▫️ قدرت سیاسی، قدرت انقلابی
نوشتهی: کمال خسروی
20 نوامبر 2022
🔸 هدف جستار پیشِ رو معرفی و ارزیابی مقولهی تازهی «قدرت انقلابی»، نقش و جایگاه آن در جنبش اجتماعی و تمایزش با «قدرت سیاسی» است. در پرتو این مقوله میتوان تصویر دقیقتری از کارکرد نیروهای دخیل در فرآیند انقلابی، پیش و پس از انقلاب، بهدست داد. همچنین میتوان به یاری مقولهی «قدرت انقلابی» با ابزار مفهومی مناسبتر و دقیقتری به ارزیابی تواناییها و امکانات نیروی انقلابیِ رهاییبخشی پرداخت که هدفش، با پرچم و شعار چپ، از میانْ برداشتن روابط اجتماعی استوار بر سلطه، ستم و استثمار است. بیگمان اصطلاح «قدرت انقلابی» بهعنوان توصیفی ادبی، تعبیری تازه نیست. اما هدف ما در اینجا آشناییزدایی از این اصطلاح و معرفی آن بهعنوان ابزار مفهومی و نظری تازهای است.
🔸 سنجهی پیشروی در فرآیند انقلاب، نیرویی زنده و جاری و شکلی وجودی از امر واقع است، که میتوان آنرا «قدرت انقلابی» نامید. قدرت انقلابی، هنوز قدرت سیاسی نیست، در حقیقت قدرت سیاسیِ بالقوه است که آماج مبارزهی آن قدرت سیاسی موجود و فراهمآوردنِ شرایط پیدایش قدرت سیاسی جدید است. قدرت انقلابی میتواند در مرتبهی معینی از مبارزهی طبقاتی به موقعیتی دست یابد که آن را «قدرت دوگانه» مینامند. قدرت انقلابی، نیروسنج فرآیند انقلاب بر بستر مبارزهی طبقاتی است. آنگاه که در تظاهراتی خیابانی، محله یا خیابانی از سوی انقلابیون فتح میشود و نیروهای سرکوب را تار و مار میکند، حتی زمانی که این خیابان یا محله چند صباحی بعد دوباره به دست سرکوبگران بیفتد؛ آنگاه که کارگران اعتصابی با استقامت خود کارفرمایی را ناگزیر میکنند، کارگری اخراجی را به کار بازگرداند یا دستگاه سرکوب را مجبور به آزادی کارگری زندانی میکنند، حتی اگر این پیروزی موقت و گذرا باشد؛ یا آنگاه که دانشجویان رزمنده همهی دار و دستهی سرکوبگران را (از بسیج و اوباش و حراست) از محیط دانشگاه بیرون میریزند (مانند دانشجویان دانشگاه سنندج در 25 آبان امسال)، حتی زمانیکه این شرایط پایدار نماند، همهی این موارد، لحظههایی از بروز و درخشش قدرت انقلابیاند. این قدرت، در پرتو این کامیابیها و دستآوردهای گذرا، همچون عروج یا طغیان مبارزه به مرتبهی شاخصهای تازه است که توان و ظرفیتهای انقلاب را به نمایش میگذارد.
🔸 نیروهایی که نمیخواهند پس از فروپاشی رژیم کنونی و قدرت سیاسی آن، قدرت سیاسی نوین را به نهادهای حاضر و آمادهی امروز یا نهادهای «غاصب» فردا واگذار کنند، آنها که نمیخواهند پس از انقلابی پیروزمند، از «سرقت» و «غصب» و «مصادره»ی انقلاب از سوی نهادهای سارق و غاصب گلایه کنند، باید از همین امروز و به میانجی قدرت انقلابی، نهادها و شبکههایی کارا بسازند که توانایی در اختیار گرفتن قدرت سیاسی نوین را، و هنجار و رفتار با آنرا داشته باشند. اینکه امروز بدیلهای موجود و آشنای قدرت سیاسی، نیروها و نهادهایی ارتجاعیاند، اینکه یا امتحان خود را در قالب شکلهای پوسیده و فرسوده و ستمگرانهی سلطنت دادهاند یا رویای برقراری جمهوری اسلامی دیگری را دارند، یا دخیلشان به ضریح امامزادهی قدرتهای غربی بند است، و هیچیک بخت و امکانی عینی در «سرقت» و «غصب» قدرت سیاسی را ندارند، به هیچروی به معنای آن نیست که نتوانند در خلائی سیاسی، و در قالب ترکیبهایی تازه، بساط ستم و استثمار را برای دورانی کوتاه یا بلند برقرار نگاه دارند. آنها که چنین شرایطی را کاملاً ناممکن میدانند، از قدرت موذیانهی «ایدئولوژی طبقهی متوسط» بیخبرند. باید از همین امروز در راه غلبهیافتن آرمان دگرگونی بنیادین و ریشهای بر جسم و روح مبارزه کوشید، از همین امروز باید راه بازگشت به بدیلهای ارتجاعی را بست، از همین امروز باید فریبکارانهبودنِ رویاهای «ایدئولوژی طبقهی متوسط» را چنان آشکار ساخت که دست به ریشه بردن و دگرگونیهای بنیادین، خود را همچون ضرورتی آشکار نمودار کنند، از همین امروز باید شبکههایی (چه در غالب نهادهای تجربهشده و آزمودهی تاریخی و چه در غالب نهادهای نوپدید) ساخت که پیوند درونیشان، قابلیت بسیج و اِعمال قدرتشان، توانایی کسب قدرت سیاسی نوین و تدوام قدرت انقلابی را داشته باشند. امروز هنوز دیر نیست، اما فردا خیلی دیر است...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3gL
#کمال_خسروی
#زن_زندگی_آزادی
#خیزش_انقلابی
#قدرت_انقلابی #قدرت_سیاسی
#نقد_ایدئولوژی
👇🏼
🖋@naghd_com
نوشتهی: کمال خسروی
20 نوامبر 2022
🔸 هدف جستار پیشِ رو معرفی و ارزیابی مقولهی تازهی «قدرت انقلابی»، نقش و جایگاه آن در جنبش اجتماعی و تمایزش با «قدرت سیاسی» است. در پرتو این مقوله میتوان تصویر دقیقتری از کارکرد نیروهای دخیل در فرآیند انقلابی، پیش و پس از انقلاب، بهدست داد. همچنین میتوان به یاری مقولهی «قدرت انقلابی» با ابزار مفهومی مناسبتر و دقیقتری به ارزیابی تواناییها و امکانات نیروی انقلابیِ رهاییبخشی پرداخت که هدفش، با پرچم و شعار چپ، از میانْ برداشتن روابط اجتماعی استوار بر سلطه، ستم و استثمار است. بیگمان اصطلاح «قدرت انقلابی» بهعنوان توصیفی ادبی، تعبیری تازه نیست. اما هدف ما در اینجا آشناییزدایی از این اصطلاح و معرفی آن بهعنوان ابزار مفهومی و نظری تازهای است.
🔸 سنجهی پیشروی در فرآیند انقلاب، نیرویی زنده و جاری و شکلی وجودی از امر واقع است، که میتوان آنرا «قدرت انقلابی» نامید. قدرت انقلابی، هنوز قدرت سیاسی نیست، در حقیقت قدرت سیاسیِ بالقوه است که آماج مبارزهی آن قدرت سیاسی موجود و فراهمآوردنِ شرایط پیدایش قدرت سیاسی جدید است. قدرت انقلابی میتواند در مرتبهی معینی از مبارزهی طبقاتی به موقعیتی دست یابد که آن را «قدرت دوگانه» مینامند. قدرت انقلابی، نیروسنج فرآیند انقلاب بر بستر مبارزهی طبقاتی است. آنگاه که در تظاهراتی خیابانی، محله یا خیابانی از سوی انقلابیون فتح میشود و نیروهای سرکوب را تار و مار میکند، حتی زمانی که این خیابان یا محله چند صباحی بعد دوباره به دست سرکوبگران بیفتد؛ آنگاه که کارگران اعتصابی با استقامت خود کارفرمایی را ناگزیر میکنند، کارگری اخراجی را به کار بازگرداند یا دستگاه سرکوب را مجبور به آزادی کارگری زندانی میکنند، حتی اگر این پیروزی موقت و گذرا باشد؛ یا آنگاه که دانشجویان رزمنده همهی دار و دستهی سرکوبگران را (از بسیج و اوباش و حراست) از محیط دانشگاه بیرون میریزند (مانند دانشجویان دانشگاه سنندج در 25 آبان امسال)، حتی زمانیکه این شرایط پایدار نماند، همهی این موارد، لحظههایی از بروز و درخشش قدرت انقلابیاند. این قدرت، در پرتو این کامیابیها و دستآوردهای گذرا، همچون عروج یا طغیان مبارزه به مرتبهی شاخصهای تازه است که توان و ظرفیتهای انقلاب را به نمایش میگذارد.
🔸 نیروهایی که نمیخواهند پس از فروپاشی رژیم کنونی و قدرت سیاسی آن، قدرت سیاسی نوین را به نهادهای حاضر و آمادهی امروز یا نهادهای «غاصب» فردا واگذار کنند، آنها که نمیخواهند پس از انقلابی پیروزمند، از «سرقت» و «غصب» و «مصادره»ی انقلاب از سوی نهادهای سارق و غاصب گلایه کنند، باید از همین امروز و به میانجی قدرت انقلابی، نهادها و شبکههایی کارا بسازند که توانایی در اختیار گرفتن قدرت سیاسی نوین را، و هنجار و رفتار با آنرا داشته باشند. اینکه امروز بدیلهای موجود و آشنای قدرت سیاسی، نیروها و نهادهایی ارتجاعیاند، اینکه یا امتحان خود را در قالب شکلهای پوسیده و فرسوده و ستمگرانهی سلطنت دادهاند یا رویای برقراری جمهوری اسلامی دیگری را دارند، یا دخیلشان به ضریح امامزادهی قدرتهای غربی بند است، و هیچیک بخت و امکانی عینی در «سرقت» و «غصب» قدرت سیاسی را ندارند، به هیچروی به معنای آن نیست که نتوانند در خلائی سیاسی، و در قالب ترکیبهایی تازه، بساط ستم و استثمار را برای دورانی کوتاه یا بلند برقرار نگاه دارند. آنها که چنین شرایطی را کاملاً ناممکن میدانند، از قدرت موذیانهی «ایدئولوژی طبقهی متوسط» بیخبرند. باید از همین امروز در راه غلبهیافتن آرمان دگرگونی بنیادین و ریشهای بر جسم و روح مبارزه کوشید، از همین امروز باید راه بازگشت به بدیلهای ارتجاعی را بست، از همین امروز باید فریبکارانهبودنِ رویاهای «ایدئولوژی طبقهی متوسط» را چنان آشکار ساخت که دست به ریشه بردن و دگرگونیهای بنیادین، خود را همچون ضرورتی آشکار نمودار کنند، از همین امروز باید شبکههایی (چه در غالب نهادهای تجربهشده و آزمودهی تاریخی و چه در غالب نهادهای نوپدید) ساخت که پیوند درونیشان، قابلیت بسیج و اِعمال قدرتشان، توانایی کسب قدرت سیاسی نوین و تدوام قدرت انقلابی را داشته باشند. امروز هنوز دیر نیست، اما فردا خیلی دیر است...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3gL
#کمال_خسروی
#زن_زندگی_آزادی
#خیزش_انقلابی
#قدرت_انقلابی #قدرت_سیاسی
#نقد_ایدئولوژی
👇🏼
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
قدرت سیاسی، قدرت انقلابی
نوشتهی: کمال خسروی آری، راه دراز است، اما درازی راه به معنای توقف و سر فروبردن در کیسهی سازشهای طبقاتی نیست؛ آنگاه که بتوانیم شعلهی قدرت انقلابی را فروزان نگه داریم، امروز در پرتو نورش ببینیم …
▫️ «نقد» در آستانهی سال ششم
10 مارس 2022
🔸 سالی که گذشت بیتردید یکی از درخشانترین دورههای تاریخی مقاومت مردم ایران در برابر رژیم جمهوری اسلامی بود. خیزش «زن، زندگی، آزادی» در ادامهی خیزشهای سالهای 1396، 1398 و 1400 بیگمان در تیزتر شدن تضادهای گوناگونی که جامعهی ایران در چهار دههی گذشته با آنها مواجه بوده و شعلهورتر شدن مبارزه علیه نظامی که عامل این تضادهاست نقش تعیینکنندهای داشت. این خیزش که به سرعت اغلب شهرهای ایران را در برگرفت خواست پوشش اختیاری را گسترش داد و به خواست سرنگونی کلیت نظام حاکم رسید. صدای رسای زنان معترض و پیشتازی آنان در مبارزات این چند ماه «نه فقط به چالش کشیدن کنترل سیاسی ناشی از مذهب و آپارتاید جنسی و جنسیتی، بلکه اشارهای بود به ممکن بودن درهمشکستن دیوارهای ایدئولوژی.» پیشتر گفته بودیم «رویدادهایی که حجمشان بهعنوان یک واقعیت اجتماعی و تاریخی، جایی بهمراتب بزرگتر از موقعیت و حیثیت رسمیشان در فضای زمانی-مکانی اشغال میکنند، ابعادشان چنان منبسط است که میتوانند مرزهای بسیار دورتری را درنوردند و گسستهایی چنان ژرف و پردامنه را موجب شوند که پایههای هویتی را که بستر اجتماعی و تاریخی آنهاست بهلرزه درآورند.» آنچه در این مواجهه زیر سوال رفت ایدئولوژی حکومت اسلامی بود که با تمام سازوکارهای پیچیده و متحجر خود از پس چند دهه سلطهی تمامعیار نتوانست مشروعیت خود را حفظ کند و تنها به ضرب سرکوبی وحشیانه ــ 500 کشته، هزاران مجروح و بیستهزار زندانی ــ توانست از سرکشی شعلههای پرفروغ خیزش بکاهد. بیتردید خشونت اعمالشده در سرکوب موقت خیزش نقش برجستهای داشت اما هرگز از یاد نباید برد که سازماندهی ناکافی مردم و عدم شرکت متشکل و گستردهی تودههای زحمتکش و نیز تلاش مصادرهکنندگان از هر قسم در این فروکش (ولو موقت) نقش داشته است. اکنون در میان انواع تلاشها برای بدیلسازیهای کاذب و رهبرسازیهای گوناگونْ ژرفا بخشیدن به خواستهای گوناگون بخشهای مختلف مردم و مخالفت همهجانبه با نقض معنا و مفهوم راستین و مترقی خیزش «زن، زندگی، آزادی» تلاش و همتی عظیم میطلبد.
🔸 سایت نقد چنانکه در کتاب سال 1400-1399 وعده داده بود سه پروژهی مختلف هژمونی، خاورمیانه و گروندریسه را در سال گذشته پیش برد. اما تغییر سریع و پرشتاب صحنهی سیاسی باعث شد فعالیت خود را در بخش عمدهی نیمهی دوم سال به مسائل مرتبط با خیزش ژینا معطوف کنیم. تلاش کردیم تا با انتشار مقالهها و یادداشتهایی با توجه به واقعیت سیاسی و امکانات نیروهای رهاییبخش درگیر در خیزش انقلابی جاری، بالقوهگیها و موانع موجود بر سر راه آن را واکاوی کنیم. با این همه، توانستیم بخشی از آن پروژههای تعریفشده در سال پیش را نیز به همت و تلاش رفقایی به انجام برسانیم و امیدواریم در سال آینده بتوانیم نتیجهی این پروژهها را در قالب کتابهایی در دسترس خوانندگان بگذاریم...
🔹متن کامل یادداشت ما به مناسبت ششمین سالگرد آغاز به کار سایت «نقد» را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3qI
#قیام_ژینا
#زن_زندگی_آزادی
#ژن_ژیان_ئازادی
#سال_ششم
#نقد
👇🏽
🖋@naghd_com
10 مارس 2022
🔸 سالی که گذشت بیتردید یکی از درخشانترین دورههای تاریخی مقاومت مردم ایران در برابر رژیم جمهوری اسلامی بود. خیزش «زن، زندگی، آزادی» در ادامهی خیزشهای سالهای 1396، 1398 و 1400 بیگمان در تیزتر شدن تضادهای گوناگونی که جامعهی ایران در چهار دههی گذشته با آنها مواجه بوده و شعلهورتر شدن مبارزه علیه نظامی که عامل این تضادهاست نقش تعیینکنندهای داشت. این خیزش که به سرعت اغلب شهرهای ایران را در برگرفت خواست پوشش اختیاری را گسترش داد و به خواست سرنگونی کلیت نظام حاکم رسید. صدای رسای زنان معترض و پیشتازی آنان در مبارزات این چند ماه «نه فقط به چالش کشیدن کنترل سیاسی ناشی از مذهب و آپارتاید جنسی و جنسیتی، بلکه اشارهای بود به ممکن بودن درهمشکستن دیوارهای ایدئولوژی.» پیشتر گفته بودیم «رویدادهایی که حجمشان بهعنوان یک واقعیت اجتماعی و تاریخی، جایی بهمراتب بزرگتر از موقعیت و حیثیت رسمیشان در فضای زمانی-مکانی اشغال میکنند، ابعادشان چنان منبسط است که میتوانند مرزهای بسیار دورتری را درنوردند و گسستهایی چنان ژرف و پردامنه را موجب شوند که پایههای هویتی را که بستر اجتماعی و تاریخی آنهاست بهلرزه درآورند.» آنچه در این مواجهه زیر سوال رفت ایدئولوژی حکومت اسلامی بود که با تمام سازوکارهای پیچیده و متحجر خود از پس چند دهه سلطهی تمامعیار نتوانست مشروعیت خود را حفظ کند و تنها به ضرب سرکوبی وحشیانه ــ 500 کشته، هزاران مجروح و بیستهزار زندانی ــ توانست از سرکشی شعلههای پرفروغ خیزش بکاهد. بیتردید خشونت اعمالشده در سرکوب موقت خیزش نقش برجستهای داشت اما هرگز از یاد نباید برد که سازماندهی ناکافی مردم و عدم شرکت متشکل و گستردهی تودههای زحمتکش و نیز تلاش مصادرهکنندگان از هر قسم در این فروکش (ولو موقت) نقش داشته است. اکنون در میان انواع تلاشها برای بدیلسازیهای کاذب و رهبرسازیهای گوناگونْ ژرفا بخشیدن به خواستهای گوناگون بخشهای مختلف مردم و مخالفت همهجانبه با نقض معنا و مفهوم راستین و مترقی خیزش «زن، زندگی، آزادی» تلاش و همتی عظیم میطلبد.
🔸 سایت نقد چنانکه در کتاب سال 1400-1399 وعده داده بود سه پروژهی مختلف هژمونی، خاورمیانه و گروندریسه را در سال گذشته پیش برد. اما تغییر سریع و پرشتاب صحنهی سیاسی باعث شد فعالیت خود را در بخش عمدهی نیمهی دوم سال به مسائل مرتبط با خیزش ژینا معطوف کنیم. تلاش کردیم تا با انتشار مقالهها و یادداشتهایی با توجه به واقعیت سیاسی و امکانات نیروهای رهاییبخش درگیر در خیزش انقلابی جاری، بالقوهگیها و موانع موجود بر سر راه آن را واکاوی کنیم. با این همه، توانستیم بخشی از آن پروژههای تعریفشده در سال پیش را نیز به همت و تلاش رفقایی به انجام برسانیم و امیدواریم در سال آینده بتوانیم نتیجهی این پروژهها را در قالب کتابهایی در دسترس خوانندگان بگذاریم...
🔹متن کامل یادداشت ما به مناسبت ششمین سالگرد آغاز به کار سایت «نقد» را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3qI
#قیام_ژینا
#زن_زندگی_آزادی
#ژن_ژیان_ئازادی
#سال_ششم
#نقد
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
«نقد» در آستانهی سال ششم
از همهی این نشانههای پنهان و آشکار میتوان تصور کرد که در آستانهی سالی دشوار، پرمخاطره و تعیینکننده قرار گرفتهایم. ستیزندگی و دلیری زنان و مردانی که در شش ماه گذشته با واقعبینی مننتج از «خوش…
naghd-book-1401.pdf
14.3 MB
🖌 کارنامهی سال پنجم ما:
«سالنامهی ۱۴۰۰-۱۴۰۱»
#سالنامه #نقد
#نقد_اقتصاد_سیاسی #نقد_ایدئولوژی #نقد_بتوارگی
🖋@naghd_com
«سالنامهی ۱۴۰۰-۱۴۰۱»
#سالنامه #نقد
#نقد_اقتصاد_سیاسی #نقد_ایدئولوژی #نقد_بتوارگی
🖋@naghd_com
📚 در نقد بخوانید 📚
کارنامهی سال پنجم ما:
حدود 110 تالیف و ترجمه، در نزدیک به 1600 صفحه، با آثاری از (به ترتیب الفبا) :
داریوش آرام، مژده ارسی، گیدو استاروستا، پل استیسی، آرش اسدی، تونی اسمیت، کریستین آلف، بهنام امینی، آن الکساندر، زیدون الکینانی، جوزپ ماریا آنتنتاس، ولودیمیر ایشچنکو، جووی ایوب، همایون ایوانی، توماس بارنز، اتین بالیبار، فرنگیس بختیاری، مژگان بدیعی، آلن بدیو، هتر براون، ناصر برین، ریکاردو بلوفیوره، جوئل بنین، تارا بهروزیان، کاووس بهزادی، محمود بیگی، فردریک هری پیتس، ناصر پیشرو، نوربرت ترنکله، پیتر دی توماس، جاد ثاب، آرون جیکز، لیلا حبیبی، امین حصوری، کمال خسروی، مارتا ای. خیمهنس، رویا دارابی، راجو داس، خوان دال ماسو، فرانک دپِه، عبدالسلام دلال، فرزانه راجی، داریوش راد، کامیلا رویل، علی رها، کیومرث زمانی، بیژن سپیدرودی، خورشید سیادتی، مهرزاد شجاعی، احمد شکر، جلیل شکری، امیر شوری جزه، بهرام صفایی، دلشاد عبادی، سیلویا فدریچی، ارغوان فراهانی، علی فرزانه، مریم فرهمند، گلشن فیال، مهدی فیضی، خوان اینیگو کاررا، اسماعیل کرمی، کارلوس نلسون کوتینو، گوئیدو لاباربرا، پیتر لاینباو، جرج لوکاچ، ارنست لوهوف، میشل لووی، کارل مارکس، یحیی مرادی، حسن مرتضوی، کامران معتمدی، م. رضا ملکشا، کریم منیری، لیلیا دی. مونزو، مارچلو موستو، تیموتی میچل، آراز امین ناصری، تام نیرن، سهراب نیکزاد، سوزان واتکینز، لاورنس وایلد، شیمنا ورگارا، گابریل ولنر، تونی وود، اریک هابسبام، جولیا هرن، آدام هنیه، رالف هوف روگر.
👇🏽👇🏽
https://t.me/naghd_com/872
#سالنامه #نقد
#نقد_اقتصاد_سیاسی #نقد_ایدئولوژی #نقد_بتوارگی
🖋@naghd_com
کارنامهی سال پنجم ما:
حدود 110 تالیف و ترجمه، در نزدیک به 1600 صفحه، با آثاری از (به ترتیب الفبا) :
داریوش آرام، مژده ارسی، گیدو استاروستا، پل استیسی، آرش اسدی، تونی اسمیت، کریستین آلف، بهنام امینی، آن الکساندر، زیدون الکینانی، جوزپ ماریا آنتنتاس، ولودیمیر ایشچنکو، جووی ایوب، همایون ایوانی، توماس بارنز، اتین بالیبار، فرنگیس بختیاری، مژگان بدیعی، آلن بدیو، هتر براون، ناصر برین، ریکاردو بلوفیوره، جوئل بنین، تارا بهروزیان، کاووس بهزادی، محمود بیگی، فردریک هری پیتس، ناصر پیشرو، نوربرت ترنکله، پیتر دی توماس، جاد ثاب، آرون جیکز، لیلا حبیبی، امین حصوری، کمال خسروی، مارتا ای. خیمهنس، رویا دارابی، راجو داس، خوان دال ماسو، فرانک دپِه، عبدالسلام دلال، فرزانه راجی، داریوش راد، کامیلا رویل، علی رها، کیومرث زمانی، بیژن سپیدرودی، خورشید سیادتی، مهرزاد شجاعی، احمد شکر، جلیل شکری، امیر شوری جزه، بهرام صفایی، دلشاد عبادی، سیلویا فدریچی، ارغوان فراهانی، علی فرزانه، مریم فرهمند، گلشن فیال، مهدی فیضی، خوان اینیگو کاررا، اسماعیل کرمی، کارلوس نلسون کوتینو، گوئیدو لاباربرا، پیتر لاینباو، جرج لوکاچ، ارنست لوهوف، میشل لووی، کارل مارکس، یحیی مرادی، حسن مرتضوی، کامران معتمدی، م. رضا ملکشا، کریم منیری، لیلیا دی. مونزو، مارچلو موستو، تیموتی میچل، آراز امین ناصری، تام نیرن، سهراب نیکزاد، سوزان واتکینز، لاورنس وایلد، شیمنا ورگارا، گابریل ولنر، تونی وود، اریک هابسبام، جولیا هرن، آدام هنیه، رالف هوف روگر.
👇🏽👇🏽
https://t.me/naghd_com/872
#سالنامه #نقد
#نقد_اقتصاد_سیاسی #نقد_ایدئولوژی #نقد_بتوارگی
🖋@naghd_com
Telegram
نقد
🖌 کارنامهی سال پنجم ما:
«سالنامهی ۱۴۰۰-۱۴۰۱»
#سالنامه #نقد
#نقد_اقتصاد_سیاسی #نقد_ایدئولوژی #نقد_بتوارگی
🖋@naghd_com
«سالنامهی ۱۴۰۰-۱۴۰۱»
#سالنامه #نقد
#نقد_اقتصاد_سیاسی #نقد_ایدئولوژی #نقد_بتوارگی
🖋@naghd_com
▫️ کارل مارکس و نقد
▫️در سالگرد خاموشی «پیرمرد»
13 مارس 2022
نوشتهی: کمال خسروی
🔸 کارل مارکس زنده است؛ در حضور بیمیانجی اندیشهی انقلابی و مبارز. کارل مارکس معاصرِ ماست، معاصر نسل ما، نسلهای پیش از ما و نسلهایی که از پسِ ما، تا برچیدهشدنِ بساط سلطه و ستم و استثمار، زاده خواهند شد و با سلاح اندیشهی مبارز و انقلابیِ او پا در راه نبرد برای رهایی خواهند نهاد. کارل مارکس زنده است، حتی آنگاه که ستمدیدگانی که قلب او برای زندگی و سرنوشتشان میتپید، از خستگی کار روزانه، از دلمردگیِ زمان کشدار و ملالآور بیکاری، از غرقهشدن در روزمرگی و در لابلای چرخدندههای رنج و جنگ و گرسنگی و آوارگی او را فراموش میکنند. دشمنان خیرهسر کارل مارکس گواه همیشهْ زندهی سرزندگی و شادابیِ اندیشهی مبارز و انقلابی او هستند. کارل مارکس، انقلابیِ اندیشمند و اندیشمندِ انقلابی، انسانِ معاصرِ ماست؛ امروزین و بهروز.
🔸 امروز در صد و چهلمین سالگرد روز خاموشیِ «پیرمرد»، از خود میپرسیم: اندیشهی انقلابی و زندگی سیاسی کارل مارکس را در کدام آینه و چگونه باید بنگریم تا ناگزیر نباشیم برای دفاعی تصنعی از «وحدت اندیشه»ی او، از نقد نارساییهای مفهومی و تأویلهای ایدئولوژیک و «فلسفی» در آثار نخستیناش چشمپوشی کنیم یا ناگزیر نباشیم برای برپا نگهداشتنِ ادعای «گسست»ی تصنعی در اندیشهی او، جایگاه دیالکتیک و بهویژه بتوارگی را در آثار دوران بالندگیاش تحقیر کنیم و دستکم بگیریم؟ کم نیستند رهآوردهای شگفتانگیز، ارجمند و بیهمتای اندیشهی او برای تاریخ تاکنونی ما و کم نیستند کلیدْ واژههایی که پیوندشان با نام کارل مارکس ناگسستنی بوده یا شده است: شیوهی تولید، دیالکتیک، ماتریالیسم تاریخی، مبارزهی طبقاتی، انقلاب، پرولتاریا، کار مجرد، ارزش و سوسیالیسم. همهی این مفاهیمْ زادراه و همپای کاروند اندیشهی مارکساند و نگاه از منظر هر یک از آنها، با هر انگیزه و منطق و روند و استدلالیْ برحق و بجاست و میتواند دریچههای روشنگری به اندیشهی او و در برابر اندیشه و مبارزهی امروز ما بگشاید. بیگمان.
🔸 اما، آیا آینهای روشنتر، گستردهتر، آشکارتر، تمامنماتر، بیدغدغهتر، بیخدشهتر و بیمناقشهتر وجود ندارد که بتوان در آنْ جانِ ناآرامی را دید که نه «شوریدگیِ سر»، بلکه همانا «سرِ شوریدگی» میخواهد؛ هم بیپرواییِ ژاکوبینیِ بسا گستاخانه میخواهد برای واژگونی واقعی و عملی وضع موجود، هم اندیشهورزیِ انتقادی و متأملانه میخواهد و هم نگاه «علمی»؛ هم «سلاحِ نقد» میخواهد و هم «نقدِ سلاح»؟ در یک کلام: آیا نقد، در جلوهها و تعابیر گوناگونش، رشتهای پیوسته و پیوندی انکارناپذیر در این کاروند اندیشه و مبارزه و سیاست نیست؟...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3qX
#مارکس #نقد
#نقد_اقتصاد_سیاسی
#نقد_بتوارگی
#نقد_ایدئولوژی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️در سالگرد خاموشی «پیرمرد»
13 مارس 2022
نوشتهی: کمال خسروی
🔸 کارل مارکس زنده است؛ در حضور بیمیانجی اندیشهی انقلابی و مبارز. کارل مارکس معاصرِ ماست، معاصر نسل ما، نسلهای پیش از ما و نسلهایی که از پسِ ما، تا برچیدهشدنِ بساط سلطه و ستم و استثمار، زاده خواهند شد و با سلاح اندیشهی مبارز و انقلابیِ او پا در راه نبرد برای رهایی خواهند نهاد. کارل مارکس زنده است، حتی آنگاه که ستمدیدگانی که قلب او برای زندگی و سرنوشتشان میتپید، از خستگی کار روزانه، از دلمردگیِ زمان کشدار و ملالآور بیکاری، از غرقهشدن در روزمرگی و در لابلای چرخدندههای رنج و جنگ و گرسنگی و آوارگی او را فراموش میکنند. دشمنان خیرهسر کارل مارکس گواه همیشهْ زندهی سرزندگی و شادابیِ اندیشهی مبارز و انقلابی او هستند. کارل مارکس، انقلابیِ اندیشمند و اندیشمندِ انقلابی، انسانِ معاصرِ ماست؛ امروزین و بهروز.
🔸 امروز در صد و چهلمین سالگرد روز خاموشیِ «پیرمرد»، از خود میپرسیم: اندیشهی انقلابی و زندگی سیاسی کارل مارکس را در کدام آینه و چگونه باید بنگریم تا ناگزیر نباشیم برای دفاعی تصنعی از «وحدت اندیشه»ی او، از نقد نارساییهای مفهومی و تأویلهای ایدئولوژیک و «فلسفی» در آثار نخستیناش چشمپوشی کنیم یا ناگزیر نباشیم برای برپا نگهداشتنِ ادعای «گسست»ی تصنعی در اندیشهی او، جایگاه دیالکتیک و بهویژه بتوارگی را در آثار دوران بالندگیاش تحقیر کنیم و دستکم بگیریم؟ کم نیستند رهآوردهای شگفتانگیز، ارجمند و بیهمتای اندیشهی او برای تاریخ تاکنونی ما و کم نیستند کلیدْ واژههایی که پیوندشان با نام کارل مارکس ناگسستنی بوده یا شده است: شیوهی تولید، دیالکتیک، ماتریالیسم تاریخی، مبارزهی طبقاتی، انقلاب، پرولتاریا، کار مجرد، ارزش و سوسیالیسم. همهی این مفاهیمْ زادراه و همپای کاروند اندیشهی مارکساند و نگاه از منظر هر یک از آنها، با هر انگیزه و منطق و روند و استدلالیْ برحق و بجاست و میتواند دریچههای روشنگری به اندیشهی او و در برابر اندیشه و مبارزهی امروز ما بگشاید. بیگمان.
🔸 اما، آیا آینهای روشنتر، گستردهتر، آشکارتر، تمامنماتر، بیدغدغهتر، بیخدشهتر و بیمناقشهتر وجود ندارد که بتوان در آنْ جانِ ناآرامی را دید که نه «شوریدگیِ سر»، بلکه همانا «سرِ شوریدگی» میخواهد؛ هم بیپرواییِ ژاکوبینیِ بسا گستاخانه میخواهد برای واژگونی واقعی و عملی وضع موجود، هم اندیشهورزیِ انتقادی و متأملانه میخواهد و هم نگاه «علمی»؛ هم «سلاحِ نقد» میخواهد و هم «نقدِ سلاح»؟ در یک کلام: آیا نقد، در جلوهها و تعابیر گوناگونش، رشتهای پیوسته و پیوندی انکارناپذیر در این کاروند اندیشه و مبارزه و سیاست نیست؟...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3qX
#مارکس #نقد
#نقد_اقتصاد_سیاسی
#نقد_بتوارگی
#نقد_ایدئولوژی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
کارل مارکس و نقد
در سالگرد خاموشی «پیرمرد» نوشتهی: کمال خسروی کارل مارکس زنده است؛ در حضور بیمیانجی اندیشهی انقلابی و مبارز. کارل مارکس معاصرِ ماست، معاصر نسل ما، نسلهای پیش از ما و نسلهایی که از پسِ ما، تا بر…
🔹نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ «نقد بیرحمانه»ی خیزش تودهای آری، اما چگونه؟
نوشتهی: شیرین کمانگر
23 مارس 2023
🔸 نقد به حسن مرتضوی، با توجه به سابقهی فعالیت نظری او در حوزهی مارکسیسم، کاریست بس دشوار و جسورانه. اما در عین حال، نادیده گرفتن یادداشت اخیر او در فیسبوک با عنوان «پس از توفان» در نقد جنبش «زن، زندگی، آزادی» نیز بیاعتنایی آشکاریست نسبت به اشکال مختلف مبارزاتی که در بطن قیام جان و اعتلا یافتند. نوشتهی حاضر که در پاسخ به نقد مرتضوی نگارش شده است در واقع نقدی به طیفی از جریان چپ روشنفکری است که بیتوجه به سازوکار تشکلات صنفی و بدون شناخت نزدیک از پراتیک سیاسی فعالان این حوزه، نه تنها به سازمانیابی از پایین تشکلات کارگری بیاعتنا هستند، بلکه با تکرار دوگانهی حاکمیت-ساختهی «سیاسی/صنفی»، به جای حمایت از مطالبات معیشتی از اهمیت آنها میکاهند.
🔸 متن حاضر در میانهی غوغای شورانگیز چهارشنبهسوری، که در بستر خیزش جاری، از کارکرد معمول خود فرا رفت و رنگ مقاومت به خود گرفت و همزمان به تقویت و تعمیق قیام انجامید، نوشته شده است. اگر در این متن خشمی علیه نقد یکسویهی مرتضوی (با داعیهی نقد بیرحمانه) هست، تماماً متأثر از شوری است که رزم مستمر تودهای و مبارزات خستگیناپذیر کارگری هر روز به انحا و اقسام مختلف خلق میکند. با این حال، امیدوارم این نقد به سهم خود به گفتوگوهای انتقادی میان نیروهای چپ دربارهی آسیبشناسی جنبش «زن، زندگی، آزادی» دامن بزند.
🔹 متن کامل این نوشته را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3rF
#شیرین_کمانگر
#حسن_مرتضوی
#قیام_ژینا
#زن_زندگی_آزادی
#نقد
👇🏼
🖋@naghd_com
▫️ «نقد بیرحمانه»ی خیزش تودهای آری، اما چگونه؟
نوشتهی: شیرین کمانگر
23 مارس 2023
🔸 نقد به حسن مرتضوی، با توجه به سابقهی فعالیت نظری او در حوزهی مارکسیسم، کاریست بس دشوار و جسورانه. اما در عین حال، نادیده گرفتن یادداشت اخیر او در فیسبوک با عنوان «پس از توفان» در نقد جنبش «زن، زندگی، آزادی» نیز بیاعتنایی آشکاریست نسبت به اشکال مختلف مبارزاتی که در بطن قیام جان و اعتلا یافتند. نوشتهی حاضر که در پاسخ به نقد مرتضوی نگارش شده است در واقع نقدی به طیفی از جریان چپ روشنفکری است که بیتوجه به سازوکار تشکلات صنفی و بدون شناخت نزدیک از پراتیک سیاسی فعالان این حوزه، نه تنها به سازمانیابی از پایین تشکلات کارگری بیاعتنا هستند، بلکه با تکرار دوگانهی حاکمیت-ساختهی «سیاسی/صنفی»، به جای حمایت از مطالبات معیشتی از اهمیت آنها میکاهند.
🔸 متن حاضر در میانهی غوغای شورانگیز چهارشنبهسوری، که در بستر خیزش جاری، از کارکرد معمول خود فرا رفت و رنگ مقاومت به خود گرفت و همزمان به تقویت و تعمیق قیام انجامید، نوشته شده است. اگر در این متن خشمی علیه نقد یکسویهی مرتضوی (با داعیهی نقد بیرحمانه) هست، تماماً متأثر از شوری است که رزم مستمر تودهای و مبارزات خستگیناپذیر کارگری هر روز به انحا و اقسام مختلف خلق میکند. با این حال، امیدوارم این نقد به سهم خود به گفتوگوهای انتقادی میان نیروهای چپ دربارهی آسیبشناسی جنبش «زن، زندگی، آزادی» دامن بزند.
🔹 متن کامل این نوشته را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3rF
#شیرین_کمانگر
#حسن_مرتضوی
#قیام_ژینا
#زن_زندگی_آزادی
#نقد
👇🏼
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
«نقد بیرحمانه»ی خیزش تودهای آری، اما چگونه؟
نوشتهی: شیرین کمانگر متن حاضر در میانهی غوغای شورانگیز چهارشنبهسوری، که در بستر خیزش جاری، از کارکرد معمول خود فرا رفت و رنگ مقاومت به خود گرفت و همزمان به تقویت و تعمیق قیام انجامید، نوشته شده…
🔹نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ بدیل مارکس در برابر دولت دینسالار
نوشتهی: علی رها
21 می 2023
🔸 در خداناباوری مارکس از دوران دانشجویی در دانشگاه برلین و پیوستن او به «باشگاه دکترها» و «هگلیهای جوان» (1837)، هیچ شک و شبههای وجود ندارد. آنچه مورد مناقشه بوده است، شیوهی برخورد او به دین بهطور عام، و بهخصوص دین سیاسی یا دولت دینی است. متن پیشرو برآن است تا با تکیه بر مقالهی «دربارهی مسئلهی یهود» (پاییز 1843) به سهم خود گامی کوچک در تبیین این مهم بردارد.
🔸 مارکس جوان با اینکه سالها از باوئر کوچکتر بود، در میان «هگلیهای جوان» جای پایی باز کرده بود. دیری نگذشت که بسیاری، از جمله آرنولد روگه، همکار مارکس در سالنامههای آلمانی- فرانسوی و یکی از هگلیهای جوان، او را «فیلسوف بُن» خطاب کردند. درعین حال باوئر و مارکس از 1838 تا 1842، بهرغم برخی اختلافات، دوست و همکار یکدیگر بودند. دانسته است که مارکس هنگام نگارش رسالهی دکترایش با باوئر مشورت میکرد. آن دو در نظر داشتند نشریهای ناخداباورانه راه بیاندازند و اثری مشترک منتشر کنند. پارهی نخست این اثر را باوئر بهقلم کشید و زیر عنوان «شیپورِ فرجامین قضاوت علیه هگلِ خداناباور و ضد مسیح ــ یک اولتیماتوم» در 1841 منتشر شد. اما پارهی دوم، زیر عنوانهای مختلفی چون «هنر مسیحی»، «دربارهی هنر و دین» یا «هنر دینی» هرگز منتشر نشد.
🔸 در واقع مارکس در فرایند نگارش «هنر و دین»، از سویی وارد پژوهشی عمیق و تاریخی شد که باورهای دینی اقوام غیراروپایی را نیز دربرمیگرفت، و از سوی دیگر نسبت به دین رویکردی متفاوت از باوئر پیدا کرده بود. دفترهای بُن مارکس (1842)، شامل هفت دستنوشته، نشانگر پژوهشی گسترده است. مارکس براین باور بود که نمیتوان نقد دین را از نقد سیاست، حقوق و قانون جدا کرد، وگرنه خودِ نقد در چارچوب نقدی الاهیاتی به دین محصور میشود. فعالیت مطبوعاتی مارکس در راینیشه سایتونگ درهمتنیدگی دین، سیاست و درنهایت «امور مادی»، «نیازهای مادی»، «منافع خصوصی»، «اوضاع مادی، فکری و دینی»، و غیره را بهروشنی آشکار میکنند.
🔸 ارتقاء جایگاه سیاسی انسان برفراز دین از کلیهی امتیازها و کاستیهای ارتقاء عام سیاسی برخوردار است. به عنوان نمونه، دولت میتواند شرط مالکیت برای شرکت در انتخابات را حذف کند. دراین صورت آیا آنهایی که تهیدست هستند برای صاحبان مالکیت قانونگذاری میکنند؟ آیا الغاء سیاسی شرط مالکیت، مالکیت خصوصی را رفع میکند؟ دولت میتواند به شیوهای سیاسی تبعیض در اصل و نسب، در حرفه یا جایگاه اجتماعی را بهمثابهی تمایزاتی غیرسیاسی رفع و اعلام کند که تمام اعضای جامعه بهطور برابر در سرنوشت کشور شرکت کنند. با این حال، کلیهی آن تمایزات در جامعهی مدنی به قوت خود باقی میمانند. از این رو، مارکس نتیجه میگیرد که «دولت نه فقط این تمایزات واقعی را الغاء نمیکند، بلکه علت وجودی خودش فقط برمبنای وجود آن تمایزات است.»
🔸 دولت دینسالارْ دین را برای تقدیس و تکمیل کاستیهای خود بهکار میبرد. «از این رو، دین ضرورتاً به وسیله بدل میشود؛ پس دولتی است عوامفریب.» دولت دینسالارْ کاستیهای سیاسی خود را پشتِ نقابی دینی پنهان میکند و به دین نگرشی سیاسی و به سیاست نگرشی دینی دارد. بنابراین، سازماندهی دولت را به نمایشی صرف فرومیکاهد و به همان نسبتْ با تظاهر به دینداریْ خودِ دین را نیز پست و خوار میکند. دولت دینسالار با محروم کردن شهروندان از تصمیمگیری در سرنوشت خود، «اراده» را انحصاری و به یک «رهبر» واگذارمیکند که مشروعیتش «خدادادی» است. از این رو، این «سرور متعال» نسبت به ارادهی عمومی بیگانه است و به همکاری و مشورت آنها نیازی ندارد. در اینجا، سلطهی دین همانا دین سلطه است!
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3uz
#علی_رها
#مارکس #نقد_بتوارگی #نقد_دین #دولت
👇🏼
🖋@naghd_com
▫️ بدیل مارکس در برابر دولت دینسالار
نوشتهی: علی رها
21 می 2023
🔸 در خداناباوری مارکس از دوران دانشجویی در دانشگاه برلین و پیوستن او به «باشگاه دکترها» و «هگلیهای جوان» (1837)، هیچ شک و شبههای وجود ندارد. آنچه مورد مناقشه بوده است، شیوهی برخورد او به دین بهطور عام، و بهخصوص دین سیاسی یا دولت دینی است. متن پیشرو برآن است تا با تکیه بر مقالهی «دربارهی مسئلهی یهود» (پاییز 1843) به سهم خود گامی کوچک در تبیین این مهم بردارد.
🔸 مارکس جوان با اینکه سالها از باوئر کوچکتر بود، در میان «هگلیهای جوان» جای پایی باز کرده بود. دیری نگذشت که بسیاری، از جمله آرنولد روگه، همکار مارکس در سالنامههای آلمانی- فرانسوی و یکی از هگلیهای جوان، او را «فیلسوف بُن» خطاب کردند. درعین حال باوئر و مارکس از 1838 تا 1842، بهرغم برخی اختلافات، دوست و همکار یکدیگر بودند. دانسته است که مارکس هنگام نگارش رسالهی دکترایش با باوئر مشورت میکرد. آن دو در نظر داشتند نشریهای ناخداباورانه راه بیاندازند و اثری مشترک منتشر کنند. پارهی نخست این اثر را باوئر بهقلم کشید و زیر عنوان «شیپورِ فرجامین قضاوت علیه هگلِ خداناباور و ضد مسیح ــ یک اولتیماتوم» در 1841 منتشر شد. اما پارهی دوم، زیر عنوانهای مختلفی چون «هنر مسیحی»، «دربارهی هنر و دین» یا «هنر دینی» هرگز منتشر نشد.
🔸 در واقع مارکس در فرایند نگارش «هنر و دین»، از سویی وارد پژوهشی عمیق و تاریخی شد که باورهای دینی اقوام غیراروپایی را نیز دربرمیگرفت، و از سوی دیگر نسبت به دین رویکردی متفاوت از باوئر پیدا کرده بود. دفترهای بُن مارکس (1842)، شامل هفت دستنوشته، نشانگر پژوهشی گسترده است. مارکس براین باور بود که نمیتوان نقد دین را از نقد سیاست، حقوق و قانون جدا کرد، وگرنه خودِ نقد در چارچوب نقدی الاهیاتی به دین محصور میشود. فعالیت مطبوعاتی مارکس در راینیشه سایتونگ درهمتنیدگی دین، سیاست و درنهایت «امور مادی»، «نیازهای مادی»، «منافع خصوصی»، «اوضاع مادی، فکری و دینی»، و غیره را بهروشنی آشکار میکنند.
🔸 ارتقاء جایگاه سیاسی انسان برفراز دین از کلیهی امتیازها و کاستیهای ارتقاء عام سیاسی برخوردار است. به عنوان نمونه، دولت میتواند شرط مالکیت برای شرکت در انتخابات را حذف کند. دراین صورت آیا آنهایی که تهیدست هستند برای صاحبان مالکیت قانونگذاری میکنند؟ آیا الغاء سیاسی شرط مالکیت، مالکیت خصوصی را رفع میکند؟ دولت میتواند به شیوهای سیاسی تبعیض در اصل و نسب، در حرفه یا جایگاه اجتماعی را بهمثابهی تمایزاتی غیرسیاسی رفع و اعلام کند که تمام اعضای جامعه بهطور برابر در سرنوشت کشور شرکت کنند. با این حال، کلیهی آن تمایزات در جامعهی مدنی به قوت خود باقی میمانند. از این رو، مارکس نتیجه میگیرد که «دولت نه فقط این تمایزات واقعی را الغاء نمیکند، بلکه علت وجودی خودش فقط برمبنای وجود آن تمایزات است.»
🔸 دولت دینسالارْ دین را برای تقدیس و تکمیل کاستیهای خود بهکار میبرد. «از این رو، دین ضرورتاً به وسیله بدل میشود؛ پس دولتی است عوامفریب.» دولت دینسالارْ کاستیهای سیاسی خود را پشتِ نقابی دینی پنهان میکند و به دین نگرشی سیاسی و به سیاست نگرشی دینی دارد. بنابراین، سازماندهی دولت را به نمایشی صرف فرومیکاهد و به همان نسبتْ با تظاهر به دینداریْ خودِ دین را نیز پست و خوار میکند. دولت دینسالار با محروم کردن شهروندان از تصمیمگیری در سرنوشت خود، «اراده» را انحصاری و به یک «رهبر» واگذارمیکند که مشروعیتش «خدادادی» است. از این رو، این «سرور متعال» نسبت به ارادهی عمومی بیگانه است و به همکاری و مشورت آنها نیازی ندارد. در اینجا، سلطهی دین همانا دین سلطه است!
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3uz
#علی_رها
#مارکس #نقد_بتوارگی #نقد_دین #دولت
👇🏼
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
بدیل مارکس در برابر دولت دینسالار
نوشتهی: علی رها انقلابِ سیاسیْ انقلابِ جامعهی مدنی است که رژیم عهدعتیق را سرنگون میکند. این انقلابْ جامعهی مدنی را به اجزای سازای آن تقسیم میکند؛ یعنی به افراد جداگانه، به عناصری مادی و روحانی…
🔹نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ از بتوارهپرستی کالا تا عزمِ غایتشناختی
▫️ درک لوکاچ از کار و مناسبتِ آن
31 می 2023
نوشتهی: وانگ پو
ترجمهی: پارسا زنگنه
🔸 تطور نظری جورج لوکاچ در تمام سالهایی که مارکسیست شناخته میشد، حاملِ یک پروبلماتیک اساسی بود: مفهوم کار. لوکاچ در 1922 جستاری تحت عنوان «شیءوارگی و آگاهی پرولتاریا» نوشت. سرآغاز معروف این جستار که بهعنوان بخش اصلی کتابِ تاریخ و آگاهی طبقاتی شناخته میشود، عبارتِ عینیّت شبحوار است. ایدهی عینیّت شبحوار (یا شبحگون) نشأتگرفته از بحث کارل مارکس پیرامون کالا و کار در کتاب سرمایه است. مسئلهی کار بهویژه در بخش سوم تاریخ و آگاهی طبقاتی به مسئلهای بسیار مهم تبدیل میشود؛ یعنی جاییکه لوکاچِ جوان استدلال میکند که پرولتاریا سرانجام درمییابد که سوژه-ابژهی تاریخ است. از یک سو، کار، به انتزاعی بودگی نابِ زمانِ کار تقلیل مییابد که حضیضِ شیءوارگیِ سرمایهداری را نشان میدهد؛ و از سوی دیگر همین تجربهی بلاواسطه از کار شیواره است که آگاهی پرولتاریا را امکانپذیر میسازد. در یک کلام: کار تحت شرایط سرمایهداری نهتنها تعیّنبخشِ پستترین نقطهی فرایند شیءوارگی است بلکه «نظرگاه برتر پرولتاریا» را نیز شکل میدهد.
🔸 نقد بعدی لوکاچ از تاریخ و آگاهی طبقاتی بهطورکلی به کار و پراکسیس انسانی مرتبط بود. او در پیشگفتار نسخهی 1967 این کتاب نوشت که «حیطهی اقتصاد [در کتاب تاریخ و آگاهی طبقاتی] به این دلیل محدود شده که این کتاب مقولهی مبنایی و مارکسیستی کار را، که میانجی برهمکنشِ سوختوسازی میانِ جامعه و طبیعت است، کم دارد». بنابراین، مفهوم کار، نهتنها به پدیدار تاریخیِ شیءوارگی (یعنی کار مزدی) اشاره دارد، بلکه همچنین بیانگر مسئلهای کلیتر و حتی هستیشناختی است. لوکاچ بعداً در همان مقدمه نوشت که مفهوم کار، که با «نظام غایتشناختی» آن مشخص میشود، باید بهعنوان «شکل و الگوی اصلی» تمام پراکسیس انسانی در نظر گرفته شود.»
🔸 جستارِ «شیءوارگی و آگاهی پرولتاریا» که در سال 1923 نوشته شد، به همراه آثار بعدی لوکاچ، یعنی هگل جوان و هستیشناسی هستی اجتماعی، مسیر نظریهپردازی لوکاچ پیرامون مفهوم کار را تشکیل میدهند. اکنون میخواهم ظهورِ مسئلهی کار را در جستار «شیءوارگی و آگاهی پرولتاریا» و در ابهامی که در سنت هگلی-مارکسی ایجاد میکند، ردیابی کنم...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3v2
#لوکاچ #نقد_بتوارگی #کار #عزم_غایتشناختی
#وانگ_پو #پارسا_زنگنه
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ از بتوارهپرستی کالا تا عزمِ غایتشناختی
▫️ درک لوکاچ از کار و مناسبتِ آن
31 می 2023
نوشتهی: وانگ پو
ترجمهی: پارسا زنگنه
🔸 تطور نظری جورج لوکاچ در تمام سالهایی که مارکسیست شناخته میشد، حاملِ یک پروبلماتیک اساسی بود: مفهوم کار. لوکاچ در 1922 جستاری تحت عنوان «شیءوارگی و آگاهی پرولتاریا» نوشت. سرآغاز معروف این جستار که بهعنوان بخش اصلی کتابِ تاریخ و آگاهی طبقاتی شناخته میشود، عبارتِ عینیّت شبحوار است. ایدهی عینیّت شبحوار (یا شبحگون) نشأتگرفته از بحث کارل مارکس پیرامون کالا و کار در کتاب سرمایه است. مسئلهی کار بهویژه در بخش سوم تاریخ و آگاهی طبقاتی به مسئلهای بسیار مهم تبدیل میشود؛ یعنی جاییکه لوکاچِ جوان استدلال میکند که پرولتاریا سرانجام درمییابد که سوژه-ابژهی تاریخ است. از یک سو، کار، به انتزاعی بودگی نابِ زمانِ کار تقلیل مییابد که حضیضِ شیءوارگیِ سرمایهداری را نشان میدهد؛ و از سوی دیگر همین تجربهی بلاواسطه از کار شیواره است که آگاهی پرولتاریا را امکانپذیر میسازد. در یک کلام: کار تحت شرایط سرمایهداری نهتنها تعیّنبخشِ پستترین نقطهی فرایند شیءوارگی است بلکه «نظرگاه برتر پرولتاریا» را نیز شکل میدهد.
🔸 نقد بعدی لوکاچ از تاریخ و آگاهی طبقاتی بهطورکلی به کار و پراکسیس انسانی مرتبط بود. او در پیشگفتار نسخهی 1967 این کتاب نوشت که «حیطهی اقتصاد [در کتاب تاریخ و آگاهی طبقاتی] به این دلیل محدود شده که این کتاب مقولهی مبنایی و مارکسیستی کار را، که میانجی برهمکنشِ سوختوسازی میانِ جامعه و طبیعت است، کم دارد». بنابراین، مفهوم کار، نهتنها به پدیدار تاریخیِ شیءوارگی (یعنی کار مزدی) اشاره دارد، بلکه همچنین بیانگر مسئلهای کلیتر و حتی هستیشناختی است. لوکاچ بعداً در همان مقدمه نوشت که مفهوم کار، که با «نظام غایتشناختی» آن مشخص میشود، باید بهعنوان «شکل و الگوی اصلی» تمام پراکسیس انسانی در نظر گرفته شود.»
🔸 جستارِ «شیءوارگی و آگاهی پرولتاریا» که در سال 1923 نوشته شد، به همراه آثار بعدی لوکاچ، یعنی هگل جوان و هستیشناسی هستی اجتماعی، مسیر نظریهپردازی لوکاچ پیرامون مفهوم کار را تشکیل میدهند. اکنون میخواهم ظهورِ مسئلهی کار را در جستار «شیءوارگی و آگاهی پرولتاریا» و در ابهامی که در سنت هگلی-مارکسی ایجاد میکند، ردیابی کنم...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3v2
#لوکاچ #نقد_بتوارگی #کار #عزم_غایتشناختی
#وانگ_پو #پارسا_زنگنه
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
از بتوارهپرستی کالا تا عزمِ غایتشناختی
درک لوکاچ از کار و مناسبتِ آن نوشتهی: وانگ پو ترجمهی: پارسا زنگنه دوگانهانگاریِ لوکاچْ دو شکل متناظر و در عینحال نامتجانس بهخود میگیرد: اولین شکل، همانطورکه در بالا هم مدلل شد، معنای دوگانه…
▫️ دگردیسیهای خدا
▫️ پیرامون پیوستگی درونی دین و سرمایهداری
5 ژوئیه 2023
نوشتهی: نوربرت ترنکله
ترجمهی: کمال خسروی
🔸 افکار عمومی چپ و لیبرال-دمکرات، نخست با شگفتزدگی بزرگی با نیرومند شدن شکلهای آگاهی نو-دینی و جنبشها و بنیادگراییهای دهههای اخیر روبهرو شد. تا دههی 80 و 90 سدهی بیستم این تصور غالب بود که با عمومیت یافتن شیوهی زیست و تولید سرمایهدارانه، دین و اندیشهورزی دینی نیز گامبهگام پس رانده شده است. پسِ پشت این تصور، نظریهی کلاسیک مدرنیزاسیون قرار داشت که بر اساس آن، سرمایهداریْ سراسر نظامی عقلایی تصور میشد که با شیوهای از زندگی سکولار همراه و همساز است که در نهایت به ناپدید شدن دین میانجامد. بنا بر این پسزمینه، قابلفهم است که آنچه «بازگشت دین» نامیده میشود، بهمثابهی ظهور شکلهای اندیشهورزی و آگاهی پیشامدرن و سنتی در فرآیند دوران مدرن ادراک شود.
🔸 لیبرالها و بخشی از چپ سنتی این وضع را مناسبتی تلقی میکنند برای آنکه دقیقاً امروز و دقیقاً به همین دلیلْ سرافرازانه بر آنچه دستاوردهای کانونی دوران مدرن تلقی میکنند، تأکید کنند: همانا بر سکولارسیون و «ارزشهای دوران روشنگری». بنا بر این رویکرد، در صورت لزوم باید از این دستاوردها در برابر آن نیروهایی که بهظاهر نمایندهی سقوط به دوران پیشامدرن و الگوی عتیقاند، بهویژه در برابر «اسلام» ــ که بهمثابهی تهدیدی خاص برشناخته میشود ــ با تمام قوا دفاع کرد.
🔸 اما در سویهی دیگر، موقعیت آنهایی نیز تقویت شده است که نسبت به پیشتازی شیوههای اندیشهورزی و ایدئولوژیهای دینی و ظاهراً پیشامدرن در اساس رویکرد مثبتی دارند، زیرا در آنها تصدیق تصویر ضدمدرنیستی خویش از جهان را بازمیشناسند، که بر اساس آن، عقلانیت مدرن چیزی است «بیروح» و «بیریشه» و جایش زبالهدان تاریخ است. مخالفتشان با «اسلام» (یا آنچه از اسلام میفهمند) نیز فقط از اینروست که در اسلام تهدیدی برای «غرب» میبینند. آنها رویارویی با اسلام را بیدارباشی میدانند که سرانجام بار دیگر هستهی دگرگونیناپذیر فرهنگ و تمدن «خویش» (یعنی فرهنگ مسیحی-غربی، آلمانی، لهستانی، مجاری، روسی و غیره) را پاس دارند.
🔸 کار هر دو نگرش به پدیدهی بنیادگرایی دینی، هریک بهشیوهی خویش، ایدئولوژیک کردن آن است. در حقیقت شکلهای مدرن دینمداری رجعت به الگوهای رفتاری و اندیشهورزی سنتی نیستند و فقط میتوانند از طریق شکل تاریخاً مشخص اجتماعیت یافتنِ سرمایهدارانه تبیین شوند...
🔹 نکتهی قابلتوجه در این نوشتهی کوتاه، و انگیزهی ترجمهی آن، تأکیدش بر ماهیت سرمایهدارانه و «مدرن» ایدئولوژیها و بنیادگراییهای دینی، بهرغم شیوههای انسانستیزانه و سرکوبگرانهی آنهاست. از این دید، نمیتوان با دستاویز پیشاتاریخی بودنِ هنجارهای این جریانها، هویتی «ضدسرمایهدارانه»، و بنابراین، «چپ»، «رادیکال» یا «ضدامپریالیستی» برای آنها دستوپا کرد. متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3yp
#نوربرت_ترنکله #کمال_خسروی
#نقد_دین #نقد_ایدئولوژی #نقد_بتوارگی
#سرمایهداری
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ پیرامون پیوستگی درونی دین و سرمایهداری
5 ژوئیه 2023
نوشتهی: نوربرت ترنکله
ترجمهی: کمال خسروی
🔸 افکار عمومی چپ و لیبرال-دمکرات، نخست با شگفتزدگی بزرگی با نیرومند شدن شکلهای آگاهی نو-دینی و جنبشها و بنیادگراییهای دهههای اخیر روبهرو شد. تا دههی 80 و 90 سدهی بیستم این تصور غالب بود که با عمومیت یافتن شیوهی زیست و تولید سرمایهدارانه، دین و اندیشهورزی دینی نیز گامبهگام پس رانده شده است. پسِ پشت این تصور، نظریهی کلاسیک مدرنیزاسیون قرار داشت که بر اساس آن، سرمایهداریْ سراسر نظامی عقلایی تصور میشد که با شیوهای از زندگی سکولار همراه و همساز است که در نهایت به ناپدید شدن دین میانجامد. بنا بر این پسزمینه، قابلفهم است که آنچه «بازگشت دین» نامیده میشود، بهمثابهی ظهور شکلهای اندیشهورزی و آگاهی پیشامدرن و سنتی در فرآیند دوران مدرن ادراک شود.
🔸 لیبرالها و بخشی از چپ سنتی این وضع را مناسبتی تلقی میکنند برای آنکه دقیقاً امروز و دقیقاً به همین دلیلْ سرافرازانه بر آنچه دستاوردهای کانونی دوران مدرن تلقی میکنند، تأکید کنند: همانا بر سکولارسیون و «ارزشهای دوران روشنگری». بنا بر این رویکرد، در صورت لزوم باید از این دستاوردها در برابر آن نیروهایی که بهظاهر نمایندهی سقوط به دوران پیشامدرن و الگوی عتیقاند، بهویژه در برابر «اسلام» ــ که بهمثابهی تهدیدی خاص برشناخته میشود ــ با تمام قوا دفاع کرد.
🔸 اما در سویهی دیگر، موقعیت آنهایی نیز تقویت شده است که نسبت به پیشتازی شیوههای اندیشهورزی و ایدئولوژیهای دینی و ظاهراً پیشامدرن در اساس رویکرد مثبتی دارند، زیرا در آنها تصدیق تصویر ضدمدرنیستی خویش از جهان را بازمیشناسند، که بر اساس آن، عقلانیت مدرن چیزی است «بیروح» و «بیریشه» و جایش زبالهدان تاریخ است. مخالفتشان با «اسلام» (یا آنچه از اسلام میفهمند) نیز فقط از اینروست که در اسلام تهدیدی برای «غرب» میبینند. آنها رویارویی با اسلام را بیدارباشی میدانند که سرانجام بار دیگر هستهی دگرگونیناپذیر فرهنگ و تمدن «خویش» (یعنی فرهنگ مسیحی-غربی، آلمانی، لهستانی، مجاری، روسی و غیره) را پاس دارند.
🔸 کار هر دو نگرش به پدیدهی بنیادگرایی دینی، هریک بهشیوهی خویش، ایدئولوژیک کردن آن است. در حقیقت شکلهای مدرن دینمداری رجعت به الگوهای رفتاری و اندیشهورزی سنتی نیستند و فقط میتوانند از طریق شکل تاریخاً مشخص اجتماعیت یافتنِ سرمایهدارانه تبیین شوند...
🔹 نکتهی قابلتوجه در این نوشتهی کوتاه، و انگیزهی ترجمهی آن، تأکیدش بر ماهیت سرمایهدارانه و «مدرن» ایدئولوژیها و بنیادگراییهای دینی، بهرغم شیوههای انسانستیزانه و سرکوبگرانهی آنهاست. از این دید، نمیتوان با دستاویز پیشاتاریخی بودنِ هنجارهای این جریانها، هویتی «ضدسرمایهدارانه»، و بنابراین، «چپ»، «رادیکال» یا «ضدامپریالیستی» برای آنها دستوپا کرد. متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3yp
#نوربرت_ترنکله #کمال_خسروی
#نقد_دین #نقد_ایدئولوژی #نقد_بتوارگی
#سرمایهداری
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
دگردیسیهای خدا
پیرامون پیوستگی درونی دین و سرمایهداری نوشتهی: نوربرت ترنکله ترجمهی: کمال خسروی از این لحاظ میتوان گفت که نهادهای نودینی، از هر رنگ و قماشی، حفرههایی را پر میکنند که دولتِ غایب برجای نهاده اس…
🔹نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ جهشهای سرمایهداریِ جهانی: یک تحلیل ادواری
20 سپتامبر 2023
نوشتهی: ساندرو متزادرا و برت نیلسون
ترجمهی: ساسان صدقینیا
🔸 بار دیگر مسئلهی ما نظام سرمایهداری است. ژوزف شومپیتر گفته بود «تخریب خلاقانه» سرشتنما و پیشران توسعهی این نظام است. اما مارکس پیشتر در گروندریسه نشان «انقلاب دائمی» را بر پیشانی سرمایهداری حک کرده بود. در بحران اوایل دههی 1970، این «انقلاب» ضربآهنگ جدیدی به خود گرفت که شامل مالیسازی، «انقلاب در حملونقل»، قلمروهای تولیدی جدید، دگرگونی دولت و الگوهای اجتماعی دیرینه در بسیاری از نقاط جهان بود. آنچه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی «جهانیسازی» نامیده شد از همین سالها نشوونما یافت. اندیشهی انتقادی و انقلابی کوشیده این دگرگونیها را درک کند و آنها را در قالب یک مفهوم توضیح دهد، اغلب از طریق تمرکز بر نوعی از سرمایهداری که دیگر سرمایهداری نیست (مثلاً «پسافوردیسم»)، و همچنین تلاش برای ارائهی تعاریف جدیدی مانند «سرمایهداری شناختی» یا اخیراً «سرمایهداری پلتفرمی». در اینجا قصد نداریم بر سر محاسن و محدودیتهای این تعاریف و سایر صورتبندیهای نظری بحث کنیم. این تعاریف، دستکم در جالبترین نمونههایش، این شایستگی را دارند که توجهات را به ترکیببندیهای نوظهورِ کار و به سیمای جدید آنتاگونیسم برسازندهی رابطهی سرمایه جلب کنند. گویا با تاخیر رویدادها را ثبت میکنیم، تو گویی شکافی است میان سرعت و، از برخی جهات، سرشت هزارچهرهی سرمایهداری معاصر که مدام الگوها دگرگون میکند و موجب میشود به پیروی از مارکس برای «بازنمایی» مجبور به بازگشاییِ «تحقیق» شویم.
🔸 فکر میکنیم ادامهی صحبت از «سرمایهداری جهانی» هنوز ارزش خود را دارد، فارغ از آنکه تا چه حد لازم است درکی از رایجترین کاربردهای آن داشته باشیم. سرمایهداری جهانی به معنای نوعی سرمایهداری نیست که عملکرد همگون خود را مستقل از مکانها و تاریخهایی که با آن مواجه میشود تولید و تأیید کند. همچنین صرفاً نشاندهندهی مؤلفهای از سرمایهداری نیست که در همهجا با قدرتِ کمتر یا بیشتر در کل یافت میشود ــ یا به زبان مارکس، مجموعهای از «پارههای سرمایه» که در جایگاه متفاوتی نسبت به «سرمایهی کل» قرار گرفتهاند. سرمایهداری جهانی، چنان که ما آنرا درک میکنیم، بیشتر نشاندهندهی قدرت فرایندهای جهانی در هدایت و ایجاد شرایط ارزشافزایی، انباشت سرمایه و مجموعهای از اثراتی است که بر روی ابعاد سیاسی متناسب با آن سرمایهگذاری میکند. برای مثال، در کار جیمی پِک و نیک تئودور، «واریاسیون» عنصری سازنده از عملیات سرمایه در مقیاس جهانی است و درجهی بالایی از ناهمگونی (بدواً در ترکیببندی کار) را داراست بدون اینکه در شکلهای خاص سرمایهدارانه و آشکارا متمایز از هم تثبیت شود. پیشنهاد ما این است که این تعریف از سرمایهداری جهانی یک چارچوب کلی برای بحث در مورد ویژگی سرمایهداری معاصر و در عین حال معیاری برای «محلی شدن» مدلها و نظریهها در نظر گرفته شود که همیشه باید در بافتارهای مختلف محک زده شوند.
🔸 برای تعریف دنیای جدید، آدام توز مقولهی «چندقطبی گریز از مرکز» را پیشنهاد کرد که به نظر میرسد بهخوبی هم تغییرات عمیق در توزیع قدرت و ثروت و هم جنبهی پرتلاطم و بالقوه متضادِ گذارِ جاری را نشان میدهد. بهطور کلی، چندقطبی بودن مفهوم تحلیلی مهمی است. برای ما این مفهومی کاربردی است و از ماهیت بحث برانگیزش آگاهی داریم، از جمله استفادهای که رئیسجمهور ولادیمیر پوتین و روشنفکران نزدیک به رژیم او مانند الکساندر دوگین از این عبارت میکنند. از نگاه آنها، چندقطبی بودن سلاحی برای توجیه سیاستی توسعهطلبانه و تهاجمی است و تعبیر «قطبها»ی مختلف فضاهایی هستند که با «تمدنها»ی خاصی انطباق دارند و ویژگی آنها با بیانی کاملاً ارتجاعی (با تکرار آثار ساموئل هانتینگتون در مورد برخورد تمدنها) تعریف میشود. فاصلهی ما از این کاربردها مشهود است، درک ما از مفهوم چندقطبی با واریاسیونهای زبانیِ «قطبیت» که ویژگی رشتههایی مانند روابط بینالملل و ژئوپلیتیک است تفاوت دارد. در این زمینه ــ در واکاوی تطبیقی از ثبات یا تمایل به کشمکش بین نظامهای «تکقطبی»، «دوقطبی» یا «چندقطبی» ــ فرضی تردیدناپذیر وجود دارد که بازیگران انحصاری سیاست بینالملل را دولتها، «قدرتهای بزرگ» و امپراتوریها معرفی میکند. از دیدگاه ما، ضروری است از این پیشفرض فاصله بگیریم تا به درکی از چندقطبی بودن برسیم که به ما امکان درک بُعد جهانی سرمایهداری معاصر، جنبشها و چالشهای پیش رو را میدهد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3FQ
#برت_نیلسون #ساندرو_متزادرا #ساسان_صدقینیا
#فرایندهای_جهانی #نقد_مارکسیستی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ جهشهای سرمایهداریِ جهانی: یک تحلیل ادواری
20 سپتامبر 2023
نوشتهی: ساندرو متزادرا و برت نیلسون
ترجمهی: ساسان صدقینیا
🔸 بار دیگر مسئلهی ما نظام سرمایهداری است. ژوزف شومپیتر گفته بود «تخریب خلاقانه» سرشتنما و پیشران توسعهی این نظام است. اما مارکس پیشتر در گروندریسه نشان «انقلاب دائمی» را بر پیشانی سرمایهداری حک کرده بود. در بحران اوایل دههی 1970، این «انقلاب» ضربآهنگ جدیدی به خود گرفت که شامل مالیسازی، «انقلاب در حملونقل»، قلمروهای تولیدی جدید، دگرگونی دولت و الگوهای اجتماعی دیرینه در بسیاری از نقاط جهان بود. آنچه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی «جهانیسازی» نامیده شد از همین سالها نشوونما یافت. اندیشهی انتقادی و انقلابی کوشیده این دگرگونیها را درک کند و آنها را در قالب یک مفهوم توضیح دهد، اغلب از طریق تمرکز بر نوعی از سرمایهداری که دیگر سرمایهداری نیست (مثلاً «پسافوردیسم»)، و همچنین تلاش برای ارائهی تعاریف جدیدی مانند «سرمایهداری شناختی» یا اخیراً «سرمایهداری پلتفرمی». در اینجا قصد نداریم بر سر محاسن و محدودیتهای این تعاریف و سایر صورتبندیهای نظری بحث کنیم. این تعاریف، دستکم در جالبترین نمونههایش، این شایستگی را دارند که توجهات را به ترکیببندیهای نوظهورِ کار و به سیمای جدید آنتاگونیسم برسازندهی رابطهی سرمایه جلب کنند. گویا با تاخیر رویدادها را ثبت میکنیم، تو گویی شکافی است میان سرعت و، از برخی جهات، سرشت هزارچهرهی سرمایهداری معاصر که مدام الگوها دگرگون میکند و موجب میشود به پیروی از مارکس برای «بازنمایی» مجبور به بازگشاییِ «تحقیق» شویم.
🔸 فکر میکنیم ادامهی صحبت از «سرمایهداری جهانی» هنوز ارزش خود را دارد، فارغ از آنکه تا چه حد لازم است درکی از رایجترین کاربردهای آن داشته باشیم. سرمایهداری جهانی به معنای نوعی سرمایهداری نیست که عملکرد همگون خود را مستقل از مکانها و تاریخهایی که با آن مواجه میشود تولید و تأیید کند. همچنین صرفاً نشاندهندهی مؤلفهای از سرمایهداری نیست که در همهجا با قدرتِ کمتر یا بیشتر در کل یافت میشود ــ یا به زبان مارکس، مجموعهای از «پارههای سرمایه» که در جایگاه متفاوتی نسبت به «سرمایهی کل» قرار گرفتهاند. سرمایهداری جهانی، چنان که ما آنرا درک میکنیم، بیشتر نشاندهندهی قدرت فرایندهای جهانی در هدایت و ایجاد شرایط ارزشافزایی، انباشت سرمایه و مجموعهای از اثراتی است که بر روی ابعاد سیاسی متناسب با آن سرمایهگذاری میکند. برای مثال، در کار جیمی پِک و نیک تئودور، «واریاسیون» عنصری سازنده از عملیات سرمایه در مقیاس جهانی است و درجهی بالایی از ناهمگونی (بدواً در ترکیببندی کار) را داراست بدون اینکه در شکلهای خاص سرمایهدارانه و آشکارا متمایز از هم تثبیت شود. پیشنهاد ما این است که این تعریف از سرمایهداری جهانی یک چارچوب کلی برای بحث در مورد ویژگی سرمایهداری معاصر و در عین حال معیاری برای «محلی شدن» مدلها و نظریهها در نظر گرفته شود که همیشه باید در بافتارهای مختلف محک زده شوند.
🔸 برای تعریف دنیای جدید، آدام توز مقولهی «چندقطبی گریز از مرکز» را پیشنهاد کرد که به نظر میرسد بهخوبی هم تغییرات عمیق در توزیع قدرت و ثروت و هم جنبهی پرتلاطم و بالقوه متضادِ گذارِ جاری را نشان میدهد. بهطور کلی، چندقطبی بودن مفهوم تحلیلی مهمی است. برای ما این مفهومی کاربردی است و از ماهیت بحث برانگیزش آگاهی داریم، از جمله استفادهای که رئیسجمهور ولادیمیر پوتین و روشنفکران نزدیک به رژیم او مانند الکساندر دوگین از این عبارت میکنند. از نگاه آنها، چندقطبی بودن سلاحی برای توجیه سیاستی توسعهطلبانه و تهاجمی است و تعبیر «قطبها»ی مختلف فضاهایی هستند که با «تمدنها»ی خاصی انطباق دارند و ویژگی آنها با بیانی کاملاً ارتجاعی (با تکرار آثار ساموئل هانتینگتون در مورد برخورد تمدنها) تعریف میشود. فاصلهی ما از این کاربردها مشهود است، درک ما از مفهوم چندقطبی با واریاسیونهای زبانیِ «قطبیت» که ویژگی رشتههایی مانند روابط بینالملل و ژئوپلیتیک است تفاوت دارد. در این زمینه ــ در واکاوی تطبیقی از ثبات یا تمایل به کشمکش بین نظامهای «تکقطبی»، «دوقطبی» یا «چندقطبی» ــ فرضی تردیدناپذیر وجود دارد که بازیگران انحصاری سیاست بینالملل را دولتها، «قدرتهای بزرگ» و امپراتوریها معرفی میکند. از دیدگاه ما، ضروری است از این پیشفرض فاصله بگیریم تا به درکی از چندقطبی بودن برسیم که به ما امکان درک بُعد جهانی سرمایهداری معاصر، جنبشها و چالشهای پیش رو را میدهد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3FQ
#برت_نیلسون #ساندرو_متزادرا #ساسان_صدقینیا
#فرایندهای_جهانی #نقد_مارکسیستی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
جهشهای سرمایهداریِ جهانی: یک تحلیل ادواری
نوشتهی: ساندرو متزادرا و برت نیلسون ترجمهی: ساسان صدقینیا ما از همان اولین آثار خود و بهویژه در بررسی رابطه بین مرزهای سرزمینی و «مرزهای سرمایه» اهمیت خاصی به مفهوم «فرایندهای جهانی» دادهایم. …
▫️ مارکسیسم، نظریهپردازی سکسوالیته و سیاست جنسی
7 ژانویه 2024
نوشتهی: پل رینولدز
ترجمهی: فرزانه راجی
🔸 مارکسیسم بهوضوح در تحولات مرتبط با مطالعهی سکسوالیته و سیاستِ هویت و جهتگیریِ جنسی از دههی 1970 غایب بوده است. دخالتگریها و بحثهای سیاسیِ اساسی در این حوزه از سوی طیف متنوعی از جامعهشناسان، مورخان و نظریهپردازان فرهنگی است که مواضع متفاوتی پیرامون بحثهای معاصر بین نظریهی دگرباش و ساختگرایی اجتماعی در خصوص ساختِ اجتماعی و فرهنگیِ سکسوالیته در جامعه اتخاذ میکنند. برخلافِ سایر حوزههای نظریهپردازی دربارهی جامعه که میتوان ادعا کرد مارکسیسم با تمرکز بر تحلیلِ ساختاری مناسبات اجتماعی (طبقاتی)، شرایط مادی مناسبات تولید، فرآیندهای کالاییسازی و استثمارِ سرمایهدارانهی ارزش نیرویکار و سیاستِ قدرتِ ایدئولوژیک و سرکوبگر بهعنوان مبنایی برای سرکوب طبقاتی و بیگانگیْ خطوط نظریهپردازی رادیکالی را شکل داده است، این غیبت هم قابلتوجه و هم مشکوک است.
🔸 نوشتههای مرتبط با سیاستِ جنسیت از عناصر موجود در زبانِ مارکسیسم بهعنوان استعاره در راهبردهای حقوق جنسی و عدالت اجتماعی استفاده کردهاند و همهنگام آشکارا با نظریه و سیاست مارکسیستی بهعنوان «بخشی از مشکل» دشمنی کردهاند. بخش عمدهی این زبان همان زبان واکاویهای گرامشی است ــ ایدئولوژی، فرهنگ و هژمونی ــ که با تصاحب آن از سوی پسامارکسیستها و کسانی که «چرخش فرهنگی» در تحلیلهای اجتماعی را دنبال میکنند، خود مشکلساز میشود. کسانی که رویکردی مبتنی بر مفاهیم و ایدههای مارکسیستی اتخاذ میکنند، مانند دیوید ایوانز، تمایل دارند بر محدودیتهای شهروندی جنسی در سرمایهداری تأکید کنند، نه بر دامنهی شهروندی جنسی، برابری و عدالت از طریق مبارزهی طبقاتی. نیکولا فیلد به طور متناوب دربارهی همبستگی طبقاتی بهعنوان مبنایی برای امتناع و سیاسی کردنِ مبارزات برای برابری و عدالت بحث میکند، اما از موضعی که در آن منافع مشترک و مبارزات مرکزی قاطعانه از طریق واکاوی طبقاتی بیان میشوند. هر دو رویکرد، در بحث گستردهترِ سیاست جنسی و شهروندی صداهایی در اقلیت هستند و این پرسش اجتنابناپذیر را برمیانگیزند که نظریهها و مقولههای مارکسیستی چه سهمی میتوانند در تحلیل هویت، روابط، رفتار، مقررات و تفاوت جنسی داشته باشند. آیا زمینهای برای مشارکت معنادار مارکسیسم در مطالعاتِ رهاییِ اجتماعیِ تنوع جنسی وجود دارد؟
🔸 نظریه و سیاست مارکسیستی در نظریه و سیاستِ سکسوالیته سهمی دارد. سهم آن در ارزش انتقادی مقولههایِ مارکسیستی در واکاوی گرایش جنسی و ارزشها، حقوق و عدالت اجتماعی در جوامع معاصر است. فهرست چهار حوزهای که در ادامه میآید، شکل توسعهنیافتهای است که بر اساس آن این احتمالها بنا شده است. اولاً، تمرکز انتقادی بر فرهنگ، کالاسازی و مصرف که متأثر از مارکسیسم است، بیشک زمینهای مستحکم و بارور برای نقد گفتمانهای معاصر حقوق جنسی، عدالت و فضا در جوامع معاصر است.
ثانیاً، مارکسیستها میتوانند در قالب برداشتی ماتریالیستی از تاریخْ چارچوب انتقادی گستردهتری برای درک سکسوالیته ارائه دهند.
این رویکرد به نکتهی سوم منتهی میشود: اینکه هنوز باید از گستره و عمق نظریهی مارکسیستی در پژوهش و گشودن زمینهای پرثمر برای مطالعات سکسوالیته استفاده کرد... رگههایی غنی از پژوهشگری مارکسیستی وجود دارد که برای پروراندن دیدگاههای انتقادی پیرامون سکسوالیته چندان کندوکاو نشده است.
سرانجام اینکه مارکسیستها در خصوص رهایی و سیاست مبارزه هنوز حرفی برای گفتن دارند. هژمونی، هرچند استفادهی نادرست از یک مفهوم است، هنوز بهعنوان یک چارچوب مفهومیِ مفید هم برای درک استراتژیهای سلطه و هم استراتژیهای مقاومت باقی میماند.... نظریهپردازی مبارزه برای حقوق، آزادیها و عدالت اجتماعی برای افرادِ دارای سکسوالیتههای متفاوت با استفاده از برداشتی ماتریالیستی از تاریخِ سیاست جنسی، سیاست همبستگی جمعی و درک قدرتِ هژمونیکِ تعصبِ جنسی تقویت میشود...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3S1
#پل_رینولدز #فرزانه_راجی #نقد_پدرسالاری #سکسوالیته #سیاست_جنسی
👇🏽
🖋@naghd_com
7 ژانویه 2024
نوشتهی: پل رینولدز
ترجمهی: فرزانه راجی
🔸 مارکسیسم بهوضوح در تحولات مرتبط با مطالعهی سکسوالیته و سیاستِ هویت و جهتگیریِ جنسی از دههی 1970 غایب بوده است. دخالتگریها و بحثهای سیاسیِ اساسی در این حوزه از سوی طیف متنوعی از جامعهشناسان، مورخان و نظریهپردازان فرهنگی است که مواضع متفاوتی پیرامون بحثهای معاصر بین نظریهی دگرباش و ساختگرایی اجتماعی در خصوص ساختِ اجتماعی و فرهنگیِ سکسوالیته در جامعه اتخاذ میکنند. برخلافِ سایر حوزههای نظریهپردازی دربارهی جامعه که میتوان ادعا کرد مارکسیسم با تمرکز بر تحلیلِ ساختاری مناسبات اجتماعی (طبقاتی)، شرایط مادی مناسبات تولید، فرآیندهای کالاییسازی و استثمارِ سرمایهدارانهی ارزش نیرویکار و سیاستِ قدرتِ ایدئولوژیک و سرکوبگر بهعنوان مبنایی برای سرکوب طبقاتی و بیگانگیْ خطوط نظریهپردازی رادیکالی را شکل داده است، این غیبت هم قابلتوجه و هم مشکوک است.
🔸 نوشتههای مرتبط با سیاستِ جنسیت از عناصر موجود در زبانِ مارکسیسم بهعنوان استعاره در راهبردهای حقوق جنسی و عدالت اجتماعی استفاده کردهاند و همهنگام آشکارا با نظریه و سیاست مارکسیستی بهعنوان «بخشی از مشکل» دشمنی کردهاند. بخش عمدهی این زبان همان زبان واکاویهای گرامشی است ــ ایدئولوژی، فرهنگ و هژمونی ــ که با تصاحب آن از سوی پسامارکسیستها و کسانی که «چرخش فرهنگی» در تحلیلهای اجتماعی را دنبال میکنند، خود مشکلساز میشود. کسانی که رویکردی مبتنی بر مفاهیم و ایدههای مارکسیستی اتخاذ میکنند، مانند دیوید ایوانز، تمایل دارند بر محدودیتهای شهروندی جنسی در سرمایهداری تأکید کنند، نه بر دامنهی شهروندی جنسی، برابری و عدالت از طریق مبارزهی طبقاتی. نیکولا فیلد به طور متناوب دربارهی همبستگی طبقاتی بهعنوان مبنایی برای امتناع و سیاسی کردنِ مبارزات برای برابری و عدالت بحث میکند، اما از موضعی که در آن منافع مشترک و مبارزات مرکزی قاطعانه از طریق واکاوی طبقاتی بیان میشوند. هر دو رویکرد، در بحث گستردهترِ سیاست جنسی و شهروندی صداهایی در اقلیت هستند و این پرسش اجتنابناپذیر را برمیانگیزند که نظریهها و مقولههای مارکسیستی چه سهمی میتوانند در تحلیل هویت، روابط، رفتار، مقررات و تفاوت جنسی داشته باشند. آیا زمینهای برای مشارکت معنادار مارکسیسم در مطالعاتِ رهاییِ اجتماعیِ تنوع جنسی وجود دارد؟
🔸 نظریه و سیاست مارکسیستی در نظریه و سیاستِ سکسوالیته سهمی دارد. سهم آن در ارزش انتقادی مقولههایِ مارکسیستی در واکاوی گرایش جنسی و ارزشها، حقوق و عدالت اجتماعی در جوامع معاصر است. فهرست چهار حوزهای که در ادامه میآید، شکل توسعهنیافتهای است که بر اساس آن این احتمالها بنا شده است. اولاً، تمرکز انتقادی بر فرهنگ، کالاسازی و مصرف که متأثر از مارکسیسم است، بیشک زمینهای مستحکم و بارور برای نقد گفتمانهای معاصر حقوق جنسی، عدالت و فضا در جوامع معاصر است.
ثانیاً، مارکسیستها میتوانند در قالب برداشتی ماتریالیستی از تاریخْ چارچوب انتقادی گستردهتری برای درک سکسوالیته ارائه دهند.
این رویکرد به نکتهی سوم منتهی میشود: اینکه هنوز باید از گستره و عمق نظریهی مارکسیستی در پژوهش و گشودن زمینهای پرثمر برای مطالعات سکسوالیته استفاده کرد... رگههایی غنی از پژوهشگری مارکسیستی وجود دارد که برای پروراندن دیدگاههای انتقادی پیرامون سکسوالیته چندان کندوکاو نشده است.
سرانجام اینکه مارکسیستها در خصوص رهایی و سیاست مبارزه هنوز حرفی برای گفتن دارند. هژمونی، هرچند استفادهی نادرست از یک مفهوم است، هنوز بهعنوان یک چارچوب مفهومیِ مفید هم برای درک استراتژیهای سلطه و هم استراتژیهای مقاومت باقی میماند.... نظریهپردازی مبارزه برای حقوق، آزادیها و عدالت اجتماعی برای افرادِ دارای سکسوالیتههای متفاوت با استفاده از برداشتی ماتریالیستی از تاریخِ سیاست جنسی، سیاست همبستگی جمعی و درک قدرتِ هژمونیکِ تعصبِ جنسی تقویت میشود...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3S1
#پل_رینولدز #فرزانه_راجی #نقد_پدرسالاری #سکسوالیته #سیاست_جنسی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
مارکسیسم، نظریهپردازی سکسوالیته و سیاست جنسی
نوشتهی: پل رینولدز ترجمهی: فرزانه راجی نظریهها و مقولههای مارکسیستی چه سهمی میتوانند در تحلیل هویت، روابط، رفتار، مقررات و تفاوت جنسی داشته باشند. آیا زمینهای برای مشارکت معنادار مارکسیسم در …
▫️ در آستانهی سال هفتم فعالیت «نقد»
9 مارس 2024
🔸 سال ۱۴۰۱ را هنگامی به پایان میرساندیم که هنوز جوششهای فراگیر و تودهای خیزش «زن، زندگی، آزادی» خاموش نشده بود و موج بزرگ مبارزهجویی به شکلهای مختلف ادامه داشت. اما سرکوب منظم و وحشیانهی جمهوری اسلامی و دستگیریهای فلهای و جمعی و نابود کردن کانونهای مقاومت در سراسر کشور از همان آغاز سال ۱۴۰۲ ناگزیر جنبش عمومی را به عقبنشینی سراسری واداشت. دو ویژگی گستردگی و ستیزندگی خیزش «زن، زندگی، آزادی» که میراثبر خیزشهای آبان 98 و دی 96 بود، جای خود را به عقبنشینی و سکوت ظاهری بخشهای معترض مردم داد. این عقبنشینی اما مرعوب نعرههای گزمههای سرکوب نشد: مقاومت روزمره در کوی و برزن، مقابلهی بخش کثیری از زنان کشور با حجاب اجباری و بیاعتنایی به فرمانهای غلاظ و شداد ماموران دستگاه سرکوب و کشتار، تظاهرات هر جمعهی مردم زاهدان، تداوم دلیرانهی جنبشهای کارگران و معلمان و بازنشستگان، افشاگریهای بیامان دربارهی شکنجه، اعدام و ناپدیدسازی قهری، ایستادگی قهرمانانهی خانوادههای دادخواه بهویژه در کردستان، و سرانجام مقابلهی زندانیان سیاسی زن و مرد در برابر همهی تهدیدها و ارعابهایی که از ترس سر بر آوردن دوبارهی جنبش اعتراضی شدتی بیتناسب با موج جنبش گرفتهاند. جنبش مردم عقب نشست، اما هرگز خود را نباخت. کارزار ادامه دارد و موج سراسری آن بیگمان دوباره برپا خواهد شد.
🔸 بدون آنکه به افسانهسرایی دست یازیم و تلاش کنیم در مواجهه با سرکوبْ چشماندازی دلفریب ارائه دهیم، به جرأت میتوان گفت «شرایط زندگی واقعی» تودههای مردم وخیمتر از گذشته شده، تا آنجا که حتی دستگاه سرکوب و کشتار به عجز خود در برآورده کردن شرایط یک زندگی شایسته به هزار زبان اعتراف کرده است. عدم مشارکت همهجانبهی مردم در انتخابات اسفند ماه ۱۴۰۲ مجلس به وضوح نشان داد که پردهی توهم و وعدههای توخالی دریده شده است. اما سترون شدن وعدههای توخالی و دریده شدن توهم بهخودیخود نمیتواند صلای همبستگی آگاهانه را سر دهد. همبستگی آگاهانه در مواجهه با نظم موجود فقط با نقد رادیکال بدیلهای کاذب و دستساخته و نیز ترسیم افق رهایی و چشماندازهای ایجابی ممکن است.
🔸 همچنین در حالی به پایان سال ۱۴۰۲ نزدیک میشویم که نسلکشی رژیم اسرائیل در فلسطین و نابودی بیرحمانهی تمامی جنبههای حیات مردمان غزه، در برابر چشمان بهاصطلاح «جامعهی جهانی»، ابعادی هولناک و غیرقابل توصیف یافته است. چگونه میتوان در مسیر مبارزه علیه دیکتاتوری، بیعدالتی و استثمار در یک جامعهی تحت ستم گام برداشت اما ستم و رنج جامعهای دیگر را انکار یا توجیه کرد؟ ایستادن در برابر بربریت، بهرسمیت شناختن رنجها و ستمهای دیگر ستمدیدگان و همبستگی مبارزات در مسیر محو این ستمها لازمهی به ثمر رسیدن هر فرایند انقلابی در جغرافیای خونین خاورمیانه است. و برای باور به این همسرنوشتیها یا ایستادن در کنار آرمان فلسطین طبعاً ضرورتی ندارد که مفتضحانه در جبههی رژیم زندان و شکنجه و اعدام بایستیم یا تسلیم «استکبارستیزی» پوشالی رژیم جمهوری اسلامی شویم. مقالات اندکی که در چند ماه اخیر با محوریت مسالهی فلسطین منتشر کردهایم تلاشی است برای واکاوی این همپیوندیها و همسرنوشتیها در بستر مناسبات امپریالیستی و ژئوپولتیکی حاکم بر جهان و خاورمیانه...
🔹متن کامل یادداشت ما به مناسبت هفتمین سالگرد آغاز به کار سایت «نقد» را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3Z5
#زن_زندگی_آزادی
#سال_هفتم
#نقد
👇🏽
🖋@naghd_com
9 مارس 2024
🔸 سال ۱۴۰۱ را هنگامی به پایان میرساندیم که هنوز جوششهای فراگیر و تودهای خیزش «زن، زندگی، آزادی» خاموش نشده بود و موج بزرگ مبارزهجویی به شکلهای مختلف ادامه داشت. اما سرکوب منظم و وحشیانهی جمهوری اسلامی و دستگیریهای فلهای و جمعی و نابود کردن کانونهای مقاومت در سراسر کشور از همان آغاز سال ۱۴۰۲ ناگزیر جنبش عمومی را به عقبنشینی سراسری واداشت. دو ویژگی گستردگی و ستیزندگی خیزش «زن، زندگی، آزادی» که میراثبر خیزشهای آبان 98 و دی 96 بود، جای خود را به عقبنشینی و سکوت ظاهری بخشهای معترض مردم داد. این عقبنشینی اما مرعوب نعرههای گزمههای سرکوب نشد: مقاومت روزمره در کوی و برزن، مقابلهی بخش کثیری از زنان کشور با حجاب اجباری و بیاعتنایی به فرمانهای غلاظ و شداد ماموران دستگاه سرکوب و کشتار، تظاهرات هر جمعهی مردم زاهدان، تداوم دلیرانهی جنبشهای کارگران و معلمان و بازنشستگان، افشاگریهای بیامان دربارهی شکنجه، اعدام و ناپدیدسازی قهری، ایستادگی قهرمانانهی خانوادههای دادخواه بهویژه در کردستان، و سرانجام مقابلهی زندانیان سیاسی زن و مرد در برابر همهی تهدیدها و ارعابهایی که از ترس سر بر آوردن دوبارهی جنبش اعتراضی شدتی بیتناسب با موج جنبش گرفتهاند. جنبش مردم عقب نشست، اما هرگز خود را نباخت. کارزار ادامه دارد و موج سراسری آن بیگمان دوباره برپا خواهد شد.
🔸 بدون آنکه به افسانهسرایی دست یازیم و تلاش کنیم در مواجهه با سرکوبْ چشماندازی دلفریب ارائه دهیم، به جرأت میتوان گفت «شرایط زندگی واقعی» تودههای مردم وخیمتر از گذشته شده، تا آنجا که حتی دستگاه سرکوب و کشتار به عجز خود در برآورده کردن شرایط یک زندگی شایسته به هزار زبان اعتراف کرده است. عدم مشارکت همهجانبهی مردم در انتخابات اسفند ماه ۱۴۰۲ مجلس به وضوح نشان داد که پردهی توهم و وعدههای توخالی دریده شده است. اما سترون شدن وعدههای توخالی و دریده شدن توهم بهخودیخود نمیتواند صلای همبستگی آگاهانه را سر دهد. همبستگی آگاهانه در مواجهه با نظم موجود فقط با نقد رادیکال بدیلهای کاذب و دستساخته و نیز ترسیم افق رهایی و چشماندازهای ایجابی ممکن است.
🔸 همچنین در حالی به پایان سال ۱۴۰۲ نزدیک میشویم که نسلکشی رژیم اسرائیل در فلسطین و نابودی بیرحمانهی تمامی جنبههای حیات مردمان غزه، در برابر چشمان بهاصطلاح «جامعهی جهانی»، ابعادی هولناک و غیرقابل توصیف یافته است. چگونه میتوان در مسیر مبارزه علیه دیکتاتوری، بیعدالتی و استثمار در یک جامعهی تحت ستم گام برداشت اما ستم و رنج جامعهای دیگر را انکار یا توجیه کرد؟ ایستادن در برابر بربریت، بهرسمیت شناختن رنجها و ستمهای دیگر ستمدیدگان و همبستگی مبارزات در مسیر محو این ستمها لازمهی به ثمر رسیدن هر فرایند انقلابی در جغرافیای خونین خاورمیانه است. و برای باور به این همسرنوشتیها یا ایستادن در کنار آرمان فلسطین طبعاً ضرورتی ندارد که مفتضحانه در جبههی رژیم زندان و شکنجه و اعدام بایستیم یا تسلیم «استکبارستیزی» پوشالی رژیم جمهوری اسلامی شویم. مقالات اندکی که در چند ماه اخیر با محوریت مسالهی فلسطین منتشر کردهایم تلاشی است برای واکاوی این همپیوندیها و همسرنوشتیها در بستر مناسبات امپریالیستی و ژئوپولتیکی حاکم بر جهان و خاورمیانه...
🔹متن کامل یادداشت ما به مناسبت هفتمین سالگرد آغاز به کار سایت «نقد» را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3Z5
#زن_زندگی_آزادی
#سال_هفتم
#نقد
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
در آستانهی سال هفتم فعالیت «نقد»
در سال ششم فعالیت «نقد» پروژهی خاورمیانه و گروندریسه را به پایان رساندیم و در قالب دو کتاب منتشر کردیم که در دسترس علاقهمندان هستند. علاوه بر این، پروژهی جدید امپریالیسم را آغاز کردهایم و تاک…
naghd-book-1402-a4.pdf
11.3 MB
🖌 کارنامهی سال ششم ما:
«سالنامهی ۱۴۰۱-۱۴۰۲»
#سالنامه #نقد
#نقد_اقتصاد_سیاسی #نقد_ایدئولوژی #نقد_بتوارگی
🖋@naghd_com
«سالنامهی ۱۴۰۱-۱۴۰۲»
#سالنامه #نقد
#نقد_اقتصاد_سیاسی #نقد_ایدئولوژی #نقد_بتوارگی
🖋@naghd_com
📚 در نقد بخوانید 📚
کارنامهی سال ششم ما:
نزدیک به 80 مقاله تالیف و ترجمه، در بیش از 1420 صفحه، با آثاری از (به ترتیب الفبا):
الهه ابراهیمی، جعفر ابراهیمی، اقبال احمد، حسن آزاد، سام اشمن، مریم الدوساری، آنه الکساندر، دومینیک الکساندر، مهرداد امامی، برتل اولمان، سما اوریاد، ولودیمیر ایشچنکو، همایون ایوانی، جیمز.ا آینر، فرنگیس بختیاری، مژگان بدیعی، رابرت برنر، تارا بهروزیان، کاووس بهزادی، ماری بوکچین، م. بیگی، لئو پانیچ، لوچا پرادلا، ناصر پیشرو، وانگ پو، چاندرا تالپاد موهانتی، نوربرت ترنکله، جیهان توغال، ایان تیلور، لارس تی لی، لیلا حبیبی، توفیق حداد، امین حصوری، جی. زد. جرود، فردریک جیمسون، س. ر. جوزی، علیرضا خزائی، کمال خسروی، آلخاندرا خیمنز، یاشار دارالشفاء، راجو داس، بهروز دانش، آرنه دو بوور، ویلیام آی. رابینسون، فرزانه راجی، مهرناز رزاقی، علی رها، سمیه رستمپور، پل رینولدز، جان ریدل، علی زکایی، پارسا زنگنه، رولینک سولی، ریما صالحه فضه، ساسان صدقینیا، بهرام صفایی، دلشاد عبادی، بن فاین، داریوش فلاحی، روبرتو فینچی، میخال کاسپرژاک، آلکس کالینیکوس، خوآئو کامارگو، غاده کرمی، استاتیس کوولاکیس، شیرین کمانگر، توماس کونیش، علی کیا، بیژن کیارسی، ریچارد گان، یاکوب گراف، دُنی گلاکستین، سام گیندین، جُرج لوکاچ، رزا لوکزامبورگ، میشل لوی، آنا لندهِر، کارل مارکس، آندرئاس مالم، ساندرو متزادرا، امیرحسین محمودی، حسن مرتضوی، فریبرز مسعودی، لاورا مِشِده، امیر مصباحی، کامران معتمدی، شیلا مکگرگور، م. رضا ملکشا، مارچلو موستو، جیمز مولدون، آنتونیو نگری، ن. ناجی، هوایآن نگویان، سهراب نیکزاد، برت نیلسون، ریچارد واکر، دیوید هاروی، هانو هاویناشتاین، نانسی هولمستروم.
👇🏽👇🏽
https://t.me/naghd_com/994
#سالنامه #نقد
#نقد_اقتصاد_سیاسی #نقد_ایدئولوژی #نقد_بتوارگی
🖋@naghd_com
کارنامهی سال ششم ما:
نزدیک به 80 مقاله تالیف و ترجمه، در بیش از 1420 صفحه، با آثاری از (به ترتیب الفبا):
الهه ابراهیمی، جعفر ابراهیمی، اقبال احمد، حسن آزاد، سام اشمن، مریم الدوساری، آنه الکساندر، دومینیک الکساندر، مهرداد امامی، برتل اولمان، سما اوریاد، ولودیمیر ایشچنکو، همایون ایوانی، جیمز.ا آینر، فرنگیس بختیاری، مژگان بدیعی، رابرت برنر، تارا بهروزیان، کاووس بهزادی، ماری بوکچین، م. بیگی، لئو پانیچ، لوچا پرادلا، ناصر پیشرو، وانگ پو، چاندرا تالپاد موهانتی، نوربرت ترنکله، جیهان توغال، ایان تیلور، لارس تی لی، لیلا حبیبی، توفیق حداد، امین حصوری، جی. زد. جرود، فردریک جیمسون، س. ر. جوزی، علیرضا خزائی، کمال خسروی، آلخاندرا خیمنز، یاشار دارالشفاء، راجو داس، بهروز دانش، آرنه دو بوور، ویلیام آی. رابینسون، فرزانه راجی، مهرناز رزاقی، علی رها، سمیه رستمپور، پل رینولدز، جان ریدل، علی زکایی، پارسا زنگنه، رولینک سولی، ریما صالحه فضه، ساسان صدقینیا، بهرام صفایی، دلشاد عبادی، بن فاین، داریوش فلاحی، روبرتو فینچی، میخال کاسپرژاک، آلکس کالینیکوس، خوآئو کامارگو، غاده کرمی، استاتیس کوولاکیس، شیرین کمانگر، توماس کونیش، علی کیا، بیژن کیارسی، ریچارد گان، یاکوب گراف، دُنی گلاکستین، سام گیندین، جُرج لوکاچ، رزا لوکزامبورگ، میشل لوی، آنا لندهِر، کارل مارکس، آندرئاس مالم، ساندرو متزادرا، امیرحسین محمودی، حسن مرتضوی، فریبرز مسعودی، لاورا مِشِده، امیر مصباحی، کامران معتمدی، شیلا مکگرگور، م. رضا ملکشا، مارچلو موستو، جیمز مولدون، آنتونیو نگری، ن. ناجی، هوایآن نگویان، سهراب نیکزاد، برت نیلسون، ریچارد واکر، دیوید هاروی، هانو هاویناشتاین، نانسی هولمستروم.
👇🏽👇🏽
https://t.me/naghd_com/994
#سالنامه #نقد
#نقد_اقتصاد_سیاسی #نقد_ایدئولوژی #نقد_بتوارگی
🖋@naghd_com
Telegram
نقد
🖌 کارنامهی سال ششم ما:
«سالنامهی ۱۴۰۱-۱۴۰۲»
#سالنامه #نقد
#نقد_اقتصاد_سیاسی #نقد_ایدئولوژی #نقد_بتوارگی
🖋@naghd_com
«سالنامهی ۱۴۰۱-۱۴۰۲»
#سالنامه #نقد
#نقد_اقتصاد_سیاسی #نقد_ایدئولوژی #نقد_بتوارگی
🖋@naghd_com
▫️ پیرامون «بیانیه»ی نخستینْ «نقد»
13 مارس 2024
نوشتهی: کمال خسروی
📝 توضیح «نقد»: متن پیشِ رو بازنوشت گفتاری از کمال خسروی در سال 1368 در توضیح و تشریح «بیانیه»ی آغاز کار «نشریهی نقد» (اسفند 1368 تا بهمن 1377) برای جمع کوچکی از علاقمندان است. اهمیت این گفتار، در کنار آشنایی بیشتر و نزدیکتر با دیدگاههای خسروی و زمینههای سیاسی و تئوریکی که به انتشار این نشریه منجر شد، گزارش تجربهای است که امروز نیز میتواند چالش بسیاری از تلاشهای سیاسی و نظری باشد. بهروز بودن بسیاری از پرسشها، آشکارترین گواه این چالش است. در پایان این نوشتهْ متن «بیانیهی نشریهی نقد» (1368) ضمیمه شده است.
🔸 به نظر من امروزه در جریانهایی فکری که در رابطه با مسائل ایران، به ویژه در رابطه با مسائل جهان بهطور کلی، نظراتی را طرح میکنند، یک تاکید بر سر مفهومی به اسم «ویژگی» وجود دارد. یعنی نقطه عزیمت استدلالشان برای نتیجهگیریهای سیاسی این است که معتقدند این مسئله یا موقعیت، مسئلهای یا موقعیتی «ویژه» است. برای روشن شدن چند نمونه میآورم: مثلا اینکه ایران در حال حاضر در یک شرایط کاملاً «ویژه»ای بهسر میبرد که مستلزم راهحلهای «ویژه» است و این راهحلها از تئوری مارکس قابل استنتاج نیستند؛ نمونهی دیگر: وضع طبقهی کارگر ایران وضعیتی «ویژه» است و نمیتوان در توصیف مسائل طبقهی کارگر ایران، از معیارهای عامی که مثلاً در کتاب «طبقات اجتماعی و قدرت سیاسیِ» پولانزاس، بهدست داده شده، راهحلی استنتاج کرد. پولانزاس یونانی بوده، پس ربطی به طبقهی کارگر ما ندارد و طبقهی کارگر ما در ایران یک طبقهی کارگر «ویژه» است.
🔸 آیا ما، چون یک روشنفکر چپ هستیم، پس «ویژه»ایم؟ یعنی این خصیصهی چپ بودن، که باعث تمایز ما از دیگران میشود، ما را «ویژه» میکند؟ یا مثالی دیگر، چون ما در موقعیت اجتماعی/تاریخی معینی در جامعهی ایران قرار گرفتیم و اینگونه شکل گرفتیم، و محصول جبههی ملی و حزب توده و دوران استالینیسم و کمینترن هستیم، به این دلیل خصوصیت «ویژه» به ما اطلاق میشود؟ آیا به این دلایل «ویژه»ایم؟ یا اینکه، به خاطر چپ بودن و واقعیت جامعهی ما، به خاطر تاثیر و تاثر، و تقابل و دیالکتیکِ بین این دو موقعیت است که پس وضعیت «ویژه»ای داریم؟ مشکل من با اینگونه بحثها این است: اساساً مشکلی نیست که ما هر پدیدهای را «ویژه» بدانیم، چراکه در واقع هم هر پدیدهای ویژه است. بهخصوص اگر بخواهیم جامعهی ایران را در نظر بگیریم، واقعاً هم با اتفاقاتی که رخ داده و تاریخی که پشت سر گذاشته، یا با نگاهی تاریخی به روشنفکران چپ ایران، و بررسی وقایع اخیر، میتوان گفت که جامعهی ایران و روشنفکران چپ ما، «ویژه»اند. در کمتر جایی یا شاید بتوان گفت هیچ جایی در دنیا چنین اتفاقاتی نیافتاده. پس در نتیجه کار دشواری نیست که ما موقعیت خودمان را، و بعد خودمان را بهعنوان روشنفکر چپ، خاص یا «ویژه» بدانیم.
🔸 اما ما میخواهیم نشان دهیم که چرا آن جاهایی که گفتهاند تاریخی ویژه است و در موقعیت و وضعیت گروههایی اجتماعی، ویژگی وجود دارد، تکاپو و پویایی تاریخ اتفاقاً این ویژگی را ویران کرده و در واقع بر فراز این ویژگی، پرچم ناویژگی را در عامیتی طبقاتی، انسانی و تاریخی برافراشته. ببینیم منظور از 1- عامیتی طبقاتی، 2- تاریخی و 3- انسانی چیست؟...
🔹 متن کامل این نوشته را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3ZV
#نقد #کمال_خسروی
#بحران_چشمانداز_تاریخی #بحران_تئوری_انتقادی #دیالکتیک
👇🏽
🖋@naghd_com
13 مارس 2024
نوشتهی: کمال خسروی
📝 توضیح «نقد»: متن پیشِ رو بازنوشت گفتاری از کمال خسروی در سال 1368 در توضیح و تشریح «بیانیه»ی آغاز کار «نشریهی نقد» (اسفند 1368 تا بهمن 1377) برای جمع کوچکی از علاقمندان است. اهمیت این گفتار، در کنار آشنایی بیشتر و نزدیکتر با دیدگاههای خسروی و زمینههای سیاسی و تئوریکی که به انتشار این نشریه منجر شد، گزارش تجربهای است که امروز نیز میتواند چالش بسیاری از تلاشهای سیاسی و نظری باشد. بهروز بودن بسیاری از پرسشها، آشکارترین گواه این چالش است. در پایان این نوشتهْ متن «بیانیهی نشریهی نقد» (1368) ضمیمه شده است.
🔸 به نظر من امروزه در جریانهایی فکری که در رابطه با مسائل ایران، به ویژه در رابطه با مسائل جهان بهطور کلی، نظراتی را طرح میکنند، یک تاکید بر سر مفهومی به اسم «ویژگی» وجود دارد. یعنی نقطه عزیمت استدلالشان برای نتیجهگیریهای سیاسی این است که معتقدند این مسئله یا موقعیت، مسئلهای یا موقعیتی «ویژه» است. برای روشن شدن چند نمونه میآورم: مثلا اینکه ایران در حال حاضر در یک شرایط کاملاً «ویژه»ای بهسر میبرد که مستلزم راهحلهای «ویژه» است و این راهحلها از تئوری مارکس قابل استنتاج نیستند؛ نمونهی دیگر: وضع طبقهی کارگر ایران وضعیتی «ویژه» است و نمیتوان در توصیف مسائل طبقهی کارگر ایران، از معیارهای عامی که مثلاً در کتاب «طبقات اجتماعی و قدرت سیاسیِ» پولانزاس، بهدست داده شده، راهحلی استنتاج کرد. پولانزاس یونانی بوده، پس ربطی به طبقهی کارگر ما ندارد و طبقهی کارگر ما در ایران یک طبقهی کارگر «ویژه» است.
🔸 آیا ما، چون یک روشنفکر چپ هستیم، پس «ویژه»ایم؟ یعنی این خصیصهی چپ بودن، که باعث تمایز ما از دیگران میشود، ما را «ویژه» میکند؟ یا مثالی دیگر، چون ما در موقعیت اجتماعی/تاریخی معینی در جامعهی ایران قرار گرفتیم و اینگونه شکل گرفتیم، و محصول جبههی ملی و حزب توده و دوران استالینیسم و کمینترن هستیم، به این دلیل خصوصیت «ویژه» به ما اطلاق میشود؟ آیا به این دلایل «ویژه»ایم؟ یا اینکه، به خاطر چپ بودن و واقعیت جامعهی ما، به خاطر تاثیر و تاثر، و تقابل و دیالکتیکِ بین این دو موقعیت است که پس وضعیت «ویژه»ای داریم؟ مشکل من با اینگونه بحثها این است: اساساً مشکلی نیست که ما هر پدیدهای را «ویژه» بدانیم، چراکه در واقع هم هر پدیدهای ویژه است. بهخصوص اگر بخواهیم جامعهی ایران را در نظر بگیریم، واقعاً هم با اتفاقاتی که رخ داده و تاریخی که پشت سر گذاشته، یا با نگاهی تاریخی به روشنفکران چپ ایران، و بررسی وقایع اخیر، میتوان گفت که جامعهی ایران و روشنفکران چپ ما، «ویژه»اند. در کمتر جایی یا شاید بتوان گفت هیچ جایی در دنیا چنین اتفاقاتی نیافتاده. پس در نتیجه کار دشواری نیست که ما موقعیت خودمان را، و بعد خودمان را بهعنوان روشنفکر چپ، خاص یا «ویژه» بدانیم.
🔸 اما ما میخواهیم نشان دهیم که چرا آن جاهایی که گفتهاند تاریخی ویژه است و در موقعیت و وضعیت گروههایی اجتماعی، ویژگی وجود دارد، تکاپو و پویایی تاریخ اتفاقاً این ویژگی را ویران کرده و در واقع بر فراز این ویژگی، پرچم ناویژگی را در عامیتی طبقاتی، انسانی و تاریخی برافراشته. ببینیم منظور از 1- عامیتی طبقاتی، 2- تاریخی و 3- انسانی چیست؟...
🔹 متن کامل این نوشته را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3ZV
#نقد #کمال_خسروی
#بحران_چشمانداز_تاریخی #بحران_تئوری_انتقادی #دیالکتیک
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
پیرامون «بیانیه»ی نخستینْ «نقد»
نوشتهی: کمال خسروی تئوری، بهمثابهی علم اجتماعی یا تئوری انتقادی، تنها بر بنیادی ماتریالیستی ممکن است و فقط برمبنای یک درک ماتریالیستی نسبت به جامعه امکانپذیر است؛ تئوری، در هر دورهی معین اجتما…
▫️ در نقد مارکسیسم فرهادپور
▫️ نگاهی انتقادی به جوابیهی مراد فرهادپور به پرویز صداقت
9 سپتامبر 2024
نوشتهی: یاشار دارالشفاء
🔸 آنچه اخیرا مراد فرهادپور در پاسخ به پرویز صداقت مطرح کرده، نه خارج از سنت فکری «مارکسیسم» است و نه «گردشگریِ نظری»، بلکه نمونهایست از «مارکسیسم طبقهی متوسطی» در ایران امروز. اینکه فرهادپور و همفکرانش در جریان «رخداد» اساسا اعتقادی به استراتژی «مبارزهی طبقاتی» بهمثابهی سیاستورزی بنیادین چپ علیه سرمایهداری نداشتند و ندارند، نکتهی تازهای نیست. او در بحث اخیرش دشمن را در ایران امروز «استبداد دینی» نامگذاری میکند و این گواهی است بر آنکه صورتبندی او از اوضاع و احوال ایران و جستجویش حول پرسش «چه باید کرد؟» کم و بیش در پارادایم «سنت و مدرنیته»ی دههی ۱۳۷۰ باقی مانده و درجا زده است.
🔸 تعدد موارد مفهومیای که فرهادپور در جواب به صداقت بیان کرده کارِ پاسخ مبسوط، مستند و مستدل به هر یک از آنها را دشوار میکند. او در حوزهی اندیشه خود را در مقام کسی میبیند که نیازی ندارد برای ادعاهایش، شواهدی ارائه دهد. تکیهی مکرر او بر سابقهی چهل سالهاش در فعالیت نظری گواه این مدعاست. اما ادعاهای بحث برانگیز او را میتوان در موارد زیر خلاصه کرد:
1️⃣ بررسی اینکه ایران سرمایهداری اسلامی است یا نه یا چه حد هست، بحث فقه و مسائل شبیه آن، یا حتی مقوله انباشت اولیهی سرمایه، به هر زبان و با هر نظریهی اقتصادی، مسئلهی اصلی ما نیست. مسئلهی اصلی ما نشان دادن ارتباط بین استبداد دینی با هارترین شکل حاکمیت سرمایه است.
2️⃣ دولتهای استعماری شکل عجیب و غریبی از سازماندهی خشونت و غارت هستند که ربطی به دولت بورژوایی و سرمایهداری ندارند، اگر میدانستیم، میفهمیدیم که نباید تمام مبارزات ضداستعماری را بیخود و بیجهت به سوسیالیسم وصل کنیم.
3️⃣ وجود سرمایهداری را نمیتوان حتی با وجود بالقوهی طبقات، چه رسد به وجود بالفعل طبقات اجتماعی در مقام سوژهی کنش سیاسی مساوی گرفت. اتفاقاً طبقه مقولهای است که از یک طرف به شکل ساختاری و منطقی در دل روابط سرمایهداری تنیده شده، ولی از طرف دیگر باید از درون دنیای اقتصاد به فضای تاریخ، دین، روابط حقوقی، قوانین و مناسک وارد شود تا بتواند تحققی انضمامی پیدا کند و بتوان گفت این طبقه به خودآگاهی رسیده و به سوژهی سیاسی و نیروی تاریخی تعیینکننده تبدیل شده است. مفهوم طبقه از دل جامعهی جدید سرمایهداری بیرون میآید و نمیشود آن را به تمام تاریخ تعمیم داد. در سیاست به صورت عادی و بیمیانجی با مردم طرف هستید، با جوانان، زنان، دانشجویان. این تودهی مردم را نمیشود مستقیماً به چیزی به نام طبقات وصل کرد و دینامیسم حرکتشان را براساس چیزی به نام پیکار طبقاتی توضیح داد. در اینجا با آمیزهای از ستمها و دعواهای مختلف طرف هستید که خیلیهایشان ربطی به مسئلهی بهرهکشی یا حتی سودآوری سرمایه ندارد.
4️⃣ بین دو پروژهی اصلی مارکس یعنی نقد اقتصاد سیاسی که بیست سال در موردش کار کرد تا به نگارش جلد اول و جلدهای بعدی سرمایه منجر شد، و پروژهی دیگرش، یعنی سوسیالیسم انقلابی و سیاست رادیکال رهاییبخش، شکافی هست. شکاف بین دو پروژهی مارکس را مفهوم طبقه میتواند پر کند، ولی نه از درون اندیشه و نه به این خاطر که چون سرمایهداری هست، پس حتماً طبقهای هم هست.
در ادامه میکوشم به نقد و بررسی این نکات چهارگانه ــ نکاتی بعضا با استناد به برخی پژوهشهای انجام شده و نیز در عطف به منطق درونی آنها ــ بپردازم...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4hm
#یاشار_دارالشفا #نقد_چپ #مارکسیسم
#مراد_فرهادپور #مبارزه_طبقاتی #نظام_اسلامی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ نگاهی انتقادی به جوابیهی مراد فرهادپور به پرویز صداقت
9 سپتامبر 2024
نوشتهی: یاشار دارالشفاء
🔸 آنچه اخیرا مراد فرهادپور در پاسخ به پرویز صداقت مطرح کرده، نه خارج از سنت فکری «مارکسیسم» است و نه «گردشگریِ نظری»، بلکه نمونهایست از «مارکسیسم طبقهی متوسطی» در ایران امروز. اینکه فرهادپور و همفکرانش در جریان «رخداد» اساسا اعتقادی به استراتژی «مبارزهی طبقاتی» بهمثابهی سیاستورزی بنیادین چپ علیه سرمایهداری نداشتند و ندارند، نکتهی تازهای نیست. او در بحث اخیرش دشمن را در ایران امروز «استبداد دینی» نامگذاری میکند و این گواهی است بر آنکه صورتبندی او از اوضاع و احوال ایران و جستجویش حول پرسش «چه باید کرد؟» کم و بیش در پارادایم «سنت و مدرنیته»ی دههی ۱۳۷۰ باقی مانده و درجا زده است.
🔸 تعدد موارد مفهومیای که فرهادپور در جواب به صداقت بیان کرده کارِ پاسخ مبسوط، مستند و مستدل به هر یک از آنها را دشوار میکند. او در حوزهی اندیشه خود را در مقام کسی میبیند که نیازی ندارد برای ادعاهایش، شواهدی ارائه دهد. تکیهی مکرر او بر سابقهی چهل سالهاش در فعالیت نظری گواه این مدعاست. اما ادعاهای بحث برانگیز او را میتوان در موارد زیر خلاصه کرد:
1️⃣ بررسی اینکه ایران سرمایهداری اسلامی است یا نه یا چه حد هست، بحث فقه و مسائل شبیه آن، یا حتی مقوله انباشت اولیهی سرمایه، به هر زبان و با هر نظریهی اقتصادی، مسئلهی اصلی ما نیست. مسئلهی اصلی ما نشان دادن ارتباط بین استبداد دینی با هارترین شکل حاکمیت سرمایه است.
2️⃣ دولتهای استعماری شکل عجیب و غریبی از سازماندهی خشونت و غارت هستند که ربطی به دولت بورژوایی و سرمایهداری ندارند، اگر میدانستیم، میفهمیدیم که نباید تمام مبارزات ضداستعماری را بیخود و بیجهت به سوسیالیسم وصل کنیم.
3️⃣ وجود سرمایهداری را نمیتوان حتی با وجود بالقوهی طبقات، چه رسد به وجود بالفعل طبقات اجتماعی در مقام سوژهی کنش سیاسی مساوی گرفت. اتفاقاً طبقه مقولهای است که از یک طرف به شکل ساختاری و منطقی در دل روابط سرمایهداری تنیده شده، ولی از طرف دیگر باید از درون دنیای اقتصاد به فضای تاریخ، دین، روابط حقوقی، قوانین و مناسک وارد شود تا بتواند تحققی انضمامی پیدا کند و بتوان گفت این طبقه به خودآگاهی رسیده و به سوژهی سیاسی و نیروی تاریخی تعیینکننده تبدیل شده است. مفهوم طبقه از دل جامعهی جدید سرمایهداری بیرون میآید و نمیشود آن را به تمام تاریخ تعمیم داد. در سیاست به صورت عادی و بیمیانجی با مردم طرف هستید، با جوانان، زنان، دانشجویان. این تودهی مردم را نمیشود مستقیماً به چیزی به نام طبقات وصل کرد و دینامیسم حرکتشان را براساس چیزی به نام پیکار طبقاتی توضیح داد. در اینجا با آمیزهای از ستمها و دعواهای مختلف طرف هستید که خیلیهایشان ربطی به مسئلهی بهرهکشی یا حتی سودآوری سرمایه ندارد.
4️⃣ بین دو پروژهی اصلی مارکس یعنی نقد اقتصاد سیاسی که بیست سال در موردش کار کرد تا به نگارش جلد اول و جلدهای بعدی سرمایه منجر شد، و پروژهی دیگرش، یعنی سوسیالیسم انقلابی و سیاست رادیکال رهاییبخش، شکافی هست. شکاف بین دو پروژهی مارکس را مفهوم طبقه میتواند پر کند، ولی نه از درون اندیشه و نه به این خاطر که چون سرمایهداری هست، پس حتماً طبقهای هم هست.
در ادامه میکوشم به نقد و بررسی این نکات چهارگانه ــ نکاتی بعضا با استناد به برخی پژوهشهای انجام شده و نیز در عطف به منطق درونی آنها ــ بپردازم...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4hm
#یاشار_دارالشفا #نقد_چپ #مارکسیسم
#مراد_فرهادپور #مبارزه_طبقاتی #نظام_اسلامی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
در نقد مارکسیسم فرهادپور
نگاهی انتقادی به جوابیهی مراد فرهادپور به پرویز صداقت نوشتهی: یاشار دارالشفاء آنچه اخیرا مراد فرهادپور در پاسخ به پرویز صداقت مطرح کرده، نه خارج از سنت فکری «مارکسیسم» است و نه «گردشگریِ نظری»،…