ز خاک کوی تو هر خار سوسنی است مرا
به زیر زلف تو هر موی مسکنی است مرا
از آن زمان که ز تو لاف دوستی زدهام
بهر کجا که رفیقی است دشمنی است مرا
#خاقانی
به زیر زلف تو هر موی مسکنی است مرا
از آن زمان که ز تو لاف دوستی زدهام
بهر کجا که رفیقی است دشمنی است مرا
#خاقانی
هرکس به هوای جان گرفتار
ما بی تو، ز جانِ خویش بیزار
جان بیتو به پیکرم بُوَد تنگ
سر بیتو ،به گردنم بود بار
دلهای گشاده از غمت ،تنگ
جانهای عزیز ،در رهت خوار
ابروی تو ،بر سرم کشد تیغ
مژگان تو ،بر دلم زند خار...
#خاقانی
ما بی تو، ز جانِ خویش بیزار
جان بیتو به پیکرم بُوَد تنگ
سر بیتو ،به گردنم بود بار
دلهای گشاده از غمت ،تنگ
جانهای عزیز ،در رهت خوار
ابروی تو ،بر سرم کشد تیغ
مژگان تو ،بر دلم زند خار...
#خاقانی
پرنیان خیال (ادبی اجتماعی):
در کوی تو خاطری ندیدم محزون
زاهد از عقل شاد و عاشق ز جنون
#خاقانی
@parnian_khyial
در کوی تو خاطری ندیدم محزون
زاهد از عقل شاد و عاشق ز جنون
#خاقانی
@parnian_khyial
در ظاهر اگر دست نظر کوتاه است
دل را همه جا یاد تو خضر راه است
از روز و شبم وصل تو خاطر خواه است
خورشید گواه است و سحر آگاه است
#خاقانی
@parnian_khyial
دل را همه جا یاد تو خضر راه است
از روز و شبم وصل تو خاطر خواه است
خورشید گواه است و سحر آگاه است
#خاقانی
@parnian_khyial
نگفتمت که به یغما رود دلت سعدی
چو دل به عشق دهی دلبران یغما را
هنوز با همه دردم امید درمانست
که آخری بود آخر شبان یلدا را
#سعدی
..........................
به اختیار شکیبایی از تو نتوان بود
به اضطرار توان بود اگر شکیباییست
نظر به روی تو هر بامداد نوروزیست
شب فراق تو هر شب که هست یلداییست
#سعدی
........................
وز رو چو برانداخت نقاب شب زلف
گفتی از روز قیامت شب یلدا برخاست
#سعدی
.........................
برآی ای صبح مشتاقان اگر نزدیک روز آمد
که بگرفت این شب یلدا ملال از ماه و پروینم
#وحشی_بافقی
......................
صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی بو که برآید
بر در ارباب بیمروت دنیا
چند نشینی که خواجه کی به درآید
#حافظ
......................
هر جا روم ز کوی تو سر بر زمین زنم
نفرین کنم ارادهٔ بیجای خویش را
عمر ابد ز عهده نمیآیدش برون
نازم عقوبت شب یلدای خویش را
#وحشی_بافقی
......................
شام هجران تو تشریف به هر جا ببرد
در پس و پیش هزاران شب یلدا ببرد
#وحشی_بافقی
........................
رتبهٔ عرفان شود شام فنا روشنت
قیمت انوار شمع در شب یلدا طلب
#وحشی_بافقی
........................
قندیل فروزی به شب قدر به مسجد
مسجد شده چون روز و دلت چون شب یلدا
#ناصرخسرو
.......................
نور رایش تیره شب را روز نورانی کند
دود خشمش روز روشن را شب یلدا کند
#منوچهری
........................
آری که افتاب مجرد به یک شعاع
بیخ کواکب شب یلدا برافکند
#خاقانی
.......................
هست چون صبح آشکارا کاین صباحی چند را
بیم صبح رستخیز است از شب یلدای من
#خاقانی
......................
ز آمیزش عالم و طبع عالم
دلم نفرت و طبع عنقا گرفته
شب محنت من ز امداد فکرت
درازی شبهای یلدا گرفته
#انوری
........................
شب هجرانت، ای دلبر، شب یلداست پنداری
رخت نوروز و دیدار تو عید ماست پنداری
#اوحدی
........................
چون لاله دل از مهرتوان سوختن اما
اسرار دل سوخته پیدا نتوان کرد
تا در سر زلفش نکنی جان گرامی
پیش تو حدیث شب یلدا نتوان کرد
#خواجوی_کرمانی
.........................
هست در سالی شبی ایام را یلدا ولیک
کس نشان ندهد که ماهی را دو شب یلدا بود
تنگ چشمانرا نیاید روی زیبا در نظر
قیمت گوهر چه داند هر که نابینا بود
#خواجوی_کرمانی
.......................
شب یلدای غمم را سحری پیدا نیست
گریههای سحرم را اثری پیدا نیست
#محتشم_کاشانی
......................
من بینام و نشان را به سر کوی وفا
هرکه میداد نشان تو غلط بود غلط
با خود از بهر تسلی شب یلدای فراق
هرچه گفتم ز زبان تو غلط بود غلط
#محتشم_کاشانی
.......................
من از روز جزا واقف نبودم
شب یلدای هجران آفریدند
#فروغی_بسطامی
.......................
ای لعل لبت به دلنوازی مشهور
وی روی خوشت به ترکتازی مشهور
با زلف تو قصهایست ما را مشکل
همچون شب یلدا به درازی مشهور
#عبید_زاکانی
......................
چه عجب گر دل من روز ندید
زلف تو صد شب یلدا دارد
#فیض_کاشانی
......................
شب یلدا است هر تاری ز مویت، وین عجب کاری
که من روزی نمیبینم، خود این شبهای یلدا را
#سلمان_ساوجی
......................
بیدار شو که در شب یلدای نیستی
در پرده است چشم ترا طرفه خوابها
#صائب_تبریزی
انتخاب بانو علوی
چو دل به عشق دهی دلبران یغما را
هنوز با همه دردم امید درمانست
که آخری بود آخر شبان یلدا را
#سعدی
..........................
به اختیار شکیبایی از تو نتوان بود
به اضطرار توان بود اگر شکیباییست
نظر به روی تو هر بامداد نوروزیست
شب فراق تو هر شب که هست یلداییست
#سعدی
........................
وز رو چو برانداخت نقاب شب زلف
گفتی از روز قیامت شب یلدا برخاست
#سعدی
.........................
برآی ای صبح مشتاقان اگر نزدیک روز آمد
که بگرفت این شب یلدا ملال از ماه و پروینم
#وحشی_بافقی
......................
صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی بو که برآید
بر در ارباب بیمروت دنیا
چند نشینی که خواجه کی به درآید
#حافظ
......................
هر جا روم ز کوی تو سر بر زمین زنم
نفرین کنم ارادهٔ بیجای خویش را
عمر ابد ز عهده نمیآیدش برون
نازم عقوبت شب یلدای خویش را
#وحشی_بافقی
......................
شام هجران تو تشریف به هر جا ببرد
در پس و پیش هزاران شب یلدا ببرد
#وحشی_بافقی
........................
رتبهٔ عرفان شود شام فنا روشنت
قیمت انوار شمع در شب یلدا طلب
#وحشی_بافقی
........................
قندیل فروزی به شب قدر به مسجد
مسجد شده چون روز و دلت چون شب یلدا
#ناصرخسرو
.......................
نور رایش تیره شب را روز نورانی کند
دود خشمش روز روشن را شب یلدا کند
#منوچهری
........................
آری که افتاب مجرد به یک شعاع
بیخ کواکب شب یلدا برافکند
#خاقانی
.......................
هست چون صبح آشکارا کاین صباحی چند را
بیم صبح رستخیز است از شب یلدای من
#خاقانی
......................
ز آمیزش عالم و طبع عالم
دلم نفرت و طبع عنقا گرفته
شب محنت من ز امداد فکرت
درازی شبهای یلدا گرفته
#انوری
........................
شب هجرانت، ای دلبر، شب یلداست پنداری
رخت نوروز و دیدار تو عید ماست پنداری
#اوحدی
........................
چون لاله دل از مهرتوان سوختن اما
اسرار دل سوخته پیدا نتوان کرد
تا در سر زلفش نکنی جان گرامی
پیش تو حدیث شب یلدا نتوان کرد
#خواجوی_کرمانی
.........................
هست در سالی شبی ایام را یلدا ولیک
کس نشان ندهد که ماهی را دو شب یلدا بود
تنگ چشمانرا نیاید روی زیبا در نظر
قیمت گوهر چه داند هر که نابینا بود
#خواجوی_کرمانی
.......................
شب یلدای غمم را سحری پیدا نیست
گریههای سحرم را اثری پیدا نیست
#محتشم_کاشانی
......................
من بینام و نشان را به سر کوی وفا
هرکه میداد نشان تو غلط بود غلط
با خود از بهر تسلی شب یلدای فراق
هرچه گفتم ز زبان تو غلط بود غلط
#محتشم_کاشانی
.......................
من از روز جزا واقف نبودم
شب یلدای هجران آفریدند
#فروغی_بسطامی
.......................
ای لعل لبت به دلنوازی مشهور
وی روی خوشت به ترکتازی مشهور
با زلف تو قصهایست ما را مشکل
همچون شب یلدا به درازی مشهور
#عبید_زاکانی
......................
چه عجب گر دل من روز ندید
زلف تو صد شب یلدا دارد
#فیض_کاشانی
......................
شب یلدا است هر تاری ز مویت، وین عجب کاری
که من روزی نمیبینم، خود این شبهای یلدا را
#سلمان_ساوجی
......................
بیدار شو که در شب یلدای نیستی
در پرده است چشم ترا طرفه خوابها
#صائب_تبریزی
انتخاب بانو علوی
ابیاتی از شاعران کلاسیک فارسی که در آن از #نوروز با تعبیرهای مختلف نام برده شده است.
#فردوسی:
چو خورشید تابان، میان هوا
نشسته بر او شاه فرمانروا
جهان انجمن شد بر تخت او
از آن بر شده فرّ بخت او
به جمشید بر، گوهر افشاندند
مر آن روز را روزِ نو خواندند
...
به نوروز نو، شاه گیتی فروز
بر آن تخت بنشست فیروز روز
#رودکی:
باد بر تو مبارک و خنشان
جشن نوروز و گوسپندکشان
#خیام:
بر چهرهی گل نسیم نوروز خوش است
در صحن چمن، روی دلافروز خوش است
از دی که گذشت هر چه گویی خوش نیست
خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است
*
چون ابر به نوروز رخ لاله بشست
برخیز و بجام باده کن عزم درست
کاین سبزه که امروز تماشاگه تست
فردا همه از خاک تو برخواهد رست
*
چون لاله به نوروز قدح گیر به دست
با لالهرخی اگر ترا فرصت هست
می نوش به خرمی که این چرخ کهن
ناگاه ترا چو خاک گرداند پست
#ابوسعید_ابوالخیر:
نوروز شد و جهان برآورد نفس
حاصل ز بهار عمر ما را غم و بس
از قافلهی بهار نامد آواز
تا لاله ز باغ سرنگون ساخت جرس
#امیرخسرو:
اوست نوروز من و چون فتدش جعد به پای
راست با روز برابر شدن شب نگرید
*
در این موسوم که از دلهای پرسوز
بشسته گرد غم باران نوروز
*
چون گل نوروز کند نافه باز
نرگس سرمست درآید به ناز
*
چو بستان تازه گشت از باد نوروز
جهان بستد بهار عالم افروز
#حافظ:
ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
چو گل گر خردهای داری خدا را صرف عشرت کن
که قارون را غلطها داد سودای زراندوزی
به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی
به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی
*
ابر آذاری برآمد باد نوروزی وزید
وجه می میخواهم و مطرب که میگوید رسید
#انوری:
روزش به فرخی همه نوروز و عید باد
ماهش ز خرمی همه نیسان و تیر باد
*
باد نوروز سحرگه چو به بستان بگذشت
گل صدبرگ برون رست ز پیرامن خار
*
فرخنده و مبارک و میمون و سعد باد
نوروز و مهرگان و بهار و خزان تو
#اوحدی:
جهان از باد نوروزی جوان شد
زمین در سایهی سنبل نهان شد
*
شب هجرانت ای دلبر شب یلداست پنداری
رخت نوروز و دیدار تو عید ماست پنداری
#بیدل:
تجدد از بهارت رنگ گرداندن نمیداند
نفس هر پر زدن بیپرده دارد صبح نوروزی
#ناصرخسرو:
از پس خویشت بدواند همی
گه سوی نوروز و گهی زی خزان
#مولانا:
نوروز رخت دیدم خوش اشک بباریدم
نوروز و چنین باران باریده مبارک باد
*
مستی و عاشقی و جوانی و یار ما
نوروز و نوبهار و حمل میزند صلا
*
اندر دل من یار دلافروز تویی
یاران هستند لیک دلسوز تویی
شادند جهانیان به نوروز و به عید
عید من و نوروز من امروز تویی
#منوچهری_دامغانی:
آمد نوروز هم از بامداد
آمدنش فرخ و فرخنده باد
باز جهان خرم و خوب ایستاد
مُرد زمستان و بهاران بزاد
*
نوروز بزرگم بزن ای مطرب نوروز
زیرا که بود نوبت نوروز به نوروز
*
آمدت نوروز و آمد جشن نوروزی فراز
کامکارا کار گیتی تازه از سر گیر باز.
#خاقانی:
خیز به شمشیر صبح سر ببُر این مرغ را
تحفهی نوروز ساز پیش شه کامیاب
*
عادت بود که هدیهی نوروزی آورند
آزادگان به خدمت بانو ز هر دیار
#خواجو:
باد نوروز چو برخاست نیارند نشست
بلبلان بیگل و مستان صبوحی بیمل
*
فصل نوروز چو در برگ سمن مینگرم
بیگل روی تو خارم ز بصر میروید
#فرخی_سیستانی:
بدین شایستگی جشنی بدین بایستگی روزی
مَلِک را در جهان هر روز، جشنی داد و نوروزی
*
سده آمد که ترا مژده دهد از نوروز
مژده بپذیر و بده خلعت و کارش بطراز
#عنصری:
باد نوروزی همي در بوستان بتگر شود
تا زصنعش هر درختي لعبتی ديگر شود
باغ همچون كلبهی بزاز پرديبا شود
راغ همچون طبلهی عطار پرعنبر شود
*
نوروز بزرگ آمد، آرایش عالم
میراث، به نزدیک ملوک عجم از جم
#سعدی:
آدمی نیست که عاشق نشود فصل بهار
هر گیاهی که به نوروز نجنبد حطب است
*
بیامد باد صبح و بوی نوروز
به کام دوستان و بخت پيروز
مبارک بادت اين سال و همه سال
همايون بادت اين روز و همه روز
*
کامجویان را ز ناکامی چشیدن چاره نیست
بر زمستان صبر باید طالب نوروز را
*
باد نوروز که بوی گل و سنبل دارد
لطف این باد ندارد که تو میپیمایی
#سنایی:
با تابش زلف و رخت ای ماه دلافروز
از شام تو قدر آید از صبح تو نوروز
#عراقی:
رخسار خوش تو عاشقان را
خوشتر ز هزار عید نوروز
#عطار:
میی در ده که فردا هست نوروز
بباید ساختن جشنی دلافروز
*
می و معشوق و عشق و روز نوروز
ز توبه، توبه باید کرد امروز
#مسعود_سعد_سلمان:
رسید عید و من از روی حورِ دلبر دور
چگونه باشم، بی روی آن بهشتی حور
رسید عید همایون شها به خدمت تو
نهاده پیش تو هدیه، نشاطِ لهو و سرور
برسم عید، شها بادهی مروق نوش
به لحن بربط و چنگ و چغانه و طنبور
#نظامی:
بهاری داری از وی بر خور امروز
که هر فصلی نخواهد بود نوروز
گلی کو را نبوید آدمی زاد
چو هنگام خزان آید برد باد
نوروز برشما مبارک و سبز🌹🌹🌹
#فردوسی:
چو خورشید تابان، میان هوا
نشسته بر او شاه فرمانروا
جهان انجمن شد بر تخت او
از آن بر شده فرّ بخت او
به جمشید بر، گوهر افشاندند
مر آن روز را روزِ نو خواندند
...
به نوروز نو، شاه گیتی فروز
بر آن تخت بنشست فیروز روز
#رودکی:
باد بر تو مبارک و خنشان
جشن نوروز و گوسپندکشان
#خیام:
بر چهرهی گل نسیم نوروز خوش است
در صحن چمن، روی دلافروز خوش است
از دی که گذشت هر چه گویی خوش نیست
خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است
*
چون ابر به نوروز رخ لاله بشست
برخیز و بجام باده کن عزم درست
کاین سبزه که امروز تماشاگه تست
فردا همه از خاک تو برخواهد رست
*
چون لاله به نوروز قدح گیر به دست
با لالهرخی اگر ترا فرصت هست
می نوش به خرمی که این چرخ کهن
ناگاه ترا چو خاک گرداند پست
#ابوسعید_ابوالخیر:
نوروز شد و جهان برآورد نفس
حاصل ز بهار عمر ما را غم و بس
از قافلهی بهار نامد آواز
تا لاله ز باغ سرنگون ساخت جرس
#امیرخسرو:
اوست نوروز من و چون فتدش جعد به پای
راست با روز برابر شدن شب نگرید
*
در این موسوم که از دلهای پرسوز
بشسته گرد غم باران نوروز
*
چون گل نوروز کند نافه باز
نرگس سرمست درآید به ناز
*
چو بستان تازه گشت از باد نوروز
جهان بستد بهار عالم افروز
#حافظ:
ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
چو گل گر خردهای داری خدا را صرف عشرت کن
که قارون را غلطها داد سودای زراندوزی
به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی
به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی
*
ابر آذاری برآمد باد نوروزی وزید
وجه می میخواهم و مطرب که میگوید رسید
#انوری:
روزش به فرخی همه نوروز و عید باد
ماهش ز خرمی همه نیسان و تیر باد
*
باد نوروز سحرگه چو به بستان بگذشت
گل صدبرگ برون رست ز پیرامن خار
*
فرخنده و مبارک و میمون و سعد باد
نوروز و مهرگان و بهار و خزان تو
#اوحدی:
جهان از باد نوروزی جوان شد
زمین در سایهی سنبل نهان شد
*
شب هجرانت ای دلبر شب یلداست پنداری
رخت نوروز و دیدار تو عید ماست پنداری
#بیدل:
تجدد از بهارت رنگ گرداندن نمیداند
نفس هر پر زدن بیپرده دارد صبح نوروزی
#ناصرخسرو:
از پس خویشت بدواند همی
گه سوی نوروز و گهی زی خزان
#مولانا:
نوروز رخت دیدم خوش اشک بباریدم
نوروز و چنین باران باریده مبارک باد
*
مستی و عاشقی و جوانی و یار ما
نوروز و نوبهار و حمل میزند صلا
*
اندر دل من یار دلافروز تویی
یاران هستند لیک دلسوز تویی
شادند جهانیان به نوروز و به عید
عید من و نوروز من امروز تویی
#منوچهری_دامغانی:
آمد نوروز هم از بامداد
آمدنش فرخ و فرخنده باد
باز جهان خرم و خوب ایستاد
مُرد زمستان و بهاران بزاد
*
نوروز بزرگم بزن ای مطرب نوروز
زیرا که بود نوبت نوروز به نوروز
*
آمدت نوروز و آمد جشن نوروزی فراز
کامکارا کار گیتی تازه از سر گیر باز.
#خاقانی:
خیز به شمشیر صبح سر ببُر این مرغ را
تحفهی نوروز ساز پیش شه کامیاب
*
عادت بود که هدیهی نوروزی آورند
آزادگان به خدمت بانو ز هر دیار
#خواجو:
باد نوروز چو برخاست نیارند نشست
بلبلان بیگل و مستان صبوحی بیمل
*
فصل نوروز چو در برگ سمن مینگرم
بیگل روی تو خارم ز بصر میروید
#فرخی_سیستانی:
بدین شایستگی جشنی بدین بایستگی روزی
مَلِک را در جهان هر روز، جشنی داد و نوروزی
*
سده آمد که ترا مژده دهد از نوروز
مژده بپذیر و بده خلعت و کارش بطراز
#عنصری:
باد نوروزی همي در بوستان بتگر شود
تا زصنعش هر درختي لعبتی ديگر شود
باغ همچون كلبهی بزاز پرديبا شود
راغ همچون طبلهی عطار پرعنبر شود
*
نوروز بزرگ آمد، آرایش عالم
میراث، به نزدیک ملوک عجم از جم
#سعدی:
آدمی نیست که عاشق نشود فصل بهار
هر گیاهی که به نوروز نجنبد حطب است
*
بیامد باد صبح و بوی نوروز
به کام دوستان و بخت پيروز
مبارک بادت اين سال و همه سال
همايون بادت اين روز و همه روز
*
کامجویان را ز ناکامی چشیدن چاره نیست
بر زمستان صبر باید طالب نوروز را
*
باد نوروز که بوی گل و سنبل دارد
لطف این باد ندارد که تو میپیمایی
#سنایی:
با تابش زلف و رخت ای ماه دلافروز
از شام تو قدر آید از صبح تو نوروز
#عراقی:
رخسار خوش تو عاشقان را
خوشتر ز هزار عید نوروز
#عطار:
میی در ده که فردا هست نوروز
بباید ساختن جشنی دلافروز
*
می و معشوق و عشق و روز نوروز
ز توبه، توبه باید کرد امروز
#مسعود_سعد_سلمان:
رسید عید و من از روی حورِ دلبر دور
چگونه باشم، بی روی آن بهشتی حور
رسید عید همایون شها به خدمت تو
نهاده پیش تو هدیه، نشاطِ لهو و سرور
برسم عید، شها بادهی مروق نوش
به لحن بربط و چنگ و چغانه و طنبور
#نظامی:
بهاری داری از وی بر خور امروز
که هر فصلی نخواهد بود نوروز
گلی کو را نبوید آدمی زاد
چو هنگام خزان آید برد باد
نوروز برشما مبارک و سبز🌹🌹🌹
Forwarded from انجمن ایرانبان
#روشنگری
#نام_ایران
#قسمت1
@anjoman_iranban
به کار بردن اسم #ایران در کتب و اشعار ایرانی:
در #شاهنامه فردوسی بیشتر از 720 بار واژه ایران به کار رفته است
در دیوان اشعار #عبید_زاکانی 2 بار واژه ایران به کار رفته است
#فرخی_سیستانی 16 بار از واژه ایران استفاده کرده است
#اسدی_طوسی بیشتر از 50 بار از واژه ایران استفاده کرده است
#سنایی_غزنوی 11 بار از واژه ایران استفاده کرده است
#نظامی_گنجوی 23 بار از واژه ایران استفاده کرده است
#خاقانی_شروانی بیش از 30 بار از واژه ایران استفاده نموده است
#انوری 13 بار از واژه ایران استفاده نموده است
#اقبال_لاهوری 26 بار از واژه ایران استفاده کرده است
#مولوی_رومی 4 بار واژه ایران را در اشعارش به کار برده است
#سعدی_شیرازی 1 بار از واژه ایران استفاده کرده است
#عطار_نیشابوری در اثارش 4 بار از واژه ایران استفاده کرده است
#وحشی_بافقی 5 بار از واژه ایران استفاده کرده است
#رودکی_سمرقندی 1 بار واژه ایران را به کار برده است
#ناصرخسرو_قبادیانی 2 بار از واژه ایران استفاده کرده است
#منوچهری_دامغانی 5 بار از واژه ایران استفاده کرده است
#اوحدی_مراغه_ای 2 بار از واژه ایران استفاده کرده است
#ابوسعید_ابوالخیر 1 بار از واژه ایران استفاده کرده است
#شاه_نعمت_الله ولی 2 بار از واژه ایران استفاده کرده است
@anjoman_iranban
#نام_ایران
#قسمت1
@anjoman_iranban
به کار بردن اسم #ایران در کتب و اشعار ایرانی:
در #شاهنامه فردوسی بیشتر از 720 بار واژه ایران به کار رفته است
در دیوان اشعار #عبید_زاکانی 2 بار واژه ایران به کار رفته است
#فرخی_سیستانی 16 بار از واژه ایران استفاده کرده است
#اسدی_طوسی بیشتر از 50 بار از واژه ایران استفاده کرده است
#سنایی_غزنوی 11 بار از واژه ایران استفاده کرده است
#نظامی_گنجوی 23 بار از واژه ایران استفاده کرده است
#خاقانی_شروانی بیش از 30 بار از واژه ایران استفاده نموده است
#انوری 13 بار از واژه ایران استفاده نموده است
#اقبال_لاهوری 26 بار از واژه ایران استفاده کرده است
#مولوی_رومی 4 بار واژه ایران را در اشعارش به کار برده است
#سعدی_شیرازی 1 بار از واژه ایران استفاده کرده است
#عطار_نیشابوری در اثارش 4 بار از واژه ایران استفاده کرده است
#وحشی_بافقی 5 بار از واژه ایران استفاده کرده است
#رودکی_سمرقندی 1 بار واژه ایران را به کار برده است
#ناصرخسرو_قبادیانی 2 بار از واژه ایران استفاده کرده است
#منوچهری_دامغانی 5 بار از واژه ایران استفاده کرده است
#اوحدی_مراغه_ای 2 بار از واژه ایران استفاده کرده است
#ابوسعید_ابوالخیر 1 بار از واژه ایران استفاده کرده است
#شاه_نعمت_الله ولی 2 بار از واژه ایران استفاده کرده است
@anjoman_iranban
لختی سخن پیرامون سروده ای از
استاد #ایرج_جمشیدی_بینا (۱)
#بخش_نخست
به نام ایران و آزادی اش
درود بر روان پاک شهید ملی سپسالار و پیامبر غرور ملی مان: آبابک خرمدین
#پیش_سخن
سروده نو با ریشه داشتن اش در فرهنگ معاصر که در نمودهای دیالکتیکی اجتماعی رویکرد دارد سبب ساز جریان های مهم روشنفکری شده است. این هنر بیانی یا سروده توانسته بخش بزرگی از زیست اجتماعی انسان معاصر را به وضعیتی مشخص و معین بیانی ساختارمند سلوک دهد.
در این پدیده اجتماعی دیالکتیکی- سروده نو - شرایط تبیینی و روشنگری نابی دیده می شود که نسبت به جریان های فکری و تبیینی سروده کلاسیک تفاوت عمده دارد. مثلا وضعیت #معشوق در سروده نو نسبت به سروده کلاسیک.
در سروده #کلاسیک معشوق یک تمثیل مشخص توصیفی است. گویی در پردازش معشوق فقط جلوه های ذهنی مبسوط به وضعیت بیانی هست. مثلا:
#خاقانی می گوید:
مست تمام آمده است بر در من نیمه شب
آن بت خورشیدروی و آن مه یاقوت لب (۲)
اینجا خاقانی بسان یک مینیاتور معشوق تجسم کرده آنهم با ذهنیت غنایی نشانه ای که معشوق را فقط می شود فکر کرد. یا #ابوسعید_ابی_الخیر می گوید:
دوش آمده بود آن بت بنده نواز
از ما همه لابه بود و از او همه ناز
شب رفت و حدیث ما به پایان نرسید
شب را چه گُنَه، قصه ما بود دراز (۳)
اینجا هم سراینده عارف از واژه #ما به مثابه من و من های وجودی سخن به میان دارد تا #دازاین اش را خاستگاهی دگر دهد ولی معشوق باز بت است.
گل های دامنت هرس کدام باغ/
در فصل داغ ها
و سر ریز کدام حادثه اند؟!
چشمان منتظرت
از سینه کدام کبوتر برگرفته ای
آهنگ ترنم سازت را،
وقتی قطار قطار مسافر
به ایستگاه نمی رسند.
و گوشی های معیوب گوشه گیر
پیغامی نمی رسانند از طلیعه بهار!
بوی صبح می دهد دهانت
و نمی در گوشه نگاهت
چه عطری می پیچد
از لابلای حریر موها؟!
پیش از آن انفجار بزرگ
در کفش های حادثه/
دستانی که در انقباض حیات
گلبرگ های دامنت را می چینند
آرام می نویسند فرحناکی را
و شادی مطربی/
که جفت شش را به کتاب ها می برد.
هنوز هم کارد نمی برد
رگ از دسته فیروزه ای خود
تا نخود هر آش شوند
آش و لاش انگشتان
حنای خواب رنگی ندارد
وقتی شترش در هر خانه ای می خوابد
و خوابگردها /
بال پروانه های خواب را
به قصه های هزار و یک شب می برند
تا پرواز رویای هرکسی باشد
که خوابی برای تعبیر دارد
و تغییر شرایطی که می نویسند!
پایان این بخش
پاینده آزادی و جمهوری ایرانی
#آریا_پورفریاد 🍇🦉🍇
استاد #ایرج_جمشیدی_بینا (۱)
#بخش_نخست
به نام ایران و آزادی اش
درود بر روان پاک شهید ملی سپسالار و پیامبر غرور ملی مان: آبابک خرمدین
#پیش_سخن
سروده نو با ریشه داشتن اش در فرهنگ معاصر که در نمودهای دیالکتیکی اجتماعی رویکرد دارد سبب ساز جریان های مهم روشنفکری شده است. این هنر بیانی یا سروده توانسته بخش بزرگی از زیست اجتماعی انسان معاصر را به وضعیتی مشخص و معین بیانی ساختارمند سلوک دهد.
در این پدیده اجتماعی دیالکتیکی- سروده نو - شرایط تبیینی و روشنگری نابی دیده می شود که نسبت به جریان های فکری و تبیینی سروده کلاسیک تفاوت عمده دارد. مثلا وضعیت #معشوق در سروده نو نسبت به سروده کلاسیک.
در سروده #کلاسیک معشوق یک تمثیل مشخص توصیفی است. گویی در پردازش معشوق فقط جلوه های ذهنی مبسوط به وضعیت بیانی هست. مثلا:
#خاقانی می گوید:
مست تمام آمده است بر در من نیمه شب
آن بت خورشیدروی و آن مه یاقوت لب (۲)
اینجا خاقانی بسان یک مینیاتور معشوق تجسم کرده آنهم با ذهنیت غنایی نشانه ای که معشوق را فقط می شود فکر کرد. یا #ابوسعید_ابی_الخیر می گوید:
دوش آمده بود آن بت بنده نواز
از ما همه لابه بود و از او همه ناز
شب رفت و حدیث ما به پایان نرسید
شب را چه گُنَه، قصه ما بود دراز (۳)
اینجا هم سراینده عارف از واژه #ما به مثابه من و من های وجودی سخن به میان دارد تا #دازاین اش را خاستگاهی دگر دهد ولی معشوق باز بت است.
گل های دامنت هرس کدام باغ/
در فصل داغ ها
و سر ریز کدام حادثه اند؟!
چشمان منتظرت
از سینه کدام کبوتر برگرفته ای
آهنگ ترنم سازت را،
وقتی قطار قطار مسافر
به ایستگاه نمی رسند.
و گوشی های معیوب گوشه گیر
پیغامی نمی رسانند از طلیعه بهار!
بوی صبح می دهد دهانت
و نمی در گوشه نگاهت
چه عطری می پیچد
از لابلای حریر موها؟!
پیش از آن انفجار بزرگ
در کفش های حادثه/
دستانی که در انقباض حیات
گلبرگ های دامنت را می چینند
آرام می نویسند فرحناکی را
و شادی مطربی/
که جفت شش را به کتاب ها می برد.
هنوز هم کارد نمی برد
رگ از دسته فیروزه ای خود
تا نخود هر آش شوند
آش و لاش انگشتان
حنای خواب رنگی ندارد
وقتی شترش در هر خانه ای می خوابد
و خوابگردها /
بال پروانه های خواب را
به قصه های هزار و یک شب می برند
تا پرواز رویای هرکسی باشد
که خوابی برای تعبیر دارد
و تغییر شرایطی که می نویسند!
پایان این بخش
پاینده آزادی و جمهوری ایرانی
#آریا_پورفریاد 🍇🦉🍇
خواهی که شود دل تو چون آئینه
ده چیز برون کن از میانِ سینه
حرص و دغل و بُخل و حرام و غیبت
بغض و حسد و کِبر و ریا و کینه...
#خاقانی
ده چیز برون کن از میانِ سینه
حرص و دغل و بُخل و حرام و غیبت
بغض و حسد و کِبر و ریا و کینه...
#خاقانی