فردا که به نامهٔ سیه درنگری
بس دست تحسر که به دندان ببری
بفروخته دین به دنیی از بیخبری
یوسف که به ده درم فروشی چه خری؟
#سعدی
بس دست تحسر که به دندان ببری
بفروخته دین به دنیی از بیخبری
یوسف که به ده درم فروشی چه خری؟
#سعدی
درود و تقديم احترام به محضر گراميتان
افتخار اين را داريم از محضر عزيزتان دعوت كنيم براي حضور گرانقدرتان در
گروه عشق عرفان
اميدآن داريم سعادت اين همراهي را عنايت فرماييد
با افتخار وكسب اجازه لينك گروه به محضرتان تقديم ميگردد
باشدحضورتان گرمي اين محفل رادوچندان نمايد
جسارتا لینک .آیدی .سیاسی.لطیفه.پی وی.فوروارد کانال. وپست بدون نام شاعر یا نویسنده ممنوع
کانال گلها
@goolfs
کانال معرفی عارفان
@m_arefan
https://t.me/+jd7AMC3TZX4wZDE8
افتخار اين را داريم از محضر عزيزتان دعوت كنيم براي حضور گرانقدرتان در
گروه عشق عرفان
اميدآن داريم سعادت اين همراهي را عنايت فرماييد
با افتخار وكسب اجازه لينك گروه به محضرتان تقديم ميگردد
باشدحضورتان گرمي اين محفل رادوچندان نمايد
جسارتا لینک .آیدی .سیاسی.لطیفه.پی وی.فوروارد کانال. وپست بدون نام شاعر یا نویسنده ممنوع
کانال گلها
@goolfs
کانال معرفی عارفان
@m_arefan
https://t.me/+jd7AMC3TZX4wZDE8
منزل گه دلها همه کاشانهٔ عشق است
هر جا که دلی گم شده در خانهٔ عشق است
ویرانهٔ جاوید بماند دل بی عشق
آن دل شود آباد که ویرانهٔ عشق است
فرزانه در آید به پری خانهٔ مقصود
هر کس که در این بادیه دیوانهٔ عشق است
پیمانهٔ زهر فلکم تلخ نسازد
این حوصله تلخی کش پیمانهٔ عشق است
هر کس به لبش گرم شود چشم تبسم
با او ننشینند که بیگانهٔ عشق است
عرفی دل و دین باختهای دلخوش او باش
این ها ثمر کاشتن دانهٔ عشق است
#عرفی_شیرازی
هر جا که دلی گم شده در خانهٔ عشق است
ویرانهٔ جاوید بماند دل بی عشق
آن دل شود آباد که ویرانهٔ عشق است
فرزانه در آید به پری خانهٔ مقصود
هر کس که در این بادیه دیوانهٔ عشق است
پیمانهٔ زهر فلکم تلخ نسازد
این حوصله تلخی کش پیمانهٔ عشق است
هر کس به لبش گرم شود چشم تبسم
با او ننشینند که بیگانهٔ عشق است
عرفی دل و دین باختهای دلخوش او باش
این ها ثمر کاشتن دانهٔ عشق است
#عرفی_شیرازی
بیا که بر سر آنم که پیش پای تو میرم
ازین چه خوش ترم ای جان که من برای تو میرم
ز دست هجر تو جان می برم به حسرت روزی
که تو ز راه بیایی و من به پای تو میرم
بسوخت مردم بیگانه را به حالت من دل
چنین که پیش دل دیر آشنای تو میرم
ز پا فتادم و در سر هوای روی تو دارم
مرا بکشتی و من دست بر دعای تو میرم
یکی هر آنچه توانی جفا به سایهٔ بی دل
مرا ز عشق تو این بس که در وفای تو میرم
#هوشنگ_ابتهاج
ازین چه خوش ترم ای جان که من برای تو میرم
ز دست هجر تو جان می برم به حسرت روزی
که تو ز راه بیایی و من به پای تو میرم
بسوخت مردم بیگانه را به حالت من دل
چنین که پیش دل دیر آشنای تو میرم
ز پا فتادم و در سر هوای روی تو دارم
مرا بکشتی و من دست بر دعای تو میرم
یکی هر آنچه توانی جفا به سایهٔ بی دل
مرا ز عشق تو این بس که در وفای تو میرم
#هوشنگ_ابتهاج
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به دور از هیاهیوی عالم😍
" کوزه ی سربسته اندر آب زفت
از دل پرباد فوق آب رفت
باد درویشی چو در باطن بود
بر سر آب جهان ساکن بود "
#مثنوی_مولانا
مثل کوزه ی دربسته ی خالی که در آب های بسیار هم روی آب می ماند , هرکس که خود را از " نداری" درویشی پر کند و راه بر غیر ببندد , بر فرقِ سرِ دنیا جای پیدا می کند ...
از دل پرباد فوق آب رفت
باد درویشی چو در باطن بود
بر سر آب جهان ساکن بود "
#مثنوی_مولانا
مثل کوزه ی دربسته ی خالی که در آب های بسیار هم روی آب می ماند , هرکس که خود را از " نداری" درویشی پر کند و راه بر غیر ببندد , بر فرقِ سرِ دنیا جای پیدا می کند ...
تا گوهر جان در این طبایع افتاد
همسایه شدند با وی این چار فساد
زان گور بدان گور از آن رنگ گرفت
همسایهٔ بدخدای کس را ندهاد
#مولانای_جان
همسایه شدند با وی این چار فساد
زان گور بدان گور از آن رنگ گرفت
همسایهٔ بدخدای کس را ندهاد
#مولانای_جان
َ
در عشق هزار جان و دل بس نکند
دل خود چه بود، حدیث جان کس نکند
این راه کسی رود که در هر قدمی
صد جان بدهد که روی واپس نکند
مولانــــا
در عشق هزار جان و دل بس نکند
دل خود چه بود، حدیث جان کس نکند
این راه کسی رود که در هر قدمی
صد جان بدهد که روی واپس نکند
مولانــــا
طفل تا گیرا و تا پویا نبود
مرکبش جز گردن بابا نبود
چون فضولی گشت و دست و پا نمود
در عنا افتاد و در کور و کبود
مولانــــا
مرکبش جز گردن بابا نبود
چون فضولی گشت و دست و پا نمود
در عنا افتاد و در کور و کبود
مولانــــا
هست هشیاری ز یاد ما مضی
ماضی و مستقبلت پرده ی خدا
#مثنوی_مولانا
فکر کردن به گذشته نشانه هشیاری است و نگرانی از گذشته و آینده حجاب بین تو و خدا است.
ماضی و مستقبلت پرده ی خدا
#مثنوی_مولانا
فکر کردن به گذشته نشانه هشیاری است و نگرانی از گذشته و آینده حجاب بین تو و خدا است.
زان یارِ دلنوازم شُکریست با شکایت
گر نکته دانِ عشقی بشنو تو این حکایت
بی مزد بود و مِنَّت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدومِ بی عنایت
رندانِ تشنه لب را آبی نمیدهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلفِ چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندی
جانا روا نباشد خونریز را حمایت
در این شبِ سیاهم گم گشت راهِ مقصود
از گوشهای برون آی ای کوکبِ هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نَیَفزود
زِنهار از این بیابان وین راهِ بینهایت
ای آفتابِ خوبان میجوشد اندرونم
یک ساعتم بِگُنجان در سایهٔ عنایت
این راه را نهایت صورت کجا توان بست؟
کِش صد هزار منزل بیش است در بِدایت
هر چند بردی آبم، روی از دَرَت نَتابم
جور از حبیب خوشتر کز مُدَّعی رعایت
عشقت رِسَد به فریاد ار خود به سانِ حافظ
قرآن ز بَر بخوانی در چاردَه روایت
#غزل_۹۴_دیوان_حافظ
گر نکته دانِ عشقی بشنو تو این حکایت
بی مزد بود و مِنَّت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدومِ بی عنایت
رندانِ تشنه لب را آبی نمیدهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلفِ چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندی
جانا روا نباشد خونریز را حمایت
در این شبِ سیاهم گم گشت راهِ مقصود
از گوشهای برون آی ای کوکبِ هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نَیَفزود
زِنهار از این بیابان وین راهِ بینهایت
ای آفتابِ خوبان میجوشد اندرونم
یک ساعتم بِگُنجان در سایهٔ عنایت
این راه را نهایت صورت کجا توان بست؟
کِش صد هزار منزل بیش است در بِدایت
هر چند بردی آبم، روی از دَرَت نَتابم
جور از حبیب خوشتر کز مُدَّعی رعایت
عشقت رِسَد به فریاد ار خود به سانِ حافظ
قرآن ز بَر بخوانی در چاردَه روایت
#غزل_۹۴_دیوان_حافظ
چرخ بود جای شرف خاک بود جای تلف
بازرهم زین دو خطر چون بر سلطان برسم
عالم این خاک و هوا گوهر کفر است و فنا
در دل کفر آمدهام تا که به ایمان برسم
آن شه موزون جهان عاشق موزون طلبد
شد رخ من سکه زر تا که به میزان برسم
#مولانای_جان
بازرهم زین دو خطر چون بر سلطان برسم
عالم این خاک و هوا گوهر کفر است و فنا
در دل کفر آمدهام تا که به ایمان برسم
آن شه موزون جهان عاشق موزون طلبد
شد رخ من سکه زر تا که به میزان برسم
#مولانای_جان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به عالم دل برند
آن کس را که سرّی دارد.
مست کنند تا در مستی،
آن سرّ را بگوید.
ولیکن باید که شنونده،
بشناسد که در میان این سخن،
سرّ، کدام است؟
#شمس
آن کس را که سرّی دارد.
مست کنند تا در مستی،
آن سرّ را بگوید.
ولیکن باید که شنونده،
بشناسد که در میان این سخن،
سرّ، کدام است؟
#شمس
🌟
بصیر:
اوست که مشاهده میکند و میبیند بطوریکه آنچه در زیر زمین است از دید او پنهان نیست دیدن او نیز از اینکه با حدقه و پلک چشم بوده باشد منزه و از تعییر و حوادث، مقدس و برتر است.
بهره بنده از این دو اسم از همین جهت ظاهر است ولی او ضعیف و قاصر است زیرا او همه شنیدنی ها و دیدنی ها را ادراک نمی کند ؛ بلکه تنها آنچه را نزدیک و آشکار است ادراک میکند پس باید بهره وری از دو اسم سمیع و بصیر این باشد که بداند : اول خدا شنواست پس زبانش را نگه دارد و دوم خدا بیناست پس نگاه خدا را به خود و آگاهی ا. را به خود سبک و ناچیز نشمارد و بداند خداوند گوش را برای او نیافریده مگر بدان جهت که سخن خدای متعال و کتابی را که فرود آورده بشنود تا راه هدایت را از آن بدست آورد و نیز چشم را برای او نیافریده ؛ مگر بدان جهت که به نشانه ها و شگفتی های ملکوت آسمان ها و زمین بنگرد .
#علم_الیقین
#فیض_کاشانی
بصیر:
اوست که مشاهده میکند و میبیند بطوریکه آنچه در زیر زمین است از دید او پنهان نیست دیدن او نیز از اینکه با حدقه و پلک چشم بوده باشد منزه و از تعییر و حوادث، مقدس و برتر است.
بهره بنده از این دو اسم از همین جهت ظاهر است ولی او ضعیف و قاصر است زیرا او همه شنیدنی ها و دیدنی ها را ادراک نمی کند ؛ بلکه تنها آنچه را نزدیک و آشکار است ادراک میکند پس باید بهره وری از دو اسم سمیع و بصیر این باشد که بداند : اول خدا شنواست پس زبانش را نگه دارد و دوم خدا بیناست پس نگاه خدا را به خود و آگاهی ا. را به خود سبک و ناچیز نشمارد و بداند خداوند گوش را برای او نیافریده مگر بدان جهت که سخن خدای متعال و کتابی را که فرود آورده بشنود تا راه هدایت را از آن بدست آورد و نیز چشم را برای او نیافریده ؛ مگر بدان جهت که به نشانه ها و شگفتی های ملکوت آسمان ها و زمین بنگرد .
#علم_الیقین
#فیض_کاشانی
ما را خدا از بهر چه آورد
بهر شور و شر
دیوانگان را میکند
زنجیر او دیوانهتر
ای عشق شوخ بوالعجب
آورده جان را در طرب
آری درآ هر نیم شب بر
جان مست بیخبر
#مولانا
بهر شور و شر
دیوانگان را میکند
زنجیر او دیوانهتر
ای عشق شوخ بوالعجب
آورده جان را در طرب
آری درآ هر نیم شب بر
جان مست بیخبر
#مولانا