#بایگانی
همیشه باور داشته ام یکی از نقایص زندگی ما ایرانیان نداشتن #بایگانی درست و حسابی است (چه فردی چه اجتماعی) گویا قوی ترین بایگان سوزها و گذشته ویران کنها #اسکندر بوده و بعد شاهان ساسانی، دقت کنید ایشان آنقدر اثار و مدارک روزگار #اشکانیان را سوزانده اند که تقریبا هیچ چیز از آنها نمیدانیم. شما احتمالا نمیدانید در دوره ی ننگین #قاجار کسی مسول ویرانی آثار گوناگون #صفویه در تمام ایران بویژه سپاهان بوده است که همین چند اثر باقی مانده به پایمردی او و زیرسبیلی رد کردن او باقی مانده است.
ما در زندگی شخصی نیز این سفارش را بارها شنیده ایم؛ #فراموشش_کن..
اما باید این خلأ بزرگ را ترمیم کرد.
عکس بالا مرا یاد ایام نوجوانی انداخت که دراواخر دهه ی شصت سه تار به دست درخیابان میرفتم و نگاههای متعجب مردم را میدیدم ومیترسیدم
کسی متعرضم نشد اما هراس همیشه بود. پیشتر داستان #سه_تار #جلال_آل_احمد را خوانده بودم و همیشه منتظر شکسته شدن سازم بودم سازمن نشکست اماگویا بسیاری سازها شکسته شدند تا یک ملت برسد به اینجا
راستی (آقای شما هم #جنتلمنه)؟!
پ.ن: فرصت کردید نام امضاکننده را گوگل کنید
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
همیشه باور داشته ام یکی از نقایص زندگی ما ایرانیان نداشتن #بایگانی درست و حسابی است (چه فردی چه اجتماعی) گویا قوی ترین بایگان سوزها و گذشته ویران کنها #اسکندر بوده و بعد شاهان ساسانی، دقت کنید ایشان آنقدر اثار و مدارک روزگار #اشکانیان را سوزانده اند که تقریبا هیچ چیز از آنها نمیدانیم. شما احتمالا نمیدانید در دوره ی ننگین #قاجار کسی مسول ویرانی آثار گوناگون #صفویه در تمام ایران بویژه سپاهان بوده است که همین چند اثر باقی مانده به پایمردی او و زیرسبیلی رد کردن او باقی مانده است.
ما در زندگی شخصی نیز این سفارش را بارها شنیده ایم؛ #فراموشش_کن..
اما باید این خلأ بزرگ را ترمیم کرد.
عکس بالا مرا یاد ایام نوجوانی انداخت که دراواخر دهه ی شصت سه تار به دست درخیابان میرفتم و نگاههای متعجب مردم را میدیدم ومیترسیدم
کسی متعرضم نشد اما هراس همیشه بود. پیشتر داستان #سه_تار #جلال_آل_احمد را خوانده بودم و همیشه منتظر شکسته شدن سازم بودم سازمن نشکست اماگویا بسیاری سازها شکسته شدند تا یک ملت برسد به اینجا
راستی (آقای شما هم #جنتلمنه)؟!
پ.ن: فرصت کردید نام امضاکننده را گوگل کنید
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#یادداشت_همیشه..
#ضرورت_پیر (با نگاهی به مثنوی)
مشکل از آنجا شکل میگیرد که انسان چهل ساله ی اهل دقت چیزهایی دیده و تجربه کرده که انسان بیست سی ساله چندان ربطی با آن تجارب ندارد و طبعا انسان شست هفتاد ساله هم چیزهایی تجربه کرده که آن انسان چهل ساله بدان شکل ندیده و نشنیده..
این است که #حیوان_تاریخمند بیشتر به هم پیوند میخورد و نسل بعد برای رشد و رستگاری ذاتا نیازمند نسل پیشین و تجارب آن است و اینطور است که #زبان #سند و #کتاب می آفریند و #بایگانی ( وجه تمایز کشورهای کامیاب و ناکام) شکل میگیرد و...
چرا اینها را نوشتم؟ منظور تبیینی بود بر چرایی موضع گیریهای من میانسال نسبت به توی جوان و آن بزرگسال عزیز نسبت به من..عقبه ی سخنان و موضع گیریهای ما نخست تجارب و دانشهای بایگانی شده ی ماست و اوکه پیشتر از ما پا برای سیاره ی سرد گذشته، بیشتر از مادیده و..
اینجاست که یکی از دلایل اینهمه پافشاری بر داشتن #پیر را در فرهنگ دیرسال و #تاریخمند ایران درمی یابیم از مه آلود آیین شگفت #مهر تا حضور #زال تا #شمس_مولانا و...تا امروز
منی که دست ارادت به پیری نداده ام و بارها گفته ام اگر #بخواهی و #بمانی در راه #پیران_درگاه در هیاتهای گوناگون به دستگیری ات می آیند لحظه ای در آنهمه پافشاری مولانا تردید ندارم که گفت:
من نجویم زین سپس راه اثیر
پیر جویم پیر جویم پیر پیر...
آری یک وارسته از دیو خویشتن ضرورت است تا از چیزهایی بگوید و دانسته هایی را جلوی تشنه ی حق بگذارد که بدون آن دانسته در مسیر بهشت هم که باشی سر از دوزخ درمی آوری..
اگر بزرگی رهیده از #منیت، اگر وارسته ای جدا شده از #خشم، اگر #رواداری رهیده از #آز اکر #پدر شده ای عاشق #فرزند و اگر #دلیل و راهنمایی تن رهاکرده و #فارغ_از_سود_و_زیان دیدید با تمام وجود و با تمام طلب و خواست دست در #فتراک_این_رحمت_زنید..
دست کمش این است به حرفهایش دقت کنید چرا که:
آنچه در آیینه میبیند جوان
پیر اندر خشت بیند پیش از آن..
البته که چون این کامیابی و رستگاری نیاز بنیادین بشر است راهش مملو از #پیران_ره_نشناس خواهد بود و هزاران ابلیس اسیر خویشتن در آن کمین کرده اند تا با گمراه کرده تو کامیاب شوند و در دل سیاهشان ریسه ی کامرانی بروند اما گریز از بند این پلیدترین موجودات راهش دارد. راهی در #درون اگر تو درونت را راست و درست کنی و فقط #توحید و #وحدانیت بخواهی و تنها #هو که همیشه دوراز دستهای آلوده به هست ٍ ماست، بطلبی و منیتی، آز، خشم را محدود و کنی و #عاشق باشی #پیری سر راهت قرار خواهد گرفت تو راست باش تا به دیدار #راستان بروی راستانی که قطعا تو را به بهشت دانایی خواهند رساند فقط هرگز #صبر را فراموش نکن..
صدهزاران کیمیا حق آفریند
کامیابی همچو صبر آدم ندیده..
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#همیشه_شاگرد_مکتب_مثنوی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#ضرورت_پیر (با نگاهی به مثنوی)
مشکل از آنجا شکل میگیرد که انسان چهل ساله ی اهل دقت چیزهایی دیده و تجربه کرده که انسان بیست سی ساله چندان ربطی با آن تجارب ندارد و طبعا انسان شست هفتاد ساله هم چیزهایی تجربه کرده که آن انسان چهل ساله بدان شکل ندیده و نشنیده..
این است که #حیوان_تاریخمند بیشتر به هم پیوند میخورد و نسل بعد برای رشد و رستگاری ذاتا نیازمند نسل پیشین و تجارب آن است و اینطور است که #زبان #سند و #کتاب می آفریند و #بایگانی ( وجه تمایز کشورهای کامیاب و ناکام) شکل میگیرد و...
چرا اینها را نوشتم؟ منظور تبیینی بود بر چرایی موضع گیریهای من میانسال نسبت به توی جوان و آن بزرگسال عزیز نسبت به من..عقبه ی سخنان و موضع گیریهای ما نخست تجارب و دانشهای بایگانی شده ی ماست و اوکه پیشتر از ما پا برای سیاره ی سرد گذشته، بیشتر از مادیده و..
اینجاست که یکی از دلایل اینهمه پافشاری بر داشتن #پیر را در فرهنگ دیرسال و #تاریخمند ایران درمی یابیم از مه آلود آیین شگفت #مهر تا حضور #زال تا #شمس_مولانا و...تا امروز
منی که دست ارادت به پیری نداده ام و بارها گفته ام اگر #بخواهی و #بمانی در راه #پیران_درگاه در هیاتهای گوناگون به دستگیری ات می آیند لحظه ای در آنهمه پافشاری مولانا تردید ندارم که گفت:
من نجویم زین سپس راه اثیر
پیر جویم پیر جویم پیر پیر...
آری یک وارسته از دیو خویشتن ضرورت است تا از چیزهایی بگوید و دانسته هایی را جلوی تشنه ی حق بگذارد که بدون آن دانسته در مسیر بهشت هم که باشی سر از دوزخ درمی آوری..
اگر بزرگی رهیده از #منیت، اگر وارسته ای جدا شده از #خشم، اگر #رواداری رهیده از #آز اکر #پدر شده ای عاشق #فرزند و اگر #دلیل و راهنمایی تن رهاکرده و #فارغ_از_سود_و_زیان دیدید با تمام وجود و با تمام طلب و خواست دست در #فتراک_این_رحمت_زنید..
دست کمش این است به حرفهایش دقت کنید چرا که:
آنچه در آیینه میبیند جوان
پیر اندر خشت بیند پیش از آن..
البته که چون این کامیابی و رستگاری نیاز بنیادین بشر است راهش مملو از #پیران_ره_نشناس خواهد بود و هزاران ابلیس اسیر خویشتن در آن کمین کرده اند تا با گمراه کرده تو کامیاب شوند و در دل سیاهشان ریسه ی کامرانی بروند اما گریز از بند این پلیدترین موجودات راهش دارد. راهی در #درون اگر تو درونت را راست و درست کنی و فقط #توحید و #وحدانیت بخواهی و تنها #هو که همیشه دوراز دستهای آلوده به هست ٍ ماست، بطلبی و منیتی، آز، خشم را محدود و کنی و #عاشق باشی #پیری سر راهت قرار خواهد گرفت تو راست باش تا به دیدار #راستان بروی راستانی که قطعا تو را به بهشت دانایی خواهند رساند فقط هرگز #صبر را فراموش نکن..
صدهزاران کیمیا حق آفریند
کامیابی همچو صبر آدم ندیده..
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#همیشه_شاگرد_مکتب_مثنوی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_درباب_دوستی_خاله_خرسه یا؛
#ما،ایرانیان،چه وقت روی آرامش خواهیم دید؟
گرفت و گیرهای اصلی و فرعی ما ایرانیان کم نیست. نه در حوزه های فردی و شخصی و نه در حوزه های جمعی و اجتماعی. به هزار دلیل سنگ فتنه بر ما میبارد.
مثلا همین روزها بسیاری از پرستاران وبهیاران و پزشکان و تنکسینها و داروخانه ای ها و...(کلا بچه های حوزه ی بهداشت و درمان ما در معرض دهها مشکل و سختی و دشواری و... جدید قرار گرفته اند که باید اضافه شود به دهها مشکل و سختی و... قدیم.
حال در این میان باز به دهها دلیل فردی و اجتماعی و روانشناختی و.. برخی از این عزیزان در دل مرگ #سماع_زندگی میکنند و باز عده ای که همین دیروز از #غارهایشان سرزده اند بیرون معترضند و عربده ی وااسلاماه، توطئه ها و... سرمیکشند.
اولا اینها نمی دانند آنچه خدا و دین و اسلام میدانند هرگز خدا و دین و اسلام نیست انگاره و توهمی است ازین مفاهیم که نقش بسته بر سنگ ذهنشان
دوم ( دلیل اولی هم هست) نه خدا، نه دین و نه اسلام آنقدر حقیر و بی پناهند که بخواهند کسانی چون شما حافظش باشید کسانی که در طول تاریخ دوستیشان با مفاهیم متعالی دوستی همان خرس مثنوی بود است نام دین ایشان را از کام اژدهای نیستی و گمنامی نجات داد اما ایشان بارها برای دور کردن مگسی خُرد چنان سنگی کوفتند بر سر دین که :
سنگ روی خفته را خشخاش کرد
این مثل بر جمله عالم فاش کرد
مهر ابله مهر خرس آمد یقین
کین او مهر است و مهر اوست کین..
(بلا تشبیه به حالمان در این روزها)
این اظهار نظرها و عملها برخی دوستانم را به این پرسش رسانده که ما کی آرامش خواهیم داشت و کی شادی خواهیم کرد؟
پاسخها به این پرسش بسیار است اما نخست میپرسم باید منظورتان از #ما روشن شود.
بارها نوشته ام اگر ما مثلا نسل دهه ی پنجاه و شصت باشد یا مثلا هفتاد و هشتاد داستان یک جور دیده میشود و اگر ما من باشم و فرزندانم و فرزندانشان و... داستان وجوه دیگری خواهد گرفت. اکثریت ما باید تکلیف باورهای پست تاریخی را در خود روشن کنیم باورهایی که بصورت ضرب المثلهای رایج درآمده اند:
دیگی که برای ما نمی جوشد سر سگ درش بجوشد.
آری چنین باورهای مهیبی که در بسیاری از ضرب المثلها هست و اکثریت ما قبولش داریم باید پالایش شود بماند که گروه تریبون دار، حصار امن دار، باسط الید... بسیار بیشتر چنین باورهایی دارد. سخن این است تک تک ما باید به واکاوی خود و تاریخ خود بپردازیم دست به پالایش بزنیم و یادمان باشد چیزی که دهه ها و سده ها تهنشین شده در وجود ما دست کم چندین سال تلاش میخواهد که به سامان برسد.
پس #ما یعنی همه ی گذشته و آینده مان و سروسامان دادن به این عظمت هم آگاهی فراوان میخواهد هم تلاش فردی و جمعی فراوان...
از جمله ی این تلاشها در سطح عام مطالعه و دقت در متون است ( کتابها، فیلمها، اتفاقاتی که در برابر چشم ما می افتد و..) ما برای کامرانی و نهایتا کامیابی نیازمند مطالعه و مهمتر از آن درست کردن یک #بایگانی محکم هستیم ( چیزی که در طول تاریخ ما ازجانب همه ی صاحب قدرتان حذف شده در حالیکه در غرب اساس تحولات عمده بوده.
بدین قرار که اسکند ملعون تمام اسناد هخامنشیان را سوزاند بعد که ساسانیان غالب شدند تمام اسناد اشکانیان را سوزاندند، بعد اعراب بیابانگرد تمام اسناد ساسانیان را بعد غزنویان بیست سی حلد تاریخ بیهقی را و... پهلوی قاجار را، ج.ا پهلوی را بعد کا رسید به رییس جمهوران و مدیران مثلا معجزه ی هزاره ی سوم کل تاریخ انقلابی که او را از هیچ به همه چیز رسانده نفی میکرد و مدیر حقیر سر کارآمده تمام کارهای مدیر قبلی را) باری از بزرگترین ضعفهای ما ایرانیان نداشتن #بایگانی به سامان است چون همه چیز که نابود شد زبلها تاریخ دیگری برای ما مینویسند درست مثل جاهلان و سودجویان و پلیدان زرنگی که دوره ی دیکتاتوری پهلوی را دارند سپید سپید رنگ میزنند و البته تقصیر آقایان بچه زرنگ انقلابی در این حادثه ی مهیب زیاداست چون کلا رنگ سیاه پاشیدند به پنجاه شصت سال که هیچ هزاران سال تاریخ ایران...
بنابراین؛
۱-ما یعنی کل گذشته و آینده ی خاکستری مان
۲- با مطالعه و کار طاقت فرسا باید تکلیفمان را با سیاهیها و سفیدیهایمان روشن کنیم
۳-این کار در سطح عموم و نیز خواص مولد فکر صورت بگیرد
۴- نیازمند یک بایگانی محکم و ماندگاریم در زندگی فردی جمعی
۵- باید بدانیم تاریخ ما و منطقه ی در هم ریخته ی ما دیگ درهم جوش غریبی است هرگونه گفتار و کردار اگر این شئیٌ-عُجاب را در نظر نگیرد راه به امنیتی پایدار نخواهد برد...
۶-....به گمانم باید همه خشتی بیاریم و خشت خشت خانه ی امنی بسازیم و...
الحمدلله اولا و آخرا
#دکتر-محسن-یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#ما،ایرانیان،چه وقت روی آرامش خواهیم دید؟
گرفت و گیرهای اصلی و فرعی ما ایرانیان کم نیست. نه در حوزه های فردی و شخصی و نه در حوزه های جمعی و اجتماعی. به هزار دلیل سنگ فتنه بر ما میبارد.
مثلا همین روزها بسیاری از پرستاران وبهیاران و پزشکان و تنکسینها و داروخانه ای ها و...(کلا بچه های حوزه ی بهداشت و درمان ما در معرض دهها مشکل و سختی و دشواری و... جدید قرار گرفته اند که باید اضافه شود به دهها مشکل و سختی و... قدیم.
حال در این میان باز به دهها دلیل فردی و اجتماعی و روانشناختی و.. برخی از این عزیزان در دل مرگ #سماع_زندگی میکنند و باز عده ای که همین دیروز از #غارهایشان سرزده اند بیرون معترضند و عربده ی وااسلاماه، توطئه ها و... سرمیکشند.
اولا اینها نمی دانند آنچه خدا و دین و اسلام میدانند هرگز خدا و دین و اسلام نیست انگاره و توهمی است ازین مفاهیم که نقش بسته بر سنگ ذهنشان
دوم ( دلیل اولی هم هست) نه خدا، نه دین و نه اسلام آنقدر حقیر و بی پناهند که بخواهند کسانی چون شما حافظش باشید کسانی که در طول تاریخ دوستیشان با مفاهیم متعالی دوستی همان خرس مثنوی بود است نام دین ایشان را از کام اژدهای نیستی و گمنامی نجات داد اما ایشان بارها برای دور کردن مگسی خُرد چنان سنگی کوفتند بر سر دین که :
سنگ روی خفته را خشخاش کرد
این مثل بر جمله عالم فاش کرد
مهر ابله مهر خرس آمد یقین
کین او مهر است و مهر اوست کین..
(بلا تشبیه به حالمان در این روزها)
این اظهار نظرها و عملها برخی دوستانم را به این پرسش رسانده که ما کی آرامش خواهیم داشت و کی شادی خواهیم کرد؟
پاسخها به این پرسش بسیار است اما نخست میپرسم باید منظورتان از #ما روشن شود.
بارها نوشته ام اگر ما مثلا نسل دهه ی پنجاه و شصت باشد یا مثلا هفتاد و هشتاد داستان یک جور دیده میشود و اگر ما من باشم و فرزندانم و فرزندانشان و... داستان وجوه دیگری خواهد گرفت. اکثریت ما باید تکلیف باورهای پست تاریخی را در خود روشن کنیم باورهایی که بصورت ضرب المثلهای رایج درآمده اند:
دیگی که برای ما نمی جوشد سر سگ درش بجوشد.
آری چنین باورهای مهیبی که در بسیاری از ضرب المثلها هست و اکثریت ما قبولش داریم باید پالایش شود بماند که گروه تریبون دار، حصار امن دار، باسط الید... بسیار بیشتر چنین باورهایی دارد. سخن این است تک تک ما باید به واکاوی خود و تاریخ خود بپردازیم دست به پالایش بزنیم و یادمان باشد چیزی که دهه ها و سده ها تهنشین شده در وجود ما دست کم چندین سال تلاش میخواهد که به سامان برسد.
پس #ما یعنی همه ی گذشته و آینده مان و سروسامان دادن به این عظمت هم آگاهی فراوان میخواهد هم تلاش فردی و جمعی فراوان...
از جمله ی این تلاشها در سطح عام مطالعه و دقت در متون است ( کتابها، فیلمها، اتفاقاتی که در برابر چشم ما می افتد و..) ما برای کامرانی و نهایتا کامیابی نیازمند مطالعه و مهمتر از آن درست کردن یک #بایگانی محکم هستیم ( چیزی که در طول تاریخ ما ازجانب همه ی صاحب قدرتان حذف شده در حالیکه در غرب اساس تحولات عمده بوده.
بدین قرار که اسکند ملعون تمام اسناد هخامنشیان را سوزاند بعد که ساسانیان غالب شدند تمام اسناد اشکانیان را سوزاندند، بعد اعراب بیابانگرد تمام اسناد ساسانیان را بعد غزنویان بیست سی حلد تاریخ بیهقی را و... پهلوی قاجار را، ج.ا پهلوی را بعد کا رسید به رییس جمهوران و مدیران مثلا معجزه ی هزاره ی سوم کل تاریخ انقلابی که او را از هیچ به همه چیز رسانده نفی میکرد و مدیر حقیر سر کارآمده تمام کارهای مدیر قبلی را) باری از بزرگترین ضعفهای ما ایرانیان نداشتن #بایگانی به سامان است چون همه چیز که نابود شد زبلها تاریخ دیگری برای ما مینویسند درست مثل جاهلان و سودجویان و پلیدان زرنگی که دوره ی دیکتاتوری پهلوی را دارند سپید سپید رنگ میزنند و البته تقصیر آقایان بچه زرنگ انقلابی در این حادثه ی مهیب زیاداست چون کلا رنگ سیاه پاشیدند به پنجاه شصت سال که هیچ هزاران سال تاریخ ایران...
بنابراین؛
۱-ما یعنی کل گذشته و آینده ی خاکستری مان
۲- با مطالعه و کار طاقت فرسا باید تکلیفمان را با سیاهیها و سفیدیهایمان روشن کنیم
۳-این کار در سطح عموم و نیز خواص مولد فکر صورت بگیرد
۴- نیازمند یک بایگانی محکم و ماندگاریم در زندگی فردی جمعی
۵- باید بدانیم تاریخ ما و منطقه ی در هم ریخته ی ما دیگ درهم جوش غریبی است هرگونه گفتار و کردار اگر این شئیٌ-عُجاب را در نظر نگیرد راه به امنیتی پایدار نخواهد برد...
۶-....به گمانم باید همه خشتی بیاریم و خشت خشت خانه ی امنی بسازیم و...
الحمدلله اولا و آخرا
#دکتر-محسن-یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشتهای_پریشانی
#ما_و_تاریخ_تاریخ_سوزی
حکمت خالده ی #فراموشش_کن
۱- سر سیاه زمستان هفده سالگی از میان کتابهایی که می خواندم دو کتاب نقش بست بر وجودم: #نامه_های_تیرباران_شدگان و #غزل_داستانهای_سال_بد..
۲- آلمان همیشه برایم سرزمین شگفتی بوده و رعب.. شگفت بود چون گوته داشت و نیچه ، هگل و شلایر ماخر و کانت، هایدگر داشت رزا و هانا و.. مگر میشود اینهمه پر بود؟! شگفت بود چون بعد از تحقیر شدن درسال ۱۹۱۸ به دست دول متفق بیست سال نشده چنان قوی شد که آتش انداخت به تمام جهان و خود بیشتر از همه سوخت و خاکستر شد . اما پس از تحقیر مجدد در سال ۱۹۴۵ فقط بیست بیست و پنج سال لازم داشت که بشود جز قدرتمند ترین اقتصاد جهان و رعب آور بود چون هیتلر داشت و هیملر، گوبلز داشت و آیشمن و..
۳-دراین شگفتی رعب آور کتاب کوچک اما مهیب #نامه_های_تیرباران_شدگان را خواندم. پا به پای نوجوان و پیر و دختر و اغلب پسر میگریستم و تحسین میکردم و قلبم یخ میزد و شعله ور می شدم و هی یک سوال تکرار میشد: آلمانها به چه سبب شرح محاکمات این مخالفان خود را بایگانی کرده بودند و حتا نامه های آخر اعدامیانش با اسم و رسم ثبت و ضبط کرده بودند.. مگر کار راحت این نبود که بی هیچ نشانی دشمنان را معدوم کنند و خلاص؟ مگر احتمال نمی دادند اینها روزی می افتد به چنگ دیگران و..چرا اینها را نگه میداشتند!؟
و باید سالها میگذشت که بفهمم همانطور که #ژن_تاریخی من ایرانی برایش بدیهی است که باید سوخت و چیزی به جا نگذارد ژن آلمانی بداهتا میگفته هرچه انجام داده ایم ( نیک یا زشت) باید بماند برای نسل بعد تا از روی آن زندگی اش را بسازد. به همین سادگی
و بعد که به تاریخ خودمان نگاه کردم با تاریخ تاریخ_سوزی روبرو شدم #اسکندر الواح و پوست نوشته های فراوان نابود کرد و چون ساسانیان بر تخت نشستند چنان همه چیز را سوزاندند که جز چند نام مبهم چیزی نماند برای تاریخ.. تازیان نه تنها کتاب سوزاندند که هرکس را که خط خوارزمی میدانست سربریدند و غزنویان و بعدی هایشان نه تنها ۲۵ جلد از کتاب سی جلدی معتمدان خویش را به عمد تباه کردند که ۲۰۰ سال شاهنامه سوزاندند و ..قاجار ماموران داشت و چشم و گوشان تا ویران کنند هر بنا و اثری را که صفویان بجا نهاده بودند وپهلوی هر اثری از قاجار را انکار و امحا کرد تا خودش اسیر همین رفتار از سوی مجموعه ای شود که نه تنها پنجاه سال پیش از خود که هزاران سال پیش از خود را محو میخواست و منکر بود. مجموعه ای که در خودش رسید به نفی خودش هاشمی چشم پوشید بر دولت جنگ تا اصلاحات او را عقب براند تا عفریته ای بالا بیاید که کل سی سال قبل از خود را نفی کند و.. پیوسته شد این سلسله تا روز قیامت
آری حاکمان ما اثبات خود را در نفی دیگری دیده اند ومحو دیگری و در این کار چنان پیش رفته اند که کل تاریخ ما غرق تاریکی ابهام است کأنه در سیاهی است که میتوان حاکمیت شد
بعدها دیدم گویا این امری #شرقی است ( شرق نه در معنای اشراقی اش البته )
ممتیک ما شده این ابهام
به سبب سیاهزایی های مدام از بالا به پایین ما جلوی کدام واقعه یا فرد نمی توانیم علامت (؟!) نگذاریم؟ شیخ فضل الله وستایشگرش جلال جنی (؟!)
میرزاده ی عشقی وفرخی یزدی(؟!)
رضاشاه (؟!) #کاشانی (؟!) و..بیا تا #سینمارکس و چندین و چند مسعود و سعید(؟!) طالقانی و مطهری و بهشتی (؟!) سیزده آبان(؟!) رفسنجانی(؟!) جنگ (؟!) #مک_فارلین(؟!) #احمدی_نژاد(؟!).. کدام این وقایع روشن است که اطمینان بسازد؟ و این نبود نور و فقدان اطمینان به چه کسانی نیرو می دهد؟!
میگویم این در تاریکی و ابهام انداختن به سبب امحا مخصوص ایران نیست و یاد شوروی می افتم مرگ #ژدانف، #واقعه_ی_لنینگراد ، مرگ #کیریف، #توخاچفسکی ، و نهایتا مرگ خود #استالین که با آلمانها مذاکره میکرد و در همان حال کسانی را به اتهام میل به مذاکره با آلمانها سر میکوفت..
آری امروز نیز ارباب قدرت و ثروت و شهرت و... هیچ کدام به صورت عریان خاطرات خود را نمی نویسند و اگر بنویسند تنها اتفاقی که می افتد افزودن سیاهی و ابهام است چیزی که برایش ساخته شده اند
به گمانم در کل تاریخ ما یک استثنا وجود دارد آنهم مردان مردی است که بیش از هزار سال پیش گله به گله ی این خاک را چرخیدند و حکایات موجود را از گذشته جمع کردند و سپردند به فردوسی و او با امانتداری بسیار گرد آورد و همین بایگانی ناقص را جاودانه کرد تا کمی بدانیم که بوده ایم و چه شده ایم و چه میتوانیم بشویم و چگونه.
برگردیم به سوال اول :
چرا آلمان می تواند طی بیست سال از خاکستر برآید و ما پس از سی سال هنوز نتوانسته ایم آبادان و خرمشهر را آباد و خرم کنیم!؟
من فکر میکنم کسانی مثل شاملو به جای بلغور #این_ملت_حافظه_ی_تاریخی ندارد باید #بایگانی این حافظه را پدید می آوردند کاری که تقریبا هیچکس برای نجات نسل بعد نکرده است نه گوکوش نه فرح پهلوی نه بچه های اصیل جنگ و👇👇👇
#ما_و_تاریخ_تاریخ_سوزی
حکمت خالده ی #فراموشش_کن
۱- سر سیاه زمستان هفده سالگی از میان کتابهایی که می خواندم دو کتاب نقش بست بر وجودم: #نامه_های_تیرباران_شدگان و #غزل_داستانهای_سال_بد..
۲- آلمان همیشه برایم سرزمین شگفتی بوده و رعب.. شگفت بود چون گوته داشت و نیچه ، هگل و شلایر ماخر و کانت، هایدگر داشت رزا و هانا و.. مگر میشود اینهمه پر بود؟! شگفت بود چون بعد از تحقیر شدن درسال ۱۹۱۸ به دست دول متفق بیست سال نشده چنان قوی شد که آتش انداخت به تمام جهان و خود بیشتر از همه سوخت و خاکستر شد . اما پس از تحقیر مجدد در سال ۱۹۴۵ فقط بیست بیست و پنج سال لازم داشت که بشود جز قدرتمند ترین اقتصاد جهان و رعب آور بود چون هیتلر داشت و هیملر، گوبلز داشت و آیشمن و..
۳-دراین شگفتی رعب آور کتاب کوچک اما مهیب #نامه_های_تیرباران_شدگان را خواندم. پا به پای نوجوان و پیر و دختر و اغلب پسر میگریستم و تحسین میکردم و قلبم یخ میزد و شعله ور می شدم و هی یک سوال تکرار میشد: آلمانها به چه سبب شرح محاکمات این مخالفان خود را بایگانی کرده بودند و حتا نامه های آخر اعدامیانش با اسم و رسم ثبت و ضبط کرده بودند.. مگر کار راحت این نبود که بی هیچ نشانی دشمنان را معدوم کنند و خلاص؟ مگر احتمال نمی دادند اینها روزی می افتد به چنگ دیگران و..چرا اینها را نگه میداشتند!؟
و باید سالها میگذشت که بفهمم همانطور که #ژن_تاریخی من ایرانی برایش بدیهی است که باید سوخت و چیزی به جا نگذارد ژن آلمانی بداهتا میگفته هرچه انجام داده ایم ( نیک یا زشت) باید بماند برای نسل بعد تا از روی آن زندگی اش را بسازد. به همین سادگی
و بعد که به تاریخ خودمان نگاه کردم با تاریخ تاریخ_سوزی روبرو شدم #اسکندر الواح و پوست نوشته های فراوان نابود کرد و چون ساسانیان بر تخت نشستند چنان همه چیز را سوزاندند که جز چند نام مبهم چیزی نماند برای تاریخ.. تازیان نه تنها کتاب سوزاندند که هرکس را که خط خوارزمی میدانست سربریدند و غزنویان و بعدی هایشان نه تنها ۲۵ جلد از کتاب سی جلدی معتمدان خویش را به عمد تباه کردند که ۲۰۰ سال شاهنامه سوزاندند و ..قاجار ماموران داشت و چشم و گوشان تا ویران کنند هر بنا و اثری را که صفویان بجا نهاده بودند وپهلوی هر اثری از قاجار را انکار و امحا کرد تا خودش اسیر همین رفتار از سوی مجموعه ای شود که نه تنها پنجاه سال پیش از خود که هزاران سال پیش از خود را محو میخواست و منکر بود. مجموعه ای که در خودش رسید به نفی خودش هاشمی چشم پوشید بر دولت جنگ تا اصلاحات او را عقب براند تا عفریته ای بالا بیاید که کل سی سال قبل از خود را نفی کند و.. پیوسته شد این سلسله تا روز قیامت
آری حاکمان ما اثبات خود را در نفی دیگری دیده اند ومحو دیگری و در این کار چنان پیش رفته اند که کل تاریخ ما غرق تاریکی ابهام است کأنه در سیاهی است که میتوان حاکمیت شد
بعدها دیدم گویا این امری #شرقی است ( شرق نه در معنای اشراقی اش البته )
ممتیک ما شده این ابهام
به سبب سیاهزایی های مدام از بالا به پایین ما جلوی کدام واقعه یا فرد نمی توانیم علامت (؟!) نگذاریم؟ شیخ فضل الله وستایشگرش جلال جنی (؟!)
میرزاده ی عشقی وفرخی یزدی(؟!)
رضاشاه (؟!) #کاشانی (؟!) و..بیا تا #سینمارکس و چندین و چند مسعود و سعید(؟!) طالقانی و مطهری و بهشتی (؟!) سیزده آبان(؟!) رفسنجانی(؟!) جنگ (؟!) #مک_فارلین(؟!) #احمدی_نژاد(؟!).. کدام این وقایع روشن است که اطمینان بسازد؟ و این نبود نور و فقدان اطمینان به چه کسانی نیرو می دهد؟!
میگویم این در تاریکی و ابهام انداختن به سبب امحا مخصوص ایران نیست و یاد شوروی می افتم مرگ #ژدانف، #واقعه_ی_لنینگراد ، مرگ #کیریف، #توخاچفسکی ، و نهایتا مرگ خود #استالین که با آلمانها مذاکره میکرد و در همان حال کسانی را به اتهام میل به مذاکره با آلمانها سر میکوفت..
آری امروز نیز ارباب قدرت و ثروت و شهرت و... هیچ کدام به صورت عریان خاطرات خود را نمی نویسند و اگر بنویسند تنها اتفاقی که می افتد افزودن سیاهی و ابهام است چیزی که برایش ساخته شده اند
به گمانم در کل تاریخ ما یک استثنا وجود دارد آنهم مردان مردی است که بیش از هزار سال پیش گله به گله ی این خاک را چرخیدند و حکایات موجود را از گذشته جمع کردند و سپردند به فردوسی و او با امانتداری بسیار گرد آورد و همین بایگانی ناقص را جاودانه کرد تا کمی بدانیم که بوده ایم و چه شده ایم و چه میتوانیم بشویم و چگونه.
برگردیم به سوال اول :
چرا آلمان می تواند طی بیست سال از خاکستر برآید و ما پس از سی سال هنوز نتوانسته ایم آبادان و خرمشهر را آباد و خرم کنیم!؟
من فکر میکنم کسانی مثل شاملو به جای بلغور #این_ملت_حافظه_ی_تاریخی ندارد باید #بایگانی این حافظه را پدید می آوردند کاری که تقریبا هیچکس برای نجات نسل بعد نکرده است نه گوکوش نه فرح پهلوی نه بچه های اصیل جنگ و👇👇👇
#یادداشت_های_پریشانی
#ناگزیری_امید و #همهچیزبودن_بایگانی
بیست وسه چهار سالِ پیش که اوج جوانیها بود و لابد امیدواریهای بهتر شدن اوضاع ایران، درمقدمهی مجموعه غزل «حکایت دل ما» نوشته بودم:
هوا برای رُستن خوب نبود هیچگاه خوب نبودهاست. خشونت تندبادها شاخههامان را شکست، اما چه باک «ریشه» داشتیم..
و حالا طی زمانی به درازای یک نسل کمکم از مرزهای میانسالی هم میگذرم و همچنان امیدوارم.
این امید فردای بهتر البته که توهم نیست چون در کف خیابان جوانهها و نهالها و درختهای رُسته فراوانتر شدهاند چرا که رشد و توسعه جان هستی است. و ایران نمودار شده بر صفحهی تاریخ و جغرافیا بخشی از هستی...
جامعهی ایرانی دوسده است تقلا میکند تا به سطحی بهتر از پیش درآید. این تقلا دقیقا تداعی حال کسی است که کأنه در مرداب افتاده البته که باتلاق بسیار غنی است از مواد لازمه برای رویش البته که مرداب نیلوفر هم دارد اما تقلای عنصر ایرانی برای جنگل شدن بوده است و صد البته که مرداب سدهها مگر به این راحتیها از #بودنش دست میکشد که جنگل شدن آسان باشد؟
با این حال جامعهی ما در تمام تقلاهایش بسیاری چیزها را آزموده ، به بسیاری تکیه گاهها تکیه داده، بر بسیاری موقف ها پا گذارده، بسیاری پلهها و ناپلهها را آزموده و به بسیاری شاخهها و ریسمانها چنگ زده و بسیار بسیار آموخته و اندوخته و... نهایتن به جایی رسیده که #پوست_انداختنش مینامند.
چه بخواهیم یا نه ، چه خوشمان بیاید یا نه و.. این جامعه پوست انداختهاست و به ساختی دیگر رسیده و سربه آسمانی دگر زده... و گرانیگاه امید من همین کلیدواژه است.
و آنقدر معرفت دارم که رسیدن به این نقطه را محصول سوختن جانهایی بسیار در هر قالب و هر خیال بدانم طی سالیان که نه قرنها قرن..
زیرا ذهنم #بایگانی دارد. و بزرگترین خطری که سرانجام این جریان #سربالاطلب را تهدید و تحدید میکند نداشتن بایگانی است. چیزی که از بزرگترین نقاط ضعف انسان ایرانی است و به گمانم پس از بایگانی سوزی اسکندر گجستک بود که امر بسیار بسیار خطیر بایگانی نزد عنصر ایرانی مغفول ماند مگر نزد مردم هنری کسانی مثل فردوسی و بیهقی و... واگر همین بایگانی غیر رسمی هم نبود که دیگر هیچ نشانی از ما نمانده بود.
برای اهمیت بی نظیر بایگانی دقت کنید به ستیز بیمحابای حاکمان با حافظان تاریخ راستین. تمام هنرمندان این دیار که سعی پر حفظ چیزی داشته اند که نسل پسین ببینند و بدانند و بالاتر بروند، مغضوب حاکمانی بودهاند که روایات حقیر خویش را به صحن زندگی انسانها آورده اند و اصرار کرده اند که حقیقت این است، تاریخ این است و فلاح و رستگاری از ما شروع شده است و... قاجار کل تاریخ صفویه را امحا میکرد و پهلوی کل قاجار را و ج.الف کل پهلوی که نه کل دوهزار و پانصد سال را محو میخواست و اگر قاجار با همهی ضرباتش توانست صفویه را از صحن وجود حذف کند پهلوی هم توانست و...بقیه هم میتوانند.
سخنم درباب اهمیت بی همانند بایگانی نبود که مجالی فراخ میطلبد این سخن. حرف بر سر تقلای همه جانبه ی اکثریت ایرانیان بود و پوستانداختشان..
اگر کسی بگوید همه به ویژه منتفعین صاحب قدرت و ثروت و شهرت که همراه این رستنها نیستند و آنها مانع بزرگی در راه تحقق بهتر شدن اکثریت اند و.. حرفی نیست اما قراین نشان میهد نفس جهان و نبض ایران چنان است که تغییر و دگرگونی را به همان لایههای صلب و متصلب ، تحمیل کرده است. تغییر لحن نسلهای اول نشان از تغییر وضع نسلهای دوم دارد چه برسد نسل سومی که حدودن متولدین هفتاد به بعداند..
اگر جامعه ی ایرانی یک جامعه ی زنده باشد که بی شک هست، اگر جامعه ی ایرانی یک پیکر زنده باشد که بی شک هست و اگر این پیکر پوستانداخته که انداخته قطعا تمام لایههایش چنین اند منتها به قول قرآن اگر طوعاً(میل) نباشد کرهاً(نادلخواه) است.
خلاصهی سخن اینکه نشانهی دگرگونی را میتوان در عمق و سطح این جامعه دید و بیشک فردا روز بهتری است اما در این میان هیچ کداممان نباید از امر وجودی و حیاتی #بایگانی غفلت کنیم. مترصدان زبل همیشه هستند. آنها با پاک کردن بخشهایی از حافظهی ما چیزهایی را جای آن ها خواهند گذاشت که میخواهند تا ما را آنگونه شکل دهند که به نفعشان است. برای این کار اتفاقن مخدرهای شگفتی هم ابداع و اختراع کردهاند اگر در میدان روانگردانها مادهای تولید شده که با مصرفش تمام اعمال انجام گرفته در یک بازهی زمانی از حافظهی ما #دیلیت میشود قطعا در عرصات جمعی هم مخدراتی ساختهاند که با ما چنین کنند و اگر چنین شود باز هم ما مجبوریم دوباره تخته سنگ اخوان را یک بار دیگر بگردانیم و باز بخوانیم : نوشته بود همان ..
الحمدلله اولا و آخرا
#محسن_یارمحمدی ۱۴۰۲/۲/۲۳
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#ناگزیری_امید و #همهچیزبودن_بایگانی
بیست وسه چهار سالِ پیش که اوج جوانیها بود و لابد امیدواریهای بهتر شدن اوضاع ایران، درمقدمهی مجموعه غزل «حکایت دل ما» نوشته بودم:
هوا برای رُستن خوب نبود هیچگاه خوب نبودهاست. خشونت تندبادها شاخههامان را شکست، اما چه باک «ریشه» داشتیم..
و حالا طی زمانی به درازای یک نسل کمکم از مرزهای میانسالی هم میگذرم و همچنان امیدوارم.
این امید فردای بهتر البته که توهم نیست چون در کف خیابان جوانهها و نهالها و درختهای رُسته فراوانتر شدهاند چرا که رشد و توسعه جان هستی است. و ایران نمودار شده بر صفحهی تاریخ و جغرافیا بخشی از هستی...
جامعهی ایرانی دوسده است تقلا میکند تا به سطحی بهتر از پیش درآید. این تقلا دقیقا تداعی حال کسی است که کأنه در مرداب افتاده البته که باتلاق بسیار غنی است از مواد لازمه برای رویش البته که مرداب نیلوفر هم دارد اما تقلای عنصر ایرانی برای جنگل شدن بوده است و صد البته که مرداب سدهها مگر به این راحتیها از #بودنش دست میکشد که جنگل شدن آسان باشد؟
با این حال جامعهی ما در تمام تقلاهایش بسیاری چیزها را آزموده ، به بسیاری تکیه گاهها تکیه داده، بر بسیاری موقف ها پا گذارده، بسیاری پلهها و ناپلهها را آزموده و به بسیاری شاخهها و ریسمانها چنگ زده و بسیار بسیار آموخته و اندوخته و... نهایتن به جایی رسیده که #پوست_انداختنش مینامند.
چه بخواهیم یا نه ، چه خوشمان بیاید یا نه و.. این جامعه پوست انداختهاست و به ساختی دیگر رسیده و سربه آسمانی دگر زده... و گرانیگاه امید من همین کلیدواژه است.
و آنقدر معرفت دارم که رسیدن به این نقطه را محصول سوختن جانهایی بسیار در هر قالب و هر خیال بدانم طی سالیان که نه قرنها قرن..
زیرا ذهنم #بایگانی دارد. و بزرگترین خطری که سرانجام این جریان #سربالاطلب را تهدید و تحدید میکند نداشتن بایگانی است. چیزی که از بزرگترین نقاط ضعف انسان ایرانی است و به گمانم پس از بایگانی سوزی اسکندر گجستک بود که امر بسیار بسیار خطیر بایگانی نزد عنصر ایرانی مغفول ماند مگر نزد مردم هنری کسانی مثل فردوسی و بیهقی و... واگر همین بایگانی غیر رسمی هم نبود که دیگر هیچ نشانی از ما نمانده بود.
برای اهمیت بی نظیر بایگانی دقت کنید به ستیز بیمحابای حاکمان با حافظان تاریخ راستین. تمام هنرمندان این دیار که سعی پر حفظ چیزی داشته اند که نسل پسین ببینند و بدانند و بالاتر بروند، مغضوب حاکمانی بودهاند که روایات حقیر خویش را به صحن زندگی انسانها آورده اند و اصرار کرده اند که حقیقت این است، تاریخ این است و فلاح و رستگاری از ما شروع شده است و... قاجار کل تاریخ صفویه را امحا میکرد و پهلوی کل قاجار را و ج.الف کل پهلوی که نه کل دوهزار و پانصد سال را محو میخواست و اگر قاجار با همهی ضرباتش توانست صفویه را از صحن وجود حذف کند پهلوی هم توانست و...بقیه هم میتوانند.
سخنم درباب اهمیت بی همانند بایگانی نبود که مجالی فراخ میطلبد این سخن. حرف بر سر تقلای همه جانبه ی اکثریت ایرانیان بود و پوستانداختشان..
اگر کسی بگوید همه به ویژه منتفعین صاحب قدرت و ثروت و شهرت که همراه این رستنها نیستند و آنها مانع بزرگی در راه تحقق بهتر شدن اکثریت اند و.. حرفی نیست اما قراین نشان میهد نفس جهان و نبض ایران چنان است که تغییر و دگرگونی را به همان لایههای صلب و متصلب ، تحمیل کرده است. تغییر لحن نسلهای اول نشان از تغییر وضع نسلهای دوم دارد چه برسد نسل سومی که حدودن متولدین هفتاد به بعداند..
اگر جامعه ی ایرانی یک جامعه ی زنده باشد که بی شک هست، اگر جامعه ی ایرانی یک پیکر زنده باشد که بی شک هست و اگر این پیکر پوستانداخته که انداخته قطعا تمام لایههایش چنین اند منتها به قول قرآن اگر طوعاً(میل) نباشد کرهاً(نادلخواه) است.
خلاصهی سخن اینکه نشانهی دگرگونی را میتوان در عمق و سطح این جامعه دید و بیشک فردا روز بهتری است اما در این میان هیچ کداممان نباید از امر وجودی و حیاتی #بایگانی غفلت کنیم. مترصدان زبل همیشه هستند. آنها با پاک کردن بخشهایی از حافظهی ما چیزهایی را جای آن ها خواهند گذاشت که میخواهند تا ما را آنگونه شکل دهند که به نفعشان است. برای این کار اتفاقن مخدرهای شگفتی هم ابداع و اختراع کردهاند اگر در میدان روانگردانها مادهای تولید شده که با مصرفش تمام اعمال انجام گرفته در یک بازهی زمانی از حافظهی ما #دیلیت میشود قطعا در عرصات جمعی هم مخدراتی ساختهاند که با ما چنین کنند و اگر چنین شود باز هم ما مجبوریم دوباره تخته سنگ اخوان را یک بار دیگر بگردانیم و باز بخوانیم : نوشته بود همان ..
الحمدلله اولا و آخرا
#محسن_یارمحمدی ۱۴۰۲/۲/۲۳
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان (محسن یارمحمدی)
#یادداشت_های_پریشانی
#ناگزیری_امید و #همهچیزبودن_بایگانی
بیست وسه چهار سالِ پیش که اوج جوانیها بود و لابد امیدواریهای بهتر شدن اوضاع ایران، درمقدمهی مجموعه غزل «حکایت دل ما» نوشته بودم:
هوا برای رُستن خوب نبود هیچگاه خوب نبودهاست. خشونت تندبادها شاخههامان را شکست، اما چه باک «ریشه» داشتیم..
و حالا طی زمانی به درازای یک نسل کمکم از مرزهای میانسالی هم میگذرم و همچنان امیدوارم.
این امید فردای بهتر البته که توهم نیست چون در کف خیابان جوانهها و نهالها و درختهای رُسته فراوانتر شدهاند چرا که رشد و توسعه جان هستی است. و ایران نمودار شده بر صفحهی تاریخ و جغرافیا بخشی از هستی...
جامعهی ایرانی دوسده است تقلا میکند تا به سطحی بهتر از پیش درآید. این تقلا دقیقا تداعی حال کسی است که کأنه در مرداب افتاده البته که باتلاق بسیار غنی است از مواد لازمه برای رویش البته که مرداب نیلوفر هم دارد اما تقلای عنصر ایرانی برای جنگل شدن بوده است و صد البته که مرداب سدهها مگر به این راحتیها از #بودنش دست میکشد که جنگل شدن آسان باشد؟
با این حال جامعهی ما در تمام تقلاهایش بسیاری چیزها را آزموده ، به بسیاری تکیه گاهها تکیه داده، بر بسیاری موقف ها پا گذارده، بسیاری پلهها و ناپلهها را آزموده و به بسیاری شاخهها و ریسمانها چنگ زده و بسیار بسیار آموخته و اندوخته و... نهایتن به جایی رسیده که #پوست_انداختنش مینامند.
چه بخواهیم یا نه ، چه خوشمان بیاید یا نه و.. این جامعه پوست انداختهاست و به ساختی دیگر رسیده و سربه آسمانی دگر زده... و گرانیگاه امید من همین کلیدواژه است.
و آنقدر معرفت دارم که رسیدن به این نقطه را محصول سوختن جانهایی بسیار در هر قالب و هر خیال بدانم طی سالیان که نه قرنها قرن..
زیرا ذهنم #بایگانی دارد. و بزرگترین خطری که سرانجام این جریان #سربالاطلب را تهدید و تحدید میکند نداشتن بایگانی است. چیزی که از بزرگترین نقاط ضعف انسان ایرانی است و به گمانم پس از بایگانی سوزی اسکندر گجستک بود که امر بسیار بسیار خطیر بایگانی نزد عنصر ایرانی مغفول ماند مگر نزد مردم هنری کسانی مثل فردوسی و بیهقی و... واگر همین بایگانی غیر رسمی هم نبود که دیگر هیچ نشانی از ما نمانده بود.
برای اهمیت بی نظیر بایگانی دقت کنید به ستیز بیمحابای حاکمان با حافظان تاریخ راستین. تمام هنرمندان این دیار که سعی پر حفظ چیزی داشته اند که نسل پسین ببینند و بدانند و بالاتر بروند، مغضوب حاکمانی بودهاند که روایات حقیر خویش را به صحن زندگی انسانها آورده اند و اصرار کرده اند که حقیقت این است، تاریخ این است و فلاح و رستگاری از ما شروع شده است و... قاجار کل تاریخ صفویه را امحا میکرد و پهلوی کل قاجار را و ج.الف کل پهلوی که نه کل دوهزار و پانصد سال را محو میخواست و اگر قاجار با همهی ضرباتش توانست صفویه را از صحن وجود حذف کند پهلوی هم توانست و...بقیه هم میتوانند.
سخنم درباب اهمیت بی همانند بایگانی نبود که مجالی فراخ میطلبد این سخن. حرف بر سر تقلای همه جانبه ی اکثریت ایرانیان بود و پوستانداختشان..
اگر کسی بگوید همه به ویژه منتفعین صاحب قدرت و ثروت و شهرت که همراه این رستنها نیستند و آنها مانع بزرگی در راه تحقق بهتر شدن اکثریت اند و.. حرفی نیست اما قراین نشان میهد نفس جهان و نبض ایران چنان است که تغییر و دگرگونی را به همان لایههای صلب و متصلب ، تحمیل کرده است. تغییر لحن نسلهای اول نشان از تغییر وضع نسلهای دوم دارد چه برسد نسل سومی که حدودن متولدین هفتاد به بعداند..
اگر جامعه ی ایرانی یک جامعه ی زنده باشد که بی شک هست، اگر جامعه ی ایرانی یک پیکر زنده باشد که بی شک هست و اگر این پیکر پوستانداخته که انداخته قطعا تمام لایههایش چنین اند منتها به قول قرآن اگر طوعاً(میل) نباشد کرهاً(نادلخواه) است.
خلاصهی سخن اینکه نشانهی دگرگونی را میتوان در عمق و سطح این جامعه دید و بیشک فردا روز بهتری است اما در این میان هیچ کداممان نباید از امر وجودی و حیاتی #بایگانی غفلت کنیم. مترصدان زبل همیشه هستند. آنها با پاک کردن بخشهایی از حافظهی ما چیزهایی را جای آن ها خواهند گذاشت که میخواهند تا ما را آنگونه شکل دهند که به نفعشان است. برای این کار اتفاقن مخدرهای شگفتی هم ابداع و اختراع کردهاند اگر در میدان روانگردانها مادهای تولید شده که با مصرفش تمام اعمال انجام گرفته در یک بازهی زمانی از حافظهی ما #دیلیت میشود قطعا در عرصات جمعی هم مخدراتی ساختهاند که با ما چنین کنند و اگر چنین شود باز هم ما مجبوریم دوباره تخته سنگ اخوان را یک بار دیگر بگردانیم و باز بخوانیم : نوشته بود همان ..
الحمدلله اولا و آخرا
#محسن_یارمحمدی ۱۴۰۲/۲/۲۳
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#ناگزیری_امید و #همهچیزبودن_بایگانی
بیست وسه چهار سالِ پیش که اوج جوانیها بود و لابد امیدواریهای بهتر شدن اوضاع ایران، درمقدمهی مجموعه غزل «حکایت دل ما» نوشته بودم:
هوا برای رُستن خوب نبود هیچگاه خوب نبودهاست. خشونت تندبادها شاخههامان را شکست، اما چه باک «ریشه» داشتیم..
و حالا طی زمانی به درازای یک نسل کمکم از مرزهای میانسالی هم میگذرم و همچنان امیدوارم.
این امید فردای بهتر البته که توهم نیست چون در کف خیابان جوانهها و نهالها و درختهای رُسته فراوانتر شدهاند چرا که رشد و توسعه جان هستی است. و ایران نمودار شده بر صفحهی تاریخ و جغرافیا بخشی از هستی...
جامعهی ایرانی دوسده است تقلا میکند تا به سطحی بهتر از پیش درآید. این تقلا دقیقا تداعی حال کسی است که کأنه در مرداب افتاده البته که باتلاق بسیار غنی است از مواد لازمه برای رویش البته که مرداب نیلوفر هم دارد اما تقلای عنصر ایرانی برای جنگل شدن بوده است و صد البته که مرداب سدهها مگر به این راحتیها از #بودنش دست میکشد که جنگل شدن آسان باشد؟
با این حال جامعهی ما در تمام تقلاهایش بسیاری چیزها را آزموده ، به بسیاری تکیه گاهها تکیه داده، بر بسیاری موقف ها پا گذارده، بسیاری پلهها و ناپلهها را آزموده و به بسیاری شاخهها و ریسمانها چنگ زده و بسیار بسیار آموخته و اندوخته و... نهایتن به جایی رسیده که #پوست_انداختنش مینامند.
چه بخواهیم یا نه ، چه خوشمان بیاید یا نه و.. این جامعه پوست انداختهاست و به ساختی دیگر رسیده و سربه آسمانی دگر زده... و گرانیگاه امید من همین کلیدواژه است.
و آنقدر معرفت دارم که رسیدن به این نقطه را محصول سوختن جانهایی بسیار در هر قالب و هر خیال بدانم طی سالیان که نه قرنها قرن..
زیرا ذهنم #بایگانی دارد. و بزرگترین خطری که سرانجام این جریان #سربالاطلب را تهدید و تحدید میکند نداشتن بایگانی است. چیزی که از بزرگترین نقاط ضعف انسان ایرانی است و به گمانم پس از بایگانی سوزی اسکندر گجستک بود که امر بسیار بسیار خطیر بایگانی نزد عنصر ایرانی مغفول ماند مگر نزد مردم هنری کسانی مثل فردوسی و بیهقی و... واگر همین بایگانی غیر رسمی هم نبود که دیگر هیچ نشانی از ما نمانده بود.
برای اهمیت بی نظیر بایگانی دقت کنید به ستیز بیمحابای حاکمان با حافظان تاریخ راستین. تمام هنرمندان این دیار که سعی پر حفظ چیزی داشته اند که نسل پسین ببینند و بدانند و بالاتر بروند، مغضوب حاکمانی بودهاند که روایات حقیر خویش را به صحن زندگی انسانها آورده اند و اصرار کرده اند که حقیقت این است، تاریخ این است و فلاح و رستگاری از ما شروع شده است و... قاجار کل تاریخ صفویه را امحا میکرد و پهلوی کل قاجار را و ج.الف کل پهلوی که نه کل دوهزار و پانصد سال را محو میخواست و اگر قاجار با همهی ضرباتش توانست صفویه را از صحن وجود حذف کند پهلوی هم توانست و...بقیه هم میتوانند.
سخنم درباب اهمیت بی همانند بایگانی نبود که مجالی فراخ میطلبد این سخن. حرف بر سر تقلای همه جانبه ی اکثریت ایرانیان بود و پوستانداختشان..
اگر کسی بگوید همه به ویژه منتفعین صاحب قدرت و ثروت و شهرت که همراه این رستنها نیستند و آنها مانع بزرگی در راه تحقق بهتر شدن اکثریت اند و.. حرفی نیست اما قراین نشان میهد نفس جهان و نبض ایران چنان است که تغییر و دگرگونی را به همان لایههای صلب و متصلب ، تحمیل کرده است. تغییر لحن نسلهای اول نشان از تغییر وضع نسلهای دوم دارد چه برسد نسل سومی که حدودن متولدین هفتاد به بعداند..
اگر جامعه ی ایرانی یک جامعه ی زنده باشد که بی شک هست، اگر جامعه ی ایرانی یک پیکر زنده باشد که بی شک هست و اگر این پیکر پوستانداخته که انداخته قطعا تمام لایههایش چنین اند منتها به قول قرآن اگر طوعاً(میل) نباشد کرهاً(نادلخواه) است.
خلاصهی سخن اینکه نشانهی دگرگونی را میتوان در عمق و سطح این جامعه دید و بیشک فردا روز بهتری است اما در این میان هیچ کداممان نباید از امر وجودی و حیاتی #بایگانی غفلت کنیم. مترصدان زبل همیشه هستند. آنها با پاک کردن بخشهایی از حافظهی ما چیزهایی را جای آن ها خواهند گذاشت که میخواهند تا ما را آنگونه شکل دهند که به نفعشان است. برای این کار اتفاقن مخدرهای شگفتی هم ابداع و اختراع کردهاند اگر در میدان روانگردانها مادهای تولید شده که با مصرفش تمام اعمال انجام گرفته در یک بازهی زمانی از حافظهی ما #دیلیت میشود قطعا در عرصات جمعی هم مخدراتی ساختهاند که با ما چنین کنند و اگر چنین شود باز هم ما مجبوریم دوباره تخته سنگ اخوان را یک بار دیگر بگردانیم و باز بخوانیم : نوشته بود همان ..
الحمدلله اولا و آخرا
#محسن_یارمحمدی ۱۴۰۲/۲/۲۳
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹