Forwarded from نیازستان (محسن یارمحمدی)
پدران کودک پرور 👆👆👆👆
پدری که جان مایه گذارده برای بزرگ شدن فرندش کمتر ممکن است خشونت بورزد در حق خانواده ی خویش یا دیگران..
اما یادمان نرود سیستم کنونی جهان هرگز شایسته ی انسان نیست و این سیستم از همان زمان ازدواج به عنوان فصلی بسیار خاص در زندگی ما بنیان نهاده میشود.
تربیت کودک تا پنجسالگی بیشتر به عهده ی مادر است و هیولای حکومت هم سعی دارد غز همان آغاز این نیرو تازه را به خدمت خود بگیرد. پایین آوردن سن بچه ها برای رفتن به مهدهای کودک یا دبستان اصلا امری اهورایی نیست تلاش برای پرورش نیروهایی است که سیستم تباه جهان را تداوم بخشند. کودک از پنج سالگی وارد چرخه ای تباه میشود و سیزده سال بعد باید بپیوندد به ارتش(این الگوی پیشنهادی افلاطون ابله است)چرا؟ چون این نوجوان بهتر می تواند شکل بگیرد. نوجوانی که در کوره ی هورمون های جنسی و عواطف هیجانی و هویت طلبی داغ و.. افتاده بهترین موم است برای ساختن آنچه می خواهند..
چرا در جنگها یا در خشونت ها و قتل ها آمار برتر مختص پانزده تا سی ساله هاست!؟
باری دور نشوم از بحث اصلی که همراهی موثر پدر بود در امر رشد و نمو کودک..
من هیچ شکی ندارم اگر مناسبات حاکم فعلی به این جهت تغییر مسیر دهد ما شاهد جهانی زیباتر خواهیم بود. جهانی که تحقیر و تبعیض و توهین و خشونتش کمتر از این جهنمی است که اکنون درش میسوزیم.
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
پدری که جان مایه گذارده برای بزرگ شدن فرندش کمتر ممکن است خشونت بورزد در حق خانواده ی خویش یا دیگران..
اما یادمان نرود سیستم کنونی جهان هرگز شایسته ی انسان نیست و این سیستم از همان زمان ازدواج به عنوان فصلی بسیار خاص در زندگی ما بنیان نهاده میشود.
تربیت کودک تا پنجسالگی بیشتر به عهده ی مادر است و هیولای حکومت هم سعی دارد غز همان آغاز این نیرو تازه را به خدمت خود بگیرد. پایین آوردن سن بچه ها برای رفتن به مهدهای کودک یا دبستان اصلا امری اهورایی نیست تلاش برای پرورش نیروهایی است که سیستم تباه جهان را تداوم بخشند. کودک از پنج سالگی وارد چرخه ای تباه میشود و سیزده سال بعد باید بپیوندد به ارتش(این الگوی پیشنهادی افلاطون ابله است)چرا؟ چون این نوجوان بهتر می تواند شکل بگیرد. نوجوانی که در کوره ی هورمون های جنسی و عواطف هیجانی و هویت طلبی داغ و.. افتاده بهترین موم است برای ساختن آنچه می خواهند..
چرا در جنگها یا در خشونت ها و قتل ها آمار برتر مختص پانزده تا سی ساله هاست!؟
باری دور نشوم از بحث اصلی که همراهی موثر پدر بود در امر رشد و نمو کودک..
من هیچ شکی ندارم اگر مناسبات حاکم فعلی به این جهت تغییر مسیر دهد ما شاهد جهانی زیباتر خواهیم بود. جهانی که تحقیر و تبعیض و توهین و خشونتش کمتر از این جهنمی است که اکنون درش میسوزیم.
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#ما_و_زمان_پریشی (۴) ادامه 👆👆👆
زمانی که اگر در معنای دهر بگیریمش بنا به حدیث خداست ؛ لا تسبوا الدهر ، الدهر الله
و اگر به معنای زمان فارسی اش بگیریم نیز خداست، زروان است.
و در سرای خاک و جهان مادی خود زندگی است و خود مرگ است.
به گمانم باید این یادداشتهای پریشانی را منقح کرد و علمی تر و اگر چنین شود به گمانم گامی خواهد بود به سوی تاریخ.. تاریخی که اگر بدان نپیوندیم جز همین تباهی های مکرر محصولی درو نخواهیم کرد.
گمان مبر که به پایان رسیده کار مغان
هزار باده ی ناخورده در رگ تاک است
#دکترمحسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
زمانی که اگر در معنای دهر بگیریمش بنا به حدیث خداست ؛ لا تسبوا الدهر ، الدهر الله
و اگر به معنای زمان فارسی اش بگیریم نیز خداست، زروان است.
و در سرای خاک و جهان مادی خود زندگی است و خود مرگ است.
به گمانم باید این یادداشتهای پریشانی را منقح کرد و علمی تر و اگر چنین شود به گمانم گامی خواهد بود به سوی تاریخ.. تاریخی که اگر بدان نپیوندیم جز همین تباهی های مکرر محصولی درو نخواهیم کرد.
گمان مبر که به پایان رسیده کار مغان
هزار باده ی ناخورده در رگ تاک است
#دکترمحسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_روز
#اندر_آفات_قال_فلان_أو_بهمان
یا؛
یکی از دلایل شکست یک قرنی روشنفکران ایرانی
راستش، ما ایرانیان تجدد خواه تحول طلب و.. حدود صد سالی است که فقط نامهای بعد از #قال مان عوض شده است.
قبل تر ها قال صادق و قال باقر علیه السلام داشتیم و امام غزالی و فلان فقیه مثالی و حالا قال هیوم و هایدگر است و قال گادامر که سایه شان مستدام.
که چندان فرقی با هم ندارند بویژه در حوزه ی اجتماعیات و مناسبات جامعه و... امثالهم. و حتا اولی از نظر من معقول تر هم هست مگر اینکه بحث سر کلیات باشد و فلسفیات که طبعا موضوع فرق میکند.
سخن این است که گزاره های اجتماعی سیاسی و...هانا آرنت و اسلاوی ژیژک و همانندان ایشان میوه و محصول یک آب و خاک و یک تاریخ و فرهنگ و.. نوع برخورد مشاهده گر با آن سامانه هاست و بیشتر مبین آن نوع از #بودن، که در هرحال با ما فرق دارند.
بلی ما ضمن خواندن و یاد گرفتن چنان گزاره هایی، اگر نتوانیم مختصات تاریخی، جغرافیای، اقلیمی، فرهنگی، اجتماعی و مناسبات نرمافزاری و سخت افزاری حاکم بر قدرت وبازار و تولید و توزیع و..(تمام نظامهایی که بودن ما را شکل داده) این آب و خاک را کشف نکنیم، راه به جایی نخواهیم برد و همین است که علیرغم گذر صد سال، هنوز بین روشنفکران و مردم ایران گفتکویی صورت نگرفته است. چنان می نماید که در فضایی مبهم و مه آلود همه مشغول واگویه های حزن انگیز و بلاخیزیم چرا چون گفتگویی در کار نیست.
من در غرب نزیسته ام اما فکر می کنم بین متفکران غرب و سامانه های مختلف تشکیل دهنده ی آنجا، گفتگو در جریان است.
لطفا گفتگو را تقلیل ندهید به نشستن دور میز و حرف زدن یکی یا حتا چندتا یا حتا همه.. همینکه سرمایه دار دانشگاه و مطبوعات و مردم را پایش می کند و حرفهای ایشان را در قوالب گوناگون می شنود و بر اساسش طرح بهتر چرخاندن دستگاه سرمایه داری اش را استوار میکند یعنی گفتگو . همینکه اغلب کارگردانهای غربی بسیاری از سناریو هایشان را از روی نوشته ی یک نویسنده (نویسنده صرف با فیلمنامه نویس) اخذ می کنند یعنی گفتگو. نه مثل ما که اکثریت کارگردانان ما هم نویسنده اند هم کارگردان و گاه بازیگر و گاه تهیه کننده و ... تدارکات هم.
دور افتادم؛ تا ما خاک و آب و هوای این سرزمین را نشناسیم، نخواهیم توانست رستنی های دیمی و آبی آن، آفات و محصولاتش را بشناسیم.
کسی که هزار عقبه ی پدید آمدن یک میوه ی مکرر، تلخ و جان گزای این دیار را نمی داند، هرگز نخواهد توانست آن میوه ی تلخ را اصلاح کند. مگر قایل به امر واحد جهانی باشد که اساسا و کلا بحث عوض خواهد شد
آری هیتلر دیکتاتور است اما دستگاه مولد او و دستگاههای تولید شده به دست او، فرق دارد با رفیق دویست کیلومتر جنوبی ترش یا پانصد کیلومتر شرقی ترش... چه برسد با استبداد و مستبدی در زیست-جایی بسیار دورتر، با آب و هوا و اقلیم و تاریخ و... بسیار متفاوت تر..
#دکترمحسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#اندر_آفات_قال_فلان_أو_بهمان
یا؛
یکی از دلایل شکست یک قرنی روشنفکران ایرانی
راستش، ما ایرانیان تجدد خواه تحول طلب و.. حدود صد سالی است که فقط نامهای بعد از #قال مان عوض شده است.
قبل تر ها قال صادق و قال باقر علیه السلام داشتیم و امام غزالی و فلان فقیه مثالی و حالا قال هیوم و هایدگر است و قال گادامر که سایه شان مستدام.
که چندان فرقی با هم ندارند بویژه در حوزه ی اجتماعیات و مناسبات جامعه و... امثالهم. و حتا اولی از نظر من معقول تر هم هست مگر اینکه بحث سر کلیات باشد و فلسفیات که طبعا موضوع فرق میکند.
سخن این است که گزاره های اجتماعی سیاسی و...هانا آرنت و اسلاوی ژیژک و همانندان ایشان میوه و محصول یک آب و خاک و یک تاریخ و فرهنگ و.. نوع برخورد مشاهده گر با آن سامانه هاست و بیشتر مبین آن نوع از #بودن، که در هرحال با ما فرق دارند.
بلی ما ضمن خواندن و یاد گرفتن چنان گزاره هایی، اگر نتوانیم مختصات تاریخی، جغرافیای، اقلیمی، فرهنگی، اجتماعی و مناسبات نرمافزاری و سخت افزاری حاکم بر قدرت وبازار و تولید و توزیع و..(تمام نظامهایی که بودن ما را شکل داده) این آب و خاک را کشف نکنیم، راه به جایی نخواهیم برد و همین است که علیرغم گذر صد سال، هنوز بین روشنفکران و مردم ایران گفتکویی صورت نگرفته است. چنان می نماید که در فضایی مبهم و مه آلود همه مشغول واگویه های حزن انگیز و بلاخیزیم چرا چون گفتگویی در کار نیست.
من در غرب نزیسته ام اما فکر می کنم بین متفکران غرب و سامانه های مختلف تشکیل دهنده ی آنجا، گفتگو در جریان است.
لطفا گفتگو را تقلیل ندهید به نشستن دور میز و حرف زدن یکی یا حتا چندتا یا حتا همه.. همینکه سرمایه دار دانشگاه و مطبوعات و مردم را پایش می کند و حرفهای ایشان را در قوالب گوناگون می شنود و بر اساسش طرح بهتر چرخاندن دستگاه سرمایه داری اش را استوار میکند یعنی گفتگو . همینکه اغلب کارگردانهای غربی بسیاری از سناریو هایشان را از روی نوشته ی یک نویسنده (نویسنده صرف با فیلمنامه نویس) اخذ می کنند یعنی گفتگو. نه مثل ما که اکثریت کارگردانان ما هم نویسنده اند هم کارگردان و گاه بازیگر و گاه تهیه کننده و ... تدارکات هم.
دور افتادم؛ تا ما خاک و آب و هوای این سرزمین را نشناسیم، نخواهیم توانست رستنی های دیمی و آبی آن، آفات و محصولاتش را بشناسیم.
کسی که هزار عقبه ی پدید آمدن یک میوه ی مکرر، تلخ و جان گزای این دیار را نمی داند، هرگز نخواهد توانست آن میوه ی تلخ را اصلاح کند. مگر قایل به امر واحد جهانی باشد که اساسا و کلا بحث عوض خواهد شد
آری هیتلر دیکتاتور است اما دستگاه مولد او و دستگاههای تولید شده به دست او، فرق دارد با رفیق دویست کیلومتر جنوبی ترش یا پانصد کیلومتر شرقی ترش... چه برسد با استبداد و مستبدی در زیست-جایی بسیار دورتر، با آب و هوا و اقلیم و تاریخ و... بسیار متفاوت تر..
#دکترمحسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_های_پریشانی
#اندر_توهم_دانایی (۲) و
حاشیه ای بر یک بیت از #حافظ
در یادداشت پیشین👆سخن بر سر این بود که ما انسانها #گفتاورد هایی داریم (او گفتا، ما #ورد ش میکنیم) که با تکرار و توصیه شان، توهم دانایی و فهمیدن را در خود گنده می کنیم.
مثلا بسیار گفته و شنیده ایم که :
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا..
بعد هرگز توجه نکرده ایم که این بیت میوه ی یک باغ است با ویژگی های خاصش. ما پخته خواران اصلا دقت نکرده ایم که به راستی حافظ چه گفته است؟
آسایش:کامیابی، آرامش ،انس گرفتن، خوابیدن، بهرهمندی، جمعیت خاطر و...
دو گیتی یعنی چه؟ دنیا و آخرت؟ اینها یعنی چه؟! آخرت دور است یعنی آینده ، دنیا یعنی نزدیک پس یعنی حال و زمان_مکان دم دست. راستی تن و عوالمش هم نزدیک است همه ابتدا با آن مرتبطیم آخرت یعنی روح و روان چون دور است و پنهان هم، ما از تظاهرات عالم تن است که متوجه اقیلم جانمان و ویژگی های نهانمان میشویم پس دو گیتی که غیب باشد و شهادت اشاره ای به تن و جان (با لایه های بسیارش) نیز می تواند داشت.
تفسیر یعنی چه؟! پدید کردن، گزارش ، بیان و شرح حقیقت معانی بنا به توان انسان و از راه توجه به قواعد زبانی (صرف و نحو) بلاغت و علم المعانی و... فسر در تازی پرده برداشتن و کشف است.
این پرده کنار زدن از روی ظواهر البته صورت می گیرد.
منظورم این است تفسیر این دو حرف کار ساده ای نیست خیلی دانش و بینش می خواهد.
با دوستان #مروت. مروت یعنی چه؟ از مرء می آید به معنای انسان و مرد پس یعنی انسانیتو نیز رانه ای در نهاد انسان است که او را به سوی فضایل اخلاق برمی انگیزد معادل فارسی مروت را جوانمردی دانسته اند که معنای بخشندگی بی دلیل است فیض و ریزشی که دست خود شخص نیست. یعنی با دوست اینطور باش.
با دشمنان مدارا یعنی چه؟تسلیم؟ گذشتن از حق خود؟کوتاه آمدن؟
مدارا از دور می آید چرخیدن و بازگشتن به جای نخست. عرب خانه را از آن جهت دار گوید که می روی و نهایتا بدانجا باز می گردی.
دارا یدارا یعنی چرخیدن دو نفر این مهم است مدارا نمی تواند یک طرفه باشد.
پیدا کردن راهی که چرخه ی حیات بچرخد برای دو دشمن طبعا کار ساده ای نیست. هم تو هم دشمنت برای تداوم زندگی باید حقوق همدیگر را بپذیرید و نخستین حق ،حق بودن است اگر کسی در تعامل با دیگری، قصد بهره مندی بیشتر کند چرخه را مختل خواهد کرد.
گویا جهان ما مجموعه ای از چرخ دنده های کوچک و بزرگ در هم تنیده ای است که بهترین حالتش چرخیدن همه ی اینهاست تا نظام پر چرخه ی هستی بهتر پیش برود. در این مجموعه ی به هم پیوسته حذف کوچکترین چرخدنده ممکن است به بزرگترین فجایع منجر شود.
اگر نیک بنگریم مصایب بزرگ بشری دقیقا در همین جا شکل گرفته، کسی یا کسانی که خود را صاحب حق می دانند تلاش می کنند دیگران را به میل خویش بچرخانند و اگر نشد باید حذفش کنند...
این بحث را به شکلی دیگر ادامه خواهیم داد فقط خواستم نمونه ای به دست داده باشم از دانسته های پکیجی و گزین گفته هایی که سالهاست ورد زبان ماست و هیچ خاصیتی برای زندگیمان ندارد چون اساسا نمی دانیم وی هست آن جملات
باشد که بجوییم و بدانیم
#دکترمحسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#اندر_توهم_دانایی (۲) و
حاشیه ای بر یک بیت از #حافظ
در یادداشت پیشین👆سخن بر سر این بود که ما انسانها #گفتاورد هایی داریم (او گفتا، ما #ورد ش میکنیم) که با تکرار و توصیه شان، توهم دانایی و فهمیدن را در خود گنده می کنیم.
مثلا بسیار گفته و شنیده ایم که :
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا..
بعد هرگز توجه نکرده ایم که این بیت میوه ی یک باغ است با ویژگی های خاصش. ما پخته خواران اصلا دقت نکرده ایم که به راستی حافظ چه گفته است؟
آسایش:کامیابی، آرامش ،انس گرفتن، خوابیدن، بهرهمندی، جمعیت خاطر و...
دو گیتی یعنی چه؟ دنیا و آخرت؟ اینها یعنی چه؟! آخرت دور است یعنی آینده ، دنیا یعنی نزدیک پس یعنی حال و زمان_مکان دم دست. راستی تن و عوالمش هم نزدیک است همه ابتدا با آن مرتبطیم آخرت یعنی روح و روان چون دور است و پنهان هم، ما از تظاهرات عالم تن است که متوجه اقیلم جانمان و ویژگی های نهانمان میشویم پس دو گیتی که غیب باشد و شهادت اشاره ای به تن و جان (با لایه های بسیارش) نیز می تواند داشت.
تفسیر یعنی چه؟! پدید کردن، گزارش ، بیان و شرح حقیقت معانی بنا به توان انسان و از راه توجه به قواعد زبانی (صرف و نحو) بلاغت و علم المعانی و... فسر در تازی پرده برداشتن و کشف است.
این پرده کنار زدن از روی ظواهر البته صورت می گیرد.
منظورم این است تفسیر این دو حرف کار ساده ای نیست خیلی دانش و بینش می خواهد.
با دوستان #مروت. مروت یعنی چه؟ از مرء می آید به معنای انسان و مرد پس یعنی انسانیتو نیز رانه ای در نهاد انسان است که او را به سوی فضایل اخلاق برمی انگیزد معادل فارسی مروت را جوانمردی دانسته اند که معنای بخشندگی بی دلیل است فیض و ریزشی که دست خود شخص نیست. یعنی با دوست اینطور باش.
با دشمنان مدارا یعنی چه؟تسلیم؟ گذشتن از حق خود؟کوتاه آمدن؟
مدارا از دور می آید چرخیدن و بازگشتن به جای نخست. عرب خانه را از آن جهت دار گوید که می روی و نهایتا بدانجا باز می گردی.
دارا یدارا یعنی چرخیدن دو نفر این مهم است مدارا نمی تواند یک طرفه باشد.
پیدا کردن راهی که چرخه ی حیات بچرخد برای دو دشمن طبعا کار ساده ای نیست. هم تو هم دشمنت برای تداوم زندگی باید حقوق همدیگر را بپذیرید و نخستین حق ،حق بودن است اگر کسی در تعامل با دیگری، قصد بهره مندی بیشتر کند چرخه را مختل خواهد کرد.
گویا جهان ما مجموعه ای از چرخ دنده های کوچک و بزرگ در هم تنیده ای است که بهترین حالتش چرخیدن همه ی اینهاست تا نظام پر چرخه ی هستی بهتر پیش برود. در این مجموعه ی به هم پیوسته حذف کوچکترین چرخدنده ممکن است به بزرگترین فجایع منجر شود.
اگر نیک بنگریم مصایب بزرگ بشری دقیقا در همین جا شکل گرفته، کسی یا کسانی که خود را صاحب حق می دانند تلاش می کنند دیگران را به میل خویش بچرخانند و اگر نشد باید حذفش کنند...
این بحث را به شکلی دیگر ادامه خواهیم داد فقط خواستم نمونه ای به دست داده باشم از دانسته های پکیجی و گزین گفته هایی که سالهاست ورد زبان ماست و هیچ خاصیتی برای زندگیمان ندارد چون اساسا نمی دانیم وی هست آن جملات
باشد که بجوییم و بدانیم
#دکترمحسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_های_پریشانی
#در_نکوهش_جوگیری (۲) #فرار_مغزها (؟!)
پیشتر هم از آفت جوگیری نوشته ام آفتی که گویا ذاتی ما شده.
قرار شد در این متن از نمونه ها و راهکارهای مهارش چیزی بنویسم.
نمونه ها بسیار است؛ یکی از نمونه های رایج جوگیری جامعه ی ما ، سی چهل سال است که طول کشیده (این درجه از جوگیری شاید کم نظیر باشد در جوامع انسانی مثلا چهل سال در یک جو بمانی و..) و آن زخم ناسوری است به نام #فرار_مغزها. پدیده ای که چماقی شده برای تخریب جان و تن و روح و روان مردم ایران
به چه معنا؟
این ترکیب و فریادهای مهیب محصول آن آنقدر تکرار میشود و بی محابا و بی پروا به کار می رود که اثرات تخریبی اش از سلاحهای اتمی و شیمیایی و تولیدات صدا و سیما بیشتر است.
بگذارید به دور از جوگیری موضوع را بررسی کنیم بسیاری از مردم و نیز آنان که ترجیح داده اند بروند گاه و بیگاه با ناله و فریاد و حسرت و آه بوق جهان را پر صدا می کنند که :
واحسرتاه وا مغزاهاه (یکی دگر در مقام دگر می گوید وااسلاماه) می بینید؟ شش میلیون از ایران فرار کرده اند مجبور به ترک وطن شده اند، مغزها رفته اند و دریغا افسوسا و مرگ بر...
همین نوع جملات را که سالهاست میشنویم و جان و دلمان را له می کند، در ترازوی دقت بگذاریم؛ آیا آن چند میلیون همه به یک سبب رفته اند؟ آیا همه شان مغز بوده اند؟ در بینشان پول دار، کارگر ساده ، انسان معمولی و... نبوده؟
آیا بچه پولدارها و آقا زاده هایی نیستند که از اینجا تامین میشوند و...؟ آیا بچه هایی نیستند که دنبال تحصیل اند و عهد کرده اند برگردند برای خاکی که بزرگشان کرده ، کار کنند؟ آیا بینشان اهل طرب نیست؟ آیا بینشان کسانی نیست که رویاشان رفتن به خارجه بوده و در هر حکومتی قطعا می رفته اند؟ آیا بینشان دارندگان انواع پرونده ها نیست؟ کدام مرجع علمی دقیق اینها و صدها سوال دیگر را بررسی کرده و دسته بندی علمی ارائه کرده که مثلا ؛
از صد نفر ۷۰درصد نخبه یا کارگر علمی، پزشکی و فنی و.. اند. ده درصد کسانی اند که از شرایط ایران پولدار شده و رفته اند آنجا و مشغول انواع کارها یا نه کارها شده اند ده درصدشان کارگر یدی اند پنج درصدشان و...
این یک طرف داستان است بعد پنهان تر کار اینکه بسیار کسانی که در این شرایط کشنده مانده اند و دارند جان می کنند و کار میکنند که کشور میلیمتر میلیمتر جلو برود #مغز نیستند( ر.ک جوکهای خودویرانگر جامعه) اینان که مانده اند از اونان که رفته اند کمتر متخصص اند و کمتر توانا یند؟ این ارزش نهادن ناشی از #جوگیری دادن حقی در کمال ناحقی به مهاجران نیست که یحتمل ایجاد ادعایی خواهد کرد و فرش قرمزی و...
سویه گیری ارزشی این واژه و این جو نهایتا تکرار کثافتی را در پی ندارد که اسیرش هستیم؟
راستی اگر قرار به ارج نهادن باشد و ستایش آنان که مانده اند تا خشتی فرو نیفتد ارجمند تر از آنان که رفته اند نیستند؟
آری ما در یک جوگیری دراز مدت #فرارمغزها تبدیل به کاردی کرده ایم که هی زخمی کهنه را دم به دم تازه کنیم. ستایش خوبان هرچند نیک اما اگر نابجا باشد از هر توهین و ناسزایی مخرب تر است.
اما پیشنهاد گریز از جوگیری چیست؟
اگر دقت کرده باشید ضمن مطالب به دو اصل خیلی مهم اشاره کردم
۱- توجه به سویه های پنهان اشیاء و امور
۲- پرهیز از شتاب و عجله در گفتار و کردار..
یکی از فرقهای اساسی فرهنگ ایرانی با سایر فرهنگها توجه به همین بواطن امور است رفتن به سمت جان اشیا و تلاش برای دیدن زوایای پنهان همه چیز شاید بنیادین ترین پایه ی زندگی ایرانیان باشد. سراسر اسطوره و تاریخ و فرهنگ و هنر ما ایرانیان بی قراری رفتن به سویه های نهان است
یکی از اصلی ترین بن مایه ها و بعدا تکنیک های بیانی و زبانی حافظ همین توجه به باطن و رسواکردن ظواهر است؛
تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت؟
آری در همه ی امور مربوط به عوالم انسانی توجه به باطن رکن رکینی است که مارا از جوگیری نجات می دهد.
برای اهمیت این موضوع علوم و مباحث ومکاتب علمی، فلسفی، فکری ، هنری و... جدیده ای را که تکیه دارند بر گذار از ظاهر و کشف جهان نهان بنویسید.
۲- صبر و صبر هم بزرگترین تلاش است چون در صبر زمان به یاری خواهد آمد و دستش پرده از چهره ی نهان چیزهای مبهم بر خواهد داشت دقت کنید صبر بیکاری نیست گاه بزرگترین مار است کسی که به هر دلیل از ابزار حفاری و رفتن به کنه اشیا و امور وامانده سوار بر اسب صبر خواهد شد صبر بظاهر ناروشنی که در کفه ی دیگر وضوح حق و همسنگ او قرار می گیرد تا انسان فرو نیفتد...
#دکترمحسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#در_نکوهش_جوگیری (۲) #فرار_مغزها (؟!)
پیشتر هم از آفت جوگیری نوشته ام آفتی که گویا ذاتی ما شده.
قرار شد در این متن از نمونه ها و راهکارهای مهارش چیزی بنویسم.
نمونه ها بسیار است؛ یکی از نمونه های رایج جوگیری جامعه ی ما ، سی چهل سال است که طول کشیده (این درجه از جوگیری شاید کم نظیر باشد در جوامع انسانی مثلا چهل سال در یک جو بمانی و..) و آن زخم ناسوری است به نام #فرار_مغزها. پدیده ای که چماقی شده برای تخریب جان و تن و روح و روان مردم ایران
به چه معنا؟
این ترکیب و فریادهای مهیب محصول آن آنقدر تکرار میشود و بی محابا و بی پروا به کار می رود که اثرات تخریبی اش از سلاحهای اتمی و شیمیایی و تولیدات صدا و سیما بیشتر است.
بگذارید به دور از جوگیری موضوع را بررسی کنیم بسیاری از مردم و نیز آنان که ترجیح داده اند بروند گاه و بیگاه با ناله و فریاد و حسرت و آه بوق جهان را پر صدا می کنند که :
واحسرتاه وا مغزاهاه (یکی دگر در مقام دگر می گوید وااسلاماه) می بینید؟ شش میلیون از ایران فرار کرده اند مجبور به ترک وطن شده اند، مغزها رفته اند و دریغا افسوسا و مرگ بر...
همین نوع جملات را که سالهاست میشنویم و جان و دلمان را له می کند، در ترازوی دقت بگذاریم؛ آیا آن چند میلیون همه به یک سبب رفته اند؟ آیا همه شان مغز بوده اند؟ در بینشان پول دار، کارگر ساده ، انسان معمولی و... نبوده؟
آیا بچه پولدارها و آقا زاده هایی نیستند که از اینجا تامین میشوند و...؟ آیا بچه هایی نیستند که دنبال تحصیل اند و عهد کرده اند برگردند برای خاکی که بزرگشان کرده ، کار کنند؟ آیا بینشان اهل طرب نیست؟ آیا بینشان کسانی نیست که رویاشان رفتن به خارجه بوده و در هر حکومتی قطعا می رفته اند؟ آیا بینشان دارندگان انواع پرونده ها نیست؟ کدام مرجع علمی دقیق اینها و صدها سوال دیگر را بررسی کرده و دسته بندی علمی ارائه کرده که مثلا ؛
از صد نفر ۷۰درصد نخبه یا کارگر علمی، پزشکی و فنی و.. اند. ده درصد کسانی اند که از شرایط ایران پولدار شده و رفته اند آنجا و مشغول انواع کارها یا نه کارها شده اند ده درصدشان کارگر یدی اند پنج درصدشان و...
این یک طرف داستان است بعد پنهان تر کار اینکه بسیار کسانی که در این شرایط کشنده مانده اند و دارند جان می کنند و کار میکنند که کشور میلیمتر میلیمتر جلو برود #مغز نیستند( ر.ک جوکهای خودویرانگر جامعه) اینان که مانده اند از اونان که رفته اند کمتر متخصص اند و کمتر توانا یند؟ این ارزش نهادن ناشی از #جوگیری دادن حقی در کمال ناحقی به مهاجران نیست که یحتمل ایجاد ادعایی خواهد کرد و فرش قرمزی و...
سویه گیری ارزشی این واژه و این جو نهایتا تکرار کثافتی را در پی ندارد که اسیرش هستیم؟
راستی اگر قرار به ارج نهادن باشد و ستایش آنان که مانده اند تا خشتی فرو نیفتد ارجمند تر از آنان که رفته اند نیستند؟
آری ما در یک جوگیری دراز مدت #فرارمغزها تبدیل به کاردی کرده ایم که هی زخمی کهنه را دم به دم تازه کنیم. ستایش خوبان هرچند نیک اما اگر نابجا باشد از هر توهین و ناسزایی مخرب تر است.
اما پیشنهاد گریز از جوگیری چیست؟
اگر دقت کرده باشید ضمن مطالب به دو اصل خیلی مهم اشاره کردم
۱- توجه به سویه های پنهان اشیاء و امور
۲- پرهیز از شتاب و عجله در گفتار و کردار..
یکی از فرقهای اساسی فرهنگ ایرانی با سایر فرهنگها توجه به همین بواطن امور است رفتن به سمت جان اشیا و تلاش برای دیدن زوایای پنهان همه چیز شاید بنیادین ترین پایه ی زندگی ایرانیان باشد. سراسر اسطوره و تاریخ و فرهنگ و هنر ما ایرانیان بی قراری رفتن به سویه های نهان است
یکی از اصلی ترین بن مایه ها و بعدا تکنیک های بیانی و زبانی حافظ همین توجه به باطن و رسواکردن ظواهر است؛
تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت؟
آری در همه ی امور مربوط به عوالم انسانی توجه به باطن رکن رکینی است که مارا از جوگیری نجات می دهد.
برای اهمیت این موضوع علوم و مباحث ومکاتب علمی، فلسفی، فکری ، هنری و... جدیده ای را که تکیه دارند بر گذار از ظاهر و کشف جهان نهان بنویسید.
۲- صبر و صبر هم بزرگترین تلاش است چون در صبر زمان به یاری خواهد آمد و دستش پرده از چهره ی نهان چیزهای مبهم بر خواهد داشت دقت کنید صبر بیکاری نیست گاه بزرگترین مار است کسی که به هر دلیل از ابزار حفاری و رفتن به کنه اشیا و امور وامانده سوار بر اسب صبر خواهد شد صبر بظاهر ناروشنی که در کفه ی دیگر وضوح حق و همسنگ او قرار می گیرد تا انسان فرو نیفتد...
#دکترمحسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_های_پریشانی
- پاسخی به یک پرسش
آقای سید محمد خاتمی رییس اسبق جمهوری اسلامی ایران در نامه ای به یک حزب پرسشی را( لابد از مردم )مطرح کرده است.
پرسشی که علی الظاهر بنیانی فلسفی دارد یعنی پرسشی است که در بافت فلسفیدن اتفاق می افتد و من نیز به عنوان یکی از مردم که کمی بلد است بفلسفد، پاسخی دارم.
پرسش این است: اگر جمهوری(دموکراسی)
[آیا جمهوری واقعا افاده ی معنای دموکراتیک می کند؟] می تواند لیبرال، سوسیال حتا ناسیونال باشد چرا نتواند اسلامی باشد؟
- از نثر منشیانه و اهداف چنین نثری می گذرم
- اینکه اصلا در ایران چند دهه ی اخیر چیزی به اسم حزب و تحزب وجود دارد که ایشان به یک حزب نامه می دهد هم بماند.
- بر اساس قاعده ی البینه علی المدعی طبعا ایشان و معتقدان به جمهوری اسلامی نباید در مقام پرسشگر باشد بلکه باید منطقا و فلسفتا، نظرا و عملا اثبات ادعا کنند چنین چیزی ممکن است. ادعای یک فرضیه کردن و بعد، از دیگران ابطال فرضیه ی لابد قطعی خویش را خواستن اگر سفسطه نیست چیست؟
با اینحال فقط به خود سوال پاسخی در حد اطلاعات و دریافت های خود می دهم.
جمهوری نمی تواند اسلامی باشد چون؛
۱- همه ی مردم ایران مسلمان نیستند
۲- جمهور(جمعیت) مسلمانان شیعه نیستند
۳- همه ی شیعیان دوازده امامی نیستند
۴- همه ی شیعیان دوازده امامی از عالم و عامی نگاه و روایت شان از دین اسلام و مذهب شیعه مانند یک طبقه ی خاص الان در مسند نشسته نیست..
۵- حتا طیف قائل به ولایت فقیه از مبدعش تا انتها تعریف واحدی ازین مطلب ندارند و...
جمهوری نمی تواند اسلامی یا حکومت اسلامی نمی تواند جمهوری باشد (در معنایی که بلندگو داران مراد می کنند) زیرا؛
سیاست و حکومت علم و عمل توزیع و تسهیم قدرت و ثروت و... است در حالیکه طبعا آقایان روایت خاص خود از اسلام را کاملا حق می دانند و نیز معتقدند الاسلام یعلو و لایعلی علیه پس این علو نمی تواند دیگری را در قدرت و ثروت و... سهیم بداند مگر اینکه این دیگری نخست برادری اش را ثابت کرده باشد.
جمهوری مفهومی کاملا بشری است #تاریخیت دارد. با قبل و بعد خود که #تاریخ است ارتباط دارد والد و مولود است معنایی متحول و متغیر است محصول زیست انسان بر خاک است تمام مناسباتش زمینی است در حالی که اسلام از نظر آقایان غیر زمینی و غیر زمانی است. برداشت های ایشان از اسلام آن را از تاریخیت (تحویل و تحول پذیری بشری) دور می کند و دور از دست رس انسان بر خاک زیسته قرار می دهد.
قدسی شدن اسلام آقایان و عدم امکان به چالش کشیدن آن طبعا آن را امری فراجمهور می کند.
نکته ی دیگر اینکه از منظر ایشان نه تنها اسلام مقدس و خدشه ناپذیر و... است که نظامی که محصول برداشتی خاص از اسلام است نیز مقدس است.
نظام مقدس جمهوری اسلامی ترکیبی است که مقدسش به نظام متصل می شود و لابد به واسطه ی این ادعا که خود نظام مساوی اسلام است. البته که در این ترکیب، تقدس مال جمهور نیست که اگر بود کل داستان تغییر می کرد.
اگر دموکراتیک به لیبرال یا سوسیال یا ناسیونال و...وصل میشود از این روست که هر چهارتا دستاوردی کاملا #تاریخ_مند اند به این معنا که محصول زمین و زمان اند پس می توانند حک و اصلاح شوند و حتا کنار گذاشته شوند. در حالی که طرح موضوعی به نام حک و اصلاح و...اسلام هیچ جایگاهی ندارد.
بنابراین ما می توانیم حکومت اسلامی یا امارت اسلامی یا و... داشته باشیم اما منطقا جمهوری اسلامی نه . مگر آنکه تمام آن جمهور صدر و ذیل وجودشان یکی باشد در چنان جامعه ای طبعا می توان جمهوری اسلامی داشت حالا سوال من از آقای خاتمی این است آیا امکان وجود جامعه ای که بتوان در آن جمهوری اسلامی برپا کرد ممکن و معقول است؟!
سخن را با آیه ای پر تکرار از قرآن مجید به پایان می برم؛
و لو شاء الله لجعلکم امة واحدة ... نحل ۹۳
همین طور ر.ک مائده ۴۸ ، هود ۱۱۸، شوری ۸ ، زخرف ۳۳ و...
و آخر دعوانا ان الحمدلله...
#محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
- پاسخی به یک پرسش
آقای سید محمد خاتمی رییس اسبق جمهوری اسلامی ایران در نامه ای به یک حزب پرسشی را( لابد از مردم )مطرح کرده است.
پرسشی که علی الظاهر بنیانی فلسفی دارد یعنی پرسشی است که در بافت فلسفیدن اتفاق می افتد و من نیز به عنوان یکی از مردم که کمی بلد است بفلسفد، پاسخی دارم.
پرسش این است: اگر جمهوری(دموکراسی)
[آیا جمهوری واقعا افاده ی معنای دموکراتیک می کند؟] می تواند لیبرال، سوسیال حتا ناسیونال باشد چرا نتواند اسلامی باشد؟
- از نثر منشیانه و اهداف چنین نثری می گذرم
- اینکه اصلا در ایران چند دهه ی اخیر چیزی به اسم حزب و تحزب وجود دارد که ایشان به یک حزب نامه می دهد هم بماند.
- بر اساس قاعده ی البینه علی المدعی طبعا ایشان و معتقدان به جمهوری اسلامی نباید در مقام پرسشگر باشد بلکه باید منطقا و فلسفتا، نظرا و عملا اثبات ادعا کنند چنین چیزی ممکن است. ادعای یک فرضیه کردن و بعد، از دیگران ابطال فرضیه ی لابد قطعی خویش را خواستن اگر سفسطه نیست چیست؟
با اینحال فقط به خود سوال پاسخی در حد اطلاعات و دریافت های خود می دهم.
جمهوری نمی تواند اسلامی باشد چون؛
۱- همه ی مردم ایران مسلمان نیستند
۲- جمهور(جمعیت) مسلمانان شیعه نیستند
۳- همه ی شیعیان دوازده امامی نیستند
۴- همه ی شیعیان دوازده امامی از عالم و عامی نگاه و روایت شان از دین اسلام و مذهب شیعه مانند یک طبقه ی خاص الان در مسند نشسته نیست..
۵- حتا طیف قائل به ولایت فقیه از مبدعش تا انتها تعریف واحدی ازین مطلب ندارند و...
جمهوری نمی تواند اسلامی یا حکومت اسلامی نمی تواند جمهوری باشد (در معنایی که بلندگو داران مراد می کنند) زیرا؛
سیاست و حکومت علم و عمل توزیع و تسهیم قدرت و ثروت و... است در حالیکه طبعا آقایان روایت خاص خود از اسلام را کاملا حق می دانند و نیز معتقدند الاسلام یعلو و لایعلی علیه پس این علو نمی تواند دیگری را در قدرت و ثروت و... سهیم بداند مگر اینکه این دیگری نخست برادری اش را ثابت کرده باشد.
جمهوری مفهومی کاملا بشری است #تاریخیت دارد. با قبل و بعد خود که #تاریخ است ارتباط دارد والد و مولود است معنایی متحول و متغیر است محصول زیست انسان بر خاک است تمام مناسباتش زمینی است در حالی که اسلام از نظر آقایان غیر زمینی و غیر زمانی است. برداشت های ایشان از اسلام آن را از تاریخیت (تحویل و تحول پذیری بشری) دور می کند و دور از دست رس انسان بر خاک زیسته قرار می دهد.
قدسی شدن اسلام آقایان و عدم امکان به چالش کشیدن آن طبعا آن را امری فراجمهور می کند.
نکته ی دیگر اینکه از منظر ایشان نه تنها اسلام مقدس و خدشه ناپذیر و... است که نظامی که محصول برداشتی خاص از اسلام است نیز مقدس است.
نظام مقدس جمهوری اسلامی ترکیبی است که مقدسش به نظام متصل می شود و لابد به واسطه ی این ادعا که خود نظام مساوی اسلام است. البته که در این ترکیب، تقدس مال جمهور نیست که اگر بود کل داستان تغییر می کرد.
اگر دموکراتیک به لیبرال یا سوسیال یا ناسیونال و...وصل میشود از این روست که هر چهارتا دستاوردی کاملا #تاریخ_مند اند به این معنا که محصول زمین و زمان اند پس می توانند حک و اصلاح شوند و حتا کنار گذاشته شوند. در حالی که طرح موضوعی به نام حک و اصلاح و...اسلام هیچ جایگاهی ندارد.
بنابراین ما می توانیم حکومت اسلامی یا امارت اسلامی یا و... داشته باشیم اما منطقا جمهوری اسلامی نه . مگر آنکه تمام آن جمهور صدر و ذیل وجودشان یکی باشد در چنان جامعه ای طبعا می توان جمهوری اسلامی داشت حالا سوال من از آقای خاتمی این است آیا امکان وجود جامعه ای که بتوان در آن جمهوری اسلامی برپا کرد ممکن و معقول است؟!
سخن را با آیه ای پر تکرار از قرآن مجید به پایان می برم؛
و لو شاء الله لجعلکم امة واحدة ... نحل ۹۳
همین طور ر.ک مائده ۴۸ ، هود ۱۱۸، شوری ۸ ، زخرف ۳۳ و...
و آخر دعوانا ان الحمدلله...
#محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان (محسن یارمحمدی)
#یادداشت_های_پریشانی
#مغالطه_ی_لفظ
نگاهی به نوشته ها و گفته های اغلب منتقدان و منکران سنتهای معرفتی ایران، نشان می دهد که ایشان در بررسی و نقد آرا و افکار گذشته گان عمدا یا سهوا اسیر اشتباهاتی مهلک شده اند که یکی از آنها _مغالطه_ی_لفظ مشترک است.
بسیاری از منتقدان سنتهای معرفتی ایران بویژه عرفان و تصوف اعتراض ها کرده اند که مثلا مولانا مخالف عقل و علم بوده است و نمونه های فراوان را با کمک کامپیوتر انتخاب کرده و ذکر می کنند که ببینید این هم نمونه.
این کار جدای از مغالطه ی ابهام دو ایراد اساسی دیگر دارد نخست اینکه چنین افرادی احاطه ی تام که هیچ احاطه ی نسبی بر #ابر_متن عرفان و #کلان_متن هایی مثل مثنوی و حافظ و.. ندارند و مثلا جایگاه آن ابیات ، در جهان منظومه ای مثنوی برایشان پدیدار نگشته است و حتا آشنایی معتنابه ای به مرامنامه ی اثر که در پیشانی مثنوی نشسته (نی_نامه) ندارند و چرایی وچگونگی پیدایش و بعدا فرم اثر ندارند.
از این دو نقیصه بگذریم و به همان اشتراک لفظی بپردازیم که خود صاحب مثنوی در باره اش گفته :
اشتراک لفظ دایم ره زن است
اشتراک گبر و مومن در تن است
باری اگر شما در برابر درس آموخته گان معاصر از واژه ی #علم یا #معرفت سخن بگویید تصویر و تصوری از معنای #علم در ذهنشان پدید می آید که قطعا در ذهن مولانا و مخاطب هفتصد سال پیشش وجود نداشته. علم، امروزه بیشتر معنای علوم تجربی و آزمایشگاهی و قابل سنجش با سنجه های غالبا متریک و متعین است در حالیکه وقتی مولانا می گفت علم ، بیشتر صرف و نحو و بلاغت و معانی و انساب و حدیث و تفسیر و... البته کمی هم علم طب و کشت و کار و ساخت ساز بوده است.
اینکه شما ابیات حاوی واژه ی علم یا عقل یا.. را بیاوری و از آن میان ابیات مؤید نظر خویش را ردیف کنی جز گمراهی محصولی نخواهد داشت.
باری مولانا و حافظ بارها به شستن اوراق با می اشاره کرده اند اما بارها هم گفته اند:
خاتم ملک سلیمان است علم
جمله عالم صورت و جان است علم
یا؛
عقل پنهان است و ظاهر علمی
صورت ما موج و یا از وی نمی
تا چه عالم هاست در سودای عقل
تا چه با پنها ست این دریای عقل..
بر منتقدان سنن معرفتی ما واجب است تا پیش از نقد سخنان گذشتگان معنا مد نظر مولف را از آن واژگان و ترکیب ها بگویند و آن را با معنایی امروزی تمایز نهند.
و این جدای از راه یافتن به #بافت_موقعیت ، چرایی و چگونگی و احاطه بر اثری است که مورد نقد و بررسی قرار می دهند.
#دکترمحسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#مغالطه_ی_لفظ
نگاهی به نوشته ها و گفته های اغلب منتقدان و منکران سنتهای معرفتی ایران، نشان می دهد که ایشان در بررسی و نقد آرا و افکار گذشته گان عمدا یا سهوا اسیر اشتباهاتی مهلک شده اند که یکی از آنها _مغالطه_ی_لفظ مشترک است.
بسیاری از منتقدان سنتهای معرفتی ایران بویژه عرفان و تصوف اعتراض ها کرده اند که مثلا مولانا مخالف عقل و علم بوده است و نمونه های فراوان را با کمک کامپیوتر انتخاب کرده و ذکر می کنند که ببینید این هم نمونه.
این کار جدای از مغالطه ی ابهام دو ایراد اساسی دیگر دارد نخست اینکه چنین افرادی احاطه ی تام که هیچ احاطه ی نسبی بر #ابر_متن عرفان و #کلان_متن هایی مثل مثنوی و حافظ و.. ندارند و مثلا جایگاه آن ابیات ، در جهان منظومه ای مثنوی برایشان پدیدار نگشته است و حتا آشنایی معتنابه ای به مرامنامه ی اثر که در پیشانی مثنوی نشسته (نی_نامه) ندارند و چرایی وچگونگی پیدایش و بعدا فرم اثر ندارند.
از این دو نقیصه بگذریم و به همان اشتراک لفظی بپردازیم که خود صاحب مثنوی در باره اش گفته :
اشتراک لفظ دایم ره زن است
اشتراک گبر و مومن در تن است
باری اگر شما در برابر درس آموخته گان معاصر از واژه ی #علم یا #معرفت سخن بگویید تصویر و تصوری از معنای #علم در ذهنشان پدید می آید که قطعا در ذهن مولانا و مخاطب هفتصد سال پیشش وجود نداشته. علم، امروزه بیشتر معنای علوم تجربی و آزمایشگاهی و قابل سنجش با سنجه های غالبا متریک و متعین است در حالیکه وقتی مولانا می گفت علم ، بیشتر صرف و نحو و بلاغت و معانی و انساب و حدیث و تفسیر و... البته کمی هم علم طب و کشت و کار و ساخت ساز بوده است.
اینکه شما ابیات حاوی واژه ی علم یا عقل یا.. را بیاوری و از آن میان ابیات مؤید نظر خویش را ردیف کنی جز گمراهی محصولی نخواهد داشت.
باری مولانا و حافظ بارها به شستن اوراق با می اشاره کرده اند اما بارها هم گفته اند:
خاتم ملک سلیمان است علم
جمله عالم صورت و جان است علم
یا؛
عقل پنهان است و ظاهر علمی
صورت ما موج و یا از وی نمی
تا چه عالم هاست در سودای عقل
تا چه با پنها ست این دریای عقل..
بر منتقدان سنن معرفتی ما واجب است تا پیش از نقد سخنان گذشتگان معنا مد نظر مولف را از آن واژگان و ترکیب ها بگویند و آن را با معنایی امروزی تمایز نهند.
و این جدای از راه یافتن به #بافت_موقعیت ، چرایی و چگونگی و احاطه بر اثری است که مورد نقد و بررسی قرار می دهند.
#دکترمحسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان (محسن یارمحمدی)
#یادداشتهای_قرآنی
سخنی در باره ی #ملکوت
به گمانم واژه ی ملکوت یکی از کلیدی ترین واژگان جهان قرآن است
این کلمه به این ساخت(فعلوت؛ عظموت، جبروت و..)چهار بار در قرآن آمده و از بن #ملک است که ازین ریشه بیش از ۲۱۰ بار ساختهایی گوناگون دیده میشود بویژه ملائکه و مالک که از قضا ارتباط وثیقی با معنای مطروحه ی ما دارند
درباره ی ساخت و اشتقاق و مفهوم و.. ملکوت به طور مفصل بسیاری سخن گفته اند از غزالی وسهروردی تا و ابن عربی و بعدا ملاصدرا و علامه ی طباطبایی و..
آنچه مسلم است اینکه ملکوت از جنس #مینو است. بدین جهت از واژه ی غیب امتناع میکنم که غیب موسع از مینو و مینو خاص تر از غیب است
در حکمت خسروانی هرچه (به تعبیر اینجا، نیک یا بد) مینویی دارد یعنی اگر #مزدااهورا مینو دارد اهریمن نیز #مینومند است
پس #ملکوت در هر تعریفی چیزی است فراتر از تعینات عالم ملک.
جالب است واژه ی ملک هم در خود ملکوت را دارد بدین معنا که #ملک یعنی احاطه، استیلا و تسلط، و ملک و مملکة آن است که میتوان بر آن محیط شد
مملوک مقهور مالک است و مالک نیز خود مقهور یک ملکوت..
مثلا زمین مقهور کشاورز است وکشاورز مقهور یک خیال و اندیشه و.. البته که شیئ در مالک خویش موثر است و رابطه دو سویه است.
در واژه ی ملکوت جنبه #احاطه بسیار مهم است وچنانکه وقتی میگوییم #ملکه_ی_ذهن از چیزی سخن میگوییم که قائم بر ذهن است هاله ای است که ذهن را در برگرفته
این هاله استعاره ای است برای آن جنس مینویی.
درباره ی مشتقات ملک در قرآن باید مفصلا پژوهش کرد اما واژه ی شگفت ملکوت در واقع نه چهار بار که دوبار در قرآن به کار رفته است
در مومنون و یس ربطش با خداست؛
و بیده ی ملکوت کل شیئ
هرچیزی ملکوتی دارد که مقهور قدرت خداست و جالب همین هر چیزی است مثلا خود غیب هم ملکوتی دارد که.. از این رو گفتم مینو به کار میبرم
جز این یکبار در واقع، یکبار دیگرش در باره ی انسان است و شگفتا که یکبار مخاطب #عام_انسان است أو لم ینظروا فی ملکوت السموات و الارض و ما خلق من شیئ
که در واقع دعوت همه است به نظر در ملکوت #هستان
و دیگر بار ارائه ی نمونه ای است از انسانی که راه یافته به ملکوت آسمانها و زمین و آن #ابراهیم است #ابوالانبیا
و در این بخش از سوره ی انعام عجیب نشسته این تعبیر ابراهیم به پدر اتخاذ کننده ی اصنام را و قومش را در گمراهی آشکاری میبیند و سپس نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض می آید و بعدش از #موقنین می شود.
نکته در نری است #نمایاندیم ابراهیم را یعنی آن ملکوت کل شیئ که مقهور خداست با نمایش و نیروهای خدایی است که بر سالک آشکار می شود. چنانکه در ادامه آیه ابراهیمی که شب براو فروافتاده دنبال نور راه می افتد و الباقی اش را می دانید.
پس به این قرار اگر ملکوت کل شیئ به دست خداست انسان نیز به عنوان #چشم گشوده ی خدا به گیتی چگونگی ها، می تواند راه یابد به آن ملکوت
این است که حضرت حافظش گفت:
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند..
در اینجا حافظ ملکوت را دیده که در شب خلقت راهی مزرعه ی خاک شده اند
مقام حافظ در اینجا #محیط است. و آن ملائک ملکوتی به ادب در میخانه می زنند که در را برایشان باز کنند و میخانه هم که سراچه ی هست است؛
غفلت حافظ دراین سراچه عجب نیست
هرکه به میخانه رفت بی خبر آید
باری حافظ ملکوت را می بیند که در عالم هست گل(خمیرمایه) انسان را سریشتند
فعلی که ربط شگفتی با سریش دارد که گیاهی است که سریشم را از آن می گیرند (از ماهی نیز) و فعل مضارعش عملا نیست یعنی یا سرشته اند یا خواهند سرشت.
بیت کمک بزرگی است در فهم ملکوت
ملایک گل آدم را می پرورند و به پیمانه می زنند. و اندازه ها و چگونگی های آدمی با گل در پیمانه ی جسم متعین می شود.
اما این چگونگی ظهور یافته بر مفهومی نهان استوار است بر #چیستی و این چیستی خود استوار است بر #چرایی
اگر بزرگان پیشین ملکوت را به دو یا بعدا به چند عالم تقسیم میکرده اند، شاید اشارتی است به این..
حافظ در آن غزل شگفت در واقع به مقام #نری رسیده است او از #چگونگی انسان به #چیستی و از چیستی به #چرایی او رسیده است. این است که پس از این درک و فهم ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت با او به طربی شگفت مینشینند و جای شکر هم دارد که میان من و او صلح افتاد
باری حافظ در #حج خویش به #مقام_ابراهیم رسیده مقامی که فرزندان آدم باید برسند و بیت الله الحرام را برای مردم بنا کنند.
#محسن_بارانی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazrstanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
سخنی در باره ی #ملکوت
به گمانم واژه ی ملکوت یکی از کلیدی ترین واژگان جهان قرآن است
این کلمه به این ساخت(فعلوت؛ عظموت، جبروت و..)چهار بار در قرآن آمده و از بن #ملک است که ازین ریشه بیش از ۲۱۰ بار ساختهایی گوناگون دیده میشود بویژه ملائکه و مالک که از قضا ارتباط وثیقی با معنای مطروحه ی ما دارند
درباره ی ساخت و اشتقاق و مفهوم و.. ملکوت به طور مفصل بسیاری سخن گفته اند از غزالی وسهروردی تا و ابن عربی و بعدا ملاصدرا و علامه ی طباطبایی و..
آنچه مسلم است اینکه ملکوت از جنس #مینو است. بدین جهت از واژه ی غیب امتناع میکنم که غیب موسع از مینو و مینو خاص تر از غیب است
در حکمت خسروانی هرچه (به تعبیر اینجا، نیک یا بد) مینویی دارد یعنی اگر #مزدااهورا مینو دارد اهریمن نیز #مینومند است
پس #ملکوت در هر تعریفی چیزی است فراتر از تعینات عالم ملک.
جالب است واژه ی ملک هم در خود ملکوت را دارد بدین معنا که #ملک یعنی احاطه، استیلا و تسلط، و ملک و مملکة آن است که میتوان بر آن محیط شد
مملوک مقهور مالک است و مالک نیز خود مقهور یک ملکوت..
مثلا زمین مقهور کشاورز است وکشاورز مقهور یک خیال و اندیشه و.. البته که شیئ در مالک خویش موثر است و رابطه دو سویه است.
در واژه ی ملکوت جنبه #احاطه بسیار مهم است وچنانکه وقتی میگوییم #ملکه_ی_ذهن از چیزی سخن میگوییم که قائم بر ذهن است هاله ای است که ذهن را در برگرفته
این هاله استعاره ای است برای آن جنس مینویی.
درباره ی مشتقات ملک در قرآن باید مفصلا پژوهش کرد اما واژه ی شگفت ملکوت در واقع نه چهار بار که دوبار در قرآن به کار رفته است
در مومنون و یس ربطش با خداست؛
و بیده ی ملکوت کل شیئ
هرچیزی ملکوتی دارد که مقهور قدرت خداست و جالب همین هر چیزی است مثلا خود غیب هم ملکوتی دارد که.. از این رو گفتم مینو به کار میبرم
جز این یکبار در واقع، یکبار دیگرش در باره ی انسان است و شگفتا که یکبار مخاطب #عام_انسان است أو لم ینظروا فی ملکوت السموات و الارض و ما خلق من شیئ
که در واقع دعوت همه است به نظر در ملکوت #هستان
و دیگر بار ارائه ی نمونه ای است از انسانی که راه یافته به ملکوت آسمانها و زمین و آن #ابراهیم است #ابوالانبیا
و در این بخش از سوره ی انعام عجیب نشسته این تعبیر ابراهیم به پدر اتخاذ کننده ی اصنام را و قومش را در گمراهی آشکاری میبیند و سپس نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض می آید و بعدش از #موقنین می شود.
نکته در نری است #نمایاندیم ابراهیم را یعنی آن ملکوت کل شیئ که مقهور خداست با نمایش و نیروهای خدایی است که بر سالک آشکار می شود. چنانکه در ادامه آیه ابراهیمی که شب براو فروافتاده دنبال نور راه می افتد و الباقی اش را می دانید.
پس به این قرار اگر ملکوت کل شیئ به دست خداست انسان نیز به عنوان #چشم گشوده ی خدا به گیتی چگونگی ها، می تواند راه یابد به آن ملکوت
این است که حضرت حافظش گفت:
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند..
در اینجا حافظ ملکوت را دیده که در شب خلقت راهی مزرعه ی خاک شده اند
مقام حافظ در اینجا #محیط است. و آن ملائک ملکوتی به ادب در میخانه می زنند که در را برایشان باز کنند و میخانه هم که سراچه ی هست است؛
غفلت حافظ دراین سراچه عجب نیست
هرکه به میخانه رفت بی خبر آید
باری حافظ ملکوت را می بیند که در عالم هست گل(خمیرمایه) انسان را سریشتند
فعلی که ربط شگفتی با سریش دارد که گیاهی است که سریشم را از آن می گیرند (از ماهی نیز) و فعل مضارعش عملا نیست یعنی یا سرشته اند یا خواهند سرشت.
بیت کمک بزرگی است در فهم ملکوت
ملایک گل آدم را می پرورند و به پیمانه می زنند. و اندازه ها و چگونگی های آدمی با گل در پیمانه ی جسم متعین می شود.
اما این چگونگی ظهور یافته بر مفهومی نهان استوار است بر #چیستی و این چیستی خود استوار است بر #چرایی
اگر بزرگان پیشین ملکوت را به دو یا بعدا به چند عالم تقسیم میکرده اند، شاید اشارتی است به این..
حافظ در آن غزل شگفت در واقع به مقام #نری رسیده است او از #چگونگی انسان به #چیستی و از چیستی به #چرایی او رسیده است. این است که پس از این درک و فهم ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت با او به طربی شگفت مینشینند و جای شکر هم دارد که میان من و او صلح افتاد
باری حافظ در #حج خویش به #مقام_ابراهیم رسیده مقامی که فرزندان آدم باید برسند و بیت الله الحرام را برای مردم بنا کنند.
#محسن_بارانی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazrstanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان
#یادداشت_روز
#فردوسی_و_شجریان
و کیست که خدمتگزار فرهنگ سترگ ایران_زمین باشد و نخواهد تالی ابن سینا یا فردوسی یا سهروردی یا حافظ و مولانا و میر داماد و بهزاد و خالقی و وزیری و بعدها شریعتی و سروش و.. نباشد؟
البته که در این میان بر قله نشستگان #هنر_زبان جایگاهی دیگر دارند و این جایگاه را البته سبب هاست از دیرسال تر بودنش گرفته تا قلع و قمع سایر هنرها به شیوه های مختلف ، و از همه گیری ذاتی اش تا امکان تحقق بیشترش گرفته تا انسی که طی قرون ذاتی شده است و..
باری سخن این بود که اگر #شجریان_بزرگ میگوید طلب کرده تا #فردوسی موسیقی آوازی شود و تمام عمر آن #طلب را با #تلاشی عاشقانه ، نستوه و آگاهانه پی جسته و... رسیده ( یا نرسیده؟!) از آرزوی هزاران هزار جان سوخته ای گفته که همگی از بن جان خواهان خدمتگزاری به فرهنگ ایران_فرهنگی هستند
حالا که #طوفان_غم کمی فرونشسته یاد داشتن چند نکته ضروری است.
۱- شجریان ( چونان همه ی پیشینیانش) به ما یاد داد کار کنید کار:
آنکه او شاهست او بیکار نیست
ناله از وی طرفه کاو بیمار نیست
بهر این فرمود رحمان ای پسر
کل یوم هو فی شأن ای پسر
اندر این ره می تراش و می خراش
تا دم آخر دمی فارغ مباش
۲- اکنون #شجریان #ماموریت_غیرممکن را با انجام رسانده او تاثیری شگرف در لایه های مختلف اجتماعی ، فرهنگی و سیاسی و.. ایران نهاده است چنانکه #ربنا ش به چالشی آنچنان مبدل میشود که قدرتمندترین فرد سیاسی کشور را مجبور میکند درباب آن تذکر بدهد.
اما قضاوت تاریخ حکم دیگری است. تاریخ در معنایی خود #قیامت است. وقتی خورشید رستاخیز که آگهی است طالع تر شود ابعاد نهان افراد و ماجراها را بیشتر آشکار میکند و همگان از خویش و دیگران چیزها خواهند دید که قبلا و در تاریکی و گرگ و میش دنیا نمی دیده اند و حالا میدانید چرا قبیله ی تاریکی گریزان است از قیامت_آگاهی و روز_قیامت که به تعبیر مولانا فرمود روز چون همه چیز آشکار میشود
باری #حضرت_استاد با جنون طلب ، خرد جستجو و همت پیگیری و تلاش را توأم کرد و اکنون پیکر خاکی را یله داده در کنار کاخ بلند حضرت فردوسی و.. دست و دل لرزان هزاران هزار انسان #مهرپرست محروم از عده و عده و وعده و بهره ، به آسمان دعا بلند است
إنا لا نعلمه الا خیرا
روانش شاد و کارهایش ماندگار و تاثیرگذار باد و دوستدرانش راهش را در حوزه های مختلف ادامه دهند و...
۳- و نکته ی مهمتری که باید و باید بدان توجه کنیم این است
گلبن حسنت نه خود شد دلفروز
ما دم همت بر او بگماشتیم..
بدین معنا که فردوسی بی همتا در کنار تمام فردانیتش محصول یاری و یاوری یک تاریخ است از نغمه ها و زمزمه هایی که ازین سینه ی سوزان بدان سینه ی گدازان ریخت پیش از آنکه خطی باشد و کتابی و از نوشته های #ودایی و اوستایی تا هزاران مهرستایی که این امانات را پاس داشتند و برگی برآن افزودند و نجاتشان دادند از چنگال پلید #اسکندران و #تازیان و..
از کتیبه ها و پوست نبشته ها ، سفال نگاشته هاو فلز نوشته و سکه ها و مهرها بگیر و بیا تا متون ارجمند پهلوی و بعدها چندین نهضت کتاب نگاری و ترجمه ( پیش و پس از اسلام)
کسی چه میداند از سغد تا خوارزم و از خلخ تا آمودریا ،از سمرقند و بخارا تا هرات و بلخ و توس و نشابور ، غزنه و لهاور تا طبرستان و سپاهان، از خراسان تا آران و آذربایجان، از مکران و کرمان تا اصطخر و فارس و خوزستان و #تیگره (دجله) جانها بر مجمر درد سوختند تا بوی خوش #اهورامزدای مهر به مشام جان مهرپرستان بنشیند.
باری فردوسی ها بزرگترین هنرشان این بوده که دانستند کجایند باید کجا باشند و چه کنند و عمر به خردمندی بر سر تحقق طلب خویش نهادند اما یادمان نرود برای پرتاب بلند تیری که آرش افکند برای دور کردن تاریکی و افزودن بر مرزهای #ایران_روشنایی، هزاران هزار دل سرخ از تپش وامانده بود وهزاران هزار دیده ی عاشق خون گریسته و بود هزاران هزار دست خداخواه به آسمان رفته بود. تا آرش تیر را بر گردوبنی دور بنشاندو نور بگستراند.
چنانکه هزاران نفر فردوسی را و حافظ را و.. اکنون شجریان را
و ما باید ببینیم تمام همراهانش را از خانواده اش تا همه ی آنان که روی در نقاب خاک کشیده اند و آنان که هستند و عمرشان پربرکت تر باد..
و باید یاد بگیریم هر جوانه ی کوچکی بزرگتر کردن این #سروسایه_فکن است و هر شعله ی خردی نیرو دادن به #خورشید_قیامت_ساز است.
تا کی به انتظار قیامت توان نشست
برخیز تا هزار قیامت به پا کنیم..
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#فردوسی_و_شجریان
و کیست که خدمتگزار فرهنگ سترگ ایران_زمین باشد و نخواهد تالی ابن سینا یا فردوسی یا سهروردی یا حافظ و مولانا و میر داماد و بهزاد و خالقی و وزیری و بعدها شریعتی و سروش و.. نباشد؟
البته که در این میان بر قله نشستگان #هنر_زبان جایگاهی دیگر دارند و این جایگاه را البته سبب هاست از دیرسال تر بودنش گرفته تا قلع و قمع سایر هنرها به شیوه های مختلف ، و از همه گیری ذاتی اش تا امکان تحقق بیشترش گرفته تا انسی که طی قرون ذاتی شده است و..
باری سخن این بود که اگر #شجریان_بزرگ میگوید طلب کرده تا #فردوسی موسیقی آوازی شود و تمام عمر آن #طلب را با #تلاشی عاشقانه ، نستوه و آگاهانه پی جسته و... رسیده ( یا نرسیده؟!) از آرزوی هزاران هزار جان سوخته ای گفته که همگی از بن جان خواهان خدمتگزاری به فرهنگ ایران_فرهنگی هستند
حالا که #طوفان_غم کمی فرونشسته یاد داشتن چند نکته ضروری است.
۱- شجریان ( چونان همه ی پیشینیانش) به ما یاد داد کار کنید کار:
آنکه او شاهست او بیکار نیست
ناله از وی طرفه کاو بیمار نیست
بهر این فرمود رحمان ای پسر
کل یوم هو فی شأن ای پسر
اندر این ره می تراش و می خراش
تا دم آخر دمی فارغ مباش
۲- اکنون #شجریان #ماموریت_غیرممکن را با انجام رسانده او تاثیری شگرف در لایه های مختلف اجتماعی ، فرهنگی و سیاسی و.. ایران نهاده است چنانکه #ربنا ش به چالشی آنچنان مبدل میشود که قدرتمندترین فرد سیاسی کشور را مجبور میکند درباب آن تذکر بدهد.
اما قضاوت تاریخ حکم دیگری است. تاریخ در معنایی خود #قیامت است. وقتی خورشید رستاخیز که آگهی است طالع تر شود ابعاد نهان افراد و ماجراها را بیشتر آشکار میکند و همگان از خویش و دیگران چیزها خواهند دید که قبلا و در تاریکی و گرگ و میش دنیا نمی دیده اند و حالا میدانید چرا قبیله ی تاریکی گریزان است از قیامت_آگاهی و روز_قیامت که به تعبیر مولانا فرمود روز چون همه چیز آشکار میشود
باری #حضرت_استاد با جنون طلب ، خرد جستجو و همت پیگیری و تلاش را توأم کرد و اکنون پیکر خاکی را یله داده در کنار کاخ بلند حضرت فردوسی و.. دست و دل لرزان هزاران هزار انسان #مهرپرست محروم از عده و عده و وعده و بهره ، به آسمان دعا بلند است
إنا لا نعلمه الا خیرا
روانش شاد و کارهایش ماندگار و تاثیرگذار باد و دوستدرانش راهش را در حوزه های مختلف ادامه دهند و...
۳- و نکته ی مهمتری که باید و باید بدان توجه کنیم این است
گلبن حسنت نه خود شد دلفروز
ما دم همت بر او بگماشتیم..
بدین معنا که فردوسی بی همتا در کنار تمام فردانیتش محصول یاری و یاوری یک تاریخ است از نغمه ها و زمزمه هایی که ازین سینه ی سوزان بدان سینه ی گدازان ریخت پیش از آنکه خطی باشد و کتابی و از نوشته های #ودایی و اوستایی تا هزاران مهرستایی که این امانات را پاس داشتند و برگی برآن افزودند و نجاتشان دادند از چنگال پلید #اسکندران و #تازیان و..
از کتیبه ها و پوست نبشته ها ، سفال نگاشته هاو فلز نوشته و سکه ها و مهرها بگیر و بیا تا متون ارجمند پهلوی و بعدها چندین نهضت کتاب نگاری و ترجمه ( پیش و پس از اسلام)
کسی چه میداند از سغد تا خوارزم و از خلخ تا آمودریا ،از سمرقند و بخارا تا هرات و بلخ و توس و نشابور ، غزنه و لهاور تا طبرستان و سپاهان، از خراسان تا آران و آذربایجان، از مکران و کرمان تا اصطخر و فارس و خوزستان و #تیگره (دجله) جانها بر مجمر درد سوختند تا بوی خوش #اهورامزدای مهر به مشام جان مهرپرستان بنشیند.
باری فردوسی ها بزرگترین هنرشان این بوده که دانستند کجایند باید کجا باشند و چه کنند و عمر به خردمندی بر سر تحقق طلب خویش نهادند اما یادمان نرود برای پرتاب بلند تیری که آرش افکند برای دور کردن تاریکی و افزودن بر مرزهای #ایران_روشنایی، هزاران هزار دل سرخ از تپش وامانده بود وهزاران هزار دیده ی عاشق خون گریسته و بود هزاران هزار دست خداخواه به آسمان رفته بود. تا آرش تیر را بر گردوبنی دور بنشاندو نور بگستراند.
چنانکه هزاران نفر فردوسی را و حافظ را و.. اکنون شجریان را
و ما باید ببینیم تمام همراهانش را از خانواده اش تا همه ی آنان که روی در نقاب خاک کشیده اند و آنان که هستند و عمرشان پربرکت تر باد..
و باید یاد بگیریم هر جوانه ی کوچکی بزرگتر کردن این #سروسایه_فکن است و هر شعله ی خردی نیرو دادن به #خورشید_قیامت_ساز است.
تا کی به انتظار قیامت توان نشست
برخیز تا هزار قیامت به پا کنیم..
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان
#یادداشت_روز
#روزجهانی_معلم_و...
من سالهاست در کسوت معلمی زندگی میکنم و برخی عزیزان لطف داشتند و این دو سه روز تبریکاتی گفتند و اظهار محبت کردند.
نتوانستم یادداشت کوتاهی دراین باره ننویسم.
نخست اینکه هرگز خود را معلم ندانسته ام و بیشتر جستجوگری بوده ام در طلب دانش و بینش ، همیشه شاگردی بوده ام که زنده بودن واقعی ام را در یادگیری های تازه و دریافتهای نو تعریف کرده ام و در این میان گاه این دانشها یا آگاهی ها و دریافتها را برای عزیزانم به اشتراک گذارده ام. و شاهدش تمام همراهاني هستند که سالهاست در مقام استاد و شاگرد مرا بیش و کم میشناسند.
بسیاری از ایشان این جمله را بارها از من شنیده اند که متهم ردیف اول در وضع پیش آمده برای ایران را #معلمان دانسته ام و خواهان اشد مجازات برای ایشانم و خود را البته نخستین داوطلب میدانم .
از نقش پدران و مادران ،از نقش صداوسیمای تباه و ... نمیگذرم اما همیشه گفته ام و البته دیده ام که نقش معلم در به مسیر انداختن متعلم چقدر بزرگ است . چه به راه رستگاری و چه در کژراهه ی سیاهکرداری..
برای ناتوانی معلمان در به حرکت انداختن شاگردان البته دلایل فراوان است و اصلی ترینش #فقر است.
فقر مادی که به گونه ای عمدی به طبقه ی فرهنگیان ( در تمام سطوح و اشکال) بصورت برنامه ریزی شده تحمیل میشود از همین مصایب است . غالب معلمان آ.پ ، معلمان دانشگاه، معلمان موسیقی ، معلمان همه ی رشته های فلسفی و هنری و.. در جامعه ای زندگی میکنند که به دست واسطه گرها و دلالها مدیریت میشود .
جنس فرهنگ و فکر و هنر اساسا از جنس تولید است و تولید در جامعه ای که مدیرانش دلال اند ،منفور است.
پخته خواری و زیست انگل وار هدف غایی دلال است و البته که باید سازوکار جامعه را طوری شکل بدهد که کسی به فکر تولید نباشد این است که در جامعه ی ما تمام تولیدکنندگان سیاه روز میشوند اما دلالها فرمانروا و کامروا..
طبعا زیرساخت تولیدات کشاورزی و صنعتی و .. تولید علم و اندیشه است ، کاری که باید بنایش در دبستانها و دانشگاهها گذاشته شود و میبینیم معلمی که هم از نظر مادی فقیر است و هم از نظر فکری ،کارش نهایتا میشود دلالی یک سری اطلاعات تباه، که نه به درد دنیا میخورد نه آخرت ، و البته که به درد دلالهای کنکور و غربیانی که نیازمند کارگران پر اطلاعات فنی و علمی هستند میخورد.
آنچه در مدارس و دانشگاهها تحمیل میشود به بچه های ما مشتی یاوه گویی پریشان است که نه مهارت زندگی ایجاد میکند نه توانایی جسمانی و علمانی و حکمانی پدید میاورد . حتا حفظ و به خاطر سپردن بهترین نکات علمی و تربیتی و اخلاقی راه بجایی نمیبرد و به پفی فرومی میرد اگر توام با ایجاد روحیه ی #نه_گفتن نباشد.
نقد و تحلیل در واقع ایجاد مهارت نه گفتن هاست به کاستی ها وگسترش دادن درستی ها
اگر جامعه ی ما در قامت شخص یا اجتماع دارد درجا میزند دقیقا بدین سبب است که معلمان نتوانسته اند نسلی مطالبه گر آنهم در مسیرهای علمانی_حکمانی پدید آورند.
و البته که گفتمان مسلط این عرصه ها وقتی مبتنی بر عبودیت است و چنین چیزهایی را نمیپسندد .
علت ستیز صدها ساله ی فقیهان با عارفان در همین ظریفه نهفته است . فقیه از چهارچوب حرف میزند عارف از راه. فقیه مدرسه از صلبیت و قطعیت میگوید و عارف از سیر و سلوک . یکی ماندن است دیگری رفتن ،یکی واسطه است و دلال ،دیگری مولد است و فعال.
فقیه از عابد میگوید و عبودیت ، عارف از عاشق میگوید و عشوقیت ..
و نگاه حاکم بر تمام جنبه های این مملکت دهه هاست نگاهی فقیهانه ی متکی بر ظاهر است.
هرچند بنظرم ترکیب ولی_فقیه میخواسته بعد ولایت باطنی و مفهوم حرکت و سلوک را بگنجاند در این سازه... اما نتیجه و آنچه که عیان است چه حاجت به بیان است؟
باری سخنم این بود. مدتها به ما میگفتند: به گرسنگان ماهی ندهید، ماهی گیری یاد بدهید. یکی دو دهه نشئه ی این سخن بودیم در حالیکه باز کلاه دیگری سرمان میگذاشتند بزرگتر از قبل ، این حرف استوار به یک پیش فرض از دوره ی شکار است پیش فرض اینکه ماهی هست و تو باید مهارت ماهیگری داشته باشی، در حالیکه هیچ ماهی ای وجود نداشت . باید به ما میگفتند نه ماهی بده نه ماهیگیری یاد بده تو باید راه پرورش ماهی را یادبگیری ...
کاری که البته الان نیز به کار نمی آید چون کسانی کامیاب می شوند این روزها که راه #ساختن_ماهی را کشف کرده اند..
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazrestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#روزجهانی_معلم_و...
من سالهاست در کسوت معلمی زندگی میکنم و برخی عزیزان لطف داشتند و این دو سه روز تبریکاتی گفتند و اظهار محبت کردند.
نتوانستم یادداشت کوتاهی دراین باره ننویسم.
نخست اینکه هرگز خود را معلم ندانسته ام و بیشتر جستجوگری بوده ام در طلب دانش و بینش ، همیشه شاگردی بوده ام که زنده بودن واقعی ام را در یادگیری های تازه و دریافتهای نو تعریف کرده ام و در این میان گاه این دانشها یا آگاهی ها و دریافتها را برای عزیزانم به اشتراک گذارده ام. و شاهدش تمام همراهاني هستند که سالهاست در مقام استاد و شاگرد مرا بیش و کم میشناسند.
بسیاری از ایشان این جمله را بارها از من شنیده اند که متهم ردیف اول در وضع پیش آمده برای ایران را #معلمان دانسته ام و خواهان اشد مجازات برای ایشانم و خود را البته نخستین داوطلب میدانم .
از نقش پدران و مادران ،از نقش صداوسیمای تباه و ... نمیگذرم اما همیشه گفته ام و البته دیده ام که نقش معلم در به مسیر انداختن متعلم چقدر بزرگ است . چه به راه رستگاری و چه در کژراهه ی سیاهکرداری..
برای ناتوانی معلمان در به حرکت انداختن شاگردان البته دلایل فراوان است و اصلی ترینش #فقر است.
فقر مادی که به گونه ای عمدی به طبقه ی فرهنگیان ( در تمام سطوح و اشکال) بصورت برنامه ریزی شده تحمیل میشود از همین مصایب است . غالب معلمان آ.پ ، معلمان دانشگاه، معلمان موسیقی ، معلمان همه ی رشته های فلسفی و هنری و.. در جامعه ای زندگی میکنند که به دست واسطه گرها و دلالها مدیریت میشود .
جنس فرهنگ و فکر و هنر اساسا از جنس تولید است و تولید در جامعه ای که مدیرانش دلال اند ،منفور است.
پخته خواری و زیست انگل وار هدف غایی دلال است و البته که باید سازوکار جامعه را طوری شکل بدهد که کسی به فکر تولید نباشد این است که در جامعه ی ما تمام تولیدکنندگان سیاه روز میشوند اما دلالها فرمانروا و کامروا..
طبعا زیرساخت تولیدات کشاورزی و صنعتی و .. تولید علم و اندیشه است ، کاری که باید بنایش در دبستانها و دانشگاهها گذاشته شود و میبینیم معلمی که هم از نظر مادی فقیر است و هم از نظر فکری ،کارش نهایتا میشود دلالی یک سری اطلاعات تباه، که نه به درد دنیا میخورد نه آخرت ، و البته که به درد دلالهای کنکور و غربیانی که نیازمند کارگران پر اطلاعات فنی و علمی هستند میخورد.
آنچه در مدارس و دانشگاهها تحمیل میشود به بچه های ما مشتی یاوه گویی پریشان است که نه مهارت زندگی ایجاد میکند نه توانایی جسمانی و علمانی و حکمانی پدید میاورد . حتا حفظ و به خاطر سپردن بهترین نکات علمی و تربیتی و اخلاقی راه بجایی نمیبرد و به پفی فرومی میرد اگر توام با ایجاد روحیه ی #نه_گفتن نباشد.
نقد و تحلیل در واقع ایجاد مهارت نه گفتن هاست به کاستی ها وگسترش دادن درستی ها
اگر جامعه ی ما در قامت شخص یا اجتماع دارد درجا میزند دقیقا بدین سبب است که معلمان نتوانسته اند نسلی مطالبه گر آنهم در مسیرهای علمانی_حکمانی پدید آورند.
و البته که گفتمان مسلط این عرصه ها وقتی مبتنی بر عبودیت است و چنین چیزهایی را نمیپسندد .
علت ستیز صدها ساله ی فقیهان با عارفان در همین ظریفه نهفته است . فقیه از چهارچوب حرف میزند عارف از راه. فقیه مدرسه از صلبیت و قطعیت میگوید و عارف از سیر و سلوک . یکی ماندن است دیگری رفتن ،یکی واسطه است و دلال ،دیگری مولد است و فعال.
فقیه از عابد میگوید و عبودیت ، عارف از عاشق میگوید و عشوقیت ..
و نگاه حاکم بر تمام جنبه های این مملکت دهه هاست نگاهی فقیهانه ی متکی بر ظاهر است.
هرچند بنظرم ترکیب ولی_فقیه میخواسته بعد ولایت باطنی و مفهوم حرکت و سلوک را بگنجاند در این سازه... اما نتیجه و آنچه که عیان است چه حاجت به بیان است؟
باری سخنم این بود. مدتها به ما میگفتند: به گرسنگان ماهی ندهید، ماهی گیری یاد بدهید. یکی دو دهه نشئه ی این سخن بودیم در حالیکه باز کلاه دیگری سرمان میگذاشتند بزرگتر از قبل ، این حرف استوار به یک پیش فرض از دوره ی شکار است پیش فرض اینکه ماهی هست و تو باید مهارت ماهیگری داشته باشی، در حالیکه هیچ ماهی ای وجود نداشت . باید به ما میگفتند نه ماهی بده نه ماهیگیری یاد بده تو باید راه پرورش ماهی را یادبگیری ...
کاری که البته الان نیز به کار نمی آید چون کسانی کامیاب می شوند این روزها که راه #ساختن_ماهی را کشف کرده اند..
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazrestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹