▫️ جامعهی جهانی بدون پول
🔹 تأملاتی پیرامون چشماندازی فراسوی شکل کالایی
نوشتهی: نوربِرت ترِنکلِه
ترجمهی: کمال خسروی
2 اکتبر 2019
📝 توضیح «نقد»: نقد شیوهی تولید سرمایهداری، ایدئولوژی بورژوایی و شیوههای گوناگون مناسبات سلطه و استثمار در جهان امروز، بیگمان شالودهی چشماندازی رو به سوی جامعهای رها از سلطه و استثمار است و در افق نگرشی مبارزهجو و رهاییبخش میتواند و باید بلحاظ نظری، بدون قدرگرایی و خیالپردازیهای ناکجاآبادی، تصاویر و طرحهای دقیقتری از امکانات و سازوکار چنان جامعهای عرضه کند. این وظیفه، بهویژه در مبارزه با تلاشهای ایدئولوژیک و محافظهکارانهای که بر ناممکن بودن چنین چشماندازی پافشاری دارند، اهمیت بهمراتب بیشتری دارد. در ادامه و همراه با نوشتارهای مربوط به بازاندیشی نظریهی ارزش مارکس، چشماندازهای اجتماعیسازی و تجربههای جنبش شورایی و خودگردانی کارگری در جهان، با انتشار نوشتهی پیش رو، زنجیرهی تازهای از مقالات پیرامون چشمانداز جامعهی آینده و دیدگاههای گوناگون در این قلمرو را با کلیدواژهی #جامعهی_بدیل آغاز میکنیم و امیدواریم با همیاری نویسندگان و مترجمان علاقهمند، آن را هرچه پربارتر سازیم.
🔹 در این مقاله میخوانید:
1 ـ آرمانشهرگرایی و چشمانداز رهاییبخش
2 ـ اسطورهی چشمپوشیناپذیریِ پول
3 ـ نیروی بارآور اجتماعی و بالقوگیهای رهاییبخش
4 ـ تمرکززدایی از روندهای مادی ـ اجتماعی
5 ـ تضاد حلناشدهی بحثِ مارکسیستیِ برنامهریزی
6 ـ شبکهسازیِ کمونی و برنامهریزیِ اجتماعی
🔸 از متن مقاله:
در تاریخ تمدن مغربزمین طرحهایی برای «آیندهای بهتر» هماره با مفهوم یا مقولهی «آرمانشهر» (اتوپی) گره خوردهاند. در حقیقت نیز، پسِ پشت این مفهوم، بهوفور تصور خردگرایانهی سوژهی روشنگری پنهان بود که میخواست جهان را براساس برنامهای از پیشْ آماده، بهسوی موقعیتی آرمانی و برنامهریزیشده راهبر کند. بدیهی استکه چنین نگرشی، متضمن توهمِ برخورداریِ مؤلفِ اینگونه برنامهها از حقیقتی بلامعارض استکه تنها این مؤلف از آن آگاه است و میداند چگونه میتوان خوشبختی را برای بشریت به ارمغان آورد. از این لحاظ، اندیشهی آرمانشهرگرا ظرفیتی نهفته و غولآسا از قهر و خشونت را با خود همراه دارد و این ظرفیت همواره آنجایی جلوه میکند که اجرا و متحققساختنِ عملیِ این «برنامهها» در برهههایی کمابیش کوتاه در تاریخ ممکن بهنظر میرسد. در این حالت منظماً تلاش شده است شکاف پُرناشدنی بین آرمان (ایدهآل) و واقعیت با زور و با ایدئولوژیککردنی که ملازمِ این زور است، پُر شود. ایستادگی دربرابر «امر نیک»، بنا بر تعریف کنشی برشمرده میشد زیانآور، فاسد یا بهنحوی ارتجاعی فاقد صلاحیت و بنابراین کنشی بود که میتوانست با وجدانی آسوده سرکوب و نابود شود. هرگز قتل و شکنجهی سنگدلانه بیشتر نبوده است از آن زمانیکه بهنام بهسازیِ جهان صورت گرفته است...
🔹 متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-137
#جامعهی_بدیل
#نوربرت_ترنکله #کمال_خسروی
#نظریه_ارزش #پول #سوسیالیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
🔹 تأملاتی پیرامون چشماندازی فراسوی شکل کالایی
نوشتهی: نوربِرت ترِنکلِه
ترجمهی: کمال خسروی
2 اکتبر 2019
📝 توضیح «نقد»: نقد شیوهی تولید سرمایهداری، ایدئولوژی بورژوایی و شیوههای گوناگون مناسبات سلطه و استثمار در جهان امروز، بیگمان شالودهی چشماندازی رو به سوی جامعهای رها از سلطه و استثمار است و در افق نگرشی مبارزهجو و رهاییبخش میتواند و باید بلحاظ نظری، بدون قدرگرایی و خیالپردازیهای ناکجاآبادی، تصاویر و طرحهای دقیقتری از امکانات و سازوکار چنان جامعهای عرضه کند. این وظیفه، بهویژه در مبارزه با تلاشهای ایدئولوژیک و محافظهکارانهای که بر ناممکن بودن چنین چشماندازی پافشاری دارند، اهمیت بهمراتب بیشتری دارد. در ادامه و همراه با نوشتارهای مربوط به بازاندیشی نظریهی ارزش مارکس، چشماندازهای اجتماعیسازی و تجربههای جنبش شورایی و خودگردانی کارگری در جهان، با انتشار نوشتهی پیش رو، زنجیرهی تازهای از مقالات پیرامون چشمانداز جامعهی آینده و دیدگاههای گوناگون در این قلمرو را با کلیدواژهی #جامعهی_بدیل آغاز میکنیم و امیدواریم با همیاری نویسندگان و مترجمان علاقهمند، آن را هرچه پربارتر سازیم.
🔹 در این مقاله میخوانید:
1 ـ آرمانشهرگرایی و چشمانداز رهاییبخش
2 ـ اسطورهی چشمپوشیناپذیریِ پول
3 ـ نیروی بارآور اجتماعی و بالقوگیهای رهاییبخش
4 ـ تمرکززدایی از روندهای مادی ـ اجتماعی
5 ـ تضاد حلناشدهی بحثِ مارکسیستیِ برنامهریزی
6 ـ شبکهسازیِ کمونی و برنامهریزیِ اجتماعی
🔸 از متن مقاله:
در تاریخ تمدن مغربزمین طرحهایی برای «آیندهای بهتر» هماره با مفهوم یا مقولهی «آرمانشهر» (اتوپی) گره خوردهاند. در حقیقت نیز، پسِ پشت این مفهوم، بهوفور تصور خردگرایانهی سوژهی روشنگری پنهان بود که میخواست جهان را براساس برنامهای از پیشْ آماده، بهسوی موقعیتی آرمانی و برنامهریزیشده راهبر کند. بدیهی استکه چنین نگرشی، متضمن توهمِ برخورداریِ مؤلفِ اینگونه برنامهها از حقیقتی بلامعارض استکه تنها این مؤلف از آن آگاه است و میداند چگونه میتوان خوشبختی را برای بشریت به ارمغان آورد. از این لحاظ، اندیشهی آرمانشهرگرا ظرفیتی نهفته و غولآسا از قهر و خشونت را با خود همراه دارد و این ظرفیت همواره آنجایی جلوه میکند که اجرا و متحققساختنِ عملیِ این «برنامهها» در برهههایی کمابیش کوتاه در تاریخ ممکن بهنظر میرسد. در این حالت منظماً تلاش شده است شکاف پُرناشدنی بین آرمان (ایدهآل) و واقعیت با زور و با ایدئولوژیککردنی که ملازمِ این زور است، پُر شود. ایستادگی دربرابر «امر نیک»، بنا بر تعریف کنشی برشمرده میشد زیانآور، فاسد یا بهنحوی ارتجاعی فاقد صلاحیت و بنابراین کنشی بود که میتوانست با وجدانی آسوده سرکوب و نابود شود. هرگز قتل و شکنجهی سنگدلانه بیشتر نبوده است از آن زمانیکه بهنام بهسازیِ جهان صورت گرفته است...
🔹 متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-137
#جامعهی_بدیل
#نوربرت_ترنکله #کمال_خسروی
#نظریه_ارزش #پول #سوسیالیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
جامعهی جهانی بدون پول
چشماندازی فراسوی شکل کالایی نوشتهی: نوربِرت ترِنکلِه ترجمهی: کمال خسروی آنچه آگاهیِ بتوارهی کالایی را چنین شیدای «کاراییِ» پول کرده است، چیزی نیست جز تکساحتی کردنِ جهان، انقیاد و تبعیتش از اص…
▫️ نقد روشنگری: هشت برنهاد
نوشتهی: نوربرت تِرِنکْله
ترجمهی: کمال خسروی
29 اوت 2020
🔸 اگر نه پیشتر، دستکم از زمان انتشار «دیالکتیک روشنگری» رویهی پُشتین و غیرعقلایی سکهی خردِ روشنگری را میشناسیم. هورکهایمر و آدورنو خاستگاه این غولِ دوچهره را ناکامی در برکندهشدن از طبیعت میدانند. خردِ عقلایی مدرن، که زادگاهش را اینان به یونانِ باستان منسوب میکنند، به اعتبار اینان برای چیرهشدن بر هراس از قدرتهای طبیعت و برای تمایزیافتن از اسطوره پای گرفت، اسطورهای که آنزمان، بهنوبهی خود بازنمایانندهی نخستین شکل از رویارویی و مدارا با همان ترسها بود. اما، درحالیکه اسطوره هنوز رگههایی از همراهی و همنوایی با طبیعت و قهر و غضبهایش را میپذیرد، روشنگری بازنمایانندهی مرزکشیِ روشنی با طبیعت است. پایگیری و پیدایشِ فردِ باخودهمانِ عاقل استوار است بر انکار اسارت در طبیعت و دقیقاً همین انکار، سرچشمهی قهر و خردستیزی، همانا شالودهریز رویهی تاریک روشنگری است که هرلحظه امکان بروز و سربرآوردن دارد. خطر بنیادین در بازگشت قهرآمیزِ امرِ واپسزدهشده نهفته است. از همینرو، روشنگری و جامعهی استوار بر آن، اموری ناشفاف باقی میمانند. نخست آنگاه که افراد و جامعه به تأمل پیرامون امر واپسزدهشده بپردازند و آنگاه که آشتیای با طبیعت درونی و بیرونی صورت پذیرد، روشنگری به کمال خواهد رسید.
🔸 اینک، اگر به خردِ روشنگری بهسانِ همان چیزی نگاه کنیم که هست، همانا شکلی از تأمل تاریخاً مشخص و ویژهی عصر سرمایهدارانهی مدرن، آنگاه نه تنها تاریخِ شالودهریزی و سامانپذیریاش، بلکه دیالکتیکِ درونیاش، آن هم بهشیوهای متفاوت با آن گونه که هورکهایمر و آدورنو دیدهاند، نمایان میشود. جدایی و متمایزشدنِ قهرآمیز از طبیعت و داعیهی سلطه بر طبیعت (یا بر آنچه بهمنزلهی طبیعت پدیدار میشود) درواقع وجوه وجودیای بنیادگذار یا شالودهریزند. اما این جدایی و متمایزشدگی از طبیعت در آغازهی هرگونه اندیشهورزی و تأملِ خردمندانه بهطور اعم قرار ندارد، بلکه نخست با زایش جامعهی بورژوایی پای میگیرد. وحشت از طبیعت، در بنیاد خویش برای برپایی سازوارهای از خرد است که میخواهد اندیشهورزی را به فعالیتی ناب، بیپیکر و عاری از حس تقلیل دهد (دکارت، کانت). اما این تقلیل بیان جدایی و تمایزیابیِ آغازین از طبیعت نیست، بلکه از سمتوسوگرفتنِ میانجیگریِ اجتماعی به طرفِ اصل انتزاعیِ ارزش و کار مجرد منتج شده است. بهعبارت دیگر، روشنگری، طبیعتی تهدیدآمیز را «اختراع» میکند که جدایی و تمایزیابی از آن گریزناپذیر است؛ اما این «اختراع»، خود نمایانگر کنشی است ناآگاهانه [و نه آگاهانه یا پیشاپیش طراحیشده]. در اینجا منظور بههیچوجه فقط «طبیعتِ بیرونی» نیست که بهمیانجیِ تکنیک قابل استفاده میشود و از ریخت میافتد. برای سامانیابیِ سوژهی (بهلحاظ ساختاریْ «مردانه»ی متعین) مدرن مهمتر از هرچیز نبرد قهرآمیز علیه «طبیعت درونی» است، همانا علیه درماندگی و گرفتاربودنِ پیشینی و آغازین در چفتوبستِ برخی حسیات. این طبیعت درونی انشقاق مییابد و به مثابهی «دیگری»، ساخته و برپا میشود: «زنان» و «اقوام طبیعی» یا «وحشیان»، و در این «دیگران» است که آن طبیعتِ دوم، همهنگام آرمانی و تحقیر، ستایش و رزمیده میشود. در این معنا، تبعیض جنسی و نژادپرستی [سکسیسم و راسیسم] بهنحوی جداییناپذیر با سامانه و سازوارهی سوژهی روشنگری گره خوردهاند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1GQ
#نوربرت_ترنکله #کمال_خسروی
#نقد #نقد_ایدئولوژی #کار_مجرد #روشنگری
👇🏽
🖋@naghd_com
نوشتهی: نوربرت تِرِنکْله
ترجمهی: کمال خسروی
29 اوت 2020
🔸 اگر نه پیشتر، دستکم از زمان انتشار «دیالکتیک روشنگری» رویهی پُشتین و غیرعقلایی سکهی خردِ روشنگری را میشناسیم. هورکهایمر و آدورنو خاستگاه این غولِ دوچهره را ناکامی در برکندهشدن از طبیعت میدانند. خردِ عقلایی مدرن، که زادگاهش را اینان به یونانِ باستان منسوب میکنند، به اعتبار اینان برای چیرهشدن بر هراس از قدرتهای طبیعت و برای تمایزیافتن از اسطوره پای گرفت، اسطورهای که آنزمان، بهنوبهی خود بازنمایانندهی نخستین شکل از رویارویی و مدارا با همان ترسها بود. اما، درحالیکه اسطوره هنوز رگههایی از همراهی و همنوایی با طبیعت و قهر و غضبهایش را میپذیرد، روشنگری بازنمایانندهی مرزکشیِ روشنی با طبیعت است. پایگیری و پیدایشِ فردِ باخودهمانِ عاقل استوار است بر انکار اسارت در طبیعت و دقیقاً همین انکار، سرچشمهی قهر و خردستیزی، همانا شالودهریز رویهی تاریک روشنگری است که هرلحظه امکان بروز و سربرآوردن دارد. خطر بنیادین در بازگشت قهرآمیزِ امرِ واپسزدهشده نهفته است. از همینرو، روشنگری و جامعهی استوار بر آن، اموری ناشفاف باقی میمانند. نخست آنگاه که افراد و جامعه به تأمل پیرامون امر واپسزدهشده بپردازند و آنگاه که آشتیای با طبیعت درونی و بیرونی صورت پذیرد، روشنگری به کمال خواهد رسید.
🔸 اینک، اگر به خردِ روشنگری بهسانِ همان چیزی نگاه کنیم که هست، همانا شکلی از تأمل تاریخاً مشخص و ویژهی عصر سرمایهدارانهی مدرن، آنگاه نه تنها تاریخِ شالودهریزی و سامانپذیریاش، بلکه دیالکتیکِ درونیاش، آن هم بهشیوهای متفاوت با آن گونه که هورکهایمر و آدورنو دیدهاند، نمایان میشود. جدایی و متمایزشدنِ قهرآمیز از طبیعت و داعیهی سلطه بر طبیعت (یا بر آنچه بهمنزلهی طبیعت پدیدار میشود) درواقع وجوه وجودیای بنیادگذار یا شالودهریزند. اما این جدایی و متمایزشدگی از طبیعت در آغازهی هرگونه اندیشهورزی و تأملِ خردمندانه بهطور اعم قرار ندارد، بلکه نخست با زایش جامعهی بورژوایی پای میگیرد. وحشت از طبیعت، در بنیاد خویش برای برپایی سازوارهای از خرد است که میخواهد اندیشهورزی را به فعالیتی ناب، بیپیکر و عاری از حس تقلیل دهد (دکارت، کانت). اما این تقلیل بیان جدایی و تمایزیابیِ آغازین از طبیعت نیست، بلکه از سمتوسوگرفتنِ میانجیگریِ اجتماعی به طرفِ اصل انتزاعیِ ارزش و کار مجرد منتج شده است. بهعبارت دیگر، روشنگری، طبیعتی تهدیدآمیز را «اختراع» میکند که جدایی و تمایزیابی از آن گریزناپذیر است؛ اما این «اختراع»، خود نمایانگر کنشی است ناآگاهانه [و نه آگاهانه یا پیشاپیش طراحیشده]. در اینجا منظور بههیچوجه فقط «طبیعتِ بیرونی» نیست که بهمیانجیِ تکنیک قابل استفاده میشود و از ریخت میافتد. برای سامانیابیِ سوژهی (بهلحاظ ساختاریْ «مردانه»ی متعین) مدرن مهمتر از هرچیز نبرد قهرآمیز علیه «طبیعت درونی» است، همانا علیه درماندگی و گرفتاربودنِ پیشینی و آغازین در چفتوبستِ برخی حسیات. این طبیعت درونی انشقاق مییابد و به مثابهی «دیگری»، ساخته و برپا میشود: «زنان» و «اقوام طبیعی» یا «وحشیان»، و در این «دیگران» است که آن طبیعتِ دوم، همهنگام آرمانی و تحقیر، ستایش و رزمیده میشود. در این معنا، تبعیض جنسی و نژادپرستی [سکسیسم و راسیسم] بهنحوی جداییناپذیر با سامانه و سازوارهی سوژهی روشنگری گره خوردهاند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1GQ
#نوربرت_ترنکله #کمال_خسروی
#نقد #نقد_ایدئولوژی #کار_مجرد #روشنگری
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
نقد روشنگری: هشت برنهاد
نوشتهی: نوربرت تِرِنکْله ترجمهی: کمال خسروی اینک، به همان فراخی که هورکهایمر و آدورنو میدانِ دید را برای نقد بنیادین به روشنگری میگشایند، هرچند از برخی جهات زندانیِ منظومهی فکری آن باقی میمان…
▫️ پیش بهسوی پَسرفت
نوشتهی: نوربرت ترنکله
ترجمهی: کمال خسروی
18 ژانویه 2023
🔸 نقد متداول و عامیانهی سرمایهداری، گناه بحرانهای اقتصادی دهههای اخیر و بهویژه بحران مالی-اقتصادیِ بزرگ سال 2008 و پیآمدهای اجتماعی فاجعهبار آنرا به گردن سفتهبازیهای بازارهای مالی میاندازد. اما این برداشت در بنیاد خویش وارونه است. چنین رویکردی نه فقط علتهای واقعی بحران را نمیشناسد، بلکه فراتر از آن، از زاویهی پیآمدهای سیاسیاشْ خطرناک نیز هست، زیرا در پسِ پشت آن این تصور نهفته است که شیوهی کارا و خوبِ اقتصاد جامعه بهواسطهی اَعمال بیملاحظهی جمع بسیار کوچکی از الیگارشی مالیِ جهانیْ ویران شده است. به این ترتیب، اگر بتوانیم این دارودسته را سر جایشان بنشانیم ــ بهویژه با دستان توانای «مردی مقتدر» که با ایمان و ارادهای راسخ دست به عمل میزند ــ کار جهان سراسر بهراه و بهکام خواهد شد.
🔸 این نوع از «نقد سرمایهداری» را میتوان در میان همگی جریانهای سیاسی، از راستِ راستْ گرفته تا چپِ چپْ یافت و نتایج سیاسیای که آنها از این مواضع و رویکرد استنتاج میکنند، در اساس بسیار همانندند. این منتقدان به خیالبافی پیرامون بازگشتِ جامعهای میپردازند که بر «کار شرافتمندانه» و «تولید محصولات مورد نیاز انسانها» استوار است و در آن از بانکها سلب قدرت شده و پول دوباره به «خادم اقتصاد واقعی و تولیدی» بدل شده است. یدککشِ این برداشتْ هماره این نیز هست که «خلق» بهمثابه جماعتی استثمارشده در خیال میآید که مورد خیانت قرار گرفته است. تفاوت بین انواع رنگارنگ این پوپولیسم عمدتاً از آنجا ناشی میشود که این جماعت خیالیِ خلق چگونه تأویل شود و چه کسانی و به چه شیوهای بهمثابه اعضای آن یا بهمثابه افراد نامتعلق به آن مورد خطاب قرار گیرند. بلافاصله پس از بحران و سقوط 2008، انواع گوناگون پوپولیسم چپ به نوعی هژمونی در گفتمان عمومی دست یازیدند. برجستهترین و خوشنماترین آنها طبعاً شعار 99درصدیها بود که جنبش اشغال والاستریت توانست بهوسیلهی آن خط فاصلی بین تودهی عظیم جمعیت جهانی و گروه اندکْ شُماری از نخبگان صاحب قدرت در جهان پدید آورد.
🔸 بدتر از هر چیز دیگر اینکه بخشی از چپ سنتی نیز حالا ناسیونالیسم را دوباره کشف کرده است و میکوشد پوپولیسم راست را در میدانی که متعلق به خودِ این پوپولیسم است، شکست دهد. این کار، نه فقط اشتباه محاسبهای تاکتیکی است، بلکه اولاً دال بر درکی سرودُم بریده از نقد سرمایهداری در بخش گستردهای در مارکسیسم سنتی است؛ و ثانیاً در عطف به «خلق»، همواره در میان چپها مناقشهبرانگیز بوده است، زیرا آنرا بهنحوی غیرمجاز بهمثابه چیزی «خوب» تکریم میکرد (اندیشهای، که همانطور میدانیم، به روسو برمیگردد). نتیجهی این وضع، برخی اشتراک مواضع بنیادین با راستهای ناسیونالیست و پوپولیست بود، اما این چپها مایل به پذیرشش نبودند و میکوشیدند پنهانش کنند.
🔸 هدف ما در جستار پیشِ رو ترسیم دقیق این نقاط اشتراک و روشنکردنِ پیششرطهای نظری آنهاست. من خواهم کوشید اینکار را با استناد به نمونههایی نزد سارا واگنکنِشت، انجام دهم که یکی از پرنفوذترین شخصیتهای حزب چپ در آلمان است. واگنکنِشت از سالها پیش نمایندهی خطی چپ-ناسیونالیستی است که خوشبختانه تاکنون موفق به کرسینشاندن آن در کل حزب نشده است. با اینحال او نمونهای برجسته برای گرایشی نیرومند در چپ سنتی است که همتاهای متناظری در بسیاری از دیگر کشورهای اروپایی دارد (مثلاً جرمی کوربن، ژان-لوک ملانشون و غیره) ... سپس میکوشم توضیح دهم که چگونه این موضع بهرغم اینکه به نقد رادیکال سرمایهداری و با رهایی اجتماعی کوچکترین ربطی ندارد، در گفتمان اجتماعی جاری با چنین اقبالی روبهرو شده است.
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3n9
#نوربرت_ترنکله #کمال_خسروی
#ناسیونالیسم #پوپولیسم #حزب_چپ
👇🏼
🖋@naghd_com
نوشتهی: نوربرت ترنکله
ترجمهی: کمال خسروی
18 ژانویه 2023
🔸 نقد متداول و عامیانهی سرمایهداری، گناه بحرانهای اقتصادی دهههای اخیر و بهویژه بحران مالی-اقتصادیِ بزرگ سال 2008 و پیآمدهای اجتماعی فاجعهبار آنرا به گردن سفتهبازیهای بازارهای مالی میاندازد. اما این برداشت در بنیاد خویش وارونه است. چنین رویکردی نه فقط علتهای واقعی بحران را نمیشناسد، بلکه فراتر از آن، از زاویهی پیآمدهای سیاسیاشْ خطرناک نیز هست، زیرا در پسِ پشت آن این تصور نهفته است که شیوهی کارا و خوبِ اقتصاد جامعه بهواسطهی اَعمال بیملاحظهی جمع بسیار کوچکی از الیگارشی مالیِ جهانیْ ویران شده است. به این ترتیب، اگر بتوانیم این دارودسته را سر جایشان بنشانیم ــ بهویژه با دستان توانای «مردی مقتدر» که با ایمان و ارادهای راسخ دست به عمل میزند ــ کار جهان سراسر بهراه و بهکام خواهد شد.
🔸 این نوع از «نقد سرمایهداری» را میتوان در میان همگی جریانهای سیاسی، از راستِ راستْ گرفته تا چپِ چپْ یافت و نتایج سیاسیای که آنها از این مواضع و رویکرد استنتاج میکنند، در اساس بسیار همانندند. این منتقدان به خیالبافی پیرامون بازگشتِ جامعهای میپردازند که بر «کار شرافتمندانه» و «تولید محصولات مورد نیاز انسانها» استوار است و در آن از بانکها سلب قدرت شده و پول دوباره به «خادم اقتصاد واقعی و تولیدی» بدل شده است. یدککشِ این برداشتْ هماره این نیز هست که «خلق» بهمثابه جماعتی استثمارشده در خیال میآید که مورد خیانت قرار گرفته است. تفاوت بین انواع رنگارنگ این پوپولیسم عمدتاً از آنجا ناشی میشود که این جماعت خیالیِ خلق چگونه تأویل شود و چه کسانی و به چه شیوهای بهمثابه اعضای آن یا بهمثابه افراد نامتعلق به آن مورد خطاب قرار گیرند. بلافاصله پس از بحران و سقوط 2008، انواع گوناگون پوپولیسم چپ به نوعی هژمونی در گفتمان عمومی دست یازیدند. برجستهترین و خوشنماترین آنها طبعاً شعار 99درصدیها بود که جنبش اشغال والاستریت توانست بهوسیلهی آن خط فاصلی بین تودهی عظیم جمعیت جهانی و گروه اندکْ شُماری از نخبگان صاحب قدرت در جهان پدید آورد.
🔸 بدتر از هر چیز دیگر اینکه بخشی از چپ سنتی نیز حالا ناسیونالیسم را دوباره کشف کرده است و میکوشد پوپولیسم راست را در میدانی که متعلق به خودِ این پوپولیسم است، شکست دهد. این کار، نه فقط اشتباه محاسبهای تاکتیکی است، بلکه اولاً دال بر درکی سرودُم بریده از نقد سرمایهداری در بخش گستردهای در مارکسیسم سنتی است؛ و ثانیاً در عطف به «خلق»، همواره در میان چپها مناقشهبرانگیز بوده است، زیرا آنرا بهنحوی غیرمجاز بهمثابه چیزی «خوب» تکریم میکرد (اندیشهای، که همانطور میدانیم، به روسو برمیگردد). نتیجهی این وضع، برخی اشتراک مواضع بنیادین با راستهای ناسیونالیست و پوپولیست بود، اما این چپها مایل به پذیرشش نبودند و میکوشیدند پنهانش کنند.
🔸 هدف ما در جستار پیشِ رو ترسیم دقیق این نقاط اشتراک و روشنکردنِ پیششرطهای نظری آنهاست. من خواهم کوشید اینکار را با استناد به نمونههایی نزد سارا واگنکنِشت، انجام دهم که یکی از پرنفوذترین شخصیتهای حزب چپ در آلمان است. واگنکنِشت از سالها پیش نمایندهی خطی چپ-ناسیونالیستی است که خوشبختانه تاکنون موفق به کرسینشاندن آن در کل حزب نشده است. با اینحال او نمونهای برجسته برای گرایشی نیرومند در چپ سنتی است که همتاهای متناظری در بسیاری از دیگر کشورهای اروپایی دارد (مثلاً جرمی کوربن، ژان-لوک ملانشون و غیره) ... سپس میکوشم توضیح دهم که چگونه این موضع بهرغم اینکه به نقد رادیکال سرمایهداری و با رهایی اجتماعی کوچکترین ربطی ندارد، در گفتمان اجتماعی جاری با چنین اقبالی روبهرو شده است.
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3n9
#نوربرت_ترنکله #کمال_خسروی
#ناسیونالیسم #پوپولیسم #حزب_چپ
👇🏼
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
پیش بهسوی پَسرفت
نوشتهی: نوربرت ترنکله ترجمهی: کمال خسروی خیالبافیها پیرامون برقراری دوبارهی دوران ظاهراً طلاییِ سرمایهداری با مرکزیتِ دولت ملی یکی از موتورهای ایدئولوژیک تحولی است که نشانگر ورود به فرایند ب…
▫️ دگردیسیهای خدا
▫️ پیرامون پیوستگی درونی دین و سرمایهداری
5 ژوئیه 2023
نوشتهی: نوربرت ترنکله
ترجمهی: کمال خسروی
🔸 افکار عمومی چپ و لیبرال-دمکرات، نخست با شگفتزدگی بزرگی با نیرومند شدن شکلهای آگاهی نو-دینی و جنبشها و بنیادگراییهای دهههای اخیر روبهرو شد. تا دههی 80 و 90 سدهی بیستم این تصور غالب بود که با عمومیت یافتن شیوهی زیست و تولید سرمایهدارانه، دین و اندیشهورزی دینی نیز گامبهگام پس رانده شده است. پسِ پشت این تصور، نظریهی کلاسیک مدرنیزاسیون قرار داشت که بر اساس آن، سرمایهداریْ سراسر نظامی عقلایی تصور میشد که با شیوهای از زندگی سکولار همراه و همساز است که در نهایت به ناپدید شدن دین میانجامد. بنا بر این پسزمینه، قابلفهم است که آنچه «بازگشت دین» نامیده میشود، بهمثابهی ظهور شکلهای اندیشهورزی و آگاهی پیشامدرن و سنتی در فرآیند دوران مدرن ادراک شود.
🔸 لیبرالها و بخشی از چپ سنتی این وضع را مناسبتی تلقی میکنند برای آنکه دقیقاً امروز و دقیقاً به همین دلیلْ سرافرازانه بر آنچه دستاوردهای کانونی دوران مدرن تلقی میکنند، تأکید کنند: همانا بر سکولارسیون و «ارزشهای دوران روشنگری». بنا بر این رویکرد، در صورت لزوم باید از این دستاوردها در برابر آن نیروهایی که بهظاهر نمایندهی سقوط به دوران پیشامدرن و الگوی عتیقاند، بهویژه در برابر «اسلام» ــ که بهمثابهی تهدیدی خاص برشناخته میشود ــ با تمام قوا دفاع کرد.
🔸 اما در سویهی دیگر، موقعیت آنهایی نیز تقویت شده است که نسبت به پیشتازی شیوههای اندیشهورزی و ایدئولوژیهای دینی و ظاهراً پیشامدرن در اساس رویکرد مثبتی دارند، زیرا در آنها تصدیق تصویر ضدمدرنیستی خویش از جهان را بازمیشناسند، که بر اساس آن، عقلانیت مدرن چیزی است «بیروح» و «بیریشه» و جایش زبالهدان تاریخ است. مخالفتشان با «اسلام» (یا آنچه از اسلام میفهمند) نیز فقط از اینروست که در اسلام تهدیدی برای «غرب» میبینند. آنها رویارویی با اسلام را بیدارباشی میدانند که سرانجام بار دیگر هستهی دگرگونیناپذیر فرهنگ و تمدن «خویش» (یعنی فرهنگ مسیحی-غربی، آلمانی، لهستانی، مجاری، روسی و غیره) را پاس دارند.
🔸 کار هر دو نگرش به پدیدهی بنیادگرایی دینی، هریک بهشیوهی خویش، ایدئولوژیک کردن آن است. در حقیقت شکلهای مدرن دینمداری رجعت به الگوهای رفتاری و اندیشهورزی سنتی نیستند و فقط میتوانند از طریق شکل تاریخاً مشخص اجتماعیت یافتنِ سرمایهدارانه تبیین شوند...
🔹 نکتهی قابلتوجه در این نوشتهی کوتاه، و انگیزهی ترجمهی آن، تأکیدش بر ماهیت سرمایهدارانه و «مدرن» ایدئولوژیها و بنیادگراییهای دینی، بهرغم شیوههای انسانستیزانه و سرکوبگرانهی آنهاست. از این دید، نمیتوان با دستاویز پیشاتاریخی بودنِ هنجارهای این جریانها، هویتی «ضدسرمایهدارانه»، و بنابراین، «چپ»، «رادیکال» یا «ضدامپریالیستی» برای آنها دستوپا کرد. متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3yp
#نوربرت_ترنکله #کمال_خسروی
#نقد_دین #نقد_ایدئولوژی #نقد_بتوارگی
#سرمایهداری
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ پیرامون پیوستگی درونی دین و سرمایهداری
5 ژوئیه 2023
نوشتهی: نوربرت ترنکله
ترجمهی: کمال خسروی
🔸 افکار عمومی چپ و لیبرال-دمکرات، نخست با شگفتزدگی بزرگی با نیرومند شدن شکلهای آگاهی نو-دینی و جنبشها و بنیادگراییهای دهههای اخیر روبهرو شد. تا دههی 80 و 90 سدهی بیستم این تصور غالب بود که با عمومیت یافتن شیوهی زیست و تولید سرمایهدارانه، دین و اندیشهورزی دینی نیز گامبهگام پس رانده شده است. پسِ پشت این تصور، نظریهی کلاسیک مدرنیزاسیون قرار داشت که بر اساس آن، سرمایهداریْ سراسر نظامی عقلایی تصور میشد که با شیوهای از زندگی سکولار همراه و همساز است که در نهایت به ناپدید شدن دین میانجامد. بنا بر این پسزمینه، قابلفهم است که آنچه «بازگشت دین» نامیده میشود، بهمثابهی ظهور شکلهای اندیشهورزی و آگاهی پیشامدرن و سنتی در فرآیند دوران مدرن ادراک شود.
🔸 لیبرالها و بخشی از چپ سنتی این وضع را مناسبتی تلقی میکنند برای آنکه دقیقاً امروز و دقیقاً به همین دلیلْ سرافرازانه بر آنچه دستاوردهای کانونی دوران مدرن تلقی میکنند، تأکید کنند: همانا بر سکولارسیون و «ارزشهای دوران روشنگری». بنا بر این رویکرد، در صورت لزوم باید از این دستاوردها در برابر آن نیروهایی که بهظاهر نمایندهی سقوط به دوران پیشامدرن و الگوی عتیقاند، بهویژه در برابر «اسلام» ــ که بهمثابهی تهدیدی خاص برشناخته میشود ــ با تمام قوا دفاع کرد.
🔸 اما در سویهی دیگر، موقعیت آنهایی نیز تقویت شده است که نسبت به پیشتازی شیوههای اندیشهورزی و ایدئولوژیهای دینی و ظاهراً پیشامدرن در اساس رویکرد مثبتی دارند، زیرا در آنها تصدیق تصویر ضدمدرنیستی خویش از جهان را بازمیشناسند، که بر اساس آن، عقلانیت مدرن چیزی است «بیروح» و «بیریشه» و جایش زبالهدان تاریخ است. مخالفتشان با «اسلام» (یا آنچه از اسلام میفهمند) نیز فقط از اینروست که در اسلام تهدیدی برای «غرب» میبینند. آنها رویارویی با اسلام را بیدارباشی میدانند که سرانجام بار دیگر هستهی دگرگونیناپذیر فرهنگ و تمدن «خویش» (یعنی فرهنگ مسیحی-غربی، آلمانی، لهستانی، مجاری، روسی و غیره) را پاس دارند.
🔸 کار هر دو نگرش به پدیدهی بنیادگرایی دینی، هریک بهشیوهی خویش، ایدئولوژیک کردن آن است. در حقیقت شکلهای مدرن دینمداری رجعت به الگوهای رفتاری و اندیشهورزی سنتی نیستند و فقط میتوانند از طریق شکل تاریخاً مشخص اجتماعیت یافتنِ سرمایهدارانه تبیین شوند...
🔹 نکتهی قابلتوجه در این نوشتهی کوتاه، و انگیزهی ترجمهی آن، تأکیدش بر ماهیت سرمایهدارانه و «مدرن» ایدئولوژیها و بنیادگراییهای دینی، بهرغم شیوههای انسانستیزانه و سرکوبگرانهی آنهاست. از این دید، نمیتوان با دستاویز پیشاتاریخی بودنِ هنجارهای این جریانها، هویتی «ضدسرمایهدارانه»، و بنابراین، «چپ»، «رادیکال» یا «ضدامپریالیستی» برای آنها دستوپا کرد. متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3yp
#نوربرت_ترنکله #کمال_خسروی
#نقد_دین #نقد_ایدئولوژی #نقد_بتوارگی
#سرمایهداری
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
دگردیسیهای خدا
پیرامون پیوستگی درونی دین و سرمایهداری نوشتهی: نوربرت ترنکله ترجمهی: کمال خسروی از این لحاظ میتوان گفت که نهادهای نودینی، از هر رنگ و قماشی، حفرههایی را پر میکنند که دولتِ غایب برجای نهاده اس…