نیازستان
1.57K subscribers
792 photos
107 videos
132 files
234 links
به ایران:
قسم به موی تو و گیسوان بر بادت
غریق آتش نسیان نمی‌شود یادت..
(حوصله دارید هم‌راه شوید)

ارتباط با ادمین
@Mohsenbarani_niyaz
Download Telegram
#یادداشتهای_پریشانی
#بازگشت_به_کلمه
#سخن فارسی( طرح و برنامه، اندیشیدن، آگاهی، ستودن، سرزنش، عشق، امید و..) و #لوگوس یونانی(که آلفا و امگا است نطق، اندیشه ،مولفه ی هستی، روح و..) و همین واژه در #عبری و #عربی میشود #کلمه ( زخم زدن، پدید آوردن ،گفتن، نطق کردن ،زبان، اندیشه و..) آنقدر در این سه ساحت وجودی انسان( آریایی، سامی و هلنی) ستایش شده که گویی خداست
هیچ‌ کتاب سترگی در فارسی بویژه در ادوار نخستین نمی یابید که یا آغازش با ستایش سخن همراه نباشد یا تداومش و یا فرجامش.
دو هزار و‌پانصد سال است اهالی آکادمیای یونان در باره ی لوگوس می گویند و کتاب مقدس از کلمه می گوید که در آغاز بود و نزد خدا بود و خود خدا بود و قرآن بنای شدن را در سخن #کن خلاصه میکند که کلام است و با فرمان #إقرأ آغاز میشود و پر است از قال یقول قل
آنگونه که می‌بینید سخن، لوگوس، کلمه، نطق آنقدر بال و پر گسترده ای دارند که بتوانند از عرش تا فرش را در بر بگیرند
این است که میتوان آن را خرد دانست و عقل که در شکل به فعل درآمده اش سخن است و نطق
و داستان ربط این دو و نوع این ربط میرود به همان ربط خدا و خلق
وجود نخستین در وجود دومی متجلی و متبلور است و بود دومی معرف بود اولی است و این دو چنان به هم آمیخته اند که یکی اند

آنچنان معمور و باقی داشتت
تا که دهری از ازل پنداشتت

این است که هنوز ندانسته ایم که اندیشه زبان است یا زبان اندیشه و..خوش بازی ای است این بازی حیرانی
و منظورم ازین یادکردها چه بود؟!
اینکه #انسان کلمه است و زبان و اندیشه، مگر حضرتش باز نگفته بود :
ای برادر تو همه اندیشه ای
یا؛
بود آدم دیده ی نور قدیم
یا
آدمی بر قدر یک تشت خمیر
برفزود از آسمانها و اثیر
و هرچه انسان کلمه تر انسان تر و مشرف تر بر سرزمین وجود
ما برای #شدن هیچ چاره ای نداریم جز بازگشت به #کلمه ، کلمه آنگونه هستند چنانکه در این جا #شی ء همان #کلمه است و شیئیت همان کلام و # و خواست؛ اللهم أرنی الاشیاء کما هی چقدر رازآلود است
کأنه گوینده می دانسته نمود کلمه و شئی، با #بودش فاصله دارد و گاه متعارض است و متضاد
و نگفت بگذار ببینم گفت: من را #بنمایان چه رازی است در رأی و رویا؟!که این جا نشسته یعنی این دیدن از جنس رویا است یعنی نوع دیدنی که فاصله گرفته از زمین تن نه که گسسته باشد. فاصله دارد و بسیار هم فاصله دارد اما باز پایش در گل تن است‌
باری گویا دیدن اصیل و رؤیت اصل کلمات و اشیاء در عالم رویا امکان پذیر است عالمی میان زمین و آسمان
حال کمی می توان درک کرد که ستایش اینهمه ای حکمای ایرانی بر مستی از چه روست
مستی (نه بدمستی) انسان را میرساند به یک تعلیق یک آونگ شدن میان بود و نبود و اینجا مقام کشف است
عشق که سکرآورترین می هستی است اینجا حضوری مطلق دارد و عشق توام با فاصله در بعد زمان و مکان شراب را کهن تر و کارا تر میکند‌. این می تو را از تو می ستاند اما به او نمی رساند و اینجا میعاد #کشف است
جایی که اشیا و کلمات بر تو عریان میشوند آنگونه که تا جانشان آشکار میشود بر تو
پناه بردن به شراب و مواد و سکس در واقع درخواست همین #موقع است چون در همه انسان به جایی میرسد که #هست_و_نیست و چیزی که وجودی هستی است برای لحظاتی و دقایقی توسط انسان لمس میشود
حال می توان اصطلاح بی باده مست بودن و مدام مست بودن را از زاویه ای دیگر دید
نماز هم اصلش همین لحظات پیوند با عالم رویایی و عریانی است و #مواقعی که شیی از اشیا یا کلمه ای از کلمات رخسار برمیدارد از چهره ی خویش و حال میتوان سخن آن پیر را بهتر فهمید؛خوشا آنانکه دایم در نمازند
سخن این است انسان سالک باید دست کم روزی پنج بار در چنین #موقعی قرار بگیرد و جان کلمه را ببیند
و کار شیطان هیچ نیست جز پنهان کردن رخسار کلمات و اشیا یا #دگرنمود آنها چرا که دگر شدن واژه دگر شدن همه ی هستی است.
دروغ که اینهمه منفور فرهنگ ایران است ازین رو نیز هست که اهریمن بود همه چیز را به زمینی میبرد که نمودش چیز دیگر شود
خشم، آز ، شهوت و..همان زمینهایی هستند که #بودها را #نابود میکنند آنهم از راه #استحاله
همه چیز در ساحتی بر ما گشوده میشود و هرچه آن ساخت مال آن چیز باشد عریانی آن چیز بر ما راستین تر است و تمام کسانی که واژگان را به ساحتی دیگر میکشانند بی شک سربازان ابلیس اند.
استعاره ای که از ازل یک خواست داشت؛ #اغوای_بنی_آدم #غوایة چه دلبری_شیطانی_ای را درخود نهفته و میبینید چه ظرافت شگفتی دارند کلمات وقتی می نشینند در ساحت خویش
ما هیچ چاره ای نداریم جز آنکه به سخن، لوگوس،کلمه و نطق برگردیم
اگر چهره ی راستین #پدر را بفهمیم مشکل حل است و چطور بفهمیم این چهره ی راستین است؟نگران نباشید کلمه بر کسی عریان میشود که او #شده باشد
چه کسب میتواند او بشود؟
هیچکس، اینجا تنها چیز معنا دار حرکت است رسیدن دایم در مقام عریانی محض دست ماندن دست کم تا هستیم در ساحت اینگونه بودن، ممکن نیست
(ادامه👇👇)
##یادداشت_های_پریشانی
#مجازستان

در اغلب کتب داستانی گذشتگان ما آنچه مهم است #استعاره است. اینکه واقعا متافور میتواند جایگزین استعاره شود باید درباره اش بحث و فحص کرد.
چون استعاره در علوم بلاغی ما در ذیل مجاز می آید چنانکه برخی علمای بلاغت کنایه را نیز جز مجاز آورده اند و این بسیار مهم است چون نهایتا به اینجا می رسیم که اصولا #بیان و زبان در بهترین و عالی ترین حالاتش نیز در مجاز شکل میگیرد و اساسا جهان ما ( زبان ) از آن رو که همیشه فاصله ای دارد با آنچه که #هست پس ما همیشه در #مجازستان زندگی میکنیم.
سخنم این نبود. این بود که مثلا داستانی هست در مثنوی و بسیاری آثار دیگر به این مضمون که اگر گرگی با آهویی آمیزش کنند و فرزندی پدید آید این فرزند گرگ‌‌ است یا آهوست؟ و پاسخ اینکه بگذارید بچه بزرگ شود از شیر بگیریدش و بعد بگذارید حسابی گرسنه شود بعد دربرابرش علف و استخوان بگذارید ببینید سمت کدام می رود و ..
ذهن های خوگر و معتاد به عوالم عادی وقتی به این متن تماما استعاری نگاه کنند یا یک شوخی کودکانه می بینندش یا چرا که چنین چیزی علمی نیست یا نهایتا میگویند خب نی خواهد بگوید آن ژنی که در بچه غالب است نشان میدهد که بچه به سمت کدام والد مایل است و...
اما حقیقیت این است که موضوع بسیار بسیار پیچیده و عمیق است.
مثلا سوای پرداختن به نکته بسیار هولناک #قصه_پردازی شرقی و بویژه ایرانی و چرایی و چگونگی و نتایج و... میتوانم چند نکته ی گذرا را مطرح کنم
۱- الف با ب می آمیزد و این آمیزش محصولی دارد. این از اصلی ترین رمزهای جهان مثنوی است؛
از قران هرکسی چیزی خوری
وز قران هر قرین چیزی بری

چون ستاره با ستاره شد قرین
لایق هر دو اثر زاید یقین

چون قران مرد و زن زاید بشر
وز قران سنگ و آهن شد شرر

وز قران خاک با بارانها
میوه ها و سبزه و ریحانها

وز قران سبزه ها با آدمی
دلخوشی و بی غمی و خرمی..۲/۱۰۸۰~
این بحث بسیار مفصل و عمیق است فعلا به این اشاره کنیم که هرگاه یکی به یک دیگر برسد بی شک سه پدید می آید هرچه که باشند..
۲- داستان ما می گوید این فرزند حاصله #دوجنسی است درست مثل #آدم و کل داستان شرح حال ماست آن..
۳- برای شناخت راستین محصول باید گذاشت او به بلوغی برسد . بچه ی شیرخواره را نباید سنجید باید او در جهان زندگی کند و توانایی ها و دانایی ها و... به دست آورد
۴- این فرزند حالا بالغ را در شرایط عادی و مطمئن و آرام نمیشود تشخیص داد. قوه ی عاقله ی او میتواند در شرایط متعادل ، متعادل عمل کند چیزی را سرکوب کند و چیزی را برگزیند. برای شناخت او باید در موقعیتی قرارش داد که نه عقل متعلم (اسم مفعول) که عقل ذاتی آنچه من (غریزی) مینامم عمل کند. گرسنگی استعاره ای است برای فضا و رانه ای که #اوراق_شویی می کند در واقع نقاب های آگاهانه را کنار میزند
۵- انتخابی که فرزند میکند در چنین شرایطی بی_سبب است، صرفا از روی جنسیت است و این یعنی اصالت.
در نظر من کلیدی ترین #رمزواژه_ی_مثنوی #جنسیت است.
کافران چون جنس سجین آمدند
سجن دنیا را خوش آیین آمدند و...

۶- مولانا و بسیاری از اهالی معرفت ایران بسیار نتیجه گرایند‌. قبلا هم گفته ام، میگویند: نامها را نتایجشان معنا میکنند.
اوزوم و عنب و استافیل و.. ازین زاویه هم مورد توجه باید باشد‌.
بگذارید برای موضوع نتیجه و اهمیتش مثال روز بزنم :
#جنگ هرگز به معنای زدن در سر و صورت هم نیست. این به سر و صورت طرف زدن مثلا با بمب فقط و فقط یکی از شکلهای جنگ است‌
هدف جنگ چیست؟ ویرانی طرف مقابل.
خب حالا اگر شما بتوانی حتا با خدمت کردن به طرف مقابلتان او را تباه کنید جنگ را برده اید‌. در روزگار ما اساسا قرار نبوده مثلا آمریکا برسر ما موشک بزند قرار بوده ما را ضعیف، حقیر، خوار، نیازمند، پریشان و... کند و به انواع فروپاشی ها برساند خب حالا که جامعه ی ما به چنین وضعی رسیده جنگ صورت گرفته و پیروز هم مشخص است.
فرقی نمی کند شما که اید و کجایید؟ چه میگویید و چه اولویتهایی را در ظاهر فریاد میکنید همه ی اینها به تعبیر مولانا عرض است #جوهر کجاست؟
گفت شاهنشه، چنین گیر المراد
این عرضهای تو یک جوهر نزاد

این عرضهای نماز و روزه را
چون که لا یبقی زمانین انتفی..
باری سخن این بود که اولا هنوز داستان گویی کار است نه دادن اطلاعات تخت و اخته‌‌.. ما همچنان برای زنده ماندن خویش باید #شهرزاد باشیم و البته شهرزاد ها.. چون او فقط خویش را نجات نمی داد با هر قصه و هرشب در واقع یک زن ، یک زندگی دیگر را از کام مرگ بیرون می کشید و..
و اینکه باید به گونه ای دیگر با اینهمه داستان در فرهنگ ایران #مواجهه کنیم و وقت تنگ است و دارد دیر میشود...
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Khareji
Bomrani
#از_گونه_ی_دیگر

چیزی که #هست نشان از #ضرورتی دارد. ضرورت بودن...
انواع و اقسام سازها و آوازها و راک ها و جازها و.. هستند و بودنشان ضرورت داشته و دارد ..
می ماند مبحث اینکه وظایف صاحب مسندان فرهنگ کش ، علاقه مندان ، منتقدان و.. چیست؟! که داستان دیگریست..

گروه #بمرانی سیزده سالی است که فعالیت میکند و این یکی از کارهای این گروه است.

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_های_قرآنی
#در_شط_شطح

ای عزیز ، جهان را اقیانوسی دیدم به صورت نهان و سیارات در آن غوطه ور یافتم در هیأتی اعیان. غوطه ای که قرآن #تسبیح اش خواند و تسبیحی که شناوری و غوطه وری در دریاست و نتیجه اش پاکی و پالودگی ما ، که پالودگی ما پالودگی چشم جهان است و پاکیزه دیدن خداوند آن. با این وصف ، جهان چیزی نیست جز #مسبح (استخر) تمامی موجودات..

ما فرزند زمین و آسمانیم و فرزند خلق و خوی پدر دارد و مادر دارد...و بویژه پدر..
و ما نیز لاجرم غوطه می خوریم در مسبح وجود دراقیانوس هستی..
هستان در #هست می غلتند. به اعماق بی نهایت و تاریک فرو می روند و به زمانها زمان بالا می آیند، در معرض آفتاب تجلی چونان موج شکل می گیرند و رخ می نمایند و..
و این جهان، جهان صید هاست و همه صیاد.. و هستان مشغول بلعیدن این و آن..
همه صیادیم و همه صید..
و ما ، مردمان، در این میان شکارچی اعظم یم که هم صیاد خاکیانیم و هم صیاد آبیان. هم به #بر دام می افکنیم و هم به #بحر..
و در بحر الهی ماهیانند لایتناهی یکی همچون شکاری های خاک است تن را مدد می کند اما از جنس لطیف که #لحم_طریا. آن دگر را به سودای #آتنا_غدائنا می گیری حال آنکه نشانه است تا #عبدا_من _عبادنا و دیگری ماهی رنگین کمان که رنگباری درخشان، جان بخش بصر و لذت نظر که #تلذ_الاعین..
دیگری خلوت گاه جان تست. آنگاه که خسته میشوی از سالها خیرخواهی بی حاصل .
جان به خشم می آید و #مغاضبا دور میشوی از انسان های سیاه کار و به زیرکی توبه دار. و دل شکسته می شود از حکمت پرودگار تا بلعیده شوی در دهان #حوت_روزگار و در ظلمات ندا دهی و بشنوی #نجیناک_من_الغم ...
باری...
اگر به خشکی در شکاری یا بر دریا سواری به یاد دار که اینها شرح حال تست.
تو اعظم شکارچیان جهانی همین بود که گفت: همانی که در بند آنی..
اما من ، ای عزیز مرا هزار هزار ماهی زمینی و آسمانی به کار نیاید که من سلیمانم. مرا آن ماهی بایست که نقش خاتمش #لاینبغی _لاحد من بعدی است و زیر خاتمش ملک و ملکوت. اگر این ماهی بگیرم همه ی ماهیان فرمان کنندم مرا پروای هزار ماهی نیست آن یک ماهی ام باید.
هزار ماهی بگیر اگر نتوانی انگشتری خاص خویش به دست کنی قواد دو عالمی.
جهان داری به فرمانبرداری اما #حرمت زیر دست دیو است به بدکاری.
هیهات هیهات چه می‌شنوی عزیز..
تمام قلعه های جهان را فتح کن ولی آن تنها دژ را از یاد ببر. دژی که دوشیزگان اثیری اش بی تاب هماغوشی با تواند و باوری از باران نطفه های شور و شعور و شرف تو تا خدا خدا زیبایی بزایند و...
چه میکنی ای ملعون؟! دیو هرشب درمی آید بر همسران تو و ایشان را از پس مواقعه ای سخت همچون اره کردن تن، محصول چیزی جز خلأ نیست. درد زایمان بکشی و حباب برآید؟!
زینهار زینهار که دیو نه آمد_شد تو می داند و نه بارور کردن باکرگان معنا می تواند..
دوشیزگان اسیر را چه گناه که تو دور گشته ای از تنها ترین قلعه و دلخوشی به فتح قلعه های تهی و ماهیان می گیری که در جوف هیچ یک انگشتری حکم و حکمت نیست.
چند بار دوشیزگان چشم به راه تو بترسانند دیو را و او از ترس انگشتری به دریا بیندازد و تو در هر میدانی باشی الا تنها میدان جهان؟!
آن ماهی هرچه پیرتر شود کمتر به روی آب آید و لاجرم تو راست که بیشتر به اعماق ظلمات فرو روی.
او پیرتر و تو پیرتر هیهات هیهات او بالاتر آمدنش سخت دشوار و تو فرو رفتن تو جان شکار..
ای جمشید ای سلیمان
ای صیاد پیدا و نهان
دستی بجنبان...

الحمدلله اولا و آخرا
#محسن_بارانی عیدسعید فطر۱۴۰۰
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#شطحیات_زمینی
#یک_رمزگشایی_ساده

...و چون نیک بنگری ریشه و خاستگاه همه چیز #من است همه چیز از من شروع میشود.
و من، آنگاه که خویش را درمی یابد و درک میکند. درپی بقا و ماندن می ایستد. زیرا اشراف به معنای #بود، در واقع فهم #نبود نیز هست.
وجد و وجود به معنای یافتن است. پس، این یافتن مسبوق به نیافتن بود و نیز منجر به نیافتن می شود.
وجود چیزی است میان دو عدم.
و اما من انسان است که به عمیق ترین شکل این معنا را در می یابد.
این من که لذت #هست را چشیده نمی خواهد که نیست شود. بنابراین برای ماندن و بودن به تمامی #خواستن می شود.
اغلب انسانها بودن خود و ماندن خود را در سه چیز یافته اند؛
#قدرت، #ثروت و #شهرت ...
تمام سرکشان و علو طلبان دست به دامان این سه و ملتمسان این سه (التماس از لمس است) و خواهان به کابین در آوردن این سه عروس هستند. گویا با وصال ایشان است که انسان ماندگار می شود و... البته من با‌ رسیدن به این سه است که جمشید، فرعون ، نمرود ،ضحاک و.... می شود..
حالا فکر میکنم معنای #هبل را دریافته ام. بزرگترین و عجیب ترین بت در کعبه، به هیأت انسان،از عقیق سرخ با دستی شکسته و مفقود، که بجایش دستی از طلا ساخته بودند...
و بعد سه بت بزرگ و بسیار قابل احترام ؛ #لات ، #منات و #عزی.
عرب جاهلی اینان را دختران خدا میخواند.
یعنی مونث اند آنگونه که #قدرة، #ثروة و #شهرة... و یکی از معانی هبل را مردم بسیار طالب و خواهنده گفته اند.
حل نشد؟!
من، طالب قدرت ، ثروت و شهرت هستم تا بمانم و فرعون شوم.. به همین سادگی..
حالا احتمالا معنای سخن اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک را بهتر می توان دریافت. دشمن ترین دشمن تو‌ خود تست همان که فاصل دوپهلوی تست.( دو پهلو ؟!) (دو عدم؟!)
و باز می توان ازین منظر من ستیزی معرفت اندیشان شرق را دریافت و اینکه آخرین شهر عطار جان #فقر بود و #فنا...

#محسن_بارانی خرداد۱۴۰۰
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#شب_یلدا

مردم فلات ایران چند هزار سال است درجستجوی خورشید #مهر و زیبایی ایستاده اند.
ایرانیان دربلاخیز ترین نقطه ی جهان،قرنهاست تلاش میکنند تا آیین نور را پاس بدارند.
تاریخ دردخیز ما نیز راوی این تلاش است.
ما ایرانیان در چله های سرد و تیره ی هزاران زمستان به پیشواز میلاد خورشید رفته ایم.
چراکه تولد نور را در اوج سیاهی باور داشته ایم. و این سال ها بی شک از سیاه ترین ایام تاریخ این سرزمین است.
بیایید در سادگی آفتاب، شبی گرد هم آییم و فقط از امید و شادی و مهر حرف بزنیم.
باید گاهی، هرچه اهریمنی است کنار گذاشت حتا نبرد با اهریمن را در شکلهای پیشین. باید به گونه ای دیگر به گونه هایی دیگر هم با اهریمن ستیز کرد.
گرانی، آلودگی، جهل، تعصب، فقر، بیماری، مرگ، خودخداپنداری و...که جامعه ی ما غرق آن است، همه اهریمنی اند.
اهریمن وقتی #هست که ما ازو یاد میکنیم او از اینکه نقل و نُقل محافل ماست خرناس شهوت آلود رضایت میکشد.
بیایید هرچه اهریمنی را در مسلخ سکوت و بی توجهی به آنها اسیر کنیم. امشب را به راستی، شادی، شور، امید و.. سرمستی بگذرانیم چراکه طولانی ترین و سرد ترین شبهای سیاه هم در ایران به خورشید می رسند...
خورشیدی باشید...
یلداتان مبارک باد...

@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#هست_شب_آری_شب
کلام: اباذر غلامی #شوان (شب‌ها)
آهنگ و اجرا: جوما


لالای لای لای، بوخوس زای‌جان
تی چشمانَ بوشوم قوربان
نوکون زاری، نوکون ناله
نیگیر تی پِرِک بانه
می‌جان زای، بوخوس لای‌لای
نوکون گریه، بوخوس لای‌لای
بوخوس کی شب به سر آیه
سیاهی شه، سحر آیه
ای‌روز تی پِر آیه تی وَر
نهه تی سر خو زانو سر
کشه شانه تی مویانه
دهه ماچی تی جولانه
بوخوس تی درد مِره بایه
زمستان شه بهار اَیه
سیا ابران کنارَ وَن
حسابی لاتَوارَ وَن
دَتاوِه گول‌گول آفتاب
شُوان بیرین اَیه مهتاب
واگرده مورغ آزادی
پوراوِه همه جا شادی

فارسی:
لالای لای‌لای، بخواب بچه‌جانم
قربان چشمهایت بروم
زاری نکن، ناله نکن
بهانه نگیر برای پدرت
بچه‌جانم، بخواب لای‌لای
گریه نکن، بخواب لای‌لای
بخواب که شب تمام می‌شود
سیاهی می‌رود و سحر می‌آید
یک روز پدرت می‌آید پیش تو
سرت را می‌گذارد روی زانوی خودش
بر موهایت شانه می‌کشد
بر گونه‌هایت بوسه می‌دهد
بخواب، دردت به جانِ من
زمستان می‌رود، بهار می‌آید
ابرهای سیاه کنار می‌روند
حسابی پخش و پلا می‌شوند
آفتابِ درخشان می‌تابد
شبها مهتاب بیرون می‌آید
مرغ آزادی بر می‌گردد
همه‌جا پر از شادی می‌شود...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت‌های_قرآنی

#تقوا_و_متقین #پروا_و_پرواپیشه‌گان

...و همچنان آیات نخستین قرآن برایم شگفت‌آور است...
الم ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین..
... آن کتاب - که در بودش هیچ شکی نیست - ره‌نمای پرواپیشه‌گان است..
ذلک اشاره به دور -جدا از سخنانی که گفته‌اند- بیانگر فاصله ی همیشه‌گی قاری و مقروء نیز هست یعنی این کتاب همیشه چیزی برای کشف دارد، کسی بر آن محیط نمی‌شود.
کتاب بی‌شک‌ متن در معنای امروزین است و این که در منظر و مرئای انسان همه چیز متن است.
پیش‌تر نوشته‌ام #ابرمتن‌ی که انسان با آن روبه‌روست #هستان است. این هستان تمام چیزهایی است که انسان در قالب‌ی با ابزار و وسایل بسیار متعدد و متنوع باهاشان گلاویز میشود..
فهم چیستی و چه‌گونگی و چرایی همه چیز متن است. این همه چیز #کتاب است. اما انسان به خواندن ابزار خویش در راه خواندن کتاب هم قیام می‌کند. خود قرائت را هم قرائت می‌کند‌. و انواعی و دسته بندی برایش می‌سازد و.. به سراغ خود قاری هم می رود. این‌ها بدین جهت گفتم که بگویم کتاب مقروء همه‌ی اینهاست و البته کشفش کار یک نفر و یک دوره و یک .... نیست بنابراین اینها همیشه دور از دست‌اند پس ذلک می‌شوند.
در #بود این کتاب هیچ شم و تردیدی نیست ، در هر سطح و عمقی و برای هر ذی‌وجوی در هر سطح از دریافت این کتاب #هست. کتابی که ذاتش هدایت است اما برای تقوا‌پیشه‌گان.
بع گمانم تقوا ، پروا از هرچیزی است که تناسبی با شأن آدمی ندارد و درآمیختن با آن یا انجامش خرابی به بار می‌آورد.
آن‌چه گناه می‌گویند ( اثم ، ذنب، وزر ، سیئة و... ) موجب دورتر شدن از #راه است. همان راهی که در جهان یکی‌ست و آن راستی است.
و پیشتر از این آیات در «اهدنا» پذیرفته شده و پیش فرض قطعی مومن است.
می‌خواستم با این توضیحات بگویم: انسان در مقام انسان هرجا که باشد و هر زمان با پروا میتواند از کتاب هدایت بگیرد یک چیز خودکار و اتوماتیک است.
پروا هم سویه های مختلف دارد گاه من از چیزی دور می شوم که آن چیز یا کار مادون من است و گاه باید از چیزی و کاری دور شوم که آن ماوراء من است.
این دومی معمولا مغفول مانده و به گمانم زمینه‌ساز بسیاری از تباهی‌ها و سیاهی‌های جامعه ی ما در همین است.
وقتی به کسی کاری، شغلی ، مقامی ، منصبی و.. می‌دهند که او، در شأن آن‌ کارها نیست. فاجعه‌ای پدید می‌آید که جامعه‌ی ما سال‌هاست با آن ویران شده‌است.
انسان فرومایه‌ی دون‌پایه‌ای که وزنش بسیار اندک است نباید کاری را بپذیرد که در معرض بادهای سهمگین است. تولیدات این انسان حقیر، حقیر خواهد بود و فردا روزی که بادکی بوزد هم او و هم تولیداتش را خواهدبرد.
به گمان من عامل اصلی اوضاع ویران این ایام ما بی‌تقوایی از همین سنخ است. بسیاری از کارنادیده‌گان بر مناسبی منصوب شده‌اند که هم آن مناسب را تباه کرده اند و هم خودشان را..
شاید یک استاندار یک پارکبان می‌شد چنان حق کار را ادا می‌کرد که دنیا و اخرت‌مان بهتر می‌شد. اگر فلان دکتری گرفته ( به هر شکل) با همان دیپلمش می‌‌رفت یک کارکاه تولیدی راه می‌انداخت که درخور شان دوطرف ( کار و کارمند ) بود حتما اوضاع ما این نبود..
نیازی به مثال زدن از این مدیران بی‌تقوا نیست. کار سخت جای دگر است و آن این‌که ما باید تیم‌های کارآزموده‌ی دانا تشکیل دهیم تا مدیران باتقوا را پیدا کنند. همان‌ها که کار را ضایع نمی‌کنند....
@‌‌niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_های_پریشانی
- مژده ای دل که مسیحا نفسی آمده است یا؛
- این درخت‌ زنده است

وقتی در اوج دردهای غیرقابل تحمل خزان ۱۴۰۱ به اوضاع فکر می‌کردم و گه‌گاه با چشم و دهانی گشوده به حیرتی غیرقابل وصف با دوستان حرف می‌زدیم که چه شده و چه می‌شود؟
یک‌ جمله به ذهن و زبانم می‌رسید؛جامعه‌ی ایرانی از یک خط مفروض که نامش را #پوست_انداختن می‌دانم عبور کرده‌است. نمی‌دانم این خط موهوم شاید ترس بوده باشد.
ترس بزرگترین نیروی مقهور کننده‌ی انسان شاید بگویید مرگ بزرگترین است اما باور کنید ترس از مرگ ازخود مرگ مهیب تر است.
به هرحال ایران و ایرانی در این مدت از مرزی مهم و در تعبیر قرآنی‌اش از #عقبه‌ای درک نشدنی گذرکرده عقبه‌ای که #آزادی_گردن هاست
این سرزمین غم‌آلود که دست کم دویست‌سالی است درسودای فردایی بهتر درتب می‌سوزد و همه چیزی می‌گوید و همه کاری می‌کند،حالا وارد راه جدیدی شده.او که طی این دو سده به طُرقی دردناک بارها وبارها ناقص و کامل پوست انداخته این‌بار آن‌طور که بیشتر شبیه خودش است چنین کرده است.مردم از مرزی گذر کرده اند که بازگشت به پیش از آن ممکن نیست.بر خلاف همه‌ی زبل زرنگ‌ها یا کم خبران عجول که خواهان سرعت دادن به این گذرند بارها گفته و نوشته ام که بگذارید این غذا آرام آرام بپزد نکند شعله را زیاد کنید که مثل دفعه‌های پیشین یا غذای ناپخته بخوریم و رو دل کنیم یا بنشانندمان برسفره ی آشی سوخته و زغال شده که خوردنش جز سیاهی نتیجه‌ای ندارد
حالا و پس از گذر حدود نه ماه از #وقایع_اتفافیه من بیشتر از پیش به مردم ایران امیدوارم و فردا را بی هیچ شکی روشن‌تر و زیباتر می‌بینم
سبب این امید و شادی محصول آن، این که جامعه ‌ی ایرانی را زنده و پیش رونده یافته‌ام‌‌. مطالعات چند دهه‌ای‌ام در فرهنگ و عرفان و ادبیات و تاریخ و اجتماع و..این دیار نخستین چیزی را به من آموخته این است؛ جامعه‌ی ایرانی جامعه‌ای به شدت پیچیده و غامض است که اگر نبود نمی‌توانست عناصری بنیادین (ویرانی‌آور و آبادگر) را از هزاران سال پیش در خود نگه دارد.عناصری که هنوز هم در بود و نمود ایرانیان دارد کار میکند
این جامعه‌ی پیچیده و غامض آنقدر عجیب است که حتا عده‌ای توهمی‌اش می‌دانند و ایران را خیال می‌دانند اما این چه خیالی است که آن‌قدر تجسم و تجسد دارد که برای خود و دیگران هزاران مسأله و البته راه حل خرد و کلان تولید می‌کند و این‌همه #هست؟!
نکته‌ی اساسی امیدواری آن‌جاست که من پیکرینه‌گی این وجود و موجود را بیشتر از پیش منسجم و واحد یافته‌ام
مثلن می‌بینم و می‌شنوم که کنشگران آزاده‌ی این دیار بدون آن‌که چندان پیوندی در ظاهر با هم داشته باشند روش و منشی قریب به هم یافته‌اند.من نام این دسته از اندیشمندان و جست‌وجوگران ایرانی را دوردستان نزدیک یا بزرگانِ ملموس می‌گذارم
اگر برای نسل ما(دهه‌ی چهل و پنجاه) بزرگان درگذشته‌ عرصه‌های گوناگون مانند هدایت، آل احمد،شریعتی، معین،خانلری، زرین کوب، ساعدی، سحابی، شکوهی،روح الامینی،عابدی، حسابی، امانت، خالقی،مهرجویی، وزیری،شاملو، اخوان و..دهها بزرگ دیگر، هاله ای از سطوت و غیرت ناچار پوشیده بودند و اکثر ما مرعوبشان بودیم(مقتضیات روزگار و البته میل هر دو طرف به این جایگاه‌ها) این‌ گروه احیاگران و کنشکران و آفرینندگان و.. صمیمی‌اند و نزدیک.در عین این‌که هرکدام طی طریق‌ها کرده‌اند وبرای #شدن روزگاران را به کندوکاو در قنات خویش پنجه کشیده‌اند و با ناخن، سنگ وخاک کنار زنده اند تا آبی روانه کنند یاران را و دیاران را اما آن‌قدر فروتن‌اند که اطرافیانشان به دیده‌ی بت نمی‌نگرندشان که اگر بنگرند بازتولید همان عناصر تباهی آوری را کرده اند که هزاران سال قدمت دارد و دربالا اشارتی‌شان رفت
از نظر سن و سال جالب است که اکثریت این گروه میانسالان پا به راه پرشکوه پیری نهاده هم هستند.در میانشان جوان هست، پیر هم هست اما همه‌گی‌شان کأنه سالک یک راه‌اند چرا که بسیاری از محصولاتشان یکی است
علیرغم اختلافاتی که هست وگاه هم زیاد، بسیار خوشحال می‌شوم که می‌بینم و می‌شنوم که دستاوردهای ملکیان خیلی شبیه فراست‌خواه است.رنانی چیزهایی می‌گوید که سرگلزایی نوشته‌است.سخنان فاضلی بسیار همسو با مهرآیین است،محدثی و محمودی محصولات همانند نیز دارند و..
این همان #وضع‌ی است که جامعه‌ی ایرانی درش واقع شده در چهار گوشه وشش جهت این دیار صداها ونغمعاتی طنین انداخته که سخن از یگانگی دارند.محرومان شرق نشین حرف دل مرکزنشینان به ظاهر برخوردار را می‌زنند وبچه‌های جنوب وجنوب غرب خواسته‌هاشان مثل بچه‌های شمال و شمال غرب است. این یک‌بطنی وتپش هماهنگ در نظر من بسیار بسیار پربرکت خواهد بود و بیانگر این است که این درخت هنوز ریشه در آب و خاک رشد دارد و سر در هوای مهر و - چه بخواهی یا نخواهی - میوه‌اش #مهرآگاهی..
جست‌وجوگر فرهنگ و تاریخ ایران؛
محسن_یارمحمدی

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_های_پریشانی
- مژده ای دل که مسیحا نفسی آمده است یا؛
- این درخت‌ زنده است

وقتی در اوج دردهای غیرقابل تحمل خزان ۱۴۰۱ به اوضاع فکر می‌کردم و گه‌گاه با چشم و دهانی گشوده به حیرتی غیرقابل وصف با دوستان حرف می‌زدیم که چه شده و چه می‌شود؟
یک‌ جمله به ذهن و زبانم می‌رسید؛جامعه‌ی ایرانی از یک خط مفروض که نامش را #پوست_انداختن می‌دانم عبور کرده‌است. نمی‌دانم این خط موهوم شاید ترس بوده باشد.
ترس بزرگترین نیروی مقهور کننده‌ی انسان شاید بگویید مرگ بزرگترین است اما باور کنید ترس از مرگ ازخود مرگ مهیب تر است.
به هرحال ایران و ایرانی در این مدت از مرزی مهم و در تعبیر قرآنی‌اش از #عقبه‌ای درک نشدنی گذرکرده عقبه‌ای که #آزادی_گردن هاست
این سرزمین غم‌آلود که دست کم دویست‌سالی است درسودای فردایی بهتر درتب می‌سوزد و همه چیزی می‌گوید و همه کاری می‌کند،حالا وارد راه جدیدی شده.او که طی این دو سده به طُرقی دردناک بارها وبارها ناقص و کامل پوست انداخته این‌بار آن‌طور که بیشتر شبیه خودش است چنین کرده است.مردم از مرزی گذر کرده اند که بازگشت به پیش از آن ممکن نیست.بر خلاف همه‌ی زبل زرنگ‌ها یا کم خبران عجول که خواهان سرعت دادن به این گذرند بارها گفته و نوشته ام که بگذارید این غذا آرام آرام بپزد نکند شعله را زیاد کنید که مثل دفعه‌های پیشین یا غذای ناپخته بخوریم و رو دل کنیم یا بنشانندمان برسفره ی آشی سوخته و زغال شده که خوردنش جز سیاهی نتیجه‌ای ندارد
حالا و پس از گذر حدود نه ماه از #وقایع_اتفافیه من بیشتر از پیش به مردم ایران امیدوارم و فردا را بی هیچ شکی روشن‌تر و زیباتر می‌بینم
سبب این امید و شادی محصول آن، این که جامعه ‌ی ایرانی را زنده و پیش رونده یافته‌ام‌‌. مطالعات چند دهه‌ای‌ام در فرهنگ و عرفان و ادبیات و تاریخ و اجتماع و..این دیار نخستین چیزی را به من آموخته این است؛ جامعه‌ی ایرانی جامعه‌ای به شدت پیچیده و غامض است که اگر نبود نمی‌توانست عناصری بنیادین (ویرانی‌آور و آبادگر) را از هزاران سال پیش در خود نگه دارد.عناصری که هنوز هم در بود و نمود ایرانیان دارد کار میکند
این جامعه‌ی پیچیده و غامض آنقدر عجیب است که حتا عده‌ای توهمی‌اش می‌دانند و ایران را خیال می‌دانند اما این چه خیالی است که آن‌قدر تجسم و تجسد دارد که برای خود و دیگران هزاران مسأله و البته راه حل خرد و کلان تولید می‌کند و این‌همه #هست؟!
نکته‌ی اساسی امیدواری آن‌جاست که من پیکرینه‌گی این وجود و موجود را بیشتر از پیش منسجم و واحد یافته‌ام
مثلن می‌بینم و می‌شنوم که کنشگران آزاده‌ی این دیار بدون آن‌که چندان پیوندی در ظاهر با هم داشته باشند روش و منشی قریب به هم یافته‌اند.من نام این دسته از اندیشمندان و جست‌وجوگران ایرانی را دوردستان نزدیک یا بزرگانِ ملموس می‌گذارم
اگر برای نسل ما(دهه‌ی چهل و پنجاه) بزرگان درگذشته‌ عرصه‌های گوناگون مانند هدایت، آل احمد،شریعتی، معین،خانلری، زرین کوب، ساعدی، سحابی، شکوهی،روح الامینی،عابدی، حسابی، امانت، خالقی،مهرجویی، وزیری،شاملو، اخوان و..دهها بزرگ دیگر، هاله ای از سطوت و غیرت ناچار پوشیده بودند و اکثر ما مرعوبشان بودیم(مقتضیات روزگار و البته میل هر دو طرف به این جایگاه‌ها) این‌ گروه احیاگران و کنشکران و آفرینندگان و.. صمیمی‌اند و نزدیک.در عین این‌که هرکدام طی طریق‌ها کرده‌اند وبرای #شدن روزگاران را به کندوکاو در قنات خویش پنجه کشیده‌اند و با ناخن، سنگ وخاک کنار زنده اند تا آبی روانه کنند یاران را و دیاران را اما آن‌قدر فروتن‌اند که اطرافیانشان به دیده‌ی بت نمی‌نگرندشان که اگر بنگرند بازتولید همان عناصر تباهی آوری را کرده اند که هزاران سال قدمت دارد و دربالا اشارتی‌شان رفت
از نظر سن و سال جالب است که اکثریت این گروه میانسالان پا به راه پرشکوه پیری نهاده هم هستند.در میانشان جوان هست، پیر هم هست اما همه‌گی‌شان کأنه سالک یک راه‌اند چرا که بسیاری از محصولاتشان یکی است
علیرغم اختلافاتی که هست وگاه هم زیاد، بسیار خوشحال می‌شوم که می‌بینم و می‌شنوم که دستاوردهای ملکیان خیلی شبیه فراست‌خواه است.رنانی چیزهایی می‌گوید که سرگلزایی نوشته‌است.سخنان فاضلی بسیار همسو با مهرآیین است،محدثی و محمودی محصولات همانند نیز دارند و..
این همان #وضع‌ی است که جامعه‌ی ایرانی درش واقع شده در چهار گوشه وشش جهت این دیار صداها ونغمعاتی طنین انداخته که سخن از یگانگی دارند.محرومان شرق نشین حرف دل مرکزنشینان به ظاهر برخوردار را می‌زنند وبچه‌های جنوب وجنوب غرب خواسته‌هاشان مثل بچه‌های شمال و شمال غرب است. این یک‌بطنی وتپش هماهنگ در نظر من بسیار بسیار پربرکت خواهد بود و بیانگر این است که این درخت هنوز ریشه در آب و خاک رشد دارد و سر در هوای مهر و - چه بخواهی یا نخواهی - میوه‌اش #مهرآگاهی..
     جست‌وجوگر فرهنگ و تاریخ ایران؛
              محسن_یارمحمدی
#یادداشت_های_پریشانی

- ماه رمضان، فضل چهل‌ساله و نرگس مستانه
(بانگاهی به یادداشت #من_خطاکردم و.. #دکترمحمدرضاسرگلزایی)

- در دقیق‌ترین تعریف انسان بسیارانی گفته‌اند:
«موجود درحال #شدن»
- ما در کنار تبار ژنتیکی، فرهنگی و..
نهایتن محصول #مکان_زمان خویشیم و درآن‌چه #می‌شویم #زمینه_و_زمانه‌‌مان بسیار مهم است
- ده دوازه‌ساله بودم که نخستین روزه‌ی کاملم را گرفتم.البته قبل ازغروب به‌زحمت سرپا می‌ایستادم.در روزه گرفتن هیچ اجباری درکار نبود.اگر پدر گه‌گاه اصرار می‌کرد، مادر میانه‌‌های روز غذایی به ما می‌داد که «هنوز برای شما زود است کودکید و نوجوان و فعالیت‌تان زیاد، باید آب و غذا بخورید و..»
و ما به‌دل‌خواه روزه را نیز می‌آزمودیم. خواندن نماز و قرآن را از همان پنج‌شش ساله‌گی بیش و کم آغاز کرده بودیم
با این‌همه ما خانواده‌‌ای مذهبی در معنای #رسمی‌اش نبودیم.(گویا به غریزه دریافته بودیم هرچیزی که رسمی شود تباه می‌شود)  پدر و مادر بسیار اهل رفت و آمد بودند اما با مذهب‌-رسمی‌های فامیل به‌خصوص دوسه تا آخوند اصلن رفت و آمد نداشتیم مگر اعیاد آن‌هم یکی دو ساعت و..
نزد ما دین چیزی بود مربوط خود آدم، به هیچ‌کس هم ربطی نداشت و اگر ربطش می‌دادی متظاهر فریب‌کاری بودی که دنبال منفعتی..
این مرزبندی را من بعینه در یاد دارم
ازجایی به‌بعد پدر در جلسات قرآن و عزاداری و.. شرکت‌نکرد اما مانع ما هم نمی‌شد.فقط آن وسط‌ها چیزکی می‌گفت:
مراقب باش این‌ها دکان است و ربط چندانی به خدا و پیغمبر و..ندارد و می‌خواند:
«بهشت آن‌جاست کآزاری نباشد
کسی را با کسی کاری نباشد»
این انذارها از همان آغاز بسیار کمک حال ما شد؛
ما هرگز اسیر گفتمان «ما حقیم و دیگری باطل» نشدیم
یا وقتی در آخر‌شب یک تاسوعا به چشم دیدم که بانیان هیأت «چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند»کلن منکر دین و آیین‌هاو.. نشدم بلکه افتادم درپی چیستی‌ها و چه‌گونه‌گی‌ها و چرایی ِ هرآن‌چه می‌دیدم
منابع‌ چه بود؟
کتابخانه‌ی کوچک عمو، مجلات ِدانستنی‌ها، دانشمند،جوانان امروز،اطلاعات(کیهان را درعمرم هرگز نخریدم جز یکی‌دوبار به اجبار) نویسنده‌گان ما که‌ها بودند؟
- بهرنگی، بزرگ علوی، صادق هدایت، جلال و سیمین، مطهری، محمود حکیمی،شریعتی، م.اعتمادی، پرویز قاضی‌سعید،احمد محققی بازپرس ویژه‌ی قتل،جک لندن،بالزاک، دیکنز، آگاتا کریستی و..
کم‌کم این آخری‌ها حذف شدند چون با آن اولی‌ها افتادیم در جهان مترلینک، گورویچ، سارتر، کامو، ژید، چخوف، داستایوسکی و.. مجله هم کم‌کم شد فیلم، کیهان فرهنگی،آدینه، کلک، سخن،ادبستان و بعدها کیان و سینما و‌ سینما..
راستی برای من ناصرخسرو، فردوسی، سعدی، مثنوی و حافظ هم همیشه پای ثابت بودند
و کی باور می‌کند تمام این #بی‌قراری‌ها که برمی‌شمرم برای هم‌نسلان اهل جست‌وجوی‌ام تا حول‌وحوش بیست‌ساله‌گی بود؟
در کنار همه‌ی این بی‌قراری‌ها هم دین آزاده‌گان برقرار بود و هم رعایت آیین‌ها درکنار بیزاری از تمام آنانکه توهم خودحق‌پنداری داشتند و بعدها خودخداپندار شدند
- از رمضان آن ده‌دوازده سالگی تا رمضان امسال چهل سال گذشته.طبعن دراین چهل‌سال جان ما همان جان جست‌جوگر خواهنده‌ای است که باور دارد حقیقت آینه‌ای است شکسته بر صخره‌ی #هست و هرکس چیزکی از آن را گرفته به دست و چه خام و جاهل و یا زبل‌خان است کسی‌که فریاد می‌زند «حق همین است که من می‌بینم»
- حالا از منظر منی که هم‌نسلان خویش را کمی می‌شناسد می‌گویم: کجای این جست‌وجوی بی‌#خضر قابل سرزنش است‌ و خطا کجاست تا ازش عذر بخواهم؟
عجله نکنید در این جست‌‌وجو و نیز در سال‌ها ارتباط با دیگران در مقام دانش آموز و معلم و.. قطعن اشتباه‌هایی داشته‌ایم اما نکته اینجاست درین مسیر #پاردُم ما بزرگتر نشده آقا، درین راه به‌عمد و برنامه‌ کسی را فریب ندادیم بانو، در این برآمدن‌ها دیگری و دیگران را نردبان نکردیم پسرم، دراین شدن‌ها عرض و مالی نیندوختیم دخترم،چرا که همان آغاز حافظ(قهرمان زنده‌گی من) گفت:
- عرض و مال از در میخانه نشاید اندوخت
هرکه این آب خورد رخت به دریا فکنش

- حالا منِ میانسال که بارش برف بر روی و موی‌‌ام روزبه‌روز شدیدتر می‌شود،چهل سال است بی‌تاب و بی‌قرار،خویش را بردوش می‌کشم و از سنگلاخ مهیب ِ بودن(آن هم در مقطع‌حساس‌کنونی)عبورمی‌دهم تا اسیر منجلاب رکود و سکون ِ #خودبرترپنداری نشوم
آن نوجوان دهه‌ی مهیب شصت و جوان دهه‌های هفتاد وهشتاد در میانسالی دهه‌ی نود چیزها دیده که هر ایمانی را به باد می‌دهد
حالا وقتی در چهلمین سال آن روزه‌ی نخست حافظ باز می‌کنم:
علم و فضلی که به چل سال دلم جمع‌آورد
ترسم آن نرگس مستانه به یغما ببرد

- به‌گمانم مای دراین زمینه و زمانه زیسته خطایی نکردیم. در این سلوک تنهاوش اشتباه کرده‌ایم و پوزش هم می‌طلبیم اما شمایان که از پس ما می‌آیید یادتان باشد ما از کدام دوزخ می‌گذشتیم
دوزخی که امید است نسل پس از ما...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹