نیازستان
1.57K subscribers
792 photos
107 videos
132 files
234 links
به ایران:
قسم به موی تو و گیسوان بر بادت
غریق آتش نسیان نمی‌شود یادت..
(حوصله دارید هم‌راه شوید)

ارتباط با ادمین
@Mohsenbarani_niyaz
Download Telegram
Forwarded from اتچ بات
#فصلی_درباب_این_خرابشده

همین آغاز بگویم این فصل بسیار طولانی است اما من مختصرش میکنم...
پس از یک شب پریشان ْخوابی، صبح برخاسته_برنخاسته از تخت ِخواب میرویم سراغ گوشی هامان...
کلی پیام هست ونود درصدش آوار ِ اَه اَه است وما ایرانیان ِ بدبخت فلانیم و... آنهای خوشبخت بهمان...
و ترجیع بند پیامها: این خراب شده ی...
نه زن ومرد دارد ونه کوچک و بزرگ و،
نه غنی دارد و نه فقیر، نه تحصیلکرده داردو نه تحصیل ناکرده و...
به این قرار هر روز صبح درآینه، چهره ی زشت وچندش اور بدبختی و فلاکت و....را میبینیم و تا شب به زمین و زمان فحش میدهیم وباز تا برسیم به خوابهای پریشان و...
اول ْمبدع فحش کشیدن به خویش چه کسانی بودندو چرا بذر این #شجره_ی_زقوم اینچنین در خاک وتن تمام دلها و ذهنها مجال رشد کردن یافت؟!
#فرنگ_رفتگان ِ_پرادعای_دست به چیز که از علوم انسانی و هنر فقط حرافی اش را بلد بودند وپیف پیف کردنها را..

مثلا #یدالله_سحابی رفته بود غرب اما برگشت و کارها کرد(یکیش یافتم منبع آب زیر زمینی برای سیمان آبیک که دهه هاست پابرجاست) یا حتا #حسن_مقدم که در #جعفرخان ازفرنگ آمده، خوب آن جماعت متفرعن ِ فحاش را معرفی کرد و...
اما کسانی مثل#هدایت و امثالهم با همه ی توانایی و استعدادشان چه بذری را دراین دیار کاشتند؟ جز اَه اَه و پیف پیف؟ و شدند جاده صاف کن ِفرو ریختن از درون، چراکه وقتی انسان بپذیرد هیولایی پلید است و موجودی بی عرضه و بی خاصیت و دیگران به به و چه چه اند، طبعا آغازگر مرگ و تباهی خویش خواهد شد.. چنانکه اکثریت ما شده ایم ومن این کار را برنامه ی جهان غرب در نابود کردن #تنها_سنگر نجات انسان #ایران میدانم.
اشتباه نکنید خادمان ناآگاه ِ آن پروسه فقط امثال هدایت ها نیستند، این قیچی دَم دیگری هم دارد و همه ی آنان که درین بیست سی سال وقایع ایران را دنبال کرده اند، هم نام ایشان را میدانند هم موسساتشان را و هم بودجه هایی که از جیب #ایران سرریز میشود در خندقی که بقول قرآن هرلحظه #هل_من_مزید میزند #مثنوی نیز درهمین معنا میگوید:
عالمی را لقمه کرد و درکشید
معده اش نعره زنان هل من مزید...
حالا کاری به این دو طایفه ندارم سخن این است #نقش_من و #سهم_من در ویرانی این #خرابشده چقدر است؟!

ما برای بهتر شدن محیط زیستمان
(طبیعی،اجتماعی،خانوادگی، فردی و...) ودر ابعاد ِ زیستی،کاری، فکری،روانی، عاطفی، روحی و.. چه کار کرده ایم؟!
چقدر کاری که برعهده ی ماست درست صورت میگیرد؟ چقدر در خانه و خانواده لبخند میزنیم؟دوستت دارم میگوییم؟ و همدیگر را بجان(نه تن)درآغوش میکشیم؟ چقدر درخیابان دیگران را میبینیم و با دیدنشان مفهوم احترام در دل و ذهنمان نقش میبندد؟!
نه دوستان، هیچ گروهی توانایی به انحطاط کشیدن یک ملت را ندارد مگر آنکه آن ملت خودش خواهان آن انحطاط باشد..لاتلقوا بایدیکم الی التهلکه چیست؟!
ما از آن لحظه ای که به دیگری گفتیم: مگه توکی هستی؟!یه مغازه داری دیگه.. یه کارگری دیگه.. یه مهندسی دیگه... یه معلمی که.. یه راننده تاکسی هستی خب...نهایتش یه مدیری یه پزشکی و... از آن لحظه گام درراهی گذاشتیم که گذر هرثانیه اش پتکی بود بر سر ما، برسر #ایران...
وقتی دیگری کسی نیست من هم کسی نخواهم بود.
وقتی کسی نداند کسی بودن ِخودش در گرو ِکسی دیدن ِدیگران است، فاجعه دندانهای پلیدش را نشان خواهد داد و نشان داده است و اما این دهان که #دهانه_دوزخ است فقط با #عشق بسته میشود، زیرا عشق نه تنها دیدن ِ دیگری، که برتر دیدن ِدیگری است آنگونه که خویش نبینی و کامیابی دیگری را بر خویش ترجیح دهی، چیزی که رضایت جان را در پی دارد و خوش بختانه #ایران هیچگاه ازین عاشقان تهی نبوده چون #شما_هستید...

@niyazestanbarani
Forwarded from اتچ بات
#کتاب_بخوانیم

#داستان_یک_روح

#صادق_هدایت یکی از پیش روان و بنیانگذران حرکتهای جدید هنری، ادبی، فرهنگی و... ایران است.

و همه ی پیش روان و بنیانگذران به سببهای مختلف (مثلا ذات پیشقراولی، هیجان زدگی و...) هم سنت نیک بنا کرده اند و هم سنت زشت...
#هدایت ِ برآمده در خاندان قاجار چهار ساله بود که مردم را عاصی ِ #قاجار دید تا شاه قجر در تابستان ۱۲۸۵ مجبور شود فرمان مشروطه را امضا کند و سیر محدودیت و سقوط ایل قاجار سرعت گیرد..

تاثیر این محرومیت از مصادر اجدادی چه تاثیری بر نگاه یک جوان هنرمند و حساس داشته است؟!
وقتی #هدایت بیست ساله بود رضای میرپنج دیگر شاه شده بود و اصلاحات از بالا را آغاز کرده بود..
در چنین فضای پر تنش اجتماعی، تاریخی و شخصی است که #بوف_کور شکل میگیرد. فضای گذاری که ما همچنان در آن نفس میکشیم.
در دمدمه های این گذار کتابی پدید امده که بیش از هرکتاب معاصر دیگری در هاله ی ابهام تنیده شده و گویا سرنوشت ازلی اش باید همچون نویسنده اش بوده باشد..
#هدایت بوف ِ کور ِ دست نویس را در پنجاه نسخه در #بمبئی پلی کپی کرد واز آنجهت که نمیتوانست آن را به نام خود به طهران بفرستد، سی نسخه اش را برای جمال زاده در سوییس فرستاد تا او بیست وهشت نسخه را به طهران ارسال کند و بعدها یکی دیگر از نسخه ها را به کتابخانه ی مرکزی دانشگاه طهران هدیه دهد..

کتاب، پس از انتقام ِ مذبوحانه ی انگلیس همیشه غدار از شاه وقت،بصورت پاورقی در روزنامه ی ایران ِ #مستعان چاپ شد و پس از آن در پانصد نسخه چاپی به بازار نشر راه یافت.همه ی این چاپها همراه دخل و تصرفاتی است، هم از جانب نویسنده و هم به سبب دست درازی دیگران...

همین سخنان برای اثبات عجیب بودن این کتاب ِ شصت صفحه ای ( چاپ طهران ۹۵ص) بس است.
بازتابها،مهر و کینها، تاثیرات و... همه وهمه تا امروز کتاب را در مه آلودی وسوسه انگیز و ترس آور فروبرده است.

#سیروس شمیسا چاپ اول #داستان_یک_روح را پس از گشایشهای دهه ی هفتاد روانه ی بازار کرد و بارها شاهد تجدید چاپ آن بود.

منتقد و مفسر کتاب با تکیه بر اندوخته های ذهنی و دریافتهای خویش تلاش کرده #بوف_کور را براساس رویکرد اساطیری و مباحث روانکاوانه ی #یونگ به بستر #هرمونتیک بکشاند و مغازله ها و مجادله های دو روح را به تصویر بکشد..
این کتاب خواندنی است بویژه این #دکتر_شمیسا متن اصلی کتاب را
(البته مقطع) در پایان نظرات خویش جای داده است.
#بیست_و_هشت بهمن سال روز به دنیا آمدن مردی است که پس از گذشت شش هفت دهه از مرگش، هنوز در معرض نوری آنچنان که باید قرار نگرفته است..

نور یا انوار؟! #شمیسا تلاش کرده نوری بر خلوت آن روح مرموز بتاباند..

@niyazestanbarani
#هذیان

به نامها فکر می کنم
اسمهایی که تمام زندگی ام را
- در سر سیاه زمستان های بی پایان
که با سربندهای سفید
آوار شد بر تمام بودنم -
مثل لحاف همیشه خنک مادربزرگ گرم میکند
#صمد #جلال #دکتر #داریوش #داریوش #داریوش
- راستی نسل من زیاد داریوش داشت -
همچنین #سعید #محسن #حسن #محبوبه #خسرو #هابیل_علی_اف #رامیز_قلی_اف
#ویکتور_خارا #چه_گوارا
هرچند هیچوقت ازین آخری خوشم نیامد
با رفیق #فیدل و سیگارهای برگ
یکبار هم آخوند محله خواند : چه گوارا!؟
درست مثل اواخر دهه ی هفتاد که در دانشگاه تهران میگفت : آری نان_و تکنولوژی مسأله ای است مهم و این نشست باید به ابعاد مختلف موضوع ورود کند...
آری اسمها ؛ #سیلونه #کازانتزاکیس #چخوف #ایبسن حتا #اریک_فن_دو_نیکن #فروید #نیما #ساعدی #کمال_شهرزاد #کوبا #مالویناس #مری_مالوین #جاناتان_گرت #لابراکا #زاپاتا #گریگوری_پک #ایرلند #بابی_ساندز #ماندلا و شعری که #بامداد گفته بود : تو در آنسوی جهان ...
راستی #تئودوراکیس یا #تارکوفسکی نباید از یادم برود حتا #محمود هم در تمامی شکلهایش #سرشک #سایه و #سیاوش و #هدایت و #امید و ...
و نفسم بند رفته و هنوز
در سینه کش قله های نامهای بزرگم ...
باران باران باران ...
اگر با اینهمه باران سبز نشدیم
ایراد از جای دیگری است...

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#این_یک_نقد_نیست(۱)

- به بهانه ی چاپ کتاب #به_خاطر_بوفالوها
(نوشته ی #سهیل_سرگلزایی)
بخش (۱) #جهان_واژگان و #زبان_محاوره
وقتی(به خاطر بوفالوها) را به دست گرفتم از همان آغاز خیلی چیزها در ذهنم به سماع برخاسته بود
نخست اینکه #به_خاطر را کلا حرف اضافه میدانند و نظر من در این مورد روشن است که در زبان فارسی و عربی این دسته از کلمات برخلاف ظاهر کوچک و نام گول زننده شان بسیار بسیار مهمند.
رغب یعنی میل کرد اما رغب عنه یعنی بیزار شد
مولانا خوب یافته این را که میگوید بیداری به، یا خواب از
پس بخاطر برای خودش جهانی دارد که #برای ندارد. خاطر به معنای خطور کننده است چیزی که ناگهان میتابد به ذهن یا در ذهن
خاطر از خطر است به معنای ارزش، و توأمان شدن معنای آنچه ارزشمند است با #ریسک خودش جهانی است. و‌خاطر به معنای خود ذهن هم هست به این اعتبار که ذهن محل خطور خواطر است و خواطر در فرهنگ معرفتی ما جایگاه و پایگاهی ویژه دارد..
آری این جهان واژه است و این است که نوشتن را برای اهلش دردناک ترین شیوه ی خودکشی میکند. کسی چه میداند شاید #هدایت در انتخاب آن مرگ داشت از مرگی بسیار هولناک تر و دردآور تر می گریخت که نوشتن است.
#به_خاطر ریشه در زبانی دست کم یکی دوهزار ساله دارد و #بوفالو احتمالا هفتاد هشتاد سالی است که از پل هوایی هالیوود گذشته و در پرده های نقره ای بر ما تابیده.
بوفالویی که اگر نه خدا که بزرگترین هدیه ی خدایان محسوب میشده اند به مردمانی رها در دشتهای آزاد سرزمینی که بعدها انسان متوهم، امریکاش نامید و پوستش را قلفتی کند.
(یاد کشتار وحشیانه ی بوفالوها و پوست کندنشان در #رقصنده_با_گرگها نمی افتید؟)
آری بخاطر بوفالوها برای من ترکیبی است محصول دو زیست_جا؛ شرق_غرب_شرق
و این امر بحران می آورد. بحرانی که بیش ۱۲۰ سال است ایران اسیر آن است و چهار پنج نسلی در سطوح مختلف(دانسته و نادانسته) در تلاطم این بحر گرفتارند واین است که در آثار صد سال اخیر مفهوم_واژه ی گیجی در بسیاری از آثار ایرانیان مشهود است چیزی که در این کار هم چندین بار به صور مختلف رخ نمایانده..
خواندن بخاطر بوفالوها برای من از چند نظر لازم بود. یکیش اینکه ببینم نسل بعد از ما مه حالا دارد کم کم کار میسازد کجاست؟! فهم جهان ایشان طبعا در محصولات نهاییشان صورت میگیرد و من اهل مطالعه چه فرقی با بچه های بعد از خودم دارم که از قضا بحران آنها به سبب شتاب ناک تر شدن زندگی پرتلاطم تر از بحران ما باید باشد.
و این، در نثرهای جدید نمود دارد
اگر نسلهای اول نویسندگان صدسال اخیر حتا در پرداختن به داستانهای عامیانه( جمال زاده مثلا) اغلب از نثری تو در تو و مطنطن با جملات طولانی بهره میبرد و نسل بعد سعی کرد این را تعدیل کند که مطبوعات مردم_مخاطب و سینما و رادیو و.. در این تعدیل نقش داشت، کتابهای چاپ شده در دهه های هشتاد و نود تحت تاثیر فضای شتابنده تر رسانه های اینترنتی رفته سمت کوتاهی جملات، سر راستی و پیچیده نبودن عبارات و..
این است که اغلب نویسندگان جوان ناخوآگاه زبان محاوره را برای انتقال مطالب خود انتخاب می کنند و چون راوی اغلب اول شخص است ( نه سوم شخص قدیمی ها) زبان می رود سمت واگویه..
هرچند ممکن است مدافعان این زبان و لحن بگویند نیاز روزگار و خواست مخاطب پرورش یافته در این فضای مجاز این است و این محصول اصیل روزگار است و رسا است و.. اما من چاهی عمیق بر سر راه میبینم چاهی که اگر نویسنده بتواند اش بیرون بیاید اثری را ارائه خواهد داد که هرقدر هم زیبا باشد #تشخص ندارد. #فردیت ندارد و این نتیجه ی پناه بردن به زبانی است که ذاتا برای بیان هنری ساخته نشده است زبانی که اصلش ارتباط است بدون کمترین پارازیت در حالیکه ما می دانیم هرچه هنرمند بیشتر به مرزهای عالم متفاوت هنر نزدیک میشود رسانگی زبان فرو میریزد.چون هنرمند چیزهایی ومیبیند که حتا زبان متعالی هم تاب تاباندنش را ندارد چه برسد به زبان محاوره.
این است که شعرها و قطعات ادبی و داستانها و رمانهای روزگار ما همه شبیه هم اند و مثلا برعکس قدیمتر ها(چهل-پنجاه سال پیش و بیشتر) یک متن نمی گوید من محصول کدام کارخانه ی کیمیاگری ام. باید بگردی نام نویسنده را پیدا کنی
من شاید ناگزیر بودن و تاثیرات مثبت چنین زبان و لحنی را نتوانم کتمان کنم( راوی اول شخص اهل واگویه باید خودمانی حرف بزند امکان همذات پنداری مخاطب بیشتر می شود و..)اما می دانم این کار مثل خود نوشتن راه رفتن بر پل صراطی است که از مو نازک تر و از تیغ برنده تر است(متن از تشخص می افتد، هنرمند اسیر ذائقه ی مخاطب می شود میتواند معرف تسلط نداشتن بر متون کلاسیک باشد و..)👇👇
Forwarded from اتچ بات
#کتاب_بخوانیم

#داستان_یک_روح

#صادق_هدایت یکی از پیش روان و بنیانگذران حرکتهای جدید هنری، ادبی، فرهنگی و... ایران است.

و همه ی پیش روان و بنیانگذران به سببهای مختلف (مثلا ذات پیشقراولی، هیجان زدگی و...) هم سنت نیک بنا کرده اند و هم سنت زشت...
#هدایت ِ برآمده در خاندان قاجار چهار ساله بود که مردم را عاصی ِ #قاجار دید تا شاه قجر در تابستان ۱۲۸۵ مجبور شود فرمان مشروطه را امضا کند و سیر محدودیت و سقوط ایل قاجار سرعت گیرد..

تاثیر این محرومیت از مصادر اجدادی چه تاثیری بر نگاه یک جوان هنرمند و حساس داشته است؟!
وقتی #هدایت بیست ساله بود رضای میرپنج دیگر شاه شده بود و اصلاحات از بالا را آغاز کرده بود..
در چنین فضای پر تنش اجتماعی، تاریخی و شخصی است که #بوف_کور شکل میگیرد. فضای گذاری که ما همچنان در آن نفس میکشیم.
در دمدمه های این گذار کتابی پدید امده که بیش از هرکتاب معاصر دیگری در هاله ی ابهام تنیده شده و گویا سرنوشت ازلی اش باید همچون نویسنده اش بوده باشد..
#هدایت بوف ِ کور ِ دست نویس را در پنجاه نسخه در #بمبئی پلی کپی کرد واز آنجهت که نمیتوانست آن را به نام خود به طهران بفرستد، سی نسخه اش را برای جمال زاده در سوییس فرستاد تا او بیست وهشت نسخه را به طهران ارسال کند و بعدها یکی دیگر از نسخه ها را به کتابخانه ی مرکزی دانشگاه طهران هدیه دهد..

کتاب، پس از انتقام ِ مذبوحانه ی انگلیس همیشه غدار از شاه وقت،بصورت پاورقی در روزنامه ی ایران ِ #مستعان چاپ شد و پس از آن در پانصد نسخه چاپی به بازار نشر راه یافت.همه ی این چاپها همراه دخل و تصرفاتی است، هم از جانب نویسنده و هم به سبب دست درازی دیگران...

همین سخنان برای اثبات عجیب بودن این کتاب ِ شصت صفحه ای ( چاپ طهران ۹۵ص) بس است.
بازتابها،مهر و کینها، تاثیرات و... همه وهمه تا امروز کتاب را در مه آلودی وسوسه انگیز و ترس آور فروبرده است.

#سیروس شمیسا چاپ اول #داستان_یک_روح را پس از گشایشهای دهه ی هفتاد روانه ی بازار کرد و بارها شاهد تجدید چاپ آن بود.

منتقد و مفسر کتاب با تکیه بر اندوخته های ذهنی و دریافتهای خویش تلاش کرده #بوف_کور را براساس رویکرد اساطیری و مباحث روانکاوانه ی #یونگ به بستر #هرمونتیک بکشاند و مغازله ها و مجادله های دو روح را به تصویر بکشد..
این کتاب خواندنی است بویژه این #دکتر_شمیسا متن اصلی کتاب را
(البته مقطع) در پایان نظرات خویش جای داده است.
#بیست_و_هشت بهمن سال روز به دنیا آمدن مردی است که پس از گذشت شش هفت دهه از مرگش، هنوز در معرض نوری آنچنان که باید قرار نگرفته است..

نور یا انوار؟! #شمیسا تلاش کرده نوری بر خلوت آن روح مرموز بتاباند..

@niyazestanbarani
Forwarded from اتچ بات
#کتاب_بخوانیم

#داستان_یک_روح

#صادق_هدایت یکی از پیش روان و بنیانگذران حرکتهای جدید هنری، ادبی، فرهنگی و... ایران است.

و همه ی پیش روان و بنیانگذران به سببهای مختلف (مثلا ذات پیشقراولی، هیجان زدگی و...) هم سنت نیک بنا کرده اند و هم سنت زشت...
#هدایت ِ برآمده در خاندان قاجار چهار ساله بود که مردم را عاصی ِ #قاجار دید تا شاه قجر در تابستان ۱۲۸۵ مجبور شود فرمان مشروطه را امضا کند و سیر محدودیت و سقوط ایل قاجار سرعت گیرد..

تاثیر این محرومیت از مصادر اجدادی چه تاثیری بر نگاه یک جوان هنرمند و حساس داشته است؟!
وقتی #هدایت بیست ساله بود رضای میرپنج دیگر شاه شده بود و اصلاحات از بالا را آغاز کرده بود..
در چنین فضای پر تنش اجتماعی، تاریخی و شخصی است که #بوف_کور شکل میگیرد. فضای گذاری که ما همچنان در آن نفس میکشیم.
در دمدمه های این گذار کتابی پدید امده که بیش از هرکتاب معاصر دیگری در هاله ی ابهام تنیده شده و گویا سرنوشت ازلی اش باید همچون نویسنده اش بوده باشد..
#هدایت بوف ِ کور ِ دست نویس را در پنجاه نسخه در #بمبئی پلی کپی کرد واز آنجهت که نمیتوانست آن را به نام خود به طهران بفرستد، سی نسخه اش را برای جمال زاده در سوییس فرستاد تا او بیست وهشت نسخه را به طهران ارسال کند و بعدها یکی دیگر از نسخه ها را به کتابخانه ی مرکزی دانشگاه طهران هدیه دهد..

کتاب، پس از انتقام ِ مذبوحانه ی انگلیس همیشه غدار از شاه وقت،بصورت پاورقی در روزنامه ی ایران ِ #مستعان چاپ شد و پس از آن در پانصد نسخه چاپی به بازار نشر راه یافت.همه ی این چاپها همراه دخل و تصرفاتی است، هم از جانب نویسنده و هم به سبب دست درازی دیگران...

همین سخنان برای اثبات عجیب بودن این کتاب ِ شصت صفحه ای ( چاپ طهران ۹۵ص) بس است.
بازتابها،مهر و کینها، تاثیرات و... همه وهمه تا امروز کتاب را در مه آلودی وسوسه انگیز و ترس آور فروبرده است.

#سیروس شمیسا چاپ اول #داستان_یک_روح را پس از گشایشهای دهه ی هفتاد روانه ی بازار کرد و بارها شاهد تجدید چاپ آن بود.

منتقد و مفسر کتاب با تکیه بر اندوخته های ذهنی و دریافتهای خویش تلاش کرده #بوف_کور را براساس رویکرد اساطیری و مباحث روانکاوانه ی #یونگ به بستر #هرمونتیک بکشاند و مغازله ها و مجادله های دو روح را به تصویر بکشد..
این کتاب خواندنی است بویژه این #دکتر_شمیسا متن اصلی کتاب را
(البته مقطع) در پایان نظرات خویش جای داده است.
#بیست_و_هشت بهمن سال روز به دنیا آمدن مردی است که پس از گذشت شش هفت دهه از مرگش، هنوز در معرض نوری آنچنان که باید قرار نگرفته است..

نور یا انوار؟! #شمیسا تلاش کرده نوری بر خلوت آن روح مرموز بتاباند..

@niyazestanbarani