#یادداشتهای_پریشانی
#طرحواره_ی_جامعه_ی_ایرانی و
تاثیرش بر #خویشکاری_انسان_ایرانی(۲)
#دکتر_محسن_یارمحمدی
در بخش نخست از سرفصلهایی کلی سخن گفتم که باید به تجزی برسند و با ابزار گوناگون آزموده شوند اینکه از شاخصه های اکثریت ایرانیان ناسازگاری با مجموعه ی حاکمیت است و پس ازچندی همراهی کار به ستیز و عناد میکشد که ازلطیفه ساختن آغاز میشود ومیرسد به سودای برانداختن
علل این ویژگی البته مهم است؛سوءظن تاریخی ایرانیان به قدرت و صاحبانش زیرا از جمشید به بعد تقریبا تمام حاکمان این سرزمین از نظر مردم عملا مردودند
آیا این سرکشی عادتی بیمار گونه است یا نشان از پیشرو بودن مردمی دارد که در بسیاری مواقع از حاکمانشان جلوترند؟ اگر بیماری است عواقبش چیست؟بیرون آمدن فلسفه ی انتظار از دل چنین فرهنگی و تصور آینده ای بهشتی به کمک زمینه سازی تک تک مردم و حضور موعود چه ربطی به آن عدم پذیرش دارد؟آیا این باور خواسته جامعه را از خمودگی نجات دهد یا از قضا موجب انجماد شده است؟اگر ایرانیان پیشرو نیستند پس چرا پر فراز و نشیب ترین و سیال ترین جامعه ی منطقه را داریم؟ سیالیتی که عوامل خارجی درش دخیل هست اما بیشتر ریشه درهمین دیار دارد
و اگر این مردم پیشرو هستند چرا پیش نمیروند یا بسیار کند پیش میروند؟چرا بارها و بارها غلتاندن و برگرداندن این #تخته_سنگ راه به نقطه ی پیشین میبرد اما انسان ایرانی از زور زدن دست بر نداشته است؟گیر کار کجاست؟ این تخته سنگ اصلا اشتباهی نیست؟
خب اخوان از زمان مکان گفته بود، شب و همه پیوستگان با هم ولی از پای و با زنجیر
این زنجیر چیست؟هویت تاریخی فرهنگی؟ جغرافیای طبیعی و تاریخی؟زبان فارسی؟( زبان = بود_نمود انسان) آری همه ی اینها و بیشتر #موقع ای را ساخته که #ایرانیت است.
مردمان معترض( به استثنای اقلیت همیشه بهره مند)که حاکمان را در یک کلمه به #پیمان_شکنی متهم می کنند و حاکمان #انسدادساز از مسند کنار نرو مگر به سرنگونی که مردم را به #قدرناشناسی و جوگیری متهم میکنند و بر تخت تفرعن و #خودخداپنداری #اکثرهم_لایومنون و لایعقلون و..میخوانند
حال در چنین موقع #بغرنج خویشکاری انسان دغدغه مند ایرانی چگونه تعریف خواهد شد؟ این طوفانها و زلزله ها و سیل ها و خشکسالی ها و..امکان چه #کار_ویژه ای را به ما میدهد؟ و اجرایی کردن کدام کار، هم ما را به رضایتی میرساند که بیهوده نبوده ایم و هم جامعه را به ساحتی #بالاتر_و_والاتر در می آورد؟
(بالا را برای ابعاد #گیتیک و والا را برای ابعاد #مینویی انسان به کار می برم و باز اشاره میکنم به ظرفیت شگفت زبان فارسی که او بالاست اما فلانی والا است. جدای از اینکه خود کلمه بال و بالا بسیار شگفتی ها دارد که جای دیگر گفته خواهد شد)
دست کم نگاه من به تاریخ پس پشت نشان میدهد انسان ایرانی به تعبیر من تلاشهای اجتماعی و گروهی و..بسیار انجام داده اما به طرز غریبی همه ی اینها منتج به سقوطی دیگر شده است.همانگونه که در بخش نخست گفتم ملت ما عروس قدرت خویش را گاه به حجله ی کامرانی شاه تقدیم کرده و گاه به فراش شیخ فرستاده که البته او مثنی و ثلاث و رباع هم بلد بوده چون قدرت ،ثروت ،معنویت و..را نیز طلبه بوده است از جمشید تا یومنا هذا
باری در میانه ی این طوفانهای آتش و آب، در بستر زمین لرزه های انسان کش بیرونی و درونی مینگرم و دو قله می بینم۱- طبقه ی وزیران مغضوب و منکوب و.. مانند #بزرگمهر و #برامکه و #حسنک و #خواجه_فلان و #قائم_مقام بهمان..
بر سریر خون نشسته و به دار جنون برخاسته ۲- حکما و متفکرانی که درکنج دردخویش مجری #پروژه_ی_شخصی خویش بوده اند و البته هم سرنوشت با گروه نخست #روزبه ( ابن مقفع که او نیز دانه های گلستان و درختان این فرهنگ را از کام اژدهای تازی درآورد تا رنگ گلی بماند و بوی نسترنی) تا سهروردی و عین القضاةوناصر خسرو و فردوسی و مولانا و حافظ تا.. بسیاری از شهربندان درد همین صد سال اخیر؛ دهخدا و شاملو و هوشنگ اتحاد و..دهها مترجم و محقق غریب جامعه ی ما..هرچند به واسطه ی تغییر اقلیم جهانی پروژه های شخصی دیگری هم فعال شده اند که البته چهره ای عمومی دارند اما باز قايم به فردند
بنیاد فلان و جمعیت بهمان و..
نهایتا اینکه جامعه ی ایرانی نمی تواند فعال نباشد و گواه این سخن کل تاریخ ماست اما مجموعه ی این فعالیتها چرا #نشده مساله ی بزرگ ماست؟
من مفهوم مد نظر ایرانیان را از #سرنوشت درک میکنم معنایی بسیار در هم تنیده و پیچیده و از قضا عقلانی نیز.. و همین بعد عقلانیتش مرا وا میدارد که همراه بسیاری از مردم گهکاه زمزمه کنم: سرنوشت را باید از سر نوشت..👇👇👇
#طرحواره_ی_جامعه_ی_ایرانی و
تاثیرش بر #خویشکاری_انسان_ایرانی(۲)
#دکتر_محسن_یارمحمدی
در بخش نخست از سرفصلهایی کلی سخن گفتم که باید به تجزی برسند و با ابزار گوناگون آزموده شوند اینکه از شاخصه های اکثریت ایرانیان ناسازگاری با مجموعه ی حاکمیت است و پس ازچندی همراهی کار به ستیز و عناد میکشد که ازلطیفه ساختن آغاز میشود ومیرسد به سودای برانداختن
علل این ویژگی البته مهم است؛سوءظن تاریخی ایرانیان به قدرت و صاحبانش زیرا از جمشید به بعد تقریبا تمام حاکمان این سرزمین از نظر مردم عملا مردودند
آیا این سرکشی عادتی بیمار گونه است یا نشان از پیشرو بودن مردمی دارد که در بسیاری مواقع از حاکمانشان جلوترند؟ اگر بیماری است عواقبش چیست؟بیرون آمدن فلسفه ی انتظار از دل چنین فرهنگی و تصور آینده ای بهشتی به کمک زمینه سازی تک تک مردم و حضور موعود چه ربطی به آن عدم پذیرش دارد؟آیا این باور خواسته جامعه را از خمودگی نجات دهد یا از قضا موجب انجماد شده است؟اگر ایرانیان پیشرو نیستند پس چرا پر فراز و نشیب ترین و سیال ترین جامعه ی منطقه را داریم؟ سیالیتی که عوامل خارجی درش دخیل هست اما بیشتر ریشه درهمین دیار دارد
و اگر این مردم پیشرو هستند چرا پیش نمیروند یا بسیار کند پیش میروند؟چرا بارها و بارها غلتاندن و برگرداندن این #تخته_سنگ راه به نقطه ی پیشین میبرد اما انسان ایرانی از زور زدن دست بر نداشته است؟گیر کار کجاست؟ این تخته سنگ اصلا اشتباهی نیست؟
خب اخوان از زمان مکان گفته بود، شب و همه پیوستگان با هم ولی از پای و با زنجیر
این زنجیر چیست؟هویت تاریخی فرهنگی؟ جغرافیای طبیعی و تاریخی؟زبان فارسی؟( زبان = بود_نمود انسان) آری همه ی اینها و بیشتر #موقع ای را ساخته که #ایرانیت است.
مردمان معترض( به استثنای اقلیت همیشه بهره مند)که حاکمان را در یک کلمه به #پیمان_شکنی متهم می کنند و حاکمان #انسدادساز از مسند کنار نرو مگر به سرنگونی که مردم را به #قدرناشناسی و جوگیری متهم میکنند و بر تخت تفرعن و #خودخداپنداری #اکثرهم_لایومنون و لایعقلون و..میخوانند
حال در چنین موقع #بغرنج خویشکاری انسان دغدغه مند ایرانی چگونه تعریف خواهد شد؟ این طوفانها و زلزله ها و سیل ها و خشکسالی ها و..امکان چه #کار_ویژه ای را به ما میدهد؟ و اجرایی کردن کدام کار، هم ما را به رضایتی میرساند که بیهوده نبوده ایم و هم جامعه را به ساحتی #بالاتر_و_والاتر در می آورد؟
(بالا را برای ابعاد #گیتیک و والا را برای ابعاد #مینویی انسان به کار می برم و باز اشاره میکنم به ظرفیت شگفت زبان فارسی که او بالاست اما فلانی والا است. جدای از اینکه خود کلمه بال و بالا بسیار شگفتی ها دارد که جای دیگر گفته خواهد شد)
دست کم نگاه من به تاریخ پس پشت نشان میدهد انسان ایرانی به تعبیر من تلاشهای اجتماعی و گروهی و..بسیار انجام داده اما به طرز غریبی همه ی اینها منتج به سقوطی دیگر شده است.همانگونه که در بخش نخست گفتم ملت ما عروس قدرت خویش را گاه به حجله ی کامرانی شاه تقدیم کرده و گاه به فراش شیخ فرستاده که البته او مثنی و ثلاث و رباع هم بلد بوده چون قدرت ،ثروت ،معنویت و..را نیز طلبه بوده است از جمشید تا یومنا هذا
باری در میانه ی این طوفانهای آتش و آب، در بستر زمین لرزه های انسان کش بیرونی و درونی مینگرم و دو قله می بینم۱- طبقه ی وزیران مغضوب و منکوب و.. مانند #بزرگمهر و #برامکه و #حسنک و #خواجه_فلان و #قائم_مقام بهمان..
بر سریر خون نشسته و به دار جنون برخاسته ۲- حکما و متفکرانی که درکنج دردخویش مجری #پروژه_ی_شخصی خویش بوده اند و البته هم سرنوشت با گروه نخست #روزبه ( ابن مقفع که او نیز دانه های گلستان و درختان این فرهنگ را از کام اژدهای تازی درآورد تا رنگ گلی بماند و بوی نسترنی) تا سهروردی و عین القضاةوناصر خسرو و فردوسی و مولانا و حافظ تا.. بسیاری از شهربندان درد همین صد سال اخیر؛ دهخدا و شاملو و هوشنگ اتحاد و..دهها مترجم و محقق غریب جامعه ی ما..هرچند به واسطه ی تغییر اقلیم جهانی پروژه های شخصی دیگری هم فعال شده اند که البته چهره ای عمومی دارند اما باز قايم به فردند
بنیاد فلان و جمعیت بهمان و..
نهایتا اینکه جامعه ی ایرانی نمی تواند فعال نباشد و گواه این سخن کل تاریخ ماست اما مجموعه ی این فعالیتها چرا #نشده مساله ی بزرگ ماست؟
من مفهوم مد نظر ایرانیان را از #سرنوشت درک میکنم معنایی بسیار در هم تنیده و پیچیده و از قضا عقلانی نیز.. و همین بعد عقلانیتش مرا وا میدارد که همراه بسیاری از مردم گهکاه زمزمه کنم: سرنوشت را باید از سر نوشت..👇👇👇
#یادداشتهای_پریشانی
#ما_مردم_مستضعف
شب و روز خیالی احوال مردمم دم به دم
می اندیشم به روزگار مردم ، به حال و احوال خودمان. و به #وضع_بغرنجی که اسیرش شده ایم که اسیرمان کرده اند و گفتارها و رفتارهای این مردم #مستضعف..
خشم سراپای وجودم را فرا می گیرد؛
آخر این چه مردمانند که اکثریت مطلقشان معترض اکثریت عملکردهای حاکمانند و از داشتن چنین حاکمانی، سرشکسته و پشیمانند اما در نهان و آشکار ایشان را گوش به فرمانند.
مثلا کجا؟
شکی نیست که اکثریت مردم بویژه دارندگان تحصیلات دانشگاهی از نظام آموزشی و پرورشی حاکم شاکی اند و هزار نقد و نق و .. دارند. سیستمی که جهان را به دو اردوی سیاهی و روشنی تقسیم کرده و طبعا روشنی و روشنان را هرآنچه و هرآنکه می داند که با ماست و سیاهی و تباهی هرآنچه و هرآنکه با ما نیست چنان سیف قاطع دارند که بی طرفی را هم نمیپذیرند یا با مایی یا بر ما... و در چنین بستری مشغول پرورش #سرباز اند
دقت دارید؟
سرسپرده به سربازی نه دل سپرده به عشقبازی به جای آنکه صدر و ذیل سیستم آموزشی مبتنی باشد بر مهر ومودت استوار است بر قهر و قدرت. به جای ترویج قانونگرایی و مسئولیت پذیری مروج هرج و مرج است و درگیری. عظمت ها را حقیر می شمرد و حقارت ها عظیم. فرع را اصل جا می زند و اصل را فرع و...
و باز همین مردم به قول خودشان ثمره ی زندگیشان را میدهند به همین مجموعه ها و وقتی میگویی چرا؟!می گویند مگر چاره ای داریم؟!
در هر حوزه ای که بنگری همین وضع است. اکثریت، شاکی از حجاب اجباری اما رعایت کننده ی نیم بندش چنانکه هم حجاب را به سخره گرفته هم بی حجابی را
وضع اقتصادی و خون خواری مافیای شبه تولید کننده و دلال و هزاران هزار غرولند و فحش و ناسزا ..
وقتی میگویی:
خب نخرید نروید نکنید
بیشتر میخرند میروند میکنند و قس علی هذا
و در آن خلوات خیال و وهم می رسم به فحش دادن و سزا و ناسزا گفتن ها.. که واژه ای پررنگ میشود در ذهنم و مرا بیشتر به دلسوزی می کشاند و غمخواری و به نیروی کلمات به غمگساری و آن کلمه ی شگفت #مستضعف است.
مستضعف از ضعف است ضعیف متضاد قوی است اما مستضعف به معنای ضعیف نیست به معنای کسی است که خواسته شده ضعیف باشد.
من همچنان معتقدم واژگان قرآنی شگفت ترین واژگان جهان انسانند. مستضعف هم یکی از آنهاست. یعنی در پس این ناتوانی #خواستی و #اراده ای هست که با برنامه ریزی قصد دارد کسی و کسانی را ضعیف ببیند و ضعیف بشمرد و آن خواست اعمال شده از سوی یک #مستکبر است و اگر مستضعف اسم مفعول است ( کسی که اراده شده ضعیف دیده شود) مستکبر اسم فاعل است ( کسی که خود اراده کرده کبر را) و کبر در همان قرآن شاخصه (#تن_تراش) #فرعون است زیرا #شخص یعنی #تن و شاخص یعنی آنچه به یک مفهوم ماهیت تنانه می دهد و تبلور میدهد چیزی را تا معین و متعین شود.
آری سویه ی دیگر #استکبار #استضعاف است. داخل و خارج هم ندارد. در جهان، اقلیت بلوک شمال از هر وسیله ای استفاده می کند تا کبر بورزد و بعد محصولش میشود اکثریت بلوک جنوب که #مستضعف شده. و مگر درد جاری این سرزمین و مردمانش همین نیست؟
به اینها که فکر می کنم اوضاع بغرنج تر میشود مثل خود کلمه ی #بغرنج که از منظر علم ریشه شناسی زبان اصلا معلوم نیست چگونه ساخته شده است (بغض + رنج) بعد بغض شده بغ کردن؟! یا بغز ترکی به معنای گلو + رنج که چیزی میشود مثل غمباد؟! بیماری دق؟ این یکی چه تباری دارد؟ دقق عربی!؟ کوفتن؟
هر چه هست چیزی است که در گلو گیر میکند چیزی که اصلا نیست دیده نمی شود.
#نیست اما چنان #هست که سد خورد و خوراک میشود و دارنده اش را ذره ذره آب می کند و نهایتا فرو می بلعد
به اینها که فکر میکنم، میگویم:
اصلا می توانی به سر #مستضعفی که اسیر #غمباد است و #دق دارد و #بغ کرده است سنگی از ناسزا بباری؟ باری چه بایدم و گفت و چه بایدم کرد؟ جز به دلداری کلامی مهربان در عیان و اشکی به بیقراری در نهان؟
#محسن_بارانی ۱۲دی ماه۱۳۹۹
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#ما_مردم_مستضعف
شب و روز خیالی احوال مردمم دم به دم
می اندیشم به روزگار مردم ، به حال و احوال خودمان. و به #وضع_بغرنجی که اسیرش شده ایم که اسیرمان کرده اند و گفتارها و رفتارهای این مردم #مستضعف..
خشم سراپای وجودم را فرا می گیرد؛
آخر این چه مردمانند که اکثریت مطلقشان معترض اکثریت عملکردهای حاکمانند و از داشتن چنین حاکمانی، سرشکسته و پشیمانند اما در نهان و آشکار ایشان را گوش به فرمانند.
مثلا کجا؟
شکی نیست که اکثریت مردم بویژه دارندگان تحصیلات دانشگاهی از نظام آموزشی و پرورشی حاکم شاکی اند و هزار نقد و نق و .. دارند. سیستمی که جهان را به دو اردوی سیاهی و روشنی تقسیم کرده و طبعا روشنی و روشنان را هرآنچه و هرآنکه می داند که با ماست و سیاهی و تباهی هرآنچه و هرآنکه با ما نیست چنان سیف قاطع دارند که بی طرفی را هم نمیپذیرند یا با مایی یا بر ما... و در چنین بستری مشغول پرورش #سرباز اند
دقت دارید؟
سرسپرده به سربازی نه دل سپرده به عشقبازی به جای آنکه صدر و ذیل سیستم آموزشی مبتنی باشد بر مهر ومودت استوار است بر قهر و قدرت. به جای ترویج قانونگرایی و مسئولیت پذیری مروج هرج و مرج است و درگیری. عظمت ها را حقیر می شمرد و حقارت ها عظیم. فرع را اصل جا می زند و اصل را فرع و...
و باز همین مردم به قول خودشان ثمره ی زندگیشان را میدهند به همین مجموعه ها و وقتی میگویی چرا؟!می گویند مگر چاره ای داریم؟!
در هر حوزه ای که بنگری همین وضع است. اکثریت، شاکی از حجاب اجباری اما رعایت کننده ی نیم بندش چنانکه هم حجاب را به سخره گرفته هم بی حجابی را
وضع اقتصادی و خون خواری مافیای شبه تولید کننده و دلال و هزاران هزار غرولند و فحش و ناسزا ..
وقتی میگویی:
خب نخرید نروید نکنید
بیشتر میخرند میروند میکنند و قس علی هذا
و در آن خلوات خیال و وهم می رسم به فحش دادن و سزا و ناسزا گفتن ها.. که واژه ای پررنگ میشود در ذهنم و مرا بیشتر به دلسوزی می کشاند و غمخواری و به نیروی کلمات به غمگساری و آن کلمه ی شگفت #مستضعف است.
مستضعف از ضعف است ضعیف متضاد قوی است اما مستضعف به معنای ضعیف نیست به معنای کسی است که خواسته شده ضعیف باشد.
من همچنان معتقدم واژگان قرآنی شگفت ترین واژگان جهان انسانند. مستضعف هم یکی از آنهاست. یعنی در پس این ناتوانی #خواستی و #اراده ای هست که با برنامه ریزی قصد دارد کسی و کسانی را ضعیف ببیند و ضعیف بشمرد و آن خواست اعمال شده از سوی یک #مستکبر است و اگر مستضعف اسم مفعول است ( کسی که اراده شده ضعیف دیده شود) مستکبر اسم فاعل است ( کسی که خود اراده کرده کبر را) و کبر در همان قرآن شاخصه (#تن_تراش) #فرعون است زیرا #شخص یعنی #تن و شاخص یعنی آنچه به یک مفهوم ماهیت تنانه می دهد و تبلور میدهد چیزی را تا معین و متعین شود.
آری سویه ی دیگر #استکبار #استضعاف است. داخل و خارج هم ندارد. در جهان، اقلیت بلوک شمال از هر وسیله ای استفاده می کند تا کبر بورزد و بعد محصولش میشود اکثریت بلوک جنوب که #مستضعف شده. و مگر درد جاری این سرزمین و مردمانش همین نیست؟
به اینها که فکر می کنم اوضاع بغرنج تر میشود مثل خود کلمه ی #بغرنج که از منظر علم ریشه شناسی زبان اصلا معلوم نیست چگونه ساخته شده است (بغض + رنج) بعد بغض شده بغ کردن؟! یا بغز ترکی به معنای گلو + رنج که چیزی میشود مثل غمباد؟! بیماری دق؟ این یکی چه تباری دارد؟ دقق عربی!؟ کوفتن؟
هر چه هست چیزی است که در گلو گیر میکند چیزی که اصلا نیست دیده نمی شود.
#نیست اما چنان #هست که سد خورد و خوراک میشود و دارنده اش را ذره ذره آب می کند و نهایتا فرو می بلعد
به اینها که فکر میکنم، میگویم:
اصلا می توانی به سر #مستضعفی که اسیر #غمباد است و #دق دارد و #بغ کرده است سنگی از ناسزا بباری؟ باری چه بایدم و گفت و چه بایدم کرد؟ جز به دلداری کلامی مهربان در عیان و اشکی به بیقراری در نهان؟
#محسن_بارانی ۱۲دی ماه۱۳۹۹
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹