نیازستان
1.59K subscribers
771 photos
103 videos
130 files
235 links
به ایران:
قسم به موی تو و گیسوان بر بادت
غریق آتش نسیان نمی‌شود یادت..

ارتباط با ادمین
@Mohsenbarani_niyaz
Download Telegram
#دردستان
- شعری که پنجاه سال پیش گفته شده و...

شبانه
 ابراهیم در آتش

در نیست
          راه نیست
شب نیست
              ماه نیست
نه روز و
         نه آفتاب،
ما
  بیرونِ زمان
              ایستاده‌ایم
با دشنه‌ی تلخی
در گُرده‌هایِمان.
 
هیچ‌کس
          با هیچ‌کس
                      سخن نمی‌گوید
که خاموشی
               به هزار زبان
                             در سخن است.
 
در مردگانِ خویش
                     نظر می‌بندیم
                                     با طرحِ خنده‌یی،
و نوبتِ خود را انتظار می‌کشیم
بی‌هیچ
خنده‌یی!
 
۱۵ فروردینِ ۱۳۵۱
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#درنگ_عربی
#محموددرویش


....وكان قميصي
بين نار’ وبين ريحْ
وعيوني تفكِّرُ
برسوم على التراب
وأبي قال مرة :
الذي ما له وطن
ماله في الثرى ضريح
.. ونهاني عن السفر

---------------ترجمه: محسن یارمحمدی

پیراهنم مانده بود جایی میان آتش و باد
و چشم دوخته بودم
به نقش‌های روی خاک
پدرم دوباره گفت:
کسی که میهنی ندارد
در خاک گوری نخواهد داشت
آنگاه مرا از سفر نهی‌کرد...

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#حافظ_انسان

حاليا مصلحت وقت در آن مي بينم
که کشم رخت به ميخانه و خوش بنشينم

جام مي گيرم و از اهل ريا دور شوم
يعني از اهل جهان پاکدلي بگزينم

جز صراحي و کتابم نبود يار و نديم
تا حريفان دغا را به جهان کم بينم

سر به آزادگي از خلق برآرم چون سرو
گر دهد دست که دامن ز جهان درچينم

بس که در خرقه آلوده زدم لاف صلاح
شرمسار از رخ ساقي و مي رنگينم

سينه تنگ من و بار غم او هيهات
مرد اين بار گران نيست دل مسکينم

من اگر رند خراباتم و گر زاهد شهر
اين متاعم که همي بيني و کمتر زينم

بنده آصف عهدم دلم از راه مبر
که اگر دم زنم از چرخ بخواهد کينم

بر دلم گرد ستم هاست خدايا مپسند
که مکدر شود آيينه مهرآيينم....

پ.ن: در تتبعی که من در تاریخ و فرهنگ ایران داشته‌ام؛ روزگار سیاه شیراز زمان حافظ را شبیه‌ترین روزگار به ایام کنونی یافته ام.
اوضاع شیراز قرن هشتم شاید مینیاتوری باشد از اوضاع امروز ایران ...
در این غزل کاملن روشن است که حافظ تحت شدیدترین فشارهای ممکن بوده است:

بر دلم گرد ستم هاست خدایا مپسند
که مکدر شود آیینه ی مهرآیینم...

آن‌چنان ستم عرصات زیست حافظ را زیر سم خران خویش لگدکوب کرده که گردوغباری شگفت تمام فضای زنده‌گی را گرفته است. این گردوغبار ستم‌انگیخته البته هدفش فروپوشاندن گرانیگاه وجود انسان است. اگر بر آیینه ی دل، غبار ستم ستمکاران فروافتد دیگر انسان از جوهره‌ی خویش تهی خواهد شد.
هراسی که در این استحاله وجود دارد و درد غیرقابل وصفی که دراین وضع نهفته، درک شدنی نیست مگر آنگاه که خود آن را چشیده باشیم.
از همین روست که حافظ در نهایت استیصال به خداوند پناه می‌برد و از او می‌خواهد تهی شدن انسان از انسانیت را رواندارد. چرا که اگر اینگونه شود بزرگترین بازنده خود خدا خواهد بود. او که آدمی را در جایگاه خود گذاشت و نخست مسجد عالم کرد اگر نتواند دل انسان را از سنگ‌ شدن نجات دهد بازی را با ابلیس باخته است ...
بازی‌ای که البته قرار نیست به نفع ابلیس و شیاطین تمام شود... تا بعد..
#محسن_یارمحمدی
دانش آموخته‌ی دکتری زبان و ادبیات فارسی

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#درنگ_عربی
#ریتا_عودة


احرّرَ من قارورة العطر
... جسدي
أحرّر من توابيت القبيلةِ
... وجعي
أحرّر من مشنقة الغبَن
... عُنُقي
ومن مرايا الوهم
... وجهي
لأبحثَ عن صوتي
في ثرثرة النّوارس
لأمواج البحر
وأرسم بطاقة كِياني
في وشوشة الورق
لأمواج الحبر..!!

-------------------- ترجمه؛

از شیشه‌های عطاری
تنم را...
از تابوت‌های قبیله‌ای
دردم را....
از دار ظلم
گردنم را...
از آینه‌های توهم
چهره‌ام را...
آزاد کن ، آزاد..

تا جست‌وجو کنم؛
در هیاهوی مرغان دریایی
صدایم را...

بنگارم
بر اوراق امواج دریا
شناسنامه ام را

و برای پریشان‌گویی برگ
امواجی شوم از مرکب ...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Johnny Guitar
Peggy Lee
#یادستان

در سال ۱۹۵۴ نیکلاس_ری بر اساس رمانی از روی_چنسلر فیلم وسترن #جانی_گیتار را ساخت.
ویکتور_یانگ آهنگی دلنشین پدید آورد و #پگی_لی قطعه‌ای ملایم و ماندگار را با صدایش همیشه‌گی کرد...
دوسه دهه بعد فریدون فروغی بر اساس ملودی_آهنگ جانی گیتار #طلوع_خونین را ساخت.
هر دو قطعه شنیدنی هستند..
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Tolooe Khoonin
Fereydoon Foroughi ماهان موزیک
#نوای_همیشه

#فریدون_فروغی براساس آهنگ جانی گیتار ساخته ی ویکتور یانگ طلوع خونین را ساخت.
قطعه ای که در ذهن مردم ایران ماندگار است و همیشه‌گی ...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#بامدادبزرگ

شبانه
لحظه‌ها و همیشه

وآن را که خبر شد، خبری بازنیامد
سعدی



آنکه دانست، زبان بست
وانکه می‌گفت، ندانست…


چه غم‌آلوده شبی بود!

وآن مسافر که در آن ظلمتِ خاموش گذشت
وبرانگیخت سگان را به صدایِ سُمِ اسبش برسنگ
بی‌که یک دَم به خیالش گذرد
که فرودآید شب را،
گویی
همه رؤیای تبی بود.


چه غم‌آلوده شبی بود..
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
تا #بامداد


عاشقان
سرشکسته گذشتند،
شرم‌سار ِ ترانه‌های بی‌هنگام ِ خویش.

و کوچه‌ها
بی‌زمزمه ماند و صدای پا.

 سربازان
شکسته گذشتند،
خسته 
بر اسبان ِ تشریح،
و لَتّه‌های بی‌رنگ ِ غروری
نگون‌سار 
بر نیزه‌های‌شان.

 
تو را چه سود 
 فخر به فلک بَر 
 فروختن
هنگامی که 
هر غبار ِ راه ِ لعنت‌شده نفرین‌ات می‌کند؟

 تو را چه سود از باغ و درخت
که با یاس‌ها 
به داس سخن گفته‌ای.

آن‌جا که قدم برنهاده باشی
گیاه 
از رُستن تن می‌زند
چرا که تو
تقوای خاک و آب را 
هرگز
باور نداشتی.

□فغان! که سرگذشت ِ ما
سرود ِ بی‌اعتقاد ِ سربازان ِ تو بود
که از فتح ِ قلعه‌ی روسبیان 
بازمی‌آمدند.

باش تا نفرین ِ دوزخ از تو چه سازد،
که مادران ِ سیاه‌پوش
ــ داغ‌داران ِ زیباترین فرزندان ِ آفتاب و باد ــ
هنوز از سجاده‌ها 
سر برنگرفته‌اند!
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#درستایش_امید
#عرفی_شیرازی


گر نخل وفا بر ندهد چشم تری هست
تا ریشه در آب است امید ثمری هست

هر چند رسد آیت یاس از در و دیوار
بربام و در دوست پریشان نظری هست

منکر نشوی گر به غلط دم زنم از عشق
این نشئه مرا گر نبود با دگری هست

آن دل که پریشان شود از ناله ی بلبل
در دامنش آویز که با وی خبری هست

هرگز قدم غم ز دلم دور نبودست
شادیست که او را سر وبرگ سفری هست

تا گفت خموشی به تو راز دل عرفی
دانست که از ناصیه غمازتری هست

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from محسن یارمحمدی
#یادداشت_های_پریشانی
- زمین جای چیست؟

بجوشید بجوشید که ما اهل شعاریم
بجز عشق به جز عشق دگر کار نداریم

در این خاک در این خاک در این مزرعه پاک
بجز مهر به جز عشق دگر تخم نکاریم

چه مستیم چه مستیم از آن شاه که هستیم
بیایید بیایید که تا دست برآریم

چه دانیم چه دانیم که ما دوش چه خوردیم
که امروز همه روز خمیریم و خماریم

مپرسید مپرسید ز احوال حقیقت
که ما باده پرستیم نه پیمانه شماریم

شما مست نگشتید وزان باده نخوردید
چه دانید چه دانید که ما در چه شکاریم

نیفتیم بر این خاک ستان ما نه حصیریم
برآییم بر این چرخ که ما مرد حصاریم...

هزاران سال است که بشر دریافته حیطه‌‌ی زیستی‌اش و منابع این حیطه ، محدود است.
نیروی دانایی به او گوشزد کرده که فردایی و فرداهایی هست و او باید برای بودن و ماندن در این حیطه بیشتر و بیشتر منابع بودن و ماندن را در اختیار بگیرد آب ، خاک ، جنگل ، دریا ، معادن و.... هرچه که من زنانه می‌نامم. یعنی هرآنچه که زنده‌گی و موجب امتداد زنده‌گی است.
طبیعتن انسان متصرف و متصاحب (تصحاحب کننده) برای تصرفات و تصحباتش باید مشروعیتی بسازد زیرا این کار بدون اقناع خویش و دیگران ممکن نبوده است.
به نظر می‌رسد گرانیگاه چرخش این منظومه‌ی اقناع علیرغم تفاوت‌های ظاهری یکی ست.
گروهی تحت نام داناتر بودن سعی در تصرف و تصاحب داشته‌اند و گروهی تحت عنوان قدرت و گروهی ذیل حق و حقانیت..
تفاوت اصلی این متصاحبان متصرف وصل کردن خویش به آسمان یا زمین است.
علم و قدرت و... زمینی است و ادعای ارتباط با غیب و ماورا و خدا و... آسمانی یکی آبشخورش زمین است یکی آسمان در این میان البته آن‌که به آسمان حواله می‌کند بسیار خطرناک‌تر عمل خواهدکرد. زیرا مدعیات او نیازمودنی‌ست.
کسی که خود را حق می داند مجبور است غیر خود را باطل بداند. چنین کسی زمین را میدان نبرد می‌داند و تمام توان خود را به‌کار می‌گیرد تا یا دیگری را خودی کند و یا نابود .. که اولی هم هیچ فرقی با دومی ندارد وقتی تو آن‌که و آن‌چه می‌خواهی نیستی ... خب نیستی دیگر..
احتمالن نیازی به ذکر بسیاری از جنگ‌های ویران‌گر هر دو گروه آسمان‌محور و زمین‌محور نیست. چنان‌که گفته شد نهایتن هردو می‌گویند: بنا به فلان دلیل حق ماست که...
به گمانم در میان باورمندانِ به آسمان و غیب، عارفان ایرانی جایگاه ویژه‌ای را برای بودن انتخاب کرده‌اند.
اگر اینان هرگونه صاحب حق بودن، متصاحب بودن و متصرف شدن را زشت می‌دانسته‌اند و بسیاری‌شان در طول حیات صاحب مال و منال و ملک و ... نبوده‌اند از آن جهت بوده که این‌ها را از جنس شرک و مشارکت در الوهیت شمرده‌اند. قطبی که تمام اینها گردش می‌چرخد من است. و این انانیت و منیت تکلیفش در کل فرهنگ معرفتی ایران روشن است. چراکه آغازگرش در آسمان سرنمونی است با نام ابلیس و بزرگترین نمونه ی زمینی‌اش نمادی است تحت نام فرعون.
پس اگر عارف تمامن نفی #من می‌کند و می‌گوید: بر در هم تویی ای دلستان دارد
فرار میکند از اظهار همترازی با خداوند. او با این کار از دوگانه‌گی و تعددی که موجب کینه و نفار و نقار است رندانه می‌گریزد تا در برابر رب أعلای خویش عصیان نکند.
اما آیا انتخاب این #وضع شانه خالی کردن از انسانیت نیست؟
غزل مولانا که می گوید : کار ما عشق است= توجه به دیگری. و انسان فروافتاده در خاک برای عاشقی آمده. زمین‌ میدان عاشقی است نه آوردگاه خون‌ریزی خاک مزرعه‌ای است پاک که شایسته مهرکاشتن است نه زهر برداشتن.
چنین انسانی مست است یعنی از خود (من) خبر ندارد و هست‌اش از آن شاه..
چنین انسان مستی البته که با قواعد و قوانین جهان عدد و تعدد بیگانه است او در نمازی همیشه‌گی است اما نمازش صبح و ظهر و شام ندارد :
عجبا نماز مستان تو‌ بگو‌درست هست آن
که نداند او زمانی نشناسد او مکانی

عجبا دورکعت است این عجبا که هشتمین است
عجبا چه سوره خواندم که نداشتم زبانی

به خدا خبر ندارم چو نماز می‌گزارم
که تمام شد رکوعی و امام شد فلانی..

چنین انسانی ادعایش این است که اهل باده است و یک رنگی و یک‌کرانه‌گی نه پیمانه ( صورتهای مبتنی بر من ) و پیمانه شماری ( تعددها و سهم‌هایی که تصاحب کرده و لابد مالیات خم دارد و... )
باری مولانا جهان را مزرعه ی کشت و کار می داند همان که حافظِ جان نیز گفته بود:
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بی شمار آرد ...
که تمام رنج‌ها از دوست و دشمن پنداشتن است در جایی که قرار بوده همه دوست داشته باشند ..
اما در این میان نکته‌ای راز گونه می‌ماند؛ آیا به‌راستی اهالی مهرکاری و دل‌داری در پی تصاحب نیستند؟! به هرحال هرآنچه هست در ذات خویش تداوم هست را می‌طلبد آیا چنین عارفانی از این بدیهی ترین امر که ذاتی وجود است واقعن صرف نظر کرده‌اند ؟!

@niyazestanbarsni
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#لاطالائیل،

همه چیز جهان ما محدود است حتا آن‌چه از جنس معنا می‌دانند. مثلن میزان آزادی در جهان ما به تعداد انسان‌هاست. آنگاه که در جامعه ‌ای ببینی عده‌ای آن‌قدر آزادند که هرچه می‌خواهند می‌گویند و می‌کنند و... دیگران هیچ امکانی برای چنین بودنی ندارند، بدان که ایشان به زور سهم دیگران را از آزادی دزدیده‌اند. چنین جامعه‌ای ، جامعه‌ی برده‌گان است و تا آزادی راهی بسیار دارد...

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#نوسروده

اگرچه سطرسطر این کتاب را
- کتاب نان و عشق،
خاک را و آب را
نور را شراب را -
هزار بار خونده‌ام
و تا کرانه‌های بی‌کران آن
دوصدهزار بار
کشتی شکسته‌ی امید را
رانده‌ام
ولی،
بدون مهر چشم‌های تو
- که اوج
بدون انحنای گرم پیکرت
- که موج
بدون عطر گیسویت که باز
در هزار توی این همیشه راز
- زنده‌گی -
هزاران هزار بار
مانده‌ام
نگاه کن
در شب سیاه سرمدی
که آمدم و آمدی
چشم خویش را رقیب ماه من
برقص و انحنای کهکشان شوق را
به یاد پیکرت
داغ آه کن
عطر گیسوان خویش را
بده به دست باد
تا دوباره آسمان
پر شود
از صدای ناله‌های عاشقان
همان صدا
که حافظ همیشه‌گی جان
سرود
جهان از آن تهی مباد...
#محسن_بارانی خرداد۱۴۰۲

پ.ن: حافظ: عالم از ناله‌ی عشاق مبادا خالی
که خوش آهنگ و فرح بخش هوایی دارد

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#درنگ_عربی
#محموددرویش

..وحين أحدّق فيك؛
أرى مدنا ضائعة
أرى سبب الموت والكبرياء
أرى لغة لم تسجل...

-----------------------ترجمه؛

... و چون به تو خیره می‌شوم
شهرهای از دست رفته را می‌بینم
سبب مرگ را و غرور را
و زبانی فراموش شده را ...

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_های_پریشانی
#ایرانیان_و_زورخانه یا
- زورخانه‌های_نوین_بسازیم

به عنوان جست‌وجوگر فرهنگ ایران، برآنم در طول تاریخ ایران فرهنگی اصلی ترین بن‌مایه‌ی مکرر و ماندگار #مهر و #آیین_مهر است.
این ادعا نه فقط متوجه فلات ایران و آیین‌ها و مذاهب و... آن است که بی‌شک همسایه‌گان پیرامونی خویش را نیز بیش و کم متاثر کرده است.
مهر و آیین‌های مربوط به مهر کأنَه پناه‌گاهی بوده که هزاران سال ایرانیان در طوفان‌های انسان‌سوز، تن و روان خویش را به آن پناه‌گاه کشیده و خویشتن خویش را حفظ کرده‌اند.
نه بسامد بالای واژه‌ی مهر در غزلیات حافظ اتفاقی است نه آنجا که علامه طباطبایی می‌گوید:
پرستش به مستی است در کیش مهر
برونند زین حلقه هشیارها...
باری یکی از نمودهای نگهداری از مهر و مهربانی ایرانیان بی‌شک #زورخانه است.
به گمانم ریشه‌های زورخانه و ورزش پهلوانی را باید تا زمان هخامنشیان و پس از حمله ی اسکندر به عقب برد و چه بسا پیشتر..
زورخانه در واقع محلی بوده است که ایرانیان در روزگاران سیاه از گوهر نور و مهر خویش حفاظت میکرده اند تا زمینه‌ی ظهور و حضور مهر فراهم‌ شود.
در همین زورخانه های رایج در آسیای میانه تا افغانستان امروزی و ایران و گهگاه آران و آذربایجان و عراق و سوریه و.. نشانه های آیین مهر چنان پررنگ است که ندیدنشان فقط مبین بی‌سوادی و ناآگاهی است.
در زیر زمین واقع شدن زورخانه‌ها و وجود پله های متعدد که انسان را به دل تاریکی می‌برد قطعن بیان محل زاده شدن مهر از دل تاریکی ، سنگ یا غار است.
میدانگاه دایره وار با نقش خورشید در میان مرکزیت خورشید ( چشم مهر ) را نشان می دهد و تمام اعمال در بستری از نور اتفاق می‌افتد.
وجود مرشد (پدر) که به تمام آیین‌ها و نیز موقع و جایگاه حاضران اشراف دارد. وحود زنگ که در معابد مهری وجود داشته و بعدها در دست کشیشان مسیحی قابل ردیابی است. داشتن درجات مختلف و منظم برای ورزشکاران، بنا به سابقه و نیز سن و سال‌شان
توجه به ابزار ورزش که هرکدام سلاحی است برای جنگیدن با تاریکی ، توجه عمیق به منش‌های انسانی همچون فروتنی و دستگیری از ستم‌دیده و یاری فقیر و... تکیه بر آیین برادر و فتوت و... دهها نماد و نمود دیگر که مبین مهرمحوری آیین زورخانه است، به ما یادآوری می‌کند که در تمام طول تاریخ ایرانیان تلاش کرده‌اند آن آتشی که نمیرد را پاسداری کنند.
... واما پیوند این یادآوری با روزگار ما؛
مدت‌هاست هرازگاه، خبر تعطیل شدن یک کتابفروشی یا سینما یا تئاتر یا آموزشگاه موسیقی یا ... کلن کانون فرهنگی هنری را می‌شنویم و آه می‌کشیم چون می‌دانیم کدام عفریت‌ها دندانشان در تاریکی از ذوق پوزخندی اهریمنی برق می‌زند و چه چراغی خاموش شده است. در چنین شرایطی وظیفه‌ی باشنده‌گان این فلات که چه بخواهند و نخواهند برآمده‌ی این آب و خاک و آفتاب اند این است که به هر شکلی شده تنها یا در گروه‌های کوچک و بزرگ این آتش مهر را پاس بدارند و زورخانه‌های مهرآیین خویش را حفظ کنند تا طلوع خورشید...
بی دلیل نیست که در طول تاریخ یکی از نذرهای ایرانیان نذر شمع یا چراغی بوده است در راهی ... امروز چراغ‌های ما کتاب‌ها ، فیلم‌ها ، قطعات موسیقی نفیس و.... هرچه ازاین دست است(هنر) تا باز سخن حافظ جان را در عرصه‌ی زنده‌گی خود متبلور کنیم که گفت:

هرگز نمیرد آن‌که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده‌ی عالم دوام ما ....
#محسن_یارمحمدی
دانش آموخته‌ی دکتری زبان و ادبیات فارسی

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from اتچ بات
#دوشنبه_های_سینما

#بچه_های_خیابان

#نانی_لویی

به گمانم #بچه_های_کار ترکیب ابلهانه ای است که جامعه ی ما #برتراشیده، تا از بار بودن ِ لبریزاز درد ِ بچه های خیابانی بکاهد تا شانه های بی غیرتی یک جامعه و بویژه گسترندگان اختلاف طبقاتی حتا همان اندک درد حضور ایشان را احساس نکند ودر پیله ی سخیف خوشبختی خویش شنگول بماند...

نمیدانم آن شیاد یا جاهلی که نخستین بار این اصطلاح را گسترش داد میدانست خادم ابلیس شده یا نه.
چون در وجدان جمعی ما ایرانیان #کار آنقدر مثبت بوده ( الان هست؟!) که میتواند قباحت و رذالت بردگی کودکان را پنهان کند..
اینها بماند..

#نانی_لویی ایتالیایی به سال ۱۹۸۹ فیلمی را بر پرده ی سینماهای جهان نمایش داد که اگر آن را نبینید حتما احساس زیان خواهید کرد و بسیاری چیزها را به تبع آن نخواهید دید...

البته بچه های هم نسل من(حدودا متولدین چهل تا شصت) دراین فیلم چیزهایی خواهند دید که بچه های متولد شصت و پنج به بعد مثلا، نخواهند دید..

غی المثل باید در زمان درخشش اعجوبه ای به نام #دیه_گو_آرماندو_مارادونا زندگی میکردید تا بدانید چگونه میشود با #دست_خدا چنان سیلی ای برچهره ی #بریتانیای همیشه متفرعن زد که پس از سی سال و با وجود آزردنهای بسیار #مارادونا، هنوز صورت انگلستان از آن سیلی گرم است وسرخ است..
باید اواخر دهه ی هشتاد میلادی را درک کرده باشید تا بدانید چگونه #یک_مرد #یک_شهر را میتواند احیا کند و مایه ی امید هزاران هزار کودک فقیر باشد. از کوچه های تنگ #بوئینس_آیرس تا خیابانهای کوچک بسته شده در هجوم ماشینهای #ناپل راهی نیست...

بازیگری نیمه مشهور برای بدست آوردن پول برنامه ای را پی میگیرد او میخواهد با کمک صدوپنجاه کودک کار که اغلب قربانی همان فقر تحمیلی شده ودر زندان نوجوانان عمر طی میکنند، تئاتری موزیکال بسازد..
تصورش را بکنید زندگی دهها نوجوان دختر وپسر در کف خیابانهای ناپل جز سیاهی، ننگ و تباهی چه ارائه خواهد داد؟
اینجاست که طنز_تباری ایتالیایی ها پا پیش مینهد تا با قطراتی چند از شهد کمدی ِ ایتالیایی شرنگ جانکاه آنهمه رسوایی را کمی شیرین کند که بیننده تاب دیدن فیلم را داشته باشد..

فیلم۱۲۲َ دقیقه است با موضوعاتی درد آور واتفاقاتی یاس آفرین، اما کاتهای سریع، جابجایی های افقی، رفت و برگشتهای موازی بین تئاتر(؟!) سینما(؟!) و جامعه(؟!) چنان حواس شما را پرت میکند که نه زیاد درد میکشید و نه گذر زمان را احساس میکنید..

#تیغ_وتبرتیز پیش از خبردار شدن #عصب از آن گذشته است...

#بچه_های_خیابان از آن فیلمهایی است که بر من #حق_حیات دارد. تک تک فریمهاو پلانها و سکانسها و جملاتش: زباله زیستی که بعدا #کارتون_خواب نام گرفتند و بعدا تر شدند گورخواب، خطاب به آدمها و موشها و.. نهایتا فقط خودش میگوید:
- اونا(موشها) به خاطر دزدیهاشون بازداشت نمیشن اما من اگه یه چیز کوچولو بدزدم بازداشت میشم. خوش به حالشون..

فیلم اما با همه ی سیاهی ها و دردها فیلمی است در ستایش امید و پاکدامنی ( سکانس آخر و ثابت شدن تصویر لبخند یک کودک معصوم خیابانی) فیلم سرشار از رنگ است و به قول مخملباف در #گبه زندگی رنگ است.. و رنگ با رنج چندان تفاوت آوایی ندارد...

من فقط میتوانم از شما وبرای شما، مصرانه بخواهم این فیلم را ببینید و اگر فیلم گامی فراترتان برد،حتما برای همه ی ما دعا کنید تا به امید و پاکی دلداده بمانیم...

برخیز شاید آفتاب بر ما هم بتابد
حتا اگر باران ببارد خورشید گرممان میکند
بیدار شو برای مردم خوب و بد همیشه امید هست....
شهر ما ناپل ما را دوست دارد وبه ما خیانت نمیکند
بیدار شو...فقط اگر بیدار شوی موفق خواهی شد...

@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#یادداشت_های_پریشانی
- مژده ای دل که مسیحا نفسی آمده است یا؛
- این درخت‌ زنده است

وقتی در اوج دردهای غیرقابل تحمل خزان ۱۴۰۱ به اوضاع فکر می‌کردم و گه‌گاه با چشم و دهانی گشوده به حیرتی غیرقابل وصف با دوستان حرف می‌زدیم که چه شده و چه می‌شود؟
یک‌ جمله به ذهن و زبانم می‌رسید؛جامعه‌ی ایرانی از یک خط مفروض که نامش را #پوست_انداختن می‌دانم عبور کرده‌است. نمی‌دانم این خط موهوم شاید ترس بوده باشد.
ترس بزرگترین نیروی مقهور کننده‌ی انسان شاید بگویید مرگ بزرگترین است اما باور کنید ترس از مرگ ازخود مرگ مهیب تر است.
به هرحال ایران و ایرانی در این مدت از مرزی مهم و در تعبیر قرآنی‌اش از #عقبه‌ای درک نشدنی گذرکرده عقبه‌ای که #آزادی_گردن هاست
این سرزمین غم‌آلود که دست کم دویست‌سالی است درسودای فردایی بهتر درتب می‌سوزد و همه چیزی می‌گوید و همه کاری می‌کند،حالا وارد راه جدیدی شده.او که طی این دو سده به طُرقی دردناک بارها وبارها ناقص و کامل پوست انداخته این‌بار آن‌طور که بیشتر شبیه خودش است چنین کرده است.مردم از مرزی گذر کرده اند که بازگشت به پیش از آن ممکن نیست.بر خلاف همه‌ی زبل زرنگ‌ها یا کم خبران عجول که خواهان سرعت دادن به این گذرند بارها گفته و نوشته ام که بگذارید این غذا آرام آرام بپزد نکند شعله را زیاد کنید که مثل دفعه‌های پیشین یا غذای ناپخته بخوریم و رو دل کنیم یا بنشانندمان برسفره ی آشی سوخته و زغال شده که خوردنش جز سیاهی نتیجه‌ای ندارد
حالا و پس از گذر حدود نه ماه از #وقایع_اتفافیه من بیشتر از پیش به مردم ایران امیدوارم و فردا را بی هیچ شکی روشن‌تر و زیباتر می‌بینم
سبب این امید و شادی محصول آن، این که جامعه ‌ی ایرانی را زنده و پیش رونده یافته‌ام‌‌. مطالعات چند دهه‌ای‌ام در فرهنگ و عرفان و ادبیات و تاریخ و اجتماع و..این دیار نخستین چیزی را به من آموخته این است؛ جامعه‌ی ایرانی جامعه‌ای به شدت پیچیده و غامض است که اگر نبود نمی‌توانست عناصری بنیادین (ویرانی‌آور و آبادگر) را از هزاران سال پیش در خود نگه دارد.عناصری که هنوز هم در بود و نمود ایرانیان دارد کار میکند
این جامعه‌ی پیچیده و غامض آنقدر عجیب است که حتا عده‌ای توهمی‌اش می‌دانند و ایران را خیال می‌دانند اما این چه خیالی است که آن‌قدر تجسم و تجسد دارد که برای خود و دیگران هزاران مسأله و البته راه حل خرد و کلان تولید می‌کند و این‌همه #هست؟!
نکته‌ی اساسی امیدواری آن‌جاست که من پیکرینه‌گی این وجود و موجود را بیشتر از پیش منسجم و واحد یافته‌ام
مثلن می‌بینم و می‌شنوم که کنشگران آزاده‌ی این دیار بدون آن‌که چندان پیوندی در ظاهر با هم داشته باشند روش و منشی قریب به هم یافته‌اند.من نام این دسته از اندیشمندان و جست‌وجوگران ایرانی را دوردستان نزدیک یا بزرگانِ ملموس می‌گذارم
اگر برای نسل ما(دهه‌ی چهل و پنجاه) بزرگان درگذشته‌ عرصه‌های گوناگون مانند هدایت، آل احمد،شریعتی، معین،خانلری، زرین کوب، ساعدی، سحابی، شکوهی،روح الامینی،عابدی، حسابی، امانت، خالقی،مهرجویی، وزیری،شاملو، اخوان و..دهها بزرگ دیگر، هاله ای از سطوت و غیرت ناچار پوشیده بودند و اکثر ما مرعوبشان بودیم(مقتضیات روزگار و البته میل هر دو طرف به این جایگاه‌ها) این‌ گروه احیاگران و کنشکران و آفرینندگان و.. صمیمی‌اند و نزدیک.در عین این‌که هرکدام طی طریق‌ها کرده‌اند وبرای #شدن روزگاران را به کندوکاو در قنات خویش پنجه کشیده‌اند و با ناخن، سنگ وخاک کنار زنده اند تا آبی روانه کنند یاران را و دیاران را اما آن‌قدر فروتن‌اند که اطرافیانشان به دیده‌ی بت نمی‌نگرندشان که اگر بنگرند بازتولید همان عناصر تباهی آوری را کرده اند که هزاران سال قدمت دارد و دربالا اشارتی‌شان رفت
از نظر سن و سال جالب است که اکثریت این گروه میانسالان پا به راه پرشکوه پیری نهاده هم هستند.در میانشان جوان هست، پیر هم هست اما همه‌گی‌شان کأنه سالک یک راه‌اند چرا که بسیاری از محصولاتشان یکی است
علیرغم اختلافاتی که هست وگاه هم زیاد، بسیار خوشحال می‌شوم که می‌بینم و می‌شنوم که دستاوردهای ملکیان خیلی شبیه فراست‌خواه است.رنانی چیزهایی می‌گوید که سرگلزایی نوشته‌است.سخنان فاضلی بسیار همسو با مهرآیین است،محدثی و محمودی محصولات همانند نیز دارند و..
این همان #وضع‌ی است که جامعه‌ی ایرانی درش واقع شده در چهار گوشه وشش جهت این دیار صداها ونغمعاتی طنین انداخته که سخن از یگانگی دارند.محرومان شرق نشین حرف دل مرکزنشینان به ظاهر برخوردار را می‌زنند وبچه‌های جنوب وجنوب غرب خواسته‌هاشان مثل بچه‌های شمال و شمال غرب است. این یک‌بطنی وتپش هماهنگ در نظر من بسیار بسیار پربرکت خواهد بود و بیانگر این است که این درخت هنوز ریشه در آب و خاک رشد دارد و سر در هوای مهر و - چه بخواهی یا نخواهی - میوه‌اش #مهرآگاهی..
جست‌وجوگر فرهنگ و تاریخ ایران؛
محسن_یارمحمدی

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#درنگ_عربی
#محموددرویش

رِقابُنا طَويلة
نَعم رِقـابُنا طَويلة...
لقَــد جَــربوا كُلِّ الــمَشانق
ولم نَمُــت.

------------------- ترجمه:

گردن‌های‌مان کشیده است
آری کشیده است گردن‌های‌مان
زیرا تمام دارها را آزمودند و ما
نمرده‌ایم.
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادستان

طعم خون ریخت در دهانم. ترسیدم‌. زبان چرخاندم. دندان لق پیشین را کنار لثه‌ی پایین، سمت راست، پیدا کردم. با زبان آوردمش جلو با دستهام گرفتمش و بعد آب دهانم را ریختم روی خاک ...
- ننه ، ننه!!
- چی شده عزیزِم؟
- ننه دندانم دندانم افتاد
مادر بزرگ لبخندی کم رنگ زد. دستش را دراز کرد و دندان کوچک را از نوه‌ی محبوبش گرفت تکه پارچه‌ی کوچکی از پر لباسش درآورد دندان را گذاشت لای آن...
«تا نیفتد زیر دست و پا»
- به سلامتی، دندان‌های شیری ات دارند می‌افتند. به جاش دندان‌ها دائمی‌ درمی‌آیند..
- آره ننه، مامانم هم گفته
- ماشاالله داری بزرگ میشی
و من تصورم از بزرگ شدن فقط قدکشیدن بود آن‌هم اندازه‌ی یخچال خانه‌مان
- خب چرا دندان‌ها نمی‌مانند و دندان‌های تازه می‌آیند؟
- حکمت خداست عزیزم ....معلوم است؛ آدم که بزرگ می‌شود دهانش هم بزرگ می‌شود دندان‌های شیری ریز و ضعیف‌اند، تازه کم هم هستند، وقتی فٓکٓت بزرگ می‌شود باید دندان‌هایت هم بزرگ تر و قوی تر باشد آن دندان‌ها خودشان کم کم می‌روند و دندان‌های بزرگتر می‌آیند..
و حالا پس از چهل و چند سال من یاد مادربزرگ افتاده‌ام زنی که سواد خواندن و نوشتن نداشت اما خیلی وقت‌ها عارف بود آن‌قدر که حرمت دندان افتاده را نگه می‌داشت. و نیز دندان‌هایی که به‌جان می‌فهمند که؛ دوره‌شان تمام می‌شود، چون دارنده‌شان بزرگتر شده چ‌است و باید بروند. که اگر بمانند جز زشتی و کژی نمی‌آرند، هم خود را ضایع می‌کنند هم وجودی را که از آن برآمده‌اند...
آری همچنان فکر می‌کنم به دندان‌های شیری و انسان‌هایی.... چه بگویم؟ انسان‌هایی که #زمان‌شان، موعدشان و... می‌رسد اما.... اما بازنشست نمی‌شوند کنار نمی‌روند تا قوی‌ترها و تازه‌ترها بیایند...
محسن یارمحمدی خرداد ۱۴۰۲

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from محسن یارمحمدی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ما لی خلق

حوصله ندارم

#کاظم_السامرایی(الساهر)

@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#یک_توضیح
درباره‌ی ویدئوی بالا ....
راستش هروقت پای کودکان می‌آید وسط درمانده می‌شوم ... آخر این بی‌خبران تازه پا در همه‌جای جهان متاسفانه و متاسفانه همیشه مورد بهره‌برداری های سخیف بزرگترها قرارمیگیرند.‌..
کودکان نباید با هیچ چیز جز کودکی‌شان آمیخته و آموخته شوند.
با این حال نتوانستم از اشتراک گذاری این ویدئو بگذرم.. 😔

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#درنگ_عربی
#محموددرویش

"لا شيء يوجعني في غيابكَ
لاشيء ينقصني في غيابك
سوي الكون!"

------------------------ ترجمه؛

وقتی که نیستی ، هیچ چیزی نمی‌آزردم
وقتی که نیستی، هیچ چیزی نمی‌کاهدم
به‌جز هستی ....

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹