پرنیان خیال (ادبی اجتماعی)
300 subscribers
31.9K photos
10.7K videos
7.34K files
8.92K links
پرنیان خیال با مطالب ادبی ،شعر،مقاله ،کتاب ومتنهای اجتماعی تاریخی تلاش برای گسترش فرهنگ کتاب خوانی دارد.
Download Telegram

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات

ما را به جز خیالت، فکری دگر نباشد
در هیچ سر خیالی، زین خوبتر نباشد
کی شبروان کویت آرند ره به سویت
عکسی ز شمع رویت، تا راهبر نباشد
ما با خیال رویت، منزل در آب و دیده
کردیم تا کسی را، بر ما گذر نباشد
هرگز بدین طراوت، سرو و چمن نروید
هرگز بدین حلاوت، قند و شکر نباشد
در کوی عشق باشد، جان را خطر اگر چه
جایی که عشق باشد، جان را خطر نباشد
گر با تو بر سرو زر، دارد کسی نزاعی
من ترک سر بگویم، تا دردسر نباشد
دانم که آه ما را، باشد بسی اثرها
لیکن چه سود وقتی، کز ما اثر نباشد؟
در خلوتی که عاشق، بیند جمال جانان
باید که در میانه، غیر از نظر نباشد
چشمت به غمزه هر دم، خون هزار عاشق
ریزد چنانکه قطعاً کس را خبر نباشد
از چشم خود ندارد، سلمان طمع که چشمش
آبی زند بر آتش، کان بی‌جگر نباشد
#سلمان_ساوجی
@parnian_khyal
حلقه زلف تو، سرمایه هر سودایی است
غمزه مست تو، سر فتنه هر غوغایی است


راز سر بسته زلفت، مگشا، پیش صبا
که صبا هم نفسش هرکس و هر دم جایی است


صورت خط تو در خاطر من می‌گذرد
باز سر برزده از خاطر من سودایی است


درد بالای تو چینم، که از آن بالاتر
نتوان گفت، که در بزم فلک، بالایی است


هر کسی را نظری باشد و رایی و مرا
دیدن روی تو رای است و مبارک رایی است


دل سودا زده در عهد تو بستیم و برین
عهدها رفت و نگویی که مرا شیدایی است


با غم توست اگر جان مرا آرامی است
در دل ماست اگر درد تو را ماوایی است


یک شب از دیده ما نیست خیالت، خالی
شبروی شب همه شب، در پی شب پیمایی است


می‌رود دل به ره دیده و تا چون باشد
سفر دیده، مبارک سفر دریایی است

#سلمان_ساوجی

@parnian_khyial
خنک باد سحرگاهی که در کوی تو گه گاهش
مجال خاک بوسی هست و ما را نیست آن یارا

نسیم صبح اگر یابی، گذر بر منزل لیلی
بپرسی از من مجنون، دل رنجور شیدا را...

#سلمان_ساوجی

@parnian_khyial
يارم به وفا وعده بسي داد و جفا کرد
هر وعده که آنم به جفا داد، وفا کرد
مهر تو بر آيينه دل پرتوي انداخت
مانند ماه نوم انگشت نما کرد

هر جور که ديدم زجهان، جمله جفا بود
اين بود جفايش که مرا از تو جدا کرد
مسکين سر زلفت که صبا رفت و کشيدش
بر بويش اگر مست نگشت از چه رها کرد؟

بر زلف تو تا اين دل يکتا بنهادم
بار دل من زلف تو را پشت دو تا کرد
هر چند که چشم تو خدنگ مژه آراست
زد بر هدف سينه، برآنم که خطا کرد

شد باد صبا بردل من سرد از آن روز
کو رفت و حديث سرزلفت همه جا کرد
سلمان اگر از عشق بنالد، منکش عيب!
با او غم عشق تو چه گويم که چها کرد؟

بلبل مکن از گل گله بسيار، که آورد
صد برگ براي تو و کارت به نوا کرد

#سلمان_ساوجی
مشک ریزان می‌جهد باد صبا از کوی دوست
شاخه‌ای گویی ربودست از خم گیسوی دوست

دوست می‌دارم نسیم صبح را کو در هوا
تا نفس می‌‌آیدش جان می‌دهد بر بوی دوست

#سلمان_ساوجی
دانی که چون همی‌گذرانیم روزگار
روزی که بی تو می‌گذرد روز محشر است

شاعر:#سعدى

ای مژده ی دیدار تو چون عید مبارک
فردوس به چشمی‌ که ترا دید مبارک

شاعر :#بیدل




من بی‌تو به حال خود نظرها کردم
دیدم که هنوزم رمضان در پیش است

شاعر :#بیدل


بهار، شرح جمال تو داده، در یک فصل
بهشت، ذکر جمیل تو کرده در هر باب

شاعر: #سلمان_ساوجی


زندگانی نتوان گفت حیاتی که مراست
زنده آنست که با دوست وصالی دارد

شاعر: #سعدی


چه روزها به شب آورده‌ام در این امّید
که با وجود عزیزت شبی به روز آرم

شاعر: #سعدی
نگفتمت که به یغما رود دلت سعدی
چو دل به عشق دهی دلبران یغما را
هنوز با همه دردم امید درمانست
که آخری بود آخر شبان یلدا را
#سعدی
..........................
به اختیار شکیبایی از تو نتوان بود
به اضطرار توان بود اگر شکیباییست
نظر به روی تو هر بامداد نوروزیست
شب فراق تو هر شب که هست یلداییست
#سعدی
........................
وز رو چو برانداخت نقاب شب زلف
گفتی از روز قیامت شب یلدا برخاست
#سعدی
.........................
برآی ای صبح مشتاقان اگر نزدیک روز آمد
که بگرفت این شب یلدا ملال از ماه و پروینم
#وحشی_بافقی
......................
صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی بو که برآید
بر در ارباب بی‌مروت دنیا
چند نشینی که خواجه کی به درآید
#حافظ
......................
هر جا روم ز کوی تو سر بر زمین زنم
نفرین کنم ارادهٔ بیجای خویش را
عمر ابد ز عهده نمی‌آیدش برون
نازم عقوبت شب یلدای خویش را
#وحشی_بافقی
......................
شام هجران تو تشریف به هر جا ببرد
در پس و پیش هزاران شب یلدا ببرد
#وحشی_بافقی
........................
رتبهٔ عرفان شود شام فنا روشنت
قیمت انوار شمع در شب یلدا طلب
#وحشی_بافقی
........................
قندیل فروزی به شب قدر به مسجد
مسجد شده چون روز و دلت چون شب یلدا
#ناصرخسرو
.......................
نور رایش تیره شب را روز نورانی کند
دود خشمش روز روشن را شب یلدا کند
#منوچهری
........................
آری که افتاب مجرد به یک شعاع
بیخ کواکب شب یلدا برافکند
#خاقانی
.......................
هست چون صبح آشکارا کاین صباحی چند را
بیم صبح رستخیز است از شب یلدای من
#خاقانی
......................
ز آمیزش عالم و طبع عالم
دلم نفرت و طبع عنقا گرفته
شب محنت من ز امداد فکرت
درازی شبهای یلدا گرفته
#انوری
........................
شب هجرانت، ای دلبر، شب یلداست پنداری
رخت نوروز و دیدار تو عید ماست پنداری
#اوحدی
........................

چون لاله دل از مهرتوان سوختن اما
اسرار دل سوخته پیدا نتوان کرد
تا در سر زلفش نکنی جان گرامی
پیش تو حدیث شب یلدا نتوان کرد
#خواجوی_کرمانی
.........................
هست در سالی شبی ایام را یلدا ولیک
کس نشان ندهد که ماهی را دو شب یلدا بود
تنگ چشمانرا نیاید روی زیبا در نظر
قیمت گوهر چه داند هر که نابینا بود
#خواجوی_کرمانی
.......................

شب یلدای غمم را سحری پیدا نیست
گریه‌های سحرم را اثری پیدا نیست
#محتشم_کاشانی
......................
من بی‌نام و نشان را به سر کوی وفا
هرکه می‌داد نشان تو غلط بود غلط
با خود از بهر تسلی شب یلدای فراق
هرچه گفتم ز زبان تو غلط بود غلط
#محتشم_کاشانی
.......................
من از روز جزا واقف نبودم
شب یلدای هجران آفریدند
#فروغی_بسطامی
.......................
ای لعل لبت به دلنوازی مشهور
وی روی خوشت به ترکتازی مشهور
با زلف تو قصه‌ایست ما را مشکل
همچون شب یلدا به درازی مشهور
#عبید_زاکانی
......................
چه عجب گر دل من روز ندید
زلف تو صد شب یلدا دارد
#فیض_کاشانی
......................
شب یلدا است هر تاری ز مویت، وین عجب کاری
که من روزی نمی‌بینم، خود این شب‌های یلدا را
#سلمان_ساوجی
......................
بیدار شو که در شب یلدای نیستی
در پرده است چشم ترا طرفه خوابها
#صائب_تبریزی
انتخاب بانو علوی
می‌برد سودای چشم مستش از راهم دگر
از کجا پیدا شد این سودای ناگاهم دگر؟

دیده می‌بندم ولی از عکس خورشید بلند
در درون می‌افتد از دیوار کوتاهم دگر

هست در من آتشی سوزان، نمی‌دانم که چیست؟
این قدر دانم که همچون شمع می‌کاهم دگر

هر شبی گویم که فردا ترک این سودا کنم
تازه می‌گردد هوای هر سحرگاهم دگر

زندگانی در فراقت گر چنین خواهد گذشت
بعد از نیم زندگانی بس نمی‌خواهم دگر

همچو خاکم بر سر راه صبوری معتکف
باد بر بوی تو خواهد بردن از راهم دگر

یار گندمگون خرمن سوز سنبل موی من
جو به جو بر باد خواهد داد چون کاهم دگر

ساقیا از آب رز یک جرعه بر خاکم فشان
هان که درخواهد گرفتن آتشین آهم دگر

در ازل خاک وجود من به می گل کرده‌اند
منع می‌خوردن مکن سلمان به اکراهم دگر!

#سلمان_ساوجی
دلی که شیفته ی یارِ دلربا باشد
همیشه زار و پریشان و مبتلا باشد

جفای دشمن و جور رقیب و طعنه ی خلق
خوش است بر دل اگر دوست را وفا باشد

#سلمان_ساوجی
Parivar
Saeb Malekshahi
پریوار🎼♥️
#صائب_ملکشاهی


یار می‌آید و....

در دیده چنان می‌آید

که پری پیکری از ...

عالم جان می‌آید !

#سلمان_ساوجی

🎶🎵