پرنیان خیال (ادبی اجتماعی)
308 subscribers
31.5K photos
10.5K videos
7.29K files
8.74K links
پرنیان خیال با مطالب ادبی ،شعر،مقاله ،کتاب ومتنهای اجتماعی تاریخی تلاش برای گسترش فرهنگ کتاب خوانی دارد.
Download Telegram
کاری نکرده ایم
جز این که آزاد کنیم
نیمه گمشده ی خویش را
از برج تنهایی

کاری نکرده ایم
جز اینکه قرار دهیم
کاشی گمشده ای را برابر قرینه اش
زیر این گنبد کبود

نسیمی بوده ایم که خاکستر و پرده را پس زده ایم
تا
روشن تر و گرم تر بتابد
ماه و آتش

#عمران_صلاحی
@parnian_khyial
Forwarded from Book Crossing
📢کدام شاعران مشهور ایرانی، داستان هم نوشتند؟ / بخش دوم



#احمدرضا_احمدی
ازجمله شاعران موسوم به «#موج_نو» است که نخستین مجموعه شعرش را در سال ۱٣۴۱ به جاپ رساند. در مقایسه با شاعران دیگر، احمدی داستان های زیادی نوشته. هرچند این داستان ها همگی در حوزه ادبیات کودک و نوجوان هستند؛ مثل «#عکاس_در_حیاط_خانه_ما_منتظر_بود»، «#نوشتم_باران_باران_بارید»[...] و ... اما رمان «$آپارتمان_دریا» [...] اولین رمان بزرگسال اوست. احمدی در این اثر همان نگاهی را دارد که در اشعارش می توان یافت؛ سادگی، خلوت و پرهیز از پیچیدگی های فرمی یا تکنیکی که باعث گریز مخاطب می شود. لحظات بکر و زیبا و شاعرانه در این رمان فراوان است و مطالعه آن برای علاقمندان رمان جذاب و شیرین خواهد بود. «#چای_در_غروب_جمعه_روی_میز_سرد_میشود»، «#لکه_ای_از_عمر_بر_دیوار_بود»، «#من_فقط_سفیدی_اسب_را_گریستم»، «#وقت_خوب_مصائب» و «#دفترهای_واپسین» ازجمله مجموعه های شعر این شاعرند.

#محمد_علی_سپانلو
مجموعه شعر[ها و شعرها و داستانهای ترجمه بسیار...] و چند کتاب برای کودکان منتشر کرده. او مجموعه ای با نام «#بازآفرینی_واقعیت» (۱٣۴٩) از داستان های کوتاه ایرانی - همراه با نقدی کوتاه درباره آنها - فراهم آورده که جلد دوم آن با عنوان «#در_جستجوی_واقعیت» در سال ۱٣٧٧ منتشر شد. ویرایش تازه این کتاب[چندسال پیش...] ازسوی نشر افق منتشر شد. از آثار پژوهشی او می توان به «چهار شاعر آزادی» اشاره کرد[...] «#نویسندگان_پیشرو_ایران» (۱٣۶٢) نیز خلاصه ای از تاریخ ادبیات معاصر ایران ارائه داده است. داستان های او به اندازه اشعارش نیست. مجموعه ای دارد با عنوان «#مردان» که آن را در سال ۱٣۵۱ چاپ کرد و کتابی دیگر با عنوان «#قصه قدیم» که ٧۰ قصه بنا بر منابع ایرانی - اسلامی است. سپانلو در سال ٢۰۰٣ موفق به دریافت نشان «#شوالیه_هنر_و_ادبیات» فرانسه شد.

#عمران_صلاحی
طنزنویس و شاعر فقید ایرانی[...] از سال ۱٣۵۴ شروع به چاپ شعرها و طنزهایش کرد. از صلاحی چند مجموعه شعر فارسی مثل «#قطاری_در_مه» (۱٣۵۵) و «#آی_نسیم_سحری» (۱٣٧٩) و چند مجموعه شعر ترکی آذربایجانی و منتخباتی از آثار معاصران و کلاسیک ها نظیر «#طنزآوران_امروز_ایران» (۱٣۴٩) و «#ملانصرالدین» (۱٣٧٩) هنوز هم در بازار کتاب ایران موجود است.
او در سال ۱٣٧٧ قطعات طنزآمیز «#حالا_حکایت_ماست» را به چاپ رساند. در سال ۱٣٧٩ نیز داستان های طنزآمیزی چاپ کرد با عنوان «#از_گلستان_من_ببر_ورقی». «#شاید_باور_نکنید» هم رمان عمران صلاحی است که آن را در سال ۱٣٧۴ در سوئد به چاپ رسانده اما صلاحی را بیش از آنکه به داستان نویسی بشناسند، طنزنویسی خبره می دانند و به این نام مشهور است.

#محمد_شمس_لنگرودی
فعالیت شاعری اش را همزمان با داستان نویسی آغاز کرد و در سال ۱٣۵۰ آثار داستانی و اشعارش را در مطبوعات چاپ کرد. او مجموعه اشعار فراوانی به چاپ رسانده که نخستین آنها «#دریای_تشنگی»ست. لنگرودی بعدها برای دفتر شعر «#نت_هایی_برای_بلبل_حلبی» در سال ۱٣٧٩، برنده جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی نیز شده است.
او در سال ۱٣٧٧ اثری پژوهشی با عنوان «#تاریخ_تحلیلی_شعر_نو» به چاپ رساند که[...] در حال حاضر یکی از مراجع دانشگاهی و تحقیقاتی به شمار می آید. شمس لنگرودی تا به حال داستان هایی برای کودکان و نوجوانان نیز چاپ کرده. مجموعه داستانی هم با عنوان «#شیر» دارد که آن را در سال ۱٣۶۴ منتشر کرده و در حوزه بزرگسال است اما در سال ۱٣٧٢ رمانی نوشت با عنوان «#رژه_بر_خاک_پوک» که به اندازه اشعارش مشهور نیست. این رمان نثر و فضایی شاعرانه دارد و توصیفی است از تحولات تاریخ معاصر ایران به شیوه رئالیسم جادو.

#سید_علی_صالحی
از شاعران پرکار دو دهه اخیر ایران است و مجموعه شعرهای متعددی به چاپ رسانده. جالب اینجاست، تعداد رمان هایی هم که چاپ کرده، فراوان است؛ «#رقص_رنج» (۱٣۵٩)، «#خیر_آن_سال_ها» (۱٣۶۱)، «#تذکره_ایلیات» (۱٣۶۵) و «_مرگ_پلنگ» (۱٣٨٧). [...با وجود این] صالحی را هنوز هم به شعر و شاعری می شناسند. او پایه گذار «#شعر_گفتار» در ایران است [...] حتی عده ای از منتقدان او را در داستان نویسی ناموفق می دانند. صالحی بعضی رمان هایش را با نام «#خسرو_سمیعی» به چاپ رسانده که خود نکته حائز اهمیتی است. «#مثلثات_و_اشراق_ها»، «#عاشق_شدن_در_دی_ماه_مردن_به_وقت_شهریور»، «#نشانی_ها» از جمله آثار او در حوزه شعر است.

(منبع: روزنامه هفت صبح)
@BoookCrossing
Behnaz M:
محمد قاضی وقتی زنش فوت کرد ، خواهر زنش را گرفت .
از او پرسیدند : چرا این کار را کردی.
گفت : برای صرفه جویی در مادر زن 😉😉😁😁
حسین توفیق وقتی ریش و پشم پرویز شاپور را دید ، گفت : شاپور را باید با " نی " بوسید😉😉😉

پرویز شاپور می گفت : سلمانی محل درست وسط خیابان با من احوالپرسی می کند . او می خواهد من حواسم پرت شود و زیر ماشین بروم چون چهل سال است سلمانی نرفته ام و بازارش را کساد کرده ام .!😉😉😉😁😁

پرویز شاپور می گفت : به رستورانی رفته بودم ، پیشخدمت را صدا زدم و گفتم : من که شوید پلو نخواسته بودم ، چرا برایم شوید پلو آورده ای ؟
پیشخدمت گفت : قربان این شوید پلو نیست ، موهای سروسبیل خودتان است که توی برنج افتاده !!
😉😉😉😁😁

روی جلد اکثر کتابهایی که "دهباشی "
در می آورد نوشته شده است : به کوشش علی دهباشی.
می گویند " ایرج پزشکزاد" اسم دهباشی را گذاشته است : " کوششعلی"
😉😉😉😁😁

هادی خان " لب کلفت " می گفت : جوان که بودیم از ترس پدر و مادرمان نمی توانستیم سیگار بکشیم ، حالا هم که پا به سن گذاشته ایم از ترس بچه هایمان !
😉😉😁😁

بلند ترین شعرهای معاصر را غلامحسین نصیری پور سروده که بعضی از شعرهایش به سیصد الی چهارصد صفحه می رسد .
روزی شخصی از او پرسید : این دیگر چه شعرهایی است ؟
نصیری پور جواب داد: اینها شعر خانواده است ، درست مانند نوشابه خانواده!
😉😉😁😁😁


محمد قاضی می گفت :
من و "به آذین" و " یونسی" می خواهیم تشکیل ارکستری با هم بدهیم و در این ارکستر قرار است "به آذین " بزند ، من بخوانم و "یونسی "
برقصد!
قاضی از نظر حنجره و به آذین از نظر دست و یونسی از نظر پا آسیب دیده بودند .
😄😄😄😄

محمد علی فرزانه ( ادیب و مترجم و محقق آذربایجانی ) زمانی که انتشارات داشت ، می گفت : یک روز مامورین امنیتی آمدند و دوره های تاریخ طبری را از کتابفروشی ما جمع کردند و بردند ، ولی پس از دو ساعت کتابها را پس آوردندو گفتند : می بخشید، ما فکر کردیم کتابهای " احسان طبری " است .
😉😉😁😁

حمید مصدق ناراحتی قلبی داشت و دود سیگار برایش مضر .
همسرش (لاله خانم ) نوشته ای به سر در زده بود که : "در بیرون از خانه سیگار بکشید "
مهمانان سیگاری هم رعایت می کردند و می رفتند بیرون و پس از کشیدن سیگار دوباره می آمدند داخل .
یک شب حمید مصدق را دیدیم که خودش هم توصیه را رعایت کرده و رفته بیرون دارد سیگار می کشد!
😉😉😁😁


در مجلس شورای ملی سابق روی دیوار بر تابلویی این عبارت نوشته شده بود :
(و شاورهم فی الامر) یعنی در کارها مشورت کنید .
پرویز شاپور می گفت :بعدها آن تابلو را برداشتند و به جایش این تابلو را گذاشتند: ( وشاور هم فی حسب الامر)یعنی در کارها طبق فرموده مشورت کنید.
😁😁😁😉


محمد قاضی بدلیل عمل حنجره با دستگاهی صحبت می کرد که خودش اسمش را گذاشته بود " لسانک " درست مانند سمعک و عینک .
روزی می خواست با کسی تماس بگیرد ، شماره را اشتباه گرفت ، خانمی از آن سوی تلفن وقتی صدای قاضی را شنید ، پرسید : آقا شما غازی؟
قاضی گفت : من قاضی هستم ولی نه آن غازی که شما فکر می کنید.
😁😁😁😁


در دانشگاه صنعت آب و برق مراسم بزرگداشتی برای فروغ فرخزاد گذاشته بودند و ما را هم دعوت کرده بودند .
مجری برنامه به هر کسی که پشت تریبون می رفت می گفت : "استاد"
مرا هم استاد خطاب کرد به او گفتم : خواهش می کنم دیگر صفت "استاد"
"را به کار نبر.
بعد نوبت نمایشنامه نویس معاصر محمود استاد محمد شد . مجری برنامه وقتی می خواست اورا صدا بزند گفت : از آقای محمد خواهش می کنم تشریف بیاورند پشت تریبون !
😉😉😉

عمران صلاحی می گوید:
یک شب با عظیم خلیلی برای دیدن شاملو به منزلش رفتیم .
عظیم هی به شاملو می گفت " استاد "
شاملو گفت : به من استاد نگو ، اگر نمیتوانی بگویی احمد ، بگو شاملو جان .
عظیم خلیلی گفت : چشم " استاد "
😁😁😁😁

بیژن جلالی می گفت : از وقتی که به من گفته اند " استاد " به ضرر گلها و گربه ها تمام شده است .
چون هم گلها تشنه مانده اند و هم گربه ها گرسنه ، زیرا با خودم می گویم : استاد که نباید به گلها آب و به گربه ها غذا بدهد!
😉😉😉😁😁

فرازهایی از کتاب در (کمال تعجب )
(عمران صلاحی ) نشر پوینده

👆👆



#عمران_صلاحی
#در_کمال_تعجب

«هرچند زیاد عمر نکرد، ولی بسیار زندگی کرد.» این جمله را #اردشیر_رستمی درباره عمران_صلاحی گفته است
و به نظرم یکی از زیباترین حرف‌‌هایی است که می‌توان در سوگ #صلاحی گفت.

#عمران صلاحی نویسنده و شاعری که سال‌ها با قلم توانای خود تبسم و تفکر را به مردم ایران هدیه داد. #صلاحی در خرداد ماه سال ۱۳۸۴ ستونی را با نام «#خاطرات_کمال_تعجّب» در روزنامه« #آسیا» پایه‌ریزی کرد و تا آخر دی ماه همان سال که آخرین شماره این روزنامه منتشر شد، این خاطرات طنز آمیز را به چاپ رساند. این خاطرات به دست
فرزند عمران، #یاشار_صلاحی جمع آوری شد و با همان نام، یعنی «#کمال_تعجب» در قطع جیبی به چاپ رسید.

#اردشیر_رستمی در مقدمه این کتاب نوشته است: «#کتاب" #کمال_تعجب" به چند دلیل در نوع خود منحصر به فرد است:
🔸اول، شخصیت راوی کتاب است که فردی شناخته‌شده، حرفه‌ای و بی غرض است؛
🔸 دوم، مقطع زمانی روایت‌هاست که در دوره گذر جامعه ایرانی از سنت به مدرنیته می‌باشد؛
🔸سوم ذکر خاطراتی از طیف وسیع روشنفکران است که #عمران با آنها در طول نزدیک به پنجاه سال مراوده نزدیک داشت.»

انتشار گاه شمار زندگی و آثار #عمران_صلاحی در این کتاب است، به خصوص آن که این گاه شمار توسط #یاشار طبقه بندی شده و به همین خاطر کاملاً قابل اطمینان است؛ این کتاب نثر شیرین #عمران_صلاحی است که سبک جدیدی از خاطره‌نویسی را آموزش می‌دهد؛ و اینکه #صلاحی با دوری از زیاده‌گویی در نگارش این خاطرات، هم به نویسندگان و خاطره‌نویسان و طنزپردازان هشدار #کوتاه_نویسی می‌دهد و هم باعث جذب خوانندة کم حوصله امروز برای خواندن این خاطرات می‌شود.

#یاشار_صلاحی هم در یادداشتی که بر این کتاب نوشته، آورده که:‌ «#عمران_صلاحی به پشتوانه چهل - پنجاه سال فعالیت مطبوعاتی، در هر شماره از روزنامه چهار- پنج خط از خاطرات خودرا با هنرمندان و دوستان اهل قلم نقل کرد تا این قطعات کوتاه طنزآمیز نشان دهندة تکه‌هایی از تاریخ ادبیات معاصر ایران باشد. این قطعات که اغلب در قالب خاطره نوشته‌شده‌اند، با نثر خاص او از یک خاطره نویسی معمول خارج شده و به لطیفه‌هایی نزدیک می‌شوند که تاریخ مصرف ندارند و می‌توان همیشه از خواندن آنها لذت برد.»

او همچنین می‌گوید: «وقتی از پدرم پرسیدند که چرا اینقدر مطالبت تکه تکه است؟ گفت: برای این که زندگی خودم هم تکه تکه است. همه جا پخش و پلا شده‌ام و باید یکی بیاید، با خاک‌انداز مرا جمع کند!»

#خاطرات_عمران_صلاحی در کتاب «#کمال_تعجب» را می‌توان به سه بخش تقسیم کرد: دیده‌ها، خوانده‌ها و شنیده‌ها که در هر صورت به راحتی می‌توان به همة آنها اعتماد کرد.
در ادامه چند نمونه از این خاطرات طنز آمیز را می‌خوانید:



⚡️شاعری در انجمنی شعری خواند. استاد فرات گفت: «در انجمن را محکم ببندید.»

آن شاعر گفت: «خیر، در باز باشد که باز هم مردم بیایند.»

فرات گفت: «نخیر آقا، باید در را محکم بست، تا این ها هم که هستند، فرار نکنند.»

⚡️حال‌گیری

لطیف پدرام شاعر نوپرداز افغانی که کاندیدای ریاست جمهوری افغانستان هم شده بود، زمانی که در ایران بود، یک شب به خانه ما تلفن زد و گفت: «زنگ‌زدم حالتان را بگیرم!» (حال گرفتن در زبان افغانی‌ها یعنی احوال پرسی.)

⚡️حیف

خسرو شاهانی به یکی می‌گفت: «این صلاحی خیلی آدم خوبی است، ولی حیف که شعر نو می‌گوید!»

⚡️ویرایش

یکی از همکاران ما خانمی است که ویراستاری می‌کند. اخیراً این خانم دماغش را عمل کرده است. همکاران به شوخی می‌گویند: «این دفعه دماغ خودش را ویراستاری کرده!»

⚡️شمس و مولوی و حافظ

«شمس لنگرودی» و «حافظ موسوی» و «شهاب مقربین» نشر «آهنگ دیگر» را می‌چرخاندند. روزی شخصی به دفتر انتشارات تلفن می‌زند و این مکالمه صورت می‌گیرد:

- آقای حافظ ؟!

- بفرمایید، من شمس هستم.

- من با آقای حافظ کار داشتم.

- حافظ رفته پیش مولوی!

شخص تلفن‌کننده که فکر می‌کند، او را سرکار گذاشته‌اند، تلفن را قطع می‌کند. در حالی که شمس لنگرودی درست گفته بود: حافظ موسوی رفته بود پیش دوستش علیشاه مولوی!

#کمال تعجب!!! (#خاطرات_طنز_آمیز_عمران_صلاحی)
#به_انتخاب_یاشار_صلاحی
من نيستم در اين پيراهن
تويي تو
كه فرود آمده اي بر درياچه
و آب را بي تاب كرده اي
تو نيستي در اين پيراهن
منم من
كه عبور كرده ام از در
و ماه را در آب ديده ام.

#عمران_صلاحی
Forwarded from 𝓑𝓮𝓱𝓷𝓪𝔃
سه‌شنبه 1 اسفند 1396
20 فوریه 2018


❇️ #عمران_صلاحی (زادهٔ ۱ اسفند ۱۳۲۵ – درگذشتهٔ ۱۱ مهر ۱۳۸۵) شاعر، نویسنده، مترجم و طنزپرداز ایرانی بود. صلاحی نوشتن را از مجلهٔ توفیق و به دنبال آشنایی با پرویز شاپور در سال ۱۳۴۵ آغاز کرد. سپس به سراغ پژوهش در حوزهٔ طنز رفت و در سال ۱۳۴۹ کتاب "طنزآوران امروز ایران" را با همکاری بیژن اسدی‌پور منتشر کرد که مجموعه‌ای از طنزهای معاصر بود. او شعر جدی هم می‌سرود و نخستین شعر او در قالب نیمایی در مجلهٔ "خوشه" به سردبیری #احمد_شاملو در سال ۱۳۴۷ منتشر شد.
عمران صلاحی در سال ۱۳۵۲ به استخدام رادیو درآمد و تا سال ۱۳۷۵ که بازنشسته شد به این همکاری ادامه داد. او همچنین سال‌ها همکار شورای عالی ویرایش سازمان صدا و سیما بود.
عمده شهرت صلاحی در سال‌هایی بود که برای مجلات روشنفکری آدینه، دنیای سخن و کارنامه به طور مرتب مطالبی با عنوان ثابتِ «حالا حکایت ماست» می‌نوشت و از همان زمان وی بر اساس این نوشته‌ها آقای حکایتی لقب گرفت و بعدها توسط انتشارات مروارید به چاپ رسید و چاپ کتاب در سال ۱۳۹۳ به نوبت چهارم رسید. از او آثاری به زبان ترکی آذربایجانی نیز در دست است.
برخی از آثار👇:
ریه در آب/ قطاری در مه/ ایستگاه بین راه/ هفدهم/ پنجره دن داش گلیر/ رویاهای مرد نیلوفری/ شاید باور نکنید/ یک لب و هزار خنده/ حالا حکایت ماست/ آی نسیم سحری/ ناگاه یک نگاه/ ملا نصرالدین/ از گلستان من ببر ورقی/ باران پنهان/ هزار و یک آینه
🔻نمونه شعر طنز:
بگذار شبی زلف درازت گیرم
صد بوسه از آن سینۀ بازت گیرم
نوشابه گازدار خواهد دل من
بگذار لبت بوسم و گازت گیرم!


❇️ #ریچارد_متیسون (به انگلیسی: Richard Matheson) (زاده ۲۰ فوریه ۱۹۲۶ - درگذشته ۲۳ ژوئن ۲۰۱۳) از استادان ژانر علمی تخیلی که بسیاری از داستان‌هایش دستمایه ساخت فیلم‌های سینمایی و تلویزیونی قرار گرفته بودند. او پس از جنگ جهانی دوم در رشته روزنامه‌نگاری تحصیل کرد و در سال ۱۹۵۰ موفق شد تا نخستین داستان کوتاهش را به یک مجله فانتزی بفروشد. وی با نگاه انسانی اش در داستان‌های علمی- تخیلی برای پنج دهه مخاطبان زیادی را به خود جلب کرده بود. «من افسانه‌ام» از نخستین کتاب‌های اوست که سال ۱۹۵۴ منتشر شد. «آخرین فرد روی زمین»، «مرد امگا» و «مرد چروک شده باورنکردنی» در سال ۱۹۵۷، از جمله آثار به یاد ماندنی وی هستند.
بسیاری از داستان‌های متیسون چهره دیگر افراد معمولی را در شرایطی ویژه و خیالی نشان می‌داد. یکی از بهترین نمونه‌های این خلاقیت در مجموعه «منطقه گرگ و میش» بروز یافت که او نویسندگی بخش‌های متعددی از آن را برعهده داشت. او داستان کوتاهی درباره یک راننده کامیون نوشته بود که در سال ۱۹۷۱ #استیون_اسپیلبرگ با اقتباس از آن فیلم مشهور «دوئل» را ساخت.
متیسون در سال ۱۹۸۴ جایزه جهان فانتزی را برای یک عمر خلاقیت ادبی (World Fantasy Award for Life Achievement) را کسب کرد.
🗓 #دهم_اسفند 🔻

⚪️ زادروز :

#عمران_صلاحی

شاعر - نویسنده - مترجم - طنزپرداز

زاده #۱۰اسفند ۱۳۲۵ 🍃 تهران

⌛️ درگذشت #۱۱مهر ۱۳۸۵ 🍂 تهران
تا درختان را احضار کنم
تا گلی را وسط باغچه تکرار کنم
به کمی تنهایی محتاجم

تا هوا صاف شود
تا دل آینه شفاف شود
به کمی زیبایی محتاجم

#شعر
#عمران_صلاحی
🍂🍁

هرچه
بیش تر می گریزم،
به تو نزدیک تر می شوم

هر چه
رو برمی گردانم!
تو را بیش تر می بینم...

جزیره ای هستم
در آب های شیدایی
از همه سو
به تو محدودم...

هزار و یک آینه،
تصویرت را
می چرخانند...
از تو،
آغــــــــاز
می شوم...

در تو،
پایـــــان
می گیرم ...

زنده یاد #عمران_صلاحی🌹
مرگ از پنجره ی بسته به من می نگرد

زندگی از دم در

قصد رفتن دارد

روحم از سقف گذر خواهد کرد

در شبی تیره و سرد

تخت حس خواهد کرد
که سبکتر شده است


در تنم خرچنگی است
که مرا میکاود


خوب می دانم من
که تهی خواهم شد
و فرو خواهم ریخت


توده ی زشت کریه ی شده ام

بچه هایم از من میترسند

آشنایانم نیز
به ملاقات پرستارِ جوان می آیند.

#عمران_صلاحی

چهارشنبه 1 #اسفند 1397
20 فوریه 2019


زال زمستان‌ گریخت از دم بهمن
آمد اسفند مه به فر تهمتن
خور به ‌فلک ‌تافت‌ همچو رای ‌پشوتن
آتش زردشت دی فسرد به گلشن
قائد نوروز چتر آینه‌گون زد
ماه سفندار مذ طلایه برون زد
«ملک‌الشعرای بهار»


🌀 #عمران_صلاحی (زاده ۱ اسفند ۱۳۲۵ – درگذشته ۱۱ مهر ۱۳۸۵) شاعر، نویسنده، مترجم و طنزپرداز ایرانی بود. صلاحی نوشتن را از مجلهٔ توفیق و به دنبال آشنایی با پرویز شاپور در سال ۱۳۴۵ آغاز کرد. عمده شهرت صلاحی در سال‌هایی بود که برای مجلات روشنفکری آدینه، دنیای سخن و کارنامه به طور مرتب مطالبی با عنوان ثابتِ «حالا حکایت ماست» می‌نوشت که بعدها توسط #نشر_مروارید به چاپ رسید. از دیگر آثار وی می‌توان «آن سوی نقطه‌چین‌ها»، «پشت دریچه‌ی جهان»، «کلک مرغابی»، «قطاری در مه»، «شاید باور نکنید» و «یک لب و هزار خنده» را نام برد.

🌀 #ریچارد_متیسون (Richard Matheson) (زاده ۲۰ فوریه ۱۹۲۶ - درگذشته ۲۳ ژوئن ۲۰۱۳) نویسنده آمریکایی بود. او از استادان ژانر علمی تخیلی بود که بسیاری از داستان‌هایش دستمایه ساخت فیلم‌های سینمایی و تلویزیونی قرار گرفتند. وی با نگاه انسانی‌اش در داستان‌های علمی- تخیلی برای پنج دهه مخاطبان زیادی را به خود جلب کرد. «من افسانه‌ام»، «آخرین فرد روی زمین»، «مرد امگا» و «مرد چروک شده باورنکردنی» از آثار وی هستند.
🎬 I Am Legend (2007)

🌀 #یولیا_فرانک (Julia Franck) (زاده ۲۰ فوریه ۱۹۷۰) نویسنده آلمانی است. محور اصلی آثار وی را عشق و هوس تشکیل می‌دهد. از آثار وی می‌توان به «آتش اردوگاه»، «زن ظهر» و «فرود با چرخ‌های بسته» اشاره کرد. کتاب «زن ظهر» توسط #مهشید_میرمعزی به فارسی برگردان شده است. همچنین بر اساس کتاب «آتش اردوگاه» فیلمی با نام «غرب» ساخته شده است.

@parnian_khyial

شنبه 11 اسفند 1397
2 مارس 2019

🌀تئودور سوس گایزل مشهور به #دکتر_سوس (زیوس)(Dr. Seuss) (متولد ۲ مارس ۱۹۰۴ ـ درگذشته ۲۴ سپتامبر ۱۹۹۱) داستان‌نویس آمریکایی کودکان بود. بیش از ۶۰ کتاب منتشر کرد اما مشهورترین آنها، اثری بود بنام «گربهٔ کلاه به سر» که امروزه به ۱۲ زبان ترجمه و بیش از ۱۰ میلیون نسخه فروش داشته است. این کتاب با ترجمه #رضی_هیرمندی و ترجمه به شعر #عمران_صلاحی در ایران منتشر شده است. از دیگر آثار ترجمه شده وی به فارسی می‌توان «وقتی هورتون صدای "هو" شنید»، «هورتون جوجه از تخم درمی‌آورد»، «می‌زی گل به سَر» و «هیچ وقت گفته بودم چقدر خوشبختی؟» را نام برد.

🌀#جان_اروینگ (John Irving) (زاده ۲ مارس ۱۹۴۲) نویسنده و فیلم‌نامه‌نویس آمریکایی است. ایروینگ بیش از ۴۰ سال است که می‌نویسد و برخی آثارش پرفروش شده‌ و تاکنون جوایز بسیاری هم‌چون جایزه ملی کتاب و جایز اسکار ۱۹۹۹ (برای فیلمنامه) را از آن خود کرده ‌است. از آثار او می‌توان به «دعا برای اوون مینی»، «هتل نیوهمپشایر»، «قوانین خانه شربت سفید» و «همسر یک‌ساله» اشاره کرد.

🌀 #تام_وولف (Tom Wolfe) (زاده 2 مارس 1930 - درگذشته 14 می 2018) خبرنگار، مقاله‌نویس و نویسنده آمریکایی بود. وولف نویسنده آثار پرفروشی چون «آزمایش اسیدی پودر شربت برقی» و «حریق بطالت» است. آخرین اثر وی با نام «پادشاهی گفتار» نقدی بحث برانگیز بر چارلز داروین و چامسکی است که در سال 2016 منتشر شد.

🌀 #آن_لکی (Ann Leckie) (زاده ۲ مارس ۱۹۶۶) نویسنده علمی_تخیلی آمریکایی است. اولین رمانش به نام «عدل الحاقی» که اولین جلد سه‌گانه «امپراتوری رادچ» است با استقبال روبرو شد و در سال ۲۰۱۴ برنده جوایزی همچون جایزه هوگو، جایزه نبولا، جایزه آرتور سی. کلارک و جایزه لوکس شده است. #نشر_تندیس این کتاب را با ترجمه‌ی #سیدمهیار_فروتن_فر منتشر کرده است.

🌀 #شولوم_علیخم (Sholem Aleichem) (زاده ۲ مارس ۱۸۵۹ - درگذشته ۱۳ می ۱۹۱۶) طنزپرداز، نمایشنامه‌نویس و نویسنده روسی بود. او آثارش را به زبان ییدیش می‌نوشت. کتاب‌های «هفتاد و پنج هزار»، «خیاط جادو شده» و «تویهٔ شیرفروش» از آثار علیخم هستند. کتاب «خیاط جادو شده» توسط #ابراهیم_یونسی به فارسی برگردان شده است.

@parnian_khyial
.
هرگز نمی توان
گل زخم های خاطره ای را ز قلب کَند
که در این سیاه قرن
بی قلب زیستن
آسان تر است ز بی زخم زیستن
قرنی که قلب هر انسان
چندیدن هزار بار
کوچکتر است
از زخم های مزمن و رنجی که می کشد

#نصرت_رحمانى

درخت را به نام برگ
بهار را به نام گل
ستاره را به نام نور
کوه را به نام سنگ
دل شکفته ی مرا به نام عشق
عشق را به نام درد

مرا به نام کوچکم صدا بزن...
#عمران_صلاحی

"دهم اسفندماه"
زادروز دو شاعر در يك روز

#نصرت_رحمانى. ١٣٠٨/١٢/١٠
#عمران_صلاحى ١٣٢٥/١٢/١٠
#یاد_و_نامشان_ماندگار🌺
برای ملاقات شخصی به یکی از بیمارستان های روانی رفتیم. بیرون بیمارستان غُلغله بود. چند نفر سر جای پارک ماشین دست به یقه بودند. چند راننده مسافرکش سر مسافر با هم دعوا داشتند و بستگان همدیگر را مورد لطف قرار می دادند.
وارد حیاط بیمارستان که شدیم ، دیدیم جایی است آرام و پردرخت. بیماران روی نیمکت ها نشسته بودند و با ملاقات کنندگان گفت وگو می کردند.
بیماری از کنار ما بلند شد و با کمال ادب گفت: من می روم روی نیمکت دیگری می نشینم که شما راحت تر بتوانید صحبت کنید.

پروانه زیبایی روی زمین نشسته بود، بیماری پروانه را نگاه می کرد و نگران بود که مبادا زیر پا له شود.
آمد آهسته پروانه را برداشت و کف دست گذاشت تا پرواز کند و برود.

ما بالاخره نفهمیدیم بیمارستان روانی این وَر دیوار است یا آن ور دیوار؟

📕 کمال تعجب
✍🏻
#عمران_صلاحی📚