پرنیان خیال (ادبی اجتماعی)
309 subscribers
31.5K photos
10.5K videos
7.29K files
8.74K links
پرنیان خیال با مطالب ادبی ،شعر،مقاله ،کتاب ومتنهای اجتماعی تاریخی تلاش برای گسترش فرهنگ کتاب خوانی دارد.
Download Telegram
.


چرا کشیش گریگوری همه بانوان شهر را «مالنا» می‌بیند؟!

🖊 #غلامرضا_علیزاده

♈️ #مالنا (malena) فیلم مشهور و جنجال برانگیز به‌کارگردانی #جوزپه_تورناتوره است که به سبب جذابیت تنانه نقش اول آن، که با بازی درخشان #مونیکا_بلوچی انجام گرفت، محل گفتگوی مخاطبان و منتقدان بود.

  ♈️«مالنا» ابتدا بی‌آنکه خود بخواهد هدف نگاه های طمع آلود نوجوانان و آنگاه متنفذین و حتا وکیل خود قرار می گیرد و سرانجام در مسیری می‌افتد که افسران متجاوز آلمانی در جنگ جهانی دوم برای دستیابیِ او، گوی سبقت را در رغبت بدو از یکدیگر می‌ربایند!

♈️در اين فيلم، آن چه بیش از هر چیز خود را بازنمایی می‌کند، #ابژه_جنسیِ زن است، زیرا تمجید از جنسیت زن تنها او را در حدِ قهرمان «پورن» فرو می‌کاهد. اینجاست که #اما_داناهیو در کتاب خود تحت عنوان "اتاق"می‌گوید؛
«برای همخوابگی دو جنسیت، تفاهم بین دو جسم کافیست! اما برای هماغوشی، لاجرم باید تناسبی بین دو روح اتفاق بیفتد.»


جهت فهم دقیق این مطلب از مفهوم #دازاین که #هایدگر شارح آن بوده، وام می‌گیرم؛ 

♈️ می‌دانیم که دازاین، گشوده به دیگری است و این گشودگی به کشف دیگری بوسیله برون سپاری خویش، منجر می‌شود. (برون خویشی دازاین) به دیگر معنا؛ دازاین راهی به دیگری می‌یابد. راهی که او را همواره مشتاق‌تر می‌سازد.

♈️ذیل چنین پیش فرضی است که «اوشو» در #سکس_وفرا‌آگاهی چنین رخداد عاشقانه‌ای را می‌ستاید. در سایه چنین پدیده‌ای، طرفین خود را نه به مثابه سوژه، و جنس زن نیز نه به منزله‌ی ابژه، بل‌که خود را، دو «دازاین» گشوده به روی هم می‌بینند.
اگر چنین فعل و انفعال مقدسی رخ دهد، دو نفر خود را بخت‌یار می‌بینند و احساس خوشبختی می‌کنند. در غیر این صورت زوجین در حد دو پارتنری باقی می‌مانند که منتهای آمال شان کمینه‌ای تحت عنوان «ابژکتیویسم جنسی» خواهد بود و به دیگر معنا؛ چون کوههایی سرد و منجمد باهمند و اما هر کدام‌شان به تنهایی به زندگیِ رقت‌انگیزشان ادامه می‌دهند.

با این مقدمه مطوّل، اکنون بخوبی این نکته را فهم می‌کنیم که چرا شارحان دینِ تاریخی همه جامعه‌ی هدف را ذیل مفهوم ابژه جنسی تبیین می‌کنند.

♈️ از منظر این دسته از فقیهان، زن یک ابژه است. از همین رو، همه مصادیق حضور زن در اجتماع، با این نگاه فهم می‌شود. بنابر این جای شگفتی نیست اگر به پستان‌های گرگ لوگوی تیم فوتبال آ.س. رم ایتالیا هم حساس شوند و حکم به سانسور آن دهند. و یا صوَر قبیحه‌ای! چون نقاشی دختری بازیگوش زیر درختی در روی جلد کتاب‌های درسی، توجه‌شان را بخود جلب کند، یا آن چنان که رییس اسبق صداوسیما می‌گفت؛ برخی‌ها نسبت به صدا و چهره گوینده زنِ خبر نیز متذکر شوند و انذار دهند!

♈️ مرادِ نویسنده از بسط این مفهوم آن است که؛ اگر نگاه فاعلِ شناسا، زن را بعنوان ابژه جنسی نبیند، اتفاق ناخوشایندی در اندرون نخواهد افتاد. حتا شیطان هم به مثابه‌ی مفهوم برکشیده از دل ادیانِ ابراهیمی به خلوتگاه آنان رسوخ نخواهد کرد، چرا که شیطان یا هر آنچه نیرویِ شرش می‌خوانند، از پندار آدمی بر می‌خیزد؛ نه آن‌ که بر سنگ‌های منجمد، مجسم گردد.

در شگفتم از این که؛ کشیش گریگوری از پشت بامِ کلیسایِ فلورانس، شهر را می‌پاید و  شوربختانه هر جنبنده‌ای را مالنا می‌بیند!


tahlilvarasad
لختی سخن پیرامون سروده ای از
استاد #ایرج_جمشیدی_بینا (۱)
#بخش_نخست

به نام ایران و آزادی اش
درود بر روان پاک شهید ملی سپسالار و پیامبر غرور ملی مان: آبابک خرمدین


#پیش_سخن
سروده نو با ریشه داشتن اش در فرهنگ معاصر که در نمودهای دیالکتیکی اجتماعی رویکرد دارد سبب ساز جریان های مهم روشنفکری شده است. این هنر بیانی یا سروده توانسته بخش بزرگی از زیست اجتماعی انسان معاصر را به وضعیتی مشخص و معین بیانی  ساختارمند سلوک دهد‌.
در این پدیده اجتماعی دیالکتیکی- سروده نو - شرایط تبیینی و روشنگری نابی دیده می شود که نسبت به جریان های فکری و تبیینی سروده کلاسیک تفاوت عمده دارد. مثلا وضعیت #معشوق در سروده نو نسبت به سروده کلاسیک.
در سروده #کلاسیک معشوق یک تمثیل مشخص توصیفی است. گویی در پردازش معشوق فقط جلوه های ذهنی مبسوط به وضعیت بیانی هست. مثلا:
#خاقانی می گوید:
مست تمام آمده است بر در من نیمه شب
آن بت خورشیدروی و آن مه یاقوت لب (۲)

اینجا خاقانی بسان یک مینیاتور معشوق تجسم کرده آنهم با ذهنیت غنایی نشانه ای که معشوق را فقط می شود فکر کرد. یا #ابوسعید_ابی_الخیر می گوید:
دوش آمده بود آن بت بنده نواز
از ما همه لابه بود و از او همه ناز
شب رفت و حدیث ما به پایان نرسید
شب را چه گُنَه، قصه ما بود دراز (۳)

اینجا هم سراینده عارف از واژه #ما به مثابه من و من های وجودی سخن به میان دارد تا #دازاین اش را خاستگاهی دگر دهد ولی معشوق باز بت است.



گل های دامنت هرس کدام باغ/
در فصل داغ ها
و سر ریز کدام حادثه اند؟!

چشمان منتظرت
از سینه کدام کبوتر برگرفته ای
آهنگ ترنم سازت را،
وقتی قطار قطار  مسافر
به ایستگاه نمی رسند.

و گوشی های معیوب گوشه گیر
پیغامی نمی رسانند از طلیعه بهار!

بوی صبح می دهد دهانت
و نمی در گوشه نگاهت
چه عطری می پیچد
از لابلای حریر موها؟!

پیش از آن انفجار بزرگ
در کفش های حادثه/
دستانی که در انقباض حیات
گلبرگ های دامنت را می چینند
آرام می نویسند فرحناکی را
و شادی مطربی/
که جفت شش را به کتاب ها می برد.

هنوز هم کارد نمی برد
رگ از دسته فیروزه ای خود
تا نخود هر آش شوند
آش و لاش انگشتان
حنای خواب رنگی ندارد
وقتی شترش در هر خانه ای می خوابد
و خوابگردها /
بال پروانه های خواب را
به قصه های هزار و یک شب می برند
تا پرواز رویای هرکسی باشد
که خوابی برای تعبیر دارد
و تغییر شرایطی که می نویسند!

 



پایان این بخش
پاینده آزادی و جمهوری ایرانی
#آریا_پورفریاد 🍇🦉🍇