پرنیان خیال (ادبی اجتماعی)
294 subscribers
31.8K photos
10.6K videos
7.33K files
8.85K links
پرنیان خیال با مطالب ادبی ،شعر،مقاله ،کتاب ومتنهای اجتماعی تاریخی تلاش برای گسترش فرهنگ کتاب خوانی دارد.
Download Telegram
پرنیان خیال (ادبی اجتماعی)
Photo
سه‌شنبه 25 اردیبهشت 1397
15 می 2018


🔰 #ابوالقاسم_فردوسی طوسی (۳۲۹ هجری قمری–۴۱۶هجری قمری) شاعر حماسه‌سرای ایرانی و سرایندهٔ "شاهنامه"، حماسهٔ ملی ایران، است. برخی فردوسی را بزرگ‌ترین سرایندهٔ پارسی‌گو دانسته‌اند که از شهرت جهانی برخوردار است.
در ایران روز ۲۵ اردیبهشت به نام روز بزرگ‌داشت فردوسی نام‌گذاری شده‌است. هر سال در این روز و در هفتهٔ پایانی اردیبهشت ماه،آیین‌های بزرگ‌داشت فردوسی و شاهنامه و سخنرانی پیرامون آن‌ها در دانشگاه‌ها و نهادهای پژوهشی ایران و جهان برگزار می‌شود.

خرد بهتر از هر چه ایزد بداد
ستایش خرد را به از راه داد
خرد رهنمای و خرد دلگشای
خرد دست گیرد به هر دو سرای

🔰 #میخائیل_بولگاکف (Mikhail Bulgakov)(زاده ۱۵ مه ۱۸۹۱ - درگذشته ۱۰ مارس ۱۹۴۰) نویسنده و نمایشنامه‌نویس مشهور روسی بود. مشهورترین اثر او «مرشد و مارگاریتا» است. این کتاب در ایران توسط #بهمن_فرزانه، #عباس_میلانی و #پرویز_شهدی ترجمه شده است. از دیگر آثار ترجمه شده وی به فارسی می‌توان «خاطرات یک پزشک جوان»، «دست ‌نوشته‌های یک مرده‌»، «قلب سگی»، «تخم‌مرغ‌های شوم»، «سعادت»، «جزیره سرخ» و «آدم و حوا» را نام برد.

🔰 #آرتور_شنیتسلر (Arthur Schnitzler) ‏ (زاده ۱۵ می ۱۸۶۲ - درگذشته ۲۱ اکتبر ۱۹۳۱)، رمان‌نویس و نمایش‌نامه‌نویس اتریشی بود. آرتور شنیتسلر نویسنده‌ای پرکار بود و آثاری فراوان خلق کرد.
نگاهی به آثار ترجمه شده وی به فارسی👈: گریز به تاریکی/ دیگری/ شهرت دیرهنگام/ مردن/ بازی در سپیده‌دم و رویا/ بئاتریس/ رقصنده یونانی/ و...

🔰 لایمن فرانک باوم مشهور به #ال_فرانک_باوم (Lyman Frank Baum) (زاده 15 می 1856 ـدرگذشته 6 می 1919) نویسنده کتاب‌های کودکان و روزنامه‌نگار آمریکایی و خالق داستان مشهور «جادوگر شهر اُز» است. «جادوگرشهراُز» تاکنون در ایران توسط نشرهای بسیاری منتشر شده است. بر اساس این کتاب فیلم و انیمیشن هم شاخته شده است.

🔰 #ماکس_فریش(Max Frisch) (زاده ۱۵ مه ۱۹۱۱ - درگذشته ۴ آوریل ۱۹۹۱) داستان‌نویس، نمایشنامه‌نویس و معمار سوئیسی بود. درسال ۱۹۵۴ با انتشار کتاب «اشتیلر» در عالم ادبیات مشهور شد. از فریش کتاب‌های بسیاری به فارسی ترجمه شده است از این میان می‌توان به «اشتیلر»، «آندورا»، «زندگی‌نامه: یک بازی»، «خشم شدید فیلیپ هوتس» و «بيدرمن و آتش افروزان» اشاره کرد.

🔰 #یودیت_هرمان (Judith Hermann)(زاده ۱۵ مه ۱۹۷۰) نویسنده آلمانی است که تاکنون چند مجموعه داستان منتشر کرده است. «این سوی رودخانه اُدِر»، «آلیس»، «لتی پارک»، «اول عاشقی» و «گذران روز» از آثار ترجمه شده وی به فارسی هستند.

🔰 #کاترین_آن_پورتر (Katherine Anne Porter)(زاده ۱۵ مه ۱۸۹۰ - درگذشته ۱۸ سپتامبر ۱۹۸۰) نویسنده، روزنامه‌نگار و فعال سیاسی آمریکایی بود. وی درسال ۱۹۶۶ بخاطر مجموعه داستان‌های کوتاه خود برنده جایزه پولیتزر و جایزه ملی کتاب آمریکا شد. کتاب «برج کج» او توسط #نشر_ثالث در ایران منتشر شده است
کیست که بخواهد اندکی در این راز درنگرد؛ و فرونگرد که انسان بر روی زمین چه‌گونه آرمان می‌سازد؟ چه‌کس را دلِ چنین کاری هست؟!

- «باری! این‌جا سوراخی هست که از آن در این کارگاه تاریک می‌توان نگریست. اما، حضرت آقای فضول کله‌خر! یک لحظه صبر بفرمایید: اول چشم‌های‌ات باید به نور این بازی دروغینِ رنگ‌ها عادت کند. بسیار خب! بسیار خب! حال بفرمایید دهن باز کنید! آن پایین چه می‌گذرد؟ ای آقای اهل خطرناک‌ترین کنجکاوی، بفرمایید آن‌جا چه می‌بینید؟ من اکنون سراپا گوش‌ام.»

- «چیزی نمی‌بینم، اما چیزهای بسیار به گوشم می‌رسد. از هر گوشه و کنار، پچ‌پچه‌ها و زمزمه‌های ناجور بلند است. به نظرم دارند دروغ می‌گویند و صداها را طنینی خوش داده‌اند. دارند از ناتوانی، شایسته‌گی می‌سازند. بله، همان‌طور است که شما فرمودید.»

- «دیگر چه؟»

- «از ناتوانی که پاداشی ندارد، خوش‌ قلبی می‌سازند؛ و از توسری‌خورده‌گی‌ی پردلهره، فروتنی؛ و از بنده‌گی در پیشگاه آنانی که در دل از ایشان نفرت دارند، طاعت (یعنی، از جمله در پیشگاه همانی که می‌گویند از ایشان طاعت می‌طلبد و نام‌اش خُداست) افتاده‌گی آدمِ ناتوان و ترسی که سراپای وجودش را گرفته، آن بر درگاه ایستادن و انتظار کشیدن اجباری‌ی از سر ناچار‌ی‌اش، این‌جا نام‌های زیبا به خود می‌گیرند، مانند صبر و حتی فضیلت! انتقام‌ نتوانی می‌شود انتقام‌ نخواهی یا چه بسا گناهْ‌بخشودن؛ سخن از محبت به دشمنان هم در میان است و البته در این میانه عرق هم می‌ریزند!»

- «دیگر چه؟»

- «بی‌گمان همه‌شان نگون‌بخت‌اند، همه‌ی این وروره‌جادوها و نیرنگ‌بازان زاویه‌نشین، اگرچه گرم در هم چسبیده‌اند؛ اما با من می‌گویند که نگون‌بختی نشانه‌ی برگزیده‌گی‌ از سوی خدا است و به اشاره‌ی خدا. آدم سگی را بیش‌تر کتک می‌زند که از همه بیش‌تر دوست دارد! می‌گویند این نگون‌بختی چه‌بسا پیش‌درآمدی باشد یا آزمونی یا آموزشی! شاید چیزی بالاتر از همه‌ی این‌ها باشد، چیزی که روزی تلافی کنند و برای‌اش پاداشی دهند: یک خروار طلا. نه! بابت‌اش سعادت ابدی بپردازند، همان‌که نام‌اش را آمرزش می‌گذارند.»

- «دیگر چه؟»

- «می‌خواهند به من حالی کنند که نه تنها از قدرت‌مندان، از خداوندان زمین نیز بهترند. از همانانی که به ناچار تُف‌شان را باید بلیسند؛ که نه‌تنها خودشان از ایشان بهترند که وضع‌شان هم از ایشان به‌تر است. البته، اگر وضع‌شان امروز هم به‌تر نباشد، روزی وضعی به‌تر خواهند داشت، آن‌روز را آخرت می‌نامند! اما بس است، بس! دیگر تاب‌اش را ندارم. چه هوای گندی! چه هوای گندی! این کارگاه، این کارگاه آرمان‌سازی را به گمان‌ام بوی گند دروغ برداشته است.»

- «نه، یک لحظه‌ی دیگر هم صبر کن! هنوز از شاهکار آن استادانِ جادوی سیاه چیزی نگفته‌ای که چه‌گونه از دل هر سیاهی، سپیدی و پاکی برمی‌آورند؛ هیچ به کمال ظرافت‌شان در بی‌باکانه‌ترین و عالی‌ترین و درخشان‌ترین و دروغین‌ترین شعبده‌بازی‌های هنرمندانه درست نگاه کرده‌ای؟ درست نگاه کن! این جانوران زیرزمینی‌ی آکنده از انتقام و نفرت، از انتقام و نفرت درست چه می‌سازند؟ حرف‌ام را شنیدی؟ اگر تنها به حرف‌هاشان گوش داده بودی، هرگز گمان می‌کردی که سروکار تو با مردمان کینه‌توز باشد؟»

- «فهمیدم؛ گوش‌هایم را دوباره باز می‌کنم (وای! وای! وای! ولی بینی‌ام را می‌بندم) حالا دیگر می‌شنوم آن‌چه را که پیاپی می‌گفتند: ما نیکان و عادلانیم! نام آنچه را آرزو دارند نه انتقام که پیروزی‌ عدالت می‌گذارند. می‌گویند ‌از دشمن نفرت ندارند، نه! نفرت‌شان از بی‌عدالتی‌ست، از بی‌خدایی. ایمان و امیدشان نه به انتقام است و نه به سرمستی‌ی انتقامِ شیرین، که به پیروزی خداست، به پیروزی خدای عادل بر بی‌خدایان!»

- «بر آن‌چه مایه‌ی آسایش خاطرشان در برابر همه‌ی رنج‌های زنده‌گی‌ست چه نامی می‌گذارند؟ بر آن رژه‌ی خیالِ سعادت نوید داده‌شده‌ی آینده؟»

- «نام‌اش را روز داوری می‌گذارند! پادشاهی‌ی آینده‌ی ایشان، پادشاهی‌ی خدا؛ امّا می‌گویند تا فرا رسیدن آن روز، با ایمان، با فضیلت و با امید، سر می‌کنند.»

- «بس است! بس است!»

#تبارشناسی_اخلاق
#فریدریش_نیچه
#داریوش_آشوری
11 مرداد 1317_ 2 اگوست، زادروز داریوش آشوری نویسنده، زبان‌شناس و مترجم ایرانی است. آشوری از بنیانگذاران کانون نویسندگان ایران بوده‌است. از میان آثار او می‌توان به «بازاندیشی زبان فارسی»، «زبانِ باز»، «عرفان و رندی در شعر حافظ»، «شعر و اندیشه»، «تعریف‌ها و مفهوم فرهنگ» و «فرهنگ علوم انسانی» اشاره کرد.
«ما و مدرنیّت» نام مجموعه مقاله‌هایی از اوست که در آن به تحلیل بحران فرهنگی جامعهٔ ایران در مواجه با مدرنیّت می‌پردازد. «ایران در گذر روزگاران» مجموعه گفت‌وگوهای مسعود لقمان با داریوش آشوری و افراد دیگری چون #عباس_میلانی، #ماشاءالله_آجودانی و... است که توسط "نشر شورآفرین" منتشر شده است.
Forwarded from 𝓑𝓮𝓱𝓷𝓪𝔃
مملکتی که در آن گریه و زاری آبرومند و گریه‌فروش‌ها محترم...

#چند_سطر_کتاب

در مقاله‌ی بسیار جالبی به نام «راستی و کجی پالان»، نویسندگان کاوه* نخست به شرح این نکته می‌پردازند که در جامعه سنتی ایران هرکه استقلال رایی پیدا می‌کرد و به قول قدما وارد معقولات می‌شد و با ذهن خود می‌اندیشید و در مسلّمات سنّت شکی روا می‌داشت، توسط آخوند محل به "کجی پالان" متهم می‌شد و عقوبت می‌دید. «ولی از همه عجیب‌تر یک طبقه از مردم ایرانند که پیشه‌ی ایشان گریانیدن مردم بدبخت مملکت است و از این حرفت کسب معیشت می‌کنند. این فقره در تمام روی زمین و در تاریخ دنیا هم منحصر به‌فرد است که یک قوم بدبختی را به واسطه هزاران وعده وعید مجبور به زاری و ناله بکنند و آن ملت کم طالع غصه خوردن و جزع کردن را اسباب سعادت خود بداند...این پرورش یافتن مردم به گریه و ناله اثرات شوم بسیار ناگواری در حالت اجتماعی ما گذاشته. عموما چهره‌ها ترش و پرچین و چروک است. موسیقی ملی ما حزن‌انگیز و پر از امان و داد است. نطق‌های سیاسی و مهیج منجر به گریه‌ی عمومی می‌شود. مصائب سیاسی و ملی باعث شیون و گریه‌ی پارلمان می‌شود... مملکتی که در آن گریه و زاری آبرومند و گریه فروش‌ها محترم و بالعکس خنده جلف و سبک و موجب دعای السهم لاتمقتی بوده و اهل طرب...منفور و یا کم قدرند، همچو مملکتی مشکل حق دارد که به ممالک متمدنه منت بفرستد...» *
ص 182

*مجله کاوه، شماره 10، 2 اکتبر 1921، ص 5 تا 9.

📓 تجدد و تجددستیزی در ایران
📒 #عباس_میلانی
پرنیان خیال (ادبی اجتماعی)
Photo
سه‌شنبه 1 آبان 1397
23 اکتبر 2018


✴️ #لشک_کولاکوفسکی (Leszek Kołakowski) ‏(زاده ۲۳ اکتبر ۱۹۲۷ – درگذشته ۱۷ جولای ۲۰۰۹) فیلسوف و نویسنده لهستانی بود. برجسته‌ترین اثر او «جریان‌های اصلی مارکسیسم» نام دارد. این کتاب را #عباس_میلانی به فارسی ترجمه کرده و #نشر_آگاه و #نشر_اختران منتشر کرده. «درس‌هایی کوچک در باب مقولاتی بزرگ» و «زندگی به رغم تاریخ» از دیگر آثار ترجمه شده وی به فارسی هستند. همچنین کتاب «زمانه‌ای شگرف، زمانه‌ای ناآرام» زندگی‌نامه خودگفته کولاکوفسکی است که #نشر_نگاه_معاصر با ترجمه #روشن_وزیری منتشر شده است.


✴️ #مایکل_کرایتون (Michael Crichton) (زاده ۲۳ اکتبر ۱۹۴۲ ـ درگذشته ۴ نوامبر ۲۰۰۸) نویسنده، تهیه‌کننده، کارگردان، فیلم‌نامه‌نویس و پزشک بود که بیشتر به دلیل داستان‌های علمی تخیلی شناخته می‌شود. «کنگو»، «پارک ژوراسیک»، «کره»، «طعمه»، «حکومت ترس»، «مرده خواران» و «دنیای گمشده» شماری از کتاب‌های داستانی اوست که برخی از آن‌ها به فارسی برگردان شده. بر پایه کتاب «پارک ژوراسیک» فیلمی در سال 1993 به کارگردانی #استیون_اسپیلبرگ ساخته شد که برنده 3 جایزه #اسکار شد.
🎬 Jurassic Park (1993)


✴️ #آراویند_آدیگا (Aravind Adiga) (زاده ۲۳ اکتبر ۱۹۷۴) نویسنده و روزنامه‌نگار هندیـاسترالیایی است. «ببر سفید» نخستین اثر این نویسنده است که در سال ۲۰۰۸ موفق به دریافت جایزه‌ی ادبی من‌بوکر شد. این کتاب را #نشر_نیلوفر با ترجمه #مژده_دقیقی و #نشر_روزگار با ترجمه #ابوالفضل_رئوف در ایران منتشر کرده. «در فاصلهٔ ترورها» و «آخرین مرد در برج» از دیگر آثار وی هستند.


✴️ #جانی_روداری (Gianni Rodari) (زاده ۲۳ اکتبر ۱۹۲۰ - درگذشته ۱۴ آوریل ۱۹۸۰) نویسنده ادبیات کودک و نوجوان و روزنامه‌نگار ایتالیایی بود. وی در سال 1970 موفق به کسب جایزه هانس کریستین آندرسن شد. از وی آثار بسیاری در ایران منتشر شده که از این میان می‌توان به «کشور دروغگوها» #نشر_آفرينگان، «داستان‌هاي تلفني» #نشر_ذکر، «ماجراهاي چيپولينو» #نشر_چشمه و «جیپ در تلویزیون و داستان ‌های کرات دیگر» #نشر_افکار اشاره کرد.


✴️ #گوردون_کورمن یا #گردن_کرمن (Gordon Korman) (زاده ۲۳ اکتبر ۱۹۶۳) نویسنده کاناداییـآمریکایی است. «کامیل‌ها علیه وسپرها»، «یادداشت دروغی» و «رمز امپراطور» از آثار وی هستند که چند جلد از مجموعه معروف «سی‌ونه سرنخ» هستند. این سه کتاب توسط #نشر_ویدا منتشر شده. از دیگر آثار وی «بیهوشی» و «سرینیتی» توسط #نشر_پرتقال منتشر شده است.
زیرا پدرش مدرس مذهبی و دو برادرش ضدانقلاب و فراری بودند.
میخائیل در سال ۱۹۱۰ با تاتیانا نیکلایونا لاپا که دوره دبیرستان را می گذراند آشنا شد و این آشنایی در سال ۱۹۱۳ به ازدوجشان انجامید.

وی در سال ۱۹۲۱ به مسکو رفت.
از سال ۱۹۲۲ تا سال ۱۹۲۵، مجلهٔ سرخ برای همه، و روزنامه‌های «منظرهٔ سرخ، بلندگو، سرخ، کارمند پزشکی و بوق» پر از مقالات و داستان‌های کوتاه بی امضای او یا با اسامی مستعاری چون: م. بول، م. ناشناس، اما_ ب، بودند. این نوشته‌ها به علت جمع‌آوری نکردن روزنامه‌ها از بین رفته‌اند.

زندگی میخائیل با انتشار ابلیس نامه دگرگون شد. این داستان، توجه مجامع فرهنگی را به خود جلب کرد و نام او را به عنوان یک نویسندهٔ برجستهٔ طنزپرداز بر سر زبان‌ها انداخت. سال ۱۹۲۵ برای او سالی پر از تنش بود. رمان مورد علاقهٔ نویسندهٔ یعنی گارد سفید اجازهٔ انتشار یافت و داستان‌های تخم مرغ‌های شوم و دل سگ در مجلات مختلف به چاپ رسید.

در سال ۱۹۲۴ کتاب گارد سفید را به پایان رساند. تنها بخش‌هایی از این کتاب اجازه انتشار یافت و به شکل کامل، سال‌ها بعد از مرگش منتشر شد.
بسیاری از آثار دیگر بولگاکف اجازه چاپ نیافت به‌طوری‌که شرایط زندگی را بر او سخت کرد؛ و وی در ۱۹۳۰ نامه به استالین نوشت و از او خواست که به او اجازه کار و فعالیت آزاد داده شود یا اجازه دهند از کشور خارج شود. استالین دستور داد او را در تاتری مشغول به کار کنند.

اما این کار دهان وی را نبست و او همچنان به نوشتن آثاری ادامه داد که روزگار دیکتاتوری را حداقل به‌طور سمبلیک به تصویر می‌کشید از بین آثار بولگاکف دو کتاب قلب سگی (در ایران به نام دل سگ) و مرشد و مارگایتا از اهمیت زیادی برخوردارند؛ زیرا در آنان به‌طور نمایانی به جو اختناق پرداخته‌است.
کتاب قلب سگی او تا آخرین لحظه‌های عمر حکومت کمونیستی اجازه انتشار نیافت.

از استعداد بولگاکف علی‌رغم هوش و ذکاوت و قلم توانایش به دلیل مخالفت با وضعیت زمان خود، استفاده لازم نشد، آثارش توقیف می‌شدند. کار در تئاتر را به دلیل نمایشنامه جنجال‌برانگیز «دار و دسته دو روها» از دست داد.
منتقدان و نویسندگان مشهوری چون س _ آنگارسکی، آ _ وارونسکی، بولگاکف را یک نابغهٔ ادبی معرفی کردند و در مقابل نیز نیش قلم گروهی دیگر از منتقدان به سمت او نشانه رفت. به هر حال، موفقیت‌هایی که او آن سال در تئاتر کسب کرد، همهٔ شکست‌ها را جبران کرد.

وی در سال ۱۹۲۴ از همسر اول خود تاتیانا نیکلایونا لاپا جدا شد و در همان سال با لوبوف بلوزسکی ازدواج کرد.
دومین ازدواج وی در سال ۱۹۳۲ به جدایی انجامید و کمی بعد با یلنا شیلوفسکی ازدواج کرد.
اعتقاد بر این است که یلنا شیلوفسکی منبع الهام شخصیت مارگریتا در رمان #مرشد_و_مارگریتا بوده است.

این نویسنده‌ی قرن بیستمی بیشتر با شاهکار بزرگش، مرشد و مارگریتا شناخته می‌شود؛ اثری جاویدان که نه تنها بهترین اثر نویسنده، بلکه یکی از بزرگ‌ترین آثار داستانی قرن اخیر به شمار می‌رود.

بهترین دوره‌ی نویسندگی‌ بولگاکف همزمان با اوج خفقانِ استالینی در اتحاد جماهیر شوروی بود.
سرگذشت شاهکار او یعنی کتاب مرشد و مارگریتا، خود می‌تواند موضوع ده‌ها کتاب باشد.
بولگاکف این رمان درخشان را که به نوعی ادعانامه‌ای علیه سبک حکومت‌داری حزب کمونیست شوروی است، در سال ۱۹۲۸ آغاز کرد و کار را به میزان قابل توجهی پیش برد. اما حدود دو سال بعد، طی دوران دست و پنجه نرم کردن‌اش با بحرانی روحی، تمام دست‌نوشته‌های خود را آتش زد.

با این حال چند سال بعد مجدداً کار نگارش این اثر را آغاز نمود و این بار تا واپسین روزهای عمر به اصلاح و بازنویسی آن پرداخت.
مرشد و مارگاریتا پس از مرگ بولگاکف، به همت همسرش به اتمام رسید. با این حال به علت محتوای سیاسی گزنده‌اش، سال‌ها اجازه‌ی انتشار نیافت.
مرشد و مارگاریتا در نهایت در سال ۱۹۴۱ به همت و توسط همسر بولگاکف به پایان رسید، به علت محتوای سیاسی گزنده‌اش در زمان استالین سال‌ها اجازه‌ی انتشار نیافت.

و سرانجام ۲۷ سال پس از مرگ بولگاکف بود که نسخهٔ سانسورشده‌ای از کتاب منتشر شد..
کتاب در سال ۱۹۶۵ با حذف ۲۵ صفحه و تغییر برخی نام‌ها و مکان‌های ذکر شده در تیراژ محدودی به چاپ رسید که با استقبال شدید مردم مواجه شد. نسخه‌های آن یک‌شبه به فروش رفت و کتاب با قیمتی نزدیک به صد برابر قیمت روی جلد به کالایی در بازار سیاه تبدیل شد و پس از اندک زمانی آوازه‌اش جهان را درنوردید.