معرفی عارفان
999 subscribers
32.1K photos
11.6K videos
3.16K files
2.63K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
از حادثه لرزند به خود قصر نشینان
ما خانه بدوشان غم سیلاب نداریم

#صائب_تبریزی
خواب ما سوخت
          زِشیرینی افسانهٔ عشق


#صائب_تبریزی
غیر کی پیش تو پیغام مرا می گوید؟
غرض آلود کجا حرف بجا می گوید؟

وعده هایی که ز عشاق نهان می داری
یک به یک را گره بند قبا می گوید

#صائب_تبریزی
باده تلخ کجا، حوصله مور کجا؟
به دو دشنام دگر غیر دعا می گوید

صحبت خوش نفسان می برد از دل تنگی
غنچه درد دل خود را به صبا می گوید

#صائب_تبریزی
گوش ناز تو گران است، وگرنه سر زلف
موبمو حال پریشان مرا می گوید

پر ز پنبه است ترا گوش چو مینا، ورنه
همه شب پیر خرابات صلا می گوید

#صائب_تبریزی
جمع کن خاطر از آیینه که آن روشندل
آنچه در روی تو گوید ز قفا می گوید
تو گرانخواب همان می روی از راه برون
جرس قافله هرچند درآ می گوید
گر به محراب دو ابروی تو اندازد چشم
بت پرست از ته دل نام خدا می گوید
اگر اقبال کنی، حال من سوخته را
خط جدا، خال جدا، زلف جدا می گوید


#صائب_تبریزی
جمع کن خاطر از آیینه که آن روشندل
آنچه در روی تو گوید ز قفا می گوید
تو گرانخواب همان می روی از راه برون
جرس قافله هرچند درآ می گوید
گر به محراب دو ابروی تو اندازد چشم
بت پرست از ته دل نام خدا می گوید
اگر اقبال کنی، حال من سوخته را
خط جدا، خال جدا، زلف جدا می گوید


#صائب_تبریزی
شوریده‌تر از سیلِ بهارم ، چه توان کرد؟ ،

در هیچ زمین ، نیست قرارم ، چه توان کرد؟ ،



شیرازه نگیرد به خود ، اوراقِ حواسم ،

برهم‌زدۀ زلفِ نگارم ، چه توان کرد؟ ،



برهم نزنم دیده ، ز خورشیدِ قیامت ،

حیرت‌زدۀ جلوۀ یارم ، چه توان کرد؟ ،





#صائب_تبریزی
آسـوده در ایـن غمـکده از شورشِ ایـام

مستی‌ست که از خویش خبر هیچ ندارد

#صائب_تبریزی
این چنین زیر و زِبَر عالم
نمی ماند مدام

می نشاند چرخ هر کس را
به جای خویشتن

#صائب_تبریزی
نیست درمان مردم کج‌بحث را جز خامُشی
ماهیِ لب‌بسته خون در دل کند قلّاب را


#صائب_تبریزی
بهار آفرینش را نگاری نیست غیر از تو
نگار این گلستان را بهاری نیست غیر از تو

بهاری هست در هر سال مرغان گلستان را
مرا در چار موسم نوبهاری نیست
غیر از تو


#صائب_تبریزی
غمگین مکن، اگر نکنی شاد خاطری
گر مرهم دلی نشوی نیشتر مباش


#صائب‌_تبریزی
صبح امیدی که پنهان است در دلهای شب
می شود طالع از آن چاک گریبان غم مخور


#صائب‌_تبریزی
گنه به ارث رسیده است از پدر ما را
خطا ز صبح ازل، رزق آدمیزادست


#صائب_تبریزی
خاکی به لب گور فشاندیم و گذشتیم
ما مرکب ازین رخنه جهاندیم و گذشتیم

چون ابر بهار آنچه ازین بحر گرفتیم
در جیب صدف پاک فشاندیم و گذشتیم

چون سایهٔ مرغان هوا در سفر خاک
آزار به موری نرساندیم و گذشتیم

گر قسمت ما باده، و گر خون جگر بود
ما نوبت خود را گذراندیم و گذشتیم

کردیم عنانداری دل تا دم آخر
گلگون هوس را ندواندیم و گذشتیم

هر چند که در دیدهٔ ما خار شکستند
خاری به دل کس نخلاندیم و گذشتیم

فریاد که از کوتهی بازوی اقبال
دستی به دو عالم نفشاندیم و گذشتیم

صد تلخ چشیدیم زهر بی مزه صائب
تلخی به حریفان نچشاندیم و گذشتیم

#صائب_تبریزی
ترک یاران کرده ای ای بیوفا ، یار این کند ؟
دل ز پیمان برگرفتی ، هیچ دلدار این کند ؟

ترک ما کردی و کردی دشمنی با دوستان
شرم بادت زین عملها ، یار با یار این کند ؟

#صائب_تبریزی
یاد آن جلوه مستانه کی از دل برود؟

این نه موجی است که از خاطر ساحل برود

#صائب_تبریزی
بیگانه پروری چو تو در کاینات نیست

بیچاره عاشقی که شود آشنای تو

شادم به مرگ خود که هلاک تو می شوم

با زندگی خوشم که بمیرم برای تو

#صائب_تبریزی
به مستی می توان
بر خود گوارا کرد هستی را

درین میخانه به هر کس
که شد هشیار می لرزم

#صائب_تبریزی