#یادداشت_های_پریشانی
#از_بود_تا_نمود و طرح یک سوال کهن؛
۱- راستش در عوالم انسانی خیلی وقت است گمان میکنم بود اشیاء را در نمودشان باید یافت.
اینکه آیا اصلا چیزی وجود دارد؟ در آنجا ثابت میشود که #کار_کند و بشود نتایج و تاثیرات آن چیز را دید. دست کم برای فهم کس یا کسانی که باور مند وجود چیزی هستند باید ازین راه وارد شد کما اینکه من به بود و وجود آن چیز باور نداشته باشم.
مثال عامیانه بزنم؟
در کودکی ، بسیاری از ما وجود #جن را ثابت میکردند و بسیاری نفی..
کس یا نیرویی غیر مرئی که در نظر بسیاری وجودی متقن و موثر دارد و با اینکه شیئ غیر مرئی است اما با اشیاء مرئی کارهای مرئی می کند و..(؟!)
همیشه میگفتم اگر برای شخص باور مند آن باور کار میکند پس آن چیز هم هست. و برای من که طبعا نافی ام. نیست.
اگر من گمان میکنم آن شخص باورمند اسیر توهمات است و خرافات ، باید چنان عینی و ملموس برای آن معتقد شرح دهم موضوع را که او ببیند این تاثیر و کارکرد و.. ناشی از چیز دیگری است نه وهمی که او دارد. کاری مثل استدلال ابراهیم در #بت_شکنی یا ابن سینا در هشیار کردن آن امیرزاده و..
۲- باوری در ذهن فردی بسیاری از ما و نهایتا ذهن جمعی بسیاری از ما ایرانیان موکد شده که؛روزگار،دهر، دنیا و.. #شخص اند و تشخصی دارند فعال و تاثیرگذار؛
ملامت مکن هیچ کس بر گناه
که روزی بیفتی به چاه سیاه
این باور کهن در گذر زمان مستندات خود را یافته مثلا دیده و شنیده ایم که در عرصه های شخصی اجتماعی، سیاسی و..حتا علمی طعنه زنندگان ملامتگری را که چندی بعد خود غرق چیزی بوده اند که منع و نفی و ملامتش میکردند کأنه دنیا منتظر است شما چیزی را منع کنید تا آن را بگذارد در کاسه تان:
کسی که گناهکاری را سرزنش کرده خود در همان گناه غوطه ها خورده. کسی که دیکتاتور خون ریزی را ملامت میکرده به جایی رسیده که دیکتاتور پیشین در مقام مقایسه با این یکی فرشته خصالی بی همال شده و آنکس که به طعنه خوانده؛
مه فشاند نور و سگ عوعو کند
هرکسی بر طینت خود میتند
سگی شده که به ماه و خورشید دشنام میدهد و.. گذشته از تجارب زیسته این باور به احادیث و سخنان بزرگان هم راه یافته و موکد هم شده و البته برای پرهیز از نتایج ویرانگر این باور راهکارهایی هم پدید آمده
کدام نتایج ویرانگر؟ یکیش دعوت به سکوت در باره ی معایب و پستی ها که عین فلاکت و تباهی است
چون این باور میگوید مثلا سپاهی ستمکار یا انسان گنه کار یا بالادست نابکار و.. را عیب مگیر و.. و برای همین بوده که آن باور را نیز تصحیح و تکمیل کرده اند مثلا از امانی نقل شده: اگر کسی خطایی کرد حد آن خطا را بدون سرزنش و تمسخر و.. جاری کنید وگرنه خود نیز به آن خطادچار خواهید شد
و اینجا ترمزی قرار داده شده که به نظر درونی است و شخصی و در همین نیز راز بزرگی نهفته است. شمایید و شما که میدانید در تاختن به تباهی وخطا اهل تقوایید و پروا یا تمسخری رسوا..و چندی بعد است که روزگار بر شما و همگان عیان میکند در آن تازش اهل صواب بوده اید یا خطا، من پست تان در میان بوده یا سعادت دیگران..
۳- سخن و نتیجه ی پایانی اینکه؛ سالهاست در جامعه ی ایرانی در سطوح شخصی و عمومی شاهد چنین اتفاقاتی هستیم انسانی که دزد بگیر بوده اکنون سرآمد دزدان است و یاور ایشان گویا قرار بوده دزدان طوایف دیگر را بگیرد تا زمینه ی ظهور دزدان طایفه ی خود فراهمکند.گروهی که برای نجات مستضعفین شکل گرفته و کنار زدن مستکبرین حالا بزرگترین چماق در دست مستکبرین است بر سر مستضعفین. آن که با ابزار علم نفی خرافات میکرده الان بزرگترین مروج خرافات است آن زندانی کشیده برای آزادی اکنون کلید دار بزرگترین زندان هاست آن ملامتگر بیعاری و بیکاری اکنون در تفعن بیعاری و بیکاری مضاعف دست و پا میزند و البته که قبول ندارد افتاده در مرداب و..
۴- حال با این چشم بندی های هولناک و ویرانگر بودن و اینگونه بودن، من انسان، مای اهالی ایران چه بایدمان کرد؟!
پرسشی است که ما باید برایش پاسخی درخور بیابیم..
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#از_بود_تا_نمود و طرح یک سوال کهن؛
۱- راستش در عوالم انسانی خیلی وقت است گمان میکنم بود اشیاء را در نمودشان باید یافت.
اینکه آیا اصلا چیزی وجود دارد؟ در آنجا ثابت میشود که #کار_کند و بشود نتایج و تاثیرات آن چیز را دید. دست کم برای فهم کس یا کسانی که باور مند وجود چیزی هستند باید ازین راه وارد شد کما اینکه من به بود و وجود آن چیز باور نداشته باشم.
مثال عامیانه بزنم؟
در کودکی ، بسیاری از ما وجود #جن را ثابت میکردند و بسیاری نفی..
کس یا نیرویی غیر مرئی که در نظر بسیاری وجودی متقن و موثر دارد و با اینکه شیئ غیر مرئی است اما با اشیاء مرئی کارهای مرئی می کند و..(؟!)
همیشه میگفتم اگر برای شخص باور مند آن باور کار میکند پس آن چیز هم هست. و برای من که طبعا نافی ام. نیست.
اگر من گمان میکنم آن شخص باورمند اسیر توهمات است و خرافات ، باید چنان عینی و ملموس برای آن معتقد شرح دهم موضوع را که او ببیند این تاثیر و کارکرد و.. ناشی از چیز دیگری است نه وهمی که او دارد. کاری مثل استدلال ابراهیم در #بت_شکنی یا ابن سینا در هشیار کردن آن امیرزاده و..
۲- باوری در ذهن فردی بسیاری از ما و نهایتا ذهن جمعی بسیاری از ما ایرانیان موکد شده که؛روزگار،دهر، دنیا و.. #شخص اند و تشخصی دارند فعال و تاثیرگذار؛
ملامت مکن هیچ کس بر گناه
که روزی بیفتی به چاه سیاه
این باور کهن در گذر زمان مستندات خود را یافته مثلا دیده و شنیده ایم که در عرصه های شخصی اجتماعی، سیاسی و..حتا علمی طعنه زنندگان ملامتگری را که چندی بعد خود غرق چیزی بوده اند که منع و نفی و ملامتش میکردند کأنه دنیا منتظر است شما چیزی را منع کنید تا آن را بگذارد در کاسه تان:
کسی که گناهکاری را سرزنش کرده خود در همان گناه غوطه ها خورده. کسی که دیکتاتور خون ریزی را ملامت میکرده به جایی رسیده که دیکتاتور پیشین در مقام مقایسه با این یکی فرشته خصالی بی همال شده و آنکس که به طعنه خوانده؛
مه فشاند نور و سگ عوعو کند
هرکسی بر طینت خود میتند
سگی شده که به ماه و خورشید دشنام میدهد و.. گذشته از تجارب زیسته این باور به احادیث و سخنان بزرگان هم راه یافته و موکد هم شده و البته برای پرهیز از نتایج ویرانگر این باور راهکارهایی هم پدید آمده
کدام نتایج ویرانگر؟ یکیش دعوت به سکوت در باره ی معایب و پستی ها که عین فلاکت و تباهی است
چون این باور میگوید مثلا سپاهی ستمکار یا انسان گنه کار یا بالادست نابکار و.. را عیب مگیر و.. و برای همین بوده که آن باور را نیز تصحیح و تکمیل کرده اند مثلا از امانی نقل شده: اگر کسی خطایی کرد حد آن خطا را بدون سرزنش و تمسخر و.. جاری کنید وگرنه خود نیز به آن خطادچار خواهید شد
و اینجا ترمزی قرار داده شده که به نظر درونی است و شخصی و در همین نیز راز بزرگی نهفته است. شمایید و شما که میدانید در تاختن به تباهی وخطا اهل تقوایید و پروا یا تمسخری رسوا..و چندی بعد است که روزگار بر شما و همگان عیان میکند در آن تازش اهل صواب بوده اید یا خطا، من پست تان در میان بوده یا سعادت دیگران..
۳- سخن و نتیجه ی پایانی اینکه؛ سالهاست در جامعه ی ایرانی در سطوح شخصی و عمومی شاهد چنین اتفاقاتی هستیم انسانی که دزد بگیر بوده اکنون سرآمد دزدان است و یاور ایشان گویا قرار بوده دزدان طوایف دیگر را بگیرد تا زمینه ی ظهور دزدان طایفه ی خود فراهمکند.گروهی که برای نجات مستضعفین شکل گرفته و کنار زدن مستکبرین حالا بزرگترین چماق در دست مستکبرین است بر سر مستضعفین. آن که با ابزار علم نفی خرافات میکرده الان بزرگترین مروج خرافات است آن زندانی کشیده برای آزادی اکنون کلید دار بزرگترین زندان هاست آن ملامتگر بیعاری و بیکاری اکنون در تفعن بیعاری و بیکاری مضاعف دست و پا میزند و البته که قبول ندارد افتاده در مرداب و..
۴- حال با این چشم بندی های هولناک و ویرانگر بودن و اینگونه بودن، من انسان، مای اهالی ایران چه بایدمان کرد؟!
پرسشی است که ما باید برایش پاسخی درخور بیابیم..
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشتهای_پریشانی
#ظاهرپرستی_و_درک_اسفل
-ضرورت حیاتی توجه به باطن در روزگار ما
دوسه سال پیش هنگامی که در جمعی از #حافظ_دوستان گفتم: در ذهن و زبان حافظ #زاهد و #زاهد_ظاهر همان #ابلیس است.
چند تنی حیران انکار کردند و چند تنی حیران بلاتکلیف شدند و دوسه نفری چیزی در ذهنشان روشن شد.
موضوع ساده است در روایت آفرینش ابلیس از نخستین آفریده های خداست که طبق روایات مقامی شامخ دارد و به هزاران سال مینویی معلم فرشتگان است تا اینکه آخرین خلقت = آدمی به دستان خدا از گل چسبنده ( طین لازب ) ( چرا چسبنده؟!) و خاک و لجن و ساخته میشود . چیزهایی که در نگاه اهالی مینو پست ترین عناصر گیتیگ هستند.
وقتی فرمان اسجدوا صادر میشود ابلیس یک چشم (باز اشاره ای است به عدم توجه و ندیدن دو ساحت اصلی ظاهر و باطن در آن واحد) با تکیه بر ظاهر نفی حکمت میکند و خود را برتر می بیند و عقلا و شرعا تعظیم خوارتر از خویش جایز نیست.
این فقیه عالم ملکوت درنیافته اینجا لطیفه ای است نهانی که عشق از آن خیزد.. این است که در دام ظاهر می افتد هم در عمل نپذیرفتن امر اسجدوا و هم در دلیل آوردن برای این عمل.
بنابراین بزرگترین عابد و زاهد عالم ملکوت در دو ساحت عمل و نظر #ظاهرگراست.
و آدم در این تعریف اهل عمل است او نیز در قضیه ی نفی #لاتقربا ظاهر بازی را می بیند اما به باطن پناه میبرد و عامل تاریکی و ظلم را خود می انگارد نه خدا... چنانکه تبار بعدی او نیز از در خطاها وردشان #ظلمت و #ظلمنا میشود.
این گرایش به باطن و بواطن بیشتر با روحیه ی تاریخی ایرانیان سازگار است زیرا ایشان نیز از گذشته های دور جهان را به دو ساحت مینو وگیتی تقسیم کرده بودند. این است که مفهوم امام ( که باطن دین ) است اینگونه و به مرور مورد توجه خواص و سپس عوام قرار میگیرد
و اینجاست که حافظ به عنوان مجمع_البحرین ظاهر و باطن یا پیش از اسلام و پس از آن در تمام دیوان خویش بر ظاهر و ظاهر پرست می تازد و این نقص ذاتی را عامل گمراهی و تباهی میداند.
چرا میگویم ذاتی؟ علی الظاهر این ویژگی امری است ازلی و اساسا برخی سرشتی ظاهر گرا دارند. ابلیس نمی تواند ظاهرپرست نباشد
زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست
در حق ما هرچه گوید جای هیچ اکراه نیست
زاهد از #حال بی خبر است نه از قال
بی خبرند زاهدان نقش بخوان و لااقل
مست ریاست محتسب باده بده و لاتخف
حافظ به عنوان فرزند خلف آن کس که روضه ی رضوان به دو گندم بفروخت بر حال و قال ابلیس و تداومهای او در عالم مادی مشرف است چون مقام اشراف دارد این است که حال و قال زاهد و صوفی و محتسب و قاضی و..را میفهمد او تمام این مقامها را پیموده تا شده حافظ تا شده است پدر،ابوالبشر (مقام آدم)، ما فرزندانی از صلب حافظ نداریم اما هزاران رند عارف خویش را فرزند او میدانند و.. باری حافظ به مقامی میرسد که اینبار و با تکیه آنچه از پدر می داند به روشنی و اختیار بهشت ابد از دست می نهد
حال این مفاهیم علی الظاهر معنوی چه تاثیری بر زندگی مادی ما دارد؟!
اگر اندکی باطن بین باشیم به وضوح تاثیر ظاهر بینی را در تک تک ساحات وجودی و حضوری انسان ایرانی را می بینیم.
بگذارید مثالی ملموس بزنم.
اغلب مسند نشینان و مردم ما تعریفی ظاهری از جنگ و آسیب و قتل و.. دارند این تعریف بتواره ای شده در ذهنشان. از این قرار جنگ یعنی تیر زدن و موشک فرستادن و.. کشتن یعنی خون ریختن و دفن کردن و..
اما اگر جنگ را باطنی تعریف کنیم میبینیم که ما ملتی کاملا جنگ زده داریم.
محصول جنگ بی رمقی زندگی اقتصادی و فرهنگی است ، محصول جنگ فقر و فحشا است محصول جنگ تعطیلی و آسیب مهیب کارخانه های تولیدی است (کارخانه های صنعتی مولد زندگی مادی و کارخانه هایی به نام انسان که مولد خیر و برکت و هنر و شادی و.. اند) جنگ و شکست در جنگ سرافکندگی و یاس و.. می آورد و مگر جامعه ی ما اسیر چنین حالاتی نیست.
از قضا دشمنان پست اما بسیار زبل ایران اینها را به خوبی می دانند آنها بدون شلیک توپ و تفنگ بسیاری از سنگرهای ما را گرفته اند آنجا هم که لازم می دانند از قضا در جنایت و خباثت و به خون کشیدن لحظه ای درنگ نمی کنند. بدبختی این طرف قضیه است که تمام هزینه های یک جنگ را دارد می دهد اما همچنان گمان میکند جنگ نشده است.
در این یادداشت خواستم اسفل اسافلین جهنم را معرفی کنم.
ظاهرپرستی آن #ویل ویرانگری است که از ازل تا ابد فریب خوردگان ابلیس راهی اش میشوند و برای گریز از آن هیچ چاره ای نداریم جز معناگرایی و عبور از قشر و پوست همه ی چیزهایی که در عالم انسانی وجود دارند.
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#ظاهرپرستی_و_درک_اسفل
-ضرورت حیاتی توجه به باطن در روزگار ما
دوسه سال پیش هنگامی که در جمعی از #حافظ_دوستان گفتم: در ذهن و زبان حافظ #زاهد و #زاهد_ظاهر همان #ابلیس است.
چند تنی حیران انکار کردند و چند تنی حیران بلاتکلیف شدند و دوسه نفری چیزی در ذهنشان روشن شد.
موضوع ساده است در روایت آفرینش ابلیس از نخستین آفریده های خداست که طبق روایات مقامی شامخ دارد و به هزاران سال مینویی معلم فرشتگان است تا اینکه آخرین خلقت = آدمی به دستان خدا از گل چسبنده ( طین لازب ) ( چرا چسبنده؟!) و خاک و لجن و ساخته میشود . چیزهایی که در نگاه اهالی مینو پست ترین عناصر گیتیگ هستند.
وقتی فرمان اسجدوا صادر میشود ابلیس یک چشم (باز اشاره ای است به عدم توجه و ندیدن دو ساحت اصلی ظاهر و باطن در آن واحد) با تکیه بر ظاهر نفی حکمت میکند و خود را برتر می بیند و عقلا و شرعا تعظیم خوارتر از خویش جایز نیست.
این فقیه عالم ملکوت درنیافته اینجا لطیفه ای است نهانی که عشق از آن خیزد.. این است که در دام ظاهر می افتد هم در عمل نپذیرفتن امر اسجدوا و هم در دلیل آوردن برای این عمل.
بنابراین بزرگترین عابد و زاهد عالم ملکوت در دو ساحت عمل و نظر #ظاهرگراست.
و آدم در این تعریف اهل عمل است او نیز در قضیه ی نفی #لاتقربا ظاهر بازی را می بیند اما به باطن پناه میبرد و عامل تاریکی و ظلم را خود می انگارد نه خدا... چنانکه تبار بعدی او نیز از در خطاها وردشان #ظلمت و #ظلمنا میشود.
این گرایش به باطن و بواطن بیشتر با روحیه ی تاریخی ایرانیان سازگار است زیرا ایشان نیز از گذشته های دور جهان را به دو ساحت مینو وگیتی تقسیم کرده بودند. این است که مفهوم امام ( که باطن دین ) است اینگونه و به مرور مورد توجه خواص و سپس عوام قرار میگیرد
و اینجاست که حافظ به عنوان مجمع_البحرین ظاهر و باطن یا پیش از اسلام و پس از آن در تمام دیوان خویش بر ظاهر و ظاهر پرست می تازد و این نقص ذاتی را عامل گمراهی و تباهی میداند.
چرا میگویم ذاتی؟ علی الظاهر این ویژگی امری است ازلی و اساسا برخی سرشتی ظاهر گرا دارند. ابلیس نمی تواند ظاهرپرست نباشد
زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست
در حق ما هرچه گوید جای هیچ اکراه نیست
زاهد از #حال بی خبر است نه از قال
بی خبرند زاهدان نقش بخوان و لااقل
مست ریاست محتسب باده بده و لاتخف
حافظ به عنوان فرزند خلف آن کس که روضه ی رضوان به دو گندم بفروخت بر حال و قال ابلیس و تداومهای او در عالم مادی مشرف است چون مقام اشراف دارد این است که حال و قال زاهد و صوفی و محتسب و قاضی و..را میفهمد او تمام این مقامها را پیموده تا شده حافظ تا شده است پدر،ابوالبشر (مقام آدم)، ما فرزندانی از صلب حافظ نداریم اما هزاران رند عارف خویش را فرزند او میدانند و.. باری حافظ به مقامی میرسد که اینبار و با تکیه آنچه از پدر می داند به روشنی و اختیار بهشت ابد از دست می نهد
حال این مفاهیم علی الظاهر معنوی چه تاثیری بر زندگی مادی ما دارد؟!
اگر اندکی باطن بین باشیم به وضوح تاثیر ظاهر بینی را در تک تک ساحات وجودی و حضوری انسان ایرانی را می بینیم.
بگذارید مثالی ملموس بزنم.
اغلب مسند نشینان و مردم ما تعریفی ظاهری از جنگ و آسیب و قتل و.. دارند این تعریف بتواره ای شده در ذهنشان. از این قرار جنگ یعنی تیر زدن و موشک فرستادن و.. کشتن یعنی خون ریختن و دفن کردن و..
اما اگر جنگ را باطنی تعریف کنیم میبینیم که ما ملتی کاملا جنگ زده داریم.
محصول جنگ بی رمقی زندگی اقتصادی و فرهنگی است ، محصول جنگ فقر و فحشا است محصول جنگ تعطیلی و آسیب مهیب کارخانه های تولیدی است (کارخانه های صنعتی مولد زندگی مادی و کارخانه هایی به نام انسان که مولد خیر و برکت و هنر و شادی و.. اند) جنگ و شکست در جنگ سرافکندگی و یاس و.. می آورد و مگر جامعه ی ما اسیر چنین حالاتی نیست.
از قضا دشمنان پست اما بسیار زبل ایران اینها را به خوبی می دانند آنها بدون شلیک توپ و تفنگ بسیاری از سنگرهای ما را گرفته اند آنجا هم که لازم می دانند از قضا در جنایت و خباثت و به خون کشیدن لحظه ای درنگ نمی کنند. بدبختی این طرف قضیه است که تمام هزینه های یک جنگ را دارد می دهد اما همچنان گمان میکند جنگ نشده است.
در این یادداشت خواستم اسفل اسافلین جهنم را معرفی کنم.
ظاهرپرستی آن #ویل ویرانگری است که از ازل تا ابد فریب خوردگان ابلیس راهی اش میشوند و برای گریز از آن هیچ چاره ای نداریم جز معناگرایی و عبور از قشر و پوست همه ی چیزهایی که در عالم انسانی وجود دارند.
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
👆👆 این یک نقد نیست
به بهانه ی کتاب #به_خاطر_بوفالوها #سهیل_سرگلزایی
بنابراین توجه به این نکته بسیار مهم است که نویسنده ی برگزیننده ی این #جهان_زبان بداند که پا در کدام بیشه ی مهیب نهاده است و چنان در این آتش درآید که بتواند سمن در کنار از آن به در آید...
در بخش بعد از #آیینگی و #تداعی خواهم گفت.
#دکتر_محسن_یارمحمدی
جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
به بهانه ی کتاب #به_خاطر_بوفالوها #سهیل_سرگلزایی
بنابراین توجه به این نکته بسیار مهم است که نویسنده ی برگزیننده ی این #جهان_زبان بداند که پا در کدام بیشه ی مهیب نهاده است و چنان در این آتش درآید که بتواند سمن در کنار از آن به در آید...
در بخش بعد از #آیینگی و #تداعی خواهم گفت.
#دکتر_محسن_یارمحمدی
جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#این_یک_نقد_نیست (۲) 👆👆👆
به بهانه ی چاپ کتاب #به_خاطر_بوفالوها
شاید انسان بتواند آن برج بابل خویش را بسازد. برجی از سنگ و گل و خشت و... که در اقلیم اسطوره فرزندان آدم می ساختند تا جهان خدایان رابه زیر کشند و خدایان زیرک با یک کلک مهیب(دگرگون کردن زبان سازندگان) اتحاد جانی ایشان را به تفرقه ای تبدیل کردند که مردم برج را وانهادند و مشغول جنگی همیشگی شدند که : - تو چه می گویی؟!
جنگی که منتفع بزرگش خدایان انند و قربانی بزرگش فرزندان آدم..
آیا بشر بعدها به زیرکی دریافته راه ساختن آن برج و مصالحش نه سنگ و گل و ساروج که کلمات و نت و رنگ و... است و حالا قرنهاست که دارد در جای جای جهان #برج_سیزدهم را می سازد؟!
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
به بهانه ی چاپ کتاب #به_خاطر_بوفالوها
شاید انسان بتواند آن برج بابل خویش را بسازد. برجی از سنگ و گل و خشت و... که در اقلیم اسطوره فرزندان آدم می ساختند تا جهان خدایان رابه زیر کشند و خدایان زیرک با یک کلک مهیب(دگرگون کردن زبان سازندگان) اتحاد جانی ایشان را به تفرقه ای تبدیل کردند که مردم برج را وانهادند و مشغول جنگی همیشگی شدند که : - تو چه می گویی؟!
جنگی که منتفع بزرگش خدایان انند و قربانی بزرگش فرزندان آدم..
آیا بشر بعدها به زیرکی دریافته راه ساختن آن برج و مصالحش نه سنگ و گل و ساروج که کلمات و نت و رنگ و... است و حالا قرنهاست که دارد در جای جای جهان #برج_سیزدهم را می سازد؟!
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
👆👆👆👆#این_یک_نقد_نیست (۳)
به بهانه ی #به_خاطر_بوفالوها
بخش سوم
.... جدای از حضور خود قهرمان و زبان و فکرش، اینکه در اوایل کتاب سارا و علی(دیگر من های راوی که آرزو دارد کار ایشان کند) می آیند تا آخر داستان را تعریف کنند یا پسرک و دخترک دل شکسته ای که در وهم و وهن یک_پدر(؟!) با دل شکستگی کشته شده اند(چقدر مهیب است دل شکسته مردن چنانکه راوی نیز و این گویا سرنوشت تلخ اگر نگویم همه اکثر ما انسانهاست) یا تکرار چند باره ی«می خوب میخوابه این روزها»
و البته بن مایه ی هبوط های پی در پی که در ترسیم نویسنده سقوط های مدام و سرگیجه آور است نه هبوط ( به گمانم سقوط چرخه ای است دایم که به صعود نمی انجامد چون ریشه اش سقط است اما هبوط آن واژه ی شگفتی است که در عین اینکه فرو افتادنی دردناک را نشان می دهد خودش شروع فرارفتنی پرشکوه و معراجی بی همانند است. سقوط استسکاری است و هبوط استعلایی) و نیز دزدیدن اسنادو مدارک شناسایی قهرمان داستان در سکانس های پیشین تا متن پی رنگ و طرحی درست بیابد و دلیلی در ناشناخته ماندن جسد یافت شده میان صخره ها و دریا و.. انها از جمله عناصر لفظی چ معنایی است که علیرغم آن تنوعها و تعددها موجب از هم نگسستن اثر شده است و این خوب است.
اما در متن چند جایی هم چیزهایی است که من #لپی_ها می نامم و گاه گریز ناپذیر است و برای رفع شان شخص ثالث بسیار دقیقی لازم است البته. مثلا لک لک ها اگر چهل هزار کیلومتر آن طرف تر می بردند ص۳۷ کجا میشد؟! احتمالا سهو شده و منظور چهار هزار کیلومتر است یا دریم-کچر(؟!) بدون توضیحی در ص۵۴ می آید اما فونتیکش ص۵۵ . یا متوجه نشدم عاشقی در جونمه یا خونم ص۱۱۰ که البته ممکن است اصطلاح شنیده شده و اقلیمی نویسنده جون باشد. یا ننوشتن فونتیک یا توضیح مثلا اسب سیلمی یا دژاوو یا ترکیب وحشی ترین گریه ص۱۵۴ و...
طولانی شد مطالبم و می تواند طولانی تر شود بویژه که این متن مرا برد تا کار دردناک عزیزم #حمید_اسکندری با نام #چیزستان که ازقضا آیینه ای است برای کشف_الاحوال ما و چنبره ی دردهایی که اسیرش شده ایم و خوب است آن را بخوانید با توضیح اینکه هفت هشت سال پیش ویرانگران تاریخ و فرهنگ این دیار صلاح خویش ندانسته بودند پایان به خاطر بوفالوها در چیزستان تصویر شود ..اما چند سال بعد معیارها تغییر کرده است تا من باز یاد آن دختر امیر زاده ی سعودی بیفتم که به جرم عشق گردن زده شد یا آن دختر پسر جوان روسی که به جرم گیتار زدن در میدان سرخ (آن هم میدان سرخ) و ترویج فرهنگ غرب نابود شدند و...
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
به بهانه ی #به_خاطر_بوفالوها
بخش سوم
.... جدای از حضور خود قهرمان و زبان و فکرش، اینکه در اوایل کتاب سارا و علی(دیگر من های راوی که آرزو دارد کار ایشان کند) می آیند تا آخر داستان را تعریف کنند یا پسرک و دخترک دل شکسته ای که در وهم و وهن یک_پدر(؟!) با دل شکستگی کشته شده اند(چقدر مهیب است دل شکسته مردن چنانکه راوی نیز و این گویا سرنوشت تلخ اگر نگویم همه اکثر ما انسانهاست) یا تکرار چند باره ی«می خوب میخوابه این روزها»
و البته بن مایه ی هبوط های پی در پی که در ترسیم نویسنده سقوط های مدام و سرگیجه آور است نه هبوط ( به گمانم سقوط چرخه ای است دایم که به صعود نمی انجامد چون ریشه اش سقط است اما هبوط آن واژه ی شگفتی است که در عین اینکه فرو افتادنی دردناک را نشان می دهد خودش شروع فرارفتنی پرشکوه و معراجی بی همانند است. سقوط استسکاری است و هبوط استعلایی) و نیز دزدیدن اسنادو مدارک شناسایی قهرمان داستان در سکانس های پیشین تا متن پی رنگ و طرحی درست بیابد و دلیلی در ناشناخته ماندن جسد یافت شده میان صخره ها و دریا و.. انها از جمله عناصر لفظی چ معنایی است که علیرغم آن تنوعها و تعددها موجب از هم نگسستن اثر شده است و این خوب است.
اما در متن چند جایی هم چیزهایی است که من #لپی_ها می نامم و گاه گریز ناپذیر است و برای رفع شان شخص ثالث بسیار دقیقی لازم است البته. مثلا لک لک ها اگر چهل هزار کیلومتر آن طرف تر می بردند ص۳۷ کجا میشد؟! احتمالا سهو شده و منظور چهار هزار کیلومتر است یا دریم-کچر(؟!) بدون توضیحی در ص۵۴ می آید اما فونتیکش ص۵۵ . یا متوجه نشدم عاشقی در جونمه یا خونم ص۱۱۰ که البته ممکن است اصطلاح شنیده شده و اقلیمی نویسنده جون باشد. یا ننوشتن فونتیک یا توضیح مثلا اسب سیلمی یا دژاوو یا ترکیب وحشی ترین گریه ص۱۵۴ و...
طولانی شد مطالبم و می تواند طولانی تر شود بویژه که این متن مرا برد تا کار دردناک عزیزم #حمید_اسکندری با نام #چیزستان که ازقضا آیینه ای است برای کشف_الاحوال ما و چنبره ی دردهایی که اسیرش شده ایم و خوب است آن را بخوانید با توضیح اینکه هفت هشت سال پیش ویرانگران تاریخ و فرهنگ این دیار صلاح خویش ندانسته بودند پایان به خاطر بوفالوها در چیزستان تصویر شود ..اما چند سال بعد معیارها تغییر کرده است تا من باز یاد آن دختر امیر زاده ی سعودی بیفتم که به جرم عشق گردن زده شد یا آن دختر پسر جوان روسی که به جرم گیتار زدن در میدان سرخ (آن هم میدان سرخ) و ترویج فرهنگ غرب نابود شدند و...
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_های_پریشانی
#باز_هم_زبان
زبان همه چیز است و همه چیز زبان است. و معنا دهنده و معنا کننده ی این گزاره انسان است.
در معرض جهان هرآنچه معروض انسان است و هرآنچه درین معرض دستکار انسان است زبان است. و زبان یعنی هرچیزی که آشکار میکند معنایی را در ، بر و برای انسان...
انسان سنگ و خاک و گیاه را تعریف و تفسیر و تاویل میکند و هرآنچه پیش از او بودی داشته بعد که به ساختن می رسد هرچه میسازد در زبان قرار میگیرد سنگهای تراش خورده ی انسانهای نخستین چیزی که چیزهایی را آشکار میکنند در غار زیستن یا کنار رودخانه بیان چیزهایی است شکل روستاها و شهرها در بستر زبان پدید می آید و تعریف میشود و.. معماری، نوع چیدمانی که در خان داریم ، شیوه ی رانندگی و رنگهایی که به شهر و خانه و لباس میزنیم و.. همین کلمات و واژگان همه زبانند و از جهان نهان میگویند.
گستردگی و عمق مفهوم زبان آنقدر هست که بگوییم زبان انسان است و انسان زبان..
و با توجه و دقت در هر کدام ازین بخشها بسیار چیزها بر ما آشکار میشود.
مثلا زبان در یک تعریف دماسنج انسان و جامعه است. اینکه انسان یا انسانهایی درصد کلمات حوزه ی جنسیت یا خشونتشان بیشتر از انسان یا جامعه ی دیگر است روشن می کند که بیماری چیست و کجا باید یافتش و..
هجوم یکباره ی مردم مثلا به بورس بیان بسیاری چیزهاست که می توان کتابها درباره اش نوشت یا مثلا تصمیم یکباره ی خانه سازان برای اجرای نمای رومی نمودی است از بودهای فراوان در پس خود که اهل این زبان و آشنایانش می توانند برای ما حکایت ها بگویند از اسباب این اتفاق..
همه ی اینها را گفتم تا بگویم همه ی ما باید زبان شناس شویم. به تعبیری سلیمان شدن ما در فهم زبان همه است در آنجا به گمانم پرندگان نماد هر موجود از خویش بیرون رونده است در این پیشنهاد سنگی که از خود می رود یا برده میشود تا خاک شود مرغی است که زبانی دارد.
البته که این سخن سند قرانی هم دارد اینکه همه چیز هستی در #مصیر و #صیرورت است همین است. این #شدن در ذات همه ی اشیاء وجود دارد و البته که در انسان نمودهای بسیار بسیار..
شاید هدف از این یادداشت دعوتی باشد به #سلیمان_شدن ، کاری که از وظایف هر انسان محسوب است.
ما هرچه قدر زبان بدانیم دانایی مان افزون شده ، دانایی توانایی است و توانایی توانگری و غنا میبخشد..
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#باز_هم_زبان
زبان همه چیز است و همه چیز زبان است. و معنا دهنده و معنا کننده ی این گزاره انسان است.
در معرض جهان هرآنچه معروض انسان است و هرآنچه درین معرض دستکار انسان است زبان است. و زبان یعنی هرچیزی که آشکار میکند معنایی را در ، بر و برای انسان...
انسان سنگ و خاک و گیاه را تعریف و تفسیر و تاویل میکند و هرآنچه پیش از او بودی داشته بعد که به ساختن می رسد هرچه میسازد در زبان قرار میگیرد سنگهای تراش خورده ی انسانهای نخستین چیزی که چیزهایی را آشکار میکنند در غار زیستن یا کنار رودخانه بیان چیزهایی است شکل روستاها و شهرها در بستر زبان پدید می آید و تعریف میشود و.. معماری، نوع چیدمانی که در خان داریم ، شیوه ی رانندگی و رنگهایی که به شهر و خانه و لباس میزنیم و.. همین کلمات و واژگان همه زبانند و از جهان نهان میگویند.
گستردگی و عمق مفهوم زبان آنقدر هست که بگوییم زبان انسان است و انسان زبان..
و با توجه و دقت در هر کدام ازین بخشها بسیار چیزها بر ما آشکار میشود.
مثلا زبان در یک تعریف دماسنج انسان و جامعه است. اینکه انسان یا انسانهایی درصد کلمات حوزه ی جنسیت یا خشونتشان بیشتر از انسان یا جامعه ی دیگر است روشن می کند که بیماری چیست و کجا باید یافتش و..
هجوم یکباره ی مردم مثلا به بورس بیان بسیاری چیزهاست که می توان کتابها درباره اش نوشت یا مثلا تصمیم یکباره ی خانه سازان برای اجرای نمای رومی نمودی است از بودهای فراوان در پس خود که اهل این زبان و آشنایانش می توانند برای ما حکایت ها بگویند از اسباب این اتفاق..
همه ی اینها را گفتم تا بگویم همه ی ما باید زبان شناس شویم. به تعبیری سلیمان شدن ما در فهم زبان همه است در آنجا به گمانم پرندگان نماد هر موجود از خویش بیرون رونده است در این پیشنهاد سنگی که از خود می رود یا برده میشود تا خاک شود مرغی است که زبانی دارد.
البته که این سخن سند قرانی هم دارد اینکه همه چیز هستی در #مصیر و #صیرورت است همین است. این #شدن در ذات همه ی اشیاء وجود دارد و البته که در انسان نمودهای بسیار بسیار..
شاید هدف از این یادداشت دعوتی باشد به #سلیمان_شدن ، کاری که از وظایف هر انسان محسوب است.
ما هرچه قدر زبان بدانیم دانایی مان افزون شده ، دانایی توانایی است و توانایی توانگری و غنا میبخشد..
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_های_پریشانی
#این_راه_بینهایت
- گفت شربتی که ما برای پیلان ساخته باشیم..
#باطن_گرایی را بنیادین ترین و بزرگترین نظریه ی زیسته ی ایرانیان در طول تاریخ میدانم.
باور و ایده ای که هزاران سال پیش در تقسیم جهان در #مینو و #گیتی تجلی یافته بود و هر بار به شکلی بت عیار برآمد.
گاه شد غیب و شهادت و گاه در معنا و لفظ خود را نشان داد( هم آوایی معنوی و مینوی بد نیست) حتا پس از اسلام قدرتمند ترین و پرنفوذ ترین اقلیت مذهبی را شکل داد و در قامت شاخه های گوناگون شیعه نمود یافت زیرا قایل به باطن بودن کسی را بر می انگیزد که پی امام و ولی و دستگیر و.. برود که همان پیر آیین مهر است و..
این توجه به بواطن البته مخصوص شیعه نیست همه ی مسلمانان به درجاتی حول این محور می چرخند اما باشندگان و پروردگان ایران سماعشان بیشتر و پر رنگ تر است.
نکته اینکه اولا مینو به معنای نیک نیست که گیتی پست تلقی بشود ( آنچه که مثلا در دنیا و اخری داریم) همه چیز مینویی دارد حتا اهریمن ( انگره مینو) دوم اینکه اشتباه نروید بحث توصیفی است. اینکه این باور میوه های زندگی بخش دارد ، اگر درست فهمیده شود و نیز چشمه های کشنده ی زهرآلود میزاید اگر درست دریافت نشود بحثی دیگر است.
باری بعدها معرفت اندیشان ایران از فاصله ی هجده هزار عالمی تا حقیقت گفتند و گفتند حق تعالی را حجاب هایی است از ظلمت و حجابهایی از نور.. و این توجه دادن به آن نکته است که در زندگی هیچ رسیدنی نیست فقط یک #حقیقت با ماست و آن #راه است و معنای راه #رفتن است. در آیین های مزد یسنایی و طبعا پیش از آن میگفتیم در جهان راه یکی است و آن راستی است و از قرآن میشنویم : اهدنا الصراط المستقیم..
مولانا می گوید:
همچو مستسقی کز آبش سیر نیست
بر هرآنچه یافتی بالله مه ایست
بی نهایت حضرت است این بارگاه
صدر تو راه است هین بگزین راه
من غلام آنکه اندر هر رباط
خویش را واصل نداند بر سماط..
هیچ صدری برای انسان متصور نیست .. کسی که بر صدر بنشیند و گمان کند که تمام شده براستی که تمام شده..
این باور اگر در جان بنشیند و بروید و پا بگیرد جهان انسان را دگرگون خواهد کرد. بزرگترین ویژگی چنین انسان در حال حرکتی زایندگی خواهد بود. عدم توقف در یک دریافت و راضی نشدن به فهم یک حقیقت او را همیشه روان و تازه خواهد کرد چرا که اگر روان نباشی و تازه بتی بیش نیستی و سزاوار شکستن..
آنچه ابراهیم را پدر پیامبران کرده به گمانم همین #مهاجر بودن است. او از کودکی اهل هجرت است.(ر.ک به زندگی ابراهیم) باقی پیامبران نیز چنین اند. اما ابراهیم سرنمون دیگری است. او وقتی از غار بیرون می آید هیچ ابایی ندارد که نوری اندک را بپرستد گیرم نور ستاره ای در دور دست اما همینکه نور بزرگتر طلوع میکند بی درنگ بت پیشین را میشکند و نور بزرگتر را می ستاید و... تا می رود تا آن به نوری که آفل نیست و..
همه ی اهل معرفت و کتابهایشان در زبان فارسی از این اصل گفته اند( ناصر خسرو و فردوسی و سهروردی و..) اما این #مثنوی است که در جای جای اش ما را به عدم توقف در یک سطح دعوت میکند..
در همان داستان نخست از بیخبری طبیبانی می گوید که زیر و بم تن را می دانند اما بی خبر بودند از راز درون..
در همین مثنوی حکایت زیبای دیگری هم هست:
در زمان خلیفه ای ( انسان خلیفه است ) آتشی افتاده بود در شهر مردم هم مشک مشک آب و سرکه می بردند و برآتش می زدند تا فروکش کند اما سرکش می شد.
مردم حیران نزد خلیفه رفتند و ازین اتفاق شگرف گفتند و خلیفه گفت:
آب بگذارید و نان قسمت کنید..
باری جهان ما را آتش هاست و آبها و این آتش و آب لطیف و ملموس، البته نسبت به آتشها و آبهایی دیگر بسیار لطیف است و کثیف.
خلیفه در واقع می گوید : این آتشی که با آب نمیمیرد بلکه زندگی میگیرد آتش طبیعی نیست پس آب طبیعی نمی تواند آن را مهار کند. آن آتش آه و خشم و نارضایتی مردمی ستم دیده و به جان رسیده است و اگر آب صداقت و عدالت و مهربانی و دیگر خواهی و... را در مشک وجودتان بریزید می توان آن آتش را مهار کرد.
باران نمی بارد؟! خشکسال شده است؟! هیچ زمینی جوانه های ارجمند و درختان تناور شادی بخش نمی رویاند ؟! مشخص است که اینها دلیلی دارد. اما مهمتر هم هست چه بسیار آسمانهای جان و زمین های روان و .. که گرفتار ابرهای یائسه اند و زمینهای سترون..
و البته که انسان رو به تعالی آن کسی است که بیشتر این ظاهرها و باطن ها را دریابد و برای هرکدام داروی مناسب خویش را بیابد. با آب اقلیم جان و روان زمین سرسبز نمی شود آن جان و روان باید #قنات_کندن یاد بگیرد و البته با آب لطیف و سراسر زندگی این جهان نمی توان جان و روان را تطهیر کرد.. اینها البته که در هم تنیده اند و ...
منع می آید ز صاحب مرکزان...
#دکتر_محسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#این_راه_بینهایت
- گفت شربتی که ما برای پیلان ساخته باشیم..
#باطن_گرایی را بنیادین ترین و بزرگترین نظریه ی زیسته ی ایرانیان در طول تاریخ میدانم.
باور و ایده ای که هزاران سال پیش در تقسیم جهان در #مینو و #گیتی تجلی یافته بود و هر بار به شکلی بت عیار برآمد.
گاه شد غیب و شهادت و گاه در معنا و لفظ خود را نشان داد( هم آوایی معنوی و مینوی بد نیست) حتا پس از اسلام قدرتمند ترین و پرنفوذ ترین اقلیت مذهبی را شکل داد و در قامت شاخه های گوناگون شیعه نمود یافت زیرا قایل به باطن بودن کسی را بر می انگیزد که پی امام و ولی و دستگیر و.. برود که همان پیر آیین مهر است و..
این توجه به بواطن البته مخصوص شیعه نیست همه ی مسلمانان به درجاتی حول این محور می چرخند اما باشندگان و پروردگان ایران سماعشان بیشتر و پر رنگ تر است.
نکته اینکه اولا مینو به معنای نیک نیست که گیتی پست تلقی بشود ( آنچه که مثلا در دنیا و اخری داریم) همه چیز مینویی دارد حتا اهریمن ( انگره مینو) دوم اینکه اشتباه نروید بحث توصیفی است. اینکه این باور میوه های زندگی بخش دارد ، اگر درست فهمیده شود و نیز چشمه های کشنده ی زهرآلود میزاید اگر درست دریافت نشود بحثی دیگر است.
باری بعدها معرفت اندیشان ایران از فاصله ی هجده هزار عالمی تا حقیقت گفتند و گفتند حق تعالی را حجاب هایی است از ظلمت و حجابهایی از نور.. و این توجه دادن به آن نکته است که در زندگی هیچ رسیدنی نیست فقط یک #حقیقت با ماست و آن #راه است و معنای راه #رفتن است. در آیین های مزد یسنایی و طبعا پیش از آن میگفتیم در جهان راه یکی است و آن راستی است و از قرآن میشنویم : اهدنا الصراط المستقیم..
مولانا می گوید:
همچو مستسقی کز آبش سیر نیست
بر هرآنچه یافتی بالله مه ایست
بی نهایت حضرت است این بارگاه
صدر تو راه است هین بگزین راه
من غلام آنکه اندر هر رباط
خویش را واصل نداند بر سماط..
هیچ صدری برای انسان متصور نیست .. کسی که بر صدر بنشیند و گمان کند که تمام شده براستی که تمام شده..
این باور اگر در جان بنشیند و بروید و پا بگیرد جهان انسان را دگرگون خواهد کرد. بزرگترین ویژگی چنین انسان در حال حرکتی زایندگی خواهد بود. عدم توقف در یک دریافت و راضی نشدن به فهم یک حقیقت او را همیشه روان و تازه خواهد کرد چرا که اگر روان نباشی و تازه بتی بیش نیستی و سزاوار شکستن..
آنچه ابراهیم را پدر پیامبران کرده به گمانم همین #مهاجر بودن است. او از کودکی اهل هجرت است.(ر.ک به زندگی ابراهیم) باقی پیامبران نیز چنین اند. اما ابراهیم سرنمون دیگری است. او وقتی از غار بیرون می آید هیچ ابایی ندارد که نوری اندک را بپرستد گیرم نور ستاره ای در دور دست اما همینکه نور بزرگتر طلوع میکند بی درنگ بت پیشین را میشکند و نور بزرگتر را می ستاید و... تا می رود تا آن به نوری که آفل نیست و..
همه ی اهل معرفت و کتابهایشان در زبان فارسی از این اصل گفته اند( ناصر خسرو و فردوسی و سهروردی و..) اما این #مثنوی است که در جای جای اش ما را به عدم توقف در یک سطح دعوت میکند..
در همان داستان نخست از بیخبری طبیبانی می گوید که زیر و بم تن را می دانند اما بی خبر بودند از راز درون..
در همین مثنوی حکایت زیبای دیگری هم هست:
در زمان خلیفه ای ( انسان خلیفه است ) آتشی افتاده بود در شهر مردم هم مشک مشک آب و سرکه می بردند و برآتش می زدند تا فروکش کند اما سرکش می شد.
مردم حیران نزد خلیفه رفتند و ازین اتفاق شگرف گفتند و خلیفه گفت:
آب بگذارید و نان قسمت کنید..
باری جهان ما را آتش هاست و آبها و این آتش و آب لطیف و ملموس، البته نسبت به آتشها و آبهایی دیگر بسیار لطیف است و کثیف.
خلیفه در واقع می گوید : این آتشی که با آب نمیمیرد بلکه زندگی میگیرد آتش طبیعی نیست پس آب طبیعی نمی تواند آن را مهار کند. آن آتش آه و خشم و نارضایتی مردمی ستم دیده و به جان رسیده است و اگر آب صداقت و عدالت و مهربانی و دیگر خواهی و... را در مشک وجودتان بریزید می توان آن آتش را مهار کرد.
باران نمی بارد؟! خشکسال شده است؟! هیچ زمینی جوانه های ارجمند و درختان تناور شادی بخش نمی رویاند ؟! مشخص است که اینها دلیلی دارد. اما مهمتر هم هست چه بسیار آسمانهای جان و زمین های روان و .. که گرفتار ابرهای یائسه اند و زمینهای سترون..
و البته که انسان رو به تعالی آن کسی است که بیشتر این ظاهرها و باطن ها را دریابد و برای هرکدام داروی مناسب خویش را بیابد. با آب اقلیم جان و روان زمین سرسبز نمی شود آن جان و روان باید #قنات_کندن یاد بگیرد و البته با آب لطیف و سراسر زندگی این جهان نمی توان جان و روان را تطهیر کرد.. اینها البته که در هم تنیده اند و ...
منع می آید ز صاحب مرکزان...
#دکتر_محسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان (محسن یارمحمدی)
پدران کودک پرور 👆👆👆👆
پدری که جان مایه گذارده برای بزرگ شدن فرندش کمتر ممکن است خشونت بورزد در حق خانواده ی خویش یا دیگران..
اما یادمان نرود سیستم کنونی جهان هرگز شایسته ی انسان نیست و این سیستم از همان زمان ازدواج به عنوان فصلی بسیار خاص در زندگی ما بنیان نهاده میشود.
تربیت کودک تا پنجسالگی بیشتر به عهده ی مادر است و هیولای حکومت هم سعی دارد غز همان آغاز این نیرو تازه را به خدمت خود بگیرد. پایین آوردن سن بچه ها برای رفتن به مهدهای کودک یا دبستان اصلا امری اهورایی نیست تلاش برای پرورش نیروهایی است که سیستم تباه جهان را تداوم بخشند. کودک از پنج سالگی وارد چرخه ای تباه میشود و سیزده سال بعد باید بپیوندد به ارتش(این الگوی پیشنهادی افلاطون ابله است)چرا؟ چون این نوجوان بهتر می تواند شکل بگیرد. نوجوانی که در کوره ی هورمون های جنسی و عواطف هیجانی و هویت طلبی داغ و.. افتاده بهترین موم است برای ساختن آنچه می خواهند..
چرا در جنگها یا در خشونت ها و قتل ها آمار برتر مختص پانزده تا سی ساله هاست!؟
باری دور نشوم از بحث اصلی که همراهی موثر پدر بود در امر رشد و نمو کودک..
من هیچ شکی ندارم اگر مناسبات حاکم فعلی به این جهت تغییر مسیر دهد ما شاهد جهانی زیباتر خواهیم بود. جهانی که تحقیر و تبعیض و توهین و خشونتش کمتر از این جهنمی است که اکنون درش میسوزیم.
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
پدری که جان مایه گذارده برای بزرگ شدن فرندش کمتر ممکن است خشونت بورزد در حق خانواده ی خویش یا دیگران..
اما یادمان نرود سیستم کنونی جهان هرگز شایسته ی انسان نیست و این سیستم از همان زمان ازدواج به عنوان فصلی بسیار خاص در زندگی ما بنیان نهاده میشود.
تربیت کودک تا پنجسالگی بیشتر به عهده ی مادر است و هیولای حکومت هم سعی دارد غز همان آغاز این نیرو تازه را به خدمت خود بگیرد. پایین آوردن سن بچه ها برای رفتن به مهدهای کودک یا دبستان اصلا امری اهورایی نیست تلاش برای پرورش نیروهایی است که سیستم تباه جهان را تداوم بخشند. کودک از پنج سالگی وارد چرخه ای تباه میشود و سیزده سال بعد باید بپیوندد به ارتش(این الگوی پیشنهادی افلاطون ابله است)چرا؟ چون این نوجوان بهتر می تواند شکل بگیرد. نوجوانی که در کوره ی هورمون های جنسی و عواطف هیجانی و هویت طلبی داغ و.. افتاده بهترین موم است برای ساختن آنچه می خواهند..
چرا در جنگها یا در خشونت ها و قتل ها آمار برتر مختص پانزده تا سی ساله هاست!؟
باری دور نشوم از بحث اصلی که همراهی موثر پدر بود در امر رشد و نمو کودک..
من هیچ شکی ندارم اگر مناسبات حاکم فعلی به این جهت تغییر مسیر دهد ما شاهد جهانی زیباتر خواهیم بود. جهانی که تحقیر و تبعیض و توهین و خشونتش کمتر از این جهنمی است که اکنون درش میسوزیم.
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#آتش_یادها
-برای گذر از جهنم
وقتی در آغاز سی سالگی به طور رسمی رفتم که ترمهای دانشگاهی را در مقام استادی آغاز کنم، بسیار دلهره داشتم آی مضطرب بودم.
تقریبا از اواخر نوجوانی در جایهای مختلف و برای افراد مختلف حکم معلم را داشتم و کلی سابقه ی تدریس در دبیرستانها، آموزشگاهها، مراکز هنری و..حتا در دانشکده ها.. اما اینبار باید از آغاز تا پایان چند ترم استاد یک دانشگاه می بودم و...
چقدر مجهز رفتم و چقدر دقت و تلاش، چقدر دغدغه ، چقدر پریشان... اما میانه های همان ترم نخست بود که کلا از تصورات پیشین توبه کردم.
می دانید چرا؟!
- دانشگاه را دبیرستانی بزرگتر یافتم..
و این ویرانگر بود و ویرانگر است.
ساختمان ها و محوطه ها بزرگتر ، کلاسها بزرگتر، بچه ها بزرگتر ،میز ها بزرگتر ، مدارک بزرگتر ،مناصب بزرگ تر ، اداها بزرگتر و... اما آنچه در همه ی اینها جاری بود چندان فرقی نداشت با دبیرستان ها و گاه حتا کمتر و کوچکتر بود...
ممکن است بگویید خب اگر در فلان دانشگاه طراز اول بودید فرق میکرد.
اما خب من تمام ادوار تحصیلاتم را در طراز اول ترین دانشگاه های ایران گذرانده ام و با بسیاری اساتید دوست بوده ام. برخیشان، هم کلاسی من بوده اند و سازمان دانشگاه های سطح اول را نیز کم میشناسم..
حال نکته چیست؟!
دانشگاهی که دانشگاه نباشد دانشگاه نیست..
سیستم آنچنان ظریف، همه چیز را از معنایش تهی کرده بود که حد نداشت.
انسانهای کوچک نشسته بودند پشت میزهای بزرگ...
یادم هست معمولا یک مصاحبه ای می گذارند برای تایید علمی(در اصل سنجش طرف است برای درصد گیری ببو بودن و مطیع بودن)
آنچند بار هم معلوم بود زورشان را زده بودند تا سوالهای عمیق بپرسند، درحالیکه من در تمام کلاسهای دبیرستانی ام بچه ها را با آن سوالات درگیر کرده بودم.
خیلی سال از آن سالها می گذرد و طبعا دو نسل از همین مردم در همین دانشگاه ها دانش آموخته اند(؟!) اما من آن روزها را و گیجی مهیب خویش را فراموش نمی کنم.
چه قدرت مرموزی داشتند آن برنامه ریزها که کمکم همه چیز را از معنایش تهی کردند.
الان در این کشور تقریبا هیچ واژه ای نداریم که معنای اصیل و اصلی اش را بدهد.
کار؟! دانش؟! دین؟! فرهنگ؟! ادب؟! تعهد؟! ازدواج؟! دوستی؟! دشمنی!؟ سفر؟! تولید؟! ماشین؟! خانه؟! خیابان؟!و... خدا؟! انسان؟!
می دانید از چه حرف میزنم؟!
انسان با کلمه شکل گرفت و فرقش با فریشتگان در دانش اسماء بود...
حالا ابلیس باید خیلی خوشحال باشد که توانسته نخستین و موثرترین ابزار ما را ابتذال کند.
آن معانی اکنون جاری در ذهن ما هیچ کدام آن نیست که بوده..
حالا معنای #ویل را می فهمم. اسفل السافلین همین جاست. نه ندانستن ، کژ دانستن و گمان این داشتن که درست میدانی..
راهی که سالها رفته ایم ما را به جهنم کشانده است اما باور کنید امیدی هست می دانید چرا؟! چون باید می آمدیم تا جهنم همه می روند تا جهنم(و ما منکم الا واردها ) اما ازین به بعد داستان فرق دارد؛
یا عرضه داریم و می توانیم و از جهنم می گذریم یا معنای خالدین فیها میشویم.
میدان اصلی و معنای اصلی انتخاب اینجاست بسم الله ...
#دکتر_محسن_یارمحمدی
۱۳ خرداد ۱۴۰۰
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
-برای گذر از جهنم
وقتی در آغاز سی سالگی به طور رسمی رفتم که ترمهای دانشگاهی را در مقام استادی آغاز کنم، بسیار دلهره داشتم آی مضطرب بودم.
تقریبا از اواخر نوجوانی در جایهای مختلف و برای افراد مختلف حکم معلم را داشتم و کلی سابقه ی تدریس در دبیرستانها، آموزشگاهها، مراکز هنری و..حتا در دانشکده ها.. اما اینبار باید از آغاز تا پایان چند ترم استاد یک دانشگاه می بودم و...
چقدر مجهز رفتم و چقدر دقت و تلاش، چقدر دغدغه ، چقدر پریشان... اما میانه های همان ترم نخست بود که کلا از تصورات پیشین توبه کردم.
می دانید چرا؟!
- دانشگاه را دبیرستانی بزرگتر یافتم..
و این ویرانگر بود و ویرانگر است.
ساختمان ها و محوطه ها بزرگتر ، کلاسها بزرگتر، بچه ها بزرگتر ،میز ها بزرگتر ، مدارک بزرگتر ،مناصب بزرگ تر ، اداها بزرگتر و... اما آنچه در همه ی اینها جاری بود چندان فرقی نداشت با دبیرستان ها و گاه حتا کمتر و کوچکتر بود...
ممکن است بگویید خب اگر در فلان دانشگاه طراز اول بودید فرق میکرد.
اما خب من تمام ادوار تحصیلاتم را در طراز اول ترین دانشگاه های ایران گذرانده ام و با بسیاری اساتید دوست بوده ام. برخیشان، هم کلاسی من بوده اند و سازمان دانشگاه های سطح اول را نیز کم میشناسم..
حال نکته چیست؟!
دانشگاهی که دانشگاه نباشد دانشگاه نیست..
سیستم آنچنان ظریف، همه چیز را از معنایش تهی کرده بود که حد نداشت.
انسانهای کوچک نشسته بودند پشت میزهای بزرگ...
یادم هست معمولا یک مصاحبه ای می گذارند برای تایید علمی(در اصل سنجش طرف است برای درصد گیری ببو بودن و مطیع بودن)
آنچند بار هم معلوم بود زورشان را زده بودند تا سوالهای عمیق بپرسند، درحالیکه من در تمام کلاسهای دبیرستانی ام بچه ها را با آن سوالات درگیر کرده بودم.
خیلی سال از آن سالها می گذرد و طبعا دو نسل از همین مردم در همین دانشگاه ها دانش آموخته اند(؟!) اما من آن روزها را و گیجی مهیب خویش را فراموش نمی کنم.
چه قدرت مرموزی داشتند آن برنامه ریزها که کمکم همه چیز را از معنایش تهی کردند.
الان در این کشور تقریبا هیچ واژه ای نداریم که معنای اصیل و اصلی اش را بدهد.
کار؟! دانش؟! دین؟! فرهنگ؟! ادب؟! تعهد؟! ازدواج؟! دوستی؟! دشمنی!؟ سفر؟! تولید؟! ماشین؟! خانه؟! خیابان؟!و... خدا؟! انسان؟!
می دانید از چه حرف میزنم؟!
انسان با کلمه شکل گرفت و فرقش با فریشتگان در دانش اسماء بود...
حالا ابلیس باید خیلی خوشحال باشد که توانسته نخستین و موثرترین ابزار ما را ابتذال کند.
آن معانی اکنون جاری در ذهن ما هیچ کدام آن نیست که بوده..
حالا معنای #ویل را می فهمم. اسفل السافلین همین جاست. نه ندانستن ، کژ دانستن و گمان این داشتن که درست میدانی..
راهی که سالها رفته ایم ما را به جهنم کشانده است اما باور کنید امیدی هست می دانید چرا؟! چون باید می آمدیم تا جهنم همه می روند تا جهنم(و ما منکم الا واردها ) اما ازین به بعد داستان فرق دارد؛
یا عرضه داریم و می توانیم و از جهنم می گذریم یا معنای خالدین فیها میشویم.
میدان اصلی و معنای اصلی انتخاب اینجاست بسم الله ...
#دکتر_محسن_یارمحمدی
۱۳ خرداد ۱۴۰۰
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_های_پریشانی
پیرامون #میرایی_و_نامیرایی
به بهانه ی پرسش استاد ارجمند دکترمحمودی
گویند بهشت است همان راحت جاوید
جایی که به داغی نتپد دل ، چه مقام است؟
استاد عزیز #دکتر_محمودی در نشستی با موضوع مرگ(این راز سر به مهر) پرسشی را پی افکندند وخواستند همراهان پاسخی ارائه کنند
- اگر جامی از چشمه ی زندگانی به شما پیشکش شود،می نوشید یا نه؟
من نیز روایت خود را ازین پرسش طرح می کنم
نخست آنکه می اندیشم در طرح این پرسش هدف نوعی تمرین فلسفیدن است.کاری که دغدغه ی ایشان و هر انسان جستجوگر حقیقت جویی است.فرستادن ذهن به سرزمین های راز آلود و تاباندن نور به ابعادی از وجود که تا لحظه ای پیش از چشم ما نهان بوده نیاز اصلی رشد انسانی و جوامع بشری است
اینکه بنشینیم و نتایج میرایی یا نامیرایی را حدس بزنیم و به اندیشه مستند کنیم بزرگترین کارهاست و جالب اینکه دست کم در این مورد قوه ی خیال است که ما را می برد به سرزمین نامیرایان
اما به گمانم اگر بشود در همین پرسش کلان پرسشهای دیگری را به ذهن راه داد داستان سفر زیباتر میشود.
مثلا؛
میرایی محصول چیست؟ میرایی میوه ی کدام شاخ کدام درخت کدام باغ کدام اقلیم است؟ چرا ما انسانها میمیریم؟ آیا اصلا تعریف مشخصی از مردن داریم؟ در ذهن اغلب ما مردن در چند دقیقه یا ثانیه اتفاق می افتد یا نهایتا ایام #احتضار ، آیا واقعا این است مردن؟ میرایی و نامیرایی چه رابطه ای با زمان دارند؟ آیا در کشتی گردان زمینی که ما زندگی می کنیم و او را باشندگانش را حکمران مطلقی است به نام #زمان ، امکان یا حتا تصور نامیرایی ممکن است و معقول است؟ یعنی میشود تصور کرد محصول اقلیم وجود که در این شکل، ابتنایش بر #کون_و_فساد است ، بشود میوه ی نامیرایی؟ به عبارتی آیا در کشتی ذاتا روان وجود (که تک تک ذراتش در آمد شدی همیشگی اند)میتوان ساکن شد؟
به نظر این پرسشها و بیشتر از اینهاست که ما را به هدف مفروض سوال ( فلسفیدن) نزدیک میکند
نکته ی دیگر اینکه :
ما انسانها،در کنار همه ی بودهای دیگر،و با تمام ویژگی های آشکارا و نهان مان( کشف شده و کشف ناشده) محصول کارخانه ی وجودیم. کارخانه ی شگفتی که پهلو به پهلوی بی نهایت می ساید. وگرنه نمی گفت:
اندر دل من هزار خورشید بتافت
آخر به کمال ذره ای راه نیافت
باری ما یکی از میوه های باغ گیهانیم، جهانی که تک تک ذراتش در آمد شدی همیشگی اند و تمام بودنمان برآمده از همین ذرات عیان و نهان است.اگر در این میان ذره ای متوقف شود کل کیهان متوقف خواهد شد که گفت:
اگر یک ذره را برگیری از جای
فروپاشد همه عالم سراپای
روشن است که ساخت_واژه ی کهن و شگفت #نظام_احسن محصول همین گونه تاملات است. آنچه شادی و غم یا لذت و الم می نامیم در چهارچوب همین پیکره معنا می دهد و قطعیت مطلق دارد وگرنه خیام دردمندانه آرزو نمی کرد:
گر بر فلکم دست بدی چون یزدان
برداشتمی من این فلک را زمیان
از نو فلکی دگر چنان ساختنی
کآزاده به کام دل رسیدی آسان
لازمه ی تولید میوه هایی دیگر نه حتا کوفتن و از نو بنا کردن،که برداشتن (امحاء) جهان و از آغاز بنیان نهادن جهانی کاملا متفاوت است و این نتیجه گیری همیشگی است چراکه همین صدای حزن آلود سیصد چهارصد سال بعد باز در زیر گنبد معرفت_اندیشی ایران می پیچد و اینبار از نای حافظ:
آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت از نو آدمی
در مطالعه ی آثار معرفتی در زبان فارسی طرح مطالبی همانند آنچه آمد فراوان است. اما بخش بزرگی از این جستجوگران از منظر تجربه ی زیسته ی خویش نهایتا به مفهوم یکپارچگی هستی رسیده اند. آنچه متولیان رسمی دین در طول تاریخ از توحید جا انداخته اند و چیزی جز شرک نیست ، صرفا یگانگی خدا نیست.هستی با همه ی رنگارنگی و تکثرش نه فقط یک پیکره ی واحد که یک #واحد است. اصلا در هستی ما کدام دو را داریم؟ بخصوص در عالم انسان و موضوعات مربوط به آن غیر از یگانه بودن خودتان ( هرچند قریب باشد به دیگری) چیزی هست؟ اگر خدا یگانه است و جهان یگانه است ما هم به عنوان محصول باغ جهان یگانه ایم. مگر ممکن است لذت ها و الم ها و شادی ها و غم های ما یک شکل چشیده شود؟
و از قضا جذابیت زندگی هم در همین است.
زیستن در دهان مرگ هنر بزرگ است و پر از آنات پرشور و شر (دقت کرده اید شور با شر می آید؟!)
هماغوشی با محبوب و در هم تنیدن و به هم پیچیدن در سایه ی مرگ لذت بی انتهاست وگر نه بگویند بفرمایید نه فراقی است نه دردی و نه داغی بروید لذت ببرید؟
واقعا تصور می کنید چنین چیزی میشود؟! و اگر بشود خریدارانش چه کسانی خواهند بود؟!
اینکه در لحظات دیدار با پدر و مادر و فرزند و دوست در اعماق روحت باخبری که این دیدار به نادیدار میرسد ، دیدار را جذاب می کند. اینکه در نادیدار ها می دانی میشود که مجال دیداری فراهم بشود موجب زندگی می شود. و همین است که اغلب معرفت اندیشان دقیق بین تر ما ستاینده ی فراق، نا امیدی و مرگ بوده اند:
ادامه 👇👇👇
پیرامون #میرایی_و_نامیرایی
به بهانه ی پرسش استاد ارجمند دکترمحمودی
گویند بهشت است همان راحت جاوید
جایی که به داغی نتپد دل ، چه مقام است؟
استاد عزیز #دکتر_محمودی در نشستی با موضوع مرگ(این راز سر به مهر) پرسشی را پی افکندند وخواستند همراهان پاسخی ارائه کنند
- اگر جامی از چشمه ی زندگانی به شما پیشکش شود،می نوشید یا نه؟
من نیز روایت خود را ازین پرسش طرح می کنم
نخست آنکه می اندیشم در طرح این پرسش هدف نوعی تمرین فلسفیدن است.کاری که دغدغه ی ایشان و هر انسان جستجوگر حقیقت جویی است.فرستادن ذهن به سرزمین های راز آلود و تاباندن نور به ابعادی از وجود که تا لحظه ای پیش از چشم ما نهان بوده نیاز اصلی رشد انسانی و جوامع بشری است
اینکه بنشینیم و نتایج میرایی یا نامیرایی را حدس بزنیم و به اندیشه مستند کنیم بزرگترین کارهاست و جالب اینکه دست کم در این مورد قوه ی خیال است که ما را می برد به سرزمین نامیرایان
اما به گمانم اگر بشود در همین پرسش کلان پرسشهای دیگری را به ذهن راه داد داستان سفر زیباتر میشود.
مثلا؛
میرایی محصول چیست؟ میرایی میوه ی کدام شاخ کدام درخت کدام باغ کدام اقلیم است؟ چرا ما انسانها میمیریم؟ آیا اصلا تعریف مشخصی از مردن داریم؟ در ذهن اغلب ما مردن در چند دقیقه یا ثانیه اتفاق می افتد یا نهایتا ایام #احتضار ، آیا واقعا این است مردن؟ میرایی و نامیرایی چه رابطه ای با زمان دارند؟ آیا در کشتی گردان زمینی که ما زندگی می کنیم و او را باشندگانش را حکمران مطلقی است به نام #زمان ، امکان یا حتا تصور نامیرایی ممکن است و معقول است؟ یعنی میشود تصور کرد محصول اقلیم وجود که در این شکل، ابتنایش بر #کون_و_فساد است ، بشود میوه ی نامیرایی؟ به عبارتی آیا در کشتی ذاتا روان وجود (که تک تک ذراتش در آمد شدی همیشگی اند)میتوان ساکن شد؟
به نظر این پرسشها و بیشتر از اینهاست که ما را به هدف مفروض سوال ( فلسفیدن) نزدیک میکند
نکته ی دیگر اینکه :
ما انسانها،در کنار همه ی بودهای دیگر،و با تمام ویژگی های آشکارا و نهان مان( کشف شده و کشف ناشده) محصول کارخانه ی وجودیم. کارخانه ی شگفتی که پهلو به پهلوی بی نهایت می ساید. وگرنه نمی گفت:
اندر دل من هزار خورشید بتافت
آخر به کمال ذره ای راه نیافت
باری ما یکی از میوه های باغ گیهانیم، جهانی که تک تک ذراتش در آمد شدی همیشگی اند و تمام بودنمان برآمده از همین ذرات عیان و نهان است.اگر در این میان ذره ای متوقف شود کل کیهان متوقف خواهد شد که گفت:
اگر یک ذره را برگیری از جای
فروپاشد همه عالم سراپای
روشن است که ساخت_واژه ی کهن و شگفت #نظام_احسن محصول همین گونه تاملات است. آنچه شادی و غم یا لذت و الم می نامیم در چهارچوب همین پیکره معنا می دهد و قطعیت مطلق دارد وگرنه خیام دردمندانه آرزو نمی کرد:
گر بر فلکم دست بدی چون یزدان
برداشتمی من این فلک را زمیان
از نو فلکی دگر چنان ساختنی
کآزاده به کام دل رسیدی آسان
لازمه ی تولید میوه هایی دیگر نه حتا کوفتن و از نو بنا کردن،که برداشتن (امحاء) جهان و از آغاز بنیان نهادن جهانی کاملا متفاوت است و این نتیجه گیری همیشگی است چراکه همین صدای حزن آلود سیصد چهارصد سال بعد باز در زیر گنبد معرفت_اندیشی ایران می پیچد و اینبار از نای حافظ:
آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت از نو آدمی
در مطالعه ی آثار معرفتی در زبان فارسی طرح مطالبی همانند آنچه آمد فراوان است. اما بخش بزرگی از این جستجوگران از منظر تجربه ی زیسته ی خویش نهایتا به مفهوم یکپارچگی هستی رسیده اند. آنچه متولیان رسمی دین در طول تاریخ از توحید جا انداخته اند و چیزی جز شرک نیست ، صرفا یگانگی خدا نیست.هستی با همه ی رنگارنگی و تکثرش نه فقط یک پیکره ی واحد که یک #واحد است. اصلا در هستی ما کدام دو را داریم؟ بخصوص در عالم انسان و موضوعات مربوط به آن غیر از یگانه بودن خودتان ( هرچند قریب باشد به دیگری) چیزی هست؟ اگر خدا یگانه است و جهان یگانه است ما هم به عنوان محصول باغ جهان یگانه ایم. مگر ممکن است لذت ها و الم ها و شادی ها و غم های ما یک شکل چشیده شود؟
و از قضا جذابیت زندگی هم در همین است.
زیستن در دهان مرگ هنر بزرگ است و پر از آنات پرشور و شر (دقت کرده اید شور با شر می آید؟!)
هماغوشی با محبوب و در هم تنیدن و به هم پیچیدن در سایه ی مرگ لذت بی انتهاست وگر نه بگویند بفرمایید نه فراقی است نه دردی و نه داغی بروید لذت ببرید؟
واقعا تصور می کنید چنین چیزی میشود؟! و اگر بشود خریدارانش چه کسانی خواهند بود؟!
اینکه در لحظات دیدار با پدر و مادر و فرزند و دوست در اعماق روحت باخبری که این دیدار به نادیدار میرسد ، دیدار را جذاب می کند. اینکه در نادیدار ها می دانی میشود که مجال دیداری فراهم بشود موجب زندگی می شود. و همین است که اغلب معرفت اندیشان دقیق بین تر ما ستاینده ی فراق، نا امیدی و مرگ بوده اند:
ادامه 👇👇👇
#یادداشت_های_پریشانی ادامه 👆👆
غلام ساعت نومیدی ام که آن ساعت
شراب وصل بتابد ز شیشه ی حلبی
یا در روایت قرآنی اش حتی اذا استیأس الرسل چراغ میشود یعنی آنسوی دیوار هایی که ما ناخوش می بینیمشان خوشی نهفته است
ازین رو بود که مولانا می گفت:
مرگ آشامان ز عشقش زنده اند
دل ز جان و آب جان برکنده اند
آب عشق تو چو ما را دست داد
آب حیوان شد به پیش ما کساد
زآب حیوان هست هرجان را نویی
لیک آب آب حیوانی تویی
هر دمی مرگی و حشری دادی ام
تا بدیدم دست برد آن کرم
یا؛
آزمودم مرگ من در زندگی است
چون رهم زین زندگی پایندگی است
اقتلونی اقتلونی یا ثقات
ان فی قتلی حیاة فی حیاة..
باری از منظر آنان که جهان را چنین می نگرند ( کارخانه ی بشدت پیچیده و یگانه ای که هر لحظه از کارگاه عدم پدید می آید و باز بر میگردد به عدمی که زایشگاه هستن هاست)
اندک اندک زین جهان هست و نیست
نیستان رفتند و هستان می رسند
( واقعا یعنی چه بیت؟!)
آری در این جهان مشهود مغروق در غیب با خبر یافتن های مدام، ما جانمان افزون میکنیم.
این خبر جان است اندر آزمون
هرکه افزون خبر جانش فزون
و چنین کسانی که هر لحظه جان_زایی میکنند با مرگ هم عشقبازی می کنند:
مرگ کاین جمله ازو در وحشتند
میکنند این قوم بر وی ریشخند
کس نیابد بر دل ایشان ظفر
بر صدف آید ضرر نه بر گهر..
آری من همین جهان فراخ اما تنگ را با تمام غمهای رنگارنگ و غمگساریهای قشنگ دوست می دارم و از آن بهشت بیزارم و با #بیدل جانم همدل و همراه که گفت:
گویند بهشت است همان راحت جاوید
جایی که به داغی نپپد دل، چه مقام است؟
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_وفرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
غلام ساعت نومیدی ام که آن ساعت
شراب وصل بتابد ز شیشه ی حلبی
یا در روایت قرآنی اش حتی اذا استیأس الرسل چراغ میشود یعنی آنسوی دیوار هایی که ما ناخوش می بینیمشان خوشی نهفته است
ازین رو بود که مولانا می گفت:
مرگ آشامان ز عشقش زنده اند
دل ز جان و آب جان برکنده اند
آب عشق تو چو ما را دست داد
آب حیوان شد به پیش ما کساد
زآب حیوان هست هرجان را نویی
لیک آب آب حیوانی تویی
هر دمی مرگی و حشری دادی ام
تا بدیدم دست برد آن کرم
یا؛
آزمودم مرگ من در زندگی است
چون رهم زین زندگی پایندگی است
اقتلونی اقتلونی یا ثقات
ان فی قتلی حیاة فی حیاة..
باری از منظر آنان که جهان را چنین می نگرند ( کارخانه ی بشدت پیچیده و یگانه ای که هر لحظه از کارگاه عدم پدید می آید و باز بر میگردد به عدمی که زایشگاه هستن هاست)
اندک اندک زین جهان هست و نیست
نیستان رفتند و هستان می رسند
( واقعا یعنی چه بیت؟!)
آری در این جهان مشهود مغروق در غیب با خبر یافتن های مدام، ما جانمان افزون میکنیم.
این خبر جان است اندر آزمون
هرکه افزون خبر جانش فزون
و چنین کسانی که هر لحظه جان_زایی میکنند با مرگ هم عشقبازی می کنند:
مرگ کاین جمله ازو در وحشتند
میکنند این قوم بر وی ریشخند
کس نیابد بر دل ایشان ظفر
بر صدف آید ضرر نه بر گهر..
آری من همین جهان فراخ اما تنگ را با تمام غمهای رنگارنگ و غمگساریهای قشنگ دوست می دارم و از آن بهشت بیزارم و با #بیدل جانم همدل و همراه که گفت:
گویند بهشت است همان راحت جاوید
جایی که به داغی نپپد دل، چه مقام است؟
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_وفرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#معرفی_کتاب
در راستای همایش های به سوی سیمرغ
در فصل_نشینی های #به_سوی_سیمرغ همراه اساتید ارجمندم ؛ #دکترسرگلزایی و #دکتر_محمودی درباره ی مرگ بیش از دوازده ساعت مطالب ارائه شد.
موضوع اصلی مطالب من #سفر_با_مرگ بود و سعی کردم طی آن، از چیستی مرگ در اساطیر ایرانی و ادبیات فارسی سخن بگویم.
در این درس گفتار ضمن توجه به اغلب متون منظوم فارسی، آثار حکیم عمر خیام، حکیم ناصرخسرو ، حکیم فردوسی ، حکیم سنایی ، عطار و مولانا بیشتر مد نظر آمد و نهایتا نمایی از چهره ی مرگ در ادبیات معاصر ارائه شد.
در ضمن سخن به کتابهایی اشاره شد که در زیر سیاهه ی کامل تری از آنها تقدیم میشود.
به گمانم در کنار آثار اصلی شاعران و حکیمان فارسی سرا، خواندن این کتابها بسیار مغتنم است؛
۱- سوگ سیاوش، شاهرخ مسکوب
۲- زندگی و مرگ پهلوانان ، اسلامی ندوشن
۳- انسان نورانی ، هانری کوربن
۴- خلق مدام ، توشیهیکو ایزوتسو
۵- مرگ، تاد می
۶- تاریخ اجتماعی مردن، آلن کلهیر
۷- ارغنون شماره های ۲۶/۲۷ تحت عنوان مرگ
۸- ادبیات و مرگ ، موریس بلانشو
۹- جاویدان خرد، سال سوم شماره اول بهار۲۵۳۶
(بویژه مقاله ی تجدد امثال و حرکت جوهری)
۱۰- مقاله شکاریم یکسر همه پیش مرگ از شاهرخ مسکوب در کتابی با همین عنوان
۱۱-مرگ ها و یادها ، ناصر فکوهی
۱۲- و .......
#دکترمحسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_وفرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
در راستای همایش های به سوی سیمرغ
در فصل_نشینی های #به_سوی_سیمرغ همراه اساتید ارجمندم ؛ #دکترسرگلزایی و #دکتر_محمودی درباره ی مرگ بیش از دوازده ساعت مطالب ارائه شد.
موضوع اصلی مطالب من #سفر_با_مرگ بود و سعی کردم طی آن، از چیستی مرگ در اساطیر ایرانی و ادبیات فارسی سخن بگویم.
در این درس گفتار ضمن توجه به اغلب متون منظوم فارسی، آثار حکیم عمر خیام، حکیم ناصرخسرو ، حکیم فردوسی ، حکیم سنایی ، عطار و مولانا بیشتر مد نظر آمد و نهایتا نمایی از چهره ی مرگ در ادبیات معاصر ارائه شد.
در ضمن سخن به کتابهایی اشاره شد که در زیر سیاهه ی کامل تری از آنها تقدیم میشود.
به گمانم در کنار آثار اصلی شاعران و حکیمان فارسی سرا، خواندن این کتابها بسیار مغتنم است؛
۱- سوگ سیاوش، شاهرخ مسکوب
۲- زندگی و مرگ پهلوانان ، اسلامی ندوشن
۳- انسان نورانی ، هانری کوربن
۴- خلق مدام ، توشیهیکو ایزوتسو
۵- مرگ، تاد می
۶- تاریخ اجتماعی مردن، آلن کلهیر
۷- ارغنون شماره های ۲۶/۲۷ تحت عنوان مرگ
۸- ادبیات و مرگ ، موریس بلانشو
۹- جاویدان خرد، سال سوم شماره اول بهار۲۵۳۶
(بویژه مقاله ی تجدد امثال و حرکت جوهری)
۱۰- مقاله شکاریم یکسر همه پیش مرگ از شاهرخ مسکوب در کتابی با همین عنوان
۱۱-مرگ ها و یادها ، ناصر فکوهی
۱۲- و .......
#دکترمحسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_وفرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان
#یادستان
#دکتر_شریعتی هیچ دینی و حقی به گردن من و امثال من نداشته باشد یک دین بزرگ دارد و من بشخصه خویش را مدیون وجود او می دانم و این دین، آشنایی با نامهایی بود که کارها کردند در زندگی من و امثال من .. نامهایی که اول بار در آثار دکتر دیدیم به اشارت و گاه کنایت...
نامهایی که در کوران نوجوانی مان و بعدها ،ما راغلغلک داد تا بخوانیم آثاری از :
#سارتر #کامو #بکت #ماسینیون #ژید #داستایوسکی #کارل #هایدگر #گوروویچ #کنفوسیوس #هگل #هایدگر #برک #بیکن #دورکیم #یونگ یا حتا #آشوری #آل_احمد #جاحظ و... بسیاری دیگر..
منت دارم و سپاسگزارم ای شمع جوانمرگ ایران🙏🙏🙏
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#دکتر_شریعتی هیچ دینی و حقی به گردن من و امثال من نداشته باشد یک دین بزرگ دارد و من بشخصه خویش را مدیون وجود او می دانم و این دین، آشنایی با نامهایی بود که کارها کردند در زندگی من و امثال من .. نامهایی که اول بار در آثار دکتر دیدیم به اشارت و گاه کنایت...
نامهایی که در کوران نوجوانی مان و بعدها ،ما راغلغلک داد تا بخوانیم آثاری از :
#سارتر #کامو #بکت #ماسینیون #ژید #داستایوسکی #کارل #هایدگر #گوروویچ #کنفوسیوس #هگل #هایدگر #برک #بیکن #دورکیم #یونگ یا حتا #آشوری #آل_احمد #جاحظ و... بسیاری دیگر..
منت دارم و سپاسگزارم ای شمع جوانمرگ ایران🙏🙏🙏
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from محسن یارمحمدی
شب_نشينیهای_کتاب_#صیدقزل_آلادرامریکا_۲۰۲۲_۰۱_۰۵_۲۲_۴۰_۳۴_۴۵۷.aac
41.1 MB
#کتاب_دی_ماه
بشنوید.
معرفی و تحلیلی مختصر از اثر بسیار مهم #ریچارد_براتیگان امریکایی را ...
ویدئو در صفحه ی اینستاگرامی
@mohsenbarani72
#دکتر_محسن_یارمحمدی ۱۵ دی ۱۴۰۰
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
بشنوید.
معرفی و تحلیلی مختصر از اثر بسیار مهم #ریچارد_براتیگان امریکایی را ...
ویدئو در صفحه ی اینستاگرامی
@mohsenbarani72
#دکتر_محسن_یارمحمدی ۱۵ دی ۱۴۰۰
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان
#یادداشت_روز
#فردوسی_و_شجریان
و کیست که خدمتگزار فرهنگ سترگ ایران_زمین باشد و نخواهد تالی ابن سینا یا فردوسی یا سهروردی یا حافظ و مولانا و میر داماد و بهزاد و خالقی و وزیری و بعدها شریعتی و سروش و.. نباشد؟
البته که در این میان بر قله نشستگان #هنر_زبان جایگاهی دیگر دارند و این جایگاه را البته سبب هاست از دیرسال تر بودنش گرفته تا قلع و قمع سایر هنرها به شیوه های مختلف ، و از همه گیری ذاتی اش تا امکان تحقق بیشترش گرفته تا انسی که طی قرون ذاتی شده است و..
باری سخن این بود که اگر #شجریان_بزرگ میگوید طلب کرده تا #فردوسی موسیقی آوازی شود و تمام عمر آن #طلب را با #تلاشی عاشقانه ، نستوه و آگاهانه پی جسته و... رسیده ( یا نرسیده؟!) از آرزوی هزاران هزار جان سوخته ای گفته که همگی از بن جان خواهان خدمتگزاری به فرهنگ ایران_فرهنگی هستند
حالا که #طوفان_غم کمی فرونشسته یاد داشتن چند نکته ضروری است.
۱- شجریان ( چونان همه ی پیشینیانش) به ما یاد داد کار کنید کار:
آنکه او شاهست او بیکار نیست
ناله از وی طرفه کاو بیمار نیست
بهر این فرمود رحمان ای پسر
کل یوم هو فی شأن ای پسر
اندر این ره می تراش و می خراش
تا دم آخر دمی فارغ مباش
۲- اکنون #شجریان #ماموریت_غیرممکن را با انجام رسانده او تاثیری شگرف در لایه های مختلف اجتماعی ، فرهنگی و سیاسی و.. ایران نهاده است چنانکه #ربنا ش به چالشی آنچنان مبدل میشود که قدرتمندترین فرد سیاسی کشور را مجبور میکند درباب آن تذکر بدهد.
اما قضاوت تاریخ حکم دیگری است. تاریخ در معنایی خود #قیامت است. وقتی خورشید رستاخیز که آگهی است طالع تر شود ابعاد نهان افراد و ماجراها را بیشتر آشکار میکند و همگان از خویش و دیگران چیزها خواهند دید که قبلا و در تاریکی و گرگ و میش دنیا نمی دیده اند و حالا میدانید چرا قبیله ی تاریکی گریزان است از قیامت_آگاهی و روز_قیامت که به تعبیر مولانا فرمود روز چون همه چیز آشکار میشود
باری #حضرت_استاد با جنون طلب ، خرد جستجو و همت پیگیری و تلاش را توأم کرد و اکنون پیکر خاکی را یله داده در کنار کاخ بلند حضرت فردوسی و.. دست و دل لرزان هزاران هزار انسان #مهرپرست محروم از عده و عده و وعده و بهره ، به آسمان دعا بلند است
إنا لا نعلمه الا خیرا
روانش شاد و کارهایش ماندگار و تاثیرگذار باد و دوستدرانش راهش را در حوزه های مختلف ادامه دهند و...
۳- و نکته ی مهمتری که باید و باید بدان توجه کنیم این است
گلبن حسنت نه خود شد دلفروز
ما دم همت بر او بگماشتیم..
بدین معنا که فردوسی بی همتا در کنار تمام فردانیتش محصول یاری و یاوری یک تاریخ است از نغمه ها و زمزمه هایی که ازین سینه ی سوزان بدان سینه ی گدازان ریخت پیش از آنکه خطی باشد و کتابی و از نوشته های #ودایی و اوستایی تا هزاران مهرستایی که این امانات را پاس داشتند و برگی برآن افزودند و نجاتشان دادند از چنگال پلید #اسکندران و #تازیان و..
از کتیبه ها و پوست نبشته ها ، سفال نگاشته هاو فلز نوشته و سکه ها و مهرها بگیر و بیا تا متون ارجمند پهلوی و بعدها چندین نهضت کتاب نگاری و ترجمه ( پیش و پس از اسلام)
کسی چه میداند از سغد تا خوارزم و از خلخ تا آمودریا ،از سمرقند و بخارا تا هرات و بلخ و توس و نشابور ، غزنه و لهاور تا طبرستان و سپاهان، از خراسان تا آران و آذربایجان، از مکران و کرمان تا اصطخر و فارس و خوزستان و #تیگره (دجله) جانها بر مجمر درد سوختند تا بوی خوش #اهورامزدای مهر به مشام جان مهرپرستان بنشیند.
باری فردوسی ها بزرگترین هنرشان این بوده که دانستند کجایند باید کجا باشند و چه کنند و عمر به خردمندی بر سر تحقق طلب خویش نهادند اما یادمان نرود برای پرتاب بلند تیری که آرش افکند برای دور کردن تاریکی و افزودن بر مرزهای #ایران_روشنایی، هزاران هزار دل سرخ از تپش وامانده بود وهزاران هزار دیده ی عاشق خون گریسته و بود هزاران هزار دست خداخواه به آسمان رفته بود. تا آرش تیر را بر گردوبنی دور بنشاندو نور بگستراند.
چنانکه هزاران نفر فردوسی را و حافظ را و.. اکنون شجریان را
و ما باید ببینیم تمام همراهانش را از خانواده اش تا همه ی آنان که روی در نقاب خاک کشیده اند و آنان که هستند و عمرشان پربرکت تر باد..
و باید یاد بگیریم هر جوانه ی کوچکی بزرگتر کردن این #سروسایه_فکن است و هر شعله ی خردی نیرو دادن به #خورشید_قیامت_ساز است.
تا کی به انتظار قیامت توان نشست
برخیز تا هزار قیامت به پا کنیم..
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#فردوسی_و_شجریان
و کیست که خدمتگزار فرهنگ سترگ ایران_زمین باشد و نخواهد تالی ابن سینا یا فردوسی یا سهروردی یا حافظ و مولانا و میر داماد و بهزاد و خالقی و وزیری و بعدها شریعتی و سروش و.. نباشد؟
البته که در این میان بر قله نشستگان #هنر_زبان جایگاهی دیگر دارند و این جایگاه را البته سبب هاست از دیرسال تر بودنش گرفته تا قلع و قمع سایر هنرها به شیوه های مختلف ، و از همه گیری ذاتی اش تا امکان تحقق بیشترش گرفته تا انسی که طی قرون ذاتی شده است و..
باری سخن این بود که اگر #شجریان_بزرگ میگوید طلب کرده تا #فردوسی موسیقی آوازی شود و تمام عمر آن #طلب را با #تلاشی عاشقانه ، نستوه و آگاهانه پی جسته و... رسیده ( یا نرسیده؟!) از آرزوی هزاران هزار جان سوخته ای گفته که همگی از بن جان خواهان خدمتگزاری به فرهنگ ایران_فرهنگی هستند
حالا که #طوفان_غم کمی فرونشسته یاد داشتن چند نکته ضروری است.
۱- شجریان ( چونان همه ی پیشینیانش) به ما یاد داد کار کنید کار:
آنکه او شاهست او بیکار نیست
ناله از وی طرفه کاو بیمار نیست
بهر این فرمود رحمان ای پسر
کل یوم هو فی شأن ای پسر
اندر این ره می تراش و می خراش
تا دم آخر دمی فارغ مباش
۲- اکنون #شجریان #ماموریت_غیرممکن را با انجام رسانده او تاثیری شگرف در لایه های مختلف اجتماعی ، فرهنگی و سیاسی و.. ایران نهاده است چنانکه #ربنا ش به چالشی آنچنان مبدل میشود که قدرتمندترین فرد سیاسی کشور را مجبور میکند درباب آن تذکر بدهد.
اما قضاوت تاریخ حکم دیگری است. تاریخ در معنایی خود #قیامت است. وقتی خورشید رستاخیز که آگهی است طالع تر شود ابعاد نهان افراد و ماجراها را بیشتر آشکار میکند و همگان از خویش و دیگران چیزها خواهند دید که قبلا و در تاریکی و گرگ و میش دنیا نمی دیده اند و حالا میدانید چرا قبیله ی تاریکی گریزان است از قیامت_آگاهی و روز_قیامت که به تعبیر مولانا فرمود روز چون همه چیز آشکار میشود
باری #حضرت_استاد با جنون طلب ، خرد جستجو و همت پیگیری و تلاش را توأم کرد و اکنون پیکر خاکی را یله داده در کنار کاخ بلند حضرت فردوسی و.. دست و دل لرزان هزاران هزار انسان #مهرپرست محروم از عده و عده و وعده و بهره ، به آسمان دعا بلند است
إنا لا نعلمه الا خیرا
روانش شاد و کارهایش ماندگار و تاثیرگذار باد و دوستدرانش راهش را در حوزه های مختلف ادامه دهند و...
۳- و نکته ی مهمتری که باید و باید بدان توجه کنیم این است
گلبن حسنت نه خود شد دلفروز
ما دم همت بر او بگماشتیم..
بدین معنا که فردوسی بی همتا در کنار تمام فردانیتش محصول یاری و یاوری یک تاریخ است از نغمه ها و زمزمه هایی که ازین سینه ی سوزان بدان سینه ی گدازان ریخت پیش از آنکه خطی باشد و کتابی و از نوشته های #ودایی و اوستایی تا هزاران مهرستایی که این امانات را پاس داشتند و برگی برآن افزودند و نجاتشان دادند از چنگال پلید #اسکندران و #تازیان و..
از کتیبه ها و پوست نبشته ها ، سفال نگاشته هاو فلز نوشته و سکه ها و مهرها بگیر و بیا تا متون ارجمند پهلوی و بعدها چندین نهضت کتاب نگاری و ترجمه ( پیش و پس از اسلام)
کسی چه میداند از سغد تا خوارزم و از خلخ تا آمودریا ،از سمرقند و بخارا تا هرات و بلخ و توس و نشابور ، غزنه و لهاور تا طبرستان و سپاهان، از خراسان تا آران و آذربایجان، از مکران و کرمان تا اصطخر و فارس و خوزستان و #تیگره (دجله) جانها بر مجمر درد سوختند تا بوی خوش #اهورامزدای مهر به مشام جان مهرپرستان بنشیند.
باری فردوسی ها بزرگترین هنرشان این بوده که دانستند کجایند باید کجا باشند و چه کنند و عمر به خردمندی بر سر تحقق طلب خویش نهادند اما یادمان نرود برای پرتاب بلند تیری که آرش افکند برای دور کردن تاریکی و افزودن بر مرزهای #ایران_روشنایی، هزاران هزار دل سرخ از تپش وامانده بود وهزاران هزار دیده ی عاشق خون گریسته و بود هزاران هزار دست خداخواه به آسمان رفته بود. تا آرش تیر را بر گردوبنی دور بنشاندو نور بگستراند.
چنانکه هزاران نفر فردوسی را و حافظ را و.. اکنون شجریان را
و ما باید ببینیم تمام همراهانش را از خانواده اش تا همه ی آنان که روی در نقاب خاک کشیده اند و آنان که هستند و عمرشان پربرکت تر باد..
و باید یاد بگیریم هر جوانه ی کوچکی بزرگتر کردن این #سروسایه_فکن است و هر شعله ی خردی نیرو دادن به #خورشید_قیامت_ساز است.
تا کی به انتظار قیامت توان نشست
برخیز تا هزار قیامت به پا کنیم..
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان
#یادداشت_روز
#روزجهانی_معلم_و...
من سالهاست در کسوت معلمی زندگی میکنم و برخی عزیزان لطف داشتند و این دو سه روز تبریکاتی گفتند و اظهار محبت کردند.
نتوانستم یادداشت کوتاهی دراین باره ننویسم.
نخست اینکه هرگز خود را معلم ندانسته ام و بیشتر جستجوگری بوده ام در طلب دانش و بینش ، همیشه شاگردی بوده ام که زنده بودن واقعی ام را در یادگیری های تازه و دریافتهای نو تعریف کرده ام و در این میان گاه این دانشها یا آگاهی ها و دریافتها را برای عزیزانم به اشتراک گذارده ام. و شاهدش تمام همراهاني هستند که سالهاست در مقام استاد و شاگرد مرا بیش و کم میشناسند.
بسیاری از ایشان این جمله را بارها از من شنیده اند که متهم ردیف اول در وضع پیش آمده برای ایران را #معلمان دانسته ام و خواهان اشد مجازات برای ایشانم و خود را البته نخستین داوطلب میدانم .
از نقش پدران و مادران ،از نقش صداوسیمای تباه و ... نمیگذرم اما همیشه گفته ام و البته دیده ام که نقش معلم در به مسیر انداختن متعلم چقدر بزرگ است . چه به راه رستگاری و چه در کژراهه ی سیاهکرداری..
برای ناتوانی معلمان در به حرکت انداختن شاگردان البته دلایل فراوان است و اصلی ترینش #فقر است.
فقر مادی که به گونه ای عمدی به طبقه ی فرهنگیان ( در تمام سطوح و اشکال) بصورت برنامه ریزی شده تحمیل میشود از همین مصایب است . غالب معلمان آ.پ ، معلمان دانشگاه، معلمان موسیقی ، معلمان همه ی رشته های فلسفی و هنری و.. در جامعه ای زندگی میکنند که به دست واسطه گرها و دلالها مدیریت میشود .
جنس فرهنگ و فکر و هنر اساسا از جنس تولید است و تولید در جامعه ای که مدیرانش دلال اند ،منفور است.
پخته خواری و زیست انگل وار هدف غایی دلال است و البته که باید سازوکار جامعه را طوری شکل بدهد که کسی به فکر تولید نباشد این است که در جامعه ی ما تمام تولیدکنندگان سیاه روز میشوند اما دلالها فرمانروا و کامروا..
طبعا زیرساخت تولیدات کشاورزی و صنعتی و .. تولید علم و اندیشه است ، کاری که باید بنایش در دبستانها و دانشگاهها گذاشته شود و میبینیم معلمی که هم از نظر مادی فقیر است و هم از نظر فکری ،کارش نهایتا میشود دلالی یک سری اطلاعات تباه، که نه به درد دنیا میخورد نه آخرت ، و البته که به درد دلالهای کنکور و غربیانی که نیازمند کارگران پر اطلاعات فنی و علمی هستند میخورد.
آنچه در مدارس و دانشگاهها تحمیل میشود به بچه های ما مشتی یاوه گویی پریشان است که نه مهارت زندگی ایجاد میکند نه توانایی جسمانی و علمانی و حکمانی پدید میاورد . حتا حفظ و به خاطر سپردن بهترین نکات علمی و تربیتی و اخلاقی راه بجایی نمیبرد و به پفی فرومی میرد اگر توام با ایجاد روحیه ی #نه_گفتن نباشد.
نقد و تحلیل در واقع ایجاد مهارت نه گفتن هاست به کاستی ها وگسترش دادن درستی ها
اگر جامعه ی ما در قامت شخص یا اجتماع دارد درجا میزند دقیقا بدین سبب است که معلمان نتوانسته اند نسلی مطالبه گر آنهم در مسیرهای علمانی_حکمانی پدید آورند.
و البته که گفتمان مسلط این عرصه ها وقتی مبتنی بر عبودیت است و چنین چیزهایی را نمیپسندد .
علت ستیز صدها ساله ی فقیهان با عارفان در همین ظریفه نهفته است . فقیه از چهارچوب حرف میزند عارف از راه. فقیه مدرسه از صلبیت و قطعیت میگوید و عارف از سیر و سلوک . یکی ماندن است دیگری رفتن ،یکی واسطه است و دلال ،دیگری مولد است و فعال.
فقیه از عابد میگوید و عبودیت ، عارف از عاشق میگوید و عشوقیت ..
و نگاه حاکم بر تمام جنبه های این مملکت دهه هاست نگاهی فقیهانه ی متکی بر ظاهر است.
هرچند بنظرم ترکیب ولی_فقیه میخواسته بعد ولایت باطنی و مفهوم حرکت و سلوک را بگنجاند در این سازه... اما نتیجه و آنچه که عیان است چه حاجت به بیان است؟
باری سخنم این بود. مدتها به ما میگفتند: به گرسنگان ماهی ندهید، ماهی گیری یاد بدهید. یکی دو دهه نشئه ی این سخن بودیم در حالیکه باز کلاه دیگری سرمان میگذاشتند بزرگتر از قبل ، این حرف استوار به یک پیش فرض از دوره ی شکار است پیش فرض اینکه ماهی هست و تو باید مهارت ماهیگری داشته باشی، در حالیکه هیچ ماهی ای وجود نداشت . باید به ما میگفتند نه ماهی بده نه ماهیگیری یاد بده تو باید راه پرورش ماهی را یادبگیری ...
کاری که البته الان نیز به کار نمی آید چون کسانی کامیاب می شوند این روزها که راه #ساختن_ماهی را کشف کرده اند..
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazrestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#روزجهانی_معلم_و...
من سالهاست در کسوت معلمی زندگی میکنم و برخی عزیزان لطف داشتند و این دو سه روز تبریکاتی گفتند و اظهار محبت کردند.
نتوانستم یادداشت کوتاهی دراین باره ننویسم.
نخست اینکه هرگز خود را معلم ندانسته ام و بیشتر جستجوگری بوده ام در طلب دانش و بینش ، همیشه شاگردی بوده ام که زنده بودن واقعی ام را در یادگیری های تازه و دریافتهای نو تعریف کرده ام و در این میان گاه این دانشها یا آگاهی ها و دریافتها را برای عزیزانم به اشتراک گذارده ام. و شاهدش تمام همراهاني هستند که سالهاست در مقام استاد و شاگرد مرا بیش و کم میشناسند.
بسیاری از ایشان این جمله را بارها از من شنیده اند که متهم ردیف اول در وضع پیش آمده برای ایران را #معلمان دانسته ام و خواهان اشد مجازات برای ایشانم و خود را البته نخستین داوطلب میدانم .
از نقش پدران و مادران ،از نقش صداوسیمای تباه و ... نمیگذرم اما همیشه گفته ام و البته دیده ام که نقش معلم در به مسیر انداختن متعلم چقدر بزرگ است . چه به راه رستگاری و چه در کژراهه ی سیاهکرداری..
برای ناتوانی معلمان در به حرکت انداختن شاگردان البته دلایل فراوان است و اصلی ترینش #فقر است.
فقر مادی که به گونه ای عمدی به طبقه ی فرهنگیان ( در تمام سطوح و اشکال) بصورت برنامه ریزی شده تحمیل میشود از همین مصایب است . غالب معلمان آ.پ ، معلمان دانشگاه، معلمان موسیقی ، معلمان همه ی رشته های فلسفی و هنری و.. در جامعه ای زندگی میکنند که به دست واسطه گرها و دلالها مدیریت میشود .
جنس فرهنگ و فکر و هنر اساسا از جنس تولید است و تولید در جامعه ای که مدیرانش دلال اند ،منفور است.
پخته خواری و زیست انگل وار هدف غایی دلال است و البته که باید سازوکار جامعه را طوری شکل بدهد که کسی به فکر تولید نباشد این است که در جامعه ی ما تمام تولیدکنندگان سیاه روز میشوند اما دلالها فرمانروا و کامروا..
طبعا زیرساخت تولیدات کشاورزی و صنعتی و .. تولید علم و اندیشه است ، کاری که باید بنایش در دبستانها و دانشگاهها گذاشته شود و میبینیم معلمی که هم از نظر مادی فقیر است و هم از نظر فکری ،کارش نهایتا میشود دلالی یک سری اطلاعات تباه، که نه به درد دنیا میخورد نه آخرت ، و البته که به درد دلالهای کنکور و غربیانی که نیازمند کارگران پر اطلاعات فنی و علمی هستند میخورد.
آنچه در مدارس و دانشگاهها تحمیل میشود به بچه های ما مشتی یاوه گویی پریشان است که نه مهارت زندگی ایجاد میکند نه توانایی جسمانی و علمانی و حکمانی پدید میاورد . حتا حفظ و به خاطر سپردن بهترین نکات علمی و تربیتی و اخلاقی راه بجایی نمیبرد و به پفی فرومی میرد اگر توام با ایجاد روحیه ی #نه_گفتن نباشد.
نقد و تحلیل در واقع ایجاد مهارت نه گفتن هاست به کاستی ها وگسترش دادن درستی ها
اگر جامعه ی ما در قامت شخص یا اجتماع دارد درجا میزند دقیقا بدین سبب است که معلمان نتوانسته اند نسلی مطالبه گر آنهم در مسیرهای علمانی_حکمانی پدید آورند.
و البته که گفتمان مسلط این عرصه ها وقتی مبتنی بر عبودیت است و چنین چیزهایی را نمیپسندد .
علت ستیز صدها ساله ی فقیهان با عارفان در همین ظریفه نهفته است . فقیه از چهارچوب حرف میزند عارف از راه. فقیه مدرسه از صلبیت و قطعیت میگوید و عارف از سیر و سلوک . یکی ماندن است دیگری رفتن ،یکی واسطه است و دلال ،دیگری مولد است و فعال.
فقیه از عابد میگوید و عبودیت ، عارف از عاشق میگوید و عشوقیت ..
و نگاه حاکم بر تمام جنبه های این مملکت دهه هاست نگاهی فقیهانه ی متکی بر ظاهر است.
هرچند بنظرم ترکیب ولی_فقیه میخواسته بعد ولایت باطنی و مفهوم حرکت و سلوک را بگنجاند در این سازه... اما نتیجه و آنچه که عیان است چه حاجت به بیان است؟
باری سخنم این بود. مدتها به ما میگفتند: به گرسنگان ماهی ندهید، ماهی گیری یاد بدهید. یکی دو دهه نشئه ی این سخن بودیم در حالیکه باز کلاه دیگری سرمان میگذاشتند بزرگتر از قبل ، این حرف استوار به یک پیش فرض از دوره ی شکار است پیش فرض اینکه ماهی هست و تو باید مهارت ماهیگری داشته باشی، در حالیکه هیچ ماهی ای وجود نداشت . باید به ما میگفتند نه ماهی بده نه ماهیگیری یاد بده تو باید راه پرورش ماهی را یادبگیری ...
کاری که البته الان نیز به کار نمی آید چون کسانی کامیاب می شوند این روزها که راه #ساختن_ماهی را کشف کرده اند..
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazrestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from اتچ بات
#کتاب_بخوانیم
#داستان_یک_روح
#صادق_هدایت یکی از پیش روان و بنیانگذران حرکتهای جدید هنری، ادبی، فرهنگی و... ایران است.
و همه ی پیش روان و بنیانگذران به سببهای مختلف (مثلا ذات پیشقراولی، هیجان زدگی و...) هم سنت نیک بنا کرده اند و هم سنت زشت...
#هدایت ِ برآمده در خاندان قاجار چهار ساله بود که مردم را عاصی ِ #قاجار دید تا شاه قجر در تابستان ۱۲۸۵ مجبور شود فرمان مشروطه را امضا کند و سیر محدودیت و سقوط ایل قاجار سرعت گیرد..
تاثیر این محرومیت از مصادر اجدادی چه تاثیری بر نگاه یک جوان هنرمند و حساس داشته است؟!
وقتی #هدایت بیست ساله بود رضای میرپنج دیگر شاه شده بود و اصلاحات از بالا را آغاز کرده بود..
در چنین فضای پر تنش اجتماعی، تاریخی و شخصی است که #بوف_کور شکل میگیرد. فضای گذاری که ما همچنان در آن نفس میکشیم.
در دمدمه های این گذار کتابی پدید امده که بیش از هرکتاب معاصر دیگری در هاله ی ابهام تنیده شده و گویا سرنوشت ازلی اش باید همچون نویسنده اش بوده باشد..
#هدایت بوف ِ کور ِ دست نویس را در پنجاه نسخه در #بمبئی پلی کپی کرد واز آنجهت که نمیتوانست آن را به نام خود به طهران بفرستد، سی نسخه اش را برای جمال زاده در سوییس فرستاد تا او بیست وهشت نسخه را به طهران ارسال کند و بعدها یکی دیگر از نسخه ها را به کتابخانه ی مرکزی دانشگاه طهران هدیه دهد..
کتاب، پس از انتقام ِ مذبوحانه ی انگلیس همیشه غدار از شاه وقت،بصورت پاورقی در روزنامه ی ایران ِ #مستعان چاپ شد و پس از آن در پانصد نسخه چاپی به بازار نشر راه یافت.همه ی این چاپها همراه دخل و تصرفاتی است، هم از جانب نویسنده و هم به سبب دست درازی دیگران...
همین سخنان برای اثبات عجیب بودن این کتاب ِ شصت صفحه ای ( چاپ طهران ۹۵ص) بس است.
بازتابها،مهر و کینها، تاثیرات و... همه وهمه تا امروز کتاب را در مه آلودی وسوسه انگیز و ترس آور فروبرده است.
#سیروس شمیسا چاپ اول #داستان_یک_روح را پس از گشایشهای دهه ی هفتاد روانه ی بازار کرد و بارها شاهد تجدید چاپ آن بود.
منتقد و مفسر کتاب با تکیه بر اندوخته های ذهنی و دریافتهای خویش تلاش کرده #بوف_کور را براساس رویکرد اساطیری و مباحث روانکاوانه ی #یونگ به بستر #هرمونتیک بکشاند و مغازله ها و مجادله های دو روح را به تصویر بکشد..
این کتاب خواندنی است بویژه این #دکتر_شمیسا متن اصلی کتاب را
(البته مقطع) در پایان نظرات خویش جای داده است.
#بیست_و_هشت بهمن سال روز به دنیا آمدن مردی است که پس از گذشت شش هفت دهه از مرگش، هنوز در معرض نوری آنچنان که باید قرار نگرفته است..
نور یا انوار؟! #شمیسا تلاش کرده نوری بر خلوت آن روح مرموز بتاباند..
@niyazestanbarani
#داستان_یک_روح
#صادق_هدایت یکی از پیش روان و بنیانگذران حرکتهای جدید هنری، ادبی، فرهنگی و... ایران است.
و همه ی پیش روان و بنیانگذران به سببهای مختلف (مثلا ذات پیشقراولی، هیجان زدگی و...) هم سنت نیک بنا کرده اند و هم سنت زشت...
#هدایت ِ برآمده در خاندان قاجار چهار ساله بود که مردم را عاصی ِ #قاجار دید تا شاه قجر در تابستان ۱۲۸۵ مجبور شود فرمان مشروطه را امضا کند و سیر محدودیت و سقوط ایل قاجار سرعت گیرد..
تاثیر این محرومیت از مصادر اجدادی چه تاثیری بر نگاه یک جوان هنرمند و حساس داشته است؟!
وقتی #هدایت بیست ساله بود رضای میرپنج دیگر شاه شده بود و اصلاحات از بالا را آغاز کرده بود..
در چنین فضای پر تنش اجتماعی، تاریخی و شخصی است که #بوف_کور شکل میگیرد. فضای گذاری که ما همچنان در آن نفس میکشیم.
در دمدمه های این گذار کتابی پدید امده که بیش از هرکتاب معاصر دیگری در هاله ی ابهام تنیده شده و گویا سرنوشت ازلی اش باید همچون نویسنده اش بوده باشد..
#هدایت بوف ِ کور ِ دست نویس را در پنجاه نسخه در #بمبئی پلی کپی کرد واز آنجهت که نمیتوانست آن را به نام خود به طهران بفرستد، سی نسخه اش را برای جمال زاده در سوییس فرستاد تا او بیست وهشت نسخه را به طهران ارسال کند و بعدها یکی دیگر از نسخه ها را به کتابخانه ی مرکزی دانشگاه طهران هدیه دهد..
کتاب، پس از انتقام ِ مذبوحانه ی انگلیس همیشه غدار از شاه وقت،بصورت پاورقی در روزنامه ی ایران ِ #مستعان چاپ شد و پس از آن در پانصد نسخه چاپی به بازار نشر راه یافت.همه ی این چاپها همراه دخل و تصرفاتی است، هم از جانب نویسنده و هم به سبب دست درازی دیگران...
همین سخنان برای اثبات عجیب بودن این کتاب ِ شصت صفحه ای ( چاپ طهران ۹۵ص) بس است.
بازتابها،مهر و کینها، تاثیرات و... همه وهمه تا امروز کتاب را در مه آلودی وسوسه انگیز و ترس آور فروبرده است.
#سیروس شمیسا چاپ اول #داستان_یک_روح را پس از گشایشهای دهه ی هفتاد روانه ی بازار کرد و بارها شاهد تجدید چاپ آن بود.
منتقد و مفسر کتاب با تکیه بر اندوخته های ذهنی و دریافتهای خویش تلاش کرده #بوف_کور را براساس رویکرد اساطیری و مباحث روانکاوانه ی #یونگ به بستر #هرمونتیک بکشاند و مغازله ها و مجادله های دو روح را به تصویر بکشد..
این کتاب خواندنی است بویژه این #دکتر_شمیسا متن اصلی کتاب را
(البته مقطع) در پایان نظرات خویش جای داده است.
#بیست_و_هشت بهمن سال روز به دنیا آمدن مردی است که پس از گذشت شش هفت دهه از مرگش، هنوز در معرض نوری آنچنان که باید قرار نگرفته است..
نور یا انوار؟! #شمیسا تلاش کرده نوری بر خلوت آن روح مرموز بتاباند..
@niyazestanbarani
Telegram
attach 📎
Forwarded from دکتر سرگلزایی drsargolzaei
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⭕️ فروش ویژهی نوروز با پنجاه درصد تخفیف برای بیش از ۹۰ ساعت آموزشی از مجموعه درسگفتارهای بسوی سیمرغ شامل درسگفتارهایی درباب: تنآمیزی، عشق، مرگ (این راز سر به مهر)، تعصب، طنز، تراژدی، انسان و خدایگان، شمس من و خدای من، دنیای نو و مدارس کهنه و ... از منظرهای روانشناسی، فلسفه، ادبیات، جامعهشناسی
⭕️ با تدریس استادان گرانقدر:
دکتر محمدرضا سرگلزایی روانپزشک
دکتر حسین محمودی، دکترای فلسفه
دکتر محسن یارمحمدی، دکترای ادبیات
دکتر مقصود فراستخواه، جامعهشناس ...
🎙️ فایلهای صوتی و اسلایدها در گروه تلگرام
📲 تهیه بسته از طریق ثبت نام در سایت کافه فیلو:
CAFEPHILO.ir
⭕️ لطفا پس از ثبت سفارش، به شماره 00989026339967 در تلگرام پیام دهید تا در گروه تلگرامی مربوطه عضو شده و به فایل های صوتی و اسلایدهای مربوطه دسترسی داشته باشید.
#به_سوی_سیمرغ #هم_اندیشی #درسگفتار #تن_آمیزی #عشق #شمس_مولانا #طنز #تراژدی #خدایگان #مرگ #تعصب #آموزش_پرورش
#دکتر_محمدرضا_سرگلزایی #دکتر_حسین_محموری #دکتر_محسن_یارمحمدی #مقصود_فراستخواه
@drsargolzaei
@DrHosseinMahmoudi
@niyazestanbarani
@mfarasatkhah
⭕️ با تدریس استادان گرانقدر:
دکتر محمدرضا سرگلزایی روانپزشک
دکتر حسین محمودی، دکترای فلسفه
دکتر محسن یارمحمدی، دکترای ادبیات
دکتر مقصود فراستخواه، جامعهشناس ...
🎙️ فایلهای صوتی و اسلایدها در گروه تلگرام
📲 تهیه بسته از طریق ثبت نام در سایت کافه فیلو:
CAFEPHILO.ir
⭕️ لطفا پس از ثبت سفارش، به شماره 00989026339967 در تلگرام پیام دهید تا در گروه تلگرامی مربوطه عضو شده و به فایل های صوتی و اسلایدهای مربوطه دسترسی داشته باشید.
#به_سوی_سیمرغ #هم_اندیشی #درسگفتار #تن_آمیزی #عشق #شمس_مولانا #طنز #تراژدی #خدایگان #مرگ #تعصب #آموزش_پرورش
#دکتر_محمدرضا_سرگلزایی #دکتر_حسین_محموری #دکتر_محسن_یارمحمدی #مقصود_فراستخواه
@drsargolzaei
@DrHosseinMahmoudi
@niyazestanbarani
@mfarasatkhah
Forwarded from دکتر سرگلزایی drsargolzaei
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎁 هدیه نوروز:
⭕️ مجموعه درسگفتارهای به سوی سیمرغ
بیش از ۹۰ ساعت آموزشی
1- درسگفتارهایی درباره «تنآمیزی (SEX)» - ۱۸ ساعت
۳ میلیون و ۶۰۰ هزار تومان با ۵۰درصد تخفیف:
۱ میلیون و ۸۰۰ هزار تومان
2- درسگفتارهایی درباره «عشق (LOVE)»- ۲۲ ساعت
۳ میلیون و ۴۰۰ هزار تومان با ۵۰درصد تخفیف: ۲ میلیون و ۲۰۰ هزار تومان
3- هم اندیشی «شمس من و خدای من»- ۴ ساعت
۸۰۰ هزار تومان با ۵۰درصد تخفیف: ۴۰۰ هزار تومان
4- درسگفتارهایی درباره «مرگ؛ این راز سربه مُهر»- ۱۲ ساعت
۲ میلیون و ۴۰۰ هزار تومان با ۵۰درصد تخفیف:
ا میلیون و ۲۰۰ هزار تومان
5- درسگفتارهایی درباره «طنز (کمدی)»- ۴ ساعت
۸۰۰ هزار تومان با ۵۰درصد تخفیف: ۴۰۰ هزار تومان
6- درسگفتارهایی درباره «خدا: انسان و خدایگان»- ۱۲ ساعت
۲ میلیون و ۴۰۰ هزار تومان با ۵۰درصد تخفیف: ۱ میلیون و ۲۰۰ هزار تومان
7- درسگفتارهایی درباره «تراژدی»- ۴ ساعت
۸۰۰ هزار تومان با ۵۰درصد تخفیف: ۴۰۰ هزار تومان
8- درسگفتارهایی درباره «آموزش و پرورش: دنیای نو، مدارس کهنه»- ۸ ساعت
ا میلیون و ششصد هزار تومان با ۵۰درصد تخفیف: ۸۰۰ هزار تومان
9- درسگفتارهایی درباره «تعصب»- ۴ ساعت
۸۰۰ هزار تومان با ۵۰درصد تخفیف: ۴۰۰ هزار تومان
🛎کل بسته با قیمت ۱۷ میلیون و ۶۰۰ هزار تومان
با ۵۰ درصد تخفیف نوبهار ۱۴۰۳:
"۸ میلیون و ۸۰۰ هزار تومان"
🎙 فایلهای صوتی و اسلایدها در گروه تلگرام
📲 تهیه بسته از طریق ثبت نام در سایت کافه فیلو:
CAFEPHILO.ir
⭕️ عزیزان خارج از کشور که امکان پرداخت در سایت کافه فیلو را ندارند از طریق اینستاگرام دکتر سرگلزایی اطلاعات لازم برای پرداخت مبلغ معادل در خارج از ایران (۴۰۰ دلار کانادا) را دریافت کنند.
لطفا پس از ثبت سفارش، به شماره 00989026339967 در تلگرام پیام دهید تا در گروه تلگرامی مربوطه عضو شده و به فایل های صوتی و اسلایدهای مربوطه دسترسی داشته باشید.
#به_سوی_سیمرغ #هم_اندیشی #درسگفتار #تن_آمیزی #عشق #شمس_مولانا #طنز #تراژدی #خدایگان #مرگ #تعصب #آموزش_پرورش
#دکتر_محمدرضا_سرگلزایی #دکتر_حسین_محموری #دکتر_محسن_یارمحمدی #مقصود_فراستخواه
@drsargolzaei
@DrHosseinMahmoudi
@niyazestanbarani
@mfarasatkhah
⭕️ مجموعه درسگفتارهای به سوی سیمرغ
بیش از ۹۰ ساعت آموزشی
1- درسگفتارهایی درباره «تنآمیزی (SEX)» - ۱۸ ساعت
۳ میلیون و ۶۰۰ هزار تومان با ۵۰درصد تخفیف:
۱ میلیون و ۸۰۰ هزار تومان
2- درسگفتارهایی درباره «عشق (LOVE)»- ۲۲ ساعت
۳ میلیون و ۴۰۰ هزار تومان با ۵۰درصد تخفیف: ۲ میلیون و ۲۰۰ هزار تومان
3- هم اندیشی «شمس من و خدای من»- ۴ ساعت
۸۰۰ هزار تومان با ۵۰درصد تخفیف: ۴۰۰ هزار تومان
4- درسگفتارهایی درباره «مرگ؛ این راز سربه مُهر»- ۱۲ ساعت
۲ میلیون و ۴۰۰ هزار تومان با ۵۰درصد تخفیف:
ا میلیون و ۲۰۰ هزار تومان
5- درسگفتارهایی درباره «طنز (کمدی)»- ۴ ساعت
۸۰۰ هزار تومان با ۵۰درصد تخفیف: ۴۰۰ هزار تومان
6- درسگفتارهایی درباره «خدا: انسان و خدایگان»- ۱۲ ساعت
۲ میلیون و ۴۰۰ هزار تومان با ۵۰درصد تخفیف: ۱ میلیون و ۲۰۰ هزار تومان
7- درسگفتارهایی درباره «تراژدی»- ۴ ساعت
۸۰۰ هزار تومان با ۵۰درصد تخفیف: ۴۰۰ هزار تومان
8- درسگفتارهایی درباره «آموزش و پرورش: دنیای نو، مدارس کهنه»- ۸ ساعت
ا میلیون و ششصد هزار تومان با ۵۰درصد تخفیف: ۸۰۰ هزار تومان
9- درسگفتارهایی درباره «تعصب»- ۴ ساعت
۸۰۰ هزار تومان با ۵۰درصد تخفیف: ۴۰۰ هزار تومان
🛎کل بسته با قیمت ۱۷ میلیون و ۶۰۰ هزار تومان
با ۵۰ درصد تخفیف نوبهار ۱۴۰۳:
"۸ میلیون و ۸۰۰ هزار تومان"
🎙 فایلهای صوتی و اسلایدها در گروه تلگرام
📲 تهیه بسته از طریق ثبت نام در سایت کافه فیلو:
CAFEPHILO.ir
⭕️ عزیزان خارج از کشور که امکان پرداخت در سایت کافه فیلو را ندارند از طریق اینستاگرام دکتر سرگلزایی اطلاعات لازم برای پرداخت مبلغ معادل در خارج از ایران (۴۰۰ دلار کانادا) را دریافت کنند.
لطفا پس از ثبت سفارش، به شماره 00989026339967 در تلگرام پیام دهید تا در گروه تلگرامی مربوطه عضو شده و به فایل های صوتی و اسلایدهای مربوطه دسترسی داشته باشید.
#به_سوی_سیمرغ #هم_اندیشی #درسگفتار #تن_آمیزی #عشق #شمس_مولانا #طنز #تراژدی #خدایگان #مرگ #تعصب #آموزش_پرورش
#دکتر_محمدرضا_سرگلزایی #دکتر_حسین_محموری #دکتر_محسن_یارمحمدی #مقصود_فراستخواه
@drsargolzaei
@DrHosseinMahmoudi
@niyazestanbarani
@mfarasatkhah
Forwarded from اتچ بات
#کتاب_بخوانیم
#داستان_یک_روح
#صادق_هدایت یکی از پیش روان و بنیانگذران حرکتهای جدید هنری، ادبی، فرهنگی و... ایران است.
و همه ی پیش روان و بنیانگذران به سببهای مختلف (مثلا ذات پیشقراولی، هیجان زدگی و...) هم سنت نیک بنا کرده اند و هم سنت زشت...
#هدایت ِ برآمده در خاندان قاجار چهار ساله بود که مردم را عاصی ِ #قاجار دید تا شاه قجر در تابستان ۱۲۸۵ مجبور شود فرمان مشروطه را امضا کند و سیر محدودیت و سقوط ایل قاجار سرعت گیرد..
تاثیر این محرومیت از مصادر اجدادی چه تاثیری بر نگاه یک جوان هنرمند و حساس داشته است؟!
وقتی #هدایت بیست ساله بود رضای میرپنج دیگر شاه شده بود و اصلاحات از بالا را آغاز کرده بود..
در چنین فضای پر تنش اجتماعی، تاریخی و شخصی است که #بوف_کور شکل میگیرد. فضای گذاری که ما همچنان در آن نفس میکشیم.
در دمدمه های این گذار کتابی پدید امده که بیش از هرکتاب معاصر دیگری در هاله ی ابهام تنیده شده و گویا سرنوشت ازلی اش باید همچون نویسنده اش بوده باشد..
#هدایت بوف ِ کور ِ دست نویس را در پنجاه نسخه در #بمبئی پلی کپی کرد واز آنجهت که نمیتوانست آن را به نام خود به طهران بفرستد، سی نسخه اش را برای جمال زاده در سوییس فرستاد تا او بیست وهشت نسخه را به طهران ارسال کند و بعدها یکی دیگر از نسخه ها را به کتابخانه ی مرکزی دانشگاه طهران هدیه دهد..
کتاب، پس از انتقام ِ مذبوحانه ی انگلیس همیشه غدار از شاه وقت،بصورت پاورقی در روزنامه ی ایران ِ #مستعان چاپ شد و پس از آن در پانصد نسخه چاپی به بازار نشر راه یافت.همه ی این چاپها همراه دخل و تصرفاتی است، هم از جانب نویسنده و هم به سبب دست درازی دیگران...
همین سخنان برای اثبات عجیب بودن این کتاب ِ شصت صفحه ای ( چاپ طهران ۹۵ص) بس است.
بازتابها،مهر و کینها، تاثیرات و... همه وهمه تا امروز کتاب را در مه آلودی وسوسه انگیز و ترس آور فروبرده است.
#سیروس شمیسا چاپ اول #داستان_یک_روح را پس از گشایشهای دهه ی هفتاد روانه ی بازار کرد و بارها شاهد تجدید چاپ آن بود.
منتقد و مفسر کتاب با تکیه بر اندوخته های ذهنی و دریافتهای خویش تلاش کرده #بوف_کور را براساس رویکرد اساطیری و مباحث روانکاوانه ی #یونگ به بستر #هرمونتیک بکشاند و مغازله ها و مجادله های دو روح را به تصویر بکشد..
این کتاب خواندنی است بویژه این #دکتر_شمیسا متن اصلی کتاب را
(البته مقطع) در پایان نظرات خویش جای داده است.
#بیست_و_هشت بهمن سال روز به دنیا آمدن مردی است که پس از گذشت شش هفت دهه از مرگش، هنوز در معرض نوری آنچنان که باید قرار نگرفته است..
نور یا انوار؟! #شمیسا تلاش کرده نوری بر خلوت آن روح مرموز بتاباند..
@niyazestanbarani
#داستان_یک_روح
#صادق_هدایت یکی از پیش روان و بنیانگذران حرکتهای جدید هنری، ادبی، فرهنگی و... ایران است.
و همه ی پیش روان و بنیانگذران به سببهای مختلف (مثلا ذات پیشقراولی، هیجان زدگی و...) هم سنت نیک بنا کرده اند و هم سنت زشت...
#هدایت ِ برآمده در خاندان قاجار چهار ساله بود که مردم را عاصی ِ #قاجار دید تا شاه قجر در تابستان ۱۲۸۵ مجبور شود فرمان مشروطه را امضا کند و سیر محدودیت و سقوط ایل قاجار سرعت گیرد..
تاثیر این محرومیت از مصادر اجدادی چه تاثیری بر نگاه یک جوان هنرمند و حساس داشته است؟!
وقتی #هدایت بیست ساله بود رضای میرپنج دیگر شاه شده بود و اصلاحات از بالا را آغاز کرده بود..
در چنین فضای پر تنش اجتماعی، تاریخی و شخصی است که #بوف_کور شکل میگیرد. فضای گذاری که ما همچنان در آن نفس میکشیم.
در دمدمه های این گذار کتابی پدید امده که بیش از هرکتاب معاصر دیگری در هاله ی ابهام تنیده شده و گویا سرنوشت ازلی اش باید همچون نویسنده اش بوده باشد..
#هدایت بوف ِ کور ِ دست نویس را در پنجاه نسخه در #بمبئی پلی کپی کرد واز آنجهت که نمیتوانست آن را به نام خود به طهران بفرستد، سی نسخه اش را برای جمال زاده در سوییس فرستاد تا او بیست وهشت نسخه را به طهران ارسال کند و بعدها یکی دیگر از نسخه ها را به کتابخانه ی مرکزی دانشگاه طهران هدیه دهد..
کتاب، پس از انتقام ِ مذبوحانه ی انگلیس همیشه غدار از شاه وقت،بصورت پاورقی در روزنامه ی ایران ِ #مستعان چاپ شد و پس از آن در پانصد نسخه چاپی به بازار نشر راه یافت.همه ی این چاپها همراه دخل و تصرفاتی است، هم از جانب نویسنده و هم به سبب دست درازی دیگران...
همین سخنان برای اثبات عجیب بودن این کتاب ِ شصت صفحه ای ( چاپ طهران ۹۵ص) بس است.
بازتابها،مهر و کینها، تاثیرات و... همه وهمه تا امروز کتاب را در مه آلودی وسوسه انگیز و ترس آور فروبرده است.
#سیروس شمیسا چاپ اول #داستان_یک_روح را پس از گشایشهای دهه ی هفتاد روانه ی بازار کرد و بارها شاهد تجدید چاپ آن بود.
منتقد و مفسر کتاب با تکیه بر اندوخته های ذهنی و دریافتهای خویش تلاش کرده #بوف_کور را براساس رویکرد اساطیری و مباحث روانکاوانه ی #یونگ به بستر #هرمونتیک بکشاند و مغازله ها و مجادله های دو روح را به تصویر بکشد..
این کتاب خواندنی است بویژه این #دکتر_شمیسا متن اصلی کتاب را
(البته مقطع) در پایان نظرات خویش جای داده است.
#بیست_و_هشت بهمن سال روز به دنیا آمدن مردی است که پس از گذشت شش هفت دهه از مرگش، هنوز در معرض نوری آنچنان که باید قرار نگرفته است..
نور یا انوار؟! #شمیسا تلاش کرده نوری بر خلوت آن روح مرموز بتاباند..
@niyazestanbarani
Telegram
attach 📎