روش زندگی زیبا
1.65K subscribers
8.59K photos
789 videos
9 files
1.66K links
#روانشناسی
#زناشویی
#سکستراپی


فقط به جهت تبلیغات به آیدی زیر پیام بدید👇

@milyouner

مشاوره قبل و بعد از ازدواج: 👇
@online_mt

پیج اینستاگرام
https://www.instagram.com/info.story/
Download Telegram
🌱#عشق_بی_نهایت

لینک قسمت اول 👇
https://t.me/beautiful_method/4005

#قسمت_سیصدوشصتوهفت

آن سمت سالن دو مرد کرد با لباس محلی قهوه اي، داماد را با لباس مشکی محلی اسکورت می کردند و چه برازنده شان بود
این لباس و این سمت سالن عروسی بود با یک سورپرایز بزرگ براي شوهرش! و چه لذتی داشت دیدن این بهت با شکوه در
چشمان سه اسطوره زندگی ام.
دایی اولین کسی بود که به خودش آمد و از همان جا فریاد زد.
- رحمت به اون شیر پاکی که خوردي عروس.
و باز هم صداي جیغ و کل و هلهله. این بار با شور و شوقی بیشتر.
ورق زدم.
دیاکو و دانیار دست همدیگر را گرفتند و دایی با دو دستمال در دستانش مقابلشان ایستاد. طبال ها بر طبل کوفتند و زمین زیر
پاي سه مرد از خطه کردستان لرزید. قسم به یگانگی خدا که زمین از عظمت و غیرت این سه مرد لرزید.
شانه بالا می انداختند و پاي بر زمین می کوبیدند و همه را مسخ هنر آفرینی خویش می کردند. مهم نبود که این دو برادر از
کردستان بریده شده بودند، مهم این بود که گلبول هاي خونشان هم رسومشان را از بر بود. گلبول به گلبولشان کرد بودنشان را
فریاد می زد.
ورق زدم.
دو برادر در دو طرف من ایستادند. با خنده گفتم:
- من بلد نیستم.
دستم را گرفتند و قدرتشان را به تنم تزریق کردند و با خود بردند.
ورق زدم.
دایی میکروفن را از دست خواننده گرفت و با صدایی رسا که نمی توانست صداي یک مرد شمیایی باشد خواند. سرود ملی
کردستان را!
فایل کامل رمان در کانال زیر برای دریافت قرار گرفت👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
- ئەي ڕە قیب ھھر ماوە قەومی کورد زمان
نایشکێنێ دانەریی تۆپی زەمان
کورد مردووە، کورد زیندووە 􀀬􀀭 كەس نە
زیندووە قەت نانەوێ ئاڵاكەمان
و دیاکو برایمان ترجمه کرد.
- اي دشمن، قوم کُرد همچنان با نشاط و سرزنده است.
گردش چرخ زمانه نمی تواند او را به تسلیم وا دارد.
چه کسی می گوید کُرد مرده است؟ کُرد زنده است.
زنده ایم و پرچممان هرگز برنخواهد افتاد.
ورق زدم.
میان دعاهاي بی وقفه پدر و مادرم و دایی و دیاکو وارد خانه مشترکمان شدیم. خانه اي که چند روز قبل یکی شدنمان را به
تماشا نشسته بود، اما امشب با تزیینات و گل افشانی هاي تبسم بیشتر به حجله گاه شبیه بود. خانه اي که دیگر مال من و
براي من بود. قلمروي فرمانروایی ام، حریم و حرمتم و من در پیشگاه خدایی که به یکتایی می پرستیدمش سوگند یاد کردم که
هرگز حرمتش را نشکنم. هرگز!

🔞 کانال رمان های #بدون_سانسور💦👌
این کانال بدون تبلیغات می باشد هم اکنون عضو شوید

https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
مصرف قرص های ویاگرا که معمولا برای رفع مشکل نعوظ در مردان استفاده می شود حتما باید با مشورت پزشک صورت گیرد ، قرص ویاگرا را باید یک ساعت قبل از نزدیکی و در دوز 50 میلی گرم مصرف نمود‌ ، بعضی از افراد برای نتیجه گیری بهتر و سریع تر مقدار بیشتری از این قرص را مصرف می کنند که باعث نعوظ طولانی مدت و صدمه شدید به آلت تناسلی آنها میشود

@beautiful_method
🔻امروزه اکثر خانمها معتقدند که سـک,س بدون احساس، خسته کننده و بیهوده است.

🔻زنان به هیچ وجه دوست ندارند که فضای رمانتیک موجود در رابطه از بین برود.

← برای لذت بردن زن نیازی به فشار و سرعت لمس مخصوصا در عضو جنسی نیست، برای شروع و ادامه کار همیشه رمانتیک باشید، زمان لازم برای شدت بخشیدن به لمس و تحریک را بدن زن و صدای نفس های او اعلام می کند.

@beautiful_method
شاید باورتان نشود اما یک مسواک نزدن ساده خطر این بیمارے ها را تا 40% افزایش میدهد !😨

▫️ڪلیه و خون
▫️پوڪے استخوان
▫️بیمارے هاے قلبی
▫️سرطان لوزالمعده
▫️انسداد مزمن ریوی

@beautiful_method
⊰•🤤°💛•⊱ دلبرانه

آنگاه که موهای_بلوندت؛
همراه با سمفونیِ زیبایِ باد،
به رقص در می آید
تپش های قلبم، برای تو
نغمه دوستت_دارم سَر می دهند

@beautiful_method
🌱#عشق_بی_نهایت

لینک قسمت اول 👇
https://t.me/beautiful_method/4005

#قسمت_سیصدوشصتوهشت

دانیار:
بی رغبت و عصبی ظرف غذا را کنار زدم و گفتم:
- نمی شد روز اول عید رو کوفتمون نکنین؟
دیاکو چشم غره رفت. شاداب با نگرانی نگاهم کرد و دایی لبخند زد. دیاکو لب زد، اما صداي دایی را شنیدم.
- تا کی بمونم که تو راضی شی؟
این پرسیدن داشت؟ دیاکو هشدار داد:
- شما باید درمانت رو از سر بگیري. باید بستري شی.
و سر من غر زد.
- سرفه هاش رو نمی بینی؟
از پشت میز برخاستم. خودخواه بودم؟ خب بودم، اما نمی خواستم دایی برود. حالا که زندگی ام به توازن رسیده بود، حالا که
تعادل داشتم. نمی خواستم با رفتنش دوباره یک طرفم بلنگد.
- مگه اینجا دکتر نداره؟ مگه بیمارستان نداره؟ اگه نگران زندایی هستی اونم میاریم پیش خودمون. بچه ها هم دیگه بزرگ
شدن.
دایی هم بلند شد و کنارم آمد. دستش را روي شانه ام گذاشت.
فایل کامل رمان در کانال زیر برای دریافت قرار گرفت👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
- من به خاطر دوا و درمون نمی رم. به خاطر همونایی که میگی بزرگ شدن باید برگردم، چون بزرگ نیستن. چون هنوز کلی
چیز هست که باید یادشون بدم. کلی حرف هست که باید بهشون بگم. کار من اینجا تموم شده پسر. باید برم سراغ کاراي
ناتموم. باید تا وقت دارم، تا زنده م یه چیزایی رو درست کنم.
می دانستم این چیزها همان زندگی درهم دیاکوست که خوره روح دایی شده و تنها، امید به درست شدن همین زندگی بود که
دست و پایم را براي مخالفت می بست.
- تا کی؟ چقدر طول می کشه؟
شانه ام را فشرد.
- نمی دونم دایی. مهم هم نیست. مرتب باهات در تماسم. قول مردونه.
دایی می رفت. چقدر سخت بود نداشتنش. رو به دیاکو کردم.
- کی؟
تکیه زد و دست هایش را پشت سرش قلاب کرد.
- یکی دو هفته دیگه.
سینه ام تیر کشید. چند روزي بود که بد تیر می کشید. چند روزي بود و از ترس نگرانی هاي شاداب اعتراضی به این درد نمی
کردم.
- شاداب لباس بپوش بریم.
شاداب بی اعتراض به اتاق رفت. دایی بی حرف نگاهم کرد. ابروهاي دیاکو به هم چسبیدند.
- الان؟ حداقل بذار شامش رو بخوره.
کلافه از درد و دلشوره جواب دادم:
- بهتره بریم.
از گوشه چشم حرکت نامحسوس دایی را دیدم. منظورش را هم فهمیدم. به دیاکو گفت راحتم بگذارد.
شاداب خداحافظی کرد. من فقط سرم را تکان دادم و به محض رسیدن به فضاي باز سیگارم را درآوردم و بین لب هایم
گذاشتم. صداي شاداب را می شنیدم اما حرف هایش را نمی فهمیدم. توي فضایی بودم که می شناختمش. فضایی که سال ها
عذابم داده بود. فضایی که ...
شاداب کتم را از دستم گرفت. بدون این که جوراب هایم را درآورم روي مبل دراز کشیدم و دستم را روي چشمانم گذاشتم تا
درد را در صورتم نبیند.
- دانیاري؟ چایی می خوري بیارم واست؟
گلویم عین کویر بود. خشک و بی آب.
- نه.
- میوه چی؟
- نه.
جوراب هایم را درآورد. نفسم کمی باز شد. انگار از راه مچ پایم نفس می کشیدم.
- حالت خوبه؟
کافی بود بداند خوب نیستم. خدا را از آسمان پایین می کشید.
- خوبم.
- واسه رفتن دایی ناراحتی؟
هر تلاشی براي حرف زدن دردم را تشدید می کرد.
- آره.
انگشتان نوازشگرش صورتم را درنوردید.
- منم ناراحتم. دایی یه وزنه ست، یه اعتبار واسه هممون.
انگار استخوان هاي دنده ام توي قلبم فرو می رفتند.
- اوهوم.

🔞 کانال رمان های #بدون_سانسور💦👌
این کانال بدون تبلیغات می باشد هم اکنون عضو شوید

https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
رمان جذاب #گل_فروش تازه شروع شده از دستش ندید 😱

سرچهار راه گل فروشی میکردم خیلی زندگی راحتی نداشتم ولی راضی بودم... اما تو یکی از همین روزا به پنجره ماشینی نزدیک شدم برای فروش گل... پول بیشتری بهم داد و خواست تا به اندامم دست بزنه اما...👇👇

https://t.me/joinchat/AAAAAD7HP0z0HiKgHiNw0g
🌱#عشق_بی_نهایت

لینک قسمت اول 👇
https://t.me/beautiful_method/4005

#قسمت_سیصدوشصتونه

سعی کرد کنارم دراز بکشد و خودش را توي آغوشم جا دهد. با قرار گرفتن سرش روي سینه ام همان ته مانده نفس را هم از
دست دادم. دهانم را باز کردم و هوا را بلعیدم، اما دلم نیامد از خودم دورش کنم.
- ولی به نظر منم بهتره بره. تازگیا سرفه هاش خیلی وحشتناك شدن.
عرق سردي را که روي پیشانی ام نشسته بود پاك کردم.
- آره.
سرش را بلند کرد و کمی خودش را بالا کشید.
- حالا من چی کار کنم که تو حالت خوب شه؟
اگر فقط کمی سنگینی تنه اش را از رویم برمی داشت قطعا بهتر می شدم.
دستانم را دورش حلقه کردم و بوسه ي آرامی بر لب هایش زدم.
- هیچی. همین جایی که هستی بمون.
خندید. چقدر این خنده هاي معصومانه اش را دوست داشتم. بی آن که از زبانم بشنود خوب می دانست که وجودش چه مخدر
قدرتمندي ست.
دوباره سرش را روي سینه ام گذاشت.
- دانیاري؟ یه چیزي بگم؟
چطور می توانستم بگویم نه. به همه می توانستم بگویم، اما به او؟
- بگو کوچولو.
- میشه هفته بعد که می خواي بري سر سد منو هم ببري؟
نمی گفت هم می بردمش. دلم می خواست خاطره تلخ بار قبل را از سرش بیرون کنم.
- اونجا واسه چی؟
این بار او چانه ام را بوسید.
- دانشگاه که تعطیله، منم که بیکارم. مثلا بشه ماه عسلمون.
توي چشمانم خیره شد.
- طاقت نبودنت رو ندارم.
یواش یواش براي هر بازدمی به التماس می افتادم، اما در همان حین به خودم نهیب زدم "من هنوز شاداب را به ماه عسل
نبرده ام. هنوز نبرده ام."
- اونجا جاي ماه عسله آخه؟
گردنم را بوسید و عجیب بود که این بوسه هایش هیچ حسی در من ایجاد نمی کرد برخلاف تمام این دو ماه گذشته.
- باشه.
فایل کامل رمان در کانال زیر برای دریافت قرار گرفت👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
می خواستم بگویم ماه عسل هم می برمت. هر جا که دوست داشته باشی، اما مگر این درد کشنده اجازه می داد؟
- راستی نکنه همزمان بشه با رفتن دایی؟ باید واسه بدرقه ش حتما باشی.
تمام عضلاتم را منقبض کردم که داد نکشم.
- حواسم هست.
سکوت کرد و بعد نیم خیز شد.
- دانیار؟ خوبی؟
از میان دندان هاي کلید شده ام حروف را بیرون فرستادم.
- آره. چطور مگه؟
چشمانش را تنگ کرد.
- آخه خیلی تند نفس می کشی. تنت عرق کرده. قلبتم ...
نگذاشتم ادامه بدهد. در آغوشش کشیدم و گفتم:
- وقتی یه کوچولوي خوشگل این جوري دلبري می کنه انتظار داري حالم بهتر از این باشه؟
- ولی ...
دیگر نه بچه بود و نه بی تجربه. تمام حالات مرا می شناخت و حرفم را باور نکرده بود. درد و شیطان را با هم لعنت کردم و
دستم را زیر بلوزش بردم که ناگهان یادم آمد.
- واي!
نگران نگاهم کرد.
- چی شده؟
- امشب نوبت آمپول دایی بود. باید می بردمش بیمارستان.

🔞 کانال رمان های #بدون_سانسور💦👌
این کانال بدون تبلیغات می باشد هم اکنون عضو شوید

https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
📍آسیب های ازدواج موقت، متعه و صیغه

⚠️1- پیامدهای ازدواج موقت | وابستگی عاطفی و عدم تعهد در رابطه

در بسیاری از موارد کسانی که پنهانی اقدام به صیغه یا ازدواج موقت می‌کنند الزامی برای تعهد برای خود در نظر نمی‌گیرند. نبود تعهد در رابطه باعث می‌شود که آن رابطه، رابطه‌ای سطحی و شکننده باشد. بسیاری از زنان در طول دوران ازدواج موقت وابستگی عاطفی به همسر خود پیدا می‌کنند و هنگامی که با عدم تعهد از طرف فرد مقابل و اتمام دوران عقد خود مواجه می‌شوند دچار احساس شکست و آسیب های روانی بسیاری می‌شوند.

@beautiful_method
🚺 نشانه های ارضا شدن در زنان:

🔹نوک پستان ها سفت میشود
نفس نفس زدن های تند ممکن است نشان دهنده این باشد که خانمتان حتما ارضاء شده

🔹احساساتی میشود
بعضی از مواقع به #ارگاسم رسیدن زن چنان موجی از احساست در او بوجود می آورد که شروع به گریه میکنند

🔹به خواب میروند
البته بیشتر مردم تصور میکنند این حالت در مردان بیشتر نمایان میشود اما در حقیقت این چنین نمی باشد. به خاطر داشته باشید اگر زن شما بعد از برقراری رابطه جنسی به خواب رفت و پشتش را به شما کرد بی احترامی از جانب او تلقی نکنید این خود نشانه خوبی از ارضاء شدن آن میباشد

🔹نیاز به آغوش صمیمی
بعد از به ازگاسم رسیدن مایلند که شما محکم آنها را در آغوش بگیرید این کار احساس خوبی به آنها دست میدهد و به عنوان خاتمه کار مفید میباشد.

🔹نمیتواند راه برود
بعد از به ارگاسم رسیدن به علت لرزش پاها قادر به راه رفتن نمی باشد لرزش پاها و بدن بدین معنی است که شما بعنوان یک مرد وظیفه خود را به نحو احسن انجام داده اید

🔹نمی تواند در موردش حرف نزند
اگر خانمتان پس از اتمام کار نتوانست در مورد سـک,س با شما صحبت نکند یا برخی مواقع حرف های حین سکس را تکرار میکند این نشانه خوبیست

🔹لبخند رضایت
شما میدانید راجع به چه چیزی میگویم زمانی که خانمتان تا مدتی بر اساس بوجود آمدن حس خوبی که نسبت به شما بعد از انجام سـک,س و به ارگاسم رسیدن دارند لبخند بر لب دارد


@beautiful_method
🌱#عشق_بی_نهایت

لینک قسمت اول 👇
https://t.me/beautiful_method/4005

#قسمت_سیصدوهفتاد

چین بر پیشانی اش انداخت و گفت:
- نمی شه به دیاکو بگی؟
نمی شد. می دانستم از فراموشکاري من حس بدي خواهد داشت. می دانستم وظیفه اي را که به عهده گرفته ام خودم باید
انجام دهم. نمی خواستم فکر کند از سر باز می کنم.
- نه نمی شه.
نشستم و جوراب هایم را پوشیدم. پیراهن چروك شده ام را مرتب کردم و دستی به موهایم کشیدم. شاداب پشت سرم ایستاد.
- منم بیام؟
چرخیدم.
- نه کوچولو.
سگک کمربندم را میزان کرد.
- زود برمی گردي؟
این روزها براي تا سر کوچه رفتنم هم بهانه گیري می کرد.
- آره.
قلبم تیر کشید. ترسیدم. نکند زود برنگردم. نکند اصلا ...
- شاداب؟
- جونم؟
محکم میان بازوانم گرفتمش. در خودم حلش کردم. دایی از وقت حرف زده بود. از کارهایی که قبل از مرگ باید انجام می شد.
از حرف هاي نگفته. از کارهاي ناتمام.
- دوستت دارم.
آن قدر تنگ در بر گرفته بودمش که بفهمم نفسش رفت. کمی فاصله گرفت و حریصانه چشمانم را جستجو کرد. می خواست
باور کند که اشتباه نشنیده. کمکش کردم.
- دوستت دارم کوچولو. خیلی!
بدون این که پلک بزند اشک هایش سرازیر شد. خم شدم و قطره هاي درشت روي پوست نرم و لطیفش را بوسیدم. دست
هایش را دور گردنم انداخت مثل بچه ها و به جاي حرف زدن هق زد. آن قدر شوکه شده بود که حتی نتوانست بگوید "من
هم."
- نخواب تا برگردم. باشه؟
فایل کامل رمان در کانال زیر برای دریافت قرار گرفت👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
با سر جواب داد. به بهتش لبخند زدم. صورت قشنگش را توي ذهنم حک کردم و رفتم.
چقدر احساس سبکی می کردم.
تهران و شب هایش، تهران و مردم سردرگمش، تهران و شب هاي پر رمز و رازش، تهران و ...
- سه ساعته علاف یه آمپول زدنیم. یه بار دکتر هست پرستار نیست، پرستار هست دارو نیست، دارو هست تجهیزات نیست.
خدا به داد اونی برسه که مریض اورژانسی داره. خدا به داد مردم این کشور برسه.
به ساعت ماشین نگاه کردم. دوازده را رد کرده بود.
- اي کاش گذاشته بودي با دیاکو برم. خوب نیست زنت تا این وقت شب تنها بمونه.
پخش را روشن کردم. آهنگ ملایم و محبوب شاداب در فضا طنین انداز شد. هوا را به زور توي ریه هایم چپاندم و گفتم:
- مشکلی نیست.
آستین هایش را پایین داد و دکمه هایش را بست.
- مشکل که هست. فقط نمی دونم چیه.

🔞 کانال رمان های #بدون_سانسور💦👌
این کانال بدون تبلیغات می باشد هم اکنون عضو شوید

https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
#سیاستهای_همسرداری

جملات مخرب روابط😱:

چه افکار بچه گانه ای داری
یکم بزرگ شو .اصلأ عقایدت منطقی نیست
کمی درست و منطقی فکر کن

این پیام ها را زمانی برای همسرتان مخابره می کنید
که در مورد افکار او قضاوت کرده اید و با این پیام احساس حقارت و بی لیاقتی را در او به وجود خواهید آوردزمانی که شما افکار و نظرات همسرتان را قضاوت کرده اید باید منتظر دو نوع بازخورد باشید
💞شما یا آتش لجاجت را در همسرتان شعله ور کرده اید!
(که دراینصورت باید منتظر واکنشهای شدید او باشید.و بعید نیست که خیلی غیرمنطقی تر از قبل هم رفتار کند!!!)
💞یا اینکه او را به سمتی سوق داده اید که دیگر عقایدش را برای شما بازگو نکند(که درنتیجه با سکوت و کم حرفی او مواجه می شوید!)

@beautiful_method
مثبت بودن یعنی قبول کنی
شرایط هر جوری که پیش رفت
حال تو خوب باشه🥰🙌🏼

@beautiful_method
رمان جذاب #گل_فروش تازه شروع شده از دستش ندید 😱

سرچهار راه گل فروشی میکردم خیلی زندگی راحتی نداشتم ولی راضی بودم... اما تو یکی از همین روزا به پنجره ماشینی نزدیک شدم برای فروش گل... پول بیشتری بهم داد و خواست تا به اندامم دست بزنه اما...👇👇

https://t.me/joinchat/AAAAAD7HP0z0HiKgHiNw0g
🌱#عشق_بی_نهایت

لینک قسمت اول 👇
https://t.me/beautiful_method/4005

#قسمت_سیصدوهفتادویک

باز هم دستم را خوانده بود.
- از سر شب حواسم پیشته. مرتب رنگ به رنگ میشی. عین آدمایی که دارن خفه میشن واسه یه ملکول اکسیژن دست و پا
می زنی. جریان چیه؟ چیزي هست که من نمی دونم؟
با دایی می شد گفت. با دایی می شد حرف زد. دایی بوي مادر را می داد. با دایی می شد فرزندوار درد دل کرد.
- ها؟ دانیار؟ چیزي هست که باید به من بگی؟
درد جایش را به یک فشار چندین و چند پاسکالی داده بود. مثل فشاري که کوه بر زمین وارد می کند.
- نمی دونم. دو سه روزه یه حالی ام. قفسه سینه م تیر می کشه مدام. دلم آشوبه. کابوسام دوباره شروع شده. شاداب رو خیلی
تو خواب اذیت می کنم. خودم بدتر از اون. نفس کشیدنم واسم سخت شده. گاهی میگم الانه که سکته کنم. نمی دونم چمه.
غلظت اخم هایش انقدر زیاد بود که بی نگاه هم می فهمیدمش.
- دکتر رفتی؟
سرم را به علامت نفی تکان دادم.
- پس دور بزن. برمی گردیم بیمارستان. باید همین الان یه نوار قلب بگیري.
شادابم تنها بود. شادابم تا برگشتن من خواب به چشمش نمی رفت.
- نوار قلب واسه چی؟
دستش را روي فرمان گذاشت.
- این چیزایی که میگی علائم خوبی نیست پسرم. سرسري نگذر ازش.
دستی به گردنم کشیدم.
- نه دایی! من سال هاست که این درد رو می شناسم. یه مدت نیستش و باز برمی گرده. ربطی به قلبم نداره.
عصبانی شد.
- مگه تو دکتري؟ امشب یه سره قلبت رو چنگ می زدي. صورتت مثل لبو سرخ می شد. اینا باید چک بشن.
آن چیزي که باید چک می شد روح بیمارم بود. جسم من قربانی روح زخمی ام بود.
- باشه چک می کنم، ولی امشب نه. شاداب تنهاست.
دست گذاشتم روي نقطه ضعفش.
- فردا اول وقت با هم میریم. خب؟
قطعا راه نجاتی نبود.
فایل کامل رمان در کانال زیر برای دریافت قرار گرفت👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
- باشه. فقط نمی خوام شاداب و دیاکو بفهمن. بیخودي نگران میشن.
به جلو خیره شد و جواب نداد.
- دایی؟
- جان دایی؟
- به خاطر نشمین و دیاکو داري برمی گردي. درسته؟
- میشه گفت مهم ترین دلیلشه. چطور؟
- آخه دیاکو از زور و تحمیل خوشش نمیاد. نمی خواد ...
- می دونم. واسه دیاکو گداییِ عشق نمی کنم. مطمئن باش.
- پس چی؟
آه کشید.
- یه حرفایی هست که به عنوان پدر وظیفه دارم به دخترم بگم، اما در نهایت اونه که واسه زندگیش تصمیم می گیره.
زانویم را نوازش کرد.
- دنیا بر اساس لیاقته. باید دید سهم دختر من از این لیاقت چقدره.
صدایش آرام شد.
- فقط امیدوارم اون قدر نالایق نباشه که دیاکو رو از دست بده.
زمزمه کردم:
- هیچ کس رو ندیدم که به اندازه دیاکو بچه بخواد، اما اون قدر مرده که ...
فشار دستش را زیاد کرد.
- می دونم. می دونم. اونی که می بازه نشمینه. می دونم.
وقتی آن قدر مرد بود که طرف حق را به طرف پاره تنش ترجیح می داد من چه باید می گفتم؟
- واسه دیاکو چیزي که ... زیاده ... دانیار ...
سرم را چرخاندم.
- نگه دار.
- چی؟ چرا؟
- گفتم نگه دار.
مسیر نگاه خشمگینش را گرفتم.
- چی شده؟
- نمی بینی؟ نگه دار این لعنتی رو.
ماشینی مقابل زنی ایستاده بود و ...
- دایی بی خیال. این صحنه ها اینجا طبیعیه.

🔞 کانال رمان های #بدون_سانسور💦👌
این کانال بدون تبلیغات می باشد هم اکنون عضو شوید

https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
جالب ترین خصوصیت بشر "تناقض" است!
به شدت عجله داریم بزرگ شویم
و بعد دلمان برای کودکی از دست رفته مان
تنگ میشود...!
برای پول در آوردن خودمان را
مریض میکنیم
بعد تمام پولمان را خرج میکنیم
تا دوباره سالم شویم!
طوری زندگی میکنیم
که انگار هرگز نمی میریم
و طوری می میریم
که انگار هرگز زندگی نکرده ایم...!

👤پائولو کوئلیو

@beautiful_method
۱۷ نوع شخصیت مردانه را بشناسید

قسمت اول:

۱: مرد بلندپرواز
او می داند چه می خواهد. هم در شغل و آتیه اقتصادی، هم در تفریحات و سرگرمی ها… او مصمم است و زیاد با کسانی که سر راه هدف هایش هستند ساده عبور نمی کند

۲: مرد شوخ طبع
هر جمعی حداقل یک مرد خوشمزه با ذهن سریع دارد که انرژی اش را می گذارد برای شادی دیگران … او با وجود خل بازی هایش از توجه خانم ها برخوردار است. همه عاشق خندیدن هستند.

۳:مرد حساس
او عاشق موسیقی و شعر و خواندن قصه و حتی نوشتن است. آرام و دوست داشتنی است. میل دارد همین احساس خوب را به دیگران هم منتقل کند.

۴: مرد ماجراجو
بازمانده نسلِ احساسات دوران عشایری است. نمی خواهد یک جا بند باشد. اهل ریسک و سفر است. دوست دارد بدن و جسمش را به درون سختی ها بکشاند.

۵: بچه مامان
کاملا وابسته و دلبسته مادرش است. او اخر هفته ها، دوست دارد دور و بر مادرش بگردد. در طول هفته، این مادر است که لباس های درون آپارتمانش را می شوید. برایش در یخچال غذا می گذارد.


@beautiful_method
رمان #هات #گل_فروش تازه شروع شده 😱

سرچهار راه گل فروشی میکردم خیلی زندگی راحتی نداشتم ولی راضی بودم... اما تو یکی از همین روزا به پنجره ماشینی نزدیک شدم برای فروش گل... پول بیشتری بهم داد و خواست تا به اندامم دست بزنه اما...👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD7HP0z0HiKgHiNw0g
🌱#عشق_بی_نهایت

لینک قسمت اول 👇
https://t.me/beautiful_method/4005

#قسمت_سیصدوهفتادودو

غیظ چشمانش را به سمت من پرت کرد.
- کجا می خواي بري؟ اینا شرن. معلوم نیست چی زدن. هر کاري ازشون بر میاد.
دستگیره در را گرفت. بازویش را گرفتم.
- دایی نکن.
صورتش سرخ شد. مشتش را گره کرد.
- یه کاري نکن که تف بندازم به غیرتت. نمی بینی بچه ش تو بغلشه؟ نمی بینی نمی خواد سوار شه؟ نمی بینی دارن اذیتش
می کنن؟
خیابان خلوت و چهار پسر لگام گسیخته!
- بذار زنگ بزنم پلیس. از ما کاري ساخته نیست.
این بار نگاهش استهزا داشت. تمسخر داشت. تاسف داشت.
- اگه به جاي اون زن، شاداب بود یا دایان یا مادرت، بازم منتظر پلیس می شدي؟
و صبر نکرد تا حرف بزنم. در ماشین را به هم کوفت و به سمتشان رفت. وقتی براي تلف کردن نبود. دنبالش رفتم.
یکی از پسرها پیاده شده بود و علنا دست زن را می کشید. زن بیچاره رنگ به رو نداشت. به محض دیدن ما التماس کرد.
- کمک! تو رو خدا کمک کنین.
صداي رساي دایی سکوت شب را شکافت.
- دستت رو بنداز بی ناموس.
تا چشمان سرخ و آب آورده پسر را دیدم حساب کار دستم آمد. دور و برش را پایید و چون اثري از پلیس و نیروي کمکی ندید
سینه اش را سپر کرد و جلو آمد.
- تو چی میگی پیري؟
دایی هم سینه جلو داد.
- میگم دمت رو بذار روي کولت و گورت رو گم کن.
سه پسر دیگر پیاده شدند. زن هراسان بچه اش را به سینه اش چسباند و عقب رفت. قهقهه مستانه و شیطانیشان مو به تنم
راست کرد.
- مثلا اگه گورم رو گم نکنم چه غلطی می کنی؟
دایی آستینش را بالا داد و با خونسردي گفت:
- دانیار اون دختر رو ببر تو ماشین تا من به اینا نشون بدم می خوام چه غلطی بکنم.
دوره مان کردند. یکیشان زنجیري را توي دستش می چرخاند.
- این جوریه پیري؟ دیر اومدي می خواي زودم بري؟ ما گیرش آوردیم تو بلندش کنی؟
رگ گردن دایی آن چنان تا مرز ترکیدن متورم شد و بعد دیگر نفهمیدم چه شد.
مشت دایی توي صورت پسر نشست و هنگامه اي برپا شد. تعادل نداشتند. به حال خود نبودند، اما به قصد کشت می زدند.
فریاد کشیدم:
- دایی تو برو. من از پسشون برمیام.
فریاد کشید.
- تو حواست به اون دختر باشه.
فایل کامل رمان در کانال زیر برای دریافت قرار گرفت👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
دیدم که دو نفر به جانش افتادند. سعی کردم خودم را نجات دهم و به کمک او بروم، اما مواد توهم زا نیرویشان را هم اضافه
کرده بود. خون بینی ام را پاك کردم و با زانو به شکم فرد مهاجم کوبیدم که ناگهان یکی داد زد:
- بچه ها فرار کنین.
فکر کردم پلیس آمده. دنبالشان دویدم، اما وقتی به قامت تا شده دایی رسیدم متوقف شدم.
- دایی؟
- نرو دنبالشون. ولشون کن.
ولشان کنم؟ پا تند کردم؟ اما ... این چه بود؟ این قطره هاي سرخی که می چکید؟
- دایی؟ اینا ...
ماشین زوزه کشان از کنارمان گذشت.

🔞 کانال رمان های #بدون_سانسور💦👌
این کانال بدون تبلیغات می باشد هم اکنون عضو شوید

https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
🟣 رفتارهای جنسی پر خطر کدامند؟

← عدم استفاده از #کاندوم
← داشتن شرکای جنسی متعدد
← خشونت در زمان #رابطه_جنسی
← مصرف الکل، مواد مخدر و یا روانگردان قبل از رابطه

@beautiful_method
رابطه‌ی جنسی صحیح ویژگی‌هایی دارد که باعث می‌شود برای هردو طرف لذت بخش و رضایت بخش باشد.

🔻برای اینکه بتوانید کیفیت رابطه‌ی جنسی خود را افزایش دهید باید تمام شرایط را در نظر بگیرید؛ مثلا اتاق خوابی که قرار است در آن با همسرتان رابطه‌ی جنسی برقرار کنید، باید مناسب باشد و از امنیت بالایی برخوردار باشد تا بتوانید رابطه‌ی جنسی همراه با آرامش و بدون اضطراب و نگرانی داشته باشید. رنگ اتاق خواب بهتر است روشن باشد و نور کافی وجود داشته باشد. همچنین گوش دادن به یک موزیک ملایم پیشنهاد می‌شود.

عشق بازی با همسر مقدمه‌ی برقراری رابطه‌ی جنسی و از عوامل مهم در رضایت جنسی است. عشق بازی قبل از رابطه باعث تحریک زوج‌ها و افزایش صمیمیت و عاطفه بین آن‌ها می‌شود. نداشتن معاشقه قبل از دخول از عوامل نارضایتی در زن و شوهرها به شمار می‌رود و آن‌ها را از یکدیگر دور می‌کند. بنابراین برای رابطه‌ی خود با همسرتان وقت بگذارید و معاشقه قبل از رابطه جنسی را نادیده نگیرید.

🔻یکی از راه‌های داشتن یک رابطه‌ی جنسی موفقیت آمیز، داشتن حس خوب نسبت به همسرتان است. زیرا اگر احساس خوبی نسبت به او نداشته باشید نمی‌توانید از رابطه‌ی زناشوییتان لذت ببرید.

🔻برای اینکه بتوانید قابلیت‌های همسرتان را بپذیرید و حس خوبی نسبت به او داشته باشید می‌توانید از راهنمایی‌های مشاورین متخصص استفاده کنید و علاوه بر داشتن یک رابطه‌ی جنسی ایده‌آل، در بقیه‌ی جنبه های زندگی‌تان نیز تاثیر مثبت داشته باشید.

🔻اکثر افراد از اینکه شریک جنسی‌شان در حین رابطه‌ی نزدیکی دستور بدهد احساس خوبی نمی‌کنند. این که مدام به همسرتان متذکر شوید که باید الان فلان کار را انجام بدهی یا نباید الان این کار را می‌کردی و... باعث می‌شود تا رابطه‌ی جنسی از حالت احساسی خارج شود و حالت اجبار و امر و نهی به خود بگیرد.

✔️ ابراز احساسات در رابطه‌ی جنسی لازم است اما با دستور دادن پی‌در‌پی تفاوت دارد.


@beautiful_method