نیازستان
1.56K subscribers
790 photos
107 videos
132 files
236 links
به ایران:
قسم به موی تو و گیسوان بر بادت
غریق آتش نسیان نمی‌شود یادت..
(حوصله دارید هم‌راه شوید)

ارتباط با ادمین
@Mohsenbarani_niyaz
Download Telegram
#یادداشتهای_پریشانی (۲)
#انسان_حیوان_سوگوار
...و در ادامه رسیدم به تعریفی دیگر از انسان و او را #حیوان_سوگوار یافتم.
مبحث تاریخی سوگ و سوگواری ، چرایی و چگونگی های تاریخی و تطورات سوگ یک مقوله است و وجه اساطیری آن یکی دیگر.
تاریخ مثلی با تاریخ ممثل هر پدیده ی انسانی دوتایی هستند که تفکیک میشوند و طبعا همچون سکه مکمل همند پشت و روی همند و...
اما سخن من اکنون بر سر مثل است.
انسان ذاتا اشعار دارد و آگاه است به زیانکاری خویش یعنی به مجرد دریافت و درک #وجود متوجه میشود این وجود عدمی است از جنس عدم است چراکه #هست در کام #نیست رخ نموده است و دردا هستی که بر پهنه ی نیست مصور شده باشد.
و همین درک او را سوگوار میکند و لابد سیاه میپوشد که همرنگ نیست کند خود را و به خود نیز نشان دهد که #نیست.
نخستین تصویری که از آدم بر #زمین_بود دست داده اند نشستن بر کوهی است در #سراندیپ و گریستنی است به صدها سال ، چنانکه رودها همه محصول اشک آدمی است و چرا !؟ چون او احساس از کف دادن داشته است.او از فراخنای بی رنج و الم #عدم افتاده بر خارزار مضحک #هست.
آن خفتن بی صداع در غارهای فراموشی و خاموشی کجا و این هیاهوهای بی حاصلی که اساسا وجود ندارند کجا!؟ به همین سبب دنیا را #دارالغرور خواند که همه چیزش معکوس آنچه را اسم نام است ننگی بیش نیست و آنچه #لذت مینماید #رنجی است الیم .. و اگر بودا #هستی را رنج نامید ازین روی بود . و همین بود که قرآن به چند تاکید إن ، جمله ی اسمیه و خبر جار و مجرور فرمود :
إن الانسان لفی خسر
این خسران ذاتی انسان است و چون آدمی پابگذارد در انسانیت نخستین احساسش #فروافتادگی است و به تعبیر #مثنوی بریدن
کزنیستان تا مرا ...‌ و نیستان چرا تداعی میکند نیستان را !؟ و تمام مثنوی میشود سوگنامه ی فراقها و دست و پا زدن هایی برای بازگشت به آن #کارگاه_صنع_حق که #نیستی است ...
تمثیل تولد انسان آنگاه که از نه توی تاریک زهدان مادر با سر می افتد بر زمین ( عرب مسقط الرأس میخواندش) و در همان باز دم نخست میگرید آغاز سوگ های آدمیزاد نیست؟
و بعد ما از آن پس دائم_المهاجر ازین سوگ بدان سوگ می شویم...و همیشه احساس غبن همراه ماست در نوجوانی بر زیان کودکی سوگواریم و در جوانی بر خسران و از کف دادن نوجوانی و.‌‌..
بعد هم در این مسیر که دایم ازدست میدهیم و حتا آنجا ( زمان_مکانی) که چیزی را به ظاهر به کف می آوریم در حقیقت نخستین گام از کف نهادن را برداشته ایم و این است که آدمی در هماره هراسی جانکاه عمر میگذارد و چه نیک گفت که جامه ی اهل تصوف باید کبود باشد که ایشان همیشه سوگواران از کف نهادن ها و دورافتادن هایند.
و از دست دادن عزیزی ارجمند آیین و منسکی می‌شود که البته این آیین بویژه در شرق اندوه پیچیده تر ماهیتی یافته است که در بخش بعد
( نگاهی گذرا به آیین عزا) انشالله بدان خواهم پرداخت.
باری بر صفحه ی خاک تنها انسان است که اهل عزا و تعزیت است و اگر مثلا نهنگی یا پیلی یا ... بر فرزند یا مادر خویش عزا میگیرد واضح است که نه به وضوح عزای انسانی است نه به عمق و گستردگی آن ..
مثلا اندوه از دست دادن عزیزی یک طرف اینکه انسان در این تعزیت به عزای ( تسلا و دعوت به صبر و.‌..) خویش مینشیند هم یک طرف چرا که ما انسانها در تمام مناسک مرگ در واقع آیینه ای ساخته ایم برای دیدن خویش..
و سبب ماندگاری چنین مراسمی این نیز هست که آدمی از دیدن خویش در آیینه لذت میبرد چون دریافت خویش لذت بخش است حتا اگر این خویش زشت باشد و این دیدن توأم با اندوه ... که اندوه فصل بلافصل آدمی است همینکه میبینیم آنچه که هست در کام نیست دارد غوطه میخورد برای سوگواری کافیست..
#محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشتهای_پریشانی
#ما_مردم_مستضعف
شب و روز خیالی احوال مردمم دم به دم
می اندیشم به روزگار مردم ، به حال و احوال خودمان. و به #وضع_بغرنجی که اسیرش شده ایم که اسیرمان کرده اند و گفتارها و رفتارهای این مردم #مستضعف..
خشم سراپای وجودم را فرا می گیرد؛
آخر این چه مردمانند که اکثریت مطلقشان معترض اکثریت عملکردهای حاکمانند و از داشتن چنین حاکمانی، سرشکسته و پشیمانند اما در نهان و آشکار ایشان را گوش به فرمانند.
مثلا کجا؟
شکی نیست که اکثریت مردم بویژه دارندگان تحصیلات دانشگاهی از نظام آموزشی و پرورشی حاکم شاکی اند و هزار نقد و نق و .. دارند. سیستمی که جهان را به دو اردوی سیاهی و روشنی تقسیم کرده و طبعا روشنی و روشنان را هرآنچه و هرآنکه می داند که با ماست و سیاهی و تباهی هرآنچه و هرآنکه با ما نیست چنان سیف قاطع دارند که بی طرفی را هم نمی‌پذیرند یا با مایی یا بر ما... و در چنین بستری مشغول پرورش #سرباز اند
دقت دارید؟
سرسپرده به سربازی نه دل سپرده به عشقبازی به جای آنکه صدر و ذیل سیستم آموزشی مبتنی باشد بر مهر و‌مودت استوار است بر قهر و قدرت. به جای ترویج قانون‌گرایی و مسئولیت پذیری مروج هرج و مرج است و درگیری. عظمت ها را حقیر می شمرد و حقارت ها عظیم. فرع را اصل جا می زند و اصل را فرع و...
و باز همین مردم به قول خودشان ثمره ی زندگیشان را میدهند به همین مجموعه ها و وقتی میگویی چرا؟!می گویند مگر چاره ای داریم؟!
در هر حوزه ای که بنگری همین وضع است. اکثریت، شاکی از حجاب اجباری اما رعایت کننده ی نیم بندش چنانکه هم حجاب را به سخره گرفته هم بی حجابی را
وضع اقتصادی و خون خواری مافیای شبه تولید کننده و دلال و هزاران هزار غرولند و فحش و ناسزا ..
وقتی میگویی:
خب نخرید نروید نکنید
بیشتر میخرند میروند میکنند و قس علی هذا
و در آن خلوات خیال و وهم می رسم به فحش دادن و سزا و ناسزا گفتن ها.. که واژه ای پررنگ میشود در ذهنم و مرا بیشتر به دلسوزی می کشاند و غمخواری و به نیروی کلمات به غمگساری و آن کلمه ی شگفت #مستضعف است.
مستضعف از ضعف است ضعیف متضاد قوی است اما مستضعف به معنای ضعیف نیست به معنای کسی است که خواسته شده ضعیف باشد.
من همچنان معتقدم واژگان قرآنی شگفت ترین واژگان جهان انسانند. مستضعف هم یکی از آنهاست. یعنی در پس این ناتوانی #خواستی و #اراده ای هست که با برنامه ریزی قصد دارد کسی و کسانی را ضعیف ببیند و ضعیف بشمرد و آن خواست اعمال شده از سوی یک #مستکبر است و اگر مستضعف اسم مفعول است ( کسی که اراده شده ضعیف دیده شود) مستکبر اسم فاعل است ( کسی که خود اراده کرده کبر را) و کبر در همان قرآن شاخصه (#تن_تراش) #فرعون است زیرا #شخص یعنی #تن و شاخص یعنی آنچه به یک مفهوم ماهیت تنانه می دهد و تبلور میدهد چیزی را تا معین و متعین شود.
آری سویه ی دیگر #استکبار #استضعاف است. داخل و خارج هم ندارد. در جهان، اقلیت بلوک شمال از هر وسیله ای استفاده می کند تا کبر بورزد و بعد محصولش میشود اکثریت بلوک جنوب که #مستضعف شده. و مگر درد جاری این سرزمین و مردمانش همین نیست؟
به اینها که فکر می کنم اوضاع بغرنج تر میشود مثل خود کلمه ی #بغرنج که از منظر علم ریشه شناسی زبان اصلا معلوم نیست چگونه ساخته شده است (بغض + رنج) بعد بغض شده بغ کردن؟! یا بغز ترکی به معنای گلو + رنج که چیزی میشود مثل غمباد؟! بیماری دق؟ این یکی چه تباری دارد؟ دقق عربی!؟ کوفتن؟
هر چه هست چیزی است که در گلو گیر میکند چیزی که اصلا نیست دیده نمی شود.
#نیست اما چنان #هست که سد خورد و خوراک میشود و دارنده اش را ذره ذره آب می کند و نهایتا فرو می بلعد
به اینها که فکر میکنم، میگویم:
اصلا می توانی به سر #مستضعفی که اسیر #غمباد است و #دق دارد و #بغ کرده است سنگی از ناسزا بباری؟ باری چه بایدم و گفت و چه بایدم کرد؟ جز به دلداری کلامی مهربان در عیان و اشکی به بیقراری در نهان؟
#محسن_بارانی ۱۲دی ماه۱۳۹۹
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹