افق؛ یک داستان تازه

سرهنگ به یاد آورد یک‌بار که ایستاده بود و به جمعیِ گردان ضربت فرمان می‌داد، زمستان بود و باران می‌آمد، مثل باقی زمستان‌ها که باران می‌آمد یا دست‌کم هربار که رژه یا نطقی برای نیرو ها در کار بود و دانونتسیو، با آن چشم کورِ پارچه‌بسته و صورت سفید، مثل ماهی کهنه که شکم آن را در بازار باز کرده‌اند تا به جای ماهی تازه قالب کنند، فریاد می‌زد: موریه‌ره نونا باستا. سرهنگ که آن موقع ستوان بود، فکر می‌کرد، دیگر از جان ما چه می‌خواهید؟
.
.
منتقدان، شخصیت سرهنگ در این رمان را نزدیک‌ترین شخصیت داستانی همینگوی به خودش می‌دانند، نماینده‌ی نسلی که جنگ و آثار آن را با تمام وجود لمس کرده‌اند و می‌خواهند به زندگی عادی برگردند، اما خاطرات جنگ رهاشان نمی‌کند.
.
.
آن سوی رود میان درختان از ارنست همینگوی با ترجمه‌ی اسدالله امرایی

.
.

#نشر_افق
#آن_سوی_رود_میان_درختان
#ارنست_همینگوی
#اسدالله_امرایی
#کتاب_افق
#کتاب_بخوانیم

664 views17:13

افق؛ یک داستان تازه

🔹️یک اثر یک میراث
.
.
📌میراث همینگوی
📖 آن سوی رود میان درختان
✒ نویسنده ارنست همینگوی
✏ مترجم اسدالله امرایی
.
.
☕ سرهنگ به یاد آورد یک‌بار که ایستاده بود و به جمعیِ گردان ضربت فرمان می‌داد، زمستان بود و باران می‌آمد، مثل باقی زمستان‌ها که باران می‌آمد یا دست‌کم هربار که رژه یا نطقی برای نیرو ها در کار بود و دانونتسیو، با آن چشم کورِ پارچه‌بسته و صورت سفید، مثل ماهی کهنه که شکم آن را در بازار باز کرده‌اند تا به جای ماهی تازه قالب کنند، فریاد می‌زد: موریه‌ره نونا باستا. سرهنگ که آن موقع ستوان بود، فکر می‌کرد، دیگر از جان ما چه می‌خواهید؟
.
.
💡منتقدان، شخصیت سرهنگ در این رمان را نزدیک‌ترین شخصیت داستانی همینگوی به خودش می‌دانند، نماینده‌ی نسلی که جنگ و آثار آن را با تمام وجود لمس کرده‌اند و می‌خواهند به زندگی عادی برگردند، اما خاطرات جنگ رهاشان نمی‌کند.
.
.
کانال تلگرام نشر افق را به دوستانتان معرفی کنید.
افق؛ یک داستان تازه
📖 @ofoqpublication
.
.

#نشر_افق
#یک_اثر_یک_میراث
#میراث_همینگوی
#آن_سوی_رود_میان_درختان
#ارنست_همینگوی
#اسدالله_امرایی
#کتاب_افق
#کتاب_بخوانیم

344 views11:02

افق؛ یک داستان تازه