⭕️⭕️⭕️ جلوههای_جنون
#نوسروده
دیگر چه فرقی میکند
که این پرنده بخواند یا نه
که این ترانه بماند یا نه
وقتی درخت به جای آنکه آشیانه
دار میشود
وقتی نهیب فاجعه در نعرههای اهرمن فقر
از بام تا به شام
تکرار میشود..
آه ای خدایگان
در عصر انحطاط مطلق انسان
در سرزمین من
چه فرق دارد برای لبهای نوجوان
پیوند با لطافت باران و آفتاب
یا تجاوز با سنگآهن مذاب؟
نه، هیچ چیز، هیچچیز
فرقی نمیکند
آغوش خاک را و آب را
یا سنگلاخ سراب را
آن روزها که دستهای تو چشمهسار بود
آن روزها که چشمهات آیینهدار بود
باید از دستهات میساختم یکی لانه
یا از چشمهات هزار آیینه خانه
حالا که دستهات کجا؟
حالا که چشمهات چرا؟
چه فرق میکند این دل
- انبار کینهزار خدایان بیمصرف
پتپد یا نه...
#محسن_بارانی اردیبهشت ۱۴۰۳
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#نوسروده
دیگر چه فرقی میکند
که این پرنده بخواند یا نه
که این ترانه بماند یا نه
وقتی درخت به جای آنکه آشیانه
دار میشود
وقتی نهیب فاجعه در نعرههای اهرمن فقر
از بام تا به شام
تکرار میشود..
آه ای خدایگان
در عصر انحطاط مطلق انسان
در سرزمین من
چه فرق دارد برای لبهای نوجوان
پیوند با لطافت باران و آفتاب
یا تجاوز با سنگآهن مذاب؟
نه، هیچ چیز، هیچچیز
فرقی نمیکند
آغوش خاک را و آب را
یا سنگلاخ سراب را
آن روزها که دستهای تو چشمهسار بود
آن روزها که چشمهات آیینهدار بود
باید از دستهات میساختم یکی لانه
یا از چشمهات هزار آیینه خانه
حالا که دستهات کجا؟
حالا که چشمهات چرا؟
چه فرق میکند این دل
- انبار کینهزار خدایان بیمصرف
پتپد یا نه...
#محسن_بارانی اردیبهشت ۱۴۰۳
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#هذیان_های_مرتب
با ناخنهایی از جنس الماسهای هند
خاک تن مرا
شخممیزند
زنی
که نخستین کشاورز تاریخ جهان است
در کنارهی جیحون
او تمامی حیوانات را
اهلی کردهاست
از فرغانه تا دجله
و تمام گیاهان را در دامن خویش میپرورد
از سند تا به قفقاز
گلها رنگهای بیکران خویش را
بر رشتههای دست باف او
تسلیم میکنند
تا من روی بهشت ترین فرشهای جهان
عریان بخوابم
و تنم سرخ ترین
زمین زمان بشود
اینجا زنی است که مادر حواست
مرا به باغ تن خویش دعوت کردهاست
تا از من پدر آدم بسازد
کاش دستهاش دستهاش
دوباره تن مرا از تند بادهای خورشیدی بپردازد
تا گرم تر شود
هر زمینی که مادر حواست
تبریز باشد سپاهان یا شیراز...
#محسن_بارانی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
با ناخنهایی از جنس الماسهای هند
خاک تن مرا
شخممیزند
زنی
که نخستین کشاورز تاریخ جهان است
در کنارهی جیحون
او تمامی حیوانات را
اهلی کردهاست
از فرغانه تا دجله
و تمام گیاهان را در دامن خویش میپرورد
از سند تا به قفقاز
گلها رنگهای بیکران خویش را
بر رشتههای دست باف او
تسلیم میکنند
تا من روی بهشت ترین فرشهای جهان
عریان بخوابم
و تنم سرخ ترین
زمین زمان بشود
اینجا زنی است که مادر حواست
مرا به باغ تن خویش دعوت کردهاست
تا از من پدر آدم بسازد
کاش دستهاش دستهاش
دوباره تن مرا از تند بادهای خورشیدی بپردازد
تا گرم تر شود
هر زمینی که مادر حواست
تبریز باشد سپاهان یا شیراز...
#محسن_بارانی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#جلوه_های_جنون
دلگیر
دلگیر
دلگیر
دلگیرتر از آخرین روستای متروک
در ابریترین شمال خستهی گیلان
رها شده در انتهای درهی یک پاییز جاودان
درهای بی انتها و
فانوسی لرزان
در دستانی پیر
غمم بم
زخمم رودبار
ماتمم تهران
نه راهی به من میرسد
نه از من به جایی، راهی
نه نالهای که سودا کنم
با آهی
فقط گاهی
یاد مبهم نگاهی
میافتد بر درگاه چوبی این خانه
دری بسته
سقفی شیرازه از هم گسسته
و ...
پنجرهای شکسته....
#محسن_بارانی
۳۰اردیبهشت ۱۴۰۳
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
دلگیر
دلگیر
دلگیر
دلگیرتر از آخرین روستای متروک
در ابریترین شمال خستهی گیلان
رها شده در انتهای درهی یک پاییز جاودان
درهای بی انتها و
فانوسی لرزان
در دستانی پیر
غمم بم
زخمم رودبار
ماتمم تهران
نه راهی به من میرسد
نه از من به جایی، راهی
نه نالهای که سودا کنم
با آهی
فقط گاهی
یاد مبهم نگاهی
میافتد بر درگاه چوبی این خانه
دری بسته
سقفی شیرازه از هم گسسته
و ...
پنجرهای شکسته....
#محسن_بارانی
۳۰اردیبهشت ۱۴۰۳
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#جلوه_های_جنون
بارانها یکریز
سرد، غمانگیز
فصلها، همه
پاییز
عصرها، همه
غروب جمعه
جمعهی سیزدهبهدر
ابرها خیمهی اندوه
درختها انجماد ساکت و انبوه
آرزوها باریک باریک
به نازکای مو...
«کوچهها تاریک و
دوکونا بستس... »
#محسن_بارانی ۶خرداد ۱۴۰۴
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
بارانها یکریز
سرد، غمانگیز
فصلها، همه
پاییز
عصرها، همه
غروب جمعه
جمعهی سیزدهبهدر
ابرها خیمهی اندوه
درختها انجماد ساکت و انبوه
آرزوها باریک باریک
به نازکای مو...
«کوچهها تاریک و
دوکونا بستس... »
#محسن_بارانی ۶خرداد ۱۴۰۴
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from محسن یارمحمدی
#غزل_پریشانی از #محسن_بارانی
یک شب که دور از چشمهایت خواب میدیدم،
سیب گنه از چشمه ی مهتاب می چیدم،
همپای یک خورشید در نه توی غار غم
در انحنای بالهای ی خسته تابیدم
میرفتم از خود تا تو، تا آغوش دلتنگی،
آنجا غزل_گل_دردهای بوسه را چیدم
یک تا افق اندوه در شط گلویم بود
وقتی که تا آواره ی دریات رقصیدم
بغض غزلهایی که در این سینه یخ بسته
آنجا به گرمای نگاه گریه بخشیدم
رفتم، نبودی در خم تنهایی یک باغ
بودم ندیدی رقص هایی را که من بیدم
ضحاک در تیغ اره های درد می خندید
آن شب که من در گریه های تلخ خندیدم
سبز فریدون هم مرا رویا نخواهد شد
انگار کن از خاندان زرد جمشیدم
بر باد نسیان رفته ام تا خاک و خاکستر
در آتش ذکری که من تا آب جاویدم
یک عمر اهل آشتی بودم ولی یک عمر
با سرنوشتی تیره و بیهوده جنگیدم
هرچند شیطانی کهن فرمانروایم بود
در خلسه ی اخلاص های تازه روییدم...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
یک شب که دور از چشمهایت خواب میدیدم،
سیب گنه از چشمه ی مهتاب می چیدم،
همپای یک خورشید در نه توی غار غم
در انحنای بالهای ی خسته تابیدم
میرفتم از خود تا تو، تا آغوش دلتنگی،
آنجا غزل_گل_دردهای بوسه را چیدم
یک تا افق اندوه در شط گلویم بود
وقتی که تا آواره ی دریات رقصیدم
بغض غزلهایی که در این سینه یخ بسته
آنجا به گرمای نگاه گریه بخشیدم
رفتم، نبودی در خم تنهایی یک باغ
بودم ندیدی رقص هایی را که من بیدم
ضحاک در تیغ اره های درد می خندید
آن شب که من در گریه های تلخ خندیدم
سبز فریدون هم مرا رویا نخواهد شد
انگار کن از خاندان زرد جمشیدم
بر باد نسیان رفته ام تا خاک و خاکستر
در آتش ذکری که من تا آب جاویدم
یک عمر اهل آشتی بودم ولی یک عمر
با سرنوشتی تیره و بیهوده جنگیدم
هرچند شیطانی کهن فرمانروایم بود
در خلسه ی اخلاص های تازه روییدم...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#پریشان_سرودها
- به همهی همراهانی که راه خویش گرفتند..
با بالهای خسته
رهاشده از قفس
رؤیایی ساخته بودی مرا
فراتر از دایرهی هرهوس
آنگونه که دل بخواهد و
چشم
بیاراید
دورتر از دستهای هرکس
- بستنی قیفی ابر بر زمینهی آبی-
بتی میشدم و آنگونه که میگفتند: سرابی
- من دستهایی را نگهمیدارم
که به دلخواه پناهبگیرند در دستهایم
مردد بودی
چنانکه از آغاز
دستهایات گاه بیقرار گریز
و گاه در خلأ خالی آدمها
در پی دستاویز
تبر به دست گرفتم
آن بتی که خویش را شکست
من بودم
دستهایت از تعهدی که نبود رست
رها شده از قفسهایت
از آن سوی آسمان
هنوز میشنوم نفسهایت ...
#محسن_بارانی ۱۲خرداد ۱۴۰۳
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
- به همهی همراهانی که راه خویش گرفتند..
با بالهای خسته
رهاشده از قفس
رؤیایی ساخته بودی مرا
فراتر از دایرهی هرهوس
آنگونه که دل بخواهد و
چشم
بیاراید
دورتر از دستهای هرکس
- بستنی قیفی ابر بر زمینهی آبی-
بتی میشدم و آنگونه که میگفتند: سرابی
- من دستهایی را نگهمیدارم
که به دلخواه پناهبگیرند در دستهایم
مردد بودی
چنانکه از آغاز
دستهایات گاه بیقرار گریز
و گاه در خلأ خالی آدمها
در پی دستاویز
تبر به دست گرفتم
آن بتی که خویش را شکست
من بودم
دستهایت از تعهدی که نبود رست
رها شده از قفسهایت
از آن سوی آسمان
هنوز میشنوم نفسهایت ...
#محسن_بارانی ۱۲خرداد ۱۴۰۳
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#جلوه_های_جنون
آه ناصری،
زمین من چه ربطی به آسمان تو داشت
که باید سرخ میشد
تا انسان به ملکوت درآید؟
هم با خون تو
پدرم، چونان تو،
از آسمان نیامده بود
تبار از گیاه داشت
و من زمین را
سبز میخواستم
و همچون پدرم
هرجا که میرسیدم
درخت میکاشتم
تو آمدی و از آسمان گفتی
درختهای من دار شد
دارها بسیار
تا قرنها قرن
دوستان و دشمنانت
در فلسطین وجود
از شرق تا به غرب
کودکان را شبانه روز
راهی ملکوت آسمان کنند ...
#محسن_بارانی خرداد ۱۴۰۳
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
آه ناصری،
زمین من چه ربطی به آسمان تو داشت
که باید سرخ میشد
تا انسان به ملکوت درآید؟
هم با خون تو
پدرم، چونان تو،
از آسمان نیامده بود
تبار از گیاه داشت
و من زمین را
سبز میخواستم
و همچون پدرم
هرجا که میرسیدم
درخت میکاشتم
تو آمدی و از آسمان گفتی
درختهای من دار شد
دارها بسیار
تا قرنها قرن
دوستان و دشمنانت
در فلسطین وجود
از شرق تا به غرب
کودکان را شبانه روز
راهی ملکوت آسمان کنند ...
#محسن_بارانی خرداد ۱۴۰۳
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#دردستان
این بلاهت بیکرانه و ژرف
چنان تهی بود از معنا
که هیچچیز
توان پرکردنش را نداشت
( دستهای کوچکت
آرام ، بیقرار
با مضراب رقصهای پر از درد
بر درگاه سرود ِ سنتور و ساز میرقصد )
#محسن_بارانی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
این بلاهت بیکرانه و ژرف
چنان تهی بود از معنا
که هیچچیز
توان پرکردنش را نداشت
( دستهای کوچکت
آرام ، بیقرار
با مضراب رقصهای پر از درد
بر درگاه سرود ِ سنتور و ساز میرقصد )
#محسن_بارانی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#کوتابلندآه
- از پیدا و نهان
چه چیز بهتر بود از تمام چیزهای جهان؟
- یک کلمه؛
نان
- و نیز بهتر از آن؟
- باز هم نان
نانی که میبری
از برای دیگران...
#محسن_بارانی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
- از پیدا و نهان
چه چیز بهتر بود از تمام چیزهای جهان؟
- یک کلمه؛
نان
- و نیز بهتر از آن؟
- باز هم نان
نانی که میبری
از برای دیگران...
#محسن_بارانی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#جلوه_های_جنون
کودکی من
پر از صدای گلوله و بمب است
و نوجوانیام از غرش خمسه خمسههای همیشه؛
«مدام پر میشه»
خوابهای جوانیام از فریادهای «مرگ ...»
آماس کرده است
و کابوس گورهای بی نشانه و تنهای ناکجا
و تیرهای غیب
که نمیدانم
از کمان کدام خدا
به سینهی انسان
تقدیم...
راستی
تقویم من پر است از طناب و خنجر و چاقو
و هزار جهنم سوال دارم من ؛
- چهگونه میتوان بر یک تن
تن پروانهای که آخ
بیست و چند ضربهی چاقو کاشت؟
یا به جمجمهی جمعهها که «روز بدی بود»
دشنههای پیاپی، میلههای آهن کاشت؟
- آی شمایان که به راست یا به دروغ
نام نسل شما زد گذاشتند
(یا ضد گذاشتند؟!) ،
ما از آ
شروع کردهایم و با شما
به آخر این الفبا
رسیدهایم
سخت نگیرید
خوب بنگرید و
الفبایی بهتر بسازید
مبادا
دوباره بر سر آ
نقطه از سر خط ....
#محسن_بارانی تیر ۱۴۰۳
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
کودکی من
پر از صدای گلوله و بمب است
و نوجوانیام از غرش خمسه خمسههای همیشه؛
«مدام پر میشه»
خوابهای جوانیام از فریادهای «مرگ ...»
آماس کرده است
و کابوس گورهای بی نشانه و تنهای ناکجا
و تیرهای غیب
که نمیدانم
از کمان کدام خدا
به سینهی انسان
تقدیم...
راستی
تقویم من پر است از طناب و خنجر و چاقو
و هزار جهنم سوال دارم من ؛
- چهگونه میتوان بر یک تن
تن پروانهای که آخ
بیست و چند ضربهی چاقو کاشت؟
یا به جمجمهی جمعهها که «روز بدی بود»
دشنههای پیاپی، میلههای آهن کاشت؟
- آی شمایان که به راست یا به دروغ
نام نسل شما زد گذاشتند
(یا ضد گذاشتند؟!) ،
ما از آ
شروع کردهایم و با شما
به آخر این الفبا
رسیدهایم
سخت نگیرید
خوب بنگرید و
الفبایی بهتر بسازید
مبادا
دوباره بر سر آ
نقطه از سر خط ....
#محسن_بارانی تیر ۱۴۰۳
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹