معرفی عارفان
995 subscribers
32K photos
11.6K videos
3.16K files
2.63K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
۳۰ تیر زادروز عزت‌اله انتظامی

(زاده ۳۰ خرداد ۱۳۰۳ تهران -- درگذشته ۲۶ امرداد ۱۳۹۷ تهران) بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون

او در سال ۱۳۲۶ به‌ عرصه هنر وارد شد و با دست‌مایه‌های هنر نمایش و تئاتر به شهر هانوفر آلمان رفت و در مدرسه شبانه آموزش سینما و تئاتر تحصیل کرد.
در سال ۱۳۴۸ با فیلم گاو ساخته داریوش مهرجویی وارد حرفه‌ سینما شد و در دیگر آثار مهرجویی: آقای هالو، دایره مینا، پستچی، اجاره‌نشین‌ها، هامون و بانو، به هنرنمایی پرداخت. وی علاوه بر این نقش‌آفرینی‌ها، در فیلم‌های کارگردانان مطرح سینما: علی حاتمی، مسعود کیمیایی و محسن مخملباف نیز بازی کرد. همچنین در فیلم مستند عشق‌پرداز به‌ کارگردانی محمدهادی کاویانی در کنار محمود فرشچیان حضور داشت.
وی پس از انقلاب و به‌ خصوص در دهه شصت در انواع و اقسام نقش‌ها به‌ بهترین نحو ممکن ظاهر شد. بازی او در فیلم‌های حاجی واشنگتن، اجاره‌ نشین‌ها، گراند‌سینما، هامون، بانو، گاو، ستارخان، صادق کرده، خانه خلوت، ناصرالدین‌شاه اکتور سینما، روز فرشته، روسری آبی، دیوانه از قفس پرید، خانه‌ای روی آب و راه آبی ابریشم، اوج هنرنمایی او در آن فیلم‌های ماندگار است. او در گاوخونی دومین همکاری‌اش با بهروز افخمی را تجربه کرد و جایی برای زندگی چهارمین تجربه‌اش با محمدرضا بزرگ‌نیا بود. او برای اولین بار با مسعود کیمیایی یکی از کارگردانان صاحب سبک سینمای ایران و در ۷۹ سالگی در فیلم حکم همکاری کرد. شاید نقش «رضا» در فیلم حکم یک دن کورلئونه باشد. فیلمی که شاید حال و هوای پدرخوانده را برایمان زنده کند. 
مجید انتظامی آهنگساز و نوازنده معروف، فرزند اوست..

۳۰ خرداد سالروز درگذشت نادرشاه افشار

(زاده ۳۰ آبان  ۱۰۶۷ درگز – درگذشته ۳۰ خرداد ۱۱۲۶ قوچان) سردودمان افشاریه

او از ایل افشار خراسان بود که از ۱۱۱۴ تا ۱۱۲۶ در ایران پادشاهی کرد و بنیانگذار دودمان افشاریه شد. بیرون راندن مهاجمان روس، عثمانی و افغان‌ از کشور و تجدید استقلال ایران و نیز فتح دهلی و ترکستان و جنگ‌های پیروزمندانه او سبب شهرت بسیارش بود و او آخرین کشورگشا و فاتح آسیایی است.
زمانی که روس‌ها، عثمانی‌ها و افغانها از اطراف به ایران دست انداخته بودند و کشورمان در نهایت هرج و مرج بود، عده‌ای سوار با خود همراه کرد و به تهماسب صفوی که به‌کین پدر برخاسته بود همراه شد،  فتنه‌های داخلی را خواباند و مهاجمان را هم بیرون ریخت.
اما شاه تهماسب صفوی از شهرت و اعتبار نادر در بین مردم دچار رشک و حسادت شد و برای نشان دادن قدرت خود با لشکری بزرگ به‌سوی عثمانی تاخت و در آن جنگ هزاران سرباز ایرانی را در جنگ چالدران به‌دلیل عدم توانایی به‌کشتن داد و خود از میدان جنگ گریخت.
آنگاه نادر با سپاهی اندک و خسته از کارزار از مشرق به‌سوی مغرب ایران تاخت و تا قلب کشور عثمانی پیش رفت و سرزمینهای بسیاری را به‌خاک ایران افزود. او از آنجا به‌قفقاز تحت اشغال روس‌ها رفت که باکمال تعجب دید روسها خود پیش از روبرو شدن با او پا به‌فرار گذاشته‌اند. در مسیر برگشت در سال ۱۱۴۸ در دشت مغان در مجلس ریش سفیدان ایران از فرماندهی ارتش استعفا داد و دلیلش اعمال پس پرده خاندان صفوی بود.
او عازم مشهد شد، در نزدیکی زنجان سوارانی نزدش آمدند و خبر آوردند که مجلس به‌لیاقت شما ایمان دارد و در این شرایط بهتر است نادر همچنان ارتش‌دار ایران باقی بماند و کمر بند پادشاهی را بر کمرش بستند.
او سه بار به‌هند اخطار کرد که افسران اشرف افغان را که حدودا ۸۰۰ نفر بودند و در قتل عام مردم ایران نقش داشتند را به ایران تحویل دهد. در پی عدم تحویل آنها سپاه ایران از رود سند گذشتند و هندوستان را تسخیر کردند و ۸۰۰ متجاوز افغان را در بازار دهلی به‌دار زدند و بازگشتند. نادرشاه حکومت محمد گورکانی را به او بخشید و گفت ما متجاوز نیستیم اما از حق مردم خویش نیز نخواهیم گذشت. محمد گورکانی بخاطر این همه جوانمردی نادر، از او خواست هدیه‌ای از او بخواهد و نادر قبول نکرد و در پی اصرار او گفت: جوانان ایران به‌کتاب نیازمندند، سالها حضور اجنبی تاریخ مکتوب ما را منهدم کرده است. محمد گورکانی متعجب شد او علاوه بر کتابها، جواهرات بسیاری به‌نادر هدیه داد که بسیاری از آن جواهرات اکنون پشتوانه پول ملی ایران در بانک مرکزی  است.
نادر ۱۲ سال سلطنت کرد و سرانجام به دست عده‌ای خائن کشته شد. آرامگاه وی در مشهد است.

This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آرام باش آنجا كه ديگر راهی نيست
خدا راه می گشايد :
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سرم درد میکند کو مادر من
دو دستش را گذارد بر سر من
دو دستش را گذارد بر ندارد
که شاید بشکند درد سر من...

امان از روزگار
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بارالها، ای نیکو باغبانِ عالمِ
هستی، در آخرین روزهای بهار؛
مزرعه ی میهنم را، شهرم را،
خانواده ام را، وجودم را و
همه ی عالم هستی را به
تو میسپارم ای نیکو حکیمِ
توانمند و مهربان، خودت حال
ما را خوب کن که این روزها
سخت محتاج شــاد بودنیم...
هنر به خودشناسی می‌افزاید و
شیوه‌ای عالی ست برای منتقل کردن
حاصل این شناخت به
دیگر مردمان.

آلن دوباتن
آشکارا نهان کنم تا چند؟
دوست می‌دارمت به بانگ بلند

عاشقان تو نیک معذورند
زان که نبود کسی تو را مانند


#عراقی
🍁

تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم
روزی سراغ وقت من آئی که نیستم

در آستان مرگ که زندان زندگیست
تهمت به خویشتن نتوان زد که زیستم

پیداست از گلاب سرشکم که من چو گل
یک روز خنده کردم و عمری گریستم

طی شد دو بیست سالم و انگار کن دویست
چون بخت و کام نیست چه سود از دویستم

گوهرشناس نیست در این شهر شهریار
من در صف خزف چه بگویم که چیستم
شهریار
شک و یقین

"... خدایا
آتش مقدس "شک" را
آنچنان در من بیفروز
تا همه ی "یقین"هایی را که در من نقش کرده‌اند، بسوزد.
و آنگاه، از پس توده‌ی این خاکستر،
لبخند مهراوه بر لب‌های صبح یقینی،
شسته از هر غبار، طلوع کند..."

#علی_شریعتی
مجموعه آثار ۸ / نیایش / ص ۹۹
ساعت شش غروب دیروز است
و من
با جیب های پر از گریه
از کارخانه به خانه برمی گردم
تا دستمزد ناچیزم را
ترضیع نورسیده ی دیگر
در شیشه ی کبود پستانکش بچکانم
سخت است روزگار
و کودکان بد قلق ما هم
نا آمده
از شیر خشک نیدو و هر مارک دیگری
عشقشان می گیرد
و غیر شیره ی جان ما ،‌ چیزی
در کام های کوچکشان
شیرین نمی نشیند
این کودکان بد قلق
ساعت شش غروب امروز است
و من
با جیب های خالی از گریه به خانه بر می گردم
با دستمال گمشده و جیبهای سوراخ
کدام سکه ایمن خواهد ماند
و این ، به خشت کاغذی افتاده
این چندمین گرسنه ی یک قطره شیر
بگذار احتضار را
از خون ناف خویش بنوشد
ساعت شش غروب فرداست
و
من
با جیبهای پر از گریه ، از گورستان
به خانه باز میگردم
و کارخانه ها همه
در اعتصاب اندوهند

#منوچهر_آتشی
#شش_غروب_فردا
#اتفاق_آخر
Khooneye Arezoo
Moein
خونه ی آرزو
معین

هیچ دردی به بزرگی زنده بودن نیست،
هیچ باری سنگین‌تر از زندگی با آگاهی.
بودن، و هیچ ندانستن، و راهی نداشتن

#روبن_داریو
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM


«گروه موسیقی سپید
ار» و اجرای آثاری از #درویش‌خان

کاری از: بلور بنفش

«گروه سپیدا
ر» در این برنامه آثاری از #درویش‌خان، نابغه‌ی موسیقی ایران را در برنامه بلور بنفش اجرا می‌کند. #درویش‌خان، اولین کلاس آواز زنان را در ایران احداث کرد و چندین سفر به خارج از جمله به «تفلیس» داشت تا قطعاتی را برای گرامافون ضبط کند. #ابوسعید_مرضایی،نوازنده‌ی سه‌تار و سرپرست گروه، ساخته‌های #درویش‌خان را بازآفرینی کرده و #هلیا_بنده با رقص‌هایی برگرفته از رقص دوران قاجار، گروه را همراهی می‌کند.
این برنامه توسط #بهزاد_بلور در یکی از دیدنی‌ترین بناهای تاریخی تفلیس ضبط شده است.

گروه سپیدار: #ابوسعید_مرضایی ، #سحر_زیبایی، #فرشاد_صارمی، #عمران_فروزش، #معصومه_مقدسی
از بهلول پرسیدند:
زندگی آدمی به چه ماند؟
بهلول گفت:
به نردبانی دو طرفه
که از یک طرف؛سن بالا میرود
و از طرف دیگر ؛زندگی پایین می آيد...


#اندکی_تامل
میان عاشق و معشوق اگر باشد بیابانی

درخت ارغوان روید به جای هر مغیلانی


سعدی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
می‌خواست گل که دم زند
از رنگ و بویِ دوست

از غیرتِ صبا نفسش در دهان گرفت

#حافظ
#محمدرضا_شجریان
"غول بی شاخ و دم"

شر و فساد غول بی شاخ و دمی است
که هیآتی هولناک دارد
و برای بیزاری از او کافی است که در او نگریست
اما همین غول زشت روی اگر بسیار دیده شود
و آدمی با چهره او مآنوس گردد
اندک اندک چنان خواهد بود
که نخست زشتی او را تحمل می کند
آنگاه عاطفه ای از رحم و دلسوزی در وی پدید می آید
و در پایان بی پروا غول را در آغوش می گیرد.


الکساندر پوپ
من در لایتناهی آفرینش در حرکت هستم.....
من حافظ آتش روح ....
و پاسدار حیات و شفا هستم

ریگ_ودا
چه کارهایی که  می‌بایست بکنیم و هرگز نکردیم!
برای اینکه به ملاحظاتی پایبند بودیم،
فرصتی مناسب را انتظار می‌کشیدیم،
تنبلی می‌کردیم و برای اینکه مدام به خود می‌گفتیم:
«چیزی نیست، همیشه فرصت خواهیم داشت.»
زیرا نمی‌دانستیم هر روزی که می‌گذرد
بی جانشین و هر لحظه نایافتنی است.
تصمیم‌گیری، تلاش و عشق‌ورزی را به وقتی دیگر وا نهاده بودیم...


#آندره_ژید
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی ؟
که من این واژه را تا صبح معنا می‌کنم هرشب..

#همایون_شجریان
@smsu43
زویا ثابت - گفتم غمِ تو دارم...
زویا ثابت


گفتم که ماه من شو ، گفتا ؛ اگر بـرآیـد
گفتم ز مهرورزان رسم وفـا بـیـامـوز