت شیو نمیکنم مگر اینکه بکن پیدا شه از قبل آماده و شیو بودم تنقیه کرده بودم و با کلی کرم و بوی خوب ولباسایی که خوشگل و بود و به بدن فیتم (بدنم زیاد مردونه نیست و حالت و انعطاف تقریبا زنونه داره )شرتمو درنیاوردم چسب بود به کونم
اونم کشید پایین همون اول کار کیرشو چرب کرد منو گذاشت رو مبل ب کمر و پاهام رو شونش کیرش خیلی سفت بود ولی خب کوچیک بود،اکثر بکنامو اونایی ک دیدم کیرشون از من کوچیکتر بود حالا کیر من خیلی بزرگه احتمالا؛بگذریم.
کیرشو چرب کرد می گفت لباتو غنچه کن بعد میمالید به صورت و لبام و یکم میکرد تو تا کیرش شق شق شد بعد یهو میخواست بکنه تو کونم
منم تنگ بودم زور زد آخر یذرش نتونست بره دردم زیاد بود ولی گفتم پشیمونم و گفتم بیخیال اونم خب قبول کرد برخلاف انتظارم چون می ترسید صدا بشه کلن ترسو بود.این از اولین خاطرم…
دوتای بعدی ازین بدتر بودن و کلن سکس توشی نداشتم یکیشون اومد سرشو زد ب سوراخم ابش اومد و تموم شد…
کلن متوجه شدم ازینا بخاری گرم نمیشه و بلد نیستن بکنن تو
و همش لاپایی بود تا اینکه گفتم این دفعه یکیو پیدا میکنم ک اول مطمئن شم حرفه ایه بعد میگم بیاد…
خلاصه نزدیک عید بود منم یک سالی هست تو سایتم و یکی تاپیک زده بود مسافرم از تهران میام مشهد کسی هست با عکس کیرش که خیلی خوب بود. بهش پیام دادم اسمش فرامرز بود ۴۶ ساله پرسیدم کاربلدی یا نه
گفت ماساژورم کمرم سفته و قشنگ وقت میزارم واسه سوراخت
چنتا عکس نشون داد از سکسای قبلش که گفت با اجازه خودشون عکس گرفتم و اینا که هم خوشم اومد هم اعتماد کردم
تا اینکه راه افتاد بیاد منم بیشتر مواقع مکانم اوکیه ولی اون روز که رسید خالی نبود گفتم فردا میتونی بیای خونوادم میرن شهرستان عصر؟ اوکی داد
همون روز رفتم آرایشگاه و چون موهام لخته گفتم فقط سایه بزنه موهام بیاو رو چشم جذاب تر شه واسش ابروهامم که برنمیدارم گفتم مرتب کنه صورتمم که تو خونه شیش تیغ کردم با کلی نرم کننده،
شبش رفتم حموم واس شیو و بعدش یه بسته پاستیل خوردم و بعد ازینا دیگ خوابیدم و صبح روز بعد رفتم تنقیه کردم و توی سوراخم تمیز تمیز شد دوباره رفتم حموم و بعد دوباره ی تیغ دیگه زدم بدنمو شستم خودمو و درومدم و بادی اسپلش و مام زدم ماسک صورت زدم بعد کرم و یه شورت زنونه برداشتم پوشیدم موهام بلند بود تو صورتم بود یه حالت دهنده و نرم کننده زدم تا یه حالت سیسی گونه بگیره و روی چشم بیفته
ساعت ۳ پیام داد ادرس بده کم کم بیاد منم دادم گفتم روغن و کاندوم و تاخیری بخر
بعد رفتم به ادامه کارم برسم یه جوراب مچی دخترونه پوشیدم و زنجیر بستم به مچ پام با یک فیش نت زیاد نپوشیدم که غیرتی نشه
بعد رفتم ب
خود واقعیم
1400/08/07
#اروتیک_ #سکس_خشن
_آخرین لیوان و که شستم صدای گریه دخترم بلند شد سریع دستم و شستم به سمتش دویدم که یکی از اسباب بازی هاش زیر پام رفت درد شدیدی همه ی پام و گرفت گریه اش اوج گرفت بیخیال از درد پام رفتم و بغلش کردم گذاشتم روی پا و دوباره خوابش برد
گریه های بچه و بر طرف کردن نیاز هاش یه طرف کارای خونه و روزمره هم طرف دیگه،خسته شده بودم کلافه از اینهمه آشفته بازار
کم کم داشتم از زندگی و لذت های کوچیکش دور میشدم بیشتر از همیشه به بودنش نیاز داشتم دلم میخواست هر چه زودتر میومد تا بغلش میکردم مثل همیشه سرم میزاشتم رو سینه اش از ته دلم یه آه بلند میکشیدم وبعدش میزدم زیر گریه تا آروم بشم اونم محکم بغلم کنه و موهام و نوازش کنه بگه من کنارتم
نه اصلا دلم میخواد داد و بیداد راه بندازم هی بهش غر بزنم …تو همین فکرا بودم که باصدای باز شدن در به خودم اومدم
+خانمم سلام آخ نگین بهت گفتم چقدر دلم برات تنگ شده بود بخداتنها دلخوشیم بعد این همه کار و خستگی اینه که میام خونه شما دو تا خشگل و می بینم
_ وقتی دیدم با همه خستگیش خودش و محکم نگه داشته که من و خوشحال کنه دلم نیومد ناراحتش کنم و فشارخستگی خودم رو روی اون تخلیه کنم
به چشمهای خسته و معصومش نگاه کردم،سلام عزیزم خسته نباشی دیر اومدی داشتم نگران می شم میخواستم بهت زنگ بزنم
+اره دستگاه خراب شده بود مهندس گفت بیا با هم تمومش کنیم تازه زودی جمع و جورش کردم وگرنه میخواست نگه ام داره گفتم من اگر امشب تموم هم نشه میرم من باید برم خانمم و ببینم
_لبخند زدم و گفتم دل منم برات تنگ شده بود
+ااااخ گفتی بستی بخرم یادم رفت الان میرم میگیرم برات
_نمیخواد بری خسته ای
+نه نگین من چیزی درخواست کنه من نگیرم الان میام
_تو الان اومدی نمیخاد باز بری بیا چایی دم کردم چایی بخوریم
+بریز تا سرد بشه اومدم
_دخترم وتو اتاق خوابوندم رو بهش گفتم عزیزم پاشو تا بچه خوابیده زودتر برو بخواب
+خودت چی
_منم میام یکم کاردارم
+باشه پس زودتر بیا
_اومد سمتم دستشو حلقه کرد دور کمرم لب ها مو بوسید موقع رفتن کونم و فشار داد میدونست کچقدر این کارش و دوست دارم همین کافی بود تا حس شهوتم اوج بگیره دلم میخواست بهش بگم دوباره بکن وقتی خستگی شو دیدم پشیمون شدم،بازم داشتم نیازم و تو خودم خفه میکردم
کارا مو انجام دادم ساعت نگاه کردم نزدیک به سه نصف شب بودگوشی موبرداشتم تا یکم باهاش ور برم خوابم بگیره ولی نتونستم همه وجودم لمس دستاشو میخواس کلافه وعصبانی بودم فقط سکس بود که میتونست یکم از این درگیری هام کم کنه تا آروم بشم
بلند شدم و رفتم پیشش به پهلو خوابیده بود خودمو تو بغلش مچاله کردم کونمو دادم عقب سمت کیرش و چسبوندم به کیرش یه دستش روی شکمم بود دست دیگه اش زیر سرم همین طور کونم و میمالوندم به کیرش که کم کم بزرگ شدنش وحسکردم صدای نفس هاش رو تو گوشم میپیچید کیر بزرگ شدش رو از پشت بهم فشار داد بر گشتم سمتش و ازش یه لب کوتاه گرفتم متوجه برق شهوت تو چشمام شد
آروم بهم گفت چرا نگفتی کیر میخوای
خندیدم و دستم رو از رو شلوار گذاشتم رو کیرش
خودش وکشید روم شروع کرد ازم لب گرفتن لب هاش رو گذاشت روی گردنم سرم و دادم عقب یه آه کشیدم دستم گذاشتم رو صورتش آوردم سمت صورتم و با سرعت و وحشیانه شروع کردم به خوردن لب هاش زبونم روی لبش میکشیدم و حشری تر میشد وچند لحظه چشماش رو می بست بغلم کرد بردم تو سالن گذاشتم روی مبل دستش و برد زیر لباسم سوتین نداشتم وقتی دید سوتین ندارم سینه هامو محکم فشارشون داد و لباسم و درآورد لباس خودش هم درآورد دیگه طاقت نداشتم شلوار شرتش رو درآوردم اونم شلوار وشرت
1400/08/07
#اروتیک_ #سکس_خشن
_آخرین لیوان و که شستم صدای گریه دخترم بلند شد سریع دستم و شستم به سمتش دویدم که یکی از اسباب بازی هاش زیر پام رفت درد شدیدی همه ی پام و گرفت گریه اش اوج گرفت بیخیال از درد پام رفتم و بغلش کردم گذاشتم روی پا و دوباره خوابش برد
گریه های بچه و بر طرف کردن نیاز هاش یه طرف کارای خونه و روزمره هم طرف دیگه،خسته شده بودم کلافه از اینهمه آشفته بازار
کم کم داشتم از زندگی و لذت های کوچیکش دور میشدم بیشتر از همیشه به بودنش نیاز داشتم دلم میخواست هر چه زودتر میومد تا بغلش میکردم مثل همیشه سرم میزاشتم رو سینه اش از ته دلم یه آه بلند میکشیدم وبعدش میزدم زیر گریه تا آروم بشم اونم محکم بغلم کنه و موهام و نوازش کنه بگه من کنارتم
نه اصلا دلم میخواد داد و بیداد راه بندازم هی بهش غر بزنم …تو همین فکرا بودم که باصدای باز شدن در به خودم اومدم
+خانمم سلام آخ نگین بهت گفتم چقدر دلم برات تنگ شده بود بخداتنها دلخوشیم بعد این همه کار و خستگی اینه که میام خونه شما دو تا خشگل و می بینم
_ وقتی دیدم با همه خستگیش خودش و محکم نگه داشته که من و خوشحال کنه دلم نیومد ناراحتش کنم و فشارخستگی خودم رو روی اون تخلیه کنم
به چشمهای خسته و معصومش نگاه کردم،سلام عزیزم خسته نباشی دیر اومدی داشتم نگران می شم میخواستم بهت زنگ بزنم
+اره دستگاه خراب شده بود مهندس گفت بیا با هم تمومش کنیم تازه زودی جمع و جورش کردم وگرنه میخواست نگه ام داره گفتم من اگر امشب تموم هم نشه میرم من باید برم خانمم و ببینم
_لبخند زدم و گفتم دل منم برات تنگ شده بود
+ااااخ گفتی بستی بخرم یادم رفت الان میرم میگیرم برات
_نمیخواد بری خسته ای
+نه نگین من چیزی درخواست کنه من نگیرم الان میام
_تو الان اومدی نمیخاد باز بری بیا چایی دم کردم چایی بخوریم
+بریز تا سرد بشه اومدم
_دخترم وتو اتاق خوابوندم رو بهش گفتم عزیزم پاشو تا بچه خوابیده زودتر برو بخواب
+خودت چی
_منم میام یکم کاردارم
+باشه پس زودتر بیا
_اومد سمتم دستشو حلقه کرد دور کمرم لب ها مو بوسید موقع رفتن کونم و فشار داد میدونست کچقدر این کارش و دوست دارم همین کافی بود تا حس شهوتم اوج بگیره دلم میخواست بهش بگم دوباره بکن وقتی خستگی شو دیدم پشیمون شدم،بازم داشتم نیازم و تو خودم خفه میکردم
کارا مو انجام دادم ساعت نگاه کردم نزدیک به سه نصف شب بودگوشی موبرداشتم تا یکم باهاش ور برم خوابم بگیره ولی نتونستم همه وجودم لمس دستاشو میخواس کلافه وعصبانی بودم فقط سکس بود که میتونست یکم از این درگیری هام کم کنه تا آروم بشم
بلند شدم و رفتم پیشش به پهلو خوابیده بود خودمو تو بغلش مچاله کردم کونمو دادم عقب سمت کیرش و چسبوندم به کیرش یه دستش روی شکمم بود دست دیگه اش زیر سرم همین طور کونم و میمالوندم به کیرش که کم کم بزرگ شدنش وحسکردم صدای نفس هاش رو تو گوشم میپیچید کیر بزرگ شدش رو از پشت بهم فشار داد بر گشتم سمتش و ازش یه لب کوتاه گرفتم متوجه برق شهوت تو چشمام شد
آروم بهم گفت چرا نگفتی کیر میخوای
خندیدم و دستم رو از رو شلوار گذاشتم رو کیرش
خودش وکشید روم شروع کرد ازم لب گرفتن لب هاش رو گذاشت روی گردنم سرم و دادم عقب یه آه کشیدم دستم گذاشتم رو صورتش آوردم سمت صورتم و با سرعت و وحشیانه شروع کردم به خوردن لب هاش زبونم روی لبش میکشیدم و حشری تر میشد وچند لحظه چشماش رو می بست بغلم کرد بردم تو سالن گذاشتم روی مبل دستش و برد زیر لباسم سوتین نداشتم وقتی دید سوتین ندارم سینه هامو محکم فشارشون داد و لباسم و درآورد لباس خودش هم درآورد دیگه طاقت نداشتم شلوار شرتش رو درآوردم اونم شلوار وشرت
سکسی که به پشیمانی ختم شد
1401/01/14
#سکس_خشن #زن_شوهردار
با سلام خدمت همه دوستان
امیزعلی هستم 30ساله از تهران
این چهارمین داستانیه که مینویسم و سه تای قبلی با نظرات و مخالفت های مساوی بود اما به هرحال نطر همگی محترمه
این داستان کمی نیاز به نظر داره میخام تهش بدونم من بد کردم بهش یا نه
مرسی از نظراتتون
یکم خلاصش میکنم داستانو که سریع تموم شه
تابستون 98 بود داشتم میرفتم جایی هواگرم بود منم حین حرکت توبلوار یه مردی سن بالا وایساده دیدم سوارش کردم برسونمش خیلی شدت گرما زیاد بود فقطم برای محض رضای خدا سوارش کردم و حدود یه کیلومتر جلوتر یه خانمی وایساده بود سرخیابون با (لباس فرم قد175.180 وزن 75.80 بدنش و روناش زیرافتاب کاملا نشون میداد گوشتیه با عینک دودی) که این مرده سن بالا گفت این بنده خدارم سوار کن ماشین نیست هواگرمه گفتم چشم پدرجان…بوق زدم گفت:… گفتم بله بفرمایید سوار شد و کمی جلوتر پیرمرده پیاده شد و پول داد من نگرقتم گفتم نه پدر من مسافرکش نیستم و گقت مرسی ورفت یهو این خانمه گفت هنوزم پیدا میشن مردایی که محض رضای خدا کار کنن منم خندیدم گقتم چه کنیم دیگه زیرپیرهن فردین تنمونه(من کلا ادم شوخیم و خیلی زود جوش میخورم و نوعیم برخورد میکنم یارو راحت باشه)بعد خندیدیم و نزدیک شدیم پیاده شد اومد کرایه بده گفتم تمایل دارید شمارتونو بدید صحبت کنیم گفت نه ممنون من متاهلم گفتم باشه حالا من ک قصدی نداشتم میل خودتونه یکم من من کرد گفت سریع بگو منم گفتمو رفت.
پیش خودم گفتم امیرخیلی کصخلی اگه منتظرش باشی این اصلا معلوم بود خاست بگیره تو بپبچی بری فقط😂
یه ۱ هفته گذشت یه خط ایرانسل پیام داد
+سلام خوبی شما؟
-سلام ممنون مرسی ببخشید شما؟
+گفت لباس شهره و هایده
-گفتم ببخشید نفهمیدم یعنی چی؟
+گفت تو زیرپیرهن فردین تنته منم لباس هایده
-گفتم بازم متوجه نشدم
+گفت پس به خیلیا شماره میدی که یادت نمیاد بای
(من تازه فهمیدم کیه)
-اهان خوبی شما ببخشید من خیلی درگیر کار بودم این خاطره برای هفته پیشه من اصلا یادم نبود
+خواهش میکنم ایرادی نداره امیدوارم همینطور باشه ک میگی
ما باهم رل زدیمو یه 3.4ماهی چتی وتماسی در ارتباط بودیم و کلی لاو میدادیم و راجب پوزیشن سکسیایی ک دوس داریم حرف میزدیم اونم از پوزیشن دادنش ب شوهرش میگفت همیشه هر موقع سکس میکرد فرداش میومد کلا تعریف میکرد ومیگفت موقع سکس ب قدری سرصدا دارم که شوهرمجلو دهنمومیگیره یا دهنمومیبنده بیش از اندازه جیغ میزنم اما تلفنی و چتی ما کلا 4.5,بارهمو دبدیم چون بعد کارش باید سریع میرفت خونه اما هیچ سکسی باهم نمیکردیم وفقط حرفش بود و اونم قبول نمیکرد میگفت متاهلم
یکم گذشت گفتم مریم ببین من دارم اذیت میشم خدایی دیگ نمیتونم ادامه بدم بیا کات کنیم تورو ب خیر منم ب سلامت گفت باشه
سه روزگذشت دوباره پیام داد که دلم تنگ شده برات و … و ما عین اوسکولا دوباره ادامه دادیم
منم توفکرم زد از ترفند لاشی بازی تهدید استفاده کنم ببینم جواب میده یا نه
اما فقط تهدید نه که برم انجام بدم تهدیدمو چون خودمم ابروم میرفت.
بهش گفتم باز اومدی بدون سکس گفت اره
گفتم ناموسا بیخیال بابا من نمیتونم گفت همینی ک هست باید باشی
گفتم یا میدی یا میام تمام پیاماتو نشون همکارات میدم
یهوجاخورد گفت جدی میگی
گفتم اره
گفت خیلی پستی
گفتم همینی ک هست
(بعدش از خودم بدم اومدسرهمین کارم)
بعد از چند روز کلنجار و حرف و اینا
گفت میام میدم ی بار میرم برای همیشه
گفتم باش بیا
روز موعود فرا رسید که بیاد ساعت1بود پاسداران بودم ک پیام داد کجایی ساعت2جلو محل کارم باش
گفتم ببین مریم من تمام پیاما تماسا عکسا همه رو میپاکم نمیخاد بیای
گف
1401/01/14
#سکس_خشن #زن_شوهردار
با سلام خدمت همه دوستان
امیزعلی هستم 30ساله از تهران
این چهارمین داستانیه که مینویسم و سه تای قبلی با نظرات و مخالفت های مساوی بود اما به هرحال نطر همگی محترمه
این داستان کمی نیاز به نظر داره میخام تهش بدونم من بد کردم بهش یا نه
مرسی از نظراتتون
یکم خلاصش میکنم داستانو که سریع تموم شه
تابستون 98 بود داشتم میرفتم جایی هواگرم بود منم حین حرکت توبلوار یه مردی سن بالا وایساده دیدم سوارش کردم برسونمش خیلی شدت گرما زیاد بود فقطم برای محض رضای خدا سوارش کردم و حدود یه کیلومتر جلوتر یه خانمی وایساده بود سرخیابون با (لباس فرم قد175.180 وزن 75.80 بدنش و روناش زیرافتاب کاملا نشون میداد گوشتیه با عینک دودی) که این مرده سن بالا گفت این بنده خدارم سوار کن ماشین نیست هواگرمه گفتم چشم پدرجان…بوق زدم گفت:… گفتم بله بفرمایید سوار شد و کمی جلوتر پیرمرده پیاده شد و پول داد من نگرقتم گفتم نه پدر من مسافرکش نیستم و گقت مرسی ورفت یهو این خانمه گفت هنوزم پیدا میشن مردایی که محض رضای خدا کار کنن منم خندیدم گقتم چه کنیم دیگه زیرپیرهن فردین تنمونه(من کلا ادم شوخیم و خیلی زود جوش میخورم و نوعیم برخورد میکنم یارو راحت باشه)بعد خندیدیم و نزدیک شدیم پیاده شد اومد کرایه بده گفتم تمایل دارید شمارتونو بدید صحبت کنیم گفت نه ممنون من متاهلم گفتم باشه حالا من ک قصدی نداشتم میل خودتونه یکم من من کرد گفت سریع بگو منم گفتمو رفت.
پیش خودم گفتم امیرخیلی کصخلی اگه منتظرش باشی این اصلا معلوم بود خاست بگیره تو بپبچی بری فقط😂
یه ۱ هفته گذشت یه خط ایرانسل پیام داد
+سلام خوبی شما؟
-سلام ممنون مرسی ببخشید شما؟
+گفت لباس شهره و هایده
-گفتم ببخشید نفهمیدم یعنی چی؟
+گفت تو زیرپیرهن فردین تنته منم لباس هایده
-گفتم بازم متوجه نشدم
+گفت پس به خیلیا شماره میدی که یادت نمیاد بای
(من تازه فهمیدم کیه)
-اهان خوبی شما ببخشید من خیلی درگیر کار بودم این خاطره برای هفته پیشه من اصلا یادم نبود
+خواهش میکنم ایرادی نداره امیدوارم همینطور باشه ک میگی
ما باهم رل زدیمو یه 3.4ماهی چتی وتماسی در ارتباط بودیم و کلی لاو میدادیم و راجب پوزیشن سکسیایی ک دوس داریم حرف میزدیم اونم از پوزیشن دادنش ب شوهرش میگفت همیشه هر موقع سکس میکرد فرداش میومد کلا تعریف میکرد ومیگفت موقع سکس ب قدری سرصدا دارم که شوهرمجلو دهنمومیگیره یا دهنمومیبنده بیش از اندازه جیغ میزنم اما تلفنی و چتی ما کلا 4.5,بارهمو دبدیم چون بعد کارش باید سریع میرفت خونه اما هیچ سکسی باهم نمیکردیم وفقط حرفش بود و اونم قبول نمیکرد میگفت متاهلم
یکم گذشت گفتم مریم ببین من دارم اذیت میشم خدایی دیگ نمیتونم ادامه بدم بیا کات کنیم تورو ب خیر منم ب سلامت گفت باشه
سه روزگذشت دوباره پیام داد که دلم تنگ شده برات و … و ما عین اوسکولا دوباره ادامه دادیم
منم توفکرم زد از ترفند لاشی بازی تهدید استفاده کنم ببینم جواب میده یا نه
اما فقط تهدید نه که برم انجام بدم تهدیدمو چون خودمم ابروم میرفت.
بهش گفتم باز اومدی بدون سکس گفت اره
گفتم ناموسا بیخیال بابا من نمیتونم گفت همینی ک هست باید باشی
گفتم یا میدی یا میام تمام پیاماتو نشون همکارات میدم
یهوجاخورد گفت جدی میگی
گفتم اره
گفت خیلی پستی
گفتم همینی ک هست
(بعدش از خودم بدم اومدسرهمین کارم)
بعد از چند روز کلنجار و حرف و اینا
گفت میام میدم ی بار میرم برای همیشه
گفتم باش بیا
روز موعود فرا رسید که بیاد ساعت1بود پاسداران بودم ک پیام داد کجایی ساعت2جلو محل کارم باش
گفتم ببین مریم من تمام پیاما تماسا عکسا همه رو میپاکم نمیخاد بیای
گف
پریسای برفی
1400/01/23
#دختر_عمو #سکس_خشن #دختر_نوجوان
سلام خودم رو معرفی میکنم پارسا هستم ۱۹ سالمه و ساکن تهرانم
پریسا دخترعموی ۱۶ سالم که ساکن یکی از شهرستان های غربی کشور هست و سفید انقدر سفید که همه پریسای برفی صداش میکنیم
پریسا سینه های نسبتا کوچیکی داره (۶۵ سربالا) و نوک صورتی اصلا هرچی از زیباییش بگم کم گفتم یه کص فسقلی سفید با داخلی صورتی داره هنوز جلوی چشمامه
داستان از جایی شروع شد که ما برای عروسی یکی از اقوام رفتیم شهرستان و شب هایی که قرار بود اونجا باشیم رو تو خونه عموم گذروندیم
پریسا از روز اول ثابت کرد که به شدت حشریه سر سفره یه شلوار طوسی پاش بود و تیشرت و کونش کلا بیرون بود خط کصش هم معلوم بود ولی کسی اهمیت نمیداد
وقتی ناهار تموم شد من هیز بازیم گل کرد و کص پریسا رو دید زدم و وقتی متوجه شد رو کصش قفلم خودش رو تکون داد و چند دقیقه بعد شلوارش خیس شد سریع رفت عوض کرد
موقع شستن ظرف ها رفتم در گوشش گفتم چقدر هات آتیش نگیری؟
پریسا با خنده گفت : خجالت بکش اب ریخت روم
گفتم : عه پس از کجا فهمیدی اونو میگم؟
جواب داد : خیلی ضایعی و رفت بشقاب هارو دسمال بکشه
چند ساعت گذشت و خانواده ها تصمیم گرفتن برن بیرون شام بخورن و اعلام کردن اماده شید.
لباس های من تو یه کوله پشتی تو اتاق پریسا بود همینجوری سرم رو انداختم پایین رفتم تا لباس راحتی بپوشم شلوارم رو دراوردم سرم رو اوردم بالا دیدم پریسا با ممه هایی بیرون داره به من نگاه میکنه در کسری از ثانیه راست کردم و دستم رو گذاشتم رو کیرم
پریسا گفت : تو از منم هات تری که زرتی راست کردی
جواب دادم : این ممه های رهبری هدیه به پارسا با بربری
گفت : گمشو بیرون الان یکی بیاد ببینه میخوای چی بگی؟
سریع شلوارم رو پوشیدم رفتم بیرون
رفتیم تو دامنه کوه یه کلبه گرفتیم و قرار شد شب اونجا بمونیم
شام رو خوردیم و وقت خوابیدن گفتن به ترتیب یه بالش با پتو برداریم رو زمین بخوابیم
من سریع یه گوشه رو انتخاب کردم تا از بقیه جدا باشم همه سرجاشون دراز کشیدن پریسا گفت عه من سرپا میخوابم پس که عموم گفت بغل پارسا یه جا هست برو همونجا بخواب صبح میخوایم بریم پیاده روی
قند تو دلم آب شد که چه موقعیتی درست شد
پریسا بالشش رو کنار بالشم گذاشت و گفت خر و پف کنی کیرتو میبرم
گفتم : تو خروپف کنی چی؟
جواب داد : باهات میخوابم
گفتم الان داریم آپولو هوا میکنیم؟
خندید و دستش رو برد زیر پتو و چشاشو بست
یه ساعتی گذشته بود و من نمیتونستم بخوابم به صورت پریسا خیره شده بودم و متوجه شدم اونم نخوابیده
من : نخوابیدی؟
خوابم دارم ادا درمیارم
هه هه بامزه
لطف داری
چرا نمیخوابی؟
میخاره
چی میخاره؟
کصم
میخای برات بخارونمش؟
بلدی؟
اجازه میدی؟
خودش رو بهم نزدیک کرد و گوشه پتوش رو انداخت رو پتوم
اروم دستم رو بردم و از روی شلوار شروع کردم به مالیدن کصش
خیلی نرم بود و تو چند دقیقه خیس شد
با انگشتم کش شلوارش رو کشیدم و به زور شلوارش رو از تنش دراوردم و شروع کردم به مالیدن کصش
چوچولش رو بین انگشتام میگرفتم و میکشیدم و نفس های پریسا با صدا تر میشد.
بعد از یه ربع مالیدن لرزید و ارضا شد گفت نوبت من؟
گفتم فردا جبران کن
گفت چجوری؟
گفتم بخواب بهت میگم
فردا صبح بهش گفتم وقتی حرکت کردیم یکاری کن مثلا پات پیچ بخوره من برت میگردونم
قبول کرد و یکم که از کلبه دور شدیم پریسا یه جیغ کشید و خودش رو انداخت زمین
عموم پرسید چیشد و اینا گفت دیگه نمیتونم راه بیام من برمیگردم منم سریع گفتم من برش میگردونم عموم هم از خدا خواسته گفت حله پس ما میریم تا ساعت ۲ اینا برمیگردیم
ناهار برای خودتون یه چی بپزید
با پریسا برگشتیم کلبه و نزاشتم یه ثانیه هم ب
1400/01/23
#دختر_عمو #سکس_خشن #دختر_نوجوان
سلام خودم رو معرفی میکنم پارسا هستم ۱۹ سالمه و ساکن تهرانم
پریسا دخترعموی ۱۶ سالم که ساکن یکی از شهرستان های غربی کشور هست و سفید انقدر سفید که همه پریسای برفی صداش میکنیم
پریسا سینه های نسبتا کوچیکی داره (۶۵ سربالا) و نوک صورتی اصلا هرچی از زیباییش بگم کم گفتم یه کص فسقلی سفید با داخلی صورتی داره هنوز جلوی چشمامه
داستان از جایی شروع شد که ما برای عروسی یکی از اقوام رفتیم شهرستان و شب هایی که قرار بود اونجا باشیم رو تو خونه عموم گذروندیم
پریسا از روز اول ثابت کرد که به شدت حشریه سر سفره یه شلوار طوسی پاش بود و تیشرت و کونش کلا بیرون بود خط کصش هم معلوم بود ولی کسی اهمیت نمیداد
وقتی ناهار تموم شد من هیز بازیم گل کرد و کص پریسا رو دید زدم و وقتی متوجه شد رو کصش قفلم خودش رو تکون داد و چند دقیقه بعد شلوارش خیس شد سریع رفت عوض کرد
موقع شستن ظرف ها رفتم در گوشش گفتم چقدر هات آتیش نگیری؟
پریسا با خنده گفت : خجالت بکش اب ریخت روم
گفتم : عه پس از کجا فهمیدی اونو میگم؟
جواب داد : خیلی ضایعی و رفت بشقاب هارو دسمال بکشه
چند ساعت گذشت و خانواده ها تصمیم گرفتن برن بیرون شام بخورن و اعلام کردن اماده شید.
لباس های من تو یه کوله پشتی تو اتاق پریسا بود همینجوری سرم رو انداختم پایین رفتم تا لباس راحتی بپوشم شلوارم رو دراوردم سرم رو اوردم بالا دیدم پریسا با ممه هایی بیرون داره به من نگاه میکنه در کسری از ثانیه راست کردم و دستم رو گذاشتم رو کیرم
پریسا گفت : تو از منم هات تری که زرتی راست کردی
جواب دادم : این ممه های رهبری هدیه به پارسا با بربری
گفت : گمشو بیرون الان یکی بیاد ببینه میخوای چی بگی؟
سریع شلوارم رو پوشیدم رفتم بیرون
رفتیم تو دامنه کوه یه کلبه گرفتیم و قرار شد شب اونجا بمونیم
شام رو خوردیم و وقت خوابیدن گفتن به ترتیب یه بالش با پتو برداریم رو زمین بخوابیم
من سریع یه گوشه رو انتخاب کردم تا از بقیه جدا باشم همه سرجاشون دراز کشیدن پریسا گفت عه من سرپا میخوابم پس که عموم گفت بغل پارسا یه جا هست برو همونجا بخواب صبح میخوایم بریم پیاده روی
قند تو دلم آب شد که چه موقعیتی درست شد
پریسا بالشش رو کنار بالشم گذاشت و گفت خر و پف کنی کیرتو میبرم
گفتم : تو خروپف کنی چی؟
جواب داد : باهات میخوابم
گفتم الان داریم آپولو هوا میکنیم؟
خندید و دستش رو برد زیر پتو و چشاشو بست
یه ساعتی گذشته بود و من نمیتونستم بخوابم به صورت پریسا خیره شده بودم و متوجه شدم اونم نخوابیده
من : نخوابیدی؟
خوابم دارم ادا درمیارم
هه هه بامزه
لطف داری
چرا نمیخوابی؟
میخاره
چی میخاره؟
کصم
میخای برات بخارونمش؟
بلدی؟
اجازه میدی؟
خودش رو بهم نزدیک کرد و گوشه پتوش رو انداخت رو پتوم
اروم دستم رو بردم و از روی شلوار شروع کردم به مالیدن کصش
خیلی نرم بود و تو چند دقیقه خیس شد
با انگشتم کش شلوارش رو کشیدم و به زور شلوارش رو از تنش دراوردم و شروع کردم به مالیدن کصش
چوچولش رو بین انگشتام میگرفتم و میکشیدم و نفس های پریسا با صدا تر میشد.
بعد از یه ربع مالیدن لرزید و ارضا شد گفت نوبت من؟
گفتم فردا جبران کن
گفت چجوری؟
گفتم بخواب بهت میگم
فردا صبح بهش گفتم وقتی حرکت کردیم یکاری کن مثلا پات پیچ بخوره من برت میگردونم
قبول کرد و یکم که از کلبه دور شدیم پریسا یه جیغ کشید و خودش رو انداخت زمین
عموم پرسید چیشد و اینا گفت دیگه نمیتونم راه بیام من برمیگردم منم سریع گفتم من برش میگردونم عموم هم از خدا خواسته گفت حله پس ما میریم تا ساعت ۲ اینا برمیگردیم
ناهار برای خودتون یه چی بپزید
با پریسا برگشتیم کلبه و نزاشتم یه ثانیه هم ب
واقعا زن طرفو گایید
1401/02/22
#زن_شوهردار #آنال #سکس_خشن
عصر سه شنبه ،
اواخر مهر ماه بود؛
هوا به شدت ابری و گرفته…
دور سرم چند هکتار باغ به شدت دنج میچرخید که تا خرخره علف هرز و درخت داشت ؛
یک کانکس نگهبانی فرسوده که دقیقا مرکز باغ بود و پیاده روی زیاد داشت ؛
ضلع شمالی باغ دیوار داشت اما سه طرف دیگه سیم توری بود که خیلی جاهاش خم شده بود ؛
خلاصه تا جایی که میشد و راه میداد بی در و پیکر بود ؛
رو علفای از پیش پا خورده که مسیرو مشخص میکرد جلو میرفتم و شاخ و برگ هارو با دستم کنار میزدم ؛
چشممو تا جایی که میشد به جلو دوخته بودم که صدای ناله کوتاه اما نزدیکی از پشت شاخ و برگا شوکه ام کرد ؛
چند ثانیه واستادم…
ضربان قلبمو تو گوشم حس میکردم و تو بدنم ضعف افتاد ؛
صدا قطع نمیشد و تقریباً متوجه شدم چه خبره ؛
کمی رفتم جلو تر…
پشت انبوه علف های قد کشیده نگاهم خیره به کف پاشنه دو جفت کفش شد ؛
ی جفتش پاشنه بلند بودو به پاشنه اش ی گوله گل خشک شده چسبیده بود و اون یکی ساده بود ؛
کمی نزدیک شدم و دقت نگاهم رو بالا بردم؛
دو نفر به پهلو رو موکت خوابیده بودنو سکس میکردن ؛ نیم رخشونو میدیدم ؛
ی پسر ٢۵ الی ٣٠ ساله که صورت جذابی داشت؛
پیراهن تنگ سفید مجلسی تنش بود و ی شلوار پارچه ای قد نود که پایین نکشیده بود ؛
خیلی شیک و خوش تیپ بود ؛
و جلوش ی زن پخته ی ۴٠ الی ۴۵ ساله با صورتی پر از حرارت و چندتا عمل زیبایی؛
شلوار لی آبی روشنشو تا زیر زانو کشیده بود پایین ؛
درحالی که کون پهن و سفیدش ، مثل قله برفی یک کوه از پشت کوهپایه های شلوار پسره زده بود بیرون،
فشار حاصل از تلمبه رون و زیر شکم پسره ،
حجم کونشو پهن تر میکرد ؛
پسره دست بالاشو از زیر بغل زنه رد کرده بود و پستوناشو از روی لباسش ورز میداد ؛
گاهی ام همون دستشو بالای تیکه ی نرم کون زنه میذاشت و فشار میداد یا کیرشو که از لای زیپ شلوار رد کرده بود با تف لیز میکرد و دوباره میفرستاد تو ؛
پسره کمرو باسنشو رو موکت به سمت جلو حرکت میداد و تا جایی که راه میداد کیرشو جا میداد و کمی مکث میکرد ،
از پشت ، گردن زنرو عمیق بو میکشید ؛
چشممو از روشون برداشتمو ؛
صدای آه و اوه به همراه شلپشلوپ تلمبه ها شدیدتر میشد ؛
چند دقیقه بعد صدا قطع شد…
وقتی برگشتم زنه دولا شده بود و کفِ دستاشو یکی بالاتر و یکی پایین تر گذاشت رو تنه درخت ؛
لباس حالت شیشه ای آستیندار تنش بود که به شدت تنگ بود و میشد تمام اعضای بدنشو از رو دید ،
حتی نگین کاشته شده رو نافش…
پستونای درشتی داشت ، دولا که شده بود ، لباسش که زیر پستوناش فرو رفته بود آزاد شد ؛
سوتین نداشت بخاطر همین سنگینی پستوناش انقدر پارچه لباسشو از سمت سرشونه و بالا سینه میکشید که اون ی تیکه رو نازک کرده بود ،
از رو میشد چاک سینه های به هم چسبیده شدشو کامل دید ؛
موهاش که مشکی دودی کرده بود با طرح کمرنگ لباسش ست بود ،
گلوبند چوکر مشکی تور انداخته بود که با گوشواره های کوچولو رو لاله گوشش جلوه ی قشنگی داشت ؛
نگین کوچولوی پرسینگ رو بینیش چهرشو گرمتر کرده بود ؛
ساق شلوارش انقدر تنگ بود که برآمدگی خوش تراش عضله های دوقلو پشت ساقشو نشون میداد ؛
بالای زانوش که گوشتای رونش شروع میشد، پهنو پهن تر میشد تا به ی تپه کون فوق پهن، برجسته، نرم و سفید ختم میشد که روی کمری ظریف سوار بود ؛
چند لحظه بعد ، پسره کیرو خایه رو که فکر کنم با اسب پیوند زده بود از لای زیپ شلوار قد نودش گرفته بود تو دست راستش ،
کف دست چپشو گذاشت رو نیمه راست کون زنه و آستین پیرهنشو بالا زد ،
زیر پاشو تنظیم کرد و کمی کالجش رفته بود روی مانتو زنه که افتاده بود کنار موکت ؛
بعد تف مالی کلاهک کیرشو
1401/02/22
#زن_شوهردار #آنال #سکس_خشن
عصر سه شنبه ،
اواخر مهر ماه بود؛
هوا به شدت ابری و گرفته…
دور سرم چند هکتار باغ به شدت دنج میچرخید که تا خرخره علف هرز و درخت داشت ؛
یک کانکس نگهبانی فرسوده که دقیقا مرکز باغ بود و پیاده روی زیاد داشت ؛
ضلع شمالی باغ دیوار داشت اما سه طرف دیگه سیم توری بود که خیلی جاهاش خم شده بود ؛
خلاصه تا جایی که میشد و راه میداد بی در و پیکر بود ؛
رو علفای از پیش پا خورده که مسیرو مشخص میکرد جلو میرفتم و شاخ و برگ هارو با دستم کنار میزدم ؛
چشممو تا جایی که میشد به جلو دوخته بودم که صدای ناله کوتاه اما نزدیکی از پشت شاخ و برگا شوکه ام کرد ؛
چند ثانیه واستادم…
ضربان قلبمو تو گوشم حس میکردم و تو بدنم ضعف افتاد ؛
صدا قطع نمیشد و تقریباً متوجه شدم چه خبره ؛
کمی رفتم جلو تر…
پشت انبوه علف های قد کشیده نگاهم خیره به کف پاشنه دو جفت کفش شد ؛
ی جفتش پاشنه بلند بودو به پاشنه اش ی گوله گل خشک شده چسبیده بود و اون یکی ساده بود ؛
کمی نزدیک شدم و دقت نگاهم رو بالا بردم؛
دو نفر به پهلو رو موکت خوابیده بودنو سکس میکردن ؛ نیم رخشونو میدیدم ؛
ی پسر ٢۵ الی ٣٠ ساله که صورت جذابی داشت؛
پیراهن تنگ سفید مجلسی تنش بود و ی شلوار پارچه ای قد نود که پایین نکشیده بود ؛
خیلی شیک و خوش تیپ بود ؛
و جلوش ی زن پخته ی ۴٠ الی ۴۵ ساله با صورتی پر از حرارت و چندتا عمل زیبایی؛
شلوار لی آبی روشنشو تا زیر زانو کشیده بود پایین ؛
درحالی که کون پهن و سفیدش ، مثل قله برفی یک کوه از پشت کوهپایه های شلوار پسره زده بود بیرون،
فشار حاصل از تلمبه رون و زیر شکم پسره ،
حجم کونشو پهن تر میکرد ؛
پسره دست بالاشو از زیر بغل زنه رد کرده بود و پستوناشو از روی لباسش ورز میداد ؛
گاهی ام همون دستشو بالای تیکه ی نرم کون زنه میذاشت و فشار میداد یا کیرشو که از لای زیپ شلوار رد کرده بود با تف لیز میکرد و دوباره میفرستاد تو ؛
پسره کمرو باسنشو رو موکت به سمت جلو حرکت میداد و تا جایی که راه میداد کیرشو جا میداد و کمی مکث میکرد ،
از پشت ، گردن زنرو عمیق بو میکشید ؛
چشممو از روشون برداشتمو ؛
صدای آه و اوه به همراه شلپشلوپ تلمبه ها شدیدتر میشد ؛
چند دقیقه بعد صدا قطع شد…
وقتی برگشتم زنه دولا شده بود و کفِ دستاشو یکی بالاتر و یکی پایین تر گذاشت رو تنه درخت ؛
لباس حالت شیشه ای آستیندار تنش بود که به شدت تنگ بود و میشد تمام اعضای بدنشو از رو دید ،
حتی نگین کاشته شده رو نافش…
پستونای درشتی داشت ، دولا که شده بود ، لباسش که زیر پستوناش فرو رفته بود آزاد شد ؛
سوتین نداشت بخاطر همین سنگینی پستوناش انقدر پارچه لباسشو از سمت سرشونه و بالا سینه میکشید که اون ی تیکه رو نازک کرده بود ،
از رو میشد چاک سینه های به هم چسبیده شدشو کامل دید ؛
موهاش که مشکی دودی کرده بود با طرح کمرنگ لباسش ست بود ،
گلوبند چوکر مشکی تور انداخته بود که با گوشواره های کوچولو رو لاله گوشش جلوه ی قشنگی داشت ؛
نگین کوچولوی پرسینگ رو بینیش چهرشو گرمتر کرده بود ؛
ساق شلوارش انقدر تنگ بود که برآمدگی خوش تراش عضله های دوقلو پشت ساقشو نشون میداد ؛
بالای زانوش که گوشتای رونش شروع میشد، پهنو پهن تر میشد تا به ی تپه کون فوق پهن، برجسته، نرم و سفید ختم میشد که روی کمری ظریف سوار بود ؛
چند لحظه بعد ، پسره کیرو خایه رو که فکر کنم با اسب پیوند زده بود از لای زیپ شلوار قد نودش گرفته بود تو دست راستش ،
کف دست چپشو گذاشت رو نیمه راست کون زنه و آستین پیرهنشو بالا زد ،
زیر پاشو تنظیم کرد و کمی کالجش رفته بود روی مانتو زنه که افتاده بود کنار موکت ؛
بعد تف مالی کلاهک کیرشو
دوست دختر پولدار و سکسیم
1401/03/24
#سکس_خشن #دوست_دختر
سلام اولین باره که داستان مینویسم اگه استقبال بشه بازم مینویسم، داستان کاملا واقعیه و چنتا بچه جقی که لایو کص ندبدن از سر کونسوزی نیان تو کامنتا شر و ور بگن… اسمایی ک استفاده میکنم مستعاره، رضا هستم تو میدون انقلاب تهران کتابفروشی(کمک درسی) دارم ۲۲سالمه و با دخترای زیادی هم بودم و تعریف از خود نباشه قیافم بدک نیست و دخترا رو جذب میکنه هر چند قدم کوتاهه و ۱۷۵سانته، قضیه مال دوسال پیشه اهالی پایتخت میدونن بخاطر نماز جمعه، جمعه ها دستور میدن کل مغازه ها تا ساعت ۲ظهر بسته باشع، ما هم طبق معمول داخل مغازه بودیم کرکره پایین اما نیروهامون ک میومدن اروم کرکرع مغازه رو میزدن تا با ریموت درو باز کنیم بیان، یهو کرکره رو زدن فکر کردم یکی از بچه های خودمونه ریموتو زدم که دیدم یه دختر تقریبا ۱۹_۲٠ساله اومد تو، وای نگم از قیافش چقدر زیبا و خوشگل و اندام سکسیش ک اصلا به سنش نمیخورد، اومد تو گفتم خانم بستس مغازه گفت تروخدا کار منو راه بندازین چون اصرار کردگفتم باشه و ریموتو زدم تو مقازه دوتایی تنها بودیم گوشیشو دزاورد عکس یه کتاب زبان نشون داد ک طبیعتا ما نداشتیم بش گفتم همه مغازه ها بستن اما ما پیک کتاب داریم براتون ثبت سفارش میکنم و از همکارا تهیه و ارسال میکنیم، همین شد ک کلی تشکر کرد و ادرس و شماره تماس و… داد و خیلی تاکید کرد چون کتابه چنتا چاپ مختلف داره براش قبل ارسال عکسشو واتساپ کنم تا خیالش راحت شه همونه، منم از خدا خواسته ک محو خوشگلیش شده بودم و از ظاهر شیکش هم معلوم بود خیلی پولداره (همه لباساش مارک بود) همون روز کتابه رو تهیه کردم و واتساپ کردم براش و همینکه سین کرد وااای اره خودشه مزسییی بفرستید و فرستادیم،،، قضیه موند تا چند روز بعدش ک دوباره پیام داد بازم کتاب میخاس اینبار کمک درسی ک متوجه شدم کنکوریه، کلی تخفیف بش دادیم و برگاش ریخت از اینهمه تخفیفو همین شد ک باهام صمیمی شد، چند وقتی فقط مثل دوتا دوست بودیم ک کم کم مخشوزدم و چتی پیشنها دوستی دادم و قبول کرد بعد ی ماه که رل بودیم و بهمم گفته بود واقعا بخاطر کنکورش اجازه نداره زیاد بسرون بیاد و رابطمون فقط چتی بود،کم کم مخشو زدم تا سکس تلفنی داشته باشیم و لامصب با صدای حشریش خیلی یهم حال میداد ی بارم ک پرسیدم سکس داشته بم گف دوس پسز قبلیش ترتیبشو داده از جلو ک پیگیر شدم بم گف پردش ارتجاعیه و از خوشحالی پریدم هوا ک عجب گوشتی نصیبم شده هم خوشکل و خوش هیکل هم پولدار و هم باپرده ارتجاعی،بعد دوماه رابطه چتی بهم گفت ک میخواد ببینتم چون نمیتونه بیاو بیرون برم خونشون وقتی کسی نیست اما باهام شرط کرد هیچکاری نکنم و منم قبول کردم، خونشون پونک بود، رفتم بالا درو یاز کرد رفتم تو همون دم در دیدم یه شلوارک پوشیده درست تا زیر کونش، رونای گوشتی و سفیدش کلا بیرون بود و یه تاب ک چاک سینشو قشنگ انداخته بود بیرون،نتونستم جلو خودمو بگیرم همون جا بغلش کروم جلو در کوبیدمش ب دیوار و لبامو گزاشتم رو لباش و دستمو بردم رو پاهاش سفیدش… وای چقدز نرم یود، یهو گف ک قول دادی کاری نکنی، منم گفتم یاشه و ولش کردم رف چایی ریخت برام اورد رو کاناپه کنارم نشست با اینکه بهش قول داده بودم ولی وقتی پاهای سفید و گوشتی شو کنارم میدیدم نمیتونستم دووم بیارم یهو بازم از خود بیخود شم لیامو گزاشتم رو لباش و دراز گشیدم روش و اونم ممانعت نکرد اما بخاطر قولم دوس داشتم زود تمومش کنم از رو شلوار انقد تلمبه زدم تا ابم اومد و ریخت داخل شرتم و اما حس میکردم هلیا داره لذت میبره پاشدم و کلی معذرت خواستم یهو دستشو انداخت رو دهنم و گف هیس هیچی نگو فقط ارضام
1401/03/24
#سکس_خشن #دوست_دختر
سلام اولین باره که داستان مینویسم اگه استقبال بشه بازم مینویسم، داستان کاملا واقعیه و چنتا بچه جقی که لایو کص ندبدن از سر کونسوزی نیان تو کامنتا شر و ور بگن… اسمایی ک استفاده میکنم مستعاره، رضا هستم تو میدون انقلاب تهران کتابفروشی(کمک درسی) دارم ۲۲سالمه و با دخترای زیادی هم بودم و تعریف از خود نباشه قیافم بدک نیست و دخترا رو جذب میکنه هر چند قدم کوتاهه و ۱۷۵سانته، قضیه مال دوسال پیشه اهالی پایتخت میدونن بخاطر نماز جمعه، جمعه ها دستور میدن کل مغازه ها تا ساعت ۲ظهر بسته باشع، ما هم طبق معمول داخل مغازه بودیم کرکره پایین اما نیروهامون ک میومدن اروم کرکرع مغازه رو میزدن تا با ریموت درو باز کنیم بیان، یهو کرکره رو زدن فکر کردم یکی از بچه های خودمونه ریموتو زدم که دیدم یه دختر تقریبا ۱۹_۲٠ساله اومد تو، وای نگم از قیافش چقدر زیبا و خوشگل و اندام سکسیش ک اصلا به سنش نمیخورد، اومد تو گفتم خانم بستس مغازه گفت تروخدا کار منو راه بندازین چون اصرار کردگفتم باشه و ریموتو زدم تو مقازه دوتایی تنها بودیم گوشیشو دزاورد عکس یه کتاب زبان نشون داد ک طبیعتا ما نداشتیم بش گفتم همه مغازه ها بستن اما ما پیک کتاب داریم براتون ثبت سفارش میکنم و از همکارا تهیه و ارسال میکنیم، همین شد ک کلی تشکر کرد و ادرس و شماره تماس و… داد و خیلی تاکید کرد چون کتابه چنتا چاپ مختلف داره براش قبل ارسال عکسشو واتساپ کنم تا خیالش راحت شه همونه، منم از خدا خواسته ک محو خوشگلیش شده بودم و از ظاهر شیکش هم معلوم بود خیلی پولداره (همه لباساش مارک بود) همون روز کتابه رو تهیه کردم و واتساپ کردم براش و همینکه سین کرد وااای اره خودشه مزسییی بفرستید و فرستادیم،،، قضیه موند تا چند روز بعدش ک دوباره پیام داد بازم کتاب میخاس اینبار کمک درسی ک متوجه شدم کنکوریه، کلی تخفیف بش دادیم و برگاش ریخت از اینهمه تخفیفو همین شد ک باهام صمیمی شد، چند وقتی فقط مثل دوتا دوست بودیم ک کم کم مخشوزدم و چتی پیشنها دوستی دادم و قبول کرد بعد ی ماه که رل بودیم و بهمم گفته بود واقعا بخاطر کنکورش اجازه نداره زیاد بسرون بیاد و رابطمون فقط چتی بود،کم کم مخشو زدم تا سکس تلفنی داشته باشیم و لامصب با صدای حشریش خیلی یهم حال میداد ی بارم ک پرسیدم سکس داشته بم گف دوس پسز قبلیش ترتیبشو داده از جلو ک پیگیر شدم بم گف پردش ارتجاعیه و از خوشحالی پریدم هوا ک عجب گوشتی نصیبم شده هم خوشکل و خوش هیکل هم پولدار و هم باپرده ارتجاعی،بعد دوماه رابطه چتی بهم گفت ک میخواد ببینتم چون نمیتونه بیاو بیرون برم خونشون وقتی کسی نیست اما باهام شرط کرد هیچکاری نکنم و منم قبول کردم، خونشون پونک بود، رفتم بالا درو یاز کرد رفتم تو همون دم در دیدم یه شلوارک پوشیده درست تا زیر کونش، رونای گوشتی و سفیدش کلا بیرون بود و یه تاب ک چاک سینشو قشنگ انداخته بود بیرون،نتونستم جلو خودمو بگیرم همون جا بغلش کروم جلو در کوبیدمش ب دیوار و لبامو گزاشتم رو لباش و دستمو بردم رو پاهاش سفیدش… وای چقدز نرم یود، یهو گف ک قول دادی کاری نکنی، منم گفتم یاشه و ولش کردم رف چایی ریخت برام اورد رو کاناپه کنارم نشست با اینکه بهش قول داده بودم ولی وقتی پاهای سفید و گوشتی شو کنارم میدیدم نمیتونستم دووم بیارم یهو بازم از خود بیخود شم لیامو گزاشتم رو لباش و دراز گشیدم روش و اونم ممانعت نکرد اما بخاطر قولم دوس داشتم زود تمومش کنم از رو شلوار انقد تلمبه زدم تا ابم اومد و ریخت داخل شرتم و اما حس میکردم هلیا داره لذت میبره پاشدم و کلی معذرت خواستم یهو دستشو انداخت رو دهنم و گف هیس هیچی نگو فقط ارضام
دیگه زیر کیر التماس و تحقیر رو دوست دارم
1402/04/31
#گی #تحقیر #سکس_خشن
اسم من نیما ۲۴ سالمه پوستم سفید و خوشگلم همه میگن چشمات و لبات خیلی خوشکله اندامم معمولیه و کونم و رونام کمی بزرگه ، از ۱۸ سالگی وقتی پسر داییم که چهار سال ازم بزرگتره به زور منو برد خرابه های روستا دست مالیم کرد یه حس دخترونه تو وجودم جوونه زد ، هیچی نمیتونستم بگم و زورش از من بیشتر بود یه جورایی گولم زد گفت میریم حشیش میکشیم ازش خوشت میاد و میری فضا ، یه سیگاری بار زد و کشیدیم اولین بارم بود ، وای رو ابرا بودم . بعدا دستمالیم کرد و بعدا تهدیدم کرد که به همه میگه به کونم دست زده، تسلیم شده بودم و حشیش فکر و بدنمو بی حس کرده بود ، داشت از دست زدن به بدنم لذت می برد و منم کلا تسلیم شده بودم ، بهم میگفت تو باید دختر میشدی لامصب ، چقد خوشگلی کونی …منم با این حرفاش یه جورایی حس تحقیر شدن بهم دست میداد ، از دست زدن به کونم یه جورایی داشتم لذت میبردم یه جورایی رام شده بودم ، لال شده بودم ، بهم گفت تو هم دست به کیرم بزن ، منم خجالت میکشیدم و اصلا انتظار نداشتم پسر داییم باهام اینجور رفتار کنه ، با لحن دستوری و محکم گفت : با توام کونی … با حشیش دیونه شده بود کنترل رفتارشو از دست داده بود … دستمو گرفت برد سمت کیرش ، وای از رو شلوار کیرشو لمس کردم و زود دستمو کشیدم و گفتم نه …
یه سیلی محکم زد زیر گوشم و گفت بخدا میکشمت زود کیرمو بمال کونی … اشکم در اومد و احساس کردم خیلی تحقیر شدم و هیچی نمیتونم بگم و باید به حرفش گوش کنم … خودش زیپشو کشید پایین و کیرشو بیرون آورد ، وای چی میدیدم یه کیر تقریبا سبزه که راحت ۱۸ سانت میشد،دقیقا دو برابر کیر من بود … دستمو گرفت برد روی کیرش گفت الان بمالش کونی … هر بار میگفت کونی لرزه به بدنم می افتاد و تحقیر میشدم …دستور واری گفت : خوب کیرمو بمال زود باش… منم از ترس کتک خوردن و آبروم هرچی میگفت انجام میدادم ، فک کنم شنیده بود بچه های محلمون (ما تو شهر زندگی می کردیم) دستمالیم میکنن و هیچی بهشون نمیگم …آخه هی میگفت میدونم دوست داری و آمارتو دارم ، تا حالا کون نداده بودم فقط دستمالی شده بودم … اینبار گفت جلو کیرم زانو بزن جنده ی کونی … وای چی میگفت خوردم میکرد تحقیرم میکرد ، ترسیدم و زود زانو زدم جلو کیرش … گفت کیر و خایه هامو خوب نگاه کن تا باهاشون خوب آشنا بشی چون همیشه باید بهشون خدمت کنی منم ناخودآگاه خیره شده بودم به کیر و خایه هاش آخه یه جورایی واسم هم عجیب بود و هم خوشگل … اصلا حواسم نبود غرق شده بودم و زل زده بودم به کیرش ، کیرش خوش فرم و قلمی بود و سرش بزرگ بود تخماشم پر از پشم بود
یک دفعه گفت: میدونستم در برابر کیر ضعیفی و از کیر خوشت میاد کونی… انگار روحمو داشت تحلیل میکرد آخه یه جورایی راست میگفت …با یه لحن تحقیر آلود دستور داد کیرشو بوس کنم … التماس کردم که ولم کن برم … داشت تا جایی که میتونست تحقیرم میکرد … موهامو محکم گرفت و سرمو برد سمت کیرش که شق شده بود صداشو بلند کرد و گفت سر کیرمو بوس کن کووونی …وحشی شده بود خیلی ترسیده بودم از رفتارش … سر کیرشو یه بار بوس کردم ، کیرش بوی شاش میداد . یه لبخند از ته دل زد و گفت : جوووون دیدی کونی کیرمو بوس کردی ؟ وای استاد بود توی تحقیر کردن … هی میگفت دوباره بوش کن ، موهامو ول کرد و گفت اینبار خودت بوسش کن زودباش… وای منم یه جورایی خوشم اومده بود ولی به روم نمی آوردم چندتا بوس کردم و بعدا با یه حالت خنده بهم گفت : رسیدیم به مرحله ی ساک زدن … وای باید ساک میزدم ، هیچ وقت تصور نمیکردم اولین ساک زدن عمرم اینطور شروع بشه ، دیگه مخالفت کردن معنایی نداشت چون همه روحمو تسخیر کرده بود و خورد و تحقیر شده بودم … همه کیرشو محکم تو دهنم کرد و یه اوق زدم ، دندونام به سر کیرش خورد ، کیرشو که بیرون آورد یه سیلی محکم زیر گوشم زد و گفت کونی خوب ساک بزن کیرمو زخمی نکن ، خیلی محکم زیر گوشم زد واقعا تسلیم شده بودم و اراده ای از خودم نداشتم دیگه ، تا ۵ دقیقه فقط تو دهنم تلمبه میزد و همزمان موهامو محکم گرفته بود و بهم فحش میداد … گفت بسه نمیخوام آبمو بریزم تو دهنت … باید آبمو بریزم تو کونت تا کونی خودم بشی … وای دیونه شده بود
واقعا میدونستم منو میکنه چون رو حرفش نمیتونستم حرف بزنم وگرنه کتک خوبی میخوردم ، منم یه جورایی حشری شده بودم یه لذت پنهانی میبردم ، گفت شلوارتو بکش پایین جنده … ناخودآگاه زود برگشتم و شلوارمو کشیدم پایین … گفت آفرین کونی اینجوری حرف گوش کن باش ، هم شرم هم شهوت زیادی داشتم ، دیگه تحقیر شدن واسم عادی شده بود … زبونشو زد رو کونم و آروم کونمو بوس کرد … بهم گفت قمبل کن میخوام خوب کونتو بخوررم … منم قنبل کردم و زود زبونشو به سوراخ کونم رسوند ، بدنم ناخودآگاه به لرزه افتاد … با یه لحن حشری و تحقیر آمیز گفت : جوووون …میدونستم نقطه ضعفت کونته … راست میگفت با زبونش که تو کونم بود مست
1402/04/31
#گی #تحقیر #سکس_خشن
اسم من نیما ۲۴ سالمه پوستم سفید و خوشگلم همه میگن چشمات و لبات خیلی خوشکله اندامم معمولیه و کونم و رونام کمی بزرگه ، از ۱۸ سالگی وقتی پسر داییم که چهار سال ازم بزرگتره به زور منو برد خرابه های روستا دست مالیم کرد یه حس دخترونه تو وجودم جوونه زد ، هیچی نمیتونستم بگم و زورش از من بیشتر بود یه جورایی گولم زد گفت میریم حشیش میکشیم ازش خوشت میاد و میری فضا ، یه سیگاری بار زد و کشیدیم اولین بارم بود ، وای رو ابرا بودم . بعدا دستمالیم کرد و بعدا تهدیدم کرد که به همه میگه به کونم دست زده، تسلیم شده بودم و حشیش فکر و بدنمو بی حس کرده بود ، داشت از دست زدن به بدنم لذت می برد و منم کلا تسلیم شده بودم ، بهم میگفت تو باید دختر میشدی لامصب ، چقد خوشگلی کونی …منم با این حرفاش یه جورایی حس تحقیر شدن بهم دست میداد ، از دست زدن به کونم یه جورایی داشتم لذت میبردم یه جورایی رام شده بودم ، لال شده بودم ، بهم گفت تو هم دست به کیرم بزن ، منم خجالت میکشیدم و اصلا انتظار نداشتم پسر داییم باهام اینجور رفتار کنه ، با لحن دستوری و محکم گفت : با توام کونی … با حشیش دیونه شده بود کنترل رفتارشو از دست داده بود … دستمو گرفت برد سمت کیرش ، وای از رو شلوار کیرشو لمس کردم و زود دستمو کشیدم و گفتم نه …
یه سیلی محکم زد زیر گوشم و گفت بخدا میکشمت زود کیرمو بمال کونی … اشکم در اومد و احساس کردم خیلی تحقیر شدم و هیچی نمیتونم بگم و باید به حرفش گوش کنم … خودش زیپشو کشید پایین و کیرشو بیرون آورد ، وای چی میدیدم یه کیر تقریبا سبزه که راحت ۱۸ سانت میشد،دقیقا دو برابر کیر من بود … دستمو گرفت برد روی کیرش گفت الان بمالش کونی … هر بار میگفت کونی لرزه به بدنم می افتاد و تحقیر میشدم …دستور واری گفت : خوب کیرمو بمال زود باش… منم از ترس کتک خوردن و آبروم هرچی میگفت انجام میدادم ، فک کنم شنیده بود بچه های محلمون (ما تو شهر زندگی می کردیم) دستمالیم میکنن و هیچی بهشون نمیگم …آخه هی میگفت میدونم دوست داری و آمارتو دارم ، تا حالا کون نداده بودم فقط دستمالی شده بودم … اینبار گفت جلو کیرم زانو بزن جنده ی کونی … وای چی میگفت خوردم میکرد تحقیرم میکرد ، ترسیدم و زود زانو زدم جلو کیرش … گفت کیر و خایه هامو خوب نگاه کن تا باهاشون خوب آشنا بشی چون همیشه باید بهشون خدمت کنی منم ناخودآگاه خیره شده بودم به کیر و خایه هاش آخه یه جورایی واسم هم عجیب بود و هم خوشگل … اصلا حواسم نبود غرق شده بودم و زل زده بودم به کیرش ، کیرش خوش فرم و قلمی بود و سرش بزرگ بود تخماشم پر از پشم بود
یک دفعه گفت: میدونستم در برابر کیر ضعیفی و از کیر خوشت میاد کونی… انگار روحمو داشت تحلیل میکرد آخه یه جورایی راست میگفت …با یه لحن تحقیر آلود دستور داد کیرشو بوس کنم … التماس کردم که ولم کن برم … داشت تا جایی که میتونست تحقیرم میکرد … موهامو محکم گرفت و سرمو برد سمت کیرش که شق شده بود صداشو بلند کرد و گفت سر کیرمو بوس کن کووونی …وحشی شده بود خیلی ترسیده بودم از رفتارش … سر کیرشو یه بار بوس کردم ، کیرش بوی شاش میداد . یه لبخند از ته دل زد و گفت : جوووون دیدی کونی کیرمو بوس کردی ؟ وای استاد بود توی تحقیر کردن … هی میگفت دوباره بوش کن ، موهامو ول کرد و گفت اینبار خودت بوسش کن زودباش… وای منم یه جورایی خوشم اومده بود ولی به روم نمی آوردم چندتا بوس کردم و بعدا با یه حالت خنده بهم گفت : رسیدیم به مرحله ی ساک زدن … وای باید ساک میزدم ، هیچ وقت تصور نمیکردم اولین ساک زدن عمرم اینطور شروع بشه ، دیگه مخالفت کردن معنایی نداشت چون همه روحمو تسخیر کرده بود و خورد و تحقیر شده بودم … همه کیرشو محکم تو دهنم کرد و یه اوق زدم ، دندونام به سر کیرش خورد ، کیرشو که بیرون آورد یه سیلی محکم زیر گوشم زد و گفت کونی خوب ساک بزن کیرمو زخمی نکن ، خیلی محکم زیر گوشم زد واقعا تسلیم شده بودم و اراده ای از خودم نداشتم دیگه ، تا ۵ دقیقه فقط تو دهنم تلمبه میزد و همزمان موهامو محکم گرفته بود و بهم فحش میداد … گفت بسه نمیخوام آبمو بریزم تو دهنت … باید آبمو بریزم تو کونت تا کونی خودم بشی … وای دیونه شده بود
واقعا میدونستم منو میکنه چون رو حرفش نمیتونستم حرف بزنم وگرنه کتک خوبی میخوردم ، منم یه جورایی حشری شده بودم یه لذت پنهانی میبردم ، گفت شلوارتو بکش پایین جنده … ناخودآگاه زود برگشتم و شلوارمو کشیدم پایین … گفت آفرین کونی اینجوری حرف گوش کن باش ، هم شرم هم شهوت زیادی داشتم ، دیگه تحقیر شدن واسم عادی شده بود … زبونشو زد رو کونم و آروم کونمو بوس کرد … بهم گفت قمبل کن میخوام خوب کونتو بخوررم … منم قنبل کردم و زود زبونشو به سوراخ کونم رسوند ، بدنم ناخودآگاه به لرزه افتاد … با یه لحن حشری و تحقیر آمیز گفت : جوووون …میدونستم نقطه ضعفت کونته … راست میگفت با زبونش که تو کونم بود مست