Audio
#از_سهراب_تا_سهراب
#شعرخوانی_درسالهای_وبا
خوانش شعر #مسافر از #سهراب_سپهری
خوانش از #دکتر_محسن_یارمحمدی
غروب میان حضور خسته ی اشیا ..
@niyazrstanvarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#شعرخوانی_درسالهای_وبا
خوانش شعر #مسافر از #سهراب_سپهری
خوانش از #دکتر_محسن_یارمحمدی
غروب میان حضور خسته ی اشیا ..
@niyazrstanvarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشتهای_پریشانی
#آیین_عزاداری_و_زبل_بازی_ایرانیان(۲)
در یادداشت پیشین از آیین بودن سوگواری و ریشه های هزاران ساله آن گفتم و اینکه طبعا و با توجه به باور ایرانیان درباره ی خلود روان و حساب کتاب رستاخیز نباید اینهمه به فقدان کسی بپردازند که می پردازند و بنابراین باید به ابعاد و کارکردهای دیگر این آیین از مناظر مختلف توجه کرد.
به شاهنامه پرداختم و نخستین عزاداری را در اسطوره ی نخستین انسان و شهریار ( کیومرث) نشان دادم که پس از یکسال سروش به کیومرث گفت : رخت عزا درآرد و با کین_خواهی از خون سیامک دل را نیز بی خارخار کند.
در این اسطوره ما در می یابیم نخستین انسان در جهان ایرانیان مثل نخستین انسان سامیان #سوگوار است با این فرق که آدم در آغاز سوگوار هبوط و فراق بهشت است و چندی بعد سوگوار پسرش هابیل ..
به هر حال در شاهنامه چنین سوگواری های پرشور و غوغا ویژه ی نوادر مخصوصا جوانان کشته شده است نه آنان که عمرشان بویژه در پیری به سرآمده .مثلا عزاداری زال و رستم بر سام بسیار منطقی است و خالی از شور و غوغای آیینی و دراماتیک .. اما سوگ #سیاوش، #سهراب ، #اسفندیار یا جوانان خاندان گودرز کشودگان بسیار حزن انگیز و همراه آیینهاست؛
گیسو بریدن ، کبودپوشیدن، بر سر و روی زدن و گوشت و پوست کندن ،بریدن یال و بش اسب پهلوان و گاه پی کردن یا در بیابان رها کردن اسب ،ویله و فغان دسته جمعی و گردآمدن و چرخ زدن و..
پس از اسلام نیز اندک روایاتی مبنی بر تغزیت و گریستن بر #کشته_شدگان مظلوم داریم .
نقل است حضرت رسول پس از احد اندوهگین شد زیرا کسی بر #حمزه مویه نمیکرد بزرگان زنان قوم را به تعزیت و تسلیت نزد رسول الله فرستادند و پیامبر ضمن همراهی با گریه و مویه از ایشان تشکر کرد.
در سوگ اباعبدالله نیز نقل است اهالی کوفه و اعراب بادیه گرد به سوگواری نشسته اند و علی بن حسین نیز در روز عاشورا به تعزا می نشسته یا امامان پنجم و ششم در نگاهداشت این مظلومیت و گریه در روز عاشورا اهتمام داشته اند.
در ایران نیز گویا به طور فراگیر و رسمی این #آل_بویه بوده که برسوگواری عیان حسین(ع) اهتمام داشته اند و قطعا آیینهای عزاداری امام سوم شیعیان با آیینهای مرسوم سوگواری ایرانیان بویژه #سوگ_سیاوش ارتباطها یافته و طی بیش ازهزار و دویست سال دستخوش تحولات و تطورات گوناگون واقع شده است.
اما عاشورا و سوگ حسین را میتوان از ابعاد گوناگونی مورد بررسی قرار داد تا تصویری واقعی تر و روشن تری ازین فراگیرترین واقعه ی آیینی دست داد.
عظمت عاشورا و گستردگی این آیین در سراسر فلات ایران هرگز قابل چشم پوشی نیست . #تقلیل این آیین به چند خط از سر جهل یا #همه_چیز تلقی کردن این منسک و دربرابر قراردادن آن با سایر آیینهای ریشه دار ایرانیان پشت و روی سکه ی جهل اند. و این کار نشان از بی خبری بی هدف یا تجاهل هدف مند سودجویان بهره مند دارد.
نه امثال صادق هدایت عزای حسین را فهمیده اند نه امثال حاج آقا هدایت.. از نظر نویسنده هردوی ایشان ( دست کم دراین مورد) نقطه اشتراک محکمی به نام جهل دارند که گفتم ویرانگرترین ماده ی مخدر و مخرب سده ی گذشته در جامعه ی ایران است.
اما چیستی، چرایی ، چگونگی و... این آیین همچنان قابل بررسی است و در این میان پرسشهایی بنیادین وجود دارد که من یکی از آنها را مطرح میکنم و پاسخ به ذهن خویش رسیده را نیز خواهم گفت تا شاید فتح بابی باشد برای کسی و کسانی تا بهتر از پیش بتوانند این آیین شگرف را تعریف و وصف کنند. چیزی که بیشتر و پیشتر از تاییدها یا رد و اینکارها نیازمندش هستیم .
و اما پرسش من این است. که ما ایرانیان و شیعیان اعتقاد داریم همه امامانمان در مظلومیتی حزن آلود کشته میشوند اصلا این اعتقاد آنقدر قوی است که با هیچ غالبی همدل نیستیم چون در این راه غالب کسی است که شهید شود ( عدم همسویی مردم ایران با حاکمیت غالب این روزها و تلاش حاکمیت برای شهید پروری یا شهید سازی نکته ای مهم و بنیادین است) الان اگر عاشوراست و اینجا اگر کربلاست او که کشته میشود و محصور،حسینی و سجادی و زینبی است نه اوکه میکشد و محصور میکند .
عاشورا و فرهنگش عمیقتر و فراگیر تر از آن است که تصور میشود با اینحال سخن من این نبود سخن پرسشی که در یادداشت بعدی بدان می پردازم این است که ؛
چرا ایرانیان از میان امامان مقتول و مسموم اینهمه بر امام حسین تکیه دارند و بویژه او را در این گرامیداشت برتر از پدر مظلومش می نشاندند؟! پدر شهیدی که از یک منظر جایگاه و پایگاهی در اسلام و شیعه دارد که هیچکس جز محمد ندارد آنهم از روی ادب شرعی و البته به تاکید و تایید خود حضرت امیر ...
به گمانم پاسخ دادن درست به این پرسش بسیار روشنگرانه خواهد بود .
چرا تعزیت حسین برای شیعیان اهمیتی بیشتر از حتا امیرالمومنین علی دارد!؟
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#آیین_عزاداری_و_زبل_بازی_ایرانیان(۲)
در یادداشت پیشین از آیین بودن سوگواری و ریشه های هزاران ساله آن گفتم و اینکه طبعا و با توجه به باور ایرانیان درباره ی خلود روان و حساب کتاب رستاخیز نباید اینهمه به فقدان کسی بپردازند که می پردازند و بنابراین باید به ابعاد و کارکردهای دیگر این آیین از مناظر مختلف توجه کرد.
به شاهنامه پرداختم و نخستین عزاداری را در اسطوره ی نخستین انسان و شهریار ( کیومرث) نشان دادم که پس از یکسال سروش به کیومرث گفت : رخت عزا درآرد و با کین_خواهی از خون سیامک دل را نیز بی خارخار کند.
در این اسطوره ما در می یابیم نخستین انسان در جهان ایرانیان مثل نخستین انسان سامیان #سوگوار است با این فرق که آدم در آغاز سوگوار هبوط و فراق بهشت است و چندی بعد سوگوار پسرش هابیل ..
به هر حال در شاهنامه چنین سوگواری های پرشور و غوغا ویژه ی نوادر مخصوصا جوانان کشته شده است نه آنان که عمرشان بویژه در پیری به سرآمده .مثلا عزاداری زال و رستم بر سام بسیار منطقی است و خالی از شور و غوغای آیینی و دراماتیک .. اما سوگ #سیاوش، #سهراب ، #اسفندیار یا جوانان خاندان گودرز کشودگان بسیار حزن انگیز و همراه آیینهاست؛
گیسو بریدن ، کبودپوشیدن، بر سر و روی زدن و گوشت و پوست کندن ،بریدن یال و بش اسب پهلوان و گاه پی کردن یا در بیابان رها کردن اسب ،ویله و فغان دسته جمعی و گردآمدن و چرخ زدن و..
پس از اسلام نیز اندک روایاتی مبنی بر تغزیت و گریستن بر #کشته_شدگان مظلوم داریم .
نقل است حضرت رسول پس از احد اندوهگین شد زیرا کسی بر #حمزه مویه نمیکرد بزرگان زنان قوم را به تعزیت و تسلیت نزد رسول الله فرستادند و پیامبر ضمن همراهی با گریه و مویه از ایشان تشکر کرد.
در سوگ اباعبدالله نیز نقل است اهالی کوفه و اعراب بادیه گرد به سوگواری نشسته اند و علی بن حسین نیز در روز عاشورا به تعزا می نشسته یا امامان پنجم و ششم در نگاهداشت این مظلومیت و گریه در روز عاشورا اهتمام داشته اند.
در ایران نیز گویا به طور فراگیر و رسمی این #آل_بویه بوده که برسوگواری عیان حسین(ع) اهتمام داشته اند و قطعا آیینهای عزاداری امام سوم شیعیان با آیینهای مرسوم سوگواری ایرانیان بویژه #سوگ_سیاوش ارتباطها یافته و طی بیش ازهزار و دویست سال دستخوش تحولات و تطورات گوناگون واقع شده است.
اما عاشورا و سوگ حسین را میتوان از ابعاد گوناگونی مورد بررسی قرار داد تا تصویری واقعی تر و روشن تری ازین فراگیرترین واقعه ی آیینی دست داد.
عظمت عاشورا و گستردگی این آیین در سراسر فلات ایران هرگز قابل چشم پوشی نیست . #تقلیل این آیین به چند خط از سر جهل یا #همه_چیز تلقی کردن این منسک و دربرابر قراردادن آن با سایر آیینهای ریشه دار ایرانیان پشت و روی سکه ی جهل اند. و این کار نشان از بی خبری بی هدف یا تجاهل هدف مند سودجویان بهره مند دارد.
نه امثال صادق هدایت عزای حسین را فهمیده اند نه امثال حاج آقا هدایت.. از نظر نویسنده هردوی ایشان ( دست کم دراین مورد) نقطه اشتراک محکمی به نام جهل دارند که گفتم ویرانگرترین ماده ی مخدر و مخرب سده ی گذشته در جامعه ی ایران است.
اما چیستی، چرایی ، چگونگی و... این آیین همچنان قابل بررسی است و در این میان پرسشهایی بنیادین وجود دارد که من یکی از آنها را مطرح میکنم و پاسخ به ذهن خویش رسیده را نیز خواهم گفت تا شاید فتح بابی باشد برای کسی و کسانی تا بهتر از پیش بتوانند این آیین شگرف را تعریف و وصف کنند. چیزی که بیشتر و پیشتر از تاییدها یا رد و اینکارها نیازمندش هستیم .
و اما پرسش من این است. که ما ایرانیان و شیعیان اعتقاد داریم همه امامانمان در مظلومیتی حزن آلود کشته میشوند اصلا این اعتقاد آنقدر قوی است که با هیچ غالبی همدل نیستیم چون در این راه غالب کسی است که شهید شود ( عدم همسویی مردم ایران با حاکمیت غالب این روزها و تلاش حاکمیت برای شهید پروری یا شهید سازی نکته ای مهم و بنیادین است) الان اگر عاشوراست و اینجا اگر کربلاست او که کشته میشود و محصور،حسینی و سجادی و زینبی است نه اوکه میکشد و محصور میکند .
عاشورا و فرهنگش عمیقتر و فراگیر تر از آن است که تصور میشود با اینحال سخن من این نبود سخن پرسشی که در یادداشت بعدی بدان می پردازم این است که ؛
چرا ایرانیان از میان امامان مقتول و مسموم اینهمه بر امام حسین تکیه دارند و بویژه او را در این گرامیداشت برتر از پدر مظلومش می نشاندند؟! پدر شهیدی که از یک منظر جایگاه و پایگاهی در اسلام و شیعه دارد که هیچکس جز محمد ندارد آنهم از روی ادب شرعی و البته به تاکید و تایید خود حضرت امیر ...
به گمانم پاسخ دادن درست به این پرسش بسیار روشنگرانه خواهد بود .
چرا تعزیت حسین برای شیعیان اهمیتی بیشتر از حتا امیرالمومنین علی دارد!؟
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Irane Man ~ Musico.IR
Homayoun Shajarian ~ Musico.IR
#ایران_جان
همه عالم تن است و ایران دل...
#ایران_من
کلام: #پوریا_سوری
آهنگساز: #سهراب_پورناظری
تنظیم: #غلامرضا_صادقی
ابریشم صدا : #همایون_شجریان
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
همه عالم تن است و ایران دل...
#ایران_من
کلام: #پوریا_سوری
آهنگساز: #سهراب_پورناظری
تنظیم: #غلامرضا_صادقی
ابریشم صدا : #همایون_شجریان
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشتهای_پریشانی
#دین_و_دینداری
همچون بسیاری از هم نسلان از نوجوانی سر در معنای #دین داشتم. و خارخار #مینوی_معنای انسان و جهان، در چشم و دلم بزرگتر از آن بود که در همین عظمت شگفت #موجود بگنجد.
من و جهان، باید چیزی و چیزهایی فراتر از #این می داشت که #آن بود و وقتی می رسیدم به آن ، دیگر آنی نبود چون به محض رسیدن به #آن ، #این شده بود و من باز دوباره باید می رفتم به سمت #آن...
تو بگو خیال، تو بگو توهم تو... اصلا مثل #حافظ جان و دلم بگو : #بانگ_جرسی پیچیده در صحرای موهوم هست .. صدایی بود که مرا میخواند تا فقط بروم صدایی که #سهراب هم شنیده بودش وآشنا یافته بودش
باری در این میان #دین، چنانکه ریشه اش اشارت داشت، برای من شد #روش و #رفتن و #دئنا که اشارت داشت به دانایی و البته دل_آگاهی ذاتی و..( آن دل_آگاهی سرشتین و راهبر که در نهاد هر انسانی نهفته است) فالهما فجورها و تقواها..
راضی نشدن به این و جستن چیزی ورای این که #آن نامیده اندش.. چیزی که هرگز تن به دستهای هیچکس نداده و در عقد کسی درنیامده ..
ازاین رو بود که از همان آغاز آنانکه میگفتند دین این است که ما داریم برایم هولناک بودند اینان درست مثل سلفشان #ابلیس بودند چون او نیز میگفت حقیقت این است که من می گویم و بقیه یکسره خطاکارند. از اینها هولنتک تر کسانی بودند که ابلیس نیز حیرانشان میشود ، اگر گروه اول میگفتند دین این است که من می گویم اینان میگویند خدا این است که ما میگوییم و هردو البته بزرگترین ویرانگران دین و خدا بودند چون مقام دور از دست ایشان را به اندازه ی دستها و ذهنهای حقیر خود کوچک کرده بودند و ننی دانستند که مفهوم دین و خدا و معنا بسیار بزرگتر از این است که بگنجد در ذهنهای محدود و خوار ایشان.
و چرا گفت من در دل میگنجم؟! و نه گفت در عقل و نفس و کتاب و لوح محفوظ و... چون دل دقیقا از جنس اوست غیر دل هرچه هست حدی دارد و پایی و ریشه ای در جایی ، دل آن لطیفه ای است که فقط آب وجود میخورد از #هو.. و او اشارتی است به اینکه هرگاه رسیدی بهش دیگر او نیست #او کمی آنسوتر است.
سالها پیشتر سر در معنای اینها داشتم و البته که نه به این رنگ و نه به این...
اما در همان روزگار نوجوانی مرا سخنی به گوش رسید از حبیب الله الاعظم پیامبر اکرم:
یأتی علی الناس زمان ، الصابر علی دینه کالقابض علی الجمرة..
برسد مردمان را روزگاری که شکیب نده بر دینش باشد چونان نگه دارنده ی پاره آتش
و گفت #زمانی نکره است پس می تواند هر زمانی باشد چه سی سال پیش که من فکر میکردم اکنون آخر الزمان است چه الان و چه سی سال بعد.. پس ما یک زمان داریم و آن آخرالزمان است.
و فرمود: الناس نفرمود المسلم یا المومن و.. پس هر انسانی که روشی دارد و برای رفتن آیین دارد که مبتنی بر دانایی و آگاهی است و فرمود :دینش همینقدر خصوصی . نگفت الدین نگفت الاسلام نگفت.. فرمود: هرکس و دینش..
و گفت: صابر #بر...و این درستی نظریه ی مرا درباره ی اهمیت شگفت حروف اضافه نشان میدهد. و گفت: من هم..از ایشان #از جداکننده است و افزود مانند #قابض اسم فاعل است و دلالت دارد بر کنشگری فرد.. یعنی او اصرار دارد و عمد بر نگاه داشتن دینش اما دین در این ایام پاره ای آتش است گویا بودن خود دین میگوید مرا رها کن و شخص اصرار دارد نگهش دارد.
این حدیث در همان اوان هولناک بود برای من اما حال هولناک تر است.
این چه دردی است آقا؟! این چه #عقبه_ای است مولا!؟ به گمانم این سخت ترین عقبات این مسیر رفتن هاست. آخر یعنی چه این کلمات؟! این سخن اشارت به همان بار امانت نیست و اینکه انسان هر لحظه در همان لحظه است که یا باید بپذیرد و بسوزد یا بیندازد و بگریزد!؟ همان آتشی که موسی بدینجا به امید قبسش می آمد!؟
و آیا آن آتش که فرمان بردا و سلاما شنید از حضرت احدیت همین آتش دین نیست؟ که اگر کسی مومن وار بردارد این آتش را علیرغم سوزانندگی اش برای او سرد خواهد بود صلح آمیز؟!
راستی نام اغلب این یادداشتها را دیده اید #یادداشتهای_پریشانی است. بدین معنا که شاید فقط پریشان خاطرانش در می یابند..
#الحمدلله_اولا_و _آخرا
#محسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#دین_و_دینداری
همچون بسیاری از هم نسلان از نوجوانی سر در معنای #دین داشتم. و خارخار #مینوی_معنای انسان و جهان، در چشم و دلم بزرگتر از آن بود که در همین عظمت شگفت #موجود بگنجد.
من و جهان، باید چیزی و چیزهایی فراتر از #این می داشت که #آن بود و وقتی می رسیدم به آن ، دیگر آنی نبود چون به محض رسیدن به #آن ، #این شده بود و من باز دوباره باید می رفتم به سمت #آن...
تو بگو خیال، تو بگو توهم تو... اصلا مثل #حافظ جان و دلم بگو : #بانگ_جرسی پیچیده در صحرای موهوم هست .. صدایی بود که مرا میخواند تا فقط بروم صدایی که #سهراب هم شنیده بودش وآشنا یافته بودش
باری در این میان #دین، چنانکه ریشه اش اشارت داشت، برای من شد #روش و #رفتن و #دئنا که اشارت داشت به دانایی و البته دل_آگاهی ذاتی و..( آن دل_آگاهی سرشتین و راهبر که در نهاد هر انسانی نهفته است) فالهما فجورها و تقواها..
راضی نشدن به این و جستن چیزی ورای این که #آن نامیده اندش.. چیزی که هرگز تن به دستهای هیچکس نداده و در عقد کسی درنیامده ..
ازاین رو بود که از همان آغاز آنانکه میگفتند دین این است که ما داریم برایم هولناک بودند اینان درست مثل سلفشان #ابلیس بودند چون او نیز میگفت حقیقت این است که من می گویم و بقیه یکسره خطاکارند. از اینها هولنتک تر کسانی بودند که ابلیس نیز حیرانشان میشود ، اگر گروه اول میگفتند دین این است که من می گویم اینان میگویند خدا این است که ما میگوییم و هردو البته بزرگترین ویرانگران دین و خدا بودند چون مقام دور از دست ایشان را به اندازه ی دستها و ذهنهای حقیر خود کوچک کرده بودند و ننی دانستند که مفهوم دین و خدا و معنا بسیار بزرگتر از این است که بگنجد در ذهنهای محدود و خوار ایشان.
و چرا گفت من در دل میگنجم؟! و نه گفت در عقل و نفس و کتاب و لوح محفوظ و... چون دل دقیقا از جنس اوست غیر دل هرچه هست حدی دارد و پایی و ریشه ای در جایی ، دل آن لطیفه ای است که فقط آب وجود میخورد از #هو.. و او اشارتی است به اینکه هرگاه رسیدی بهش دیگر او نیست #او کمی آنسوتر است.
سالها پیشتر سر در معنای اینها داشتم و البته که نه به این رنگ و نه به این...
اما در همان روزگار نوجوانی مرا سخنی به گوش رسید از حبیب الله الاعظم پیامبر اکرم:
یأتی علی الناس زمان ، الصابر علی دینه کالقابض علی الجمرة..
برسد مردمان را روزگاری که شکیب نده بر دینش باشد چونان نگه دارنده ی پاره آتش
و گفت #زمانی نکره است پس می تواند هر زمانی باشد چه سی سال پیش که من فکر میکردم اکنون آخر الزمان است چه الان و چه سی سال بعد.. پس ما یک زمان داریم و آن آخرالزمان است.
و فرمود: الناس نفرمود المسلم یا المومن و.. پس هر انسانی که روشی دارد و برای رفتن آیین دارد که مبتنی بر دانایی و آگاهی است و فرمود :دینش همینقدر خصوصی . نگفت الدین نگفت الاسلام نگفت.. فرمود: هرکس و دینش..
و گفت: صابر #بر...و این درستی نظریه ی مرا درباره ی اهمیت شگفت حروف اضافه نشان میدهد. و گفت: من هم..از ایشان #از جداکننده است و افزود مانند #قابض اسم فاعل است و دلالت دارد بر کنشگری فرد.. یعنی او اصرار دارد و عمد بر نگاه داشتن دینش اما دین در این ایام پاره ای آتش است گویا بودن خود دین میگوید مرا رها کن و شخص اصرار دارد نگهش دارد.
این حدیث در همان اوان هولناک بود برای من اما حال هولناک تر است.
این چه دردی است آقا؟! این چه #عقبه_ای است مولا!؟ به گمانم این سخت ترین عقبات این مسیر رفتن هاست. آخر یعنی چه این کلمات؟! این سخن اشارت به همان بار امانت نیست و اینکه انسان هر لحظه در همان لحظه است که یا باید بپذیرد و بسوزد یا بیندازد و بگریزد!؟ همان آتشی که موسی بدینجا به امید قبسش می آمد!؟
و آیا آن آتش که فرمان بردا و سلاما شنید از حضرت احدیت همین آتش دین نیست؟ که اگر کسی مومن وار بردارد این آتش را علیرغم سوزانندگی اش برای او سرد خواهد بود صلح آمیز؟!
راستی نام اغلب این یادداشتها را دیده اید #یادداشتهای_پریشانی است. بدین معنا که شاید فقط پریشان خاطرانش در می یابند..
#الحمدلله_اولا_و _آخرا
#محسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Quizas Quizas Quizas (ahaang.com)
Andrea Bocelli
#شاید_شاید_شاید
زمین معلق است و آسمان هم ، و همه چیز در تعلیق اتفاق می افتد.
#شاید این همان ستون نادیدنی هستی است که جهان را سرپا نگاه داشته است.
نه سرتاپا روشنایی است منظومه ی بودن و نه پاتاسر سیاهی..
#حافظ در این گرگ و میش #بانگ_جرسی موهوم شنیده بود و #سهراب هم گفته بود ؛
کار ما #شاید این است...
من نیز سالهاست در #مه زندگی میکنم . فقط اهلی #مه_آباد می دانند چه لذت شگرفی دارد #اینجا زیستن ، لذتی که خود یک #راز است..
#آندرئآ_بوچچللی
#اندر_احوالات_عاشقی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
زمین معلق است و آسمان هم ، و همه چیز در تعلیق اتفاق می افتد.
#شاید این همان ستون نادیدنی هستی است که جهان را سرپا نگاه داشته است.
نه سرتاپا روشنایی است منظومه ی بودن و نه پاتاسر سیاهی..
#حافظ در این گرگ و میش #بانگ_جرسی موهوم شنیده بود و #سهراب هم گفته بود ؛
کار ما #شاید این است...
من نیز سالهاست در #مه زندگی میکنم . فقط اهلی #مه_آباد می دانند چه لذت شگرفی دارد #اینجا زیستن ، لذتی که خود یک #راز است..
#آندرئآ_بوچچللی
#اندر_احوالات_عاشقی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Audio
#قرن_سهراب_کشان
خیلی فکر کردم نام این قرن فترت و عسرت را چه بگذارم قرنی که دارد سر میرود دست کم در تقویم های دیواری...
و رسیدم به #قرن_سهراب_کشان و فی الواقع چه #سهراب_کشونی راه انداخت این ملت و اندازه ی تمام تاریخش سهراب کشت.
نگفتم سیاوش کشان، که سیاوش را بیگانگان کشتند و سهراب ها را ...
قرن بسیار دشوار و جان شکار بر ما گذشته و.. و به گمانم بهترین و البته دردانگیز ترین نام را برای این سده ی ایران یافته ام...
راستی #ناصر_عبداللهی نیز یکی ازین سهراب ها بود. نبود!؟
#محمدعلی_بهمنی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
خیلی فکر کردم نام این قرن فترت و عسرت را چه بگذارم قرنی که دارد سر میرود دست کم در تقویم های دیواری...
و رسیدم به #قرن_سهراب_کشان و فی الواقع چه #سهراب_کشونی راه انداخت این ملت و اندازه ی تمام تاریخش سهراب کشت.
نگفتم سیاوش کشان، که سیاوش را بیگانگان کشتند و سهراب ها را ...
قرن بسیار دشوار و جان شکار بر ما گذشته و.. و به گمانم بهترین و البته دردانگیز ترین نام را برای این سده ی ایران یافته ام...
راستی #ناصر_عبداللهی نیز یکی ازین سهراب ها بود. نبود!؟
#محمدعلی_بهمنی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_های_پریشانی
-چرا #احمد_مسعود محبوب بسیاری از ایرانیان بویژه جوانان است؟
احمد پسر احمد نوستالژیای بزرگسالان و حال و آینده ی دلخواه بسیاری از مردم ایران شده است
بزرگسالانی که در نوجوانی و جوانی دیروزشان #چه_گوارا را می شناختند
همان چهره ی کاریزماتیکی که چندی بعد، حاکمیت فشل شان، تلاش کرد به سبب شروع نام یکی از خوش نامان از دست رفته ی ایران #چ را #چه کند و..
اینان #احمدشاه_مسعود را می شناختند که سالهای سال نگذاشت ولایتش به دست بیگانگان بیفتد.
کسی که گاه تنهای تنها در کوهستان ها آتش می افروخت و در انتهای سده ی خون آلود بیستم غربی ها گلویش شعرهای شرقی می خواند. آن هم به کهن ترین و پربارترین زبان های جهان ؛ #زبان_فارسی آن هم به گویشی که بسیاری از اهالی ایران فرهنگی را می برد به دست کم هزار سال پیش.
کسی که حافظ و سعدی و مولانا می خواند و دلداده ی سهراب هم بود از شریعتی هم می گفت و هر جمله اش توان #گلمیخ شدن داشت. آنچه که #مثل می گفتند قدما و #وایرال می نامند امروزی ها که مثلا:
ای عملیات از برای او ادبیات است
حال در دهه های آغازین عصری که جهان موازی مجازی، واقعیت تحمیلی ابلیس تکنولوژی بر بنی آدم شده، و همه ی قدرتهای خرد و کلان تصمیشان را در اسارت مطلق انسان گرفته اند و روی میزهای قمارشان به کدام سو رفتن تک تک ما را ترسیم می کنند، مردی خط چهارم این مربع را کشیده. مردی که ویژگی های آن سه تن را دارد و بیشتر هم، مثل یکیشان تحصیل کرده ی غرب است اما ریشه در شرق دارد. مثل یکیشان محبوب جهان شده ، مثل یکیشان تنهاست و مثل همه شان مبارزه میکند با تاریکی عنان گسیخته و شیطانی، تاریکی تهوع آوری که همه ی روسیاهان تاریخ آشکار و نهان یاورش شده اند
آری، بسیاری از حامیان و دلدادگان #حسین بیعت نکن با ستم امروز ، #سهراب مظلوم امروز ما، #سیاوش پاک تازه ی ما، یا هر نامی که بخوانیش، چندان چیزی از همسایه ی هم تبار و هم زبان خویش نمی دانند. حتا نمی دانند در همین سیصد چهارصد سال پیش هرات شاهزاده نشین ایران بوده و بزرگان پشتون به سرداری و کارگزاری شاهان ایران مفتخر بوده اند. و مشکل اصلی دقیقا از زمان حضور نحس انگلستان ملعون و روسیه ی مابون و طرحهایشان آغاز شده است.
بسیاریشان نه موقعیت تاریخی نام برساخته ی #افغانستان را می دانند و نه از جغرافیای آن دقیقا اطلاع دارند نه از بافت جمعیتی اش و نه از تکثر سرگیجه آور قومی و مذهبی اش و نه از بازیگران متعدد دور و نزدیکش که... البته مقصر اول و آخر این بی اطلاعی هم حاکمیت کارنابلد است و البته مردم.
مردمی که تاثیر آرای الکترال #نوادا را می شناسند اما نمی دانند هر آنچه در خانه ی همسایه می گذرد بسیار برای ما و جهان مهمتر است تا آنچه در غرب سراپا فریب می گذرد، وگرنه همان غرب تریلیون ها دلار و خون جوانان بیچاره اش را خرج نمی کرد که بیاید و..
مردم ما، افغانستان را نمی شناسند اما ناخودآگاه احساس نزدیکی غریبی کرده اند با همتباران خویش
اقلیتی بدوی که اکثریت شان بیابان نشین بوده اند با پرورش قبیله ای و تعصبات شگفت اکثریتی که به دست یک اقلیت غار_اندیش هدایت می شوند. اقلیتی پرورده شده در پاکستان با پول عربستان و طراحی غربستان و مرکز زیستشان قطر و امارات و.. و بدینسان قرن بیست و یکم که قرار بود قرن تحقق دهکده ی صلح باشد چنین غرق در خون و آشوب است.
باری مردم ما وقتی می بینند اقلیتی ۴۰درصدی در افغانستان با هزاران لطایف الحیل دارند له میکنند اکثریتی متفرق را، یاد خودشان می افتند
اینجا هم نهایتا بیست سی درصد توانسته اند همه چیز را تحمیل کنند بر هفتاد هشتاد درصد و البته که امور همان بیست سی درصد هم در دست سه چهار درصدی است که سردار خلبان دکتر شهردار رییس قوه ی رییس ستاد..هستند و این سه چهار درصد هم که...
دیدن خویش در آیینه ی همسایه همدلی و بغض ایجاد می کند و خشم، خشم به گروهی که علیرغم تفاوتهایشان یکی هستند هردو گروه از جهان خبر ندارند، اهل مطالعه نیستند، فلسفیدن نمی دانند، فقط هوش هیجانی دارند، جاهلند و در عین حال متوهم اند که کان عالم امکان اند ، خودحق بین اند و خودخداپندار، درست مثل ابلیس اهل #من اند بنابراین بسیار بسیار حسود اند و محبوبیت هیچکس را برنمی تابند (دقت کنید به عملیات توپخانه هاشان در تخریب چهره ی پدر و پسر خوش نام) اهل ظلم هستند و همین امر نیز موجب میشود که فرد مظلوم باز در دل مردم عزیز تر شود و همان داستان مثنوی باز محقق شود
گفت هر چیزی که ایشان کرده اند
خود عمارت نیست ویران کرده اند
بی خبر بودند از سر درون
استعیذ الله مما یفترون...
#محسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
-چرا #احمد_مسعود محبوب بسیاری از ایرانیان بویژه جوانان است؟
احمد پسر احمد نوستالژیای بزرگسالان و حال و آینده ی دلخواه بسیاری از مردم ایران شده است
بزرگسالانی که در نوجوانی و جوانی دیروزشان #چه_گوارا را می شناختند
همان چهره ی کاریزماتیکی که چندی بعد، حاکمیت فشل شان، تلاش کرد به سبب شروع نام یکی از خوش نامان از دست رفته ی ایران #چ را #چه کند و..
اینان #احمدشاه_مسعود را می شناختند که سالهای سال نگذاشت ولایتش به دست بیگانگان بیفتد.
کسی که گاه تنهای تنها در کوهستان ها آتش می افروخت و در انتهای سده ی خون آلود بیستم غربی ها گلویش شعرهای شرقی می خواند. آن هم به کهن ترین و پربارترین زبان های جهان ؛ #زبان_فارسی آن هم به گویشی که بسیاری از اهالی ایران فرهنگی را می برد به دست کم هزار سال پیش.
کسی که حافظ و سعدی و مولانا می خواند و دلداده ی سهراب هم بود از شریعتی هم می گفت و هر جمله اش توان #گلمیخ شدن داشت. آنچه که #مثل می گفتند قدما و #وایرال می نامند امروزی ها که مثلا:
ای عملیات از برای او ادبیات است
حال در دهه های آغازین عصری که جهان موازی مجازی، واقعیت تحمیلی ابلیس تکنولوژی بر بنی آدم شده، و همه ی قدرتهای خرد و کلان تصمیشان را در اسارت مطلق انسان گرفته اند و روی میزهای قمارشان به کدام سو رفتن تک تک ما را ترسیم می کنند، مردی خط چهارم این مربع را کشیده. مردی که ویژگی های آن سه تن را دارد و بیشتر هم، مثل یکیشان تحصیل کرده ی غرب است اما ریشه در شرق دارد. مثل یکیشان محبوب جهان شده ، مثل یکیشان تنهاست و مثل همه شان مبارزه میکند با تاریکی عنان گسیخته و شیطانی، تاریکی تهوع آوری که همه ی روسیاهان تاریخ آشکار و نهان یاورش شده اند
آری، بسیاری از حامیان و دلدادگان #حسین بیعت نکن با ستم امروز ، #سهراب مظلوم امروز ما، #سیاوش پاک تازه ی ما، یا هر نامی که بخوانیش، چندان چیزی از همسایه ی هم تبار و هم زبان خویش نمی دانند. حتا نمی دانند در همین سیصد چهارصد سال پیش هرات شاهزاده نشین ایران بوده و بزرگان پشتون به سرداری و کارگزاری شاهان ایران مفتخر بوده اند. و مشکل اصلی دقیقا از زمان حضور نحس انگلستان ملعون و روسیه ی مابون و طرحهایشان آغاز شده است.
بسیاریشان نه موقعیت تاریخی نام برساخته ی #افغانستان را می دانند و نه از جغرافیای آن دقیقا اطلاع دارند نه از بافت جمعیتی اش و نه از تکثر سرگیجه آور قومی و مذهبی اش و نه از بازیگران متعدد دور و نزدیکش که... البته مقصر اول و آخر این بی اطلاعی هم حاکمیت کارنابلد است و البته مردم.
مردمی که تاثیر آرای الکترال #نوادا را می شناسند اما نمی دانند هر آنچه در خانه ی همسایه می گذرد بسیار برای ما و جهان مهمتر است تا آنچه در غرب سراپا فریب می گذرد، وگرنه همان غرب تریلیون ها دلار و خون جوانان بیچاره اش را خرج نمی کرد که بیاید و..
مردم ما، افغانستان را نمی شناسند اما ناخودآگاه احساس نزدیکی غریبی کرده اند با همتباران خویش
اقلیتی بدوی که اکثریت شان بیابان نشین بوده اند با پرورش قبیله ای و تعصبات شگفت اکثریتی که به دست یک اقلیت غار_اندیش هدایت می شوند. اقلیتی پرورده شده در پاکستان با پول عربستان و طراحی غربستان و مرکز زیستشان قطر و امارات و.. و بدینسان قرن بیست و یکم که قرار بود قرن تحقق دهکده ی صلح باشد چنین غرق در خون و آشوب است.
باری مردم ما وقتی می بینند اقلیتی ۴۰درصدی در افغانستان با هزاران لطایف الحیل دارند له میکنند اکثریتی متفرق را، یاد خودشان می افتند
اینجا هم نهایتا بیست سی درصد توانسته اند همه چیز را تحمیل کنند بر هفتاد هشتاد درصد و البته که امور همان بیست سی درصد هم در دست سه چهار درصدی است که سردار خلبان دکتر شهردار رییس قوه ی رییس ستاد..هستند و این سه چهار درصد هم که...
دیدن خویش در آیینه ی همسایه همدلی و بغض ایجاد می کند و خشم، خشم به گروهی که علیرغم تفاوتهایشان یکی هستند هردو گروه از جهان خبر ندارند، اهل مطالعه نیستند، فلسفیدن نمی دانند، فقط هوش هیجانی دارند، جاهلند و در عین حال متوهم اند که کان عالم امکان اند ، خودحق بین اند و خودخداپندار، درست مثل ابلیس اهل #من اند بنابراین بسیار بسیار حسود اند و محبوبیت هیچکس را برنمی تابند (دقت کنید به عملیات توپخانه هاشان در تخریب چهره ی پدر و پسر خوش نام) اهل ظلم هستند و همین امر نیز موجب میشود که فرد مظلوم باز در دل مردم عزیز تر شود و همان داستان مثنوی باز محقق شود
گفت هر چیزی که ایشان کرده اند
خود عمارت نیست ویران کرده اند
بی خبر بودند از سر درون
استعیذ الله مما یفترون...
#محسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#شعر_همیشه
#سهراب_سپهری
صدا کن مرا
صدای تو خوب است
صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است
که در انتهای صمیمیت حزن میروید.
در ابعاد این عصر خاموش
من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم.
بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است.
و تنهایی من شبیخون حجم تو را پیشبینی نمیکرد.
و خاصیت عشق این است.
کسی نیست،
بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت
میان دو دیدار قسمت کنیم.
بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم.
بیا زودتر چیزها را ببینیم.
ببین، عقربکهای فواره در صفحه ساعت حوض
زمان را به گردی بدل میکنند.
بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشیام.
بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را.
مرا گرم کن
(و یکبار هم در بیابان کاشان هوا ابر شد
و باران تندی گرفت
و سردم شد، آن وقت در پشت یک سنگ،
اجاق شقایق مرا گرم کرد.)
در این کوچههایی که تاریک هستند
من از حاصل ضرب تردید و کبریت میترسم.
من از سطح سیمانی قرن میترسم.
بیا تا نترسم من از شهرهایی که خاک سیاشان چراگاه جرثقیل است.
مرا باز کن مثل یک در به روی هبوط گلابی در این عصر معراج پولاد.
مرا خواب کن زیر یک شاخه دور از شب اصطکاک فلزات.
اگر کاشف معدن صبح آمد، صدا کن مرا.
و من، در طلوع گل یاسی از پشت انگشتهای تو، بیدار خواهم شد.
و آن وقت
حکایت کن از بمبهایی که من خواب بودم، و افتاد.
حکایت کن از گونههایی که من خواب بودم، و تر شد.
بگو چند مرغابی از روی دریا پریدند.
در آن گیروداری که چرخ زرهپوش از روی رویای کودک گذر داشت
قناری نخ زرد آواز خود را به پای چه احساس آسایشی بست.
بگو در بنادر چه اجناس معصومی از راه وارد شد.
چه علمی به موسیقی مثبت بوی باروت پی برد.
چه ادراکی از طعم مجهول نان در مذاق رسالت تراوید.
و آن وقت من، مثل ایمانی از تابش استوا گرم،
تو را در سرآغاز یک باغ خواهم نشانید..
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#سهراب_سپهری
صدا کن مرا
صدای تو خوب است
صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است
که در انتهای صمیمیت حزن میروید.
در ابعاد این عصر خاموش
من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم.
بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است.
و تنهایی من شبیخون حجم تو را پیشبینی نمیکرد.
و خاصیت عشق این است.
کسی نیست،
بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت
میان دو دیدار قسمت کنیم.
بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم.
بیا زودتر چیزها را ببینیم.
ببین، عقربکهای فواره در صفحه ساعت حوض
زمان را به گردی بدل میکنند.
بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشیام.
بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را.
مرا گرم کن
(و یکبار هم در بیابان کاشان هوا ابر شد
و باران تندی گرفت
و سردم شد، آن وقت در پشت یک سنگ،
اجاق شقایق مرا گرم کرد.)
در این کوچههایی که تاریک هستند
من از حاصل ضرب تردید و کبریت میترسم.
من از سطح سیمانی قرن میترسم.
بیا تا نترسم من از شهرهایی که خاک سیاشان چراگاه جرثقیل است.
مرا باز کن مثل یک در به روی هبوط گلابی در این عصر معراج پولاد.
مرا خواب کن زیر یک شاخه دور از شب اصطکاک فلزات.
اگر کاشف معدن صبح آمد، صدا کن مرا.
و من، در طلوع گل یاسی از پشت انگشتهای تو، بیدار خواهم شد.
و آن وقت
حکایت کن از بمبهایی که من خواب بودم، و افتاد.
حکایت کن از گونههایی که من خواب بودم، و تر شد.
بگو چند مرغابی از روی دریا پریدند.
در آن گیروداری که چرخ زرهپوش از روی رویای کودک گذر داشت
قناری نخ زرد آواز خود را به پای چه احساس آسایشی بست.
بگو در بنادر چه اجناس معصومی از راه وارد شد.
چه علمی به موسیقی مثبت بوی باروت پی برد.
چه ادراکی از طعم مجهول نان در مذاق رسالت تراوید.
و آن وقت من، مثل ایمانی از تابش استوا گرم،
تو را در سرآغاز یک باغ خواهم نشانید..
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Irane Man ~ Musico.IR
Homayoun Shajarian ~ Musico.IR
#ایران_جان
همه عالم تن است و ایران دل...
#ایران_من
کلام: #پوریا_سوری
آهنگساز: #سهراب_پورناظری
تنظیم: #غلامرضا_صادقی
ابریشم صدا : #همایون_شجریان
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
همه عالم تن است و ایران دل...
#ایران_من
کلام: #پوریا_سوری
آهنگساز: #سهراب_پورناظری
تنظیم: #غلامرضا_صادقی
ابریشم صدا : #همایون_شجریان
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#عشقستان
نیایش
نور را پیمودیم ، دشت طلا را در نوشتیم.
افسانه را چیدیم ، و پلاسیده فکندیم.
کنار شنزار ، آفتابی سایه وار ، ما را نواخت. درنگی کردیم.
بر لب رود پهناور رمز رویاها را سر بریدیم .
ابری رسید ، و ما دیده فرو بستیم.
ظلمت شکافت ، زهره را دیدیم ، و به ستیغ بر آمدیم.
آذرخشی فرود آمد ، و ما را در ستایش فرو دید.
لرزان ، گریستیم. خندان ، گریستیم.
رگباری فرو کوفت : از در همدلی بودیم.
سیاهی رفت ، سر به آبی آسمان ستودیم ، در خور آسمانها شدیم.
سایه را به دره رها کردیم. لبخند را به فراخنای تهی فشاندیم .
سکوت ما به هم پیوست ، و ما ما شدیم .
تنهایی ما در دشت طلا دامن کشید.
آفتاب از چهره ما ترسید .
دریافتیم ، و خنده زدیم.
نهفتیم و سوختیم.
هر چه بهم تر ، تنها تر.،
از ستیغ جدا شدیم:
من به خاک آمدم،و بنده شدم .
تو بالا رفتی، و خدا شدی
#سهراب_سپهری ( آوار آفتاب )
@niyazestambarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
نیایش
نور را پیمودیم ، دشت طلا را در نوشتیم.
افسانه را چیدیم ، و پلاسیده فکندیم.
کنار شنزار ، آفتابی سایه وار ، ما را نواخت. درنگی کردیم.
بر لب رود پهناور رمز رویاها را سر بریدیم .
ابری رسید ، و ما دیده فرو بستیم.
ظلمت شکافت ، زهره را دیدیم ، و به ستیغ بر آمدیم.
آذرخشی فرود آمد ، و ما را در ستایش فرو دید.
لرزان ، گریستیم. خندان ، گریستیم.
رگباری فرو کوفت : از در همدلی بودیم.
سیاهی رفت ، سر به آبی آسمان ستودیم ، در خور آسمانها شدیم.
سایه را به دره رها کردیم. لبخند را به فراخنای تهی فشاندیم .
سکوت ما به هم پیوست ، و ما ما شدیم .
تنهایی ما در دشت طلا دامن کشید.
آفتاب از چهره ما ترسید .
دریافتیم ، و خنده زدیم.
نهفتیم و سوختیم.
هر چه بهم تر ، تنها تر.،
از ستیغ جدا شدیم:
من به خاک آمدم،و بنده شدم .
تو بالا رفتی، و خدا شدی
#سهراب_سپهری ( آوار آفتاب )
@niyazestambarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹