Forwarded from بنياد فرهنگی دكتر علی شريعتی
🔷🔆در نسبت میان عرفان با برابری و آزادی
🖋امیر رضایی
🔆عرفان ، برابری و آزادی سه آرمان بلند و پرشکوه در اندیشه شریعتیاند که تصویر ذهنی آن ، در صورت تحقق عینیاش در جامعه، به " شهر خدایی" شباهت دارد که بشریت دردمند و آگاه در سراسر تاریخ سرگشته و شوریده آن بوده است. این سهگانهء آرمانی، اگر خوشبینی تاریخی داشته باشیم، در سرانجام تاریخ به طور کامل به وقوع خواهد پیوست و به همین دلیل شریعتی مسیر حرکت تاریخ و پایان خوش آن را منتهی به این سه شاهراه دانسته و با آنها آن جامعهء آرمانی را تصویرسازی کرده است. این سهگانه در مقاطع مختلف تاریخی فقط میتواند " الهامبخش" و " جهتبخش" کسانی باشند که به آن باور دارند و در مسیر تحقق آن میکوشند. در واقع این سه آرمان در فرایند بلندمدت تاریخ دوشادوش هم قابلیت تحقق دارند. از این رو این سهگانه دسترسناپذیر اما امیدآفرین ، شوقبرانگیز و حرکتبخش مینمایند.
🔆از این سهگانه، آزادی و عدالت مابهازای بیرونی دارند اما عرفان فاقد مابهازای بیرونی است ، احساسی است کانونی که امر معنا را در هستی برای آدمی وضوحی زنده و روشن میبخشد و به تعبیر شریعتی خویشاوندی با طبیعت را در روح و نگاه عارف مینشاند. در واقع عرفان ضامن همزمان تحقق و تداوم " راستین" عدالت و آزادی خواهد بود و بدون آن عدالت و آزادی " راستین" امکان تحقق و بقا ندارند . زیرا عرفان به عنوان راه اتصال با امر قدسی آدمی را از درون خواهان آن دو میکند و نقش مقوم و مشوق و محافظ وجودی آن دو را ایفا مینماید. عرفان با اخلاق، که امروز آن را بر جای عرفان و دین مینشانند، تفاوت ماهوی دارد زیرا عرفان امری اکتشافی است و اخلاق امری اکتسابی . اخلاق کسبی که ناشی از تربیت ذهنی و رفتاری است به دلیل آن که ریشهء وجودی ندارد در شرایط متغیر پایداری و تابآوری دائمی ندارد ، اما عرفان کشفی که ناشی از تربیت عینی و شخصیتی است به دلیل آن که ریشهء وجودی دارد در شرایط متغیر پایداری و تابآوری دائمی دارد.
🔆بیجهت نیست که شریعتی همه جا بر عرفان که همان روح دین است و با حکمت قرآنی اشتراک معنایی دارد، به مثابه دژ مستحکم عدالت و آزادی تاکید میکند اما بر اخلاق چنین تاکیدی ندارد. چرا که مبنای اخلاق در عالیترین شکل آن عقل است که تردیدافکن و ناپیگیر است ولی مبنای عرفان " جان" است که یقینآفرین و پیگیر است. عرفان مبتنی بر " جان" که همان عرفان " حالی " است در شکل تعمیقیافتهاش استعداد مهار همهء هوا و هوسها و کششها و انگیزههای غیراخلاقی و غیرانسانی را دارد و در عین حال همهء خصوصیات نیکوی انسانی را تقویت و رشد میدهد . اما اخلاق مبتنی بر عقل به دلیل آن که ریشه در " جان " ندارد و بر ستون تزلزلناپذیر " کانون وجود" متکی نیست توانایی مهار همهء بدیها و زشتیها را ندارد. بدیهی است که در اینجا سخن بر سر عرفان اصیل است و نه غیراصیل که مدعیان آن در نابودی عدالت و آزادی و کرامت انسانی گوی سبقت را از دشمنان عدالت و آزادی ربوده و میربایند.
🔆در سیر تاریخ به نسبتی که عرفان حالی در جان تکتک انسانهای آگاه میشکفد و به تدریج به برگ و بار مینشیند، عدالت و آزادی نیز توسعهء راستین و برگشتناپذیر پیدا میکنند. اما این روند به کندی صورت میپذیرد زیرا عرفان آموختنی نیست ، کاویدنی است . البته در آینده انسان با پیشرفت علم روانشناسی و روانکاوی و ... فرمول یا فرمولهایی را کشف خواهد کرد که دستیابی به عرفان را ممکن سازد اما تا آن زمان احتمالا راه درازی در پیش است.
🔆به نظر من شریعتی در سهگانهء عرفان ، برابری و آزادی ، عرفان را به عنوان ضامن قطعی و نهایی تحقق برابری و آزادی راستین میداند که در نبود آن مسلما پایههای عدالت و آزادی و کرامت انسانی سست و متزلزل و بدون تکیهگاه محکم خواهد بود . به همین دلیل او همهء روشنفکران را دعوت میکند که برای توسعهء عدالت و آزادی برخیزند و گامی فراتر از عقل بردارند.
#یادداشت_اختصاصی
#امیر_رضایی
#بنیاد_فرهنگی_دکتر_علی_شریعتی
🆔 @Shariati_SCF
🖋امیر رضایی
🔆عرفان ، برابری و آزادی سه آرمان بلند و پرشکوه در اندیشه شریعتیاند که تصویر ذهنی آن ، در صورت تحقق عینیاش در جامعه، به " شهر خدایی" شباهت دارد که بشریت دردمند و آگاه در سراسر تاریخ سرگشته و شوریده آن بوده است. این سهگانهء آرمانی، اگر خوشبینی تاریخی داشته باشیم، در سرانجام تاریخ به طور کامل به وقوع خواهد پیوست و به همین دلیل شریعتی مسیر حرکت تاریخ و پایان خوش آن را منتهی به این سه شاهراه دانسته و با آنها آن جامعهء آرمانی را تصویرسازی کرده است. این سهگانه در مقاطع مختلف تاریخی فقط میتواند " الهامبخش" و " جهتبخش" کسانی باشند که به آن باور دارند و در مسیر تحقق آن میکوشند. در واقع این سه آرمان در فرایند بلندمدت تاریخ دوشادوش هم قابلیت تحقق دارند. از این رو این سهگانه دسترسناپذیر اما امیدآفرین ، شوقبرانگیز و حرکتبخش مینمایند.
🔆از این سهگانه، آزادی و عدالت مابهازای بیرونی دارند اما عرفان فاقد مابهازای بیرونی است ، احساسی است کانونی که امر معنا را در هستی برای آدمی وضوحی زنده و روشن میبخشد و به تعبیر شریعتی خویشاوندی با طبیعت را در روح و نگاه عارف مینشاند. در واقع عرفان ضامن همزمان تحقق و تداوم " راستین" عدالت و آزادی خواهد بود و بدون آن عدالت و آزادی " راستین" امکان تحقق و بقا ندارند . زیرا عرفان به عنوان راه اتصال با امر قدسی آدمی را از درون خواهان آن دو میکند و نقش مقوم و مشوق و محافظ وجودی آن دو را ایفا مینماید. عرفان با اخلاق، که امروز آن را بر جای عرفان و دین مینشانند، تفاوت ماهوی دارد زیرا عرفان امری اکتشافی است و اخلاق امری اکتسابی . اخلاق کسبی که ناشی از تربیت ذهنی و رفتاری است به دلیل آن که ریشهء وجودی ندارد در شرایط متغیر پایداری و تابآوری دائمی ندارد ، اما عرفان کشفی که ناشی از تربیت عینی و شخصیتی است به دلیل آن که ریشهء وجودی دارد در شرایط متغیر پایداری و تابآوری دائمی دارد.
🔆بیجهت نیست که شریعتی همه جا بر عرفان که همان روح دین است و با حکمت قرآنی اشتراک معنایی دارد، به مثابه دژ مستحکم عدالت و آزادی تاکید میکند اما بر اخلاق چنین تاکیدی ندارد. چرا که مبنای اخلاق در عالیترین شکل آن عقل است که تردیدافکن و ناپیگیر است ولی مبنای عرفان " جان" است که یقینآفرین و پیگیر است. عرفان مبتنی بر " جان" که همان عرفان " حالی " است در شکل تعمیقیافتهاش استعداد مهار همهء هوا و هوسها و کششها و انگیزههای غیراخلاقی و غیرانسانی را دارد و در عین حال همهء خصوصیات نیکوی انسانی را تقویت و رشد میدهد . اما اخلاق مبتنی بر عقل به دلیل آن که ریشه در " جان " ندارد و بر ستون تزلزلناپذیر " کانون وجود" متکی نیست توانایی مهار همهء بدیها و زشتیها را ندارد. بدیهی است که در اینجا سخن بر سر عرفان اصیل است و نه غیراصیل که مدعیان آن در نابودی عدالت و آزادی و کرامت انسانی گوی سبقت را از دشمنان عدالت و آزادی ربوده و میربایند.
🔆در سیر تاریخ به نسبتی که عرفان حالی در جان تکتک انسانهای آگاه میشکفد و به تدریج به برگ و بار مینشیند، عدالت و آزادی نیز توسعهء راستین و برگشتناپذیر پیدا میکنند. اما این روند به کندی صورت میپذیرد زیرا عرفان آموختنی نیست ، کاویدنی است . البته در آینده انسان با پیشرفت علم روانشناسی و روانکاوی و ... فرمول یا فرمولهایی را کشف خواهد کرد که دستیابی به عرفان را ممکن سازد اما تا آن زمان احتمالا راه درازی در پیش است.
🔆به نظر من شریعتی در سهگانهء عرفان ، برابری و آزادی ، عرفان را به عنوان ضامن قطعی و نهایی تحقق برابری و آزادی راستین میداند که در نبود آن مسلما پایههای عدالت و آزادی و کرامت انسانی سست و متزلزل و بدون تکیهگاه محکم خواهد بود . به همین دلیل او همهء روشنفکران را دعوت میکند که برای توسعهء عدالت و آزادی برخیزند و گامی فراتر از عقل بردارند.
#یادداشت_اختصاصی
#امیر_رضایی
#بنیاد_فرهنگی_دکتر_علی_شریعتی
🆔 @Shariati_SCF
Forwarded from اكنون، ما و شريعتی
🔷🔸در باب ایمان، حکمت ، عرفان در اندیشه شریعتی
🖋امیر رضایی
🔸در منظومه مفاهیم دینی دکتر شریعتی که سرشار از معانی نو و بدیع است ، سه مفهوم اساسی وجود دارد که در قوام و دوام اندیشه او نقشی موثر و تعیینکننده داشتهاند. این سه مفهوم عبارتاند از ایمان ، حکمت ، عرفان . هر سه مفهوم که در آثار او به دفعات آمدهاند ، به این دلیل که در " فهم منطقی و عقل این جهانی نمیگنجند" ( جمله از اوست) همچنان در هالهای از ابهام و ناشناختگی باقی ماندهاند. و دلیل آن شاید این باشد که این مفاهیم ، به زعم او، با نوعی " دریافت وجودی" درک میشوند و نه با دریافت عقلی.
🔹از این سه مفهوم دو مفهوم ایمان و حکمت در قرآن به کار رفته و مفهوم عرفان بیشتر در ادبیات کلاسیک به ویژه شعر و تا حدودی فلسفه کاربرد داشته است.
🔹شریعتی برای دو مفهوم حکمت و عرفان که در لفظ و معنا شباهتی به هم ندارند، معنای واحدی قائل است. از مقایسه تعاریف مختلفی که او از این دو مفهوم به دست میدهد ، میتوان به این نکته پی برد. آن جا که او در تعریف حکمت میگوید: " حکمت بینایی خاص آن حقیقت مطلق ماورایی است که انبیاء آن را در فطرت آدمی بیدار میکنند" ( ۳۵: ۳۳۸) این تعریف بیانگر مضمون تعریف او از عرفان است:" عرفان تجلی فطرت انسان است برای رفتن به غیب ، کشف و شناخت غیب" ( ۲: ۶۴ ) یا : " حکمت.... همان دریچه درونی آدمی است به طرف او" ( ۳۵: ۳۳۷) . تعریف او از حکمت که آن را خودآگاهی و " نور" ( ۶ : ۲۱۸) میداند با مضمون این تعریف او از عرفان نیز شباهت دارد: " عرفان چراغی است که در درون آدم روشن میشود." ( ۲ : ۶۵) یا این تعریف مشابه: " عرفان چراغ درونی ذات انسانی است."(۲: ۹).
🔸شریعتی حکمت را به خودآگاهی تعبیر میکند و آن را ماوراء عقلی_ علمی میداند( ۲۳: ۲۳۶) و معتقد است " همه مذاهب بر نوعی معرفت خاص استوارند که نه هنر است و نه علم و نه فلسفه بلکه حکمت است"( ۳۵: ۳۴۲). او خودآگاهی( حکمت) را که " اساسا از جنس آگاهی نیست و موضوع آن نیز بهکلی متفاوت است" ( ۲۴: ۲۴۵) با ویدیا( هند) که بینایی ماورایی است که راه را مییابد( ۲۳: ۱۶۷) ، سوفیا( یونان) که نوعی بینایی خاص است( ۲۳: ۱۶۹) و خرد روشن( زرتشت) یکی میداند.
🔹اما چرا شریعتی در آثار خود از مفهوم عرفان که در قرآن به کار نرفته بیش از مفهوم حکمت استفاده کرده است؟ دلیل آن شاید این بوده که عرفان برای عموم مخاطبان مفهومی شناختهشدهتر و آشناتر بوده تا حکمت. به ویژه که فیلسوفان و عالمان حکمت را معادل فلسفه دانسته و میدانند و این معادل کاملا متفاوت از آنچه او مراد میکرده ، میباشد و از این رو برای جلوگیری از بدفهمی و سوء برداشت مفهوم عرفان را که رایجتر بوده بیشتر به کار برده است. البته شریعتی هر مفهومی را که در فضای گفتمانی زمانهاش، چه در غرب و چه در شرق ، بوده به راحتی به کار میگرفته اما آن را با محتوایی که متناسب با بینش بومی خودش بوده تعریف یا تبیین میکرده است. و این بومیسازی مفاهیم غربی هنر درخشان او بوده است.
🔸شریعتی ایمان را بیشتر از آن دو مفهوم به کار برده اما کمتر از آنها تعریف روشن و مشخصی از آن ارائه داده است. شاید علتش این بوده که ایمان، از فرط حضورش در فرهنگ و باور عمومی ، مفهوم شناختهشدهای برای همگان به نظر میرسیده است. در حالی که ایمان هم ، مانند آن دو مفهوم ، بعدی وجودی دارد چنانکه او میگوید" ایمان، درست مانند عشق، آدم در برابرش جذب میشود و بعد تمام وجود آدم را فرامیگیرد.( ۲۳: ۸۷)
🔹از نظر شریعتی از پی عشق( یا تجربه عرفانی) ایمان حاصل میشود. اقبال لاهوری هم به همین نظر قائل است: " ایمان اطمینان زندهای است که از تجربهای نادر حاصل میشود( احیاء : ۱۲۷) . تجربه نادر همان تجربه عرفانی یا دستیابی به حکمت است که همه وجود آدمی را دربرمیگیرد، و اطمینان زنده همان اطمینان یافتن به وجود داشتن " او"ست.
#امیر_رضایی
#یادداشت_اختصاصی
#اکنون_شریعتی
🆔 @Shariati40
🖋امیر رضایی
🔸در منظومه مفاهیم دینی دکتر شریعتی که سرشار از معانی نو و بدیع است ، سه مفهوم اساسی وجود دارد که در قوام و دوام اندیشه او نقشی موثر و تعیینکننده داشتهاند. این سه مفهوم عبارتاند از ایمان ، حکمت ، عرفان . هر سه مفهوم که در آثار او به دفعات آمدهاند ، به این دلیل که در " فهم منطقی و عقل این جهانی نمیگنجند" ( جمله از اوست) همچنان در هالهای از ابهام و ناشناختگی باقی ماندهاند. و دلیل آن شاید این باشد که این مفاهیم ، به زعم او، با نوعی " دریافت وجودی" درک میشوند و نه با دریافت عقلی.
🔹از این سه مفهوم دو مفهوم ایمان و حکمت در قرآن به کار رفته و مفهوم عرفان بیشتر در ادبیات کلاسیک به ویژه شعر و تا حدودی فلسفه کاربرد داشته است.
🔹شریعتی برای دو مفهوم حکمت و عرفان که در لفظ و معنا شباهتی به هم ندارند، معنای واحدی قائل است. از مقایسه تعاریف مختلفی که او از این دو مفهوم به دست میدهد ، میتوان به این نکته پی برد. آن جا که او در تعریف حکمت میگوید: " حکمت بینایی خاص آن حقیقت مطلق ماورایی است که انبیاء آن را در فطرت آدمی بیدار میکنند" ( ۳۵: ۳۳۸) این تعریف بیانگر مضمون تعریف او از عرفان است:" عرفان تجلی فطرت انسان است برای رفتن به غیب ، کشف و شناخت غیب" ( ۲: ۶۴ ) یا : " حکمت.... همان دریچه درونی آدمی است به طرف او" ( ۳۵: ۳۳۷) . تعریف او از حکمت که آن را خودآگاهی و " نور" ( ۶ : ۲۱۸) میداند با مضمون این تعریف او از عرفان نیز شباهت دارد: " عرفان چراغی است که در درون آدم روشن میشود." ( ۲ : ۶۵) یا این تعریف مشابه: " عرفان چراغ درونی ذات انسانی است."(۲: ۹).
🔸شریعتی حکمت را به خودآگاهی تعبیر میکند و آن را ماوراء عقلی_ علمی میداند( ۲۳: ۲۳۶) و معتقد است " همه مذاهب بر نوعی معرفت خاص استوارند که نه هنر است و نه علم و نه فلسفه بلکه حکمت است"( ۳۵: ۳۴۲). او خودآگاهی( حکمت) را که " اساسا از جنس آگاهی نیست و موضوع آن نیز بهکلی متفاوت است" ( ۲۴: ۲۴۵) با ویدیا( هند) که بینایی ماورایی است که راه را مییابد( ۲۳: ۱۶۷) ، سوفیا( یونان) که نوعی بینایی خاص است( ۲۳: ۱۶۹) و خرد روشن( زرتشت) یکی میداند.
🔹اما چرا شریعتی در آثار خود از مفهوم عرفان که در قرآن به کار نرفته بیش از مفهوم حکمت استفاده کرده است؟ دلیل آن شاید این بوده که عرفان برای عموم مخاطبان مفهومی شناختهشدهتر و آشناتر بوده تا حکمت. به ویژه که فیلسوفان و عالمان حکمت را معادل فلسفه دانسته و میدانند و این معادل کاملا متفاوت از آنچه او مراد میکرده ، میباشد و از این رو برای جلوگیری از بدفهمی و سوء برداشت مفهوم عرفان را که رایجتر بوده بیشتر به کار برده است. البته شریعتی هر مفهومی را که در فضای گفتمانی زمانهاش، چه در غرب و چه در شرق ، بوده به راحتی به کار میگرفته اما آن را با محتوایی که متناسب با بینش بومی خودش بوده تعریف یا تبیین میکرده است. و این بومیسازی مفاهیم غربی هنر درخشان او بوده است.
🔸شریعتی ایمان را بیشتر از آن دو مفهوم به کار برده اما کمتر از آنها تعریف روشن و مشخصی از آن ارائه داده است. شاید علتش این بوده که ایمان، از فرط حضورش در فرهنگ و باور عمومی ، مفهوم شناختهشدهای برای همگان به نظر میرسیده است. در حالی که ایمان هم ، مانند آن دو مفهوم ، بعدی وجودی دارد چنانکه او میگوید" ایمان، درست مانند عشق، آدم در برابرش جذب میشود و بعد تمام وجود آدم را فرامیگیرد.( ۲۳: ۸۷)
🔹از نظر شریعتی از پی عشق( یا تجربه عرفانی) ایمان حاصل میشود. اقبال لاهوری هم به همین نظر قائل است: " ایمان اطمینان زندهای است که از تجربهای نادر حاصل میشود( احیاء : ۱۲۷) . تجربه نادر همان تجربه عرفانی یا دستیابی به حکمت است که همه وجود آدمی را دربرمیگیرد، و اطمینان زنده همان اطمینان یافتن به وجود داشتن " او"ست.
#امیر_رضایی
#یادداشت_اختصاصی
#اکنون_شریعتی
🆔 @Shariati40
Forwarded from اكنون، ما و شريعتی
🔷🔸چهار مفهوم محوری در اندیشه شریعتی و اقبال : هبوط ، عبادت ، فلاح ، خلود
🖋امیر رضایی
🔸۰۱هبوط. هبوط سرآغاز خلود است . در قرآن جاودانگی ( شجرهالخلد . چرا جاودانگی با درخت توصیف شده است ؟ ) از پی هبوط میآید . از این رو هبوط نقطه عطفی سرنوشتساز و حیاتی است . در واقع رمز بقاست . با ًهبوط ، عبادت ، فلاح و خلود معنای حقیقی خود را پیدا میکنند. بدون هبوط این سه تهی و بیبهره از معنا هستند ، مفاهیم صوری و فاقد اعتلابخشیاند. هبوط در یک تعریف غلبه خودآگاهی بر آگاهی، غلبه فراعقل بر عقل ، غلبه تجربه شهودی بر تجربه حسی است .
هبوط در داستان خلقت آدم ( انسان) مرحلهای محوری است . خالق آدمی پیش از هبوط خداست و پس از آن خود او . شریعتی و اقبال دو تعبیر متفاوت با معنایی مشابه از هبوط دارند . اولی هبوط را " طلوع وجودی" ( ۲۳ : ۳۳۶) میداند و دومی " شعله خودآگاهی" .( احیاء : ۹۹ ). بنابراین هبوط با " روشنایی وجودی" آغاز میشود و همین موجب " نوعی از بیدار شدن از خواب طبیعت" ( احیاء : ۹۹ ) میگردد.
هبوط که اتفاقی نادر است و بدون دخالت اراده و ناگهانی سر میزند ، پیشزمینه یا علت تامه عبادت است.
🔹۰۲ عبادت . عبادت پس از هبوط از حالت زبانی و صوری به حالتی وجودی و حقیقی تبدیل میشود . هر اندازه هبوط غیرارادی است ، عبادت ارادی است . کنش دشواری است که با " خواست " آدمی صورت میپذیرد ، یا به تعبیر شریعتی " طریق شگفت و دشوار بندگی خدا" است( ۱۶ : ۷۷ ) . شریعتی عبادت را " اتصال وجودی مستمر میان انسان و خدا" میداند( ۲: ۱۵۲) و اقبال آن را " پیوند نزدیک با من مطلق" ( احیاء : ۶۸ ) یا " اتحاد با مطلوب خویش " ( احیاء : ۱۰۴ ) تلقی میکند. از این رو عبادت " یک مسئله وجودی" ( ۲: ۱۵۱) یا " صیقل دادن وجود حقیقی و برانگیختن حالات وجودی و استخراج گنجینههای نهفته خودآگاهی" ( ۲: ۱۵۵) است. این نوع عبادت با " نورانیت نفسانی" ( احیاء : ۱۰۴) یا با " اشراق نفسانی" ( احیاء : ۱۰۵) همراه است ، بهگونهای که آدمی خود را در " کل بزرگتری از حیات اکتشاف میکند" ( احیاء : ۱۰۶) . " اکتشافی که به وسیله آن من جوینده، در همان لحظه که نفی خودی خویشتن را میکند، به اثبات وجود خویش میرسد." ( احیاء : ۱۰۸) . بنابراین عبادت نوعی کنش درونی است برای اتصال با امر قدسی که به صورت دیالکتیک نفی و اثبات خویش صورت میپذیرد .
🔸۰۳ فلاح . فلاح یا رستگاری از پی عبادت میآید . عبادت که محور اصلیاش تزکیه یا پاک کردن نفس از آلودگیها است ، آدمی را چونان نیلوفری که از مرداب سربرمیآورد، به کمک آن " بذر قدسی" که بر اثر هبوط در جان آدمی شکافته و جوانه میزند ، بهتدریج پاک میکند تا او را برای آن " آزمون بزرگ" در پیشگاه خداوند آماده سازد. فلاح، در این دنیا، " آرمان نهایی" ( ۲۳: ۱۹۲) است، زیرا رهایی از قیدها و بندهای فکری و روحی و مادی و زندانهایی که در آنها گرفتاریم ، عین رستگاری است. شریعتی اسلام را " فلسفه رستگاری انسان"( ۲۴: ۱۰۳) میداند، که از طریق ترسیم " نقشه راه" میخواهد آدمی را پس از طی مراحلی به فلاح یا " آزادی تکاملی وجودی" ( ۲: ۴۴) برساند. آرمان رهایی یا رستگاری تنها از رهگذر جهاننگری توحیدی که بیانگر هستی شعورمند و هدفمند است، توجیهپذیر است. او مسئولیت روشنفکر را " کوفتن راه فلاح انسان" ( ۵: ۱۰۵) میداند که تحقق آزادی و عدالت و معنویت و کرامت و... از پیشزمینههای لازم آن هستند .
🔹۰۴ خلود. خلود یا حیات جاوید در ادامه هبوط است : " میوه ممنوع( که موجب هبوط میشود) مایه خلود و ابدی شدن خود انسان است" ( ۲۳: ۳۲۰). و این حالت زمانی دستیافتنی است که عبادت و فلاح به حد کمال رسیده باشند، یا " من بشری به مقامی بالاتر از تفکر محض ارتقا پیدا کند" ( احیاء: ۲۲۴) . البته دغدغه و " درد جادانگی" همیشه با انسان بوده و بدان اندیشیده و همچنان میاندیشد زیرا " انسان در عمق فطرت خویش همواره در آرزوی جاودانگی و خلود است."( ۱۴: ۱۲۷) . دین به این نیاز ژرف آدمی واقف است و برآن مهر تایید مینهد: " به گفته قرآن ، راه برای آدمی باز است که به حقیقت ومفهوم جهان بپیوندد و جاودانی شود." ( احیاء : ۱۳۷) حتی شاید بتوان گفت هدف نهایی دین این است که " آدمی را در هستی جاودانه سازد." ( احیاء : ۱۶) و این امر زمانی ممکن است که او " جایگاه اصیلی در قلب انرژی خلاق الهی اشغال کند." ( احیاء : ۸۵).
#یادداشت_اختصاصی
#امیر_رضایی
#اکنون_شریعتی
🆔 @Shariati_SCF
🖋امیر رضایی
🔸۰۱هبوط. هبوط سرآغاز خلود است . در قرآن جاودانگی ( شجرهالخلد . چرا جاودانگی با درخت توصیف شده است ؟ ) از پی هبوط میآید . از این رو هبوط نقطه عطفی سرنوشتساز و حیاتی است . در واقع رمز بقاست . با ًهبوط ، عبادت ، فلاح و خلود معنای حقیقی خود را پیدا میکنند. بدون هبوط این سه تهی و بیبهره از معنا هستند ، مفاهیم صوری و فاقد اعتلابخشیاند. هبوط در یک تعریف غلبه خودآگاهی بر آگاهی، غلبه فراعقل بر عقل ، غلبه تجربه شهودی بر تجربه حسی است .
هبوط در داستان خلقت آدم ( انسان) مرحلهای محوری است . خالق آدمی پیش از هبوط خداست و پس از آن خود او . شریعتی و اقبال دو تعبیر متفاوت با معنایی مشابه از هبوط دارند . اولی هبوط را " طلوع وجودی" ( ۲۳ : ۳۳۶) میداند و دومی " شعله خودآگاهی" .( احیاء : ۹۹ ). بنابراین هبوط با " روشنایی وجودی" آغاز میشود و همین موجب " نوعی از بیدار شدن از خواب طبیعت" ( احیاء : ۹۹ ) میگردد.
هبوط که اتفاقی نادر است و بدون دخالت اراده و ناگهانی سر میزند ، پیشزمینه یا علت تامه عبادت است.
🔹۰۲ عبادت . عبادت پس از هبوط از حالت زبانی و صوری به حالتی وجودی و حقیقی تبدیل میشود . هر اندازه هبوط غیرارادی است ، عبادت ارادی است . کنش دشواری است که با " خواست " آدمی صورت میپذیرد ، یا به تعبیر شریعتی " طریق شگفت و دشوار بندگی خدا" است( ۱۶ : ۷۷ ) . شریعتی عبادت را " اتصال وجودی مستمر میان انسان و خدا" میداند( ۲: ۱۵۲) و اقبال آن را " پیوند نزدیک با من مطلق" ( احیاء : ۶۸ ) یا " اتحاد با مطلوب خویش " ( احیاء : ۱۰۴ ) تلقی میکند. از این رو عبادت " یک مسئله وجودی" ( ۲: ۱۵۱) یا " صیقل دادن وجود حقیقی و برانگیختن حالات وجودی و استخراج گنجینههای نهفته خودآگاهی" ( ۲: ۱۵۵) است. این نوع عبادت با " نورانیت نفسانی" ( احیاء : ۱۰۴) یا با " اشراق نفسانی" ( احیاء : ۱۰۵) همراه است ، بهگونهای که آدمی خود را در " کل بزرگتری از حیات اکتشاف میکند" ( احیاء : ۱۰۶) . " اکتشافی که به وسیله آن من جوینده، در همان لحظه که نفی خودی خویشتن را میکند، به اثبات وجود خویش میرسد." ( احیاء : ۱۰۸) . بنابراین عبادت نوعی کنش درونی است برای اتصال با امر قدسی که به صورت دیالکتیک نفی و اثبات خویش صورت میپذیرد .
🔸۰۳ فلاح . فلاح یا رستگاری از پی عبادت میآید . عبادت که محور اصلیاش تزکیه یا پاک کردن نفس از آلودگیها است ، آدمی را چونان نیلوفری که از مرداب سربرمیآورد، به کمک آن " بذر قدسی" که بر اثر هبوط در جان آدمی شکافته و جوانه میزند ، بهتدریج پاک میکند تا او را برای آن " آزمون بزرگ" در پیشگاه خداوند آماده سازد. فلاح، در این دنیا، " آرمان نهایی" ( ۲۳: ۱۹۲) است، زیرا رهایی از قیدها و بندهای فکری و روحی و مادی و زندانهایی که در آنها گرفتاریم ، عین رستگاری است. شریعتی اسلام را " فلسفه رستگاری انسان"( ۲۴: ۱۰۳) میداند، که از طریق ترسیم " نقشه راه" میخواهد آدمی را پس از طی مراحلی به فلاح یا " آزادی تکاملی وجودی" ( ۲: ۴۴) برساند. آرمان رهایی یا رستگاری تنها از رهگذر جهاننگری توحیدی که بیانگر هستی شعورمند و هدفمند است، توجیهپذیر است. او مسئولیت روشنفکر را " کوفتن راه فلاح انسان" ( ۵: ۱۰۵) میداند که تحقق آزادی و عدالت و معنویت و کرامت و... از پیشزمینههای لازم آن هستند .
🔹۰۴ خلود. خلود یا حیات جاوید در ادامه هبوط است : " میوه ممنوع( که موجب هبوط میشود) مایه خلود و ابدی شدن خود انسان است" ( ۲۳: ۳۲۰). و این حالت زمانی دستیافتنی است که عبادت و فلاح به حد کمال رسیده باشند، یا " من بشری به مقامی بالاتر از تفکر محض ارتقا پیدا کند" ( احیاء: ۲۲۴) . البته دغدغه و " درد جادانگی" همیشه با انسان بوده و بدان اندیشیده و همچنان میاندیشد زیرا " انسان در عمق فطرت خویش همواره در آرزوی جاودانگی و خلود است."( ۱۴: ۱۲۷) . دین به این نیاز ژرف آدمی واقف است و برآن مهر تایید مینهد: " به گفته قرآن ، راه برای آدمی باز است که به حقیقت ومفهوم جهان بپیوندد و جاودانی شود." ( احیاء : ۱۳۷) حتی شاید بتوان گفت هدف نهایی دین این است که " آدمی را در هستی جاودانه سازد." ( احیاء : ۱۶) و این امر زمانی ممکن است که او " جایگاه اصیلی در قلب انرژی خلاق الهی اشغال کند." ( احیاء : ۸۵).
#یادداشت_اختصاصی
#امیر_رضایی
#اکنون_شریعتی
🆔 @Shariati_SCF
⭕️ چهار نوع دینداری
عامیانه، عاقلانه، عارفانه و مومنانه
۰۱ دینداری عامیانه: نازلترین سطح از دینداری است که عمدتا ریشه در سنتها ، آیینها ، آداب و رسوم قومی و محلی دارد و هیچ ربطی با دینداری حقیقی ( مومنانه) ندارد، بیشتر متکی بر احساس شبهمذهبی توام با توهمات و خرافات و باورهای غلط است. دینداری عامیانه بزرگترین انحراف از دینداری حقیقی است که در طی #تاریخ بر روابط و مناسبات فرهنگی، اجتماعی عوام حاکم بوده و هست. تعصب کور، خرافهپرستی، مناسکگرایی، عقلگریزی، انحطاط فکری، توهم مذهبی و... از ویژگیهای این نوع دینداری است. نمایندگان شاخص این نوع دینداری در دنیای قدیم، مجلسی و در دنیای جدید کل روحانیت سنتیاند که مولد، مبلغ و مروج کوشای آن بوده و هستند و توده مردم را دائما تحت تاثیر آن قرار داده و میدهند.
۰۲ دینداری عاقلانه: از سطح دینداری عامیانه فراتر میرود زیرا به تعلیل، تبیین و توجیه پدیدههای دینی میپردازد. این نوع دینداری ربطی عقلی و منطقی با دینداری حقیقی ( مومنانه ) دارد و عقلانیسازی اسطورهها، نمادها و ایدههای دینی از کارکردهای آن است. از این نوع دینداری با رویکردهای مختلف از جمله فلسفی، کلامی، علمی و... دفاع میکنند. محور دینداری عامیانه، احساس و محور دینداری عاقلانه عقل است. #ایمان نزد این رویکرد، برخلاف رویکرد عامیانه که وجه احساسی دارد، کاملاً وجه عقلانی دارد. دینداری عاقلانه همواره رویاروی دینداری عامیانه و در ستیز دائم با آن بوده و هست. نمایندگان شاخص این نوع دینداری در دنیای قدیم #ابنسینا و در دنیای جدید اغلب روشنفکران دینیاند.
۰۳ دینداری عارفانه: از سطح دینداری عاقلانه فراتر میرود و به هسته مرکزی #دین که همان " خودی" یا " بذر مقدس" است، راه مییابد، از این طریق امر قدسی را فهم کرده و با آن رابطه برقرار میکند. رابطهای که دیندار عقلگرا به دلیل تکیه بر عقل خودبنیاد قادر به برقراری آن نیست. محور دینداری عارفانه #عشق است که جنبه وجودی دارد. از آن جا که دیندار #عارف با امر قدسی رابطه مستقیم برقرار میکند، چندان دغدغه بازسازی باورها و سنتها را ندارد. توجه او ، در پی کشف آن دانه قدسی، تماما از بیرون به درون دوخته میشود و لذا نسبت به مصائب و فجایع پیرامون خویش تماشاگر منفعل است. ایمان نزد این رویکرد برخلاف رویکرد عقلی درونذات است. نمایندگان شاخص این نوع دینداری در دنیای قدیم #مولوی و در دنیای جدید کییرکگارد هستند.
۰۴ دینداری مومنانه: این نوع دینداری در نفوذ به هسته مرکزی دین که همان جوهر وجودی خویشتن خویش است، با دینداری عارفانه مشترک است. تفاوت این دو در این است که دینداری عارفانه توجه محوریاش عشق است، اما دینداری مومنانه متوجه ایمان است. ایمان به تعبیر زیبا و عمیق #اقبال_لاهوری «اطمینان به زنده بودن " او" ست».
از آنجا که جنس ایمان به تعبیر #قرآن عملآفرین و مسئولیت زاست، مومن راستین را به صحنهی کشاکشهای اجتماعی میکشاند تا نقش خود را متناسب با تواناییهایش ایفا کند. بنابراین مسئولیتپذیری اجتماعی و مسئولیتناپذیری اجتماعی راه این دو دینداری را از هم جدا میکند. یکی در عشق منزل میکند و دیگری با ایمان همچون مرغی به "راه بینشان" بی مدد عقل میرود. نمایندگان شاخص این نوع دینداری در دنیای قدیم امام #علی (ع) و در دنیای جدید #اقبال و #شریعتی هستند.
✍ #امیر_رضایی
✅ @Shariati_Group
عامیانه، عاقلانه، عارفانه و مومنانه
۰۱ دینداری عامیانه: نازلترین سطح از دینداری است که عمدتا ریشه در سنتها ، آیینها ، آداب و رسوم قومی و محلی دارد و هیچ ربطی با دینداری حقیقی ( مومنانه) ندارد، بیشتر متکی بر احساس شبهمذهبی توام با توهمات و خرافات و باورهای غلط است. دینداری عامیانه بزرگترین انحراف از دینداری حقیقی است که در طی #تاریخ بر روابط و مناسبات فرهنگی، اجتماعی عوام حاکم بوده و هست. تعصب کور، خرافهپرستی، مناسکگرایی، عقلگریزی، انحطاط فکری، توهم مذهبی و... از ویژگیهای این نوع دینداری است. نمایندگان شاخص این نوع دینداری در دنیای قدیم، مجلسی و در دنیای جدید کل روحانیت سنتیاند که مولد، مبلغ و مروج کوشای آن بوده و هستند و توده مردم را دائما تحت تاثیر آن قرار داده و میدهند.
۰۲ دینداری عاقلانه: از سطح دینداری عامیانه فراتر میرود زیرا به تعلیل، تبیین و توجیه پدیدههای دینی میپردازد. این نوع دینداری ربطی عقلی و منطقی با دینداری حقیقی ( مومنانه ) دارد و عقلانیسازی اسطورهها، نمادها و ایدههای دینی از کارکردهای آن است. از این نوع دینداری با رویکردهای مختلف از جمله فلسفی، کلامی، علمی و... دفاع میکنند. محور دینداری عامیانه، احساس و محور دینداری عاقلانه عقل است. #ایمان نزد این رویکرد، برخلاف رویکرد عامیانه که وجه احساسی دارد، کاملاً وجه عقلانی دارد. دینداری عاقلانه همواره رویاروی دینداری عامیانه و در ستیز دائم با آن بوده و هست. نمایندگان شاخص این نوع دینداری در دنیای قدیم #ابنسینا و در دنیای جدید اغلب روشنفکران دینیاند.
۰۳ دینداری عارفانه: از سطح دینداری عاقلانه فراتر میرود و به هسته مرکزی #دین که همان " خودی" یا " بذر مقدس" است، راه مییابد، از این طریق امر قدسی را فهم کرده و با آن رابطه برقرار میکند. رابطهای که دیندار عقلگرا به دلیل تکیه بر عقل خودبنیاد قادر به برقراری آن نیست. محور دینداری عارفانه #عشق است که جنبه وجودی دارد. از آن جا که دیندار #عارف با امر قدسی رابطه مستقیم برقرار میکند، چندان دغدغه بازسازی باورها و سنتها را ندارد. توجه او ، در پی کشف آن دانه قدسی، تماما از بیرون به درون دوخته میشود و لذا نسبت به مصائب و فجایع پیرامون خویش تماشاگر منفعل است. ایمان نزد این رویکرد برخلاف رویکرد عقلی درونذات است. نمایندگان شاخص این نوع دینداری در دنیای قدیم #مولوی و در دنیای جدید کییرکگارد هستند.
۰۴ دینداری مومنانه: این نوع دینداری در نفوذ به هسته مرکزی دین که همان جوهر وجودی خویشتن خویش است، با دینداری عارفانه مشترک است. تفاوت این دو در این است که دینداری عارفانه توجه محوریاش عشق است، اما دینداری مومنانه متوجه ایمان است. ایمان به تعبیر زیبا و عمیق #اقبال_لاهوری «اطمینان به زنده بودن " او" ست».
از آنجا که جنس ایمان به تعبیر #قرآن عملآفرین و مسئولیت زاست، مومن راستین را به صحنهی کشاکشهای اجتماعی میکشاند تا نقش خود را متناسب با تواناییهایش ایفا کند. بنابراین مسئولیتپذیری اجتماعی و مسئولیتناپذیری اجتماعی راه این دو دینداری را از هم جدا میکند. یکی در عشق منزل میکند و دیگری با ایمان همچون مرغی به "راه بینشان" بی مدد عقل میرود. نمایندگان شاخص این نوع دینداری در دنیای قدیم امام #علی (ع) و در دنیای جدید #اقبال و #شریعتی هستند.
✍ #امیر_رضایی
✅ @Shariati_Group
Telegram
.
🔷 یادی از مجید شریف
✍ #امیر_رضایی
🔸بیست و سه سال از قتل بیرحمانه #مجید_شریف ، نخستین قتل از قتلهای زنجیرهای در ۲۸ آبان سال۷۷ میگذرد. او که در آبان سال۷۴ شوریدهسر به وطن بازگشت تا در شکل بخشیدن به جامعهای عاری از #فقر و ستم و تبعیض نقش خود را ایفا نماید، بهخوبی میدانست که در این سرزمین بلازده آگاهی جرمی نابخشودنی است و تصور میکرد او را که سر در کار ترجمه داشت و گهگاه برای این و آن نشریه مینوشت و مصاحبه میکرد، حداکثر چند سالی به حصر و حبس میافکنند و تمام. اما در کمال ناباوری سه سال پس از بازگشتش تاوان این آگاهی را با از دست دادن جان خویش پرداخت کرد.
🔹ستمگران هیچگاه تحمل نشر آگاهی را نداشته و ندارند چرا که آگاهی را نافی بقای خود میدانند و در نتیجه انسانهای آگاه و دردمند را از بیخ و بن برمیکنند. آنها همیشه از آگاهی ترسیدهاند و همین ترس دستانشان را شوربختانه به خونهای پاک و بیگناه آلوده کرده و میکند. مجید شریف یکی از این خونهای بهناحق ریخته بود که قربانی ستمگران ترسخورده شد. مسلماً نام او مانند همهی کنشگران مخالف ستمگری در #تاریخ این مرزو بوم به نیکی خواهد ماند و گذر زمان چهره آنان را از پس ابرهای تیره وتار تابناکتر از همیشه نشان خواهد داد.
یادش گرامی
✅ @Shariati_Group
🆔 @Shariati_SCF
✍ #امیر_رضایی
🔸بیست و سه سال از قتل بیرحمانه #مجید_شریف ، نخستین قتل از قتلهای زنجیرهای در ۲۸ آبان سال۷۷ میگذرد. او که در آبان سال۷۴ شوریدهسر به وطن بازگشت تا در شکل بخشیدن به جامعهای عاری از #فقر و ستم و تبعیض نقش خود را ایفا نماید، بهخوبی میدانست که در این سرزمین بلازده آگاهی جرمی نابخشودنی است و تصور میکرد او را که سر در کار ترجمه داشت و گهگاه برای این و آن نشریه مینوشت و مصاحبه میکرد، حداکثر چند سالی به حصر و حبس میافکنند و تمام. اما در کمال ناباوری سه سال پس از بازگشتش تاوان این آگاهی را با از دست دادن جان خویش پرداخت کرد.
🔹ستمگران هیچگاه تحمل نشر آگاهی را نداشته و ندارند چرا که آگاهی را نافی بقای خود میدانند و در نتیجه انسانهای آگاه و دردمند را از بیخ و بن برمیکنند. آنها همیشه از آگاهی ترسیدهاند و همین ترس دستانشان را شوربختانه به خونهای پاک و بیگناه آلوده کرده و میکند. مجید شریف یکی از این خونهای بهناحق ریخته بود که قربانی ستمگران ترسخورده شد. مسلماً نام او مانند همهی کنشگران مخالف ستمگری در #تاریخ این مرزو بوم به نیکی خواهد ماند و گذر زمان چهره آنان را از پس ابرهای تیره وتار تابناکتر از همیشه نشان خواهد داد.
یادش گرامی
✅ @Shariati_Group
🆔 @Shariati_SCF
🔷 دو سنخ روشنفکر دینیِ مردمگرا
🔅یک. دغدغهمند رهایی مردم ( emancipation)
🔅دو. دغدغهمند رستگاری مردم ( redemption)
🔹سنخ اول: اکثر روشنفکران دینی مردمگرا از ایمانی عقلی_ اعتقادی برخوردارند. آنها اغلب با تکیه بر علوم انسانی و اجتماعی #دین را تفسیر و تأویل عقلانی کرده و از این طریق نشان میدهند دین موجه و معقول و باورپذیر است. آنها عمیقاً باور دارند جهان را شعوری بزرگ و تصورناپذیر اداره میکند و آفرینش رویای هدفی بزرگ را در سر میپروراند. چنین درکی از جهان منشاء #ایمان آنهاست. دغدغه اصلی و هدف نهایی این روشنفکران، رهایی مردم از سلطه قدرت جبار و ستم ستمگر و بیرون آمدن جامعه از عقبماندگی تاریخی است. و در این راه از جانفشانیها و فداکاریهای بسیار دریغ نکرده و نمیکنند. #عشق به #آزادی و برابری مردم و جد و جهد فراوان برای تحققشان گاه از آنان چهرهای اسطورهای و قهرمانی افسانهای ساخته است. در #تاریخ معاصر ما یکی از بهترین نمونههای این سنخ روشنفکر طالب رهایی مردم #محمد_حنیفنژاد است.
🔸سنخ دوم : اقلی از روشنفکران دینی مردگرا از ایمانی عقلی_ شهودی برخوردارند. تفسیر آنها از دین و پدیدههای دینی جنبه عقلانی_ وجودی دارد، به فراسوی عقلانیت محض رفته، به جوهر دین نفوذ کرده و شعور فراگیر و تصورناپذیر جهان را در درون خویش تجربه میکنند و این درک و دریافت درونی منشاء ایمان ژرف و زلال آنان میشود. دغدغهی اصلی و هدف نهایی این روشنفکران فقط رهایی مردم از سلطه زور و ستم زر و تحقق آزادی و برابری مردم نیست، بلکه علاوه بر آن، به رستگاری انسانها نیز میاندیشند. اگر برای روشنفکران سنخ اول تحقق آزادی و برابری و اخلاق و معنویت هدف غایی است، برای این روشنفکران اینها همه مقدمه و پیشزمینه تحقق رستگاریاند. رستگاری همان عالیترین آرزوی #پیامبر است که، به تعبیر #اقبال_لاهوری ، "میخواست ببیند تجربه دینی به صورت یک نیروی جهانی زنده درآمده است" (احیاء / ۱۴۳) .
تجربه دینی، در زبان #اقبال و #شریعتی، همان تجربه امر قدسی از طریق اتصال وجودی به آن است که خود نفس رستگاری است. در تاریخ معاصر ما بهترین نمونه این سنخ روشنفکر طالب رستگاری #مردم بیتردید، #علی_شریعتی است...
✍ #امیر_رضایی
✅ @Shariati_Group
🆔 @Shariati40
🔅یک. دغدغهمند رهایی مردم ( emancipation)
🔅دو. دغدغهمند رستگاری مردم ( redemption)
🔹سنخ اول: اکثر روشنفکران دینی مردمگرا از ایمانی عقلی_ اعتقادی برخوردارند. آنها اغلب با تکیه بر علوم انسانی و اجتماعی #دین را تفسیر و تأویل عقلانی کرده و از این طریق نشان میدهند دین موجه و معقول و باورپذیر است. آنها عمیقاً باور دارند جهان را شعوری بزرگ و تصورناپذیر اداره میکند و آفرینش رویای هدفی بزرگ را در سر میپروراند. چنین درکی از جهان منشاء #ایمان آنهاست. دغدغه اصلی و هدف نهایی این روشنفکران، رهایی مردم از سلطه قدرت جبار و ستم ستمگر و بیرون آمدن جامعه از عقبماندگی تاریخی است. و در این راه از جانفشانیها و فداکاریهای بسیار دریغ نکرده و نمیکنند. #عشق به #آزادی و برابری مردم و جد و جهد فراوان برای تحققشان گاه از آنان چهرهای اسطورهای و قهرمانی افسانهای ساخته است. در #تاریخ معاصر ما یکی از بهترین نمونههای این سنخ روشنفکر طالب رهایی مردم #محمد_حنیفنژاد است.
🔸سنخ دوم : اقلی از روشنفکران دینی مردگرا از ایمانی عقلی_ شهودی برخوردارند. تفسیر آنها از دین و پدیدههای دینی جنبه عقلانی_ وجودی دارد، به فراسوی عقلانیت محض رفته، به جوهر دین نفوذ کرده و شعور فراگیر و تصورناپذیر جهان را در درون خویش تجربه میکنند و این درک و دریافت درونی منشاء ایمان ژرف و زلال آنان میشود. دغدغهی اصلی و هدف نهایی این روشنفکران فقط رهایی مردم از سلطه زور و ستم زر و تحقق آزادی و برابری مردم نیست، بلکه علاوه بر آن، به رستگاری انسانها نیز میاندیشند. اگر برای روشنفکران سنخ اول تحقق آزادی و برابری و اخلاق و معنویت هدف غایی است، برای این روشنفکران اینها همه مقدمه و پیشزمینه تحقق رستگاریاند. رستگاری همان عالیترین آرزوی #پیامبر است که، به تعبیر #اقبال_لاهوری ، "میخواست ببیند تجربه دینی به صورت یک نیروی جهانی زنده درآمده است" (احیاء / ۱۴۳) .
تجربه دینی، در زبان #اقبال و #شریعتی، همان تجربه امر قدسی از طریق اتصال وجودی به آن است که خود نفس رستگاری است. در تاریخ معاصر ما بهترین نمونه این سنخ روشنفکر طالب رستگاری #مردم بیتردید، #علی_شریعتی است...
✍ #امیر_رضایی
✅ @Shariati_Group
🆔 @Shariati40
🔷 چهار ویژگی سوسیالیسم از نظر شریعتی
🔸۱- توحیدی - دقیقترین صفتی که میتوان با الهام از آرای #شریعتی برای #سوسیالیسم او برگزید، صفت «توحیدی» است. از دیدگاه او فقط جهاننگری توحیدی با سوسیالیسم سازگاریِ تام دارد، و دیگر جهاننگریها، بهویژه جهاننگری مادی_ دیالکتیکی مطلقاّ فاقد این سازگاریاند. #توحید در جهان هستی، توحید در جهان اجتماعی را توجیه میکند.
🔹صفت سوسیالیسمِ شریعتی توحیدی است، نه معنوی، نه اخلاقی و نه حتی عرفانی... زیرا توحید، #معنویت و #اخلاق و #عرفان را به تنهایی در خود دارد و بهویژه پشتوانه فلسفی_ اعتقادی قدرتمندی برای تحقق توحید اجتماعی است که در هیچ یک از این سه مفهوم به تنهایی چنین پشتوانهای وجود ندارد.
🔸۲- برآمده از #قرآن و #سنت. گاه سوسیالیسم و #دین در اندیشهی او بهگونهای تحلیل میشود که گویی این دو، دو جزیرهای جدا و مستقل از یکدیگرند و فقط با راهی یا پلی باریک به هم متصل میشوند، و البته گاهی هم متصل نمیشوند. در حالیکه سوسیالیسم و دین (سوسیالیسم و دینی که او باور داشت) در اندیشهی او درهمآمیخته و تفکیک ناپذیرند. سوسیالیسم او ریشه در قرآن(قسط) و سنت #پیامبر (میثاق مدینه) دارد و اساساً با #ادبیات و گفتمان دینی توجیه، تفسیر و تبیین میشود. او معتقد است پیامبران ابراهیمی، همگی مبشران و مبارزان راستین راه #عدالت و #آزادی در همهی ساحتها بودهاند. بنابراین تا آنجا که بحث از سوسیالیسم شریعتی در میان است، نمیتوان سوسیالیسم او را جدا از گفتمان دینی تحلیل کرد و در نهایت این دو را بهطور مکانیکی به هم متصل نمود.
🔹۳- مقید به #دموکراسی. از نظر #علی_شریعتی دو مفهوم سوسیالیسم ( #برابری) و دموکراسی( #شورا) همچون عدالت ( #قسط) و آزادی( #فلاح) درهم تنیدهاند به گونهای که نمیتوان تقدم و تأخر ارزشی و وجودی برایشان قائل شد. او سوسیالیسم و دموکراسی را مقید به یکدیگر میداند و معتقد است تحقق راستین یکی بدون دیگری ممکن نیست. تز «عرفان، برابری و آزادی» هم بیانگر این پیوستگی است. بنابراین میتوان گفت شریعتی به #سوسیالیسم_دموکراتیک_توحیدی معتقد است که در آن هر سه مفهوم مکمل یکدیگرند. #تاریخ نشان داده که تحقق جداگانه هر یک از این سه مفهوم میتواند به فاجعه بینجامد. حکومتهای بهظاهر سوسیالیستیِ #استالین و #مائو (انسان قالبی) ، نظامهای دموکراتیک #سرمایهداری غربی (انسان قلابی) و حکومتهای بنیادگرای داعشی و طالبانی (انسان قالبی و هم قلابی) از مصادیق آن بهشمار میروند...
🔸۴- فلسفهی زندگی . زمانی که چرایی و چگونگی و هدفِ زندگی، سوسیالیسم یا برابری شود، آرمان دین _ که پیامبران برای آن قیام کردند_ تحقق خواهد یافت. البته چنین وضعیتی بسیار آرمانی است! و در دورترین چشمانـداز تاریخی قرار دارد. اما برای اینکه "جهتگیری سوسیالیستی" #فلسفه و هدف زندگی شود، لازم است برابری از طریق جِـد و جهـد فراوان در بیرون از #انسان علیه تثلیث #زر و #زور و #تزویر و هم در درون انسان علیه ترس و نفع و جهل بهتدریج پیش رود. در مبارزهی درونی برای ریشهکن کردن این سه مانع بزرگ درونی، تحقق سوسیالیسم #ایمان میتواند نقشی اساسی ایفا کند. ایمان، که چشم گشودن به گوهر قدسی درون آدمی است و اتصال او را با #امر_قدسی برقرار میکند، در سرزدن "انسان خودآگاه سوسیالیستی" استعداد فراوانی دارد، زیرا ایمان که شریعتی در پارهای موارد از آن به #عرفان تعبیر میکند_ "جان برابریخواه" میسازد تا آدمی را در مسیر تحقق سوسیالیسم بهمثابه "فلسفـه زندگـی" یاری رساند.
✍ #امیر_رضایی
✅ @Shariati_Group
🆔 @Shariati40
🔸۱- توحیدی - دقیقترین صفتی که میتوان با الهام از آرای #شریعتی برای #سوسیالیسم او برگزید، صفت «توحیدی» است. از دیدگاه او فقط جهاننگری توحیدی با سوسیالیسم سازگاریِ تام دارد، و دیگر جهاننگریها، بهویژه جهاننگری مادی_ دیالکتیکی مطلقاّ فاقد این سازگاریاند. #توحید در جهان هستی، توحید در جهان اجتماعی را توجیه میکند.
🔹صفت سوسیالیسمِ شریعتی توحیدی است، نه معنوی، نه اخلاقی و نه حتی عرفانی... زیرا توحید، #معنویت و #اخلاق و #عرفان را به تنهایی در خود دارد و بهویژه پشتوانه فلسفی_ اعتقادی قدرتمندی برای تحقق توحید اجتماعی است که در هیچ یک از این سه مفهوم به تنهایی چنین پشتوانهای وجود ندارد.
🔸۲- برآمده از #قرآن و #سنت. گاه سوسیالیسم و #دین در اندیشهی او بهگونهای تحلیل میشود که گویی این دو، دو جزیرهای جدا و مستقل از یکدیگرند و فقط با راهی یا پلی باریک به هم متصل میشوند، و البته گاهی هم متصل نمیشوند. در حالیکه سوسیالیسم و دین (سوسیالیسم و دینی که او باور داشت) در اندیشهی او درهمآمیخته و تفکیک ناپذیرند. سوسیالیسم او ریشه در قرآن(قسط) و سنت #پیامبر (میثاق مدینه) دارد و اساساً با #ادبیات و گفتمان دینی توجیه، تفسیر و تبیین میشود. او معتقد است پیامبران ابراهیمی، همگی مبشران و مبارزان راستین راه #عدالت و #آزادی در همهی ساحتها بودهاند. بنابراین تا آنجا که بحث از سوسیالیسم شریعتی در میان است، نمیتوان سوسیالیسم او را جدا از گفتمان دینی تحلیل کرد و در نهایت این دو را بهطور مکانیکی به هم متصل نمود.
🔹۳- مقید به #دموکراسی. از نظر #علی_شریعتی دو مفهوم سوسیالیسم ( #برابری) و دموکراسی( #شورا) همچون عدالت ( #قسط) و آزادی( #فلاح) درهم تنیدهاند به گونهای که نمیتوان تقدم و تأخر ارزشی و وجودی برایشان قائل شد. او سوسیالیسم و دموکراسی را مقید به یکدیگر میداند و معتقد است تحقق راستین یکی بدون دیگری ممکن نیست. تز «عرفان، برابری و آزادی» هم بیانگر این پیوستگی است. بنابراین میتوان گفت شریعتی به #سوسیالیسم_دموکراتیک_توحیدی معتقد است که در آن هر سه مفهوم مکمل یکدیگرند. #تاریخ نشان داده که تحقق جداگانه هر یک از این سه مفهوم میتواند به فاجعه بینجامد. حکومتهای بهظاهر سوسیالیستیِ #استالین و #مائو (انسان قالبی) ، نظامهای دموکراتیک #سرمایهداری غربی (انسان قلابی) و حکومتهای بنیادگرای داعشی و طالبانی (انسان قالبی و هم قلابی) از مصادیق آن بهشمار میروند...
🔸۴- فلسفهی زندگی . زمانی که چرایی و چگونگی و هدفِ زندگی، سوسیالیسم یا برابری شود، آرمان دین _ که پیامبران برای آن قیام کردند_ تحقق خواهد یافت. البته چنین وضعیتی بسیار آرمانی است! و در دورترین چشمانـداز تاریخی قرار دارد. اما برای اینکه "جهتگیری سوسیالیستی" #فلسفه و هدف زندگی شود، لازم است برابری از طریق جِـد و جهـد فراوان در بیرون از #انسان علیه تثلیث #زر و #زور و #تزویر و هم در درون انسان علیه ترس و نفع و جهل بهتدریج پیش رود. در مبارزهی درونی برای ریشهکن کردن این سه مانع بزرگ درونی، تحقق سوسیالیسم #ایمان میتواند نقشی اساسی ایفا کند. ایمان، که چشم گشودن به گوهر قدسی درون آدمی است و اتصال او را با #امر_قدسی برقرار میکند، در سرزدن "انسان خودآگاه سوسیالیستی" استعداد فراوانی دارد، زیرا ایمان که شریعتی در پارهای موارد از آن به #عرفان تعبیر میکند_ "جان برابریخواه" میسازد تا آدمی را در مسیر تحقق سوسیالیسم بهمثابه "فلسفـه زندگـی" یاری رساند.
✍ #امیر_رضایی
✅ @Shariati_Group
🆔 @Shariati40
Telegram
.
🔷 هبوط شریعتی
🔸هبوط نقطه عطف زندگی #شریعتی و چرخشی جوهری در ذهنیت و شخصیت او از سطح به عمق هستی پدیدههاست؛ هستی #طبیعت، #انسان ، #دین و... اگر او #هبوط نکرده بود بیگمان ما امروز میراث غنی او را در اختیار نداشتیم؛ میراثی از خوانشهای نو، بصیرتهای تازه، سرشار از افکار و اندیشههای بدیع و در یک کلمه خلق خلاق یک جهان ایمانی_ دینی نوین. میراثی که میتوان با الهام از آن افق فکری درخشانی را گشود که او بدان نه تنها امید که ایمان نیز داشت.
🔹عمر کوتاه اما پرشتاب و درنگناپذیر او را میتوان به دو دوره تقسیم کرد:
دوره پیش از هبوط و دوره پس از هبوط. او ۲۸ سال از زندگی پربارش را در دوره پیشاهبوط و ۱۶ سال دیگر را در دوره پساهبوط سپری کرد. اتفاق ناگهانی و دگرگونساز هبوط زمانی که او در #پاریس بود، رخ داد. داستان این رخداد شگفتانگیر را خود او در #کویر، بهویژه در مقاله معبد، بهتلویح و تصریح بیان کرده است. هبوط، که به تعبیر دقیق #اقبال_لاهوری "انتقال آدمیزاد است از حال آگاهی ساده به نخستین شعله خودآگاهی" ( احیاء ، ۹۹ ) شریعتی را از دنیایی که در آن میزیست به دنیای تازهای پرتاب کرد که اساساً با آن بیگانه بود و بنیادا با دنیای پیشیناش تفاوت داشت.
او از دنیایی که آن را در مقاله معبد
" شب" و " تاریکی" توصیف میکند، براثر هبوط به دنیای روز و روشنایی پرتاب میشود؛ دنیایی پر از نور و رنگ و زیبایی و عظمت. او در این مرحله از قلمرو آگاهی(عقل) با ضربهای ناگهانی عبور میکند و به قلمرو "خود" آگاهی(فرا عقل) وارد میشود، جایی که در آن با امر قدسی، کانون روحانی وجود، مواجه میشود و در این مواجهه عشق، چشمه #عشق قدسی در جانش سر باز میکند و "نگاه قدسی" در چشمانش گشوده میشود. از آن پس طبیعت و پدیدههای آن در نگاه او قدسی میشوند. عشق قدسی از یک سو رنج بودن، رنج تنها بودن، و از سوی دیگر رنج #مردم، رنج مردم بییار و یاور را در او بیدار میکند. #ایثار، که زاده چنین عشقی است، او را سراسیمه و شتابان به سوی مردم میکشاند تا شاید از میان انبوه بیراههها راهی به رهایی باز کند.
او ، برخلاف عرفا، که با نیروی عشق برآمده از #عرفان به عرصهی خلوت میروند، با قدرت عشق برآمده از #ایمان به عرصهی جلوت میآید تا پیام آگاهیبخش خود را که از عمق جان و از مرکز روشنایی وجودش دریافت کرده، ابلاغ کند.
آگاهیای از جنس ایمان، نور ، امید به آیندهای لبالب از #عدالت، #آزادی و کرامت انسانی. او سالها در این آتش شور و شیدایی و عشق به معبود و مردم سوخت و سوخت تا خاکستر شد و اکنون خاکسترش بیتاب آن است که بار دیگر شعلهور شود...
✍ #امیر_رضایی
✅ @Shariati_Group
🆔 @Shariati40
🔸هبوط نقطه عطف زندگی #شریعتی و چرخشی جوهری در ذهنیت و شخصیت او از سطح به عمق هستی پدیدههاست؛ هستی #طبیعت، #انسان ، #دین و... اگر او #هبوط نکرده بود بیگمان ما امروز میراث غنی او را در اختیار نداشتیم؛ میراثی از خوانشهای نو، بصیرتهای تازه، سرشار از افکار و اندیشههای بدیع و در یک کلمه خلق خلاق یک جهان ایمانی_ دینی نوین. میراثی که میتوان با الهام از آن افق فکری درخشانی را گشود که او بدان نه تنها امید که ایمان نیز داشت.
🔹عمر کوتاه اما پرشتاب و درنگناپذیر او را میتوان به دو دوره تقسیم کرد:
دوره پیش از هبوط و دوره پس از هبوط. او ۲۸ سال از زندگی پربارش را در دوره پیشاهبوط و ۱۶ سال دیگر را در دوره پساهبوط سپری کرد. اتفاق ناگهانی و دگرگونساز هبوط زمانی که او در #پاریس بود، رخ داد. داستان این رخداد شگفتانگیر را خود او در #کویر، بهویژه در مقاله معبد، بهتلویح و تصریح بیان کرده است. هبوط، که به تعبیر دقیق #اقبال_لاهوری "انتقال آدمیزاد است از حال آگاهی ساده به نخستین شعله خودآگاهی" ( احیاء ، ۹۹ ) شریعتی را از دنیایی که در آن میزیست به دنیای تازهای پرتاب کرد که اساساً با آن بیگانه بود و بنیادا با دنیای پیشیناش تفاوت داشت.
او از دنیایی که آن را در مقاله معبد
" شب" و " تاریکی" توصیف میکند، براثر هبوط به دنیای روز و روشنایی پرتاب میشود؛ دنیایی پر از نور و رنگ و زیبایی و عظمت. او در این مرحله از قلمرو آگاهی(عقل) با ضربهای ناگهانی عبور میکند و به قلمرو "خود" آگاهی(فرا عقل) وارد میشود، جایی که در آن با امر قدسی، کانون روحانی وجود، مواجه میشود و در این مواجهه عشق، چشمه #عشق قدسی در جانش سر باز میکند و "نگاه قدسی" در چشمانش گشوده میشود. از آن پس طبیعت و پدیدههای آن در نگاه او قدسی میشوند. عشق قدسی از یک سو رنج بودن، رنج تنها بودن، و از سوی دیگر رنج #مردم، رنج مردم بییار و یاور را در او بیدار میکند. #ایثار، که زاده چنین عشقی است، او را سراسیمه و شتابان به سوی مردم میکشاند تا شاید از میان انبوه بیراههها راهی به رهایی باز کند.
او ، برخلاف عرفا، که با نیروی عشق برآمده از #عرفان به عرصهی خلوت میروند، با قدرت عشق برآمده از #ایمان به عرصهی جلوت میآید تا پیام آگاهیبخش خود را که از عمق جان و از مرکز روشنایی وجودش دریافت کرده، ابلاغ کند.
آگاهیای از جنس ایمان، نور ، امید به آیندهای لبالب از #عدالت، #آزادی و کرامت انسانی. او سالها در این آتش شور و شیدایی و عشق به معبود و مردم سوخت و سوخت تا خاکستر شد و اکنون خاکسترش بیتاب آن است که بار دیگر شعلهور شود...
✍ #امیر_رضایی
✅ @Shariati_Group
🆔 @Shariati40
Forwarded from اكنون، ما و شريعتی
🔷🔸تفاوت بازسازی فکر دینی
در اقبال و شریعتی
🖋امیر رضایی
🔸شریعتی و اقبال در وجوه مختلفی از جمله در تحلیل انسانشناسی، در دغدغه بازسازی فکر دینی و اصلاح دینی ، در عدالتخواهی و آزادیجویی و از همه مهمتر در تجربه عرفانی و ایمانی و... بسیار به هم شبیهاند ، آنقدر شبیه که شریعتی خود را بهدرستی در ادامه او تعریف میکند. با وجود این شباهت، رویکرد این دو روشنفکر و مصلح بزرگ اجتماعی در امر بازسازی فکر دینی تفاوتی با هم دارد که میتواند ناشی از عوامل گوناگون از جمله رشته تخصصی، محیط و پیشینه فرهنگی ، نوع تربیت مذهبی و... باشد.
🔹رویکرد اقبال در این بازسازی تماما شهودی- فلسفی است( منظور شهود وجودی است و نه شهود عقلی که امروز اصطلاحی است رایج به معنای درک عمیق عقلی) و همین مسئله دریافت اندیشه او را بسیار سخت و دیریاب کرده است.
او خدا ، طبیعت، انسان، زمان، مکان ، دین ، ایمان ، نیایش، عبادت و... را شهودی تفسیر و تبیین میکند؛ با الهام از قرآن، خدا را چیزی شبیه نور میبیند( میبیند، و نه میداند) ؛ طبیعت را رفتار خدا میفهمد؛ برای انسان" خود" ی قائل است که در اصل همان نفس آدمی و کانون روحانی اوست؛ زمان، زمان غیرتسلسلی، همان دهر یا خداست که اساسیتر از مکان است؛ خدا را نیز مکانمند میفهمد همانند مکانمندی نور شمع؛ دین را همان تجربه عرفانی میداند، تجربهای که ایمان بر آن استوار میشود؛ عبادت را یک کنش مستمر درونی تعریف میکند؛ و میگوید مهمترین منبع شناخت که اساس همه شناختهاست، تجربه عرفانی است و بدون آن هیچ شناخت راستینی حاصل نمیشود. خلاصه بنای رفیع بازسازی فکر دینی اقبال تقریبا بهطور کامل مبتنی بر تجربه شهودی است که بیش از آن که پیکر داشته باشد، جوهر دارد.
🔸اما رویکرد شریعتی در این بازسازی شهودی- اعتقادی است. او از تجربه شهودی یا عرفانی و یا دقیقتر، ایمانیاش _ به غیر از کویریات_ در انسانشناسی فلسفی، مناسک حج، نیایش، و تفسیر و تاویل بسیاری از واژگان قرآن از قبیل ایمان، عبادت، ذکر، قلب، توبه، تقوی، هبوط، فلاح، نفس، حکمت ، مشعر و... بهره گرفته است. او توحید را در مرکز جهانبینیاش به عنوان یک عقیده_ و نه فقط یک شهود_ قرار میدهد تا در پرتو اعتقاد به توحید بتوان هستی، تاریخ، جامعه و انسان را تفسیر و تبیین توحیدی کرد. تسری عقیده توحیدی به تاریخ و جامعه امیدآفرین و حرکتبخش است زیرا چشماندازی را ترسیم میکند که در آن انسان و جامعه، در فرایند بلندمدت تاریخی، امکان ظهور با سه ساحت عرفان، برابری وآزادی را پیدا میکنند.
🔸امر اعتقادی و امر شهودی در اندیشه شریعتی توازنی معقول دارند. به همین دلیل مخاطب دستکم میتواند با وجوه اعتقادی- عقلانی تفکر او ارتباط برقرار کرده و نسبت به آنها شناخت پیدا کند . در واقع همین وجه از اندیشه اوست که تاکنون شناخته شده است و وجه شهودیاش همچون وجه شهودی اندیشه اقبال تقریبا بهطور کامل مجهول و ناشناخته مانده است.
🔹این ترکیب متوازن دو وجه عرفانی_ عقلانی یا شهودی_ اعتقادی در بینش اومتاثر از بینش قرآن است که بر دو وجه " قلب_عقل" بهطور همزمان تاکید دارد. بنابراین رویکرد شریعتی در امر بازسازی
فکر دینی حالتی نیمهشهودی_ نیمهاعتقادی دارد و این متفاوت از رویکرد اقبال است که تماما شهودی_ فلسفی است . همین حالت نقطه درخشان و اثرگذار تفکر او بوده و هست، هرچند آن نیمه دیگر، که از قضا اساس تفکر او هم هست، افسوس که هنوز به اقلیم "کشف" نائل نیامده است.
#امیر_رضایی
#یادداشت_اختصاصی
#اکنون
🆔 @Shariati40
در اقبال و شریعتی
🖋امیر رضایی
🔸شریعتی و اقبال در وجوه مختلفی از جمله در تحلیل انسانشناسی، در دغدغه بازسازی فکر دینی و اصلاح دینی ، در عدالتخواهی و آزادیجویی و از همه مهمتر در تجربه عرفانی و ایمانی و... بسیار به هم شبیهاند ، آنقدر شبیه که شریعتی خود را بهدرستی در ادامه او تعریف میکند. با وجود این شباهت، رویکرد این دو روشنفکر و مصلح بزرگ اجتماعی در امر بازسازی فکر دینی تفاوتی با هم دارد که میتواند ناشی از عوامل گوناگون از جمله رشته تخصصی، محیط و پیشینه فرهنگی ، نوع تربیت مذهبی و... باشد.
🔹رویکرد اقبال در این بازسازی تماما شهودی- فلسفی است( منظور شهود وجودی است و نه شهود عقلی که امروز اصطلاحی است رایج به معنای درک عمیق عقلی) و همین مسئله دریافت اندیشه او را بسیار سخت و دیریاب کرده است.
او خدا ، طبیعت، انسان، زمان، مکان ، دین ، ایمان ، نیایش، عبادت و... را شهودی تفسیر و تبیین میکند؛ با الهام از قرآن، خدا را چیزی شبیه نور میبیند( میبیند، و نه میداند) ؛ طبیعت را رفتار خدا میفهمد؛ برای انسان" خود" ی قائل است که در اصل همان نفس آدمی و کانون روحانی اوست؛ زمان، زمان غیرتسلسلی، همان دهر یا خداست که اساسیتر از مکان است؛ خدا را نیز مکانمند میفهمد همانند مکانمندی نور شمع؛ دین را همان تجربه عرفانی میداند، تجربهای که ایمان بر آن استوار میشود؛ عبادت را یک کنش مستمر درونی تعریف میکند؛ و میگوید مهمترین منبع شناخت که اساس همه شناختهاست، تجربه عرفانی است و بدون آن هیچ شناخت راستینی حاصل نمیشود. خلاصه بنای رفیع بازسازی فکر دینی اقبال تقریبا بهطور کامل مبتنی بر تجربه شهودی است که بیش از آن که پیکر داشته باشد، جوهر دارد.
🔸اما رویکرد شریعتی در این بازسازی شهودی- اعتقادی است. او از تجربه شهودی یا عرفانی و یا دقیقتر، ایمانیاش _ به غیر از کویریات_ در انسانشناسی فلسفی، مناسک حج، نیایش، و تفسیر و تاویل بسیاری از واژگان قرآن از قبیل ایمان، عبادت، ذکر، قلب، توبه، تقوی، هبوط، فلاح، نفس، حکمت ، مشعر و... بهره گرفته است. او توحید را در مرکز جهانبینیاش به عنوان یک عقیده_ و نه فقط یک شهود_ قرار میدهد تا در پرتو اعتقاد به توحید بتوان هستی، تاریخ، جامعه و انسان را تفسیر و تبیین توحیدی کرد. تسری عقیده توحیدی به تاریخ و جامعه امیدآفرین و حرکتبخش است زیرا چشماندازی را ترسیم میکند که در آن انسان و جامعه، در فرایند بلندمدت تاریخی، امکان ظهور با سه ساحت عرفان، برابری وآزادی را پیدا میکنند.
🔸امر اعتقادی و امر شهودی در اندیشه شریعتی توازنی معقول دارند. به همین دلیل مخاطب دستکم میتواند با وجوه اعتقادی- عقلانی تفکر او ارتباط برقرار کرده و نسبت به آنها شناخت پیدا کند . در واقع همین وجه از اندیشه اوست که تاکنون شناخته شده است و وجه شهودیاش همچون وجه شهودی اندیشه اقبال تقریبا بهطور کامل مجهول و ناشناخته مانده است.
🔹این ترکیب متوازن دو وجه عرفانی_ عقلانی یا شهودی_ اعتقادی در بینش اومتاثر از بینش قرآن است که بر دو وجه " قلب_عقل" بهطور همزمان تاکید دارد. بنابراین رویکرد شریعتی در امر بازسازی
فکر دینی حالتی نیمهشهودی_ نیمهاعتقادی دارد و این متفاوت از رویکرد اقبال است که تماما شهودی_ فلسفی است . همین حالت نقطه درخشان و اثرگذار تفکر او بوده و هست، هرچند آن نیمه دیگر، که از قضا اساس تفکر او هم هست، افسوس که هنوز به اقلیم "کشف" نائل نیامده است.
#امیر_رضایی
#یادداشت_اختصاصی
#اکنون
🆔 @Shariati40
🔷 شریعتی و چالـشهای هویتی
📌 به کوشش دفتر پژوهشهای فرهنگی دکتر #علی_شریعتی
🔹"علی شریعتی، تنها به دلیل مدرک دانشگاهی و نحوۀ شهادتش "شریعتی" نشده است. بلکه به دلیل تزهایی که داده، سوالهایی که در افکنده و پاسخهایی که بدان داده و راهی که گشوده است، مهم است. پس در گام نخست باید او را بهتر بشناسیم:
🔸شریعتی فردی #ملی است. عضو #جبهه_ملی و مسٸول نشریۀ "ایران آزاد" بوده است. افزون بر این در #نهضت_ملی به رهبری دکتر #مصدق فعالانه حضور داشته و نظریۀ "ملی - مصدقی" را او مطرح میکند، که درکی بهتر و متعالیتر و مترقیتر از نظریۀ پانایرانیستهای طرفدار رژیم #پهلوی بود. البته او این بینش را با تکیه به فرهنگ مذهبی مردم #ایران پی میافکند و چون در میان ملی - مذهبیها، مباحث تٸوریک بسیار کم فروغ بود، ترکیب موفقی هم از کار در میآید و گل میکند. ..."( احسان شریعتی، ۱۴۰۱: ۷۹)
کتاب «شریعتی و چالشهای هویتی»، گامی بلند برای شناخت بهتر #شریعتی است. زیرا در نگاه شریعتی «ملیت و مذهب» دو واقعیتی هستند که به هم آمیختهاند و نمیتوان آنها را از هم تفکیک کرد، یعنی ما ایرانی و مسلمانیم. اینها دو جزء #هویت ما و در عین حال دو مقولهٔ جداگانهاند. او در سازگاری و آمیزش اسلامیت و ایرانیت بسیار موفق بود. به این دلیل که به #ناسیونالیسم همپذیر نزدیک میشود. عظمتی که او از ایران تعریف میکند قرین عظمتی است که از #اسلام تعریف میکند.
🔹او پارههایی از #هویت_ملی و #هویت_مذهبی را به صورت سازواره در کنار هم قرار میدهد و ترکیب واقعبینانهای از این دو به دست میدهد که اگر چه مسئلهٔ زمان خودش بود، مسئلهٔ امروز ما و شاید بتوان گفت مسئلهٔ فردای جامعهٔ ما هم هست.
🔸این #کتاب مجموعه سخنرانیهایی است که طی نشستهای سالهای ۱۳٨۷ تا ۱۳۹٨ در دفتر پژوهشهای فرهنگی دکتر علی شریعتی برگزار شده است و شامل ۲۴ سخنرانی است. گفتارها همه در باب هویت ملی و مذهبی جامعه ایرانی در اندیشۀ شریعتی است:
🔹هویت ملی از دیدگاه شریعتی و چالشهای پیش رو، احسان هوشمند/ هویت نزد شریعتی و ادوارد سعید، محمدکاظم تفته/ شریعتی و هویت گرایی، احسان شریعتی/ سیری در آرای شریعتی دربارۀ هویت ملی، فاطمه گوارایی/ شریعتی و مسٸله شناسی هویت ما، غلامرضا کاشی/ رویکرد شریعتی به ملیت، محمدعلی اکبری/ شریعتی و مسٸله هویت، محمدعلی مرادی/ چیستی هویت ایرانی - اسلامی، تقی آزاد ارمکی/ رابطۀ ناسیونالیسم و دین در اندیشۀ شریعتی، سیدعلی محمودی/ شریعتی و ناسیونالیسم ایرانی، ناصر تکمیل همایون/ تٲملی در باب هویت ملی از منظر شریعتی، هادی خانیکی/ شریعتی و هویت ایرانی، فاطمه صادقی/ یکسانی هویت گرایی و ملیت گرایی، محمدامین قانعیراد/ هویت ملی از دیدگاه شریعتی، حبیبالله پیمان/ دیالکتیک خویشتن به مثابه پاسخ به پرسش هویت، عباس منوچهری/ نسبت میان ملیت و مذهب، سیدمحمد میرموسوی/ تٲملی در نظریۀ هویت شریعتی، ملیت، دین و رنسانس ایرانی، مقصود فراستخواه/ شریعتی و سیاست هویت، محمدرضا تاجیک/ نزاع گفتار فلسفی، گفتار روشنفکری، پروبلماتیک "خود" مهسا اسدالله نژاد/ شریعتی و هویت منشوری، سوسن شریعتی/ شریعتی در کشاکش ناسیونالیسم فرهنگی و هویت گرایی دینی، نرگس سوری/ شریعتی و فقدان نظریۀ دولت، احمد زیدآبادی/ مفهوم وجودی ملیت در اندیشۀ شریعتی، فرید خاتمی/ نگاهی به روایت شریعتی در باب هویت ایرانی، سیدجواد میری.
🔹هدف از این نشستها برای "دفتـر" این بود که رویکرد شریعتی به مفاهیم ملیت و هویت از افقها و زوایای مختلف مورد نقد و بررسی قرار گیرد تا از رهگذر آن پرتوی جدیدی بر این رویکرد او افکنده شود. از این رو "دفتر" از اغلب صاحب نظران و روشنفکران که با افکار و آرای شریعتی در این زمینه به نسبتهای مختلف آشنایی یا نسبت فکری و یا افق مشترک داشتند، دعوت کرد تا خوانش خود را از این مفاهیم در گفتمان شریعتی بنا بر تخصص یا علاقهشان اراٸه دهند.
👈 از ویژگیهای این سخنرانیها به جز تنوع رویکرد و گرایشها، "پرسش و پاسخ" هایی است که در پایان هر سخنرانی به تفصیل صورت گرفته است و این به ایضاح بحث مورد نظر کمک میکند.
🔸ویراستار: #امیر_رضایی / چاپ اول، قصیده سرا، تهران ۱۴۰۱
🔹سید خلیل حسینی عطار/ نویسنده و فعال فرهنگی
#تازه_نشر
#چهل_پنجمین_یادمان
✅ @Shariati_Group
🆔 @Shariati40
📌 به کوشش دفتر پژوهشهای فرهنگی دکتر #علی_شریعتی
🔹"علی شریعتی، تنها به دلیل مدرک دانشگاهی و نحوۀ شهادتش "شریعتی" نشده است. بلکه به دلیل تزهایی که داده، سوالهایی که در افکنده و پاسخهایی که بدان داده و راهی که گشوده است، مهم است. پس در گام نخست باید او را بهتر بشناسیم:
🔸شریعتی فردی #ملی است. عضو #جبهه_ملی و مسٸول نشریۀ "ایران آزاد" بوده است. افزون بر این در #نهضت_ملی به رهبری دکتر #مصدق فعالانه حضور داشته و نظریۀ "ملی - مصدقی" را او مطرح میکند، که درکی بهتر و متعالیتر و مترقیتر از نظریۀ پانایرانیستهای طرفدار رژیم #پهلوی بود. البته او این بینش را با تکیه به فرهنگ مذهبی مردم #ایران پی میافکند و چون در میان ملی - مذهبیها، مباحث تٸوریک بسیار کم فروغ بود، ترکیب موفقی هم از کار در میآید و گل میکند. ..."( احسان شریعتی، ۱۴۰۱: ۷۹)
کتاب «شریعتی و چالشهای هویتی»، گامی بلند برای شناخت بهتر #شریعتی است. زیرا در نگاه شریعتی «ملیت و مذهب» دو واقعیتی هستند که به هم آمیختهاند و نمیتوان آنها را از هم تفکیک کرد، یعنی ما ایرانی و مسلمانیم. اینها دو جزء #هویت ما و در عین حال دو مقولهٔ جداگانهاند. او در سازگاری و آمیزش اسلامیت و ایرانیت بسیار موفق بود. به این دلیل که به #ناسیونالیسم همپذیر نزدیک میشود. عظمتی که او از ایران تعریف میکند قرین عظمتی است که از #اسلام تعریف میکند.
🔹او پارههایی از #هویت_ملی و #هویت_مذهبی را به صورت سازواره در کنار هم قرار میدهد و ترکیب واقعبینانهای از این دو به دست میدهد که اگر چه مسئلهٔ زمان خودش بود، مسئلهٔ امروز ما و شاید بتوان گفت مسئلهٔ فردای جامعهٔ ما هم هست.
🔸این #کتاب مجموعه سخنرانیهایی است که طی نشستهای سالهای ۱۳٨۷ تا ۱۳۹٨ در دفتر پژوهشهای فرهنگی دکتر علی شریعتی برگزار شده است و شامل ۲۴ سخنرانی است. گفتارها همه در باب هویت ملی و مذهبی جامعه ایرانی در اندیشۀ شریعتی است:
🔹هویت ملی از دیدگاه شریعتی و چالشهای پیش رو، احسان هوشمند/ هویت نزد شریعتی و ادوارد سعید، محمدکاظم تفته/ شریعتی و هویت گرایی، احسان شریعتی/ سیری در آرای شریعتی دربارۀ هویت ملی، فاطمه گوارایی/ شریعتی و مسٸله شناسی هویت ما، غلامرضا کاشی/ رویکرد شریعتی به ملیت، محمدعلی اکبری/ شریعتی و مسٸله هویت، محمدعلی مرادی/ چیستی هویت ایرانی - اسلامی، تقی آزاد ارمکی/ رابطۀ ناسیونالیسم و دین در اندیشۀ شریعتی، سیدعلی محمودی/ شریعتی و ناسیونالیسم ایرانی، ناصر تکمیل همایون/ تٲملی در باب هویت ملی از منظر شریعتی، هادی خانیکی/ شریعتی و هویت ایرانی، فاطمه صادقی/ یکسانی هویت گرایی و ملیت گرایی، محمدامین قانعیراد/ هویت ملی از دیدگاه شریعتی، حبیبالله پیمان/ دیالکتیک خویشتن به مثابه پاسخ به پرسش هویت، عباس منوچهری/ نسبت میان ملیت و مذهب، سیدمحمد میرموسوی/ تٲملی در نظریۀ هویت شریعتی، ملیت، دین و رنسانس ایرانی، مقصود فراستخواه/ شریعتی و سیاست هویت، محمدرضا تاجیک/ نزاع گفتار فلسفی، گفتار روشنفکری، پروبلماتیک "خود" مهسا اسدالله نژاد/ شریعتی و هویت منشوری، سوسن شریعتی/ شریعتی در کشاکش ناسیونالیسم فرهنگی و هویت گرایی دینی، نرگس سوری/ شریعتی و فقدان نظریۀ دولت، احمد زیدآبادی/ مفهوم وجودی ملیت در اندیشۀ شریعتی، فرید خاتمی/ نگاهی به روایت شریعتی در باب هویت ایرانی، سیدجواد میری.
🔹هدف از این نشستها برای "دفتـر" این بود که رویکرد شریعتی به مفاهیم ملیت و هویت از افقها و زوایای مختلف مورد نقد و بررسی قرار گیرد تا از رهگذر آن پرتوی جدیدی بر این رویکرد او افکنده شود. از این رو "دفتر" از اغلب صاحب نظران و روشنفکران که با افکار و آرای شریعتی در این زمینه به نسبتهای مختلف آشنایی یا نسبت فکری و یا افق مشترک داشتند، دعوت کرد تا خوانش خود را از این مفاهیم در گفتمان شریعتی بنا بر تخصص یا علاقهشان اراٸه دهند.
👈 از ویژگیهای این سخنرانیها به جز تنوع رویکرد و گرایشها، "پرسش و پاسخ" هایی است که در پایان هر سخنرانی به تفصیل صورت گرفته است و این به ایضاح بحث مورد نظر کمک میکند.
🔸ویراستار: #امیر_رضایی / چاپ اول، قصیده سرا، تهران ۱۴۰۱
🔹سید خلیل حسینی عطار/ نویسنده و فعال فرهنگی
#تازه_نشر
#چهل_پنجمین_یادمان
✅ @Shariati_Group
🆔 @Shariati40
Telegram
.