🔹 نوشته های دریافتی 🔹
▫️ نولیبرالیسم و سرمایهداری
نوشتهی: کریم منیری
17 ژوئن 2020
🔸 مسئله نولیبرالیسم سالهاست مورد اشاره چپ و راست است و با اینکه همه بهنوعی آنرا باعث و بانی کلیه مشکلات و مسائل بشریت میدانند، ولی آنرا بهنوعی جدا از سرمایهداری برآورد میکنند. اما باید گفت که قانون ارزش همچنان بیانکنندهی رابطههای جاری در پروسهی عملکرد سرمایه است. طبق این قانون اساس جامعه سرمایهداری رابطهی بین کار و سرمایه است، یعنی کارگر بهعنوان صاحب نیروی کار و سرمایهدار بهعنوان صاحب سرمایه است. در بازار هرکس با داراییاش برای مبادله و تهیه مایحتاجش ظاهر میشود. قانون حاکم بر این بازار، مبادله کالاها با ارزشهای برابر است. سرمایهدار در بازار کالایی مییابد که بنابر موقعیت بهکارگیریاش دو و یا چند برابر ارزش خود، ارزش ایجاد مینماید. بحث من در اینجا نه توضیح قانون مزد و نه حتی قانون ارزش است، فقط تأکیدگذاشتن بر قانون ارزش مارکس است که برخلاف نظر ایدئولوگهای بورژوازی، چه راست و چه چپ، هیچ تغییری نکرده است. طبق این قانون، ارزش و ارزش اضافی صرفاً حاصل کار است و در پروسه تولید خلق میشود. کارگر با صرف چند ساعت هزینه دستمزد خود را بهوجود میآورد و بقیه ساعات کار او صرف ایجاد ارزش اضافی و یا سود کارفرما و مابقی سرمایهداران میشود.
🔸 در بحران کنونی کرونا، دولت چه نقشی در کمک به سرپا نگاهداشتن سرمایه میکند؟ در همهی کشورهای بزرگ سرمایهداری این کمکها ارقام نجومی دارد. نشریه سوئدی NyTeknik در مقالهای ازKalle Wiklund در تاریخ ٢٥ مارس٢۰٢۰ نوشت دولت فرانسه چهار میلیارد یورو بهشرکتهای نوبنیاد کمک میکند که خود را در بحران کرونا سرپا نگاه دارند. سایت Omniekónomi در تاریخ ۱۱ مارس ٢۰٢۰ با نقل خبری از خبرگزاری Direkt نوشت که وزیر اقتصاد بریتانیا Rishi Sunak میگوید تبعات بحران کرونا برای اقتصاد بریتانیا تا پائیز امسال ۱/۱ رشد منفی از ٤/۱رشدی خواهد بود که اداره بودجه بریتانیا OBR قبلاً پیشبینی کرده بود، اتفاق خواهد افتاد. او همچنین اقدامات بیشتری را برای مقابله با تأثیرات شیوع ویروس کرونا بر اقتصاد بریتانیا ارائه داد که در مجموع برای دولت ۷ میلیارد پوند هزینه دارد. در طول سال قرار است ۱٨ میلیارد پوند دیگر برای کمک بهشرکتها هزینه کنند و این هزینهها در مجموع برای دولت در تمام سال به ٣۰ میلیارد پوند خواهد رسید.
🔸 جنگهای نیابتی و تحت نام مبارزه با تروریسم، دستساز خود قدرتهای سرمایه است. این تصرف مناطق مختلف، جز تصرف بازارهای جهان برای قدرتیابی و تحکیم قدرت سرمایه نیست. این عملکرد کدام سیستم جز سرمایهداری است؟ سرمایه همان کاری را انجام میدهد که در دوران سرمایهداریِ رقابت آزاد، امپریالیسم و حالا نولیبرالیسم انجام میدهد. باید با اصل مسئله یعنی استثمار انسان مبارزه کرد. عمدهکردن این تقسیمبندیها راه را عوضی نشاندادن است. سرمایهداری تحت هرنام و شکل و فرمی ضدانسانی است و تحمیلی است بر بشریت، که باید از سر راه انسانها برداشته شود تا انسان قادر شود خود را رها از چنین قید و بندهایی بهعنوان انسان گسترش دهد.
🔹متن کامل این نوشته را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1wb
#کریم_منیری #نئولیبرالیسم #کرونا #سرمایهداری #طبقه_کارگر
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ نولیبرالیسم و سرمایهداری
نوشتهی: کریم منیری
17 ژوئن 2020
🔸 مسئله نولیبرالیسم سالهاست مورد اشاره چپ و راست است و با اینکه همه بهنوعی آنرا باعث و بانی کلیه مشکلات و مسائل بشریت میدانند، ولی آنرا بهنوعی جدا از سرمایهداری برآورد میکنند. اما باید گفت که قانون ارزش همچنان بیانکنندهی رابطههای جاری در پروسهی عملکرد سرمایه است. طبق این قانون اساس جامعه سرمایهداری رابطهی بین کار و سرمایه است، یعنی کارگر بهعنوان صاحب نیروی کار و سرمایهدار بهعنوان صاحب سرمایه است. در بازار هرکس با داراییاش برای مبادله و تهیه مایحتاجش ظاهر میشود. قانون حاکم بر این بازار، مبادله کالاها با ارزشهای برابر است. سرمایهدار در بازار کالایی مییابد که بنابر موقعیت بهکارگیریاش دو و یا چند برابر ارزش خود، ارزش ایجاد مینماید. بحث من در اینجا نه توضیح قانون مزد و نه حتی قانون ارزش است، فقط تأکیدگذاشتن بر قانون ارزش مارکس است که برخلاف نظر ایدئولوگهای بورژوازی، چه راست و چه چپ، هیچ تغییری نکرده است. طبق این قانون، ارزش و ارزش اضافی صرفاً حاصل کار است و در پروسه تولید خلق میشود. کارگر با صرف چند ساعت هزینه دستمزد خود را بهوجود میآورد و بقیه ساعات کار او صرف ایجاد ارزش اضافی و یا سود کارفرما و مابقی سرمایهداران میشود.
🔸 در بحران کنونی کرونا، دولت چه نقشی در کمک به سرپا نگاهداشتن سرمایه میکند؟ در همهی کشورهای بزرگ سرمایهداری این کمکها ارقام نجومی دارد. نشریه سوئدی NyTeknik در مقالهای ازKalle Wiklund در تاریخ ٢٥ مارس٢۰٢۰ نوشت دولت فرانسه چهار میلیارد یورو بهشرکتهای نوبنیاد کمک میکند که خود را در بحران کرونا سرپا نگاه دارند. سایت Omniekónomi در تاریخ ۱۱ مارس ٢۰٢۰ با نقل خبری از خبرگزاری Direkt نوشت که وزیر اقتصاد بریتانیا Rishi Sunak میگوید تبعات بحران کرونا برای اقتصاد بریتانیا تا پائیز امسال ۱/۱ رشد منفی از ٤/۱رشدی خواهد بود که اداره بودجه بریتانیا OBR قبلاً پیشبینی کرده بود، اتفاق خواهد افتاد. او همچنین اقدامات بیشتری را برای مقابله با تأثیرات شیوع ویروس کرونا بر اقتصاد بریتانیا ارائه داد که در مجموع برای دولت ۷ میلیارد پوند هزینه دارد. در طول سال قرار است ۱٨ میلیارد پوند دیگر برای کمک بهشرکتها هزینه کنند و این هزینهها در مجموع برای دولت در تمام سال به ٣۰ میلیارد پوند خواهد رسید.
🔸 جنگهای نیابتی و تحت نام مبارزه با تروریسم، دستساز خود قدرتهای سرمایه است. این تصرف مناطق مختلف، جز تصرف بازارهای جهان برای قدرتیابی و تحکیم قدرت سرمایه نیست. این عملکرد کدام سیستم جز سرمایهداری است؟ سرمایه همان کاری را انجام میدهد که در دوران سرمایهداریِ رقابت آزاد، امپریالیسم و حالا نولیبرالیسم انجام میدهد. باید با اصل مسئله یعنی استثمار انسان مبارزه کرد. عمدهکردن این تقسیمبندیها راه را عوضی نشاندادن است. سرمایهداری تحت هرنام و شکل و فرمی ضدانسانی است و تحمیلی است بر بشریت، که باید از سر راه انسانها برداشته شود تا انسان قادر شود خود را رها از چنین قید و بندهایی بهعنوان انسان گسترش دهد.
🔹متن کامل این نوشته را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1wb
#کریم_منیری #نئولیبرالیسم #کرونا #سرمایهداری #طبقه_کارگر
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
نولیبرالیسم و سرمایهداری
نوشتهی: کریم منیری عموماً بحث ایدئولوگهای چپ و راست بورژوازی این است که سرمایهداری تغییر یافته و اکنون دیگر دوران مورد توضیح مارکس سپری شده است. باید پرسید چه تغییری صورت گرفته بهجز پیشرفت ابزا…
▫️ انبوه خلق و واسازی مفهوم مبارزه طبقاتی
نوشتهی: ساسان صدقی نیا
6 ژوئیه 2020
🔸 برای فهم سرشت جنبشهای اعتراضی معاصر ابتدا باید یادآوری کرد دوگانه حقوق دموکراتیک و مبارزه طبقاتی در دوران ما با ورود به عصر پسادموکراتیک در کشورهای مرکز، بلاموضوع شده است. سرمایه داری اکنون در همه جا نه میتواند ضامن حقوق دموکراتیک [صوری] باشد و نه حتی میتواند با کارتی بنام راست افراطی و پوپولیسم به آزادیهای اجتماعی و فردیِ پایدار، میدان دهد. دلایل این امر بلحاظ ژئوپلیتک و گذار از نظام امپریالیستی به سیستم امپراطوری بسیار گسترده است که به آن بصورت اجمالی خواهیم پرداخت. نیاز به صورت بندی نوین از رابطه بین حقوق دموکراتیک و مبارزه طبقاتی و در چهارچوبی گسترده تر رابطه جنبشهای اعتراضی با جنبش کارگری/ چپ و همچنین رابطه کار با سرمایه، وجود دارد. هدف این است که درک متعارفِ چپ از این مسائل، مبارزه علیه سرمایه داری و اساسا مساله مبارزه و مقاومت، درکی نابسنده و اغلب اشتباه است و این دوگانه انگاریهای مرسوم نیازمند واسازی ست. این نوشتار از دیدگاه غالب چپ معاصر ایتالیایی (مارکسیسم آتونومیست) با تکیه بر آرای انتونیو نگری و مایکل هارت و فهمِ روند بنیادِ آنها از سرمایه داری معاصر و فرمهای نوین مبارزاتی در دوران کنونی نوشته شده است.
🔸 مدعای نوشته این است که قانون ارزش – زمان کار در پیامد مبارزات دهه 60 و 70 م فرسوده شده و در بحران است و دیگر جایگاه جوهرین، مکانمند، متعین و بلحاظ زمانی سنجشپذیر ندارد تا بقیه نسبتمندیهای اجتماعی در وهله آخر بر آن استوار گردد، به عبارتی برخلاف جوامع مدرن بورژوایی با کار ویژهای خود در یک بدن سلسله مراتبی و ارگانیک با زیر بنایِ قانون ارزش-زمان کار، این بار در جوامع نولیبرالی زیر بنایی به معنای کلاسیک وجود ندارد، زمان در عصر کارشناختی با نظریه ارزش- دانش که تولید زندگی، دانش و محصولات غیرمادی را هدف اصلیِ زنجیره تولید و انباشت قرار داده، نقطه شروع، انتها و ورودی و خروجی متعینی ندارد. ارزش- زمان کار در فرآیندی هیبریدی درون منطق ارزش/دانش عمل میکند. تولیدات کارغیرمادی ابژه های فیزیکی نیستند و همواره توان کار نزد نیروی کار باقی میمانند و مصرف شدن آن بدلیل غیرمادی محصول تولیدی به انتها نمیرسد از این رو سرمایه میتواند کار را سرتاسری در تمام منافذ زمانی و مکانی حیات بشر توسعه دهد ، قدرت جامعه دیگر هرمی نیست که نوک، قاعده را تعیین کند، قدرت سرمایه کاملا نامتراکم، عریض تر و به سمت شبکه ای شدن، چندگانه و به سرتاسر زمان زیستی تسری مییابد، این وضعیت یک کارخانه اجتماعی است و هر زمان و هر جا می توان در آن کار کرد. بی ثبات کاری، همه جایی کار، خودکارفرمایی، منطق کسب و کار و آنتروپرونریِ نولیبرالیسم خارج از چارچوبهای هژمونیک بنگاه چیزی را باقی نمی گذارد در نتیجه دانش، ذهنیت، بدن، اطلاعات، عواطف و سکسوالیته و… ابزار تولید و بازتولید و ایجاد روابط کسب و کار هستند و مستقیما مقولات و برساختهایی طبقاتی و تولیدی بشمار می آیند. یه عبارتی توانایی انسان بعنوان واکنشی برای توانایی به کار تعریف و مسدود میشود ما اینجا با کارگران اجتماعی [L’operaio sociale] یا همان انبوه خلق روبرو هستیم.
🔸 انبوه خلق نه با ذاتها که با نسبت ها آغاز میشود. کارگر در این خوانش با اعتصاب و امتناع از کار و نقش اجتماعی اش یعنی قدرت عمل اش بوجود می آید نه از خلال قلمرویی بنام فروشنده نیروی کار که حقی از ان زائل شده است. بنابراین طبقه بعنوان شدن یا همان انبوه خلق، علیه جایگاه کار است نه اینکه جایگاه کار بعنوان بودنی فرض گرفته شود ( در حقیقت خود سرمایه بعنوان یک رابطه دو سر فرض گرفته میشود) که بیانگریاش از خلال دوگانههای سلبی با نقش معین، قلمرو معین، سوژه معین، نماینده معین، مرزهای معین، حزب معین، ذات معین، تئوری معین، سازمان معین، سبک کار معین و برنامه معین همراه است. در تقدم هستی شناختی مبارزه طبقاتی بر سرمایه یا قدرت بر حق، حرکت و قدرت است که مرزهای من و دیگری را معین میسازد. ستیز و قلمروگریزی، رابطه سرمایه (دوگانه کار/سرمایه) را به بحران کشیده و برای ادغام مجدد به واکنش وا می دارد و اشکال گوناگونی را برای کنترل و انضباط بخشی به آن بوجود میآورد، این اشکال همان فازهای مختلف انباشت هستند. به عبارتی مبارزه طبقاتی کنش و سرمایه نیروی واکنشی است و پذیرش بیانگری از جانبِ آن همان اصل نمایندگی و قائل بودن به سوژه واحد است...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1z9
#ساسان_صدقینیا
#مبارزه_طبقاتی #آنتونیو_نگری #امپراتوری #انبوه_خلق #طبقه_کارگر
👇🏽
🖋@naghd_com
نوشتهی: ساسان صدقی نیا
6 ژوئیه 2020
🔸 برای فهم سرشت جنبشهای اعتراضی معاصر ابتدا باید یادآوری کرد دوگانه حقوق دموکراتیک و مبارزه طبقاتی در دوران ما با ورود به عصر پسادموکراتیک در کشورهای مرکز، بلاموضوع شده است. سرمایه داری اکنون در همه جا نه میتواند ضامن حقوق دموکراتیک [صوری] باشد و نه حتی میتواند با کارتی بنام راست افراطی و پوپولیسم به آزادیهای اجتماعی و فردیِ پایدار، میدان دهد. دلایل این امر بلحاظ ژئوپلیتک و گذار از نظام امپریالیستی به سیستم امپراطوری بسیار گسترده است که به آن بصورت اجمالی خواهیم پرداخت. نیاز به صورت بندی نوین از رابطه بین حقوق دموکراتیک و مبارزه طبقاتی و در چهارچوبی گسترده تر رابطه جنبشهای اعتراضی با جنبش کارگری/ چپ و همچنین رابطه کار با سرمایه، وجود دارد. هدف این است که درک متعارفِ چپ از این مسائل، مبارزه علیه سرمایه داری و اساسا مساله مبارزه و مقاومت، درکی نابسنده و اغلب اشتباه است و این دوگانه انگاریهای مرسوم نیازمند واسازی ست. این نوشتار از دیدگاه غالب چپ معاصر ایتالیایی (مارکسیسم آتونومیست) با تکیه بر آرای انتونیو نگری و مایکل هارت و فهمِ روند بنیادِ آنها از سرمایه داری معاصر و فرمهای نوین مبارزاتی در دوران کنونی نوشته شده است.
🔸 مدعای نوشته این است که قانون ارزش – زمان کار در پیامد مبارزات دهه 60 و 70 م فرسوده شده و در بحران است و دیگر جایگاه جوهرین، مکانمند، متعین و بلحاظ زمانی سنجشپذیر ندارد تا بقیه نسبتمندیهای اجتماعی در وهله آخر بر آن استوار گردد، به عبارتی برخلاف جوامع مدرن بورژوایی با کار ویژهای خود در یک بدن سلسله مراتبی و ارگانیک با زیر بنایِ قانون ارزش-زمان کار، این بار در جوامع نولیبرالی زیر بنایی به معنای کلاسیک وجود ندارد، زمان در عصر کارشناختی با نظریه ارزش- دانش که تولید زندگی، دانش و محصولات غیرمادی را هدف اصلیِ زنجیره تولید و انباشت قرار داده، نقطه شروع، انتها و ورودی و خروجی متعینی ندارد. ارزش- زمان کار در فرآیندی هیبریدی درون منطق ارزش/دانش عمل میکند. تولیدات کارغیرمادی ابژه های فیزیکی نیستند و همواره توان کار نزد نیروی کار باقی میمانند و مصرف شدن آن بدلیل غیرمادی محصول تولیدی به انتها نمیرسد از این رو سرمایه میتواند کار را سرتاسری در تمام منافذ زمانی و مکانی حیات بشر توسعه دهد ، قدرت جامعه دیگر هرمی نیست که نوک، قاعده را تعیین کند، قدرت سرمایه کاملا نامتراکم، عریض تر و به سمت شبکه ای شدن، چندگانه و به سرتاسر زمان زیستی تسری مییابد، این وضعیت یک کارخانه اجتماعی است و هر زمان و هر جا می توان در آن کار کرد. بی ثبات کاری، همه جایی کار، خودکارفرمایی، منطق کسب و کار و آنتروپرونریِ نولیبرالیسم خارج از چارچوبهای هژمونیک بنگاه چیزی را باقی نمی گذارد در نتیجه دانش، ذهنیت، بدن، اطلاعات، عواطف و سکسوالیته و… ابزار تولید و بازتولید و ایجاد روابط کسب و کار هستند و مستقیما مقولات و برساختهایی طبقاتی و تولیدی بشمار می آیند. یه عبارتی توانایی انسان بعنوان واکنشی برای توانایی به کار تعریف و مسدود میشود ما اینجا با کارگران اجتماعی [L’operaio sociale] یا همان انبوه خلق روبرو هستیم.
🔸 انبوه خلق نه با ذاتها که با نسبت ها آغاز میشود. کارگر در این خوانش با اعتصاب و امتناع از کار و نقش اجتماعی اش یعنی قدرت عمل اش بوجود می آید نه از خلال قلمرویی بنام فروشنده نیروی کار که حقی از ان زائل شده است. بنابراین طبقه بعنوان شدن یا همان انبوه خلق، علیه جایگاه کار است نه اینکه جایگاه کار بعنوان بودنی فرض گرفته شود ( در حقیقت خود سرمایه بعنوان یک رابطه دو سر فرض گرفته میشود) که بیانگریاش از خلال دوگانههای سلبی با نقش معین، قلمرو معین، سوژه معین، نماینده معین، مرزهای معین، حزب معین، ذات معین، تئوری معین، سازمان معین، سبک کار معین و برنامه معین همراه است. در تقدم هستی شناختی مبارزه طبقاتی بر سرمایه یا قدرت بر حق، حرکت و قدرت است که مرزهای من و دیگری را معین میسازد. ستیز و قلمروگریزی، رابطه سرمایه (دوگانه کار/سرمایه) را به بحران کشیده و برای ادغام مجدد به واکنش وا می دارد و اشکال گوناگونی را برای کنترل و انضباط بخشی به آن بوجود میآورد، این اشکال همان فازهای مختلف انباشت هستند. به عبارتی مبارزه طبقاتی کنش و سرمایه نیروی واکنشی است و پذیرش بیانگری از جانبِ آن همان اصل نمایندگی و قائل بودن به سوژه واحد است...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1z9
#ساسان_صدقینیا
#مبارزه_طبقاتی #آنتونیو_نگری #امپراتوری #انبوه_خلق #طبقه_کارگر
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
انبوه خلق و واسازی مفهوم مبارزه طبقاتی
نوشتهی: ساسان صدقی نیا امپراتوری واکنشی به مبارزات انبوه خلق است. در وضعیت مرکززدودگی از جنبشها و تکینههای سراسری کار زنده که زندگی را تولید و بازتولید میکنند، مکان تولید، شهرها هستند که جوامع …
🔹 نوشته های دریافتی 🔹
▫️ نوزایشِ سازمانِ «معلمانِ گچ بهدست»
▫️ فرایندِ سازمانیابی معلمان – بخش اول 1377–1385
نوشتهی: فرنگیس بختیاری
14 ژوئیه 2020
این تحقیق، پیشکشِ معلمان عزیز و تشکلهای صنفی آنها، که سکونِ حاکم در تشکلگراییِ ِمستقلِ و پایدارِ کارگری را پس از چند دهه شکستند. پیشکشِ فعالان صنفی که با گردننهادن به اعدام، زندان، شکنجه، تبعید و اخراج، چون مبارزان انقلابی دهه ۵۰، بر فضای ترس و ارعاب غلبه میکنند. پیشکشِ آنها که با نوشتن و نقدکردن در جایگاه یک معلم، به جنبش معلمان اعتباری نوین بخشیدهاند. پیشکشِ بازنشستگان که خود را بازایستادگان نامیدهاند. و پیشکشِ صمد بهرنگی که مبارزه در جایگاه اجتماعی یک معلم را نهادینه کردهاست.
🔸 در راستای پاسخی محدود بهضرورت «خاذنهایی برای حفظ و ذخیره و استفادهی بجا» از تجربهیِ زیستهی سازمانیابی و ظرفیتهای ضدسرمایهدارانهی جنبشهای کارگری اخیِر ایران، و در ادامه مقالاتِ انسان آبان این بار به واکاوی پیشینه سازمانیابی در جنبش معلمان با تمركز بر دو دهه اخير پرداختهايم. جنبشی که از نقطه نظر کمیت و وزن اجتماعی، شامل قشری وسیع از کارگرانِ مولد در سراسر کشور است. معلمان، بیش از ۱۵ میلیون دانشآموز پشتِ سر خود دارند و از شهرهای بزرگ تا روستاها، با این جمعیت جوان، هر روز در ارتباطی فعال هستند. آنها ـ بهروایت یک معلم بازنشسته – اختصاراً، بانفوذترین کلام، گستردهترین ارتباط، موثرترین اراده را در بین کارگران دارند. اعتراض و اعتصاب آنها وسیعاً و بلاواسطه در جامعه منعکس و در زندگی غالب مردم، دانشآموزان و خانوادههای آنان، مطرح و مورد بحث واقع میشود. بههمین جهت، شکل و ماهیت مبارزه طبقاتی آنها بازتابی گسترده در اقشار دیگرِ کارگری دارد. معلمان از اولین اقشار کارگری در ایران بودند که از اواخر دهه ۷۰، سازمانیابی مستقل از قدرت را مجدداً شروع و مستمر و رونده ادامه دادهاند. آنها بدون فراشدهای ناممکن و موقت، با محوریت بُعد اقتصادی مبارزه، بر امکان سازمانیابی مستقل، استوار و محکم پای فشردند، در برابر اخراج دستگیری، اعدام و تبعید دست از مبارزه برنداشتند و موفق شدند عمدتاً در ۲ دهه گذشته، پایدارترین تشکل مستقل کارگری را، با ساختاری متمرکز و غیرمتمرکز ایجاد کنند. تشکلی با شکلِ سندیکایی متداول و شناخته شده، که به چانهزنی مزد قناعت نکرد و در اوجهای جنبش کارگری، از مرزهای سندیکایی پا فراتر گذاشته است. تشکلی زایندهِ پراتیکِ خودگسترِ کارگران ایران، که ویژه اینگونه نظامهای تمامیتخواه و شرایط تاریخی مشخص ایران است.
🔸فرآیندِ سازمانیابی معلمان، واکاوی زایش و رشد آن در دو دهه گذشته، به صورت تحلیل انضمامی از وضعیت انضمامی، موضوع این مقاله در چند بخش است. بخش نخست به نوزایشِ تشکیلاتِ معلمانی میپردازد که با شروع اعتراضاتِ پساجنگ در دهه ۷۰ و در ضدیت با معلمان وابسته به قدرت، به «معلمِ گچ بهدست» مشهور شدند. کارگرانی که تنها دارائیشان نیروی کار و گچِ دستشان بود و از رانتهای حکومتی (بسیجی، امنیتی، اصلاحطلبی، اصولگرایی، ) نیز اندوختهای نداشتند. این بخش، وقایع مهمِ تشکلیابی معلمان را، تا نیمه دوم دهه ۸۰ پوشش میدهد. بخش دوم به افت جنبش معلمان و ایستادگی فعالان آنها، از نیمه دوم دهه ۸۰ تا نیمه اول دهه ۹۰ اختصاص دارد. بخش سوم در نیمه اول دهه ۹۰ با گسترش اینترنت همزمان میگردد. فعالیت معلمان اعم از رسمی و غیررسمی در این دهه بهصورت غیر متمرکز، متکثر و افقی در همزیستی با تشکلهای متمرکز، تغییری نوین در سازمانیابی کارگران بهوجود آوردهاست که میتواند نمونهای موفق برای اقشار دیگر جنبش کارگری باشد. بخش چهارم بر موقعیت و ظرفیت ضدسرمایهدارانه تشکلگرایی معلمان، پس از جنبش دیماه ۹۶ تمرکز دارد.
🔹 بخش نخست این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1As
#فرنگیس_بختیاری #انسان_آبان #جنبش_معلمان #جنبش_کارگری
#سازمانیابی #طبقه_متوسط
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ نوزایشِ سازمانِ «معلمانِ گچ بهدست»
▫️ فرایندِ سازمانیابی معلمان – بخش اول 1377–1385
نوشتهی: فرنگیس بختیاری
14 ژوئیه 2020
این تحقیق، پیشکشِ معلمان عزیز و تشکلهای صنفی آنها، که سکونِ حاکم در تشکلگراییِ ِمستقلِ و پایدارِ کارگری را پس از چند دهه شکستند. پیشکشِ فعالان صنفی که با گردننهادن به اعدام، زندان، شکنجه، تبعید و اخراج، چون مبارزان انقلابی دهه ۵۰، بر فضای ترس و ارعاب غلبه میکنند. پیشکشِ آنها که با نوشتن و نقدکردن در جایگاه یک معلم، به جنبش معلمان اعتباری نوین بخشیدهاند. پیشکشِ بازنشستگان که خود را بازایستادگان نامیدهاند. و پیشکشِ صمد بهرنگی که مبارزه در جایگاه اجتماعی یک معلم را نهادینه کردهاست.
🔸 در راستای پاسخی محدود بهضرورت «خاذنهایی برای حفظ و ذخیره و استفادهی بجا» از تجربهیِ زیستهی سازمانیابی و ظرفیتهای ضدسرمایهدارانهی جنبشهای کارگری اخیِر ایران، و در ادامه مقالاتِ انسان آبان این بار به واکاوی پیشینه سازمانیابی در جنبش معلمان با تمركز بر دو دهه اخير پرداختهايم. جنبشی که از نقطه نظر کمیت و وزن اجتماعی، شامل قشری وسیع از کارگرانِ مولد در سراسر کشور است. معلمان، بیش از ۱۵ میلیون دانشآموز پشتِ سر خود دارند و از شهرهای بزرگ تا روستاها، با این جمعیت جوان، هر روز در ارتباطی فعال هستند. آنها ـ بهروایت یک معلم بازنشسته – اختصاراً، بانفوذترین کلام، گستردهترین ارتباط، موثرترین اراده را در بین کارگران دارند. اعتراض و اعتصاب آنها وسیعاً و بلاواسطه در جامعه منعکس و در زندگی غالب مردم، دانشآموزان و خانوادههای آنان، مطرح و مورد بحث واقع میشود. بههمین جهت، شکل و ماهیت مبارزه طبقاتی آنها بازتابی گسترده در اقشار دیگرِ کارگری دارد. معلمان از اولین اقشار کارگری در ایران بودند که از اواخر دهه ۷۰، سازمانیابی مستقل از قدرت را مجدداً شروع و مستمر و رونده ادامه دادهاند. آنها بدون فراشدهای ناممکن و موقت، با محوریت بُعد اقتصادی مبارزه، بر امکان سازمانیابی مستقل، استوار و محکم پای فشردند، در برابر اخراج دستگیری، اعدام و تبعید دست از مبارزه برنداشتند و موفق شدند عمدتاً در ۲ دهه گذشته، پایدارترین تشکل مستقل کارگری را، با ساختاری متمرکز و غیرمتمرکز ایجاد کنند. تشکلی با شکلِ سندیکایی متداول و شناخته شده، که به چانهزنی مزد قناعت نکرد و در اوجهای جنبش کارگری، از مرزهای سندیکایی پا فراتر گذاشته است. تشکلی زایندهِ پراتیکِ خودگسترِ کارگران ایران، که ویژه اینگونه نظامهای تمامیتخواه و شرایط تاریخی مشخص ایران است.
🔸فرآیندِ سازمانیابی معلمان، واکاوی زایش و رشد آن در دو دهه گذشته، به صورت تحلیل انضمامی از وضعیت انضمامی، موضوع این مقاله در چند بخش است. بخش نخست به نوزایشِ تشکیلاتِ معلمانی میپردازد که با شروع اعتراضاتِ پساجنگ در دهه ۷۰ و در ضدیت با معلمان وابسته به قدرت، به «معلمِ گچ بهدست» مشهور شدند. کارگرانی که تنها دارائیشان نیروی کار و گچِ دستشان بود و از رانتهای حکومتی (بسیجی، امنیتی، اصلاحطلبی، اصولگرایی، ) نیز اندوختهای نداشتند. این بخش، وقایع مهمِ تشکلیابی معلمان را، تا نیمه دوم دهه ۸۰ پوشش میدهد. بخش دوم به افت جنبش معلمان و ایستادگی فعالان آنها، از نیمه دوم دهه ۸۰ تا نیمه اول دهه ۹۰ اختصاص دارد. بخش سوم در نیمه اول دهه ۹۰ با گسترش اینترنت همزمان میگردد. فعالیت معلمان اعم از رسمی و غیررسمی در این دهه بهصورت غیر متمرکز، متکثر و افقی در همزیستی با تشکلهای متمرکز، تغییری نوین در سازمانیابی کارگران بهوجود آوردهاست که میتواند نمونهای موفق برای اقشار دیگر جنبش کارگری باشد. بخش چهارم بر موقعیت و ظرفیت ضدسرمایهدارانه تشکلگرایی معلمان، پس از جنبش دیماه ۹۶ تمرکز دارد.
🔹 بخش نخست این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1As
#فرنگیس_بختیاری #انسان_آبان #جنبش_معلمان #جنبش_کارگری
#سازمانیابی #طبقه_متوسط
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
نوزایشِ سازمانِ «معلمانِ گچ بهدست»
فرایندِ سازمانیابی معلمان: 1385-1377– بخش اول نوشتهی: فرنگیس بختیاری در هر ۴ بخش نوشتاری که در پیش داریم، علاوه بر مستندکردن فرآیند سازمانیابی معلمان، هدف آن است که نشان دهیم در کشوری که بهجز م…
🔹 نوشته های دریافتی 🔹
▫️ قیمت «انسان» بودن، «ایستاده جان دادن»
▫️ فرایندِ سازمانیابی معلمان – بخش دوم 1386–1393
نوشتهی: فرنگیس بختیاری
25 ژوئیه 2020
این سلسلهگزارشهای تحقیقی تحلیلی، فصول کتابی در دست تدوین به نام «فرایند سازمانیابی در جنبش معلمان» است. در این کتاب جهت دسترسی علاقهمندان به آرشیو این جنبش، بیانیههای شورای هماهنگی بهصورت کامل درج خواهند شد. این نوشتار زنده است و هر بار با دریافت نظرهای شما، اصلاح و تکمیل خواهد شد.
🔸 فرآیند سازمانیابی معلمان تا کنون یک دوره را پشت سر گذاشته است و اکنون وارد دومین دورهی خود میشود. بخش نخست که از اواخر دههی هفتاد شروع میشود، آغاز دورهی نوزایش سازمانیابی جنبش کارگری است که تا جنبش معلمان در ۲۳ اسفند ۱۳۸۵، «روزِ سیاه تعلیم و تربیت» ادامه مییابد. این بخش، به بازه زمانی ۱۳۸۶ تا ۱۳۹۳ اختصاص دارد که مقاومت و ایستادگی فعالان صنفی معلمان و سرکوب به مثابه هویت حکومت، ویژگی آن است. در این دوره کارگران، از جمله معلمان، به بهای هزینهی اجتماعیای که فعالان متحمل شدند، با پوستاندازی اصلاحات، ازکسب «دموکراسی پارلمانی»، تحت «رژیم موجود» کمابیش ناامید میشوند. «تندیسپرستی» زندانیانِ این مقطع که نمایندگان صادق ایدئولوژی «دموکراسی پارلمانی» یا «اصلاحات» بودند، گرچه به تداوم هستی تشکلهای صنفی یاری میرساند، اما تحت سلطه گفتمان حاکم، با مسبب نشاندادن جناح تندروی حاکم، مانع سرعت مشروعیتزدایی از «رفرم»، و بالندگی پراتیک از وضعیت ناامیدی به احساس ضرورت تغییر وضع موجود، میشود.
🔸 اگر ۱۳۸۸ سال سرکوب اقشار میانی در خیابان بود، سال ۱۳۸۹ سال دستگیری نمایندگان کارگران و تهدید گیوتین به سرانِ جنبش کارگری بود. اعدام کمانگر و چهار نفر دیگر، رعدی بهتآور و خبر از طوفانی داشت که دههی شصت را تداعی میکرد. هنوز این رعد برنخاستهبود که در آستانهی بزرگداشت هفتهی معلم، کانونهای هنوز فعال، در ۲۷ فروردین ۱۳۸۹، طی نشستی پس از بررسی اوضاع اجتماعی معلمان و شرایط روز، در دفاع از حقوق از دسترفته و حمایت از فعالان مدنی و معلمان زندانی، بیانیهای با امضای شورای هماهنگی صادر کردند و از اعتصاب غذای یکهفتهای جمعی از فعالان صنفی، در اعتراض بهاحکام غیرقانونیِ اعدام و حبس صادرشده برای معلمان خبر دادند و از تمامی معلمان ایران خواستند در روز ۱۲ اردیبهشت، همزمان با روز معلم، به این اعتصاب غذا بپیوندند. این بار اعتراض معلمان، رفاهی/ معیشتی نبود، بلکه آزادی بیقیدوشرط همهی معلمان زندانی، صدور منع تعقیب قضایی و لغو تمام احکام اداری و قضایی برای آنها، رفع فضای امنیتی از مدارس و ادارات آموزش و پرورش، تأمین امنیت شغلی معلمان، پرهیز از جاسوسپروری در فضای کلاس و مدرسه و اجتناب از پروندهسازی برای معلمانِ نقدمحور، دلیل صدور آن بود.
🔸 فاز امنیتی این سالها و فضای شدیداً التهابی و رعبانگیز حاصل از آن تا سال ۱۳۹۳، بین معلمان و کانونهای صنفی ادامه یافت. کانونهایی که برخی از آنها عقب نشسته، برخی تعطیل شده بودند و اکثریت آنها با تلاش یک یا دو مدیر یا فعال صنفی، هنوز از موجودیت خود دفاع میکردند. در این مدت بیانیههای بسیار کمی از شورای هماهنگی یا کانونها به همت فعالان صادر شد، فعالانی که برای هر بیانیه هزینهی گزافی از زندان تا اخراج پرداختند، اما کوتاه نیامدند و چراغ کانونها را روشن نگهداشتند... در شروع سال ۱۳۹۲با شروع نامنویسی نامزدهای ریاستجمهوری، مجدداً افسون «دموکراسی پارلمانی» در تشکلهای معلمان فعال شد. بخش زیادی از فعالان شناختهشدهی کانونها که بهخون نشستنِ این افسون در جنبش ۸۸ را جدی نگرفته بودند، در کنار ستاد انتخاباتی روحانی به فعالیت پرداختند، تا شاید اینبار «آزادی» را در پارلمان بهدست آورند. تلاشی عبث که تنها نتیجهاش به باد دادن خرده اعتبار آنها نزد بدنهی جامعهی معلمان بود. در این مقطع برخی نمایندگان معلمان به کمک «کمیتهی فرهنگیان»، ساخته و پرداختهی اصلاحطلبان آمدند تا به انتخابشدن روحانی یاری برسانند. حتی پس از انتخاب روحانی، برخی مدیران کانونها، کمپینی برای انتخاب نجفی، برای مقام وزارت آموزش و پرورش راه انداختند. تاریخ دوباره تکرار شد، روحانی انتخاب شد و با میداندادن به ادامهی سرکوب معلمان، از پشت به آنها خنجر زد...
🔹 بخش دوم این سلسلهمقالهها را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1Cm
#فرنگیس_بختیاری #جنبش_معلمان #جنبش_کارگری #فرزاد_کمانگر
#سوسیال_دموکراسی #طبقه_متوسط
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ قیمت «انسان» بودن، «ایستاده جان دادن»
▫️ فرایندِ سازمانیابی معلمان – بخش دوم 1386–1393
نوشتهی: فرنگیس بختیاری
25 ژوئیه 2020
این سلسلهگزارشهای تحقیقی تحلیلی، فصول کتابی در دست تدوین به نام «فرایند سازمانیابی در جنبش معلمان» است. در این کتاب جهت دسترسی علاقهمندان به آرشیو این جنبش، بیانیههای شورای هماهنگی بهصورت کامل درج خواهند شد. این نوشتار زنده است و هر بار با دریافت نظرهای شما، اصلاح و تکمیل خواهد شد.
🔸 فرآیند سازمانیابی معلمان تا کنون یک دوره را پشت سر گذاشته است و اکنون وارد دومین دورهی خود میشود. بخش نخست که از اواخر دههی هفتاد شروع میشود، آغاز دورهی نوزایش سازمانیابی جنبش کارگری است که تا جنبش معلمان در ۲۳ اسفند ۱۳۸۵، «روزِ سیاه تعلیم و تربیت» ادامه مییابد. این بخش، به بازه زمانی ۱۳۸۶ تا ۱۳۹۳ اختصاص دارد که مقاومت و ایستادگی فعالان صنفی معلمان و سرکوب به مثابه هویت حکومت، ویژگی آن است. در این دوره کارگران، از جمله معلمان، به بهای هزینهی اجتماعیای که فعالان متحمل شدند، با پوستاندازی اصلاحات، ازکسب «دموکراسی پارلمانی»، تحت «رژیم موجود» کمابیش ناامید میشوند. «تندیسپرستی» زندانیانِ این مقطع که نمایندگان صادق ایدئولوژی «دموکراسی پارلمانی» یا «اصلاحات» بودند، گرچه به تداوم هستی تشکلهای صنفی یاری میرساند، اما تحت سلطه گفتمان حاکم، با مسبب نشاندادن جناح تندروی حاکم، مانع سرعت مشروعیتزدایی از «رفرم»، و بالندگی پراتیک از وضعیت ناامیدی به احساس ضرورت تغییر وضع موجود، میشود.
🔸 اگر ۱۳۸۸ سال سرکوب اقشار میانی در خیابان بود، سال ۱۳۸۹ سال دستگیری نمایندگان کارگران و تهدید گیوتین به سرانِ جنبش کارگری بود. اعدام کمانگر و چهار نفر دیگر، رعدی بهتآور و خبر از طوفانی داشت که دههی شصت را تداعی میکرد. هنوز این رعد برنخاستهبود که در آستانهی بزرگداشت هفتهی معلم، کانونهای هنوز فعال، در ۲۷ فروردین ۱۳۸۹، طی نشستی پس از بررسی اوضاع اجتماعی معلمان و شرایط روز، در دفاع از حقوق از دسترفته و حمایت از فعالان مدنی و معلمان زندانی، بیانیهای با امضای شورای هماهنگی صادر کردند و از اعتصاب غذای یکهفتهای جمعی از فعالان صنفی، در اعتراض بهاحکام غیرقانونیِ اعدام و حبس صادرشده برای معلمان خبر دادند و از تمامی معلمان ایران خواستند در روز ۱۲ اردیبهشت، همزمان با روز معلم، به این اعتصاب غذا بپیوندند. این بار اعتراض معلمان، رفاهی/ معیشتی نبود، بلکه آزادی بیقیدوشرط همهی معلمان زندانی، صدور منع تعقیب قضایی و لغو تمام احکام اداری و قضایی برای آنها، رفع فضای امنیتی از مدارس و ادارات آموزش و پرورش، تأمین امنیت شغلی معلمان، پرهیز از جاسوسپروری در فضای کلاس و مدرسه و اجتناب از پروندهسازی برای معلمانِ نقدمحور، دلیل صدور آن بود.
🔸 فاز امنیتی این سالها و فضای شدیداً التهابی و رعبانگیز حاصل از آن تا سال ۱۳۹۳، بین معلمان و کانونهای صنفی ادامه یافت. کانونهایی که برخی از آنها عقب نشسته، برخی تعطیل شده بودند و اکثریت آنها با تلاش یک یا دو مدیر یا فعال صنفی، هنوز از موجودیت خود دفاع میکردند. در این مدت بیانیههای بسیار کمی از شورای هماهنگی یا کانونها به همت فعالان صادر شد، فعالانی که برای هر بیانیه هزینهی گزافی از زندان تا اخراج پرداختند، اما کوتاه نیامدند و چراغ کانونها را روشن نگهداشتند... در شروع سال ۱۳۹۲با شروع نامنویسی نامزدهای ریاستجمهوری، مجدداً افسون «دموکراسی پارلمانی» در تشکلهای معلمان فعال شد. بخش زیادی از فعالان شناختهشدهی کانونها که بهخون نشستنِ این افسون در جنبش ۸۸ را جدی نگرفته بودند، در کنار ستاد انتخاباتی روحانی به فعالیت پرداختند، تا شاید اینبار «آزادی» را در پارلمان بهدست آورند. تلاشی عبث که تنها نتیجهاش به باد دادن خرده اعتبار آنها نزد بدنهی جامعهی معلمان بود. در این مقطع برخی نمایندگان معلمان به کمک «کمیتهی فرهنگیان»، ساخته و پرداختهی اصلاحطلبان آمدند تا به انتخابشدن روحانی یاری برسانند. حتی پس از انتخاب روحانی، برخی مدیران کانونها، کمپینی برای انتخاب نجفی، برای مقام وزارت آموزش و پرورش راه انداختند. تاریخ دوباره تکرار شد، روحانی انتخاب شد و با میداندادن به ادامهی سرکوب معلمان، از پشت به آنها خنجر زد...
🔹 بخش دوم این سلسلهمقالهها را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1Cm
#فرنگیس_بختیاری #جنبش_معلمان #جنبش_کارگری #فرزاد_کمانگر
#سوسیال_دموکراسی #طبقه_متوسط
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
قیمت «انسان» بودن، «ایستاده جان دادن»
فرایندِ سازمانیابی معلمان: 1393-1386– بخش دوم نوشتهی: فرنگیس بختیاری سرکوب خونین اعتراضات سال ۱۳۸۸، دستگیریهای گسترده و اعدام مبارزان کرد، پایان یک دهه مبارزهی کارگری و سکونِ پس از آن، بهت و شو…
▫️سرمایهداری همهجا نامتعارف است
🎙 بازنشر گفتوگوی سایت «دموکراسی رادیکال» با کمال خسروی
11سپتامبر 2020
📝 توضیح «دمکراسی رادیکال»: سایت دموکراسی رادیکال در نظر دارد با برخی از متفکران و پژوهشگران برجستهی مارکسیست و سوسیالیست در ایران مصاحبه کند و نظراتشان را در مورد مسائل مشترک گردآوری کند. اولین مصاحبه از این مجموعه با نظریهپرداز و مترجم شناختهشدهی این حوزه، آقای کمال خسروی انجام شده است.
🔸از متن مصاحبه:
سازمانیابی طبقهی کارگر یا نهادینشدن ظرفیتهای ضدِ سرمایهدارانه در ایران از یکسو بهمراتب پیشرفتهتر از آن است که بهنظر میرسد، و از سوی دیگر کماکان بسیار ضعیف است. فقدان واقعی سازمانها و نهادهای «صنفی» و سیاسی علنی، مثل اتحادیهها، کمیتههای کارخانه، شوراها، کمیتههای اعتصاب و احزاب و غیره، باعث شده است که سطح سازماندهی طبقهی کارگر بهمراتب پایینتر از ظرفیت واقعی آن ارزیابی شود. این وضع، به مقیاس بسیار وسیع و تعیینکنندهای، ناشی از سرکوب عریان، خشونتبار و بی در و دروازه است. اخراج، زندان و شلاق و شکنجه زبانِ صریح خود را دارد. اما قدرت و ظرفیت سازماندهی اعتراضات کارگری و سازمانیابی طبقهی کارگر در حدی است که حتی با وجود این سطح از فشار و سرکوب، کاملاً غایب نیست. کوچکترین گشایش سیاسی یا ترکخوردگی در بدنهی سرکوب، در فاصلهی زمانیِ بیاندازه کوتاهی، به شکلگیریِ صدها نهاد «صنفی» و سیاسی، نه تنها نزد کارگران، بلکه در همهی حوزههای دیگر زندگی و فعالیت اجتماعی، منجر خواهد شد. بعد از قیام بهمن 57، در فاصلهی چندین هفته سازمانهایی با هستهی مرکزی بسیار کوچک شکل گرفتند که ظرفیت بسیج چندصدهزارنفری داشتند. امروزه این امکان بهدلیل شرایط فنیِ ارتباطی بهمراتب بزرگتر است. در نتیجه فقدان سازمانها و نهادهای علنی را نباید میزانی برای سطح سازماندهی طبقهی کارگر تلقی کرد. بهنظر من حجم و نوع ارتباطاتی که هماکنون بین فعالین جنبشهای مختلف وجود دارد، بسیار توانمند و امیدوارکننده است. ضعف اساسی بهنظر من، ضعف چپ در قلمرو نظری است. چپ «سنتی» و سوسیالدمکراسی کلیشههای ناتوان و شکست خوردهشان را تکرار میکنند و چپ رادیکال، چپی که مدعی تأویل و چشمانداز دیگری است، نه در ژرفا و گستره نقشی تأثیرگذار دارد، و نه در پوشش و گسترندگی. این کمتوانی، بیگمان جلوه و محصولی از بحران جهانیِ چپ رادیکال است، اما در چپِ ما بهطور اخص برجسته است؛ بهنظر من ظرفیتهای ضدِ سرمایهدارانهی جنبش کارگری در مقاطعی پیشرفتهتر از پاسخهایی است که چپ برای پرسشهای واقعیِ آن دارد...
⬅️ این مصاحبه را میتوانید در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1Ih
#کمال_خسروی #مصاحبه
#سرمایهداری_در_ایران #سرمایه_مالی #انباشت
#طبقه_متوسط #جنبش_کارگری #شورا
#سایت_دموکراسی_رادیکال
@naghd_com
🎙 بازنشر گفتوگوی سایت «دموکراسی رادیکال» با کمال خسروی
11سپتامبر 2020
📝 توضیح «دمکراسی رادیکال»: سایت دموکراسی رادیکال در نظر دارد با برخی از متفکران و پژوهشگران برجستهی مارکسیست و سوسیالیست در ایران مصاحبه کند و نظراتشان را در مورد مسائل مشترک گردآوری کند. اولین مصاحبه از این مجموعه با نظریهپرداز و مترجم شناختهشدهی این حوزه، آقای کمال خسروی انجام شده است.
🔸از متن مصاحبه:
سازمانیابی طبقهی کارگر یا نهادینشدن ظرفیتهای ضدِ سرمایهدارانه در ایران از یکسو بهمراتب پیشرفتهتر از آن است که بهنظر میرسد، و از سوی دیگر کماکان بسیار ضعیف است. فقدان واقعی سازمانها و نهادهای «صنفی» و سیاسی علنی، مثل اتحادیهها، کمیتههای کارخانه، شوراها، کمیتههای اعتصاب و احزاب و غیره، باعث شده است که سطح سازماندهی طبقهی کارگر بهمراتب پایینتر از ظرفیت واقعی آن ارزیابی شود. این وضع، به مقیاس بسیار وسیع و تعیینکنندهای، ناشی از سرکوب عریان، خشونتبار و بی در و دروازه است. اخراج، زندان و شلاق و شکنجه زبانِ صریح خود را دارد. اما قدرت و ظرفیت سازماندهی اعتراضات کارگری و سازمانیابی طبقهی کارگر در حدی است که حتی با وجود این سطح از فشار و سرکوب، کاملاً غایب نیست. کوچکترین گشایش سیاسی یا ترکخوردگی در بدنهی سرکوب، در فاصلهی زمانیِ بیاندازه کوتاهی، به شکلگیریِ صدها نهاد «صنفی» و سیاسی، نه تنها نزد کارگران، بلکه در همهی حوزههای دیگر زندگی و فعالیت اجتماعی، منجر خواهد شد. بعد از قیام بهمن 57، در فاصلهی چندین هفته سازمانهایی با هستهی مرکزی بسیار کوچک شکل گرفتند که ظرفیت بسیج چندصدهزارنفری داشتند. امروزه این امکان بهدلیل شرایط فنیِ ارتباطی بهمراتب بزرگتر است. در نتیجه فقدان سازمانها و نهادهای علنی را نباید میزانی برای سطح سازماندهی طبقهی کارگر تلقی کرد. بهنظر من حجم و نوع ارتباطاتی که هماکنون بین فعالین جنبشهای مختلف وجود دارد، بسیار توانمند و امیدوارکننده است. ضعف اساسی بهنظر من، ضعف چپ در قلمرو نظری است. چپ «سنتی» و سوسیالدمکراسی کلیشههای ناتوان و شکست خوردهشان را تکرار میکنند و چپ رادیکال، چپی که مدعی تأویل و چشمانداز دیگری است، نه در ژرفا و گستره نقشی تأثیرگذار دارد، و نه در پوشش و گسترندگی. این کمتوانی، بیگمان جلوه و محصولی از بحران جهانیِ چپ رادیکال است، اما در چپِ ما بهطور اخص برجسته است؛ بهنظر من ظرفیتهای ضدِ سرمایهدارانهی جنبش کارگری در مقاطعی پیشرفتهتر از پاسخهایی است که چپ برای پرسشهای واقعیِ آن دارد...
⬅️ این مصاحبه را میتوانید در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1Ih
#کمال_خسروی #مصاحبه
#سرمایهداری_در_ایران #سرمایه_مالی #انباشت
#طبقه_متوسط #جنبش_کارگری #شورا
#سایت_دموکراسی_رادیکال
@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
سرمایهداری همهجا نامتعارف است
گفتگوی سایت «دموکراسی رادیکال» با کمال خسروی خسروی: «بهنظر من سازمانیابی طبقهی کارگر یا نهادینشدن ظرفیتهای ضدِ سرمایهدارانه در ایران از یکسو بهمراتب پیشرفتهتر از آن است که بهنظر میرسد، و…
▫️ با طبقه یا بدون طبقه
▫️ واگشایی تفسیر ژانوسی مارکس از تعاونیهای کارگری
نوشتهی: مینسون جی
ترجمهی: تارا بهروزیان
16 دسامبر 2020
🔸 این مقاله برای روشن ساختن دیدگاههای متضاد جریانهای گوناگون مارکسیستی در خصوص مزایا و معایب تعاونیهای کارگری، بر واکاویِ ژانوسی خود مارکس از تعاونیهای کارگری تمرکز میکند. مارکس به ظرفیتهای بالقوه رادیکال تعاونیهای کارگری که به معنای واقعی کلمه سازمان یافته بودند و جهتگیری سیاسی داشتند، باور عمیقی داشت، اما بهشدت منتقد گرایش تعاونیها به محدودکردن افقهای سیاسیشان و جدا افتادن از جنبشهای کارگری گستردهتر بود. اگرچه اندیشمندان سنت مارکسیستی، تعاونیهای کارگری را مادامیکه به مثابهی محافل منزویِ «سرمایهداران جمعی» درون نظام سرمایهداری موجود عمل میکنند به باد انتقاد میگیرند، خود مارکس در جنبش تعاونی پتانسیل مهمی میدید تا آن جا که آن را بخشی از کارزار وسیعتر تغییر اجتماعی میدانست.
🔸 مارکس معتقد بود که تعاونیها میتوانند مسیر نظامی بدیل از تولیدکنندگان آزاد و برابر را نشان دهند و برانگیزانندهی تصورات رادیکال میان حامیانشان باشند، اما فقط تا حدی که فعالان این تعاونیها ضرورت سازماندهی مبتنی بر آگاهی طبقاتی و در مقیاس گستردهی صنعتی را به رسمیت بشناسند. در نهایت، مارکس اولویت چندانی برای ترویج نوع خاصی از سازمان کارگری که بیش از دیگر انواع سازماندهی، هدایتگر ما به سوی دگرگونی باشد (برای مثال تعاونیهای کارگری یا اتحادیههای کار) قائل نبود. در عوض او بیشتر بر اهمیت آگاهی طبقاتی درون سازماندهی کارگری، و بر تکامل و توسعهی آگاهی طبقاتی رادیکالشده در میان کارگران تاکید داشت، خواه از طریق گسترش اتحادیههای کار، خواه تعاونیهای کارگری یا هرگونه نهادی دیگر برای توانمندسازی کارگران. به عقیدهی مارکس، ماهیتِ تمرکزِ نهاد ِکارگری بر ایجاد و حفظ آگاهی طبقاتی استوار است که به قدرتمندترین وجه ممکن به شکلگیری گرایشهای رادیکال یا پسگرای شکلهای محلی اکتیویسم کارگری میانجامد، و نه ماهیت خود نهاد کارگری (یعنی تعاونی یا اتحادیه).
🔸 مشکل دیدگاههای دوگانهی مارکس دربارهی تعاونیها را میتوان را با توجه به تفاوت میان تعاونیهای کارگری به مثابهی یک شکل سازمانی، و تعاونیهای کارگری به مثابهی عامل تسریع و تقویت بسیج آگاهی طبقاتی کارگران، برطرف کرد... اگرچه مارکس بارها روح همیارانهی سوسیالیسم آرمانشهری در سنت اوئن/ پرودون را ستوده است، نتیجهگیری سختگیرانهی او این بود که این دست تعاونیگرایی، که فاقد بسیج سیاسی جمعی است، نه هرگز قادر خواهد بود قدرت واقعی را از چنگ سرمایهداران یا دولت درآورد و نه هرگز میتواند به «دگرگونی جامعهی سوسیالیستی» دست یابد. از نظر مارکس، در نهایت مهم آن است که هر نهاد خاص کارگری تا چه میزان به ورای اهداف اقتصادیِ منفعتمحور فردگرایانه خویش مینگرد و در جستوجوی دگرگونی اجتماعی/اقتصادی، آگاهی طبقاتی و مبارزهی طبقاتی را پرورش میدهد. مارکس و انگلس هر دو، سازماندهی کارگری را به عنوان «مهمترین سلاح در مبارزهی سیاسی طبقات»، بهشمار میآوردند، اما معتقد نبودند که همهی انواع سازماندهی کارگری میتوانند به طور خودکار به عنوان عوامل موثر تغییر اجتماعی عمل کنند.
🔸 «طبقه» محصول کنشهای مشخص است – یک نیروی تاریخی بالقوه که با «ایجاد انگیزه» پدید میآید و «فقط در سطح سازماندهی و کنش تحقق پیدا میکند». برداشت کاملاً مارکسیستی از ظرفیت تعاونیهای کارگری با این بینش آغاز میشود و ابتکارهای تعاونیهای خاص را از این دریچه به تفسیر میکشد که آیا این تعاونی سبب ترویج یا تعمیق درک کارگران از موقعیت و قدرت طبقاتیشان شده است یا نه...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1T7
#مینسون_جی #تارا_بهروزیان
#تعاونی_کارگری #تعاونی_تولیدی #جامعهی_بدیل
#طبقه #جنبش_کارگری
#دموکراسی #سوسیالیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ واگشایی تفسیر ژانوسی مارکس از تعاونیهای کارگری
نوشتهی: مینسون جی
ترجمهی: تارا بهروزیان
16 دسامبر 2020
🔸 این مقاله برای روشن ساختن دیدگاههای متضاد جریانهای گوناگون مارکسیستی در خصوص مزایا و معایب تعاونیهای کارگری، بر واکاویِ ژانوسی خود مارکس از تعاونیهای کارگری تمرکز میکند. مارکس به ظرفیتهای بالقوه رادیکال تعاونیهای کارگری که به معنای واقعی کلمه سازمان یافته بودند و جهتگیری سیاسی داشتند، باور عمیقی داشت، اما بهشدت منتقد گرایش تعاونیها به محدودکردن افقهای سیاسیشان و جدا افتادن از جنبشهای کارگری گستردهتر بود. اگرچه اندیشمندان سنت مارکسیستی، تعاونیهای کارگری را مادامیکه به مثابهی محافل منزویِ «سرمایهداران جمعی» درون نظام سرمایهداری موجود عمل میکنند به باد انتقاد میگیرند، خود مارکس در جنبش تعاونی پتانسیل مهمی میدید تا آن جا که آن را بخشی از کارزار وسیعتر تغییر اجتماعی میدانست.
🔸 مارکس معتقد بود که تعاونیها میتوانند مسیر نظامی بدیل از تولیدکنندگان آزاد و برابر را نشان دهند و برانگیزانندهی تصورات رادیکال میان حامیانشان باشند، اما فقط تا حدی که فعالان این تعاونیها ضرورت سازماندهی مبتنی بر آگاهی طبقاتی و در مقیاس گستردهی صنعتی را به رسمیت بشناسند. در نهایت، مارکس اولویت چندانی برای ترویج نوع خاصی از سازمان کارگری که بیش از دیگر انواع سازماندهی، هدایتگر ما به سوی دگرگونی باشد (برای مثال تعاونیهای کارگری یا اتحادیههای کار) قائل نبود. در عوض او بیشتر بر اهمیت آگاهی طبقاتی درون سازماندهی کارگری، و بر تکامل و توسعهی آگاهی طبقاتی رادیکالشده در میان کارگران تاکید داشت، خواه از طریق گسترش اتحادیههای کار، خواه تعاونیهای کارگری یا هرگونه نهادی دیگر برای توانمندسازی کارگران. به عقیدهی مارکس، ماهیتِ تمرکزِ نهاد ِکارگری بر ایجاد و حفظ آگاهی طبقاتی استوار است که به قدرتمندترین وجه ممکن به شکلگیری گرایشهای رادیکال یا پسگرای شکلهای محلی اکتیویسم کارگری میانجامد، و نه ماهیت خود نهاد کارگری (یعنی تعاونی یا اتحادیه).
🔸 مشکل دیدگاههای دوگانهی مارکس دربارهی تعاونیها را میتوان را با توجه به تفاوت میان تعاونیهای کارگری به مثابهی یک شکل سازمانی، و تعاونیهای کارگری به مثابهی عامل تسریع و تقویت بسیج آگاهی طبقاتی کارگران، برطرف کرد... اگرچه مارکس بارها روح همیارانهی سوسیالیسم آرمانشهری در سنت اوئن/ پرودون را ستوده است، نتیجهگیری سختگیرانهی او این بود که این دست تعاونیگرایی، که فاقد بسیج سیاسی جمعی است، نه هرگز قادر خواهد بود قدرت واقعی را از چنگ سرمایهداران یا دولت درآورد و نه هرگز میتواند به «دگرگونی جامعهی سوسیالیستی» دست یابد. از نظر مارکس، در نهایت مهم آن است که هر نهاد خاص کارگری تا چه میزان به ورای اهداف اقتصادیِ منفعتمحور فردگرایانه خویش مینگرد و در جستوجوی دگرگونی اجتماعی/اقتصادی، آگاهی طبقاتی و مبارزهی طبقاتی را پرورش میدهد. مارکس و انگلس هر دو، سازماندهی کارگری را به عنوان «مهمترین سلاح در مبارزهی سیاسی طبقات»، بهشمار میآوردند، اما معتقد نبودند که همهی انواع سازماندهی کارگری میتوانند به طور خودکار به عنوان عوامل موثر تغییر اجتماعی عمل کنند.
🔸 «طبقه» محصول کنشهای مشخص است – یک نیروی تاریخی بالقوه که با «ایجاد انگیزه» پدید میآید و «فقط در سطح سازماندهی و کنش تحقق پیدا میکند». برداشت کاملاً مارکسیستی از ظرفیت تعاونیهای کارگری با این بینش آغاز میشود و ابتکارهای تعاونیهای خاص را از این دریچه به تفسیر میکشد که آیا این تعاونی سبب ترویج یا تعمیق درک کارگران از موقعیت و قدرت طبقاتیشان شده است یا نه...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1T7
#مینسون_جی #تارا_بهروزیان
#تعاونی_کارگری #تعاونی_تولیدی #جامعهی_بدیل
#طبقه #جنبش_کارگری
#دموکراسی #سوسیالیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
با طبقه یا بدون طبقه
واگشایی تفسیر ژانوسی مارکس از تعاونیهای کارگری نوشتهی: مینسون جی ترجمهی: تارا بهروزیان این مقاله برای روشن ساختن دیدگاههای متضاد جریانهای گوناگون مارکسیستی در خصوص مزایا و معایب تعاونیهای کار…
▫️ جدالی دوباره بر سر یک نام: «نئولیبرالیسم»
▫️مسئله چیست؟
نوشتهی: عباس شهرابی فراهانی
۲ ژانویه ۲۰۲۱
🔸 انتشار بیانیهی «جمعی از روشنفکران و فعالان مدنی» بحثی را دوباره به جریان انداخت که سال پیش همین حوالی، پس از آکسیون دانشجویان دانشگاه تهران به مناسبت روز شانزدهم آذر، به راه افتاده بود: «نئولیبرالیسم» و اینکه آیا این مفهوم برای موقعیت خاص ایران در دورهی جمهوری اسلامی کاربست و معنا دارد یا نه. در برابرِ دانشجویانی که سال گذشته بنری در اعلام همبستگی با مبارزات مردم شیلی، فرانسه و لبنان بلند کرده بودند، و نیز در برابرِ نویسندگان بیانیهی اخیر، عدهای اعتراض میکنند که «نئولیبرالیسم» نهتنها مفهومی کارا برای توضیح حاکمیت جمهوری اسلامی نیست، بلکه ریشهی انبوهی ستم سیاسی و جنسیتی و دینی را پنهان میکند و به همین دلیل، نیروهای حاکمیتی بهسادگی میتوانند آن را بُز بلاگردان گناهان جمهوری اسلامی کنند.
🔸 این نوشتارِ مختصر قصد روشنکردن مفهوم «نئولیبرالیسم» را ندارد. همچنین نمیخواهد از کاربستپذیری یا کاربستناپذیری این مفهوم بر ایران معاصر دفاع کند. این نوشتار میکوشد «نئولیبرالیسم» را به آنسان که هم نویسندگان بیانیه و هم معترضان به بیانیه به کارش میبندند مسئلهدار کند. گیومههای همراهیکنندهی مفهوم و اشتقاقهایش از همین تردیدِ مستمر حکایت دارند. پرسش اصلی نوشتار این است: اصلاً آن مسئلهای که «نئولیبرالیسم» یا هر نام دیگری از این دست قرار است پاسخش باشد چیست؟ موضوع نوشتار، به خودی خود، نقد بیانیه یا مخالفانش نیست، بیانیه و بحثهای پیرامونش صرفاً میانجیِ طرح پیشنهادهایی هرچند بسیار کلّی و مقدماتی و نپخته برای بحثهای آینده دربارهی رژیم انباشت در ایران پس از انقلاب است.
🔸در پایان این نوشتار، سه پیشنهاد کلّی طرح میکنم که میتوانند در مفهومپردازی رژیم انباشت سرمایه در جمهوری اسلامی آغازگاه تحلیلیِ متفاوتی نسبت به دو رویکرد بالا بهدست دهند: نخست اینکه تغییرات رژیمهای انباشت را باید در گسترهای جهانی لحاظ کرد و نه صرفاً در سطحی ملّی؛ دوم اینکه رژیم انباشت حاکم در جمهوری اسلامی در ۱۳۵۷ زاده شده است، نه در ۱۳۶۸؛ و سوم، طرحی بسیار خام از رژیم انباشت پسا-انقلابی در ایران، بهویژه از این جهت که میتواند آغازگاه طرح بدیلی باشد در برابر برخی کارهای باب روز ایرانپژوهان مقیم غرب، مثل کتابچهی راهنمای کیوان هریس برای گردشگران خارجی، یا یک انقلاب اجتماعی: سیاست و دولت رفاه در ایران.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1Vk
#عباس_شهرابی_فراهانی #نئولیبرالیسم
#انباشت #طبقه_کارگر #نیروی_کار
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️مسئله چیست؟
نوشتهی: عباس شهرابی فراهانی
۲ ژانویه ۲۰۲۱
🔸 انتشار بیانیهی «جمعی از روشنفکران و فعالان مدنی» بحثی را دوباره به جریان انداخت که سال پیش همین حوالی، پس از آکسیون دانشجویان دانشگاه تهران به مناسبت روز شانزدهم آذر، به راه افتاده بود: «نئولیبرالیسم» و اینکه آیا این مفهوم برای موقعیت خاص ایران در دورهی جمهوری اسلامی کاربست و معنا دارد یا نه. در برابرِ دانشجویانی که سال گذشته بنری در اعلام همبستگی با مبارزات مردم شیلی، فرانسه و لبنان بلند کرده بودند، و نیز در برابرِ نویسندگان بیانیهی اخیر، عدهای اعتراض میکنند که «نئولیبرالیسم» نهتنها مفهومی کارا برای توضیح حاکمیت جمهوری اسلامی نیست، بلکه ریشهی انبوهی ستم سیاسی و جنسیتی و دینی را پنهان میکند و به همین دلیل، نیروهای حاکمیتی بهسادگی میتوانند آن را بُز بلاگردان گناهان جمهوری اسلامی کنند.
🔸 این نوشتارِ مختصر قصد روشنکردن مفهوم «نئولیبرالیسم» را ندارد. همچنین نمیخواهد از کاربستپذیری یا کاربستناپذیری این مفهوم بر ایران معاصر دفاع کند. این نوشتار میکوشد «نئولیبرالیسم» را به آنسان که هم نویسندگان بیانیه و هم معترضان به بیانیه به کارش میبندند مسئلهدار کند. گیومههای همراهیکنندهی مفهوم و اشتقاقهایش از همین تردیدِ مستمر حکایت دارند. پرسش اصلی نوشتار این است: اصلاً آن مسئلهای که «نئولیبرالیسم» یا هر نام دیگری از این دست قرار است پاسخش باشد چیست؟ موضوع نوشتار، به خودی خود، نقد بیانیه یا مخالفانش نیست، بیانیه و بحثهای پیرامونش صرفاً میانجیِ طرح پیشنهادهایی هرچند بسیار کلّی و مقدماتی و نپخته برای بحثهای آینده دربارهی رژیم انباشت در ایران پس از انقلاب است.
🔸در پایان این نوشتار، سه پیشنهاد کلّی طرح میکنم که میتوانند در مفهومپردازی رژیم انباشت سرمایه در جمهوری اسلامی آغازگاه تحلیلیِ متفاوتی نسبت به دو رویکرد بالا بهدست دهند: نخست اینکه تغییرات رژیمهای انباشت را باید در گسترهای جهانی لحاظ کرد و نه صرفاً در سطحی ملّی؛ دوم اینکه رژیم انباشت حاکم در جمهوری اسلامی در ۱۳۵۷ زاده شده است، نه در ۱۳۶۸؛ و سوم، طرحی بسیار خام از رژیم انباشت پسا-انقلابی در ایران، بهویژه از این جهت که میتواند آغازگاه طرح بدیلی باشد در برابر برخی کارهای باب روز ایرانپژوهان مقیم غرب، مثل کتابچهی راهنمای کیوان هریس برای گردشگران خارجی، یا یک انقلاب اجتماعی: سیاست و دولت رفاه در ایران.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1Vk
#عباس_شهرابی_فراهانی #نئولیبرالیسم
#انباشت #طبقه_کارگر #نیروی_کار
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
جدالی دوباره بر سر یک نام: «نئولیبرالیسم»
مسئله چیست؟ نوشتهی: عباس شهرابی فراهانی «نئولیبرالیسم» اگر چنانکه هست صورتبندی شود، یعنی همچون یک رژیم خاص انباشت سرمایه، توقف یا تغییرش را دیگر نمیتوان در قالب یک مطالبه بیان کرد. پایان «نئول…
▫️ از طبقه در خود به طبقه برای خود
نوشتهی: مگنوس نیلسون
ترجمهی: محمد غزنویان
22 ژانویه 2021
🔸 چه کسی به طبقهی کارگر تعلق دارد؟ این بسته به آن است که ما از طبقه در معنای ساختاری یا تاریخیِ آن صحبت کنیم. مگنوس نیلسون، پیرامونِ مفهومِ مارکسیستیِ طبقه بحث میکند که در نوشتههای مارکس بسط نیافته و همچنان جدالبرانگیز است. در اندیشهی مارکس، طبقه مفهومی کانونی است. او و انگلس در مانیفست کمونیست مدعی میشوند که: «تاریخ تمام جوامع تاکنونی تاريخ مبارزهی طبقاتی بوده است.»
در تحلیلهای مارکس از رخدادهای تاریخی و بنیانهای اقتصادی پدیدارهای طبقه و مبارزهی طبقاتی بهطور مداوم در مرکز توجه قرار دارند.
🔸 همچنین در متونِ سیاسیِ مارکس، طبقه جایگاه ممتازی دارد و نقشی کلیدی ایفا میکند. هدف او در مبارزات سیاسی چیزی کمتر از سرنگونسازیِ جامعهی طبقاتی نیست و نیرویی که قادر به تحقق این خواست باشد نیز جز طبقهی کارگر نیست. آنان که میبایست سرمایهداری را واژگون کنند ــ چنانکه در مانیفست کمونیست تاکید شده است ــ کارگران نوین یا پرولتاریا هستند که همزمان با سرنگونکردنِ سرمایهداری، طبقات را نیز از میان برمیدارند.
با اینوجود، مارکس هرگز نظریهای متعین و منسجم پیرامون پدیدارِ طبقه نیافرید. برای مثال در جلد سوم سرمایه، فصل مربوط به طبقه تنها کمی بیش از یک صفحه است که آنهم ناتمام بوده و با جملهای از ویراستار پایان میگيرد: «دستنویس در اینجا تمام میشود». در نتیجه تکوینِ نظاممندِ محوریترين مفهوم در اندیشهی مارکس، به وظیفهای برای مارکسیستها تبدیل شده است.
🔸 در رابطه با طبقات اجتماعی میتوان دو معنی را مستفاد کرد؛ از نقطه نظر ساختاری، طبقات به میانجیِ موقعیت خود در فرایند تولید اجتماعی متعین میشوند. بدینمعنا که کسی میتواند به طبقهای تعلق داشته باشد حتی اگر خود از آن آگاهی نداشته باشد. در تمایز با این گزاره میتوان در طبقه از حیث تاریخی مداقه کرد؛ گروههای اجتماعی که در یک موقعیت انضمامیِ تاریخی خود را به عنوان طبقهای متمایز از دیگر طبقات درک میکنند. یعنی باشندگانِ طبقه، به میانجیِ یک آگاهیِ طبقاتی مشترک متمایز میشوند.
🔸 بر حسب نظر مارکس و انگلس تضادهای طبقاتی درون سرمایهداری سادهسازی شده است: تمام جامعه بهطور فزاینده به دو بخش متضاد تقسیم میشود؛ پرولتاریا و بورژوازی. اینکه آیا این صورتبندی صحیح است، سوالی گشوده است. پیشفرضها جهت پاسخگویی نیز در هر دو سطح مباحث نظری و تحقیقات تجربی کماکان ادامه دارند. لیکن به نظر میرسد که مارکس در درک تاریخی از طبقهی کارگر دچار اشتباه شده است. در سوئد نیز همچون دیگر نقاط جهان بهنظر میرسد که افراد هرچه کمتری خود را به طبقهی کارگر متعلق میدانند. علاوه بر این، سیاست نیز بهطور فزایندهای توسط طبقهی کارگری که در دفاع از منافع طبقاتی خود شکل میگیرد، مشخص میشود. با اینحال این پیشرفتی سرنوشتساز نیست، بلکه چیزیست که میتواند متاثر از مبارزهی سیاسی باشد.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1Xt
#مگنوس_نیلسون #محمد_غزنویان
#مبارزه_طبقاتی #کار_مولد #کار_نامولد #طبقه_کارگر
👇🏽
🖋@naghd_com
نوشتهی: مگنوس نیلسون
ترجمهی: محمد غزنویان
22 ژانویه 2021
🔸 چه کسی به طبقهی کارگر تعلق دارد؟ این بسته به آن است که ما از طبقه در معنای ساختاری یا تاریخیِ آن صحبت کنیم. مگنوس نیلسون، پیرامونِ مفهومِ مارکسیستیِ طبقه بحث میکند که در نوشتههای مارکس بسط نیافته و همچنان جدالبرانگیز است. در اندیشهی مارکس، طبقه مفهومی کانونی است. او و انگلس در مانیفست کمونیست مدعی میشوند که: «تاریخ تمام جوامع تاکنونی تاريخ مبارزهی طبقاتی بوده است.»
در تحلیلهای مارکس از رخدادهای تاریخی و بنیانهای اقتصادی پدیدارهای طبقه و مبارزهی طبقاتی بهطور مداوم در مرکز توجه قرار دارند.
🔸 همچنین در متونِ سیاسیِ مارکس، طبقه جایگاه ممتازی دارد و نقشی کلیدی ایفا میکند. هدف او در مبارزات سیاسی چیزی کمتر از سرنگونسازیِ جامعهی طبقاتی نیست و نیرویی که قادر به تحقق این خواست باشد نیز جز طبقهی کارگر نیست. آنان که میبایست سرمایهداری را واژگون کنند ــ چنانکه در مانیفست کمونیست تاکید شده است ــ کارگران نوین یا پرولتاریا هستند که همزمان با سرنگونکردنِ سرمایهداری، طبقات را نیز از میان برمیدارند.
با اینوجود، مارکس هرگز نظریهای متعین و منسجم پیرامون پدیدارِ طبقه نیافرید. برای مثال در جلد سوم سرمایه، فصل مربوط به طبقه تنها کمی بیش از یک صفحه است که آنهم ناتمام بوده و با جملهای از ویراستار پایان میگيرد: «دستنویس در اینجا تمام میشود». در نتیجه تکوینِ نظاممندِ محوریترين مفهوم در اندیشهی مارکس، به وظیفهای برای مارکسیستها تبدیل شده است.
🔸 در رابطه با طبقات اجتماعی میتوان دو معنی را مستفاد کرد؛ از نقطه نظر ساختاری، طبقات به میانجیِ موقعیت خود در فرایند تولید اجتماعی متعین میشوند. بدینمعنا که کسی میتواند به طبقهای تعلق داشته باشد حتی اگر خود از آن آگاهی نداشته باشد. در تمایز با این گزاره میتوان در طبقه از حیث تاریخی مداقه کرد؛ گروههای اجتماعی که در یک موقعیت انضمامیِ تاریخی خود را به عنوان طبقهای متمایز از دیگر طبقات درک میکنند. یعنی باشندگانِ طبقه، به میانجیِ یک آگاهیِ طبقاتی مشترک متمایز میشوند.
🔸 بر حسب نظر مارکس و انگلس تضادهای طبقاتی درون سرمایهداری سادهسازی شده است: تمام جامعه بهطور فزاینده به دو بخش متضاد تقسیم میشود؛ پرولتاریا و بورژوازی. اینکه آیا این صورتبندی صحیح است، سوالی گشوده است. پیشفرضها جهت پاسخگویی نیز در هر دو سطح مباحث نظری و تحقیقات تجربی کماکان ادامه دارند. لیکن به نظر میرسد که مارکس در درک تاریخی از طبقهی کارگر دچار اشتباه شده است. در سوئد نیز همچون دیگر نقاط جهان بهنظر میرسد که افراد هرچه کمتری خود را به طبقهی کارگر متعلق میدانند. علاوه بر این، سیاست نیز بهطور فزایندهای توسط طبقهی کارگری که در دفاع از منافع طبقاتی خود شکل میگیرد، مشخص میشود. با اینحال این پیشرفتی سرنوشتساز نیست، بلکه چیزیست که میتواند متاثر از مبارزهی سیاسی باشد.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1Xt
#مگنوس_نیلسون #محمد_غزنویان
#مبارزه_طبقاتی #کار_مولد #کار_نامولد #طبقه_کارگر
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
از طبقه در خود به طبقه برای خود
نوشتهی: مگنوس نیلسون ترجمهی: محمد غزنویان بر اساس درک مارکسیستی از مناسبات طبقاتی سرمایهداری، میتوان گفت که جنبش کارگری کنونیِ سوئد درکی گسترده نسبت به طبقهی کارگر دارد. بهعنوان مثال کنفدراسی…
▫️ مبارزهی طبقاتی و سوسیالیسم
▫️ در آستانهی چرخشِ سده
نوشتهی: کمال خسروی
30 مارس 2021
🔸 مبارزهی طبقاتی مجموعهای از کنشهای فردی، تنیده در بافتاری اجتماعی و تاریخی است. مبارزهی طبقاتی کنش افرادی واقعی است که تحصن و تظاهرات و اعتراض و اعتصاب و بحث و جدل میکنند، اسلحه بهدست میگیرند و میجنگند، میخوانند و مینویسند و میگویند، با صدا و تصویر و نماد بیان میکنند، سازماندهی و تبلیغ و تهییج و بسیج میکنند، زندانی و شکنجه و کشته میشوند، سرکوب و زندانی و شکنجه و اعدام میکنند؛ مبارزهی طبقاتی مجموعهی کنشهای افراد واقعی در کشاکشِ تغییر یا حفظ وضع موجود است. خاستگاه کنشی که نقطهی عزیمت و محور آن فرد است، بهناگزیر حفظ و بقای هستی اجتماعی فرد بهمثابه موجودی طبیعی، زنده و اجتماعی است. شیوهی هستی فرد، و بنابراین، جایگاه او در شیوهی تولید و بازتولید زندگی اجتماعی، بیواسطهترین خاستگاه و انگیزهی کنش فردی اوست. گذار از این کنش فردی به شکلگیری هویتی جمعی و پایگیری «موجود» یا «هستنده»ای اجتماعی بهنام طبقهی اجتماعی بهمیانجی بههمپیوستگی این ساحت هستی اجتماعی، یعنی ساحت باصطلاح «اقتصادی» با دو ساحت دیگرِ هستی اجتماعی، همانا ایدئولوژی و سیاست، صورت میگیرد. زمانیکه مارکس در بحث پیرامون درآمدها و سرچشمههای آنها، در فصل ماقبل آخر جلد سوم کاپیتال، در تناظر با سه نوع درآمد، یعنی مزد، سود و رانت زمین، سه طبقهی بزرگ اجتماعیِ جامعهی بورژوایی، یعنی کارگران، سرمایهداران و زمینداران را استنتاج میکند، در حقیقت فقط، و هنوز، به آن سطح بیواسطه محدوداست. طبقه زمانی سوژهی مبارزهی طبقاتی است و زمانی دیگر حاصلجمع یا برآیند مجموعهی کنشهای فردی نیست، بلکه حیات و منطق حرکت خود را، حتی بهرغم میل و منافع فرد، مییابد که فرد این هویت جمعی را پذیرفته و درونی کرده است و از اینطریق، مبارزهی فردی او همهنگام موجد و تابع این «موجود» اجتماعی شده است.
🔸 این گذار چگونه صورت میگیرد؟ چگونه کنش فردی که هستهی واقعی کنش اجتماعی است، تابع آن میشود و از چه منظر و پایگاهی، شناخت این گذار و آگاهی انتقادی به آن تبعیت، میسر میشود؟...
🔸 آگاهیِ انتقادی، نه واقعیت طبقهی «متوسط» را انکار میکند و نه مثلاً، رابطهی اشتغال و انباشت را. آگاهی انتقادی شرایط اجتماعی و تاریخی معینی را نقد میکند که به این «واقعیت»ها امکان وجود و حضور میدهد. آگاهی انتقادی، رو در روی ایدئولوژی بورژوایی، از اینطریق وارد مبارزهی طبقاتی میشود. آگاهی انتقادی دستگاهی مفهومی و گفتمانی فراهم میآورد که در آن «نفع» فردی به شیوه و از منظر دیگری تعریف و تبیین میشود: حقوقدان یا نویسندهی مبارز و سالخوردهای که در کنار افراد ترقیخواه دیگر در مراسم بزرگداشت شاعری بزرگ و محبوب شرکت میکند و مورد تعدی و توهین مشتی اوباشِ چماقدار قرار میگیرد، نفعی فردی در پذیرش و تحمل این تعدی و اهانت ندارد. با اینحال، با همین حضور به نفع گرایش معینی در مبارزهی طبقاتی شرکت میکند. «نفع» فردی او، که در این حالت چیزی جز خسران جسمی و روانی نیست، در راستای نفع «موجود» اجتماعیِ دیگری بهنام طبقهی اجتماعی عمل میکند. اینجا، این آگاهی انتقادی است که رابطهی آن «نفع» و این نفع را تعریف میکند. «اوباش» و «چماقدار» نامیدنِ مهاجمان به شرکتکنندگان در مراسم بزرگداشت یک شاعر، گزینش عامدانهی زبانی ناسزاگو نیست، بلکه گزینشی اجتنابناپذیر است. به دو دلیل: نخست از این رو که رفتار این افراد، حتی بنا بر قوانین ارتجاعی خودِ نظام جمهوری اسلامی، برای پیشگیری از قانونشکنی نیست، زیرا شرکتکنندگان در چنین مراسمی، هیچ قانونی را نقض نکردهاند؛ و دوم از این رو که کنش این «اوباش»، شرکت در مبارزهی طبقاتی بهسود طبقه و نیروی سرکوبگری است که دوام و بقای سیاسیاش از آغاز تا امروز، از جمله، به میانجی چماقداریِ اوباشان میسر بوده و هست.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-25G
#کمال_خسروی #مبارزه_طبقاتی #چپ_انقلابی
#هژمونی #سوسیالیسم #طبقه_متوسط
🖋@naghd_com
▫️ در آستانهی چرخشِ سده
نوشتهی: کمال خسروی
30 مارس 2021
🔸 مبارزهی طبقاتی مجموعهای از کنشهای فردی، تنیده در بافتاری اجتماعی و تاریخی است. مبارزهی طبقاتی کنش افرادی واقعی است که تحصن و تظاهرات و اعتراض و اعتصاب و بحث و جدل میکنند، اسلحه بهدست میگیرند و میجنگند، میخوانند و مینویسند و میگویند، با صدا و تصویر و نماد بیان میکنند، سازماندهی و تبلیغ و تهییج و بسیج میکنند، زندانی و شکنجه و کشته میشوند، سرکوب و زندانی و شکنجه و اعدام میکنند؛ مبارزهی طبقاتی مجموعهی کنشهای افراد واقعی در کشاکشِ تغییر یا حفظ وضع موجود است. خاستگاه کنشی که نقطهی عزیمت و محور آن فرد است، بهناگزیر حفظ و بقای هستی اجتماعی فرد بهمثابه موجودی طبیعی، زنده و اجتماعی است. شیوهی هستی فرد، و بنابراین، جایگاه او در شیوهی تولید و بازتولید زندگی اجتماعی، بیواسطهترین خاستگاه و انگیزهی کنش فردی اوست. گذار از این کنش فردی به شکلگیری هویتی جمعی و پایگیری «موجود» یا «هستنده»ای اجتماعی بهنام طبقهی اجتماعی بهمیانجی بههمپیوستگی این ساحت هستی اجتماعی، یعنی ساحت باصطلاح «اقتصادی» با دو ساحت دیگرِ هستی اجتماعی، همانا ایدئولوژی و سیاست، صورت میگیرد. زمانیکه مارکس در بحث پیرامون درآمدها و سرچشمههای آنها، در فصل ماقبل آخر جلد سوم کاپیتال، در تناظر با سه نوع درآمد، یعنی مزد، سود و رانت زمین، سه طبقهی بزرگ اجتماعیِ جامعهی بورژوایی، یعنی کارگران، سرمایهداران و زمینداران را استنتاج میکند، در حقیقت فقط، و هنوز، به آن سطح بیواسطه محدوداست. طبقه زمانی سوژهی مبارزهی طبقاتی است و زمانی دیگر حاصلجمع یا برآیند مجموعهی کنشهای فردی نیست، بلکه حیات و منطق حرکت خود را، حتی بهرغم میل و منافع فرد، مییابد که فرد این هویت جمعی را پذیرفته و درونی کرده است و از اینطریق، مبارزهی فردی او همهنگام موجد و تابع این «موجود» اجتماعی شده است.
🔸 این گذار چگونه صورت میگیرد؟ چگونه کنش فردی که هستهی واقعی کنش اجتماعی است، تابع آن میشود و از چه منظر و پایگاهی، شناخت این گذار و آگاهی انتقادی به آن تبعیت، میسر میشود؟...
🔸 آگاهیِ انتقادی، نه واقعیت طبقهی «متوسط» را انکار میکند و نه مثلاً، رابطهی اشتغال و انباشت را. آگاهی انتقادی شرایط اجتماعی و تاریخی معینی را نقد میکند که به این «واقعیت»ها امکان وجود و حضور میدهد. آگاهی انتقادی، رو در روی ایدئولوژی بورژوایی، از اینطریق وارد مبارزهی طبقاتی میشود. آگاهی انتقادی دستگاهی مفهومی و گفتمانی فراهم میآورد که در آن «نفع» فردی به شیوه و از منظر دیگری تعریف و تبیین میشود: حقوقدان یا نویسندهی مبارز و سالخوردهای که در کنار افراد ترقیخواه دیگر در مراسم بزرگداشت شاعری بزرگ و محبوب شرکت میکند و مورد تعدی و توهین مشتی اوباشِ چماقدار قرار میگیرد، نفعی فردی در پذیرش و تحمل این تعدی و اهانت ندارد. با اینحال، با همین حضور به نفع گرایش معینی در مبارزهی طبقاتی شرکت میکند. «نفع» فردی او، که در این حالت چیزی جز خسران جسمی و روانی نیست، در راستای نفع «موجود» اجتماعیِ دیگری بهنام طبقهی اجتماعی عمل میکند. اینجا، این آگاهی انتقادی است که رابطهی آن «نفع» و این نفع را تعریف میکند. «اوباش» و «چماقدار» نامیدنِ مهاجمان به شرکتکنندگان در مراسم بزرگداشت یک شاعر، گزینش عامدانهی زبانی ناسزاگو نیست، بلکه گزینشی اجتنابناپذیر است. به دو دلیل: نخست از این رو که رفتار این افراد، حتی بنا بر قوانین ارتجاعی خودِ نظام جمهوری اسلامی، برای پیشگیری از قانونشکنی نیست، زیرا شرکتکنندگان در چنین مراسمی، هیچ قانونی را نقض نکردهاند؛ و دوم از این رو که کنش این «اوباش»، شرکت در مبارزهی طبقاتی بهسود طبقه و نیروی سرکوبگری است که دوام و بقای سیاسیاش از آغاز تا امروز، از جمله، به میانجی چماقداریِ اوباشان میسر بوده و هست.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-25G
#کمال_خسروی #مبارزه_طبقاتی #چپ_انقلابی
#هژمونی #سوسیالیسم #طبقه_متوسط
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
مبارزهی طبقاتی و سوسیالیسم
در آستانهی چرخشِ سده نوشتهی: کمال خسروی افسانهبودن طبقهی «متوسط»، به معنای افسانهبودنِ منشاءگرفتن ارزش از خواص طبیعی محصول کار است؛ و افسونبودن آن، از جنس افسونگریِ بتوارگیِ کالایی است. با ا…
▫️ نقش طبقهی کارگر در کمون پاریس
نوشتهی: حسن آزاد
28 سپتامبر 2021
🔸 رهبری سیاسی رویدادهای انقلابی کمون پاریس در دست کدام طبقه قرار داشت؟ این پرسشی است مجادلهبرانگیز که تاریخنگاران کمون دربارهی آن نظرات مختلفی ابراز میکنند: برخی مانند رابرت تومس، راجر گلد پیشهوران شهری را فعالترین و تعیینکنندهترین طبقه در شکلگیری کمون پاریس میدانند. در میان ایرانیان، آقای سعید رهنما نیز از این تز دفاع میکند. اما به باور گروهی دیگر نظیر ژاک روژری و فلوریان گرامس طبقهی کارگر در رویدادهای انقلابی کمون نه تنها از لحاظ مشارکت، بلکه در ابتکار عمل و طرح اندیشههای نو نیز نقش رهبری را ایفا کرده است.
برای بررسی دقیقتر این مساله باید به عقب برگردیم و به دو موضوع بنیادیتر یعنی گذار به سرمایهداری در فرانسه و شکلگیری طبقهی کارگر در این کشور بپردازیم.
🔸 جامعهی فرانسه هنگام رخداد کمون پاریس آخرین مراحل گذار به سرمایهداری را پشتِ سر میگذاشت و بههیچوجه نمیتوان آن را جامعهای پیشسرمایهداری بهشُمار آورد. برای جلوگیری از اطالهی کلام و تکرار بحث گذار به سرمایهداری بهتر است در ابتدا تفاوت گذار به سرمایهداری در انگلیس و فرانسه را با یکدیگر مقایسه کنیم. برای این مقایسه یکبار تاثیر توازن قوای طبقاتی بین اشراف و دهقانان را در توزیع زمین و میزان اجاره و عوارض فئودالی درنظرمیگیریم و بار دیگر ساختار درونی طبقهی فئودال و تاثیر آن برشکلگیری دولت مطلقه در این دو کشور را مدنظر قرار میدهیم.
🔸 گذار به سرمایهداری در فرانسه کُند و طولانی بود و با کمک دولت و تحت تاثیر فشارهای ژئوپلیتیک انجام گرفت. با توجه به تودهی وسیع دهقانان و وسعت زمینهایی که دراختیار داشتند، بیرون راندن آنها از زمین و برقراری مناسبات سرمایهداری بر روی زمین کاری بس دشوار و غیرممکن بود و بههمین دلیل روند به اصطلاح انباشت آغازینِ سرمایه با تاخیر و به کُندی انجام گرفت. با بحران اواخر قرن نوزدهم و کاهش قیمت محصولات کشاورزی، دیگر قطعهزمین کوچک بسیاری از دهقانان (زمین دهقانها در اثر تقسیم میان فرزندان بهتدریج کوچکتر میشد) کفاف معیشت آنها را نمیداد و بههمین دلیل مجبور به فروش آن و کوچ به شهر میشدند (شکل تدریجی و ملایمی از روند انباشت آغازین سرمایه).
🔸 پاریس در دورهی امپراتوری لویی ناپلئون در دو دههی پنجاه و شصت قرن نوزدهم تغییرات بسیاری یافت که چهرهی شهر را دگرگون کرد. یکی از مهمترینِ این تغییرات تقسیم طبقاتی منطقههای شهری بود. طبقات ثروتمند بیشتر در مرکز و مناطق غربی و طبقات فرودست در مناطق شمالی، شرقی و جنوبی شهر سکنی داشتند. مقامات اداری با توجه به تجربهی انقلابات 1830 و 1848 تلاش میکردند تا کارخانههای بزرگ، بیشتر در حومهی شهر پاریس احداث شود. بهطور کلی مجموعهی واحدهای تولیدی در شهر پاریس در ایندوره افزایش پیدا کرد: در سال 1851، 55100 واحد. در سال1870، 82838 واحد و در سال 1872 به صدهزار واحد تولیدی رسید. اما نسبت افزایش واحدهای کوچک (1 تا 10 نفر) هشتاد تا نود درصد بیشتر از واحدهای بیش از ده نفر بود. کوچکی واحدهای تولیدی و سلطهی کاردستی در آنها نباید موجب این سوءتفاهم شود که این واحدها کارگاه پیشهوری یا خردهبورژوایی بودند.
🔸 روژری با مراجعه به گزارش ژنرال فلیکس آنتوان آپر فرماندهی دادگاههای نظامی دربارهی توقیفشدگان در جریان سرکوب کمون پاریس در سال 1875، تلاش میکند ترکیب طبقاتی آنها را روشن کند. او مینویسد در جریان سرکوب مجموعاً 38.578 نفر دستگیر شدند، اما فقط پروندهی36.309 نفر از آنها موجود است، شامل34.952 مرد، 819 زن و 538 کودک زیر 16 سال... اکثر شرکتکنندگان در قیام کمون یعنی، 65% به طبقهی کارگر تعلق دارند. در میان کارگران سهم کارگران فلز و ساختمان از کارگران سایر رشتهها بیشتر است...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2wA
#حسن_آزاد #کمون_پاریس #گذار_به_سرمایهداری #اتحادیه #طبقه_کارگر
👇🏽
🖋@naghd_com
نوشتهی: حسن آزاد
28 سپتامبر 2021
🔸 رهبری سیاسی رویدادهای انقلابی کمون پاریس در دست کدام طبقه قرار داشت؟ این پرسشی است مجادلهبرانگیز که تاریخنگاران کمون دربارهی آن نظرات مختلفی ابراز میکنند: برخی مانند رابرت تومس، راجر گلد پیشهوران شهری را فعالترین و تعیینکنندهترین طبقه در شکلگیری کمون پاریس میدانند. در میان ایرانیان، آقای سعید رهنما نیز از این تز دفاع میکند. اما به باور گروهی دیگر نظیر ژاک روژری و فلوریان گرامس طبقهی کارگر در رویدادهای انقلابی کمون نه تنها از لحاظ مشارکت، بلکه در ابتکار عمل و طرح اندیشههای نو نیز نقش رهبری را ایفا کرده است.
برای بررسی دقیقتر این مساله باید به عقب برگردیم و به دو موضوع بنیادیتر یعنی گذار به سرمایهداری در فرانسه و شکلگیری طبقهی کارگر در این کشور بپردازیم.
🔸 جامعهی فرانسه هنگام رخداد کمون پاریس آخرین مراحل گذار به سرمایهداری را پشتِ سر میگذاشت و بههیچوجه نمیتوان آن را جامعهای پیشسرمایهداری بهشُمار آورد. برای جلوگیری از اطالهی کلام و تکرار بحث گذار به سرمایهداری بهتر است در ابتدا تفاوت گذار به سرمایهداری در انگلیس و فرانسه را با یکدیگر مقایسه کنیم. برای این مقایسه یکبار تاثیر توازن قوای طبقاتی بین اشراف و دهقانان را در توزیع زمین و میزان اجاره و عوارض فئودالی درنظرمیگیریم و بار دیگر ساختار درونی طبقهی فئودال و تاثیر آن برشکلگیری دولت مطلقه در این دو کشور را مدنظر قرار میدهیم.
🔸 گذار به سرمایهداری در فرانسه کُند و طولانی بود و با کمک دولت و تحت تاثیر فشارهای ژئوپلیتیک انجام گرفت. با توجه به تودهی وسیع دهقانان و وسعت زمینهایی که دراختیار داشتند، بیرون راندن آنها از زمین و برقراری مناسبات سرمایهداری بر روی زمین کاری بس دشوار و غیرممکن بود و بههمین دلیل روند به اصطلاح انباشت آغازینِ سرمایه با تاخیر و به کُندی انجام گرفت. با بحران اواخر قرن نوزدهم و کاهش قیمت محصولات کشاورزی، دیگر قطعهزمین کوچک بسیاری از دهقانان (زمین دهقانها در اثر تقسیم میان فرزندان بهتدریج کوچکتر میشد) کفاف معیشت آنها را نمیداد و بههمین دلیل مجبور به فروش آن و کوچ به شهر میشدند (شکل تدریجی و ملایمی از روند انباشت آغازین سرمایه).
🔸 پاریس در دورهی امپراتوری لویی ناپلئون در دو دههی پنجاه و شصت قرن نوزدهم تغییرات بسیاری یافت که چهرهی شهر را دگرگون کرد. یکی از مهمترینِ این تغییرات تقسیم طبقاتی منطقههای شهری بود. طبقات ثروتمند بیشتر در مرکز و مناطق غربی و طبقات فرودست در مناطق شمالی، شرقی و جنوبی شهر سکنی داشتند. مقامات اداری با توجه به تجربهی انقلابات 1830 و 1848 تلاش میکردند تا کارخانههای بزرگ، بیشتر در حومهی شهر پاریس احداث شود. بهطور کلی مجموعهی واحدهای تولیدی در شهر پاریس در ایندوره افزایش پیدا کرد: در سال 1851، 55100 واحد. در سال1870، 82838 واحد و در سال 1872 به صدهزار واحد تولیدی رسید. اما نسبت افزایش واحدهای کوچک (1 تا 10 نفر) هشتاد تا نود درصد بیشتر از واحدهای بیش از ده نفر بود. کوچکی واحدهای تولیدی و سلطهی کاردستی در آنها نباید موجب این سوءتفاهم شود که این واحدها کارگاه پیشهوری یا خردهبورژوایی بودند.
🔸 روژری با مراجعه به گزارش ژنرال فلیکس آنتوان آپر فرماندهی دادگاههای نظامی دربارهی توقیفشدگان در جریان سرکوب کمون پاریس در سال 1875، تلاش میکند ترکیب طبقاتی آنها را روشن کند. او مینویسد در جریان سرکوب مجموعاً 38.578 نفر دستگیر شدند، اما فقط پروندهی36.309 نفر از آنها موجود است، شامل34.952 مرد، 819 زن و 538 کودک زیر 16 سال... اکثر شرکتکنندگان در قیام کمون یعنی، 65% به طبقهی کارگر تعلق دارند. در میان کارگران سهم کارگران فلز و ساختمان از کارگران سایر رشتهها بیشتر است...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2wA
#حسن_آزاد #کمون_پاریس #گذار_به_سرمایهداری #اتحادیه #طبقه_کارگر
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
نقش طبقهی کارگر در کمون پاریس
نوشتهی: حسن آزاد طبقهی کارگر در فرانسه مانند اغلب کشورها از تجزیه و فروپاشی دهقانان و پیشهوران شهری شکل گرفته است. در فرانسه مهاجرت از روستا به شهر بهشکل یک مهاجرت وسیع تودهای در مدتی کوتاه نب…
▫️ طبقه، قدرت و انقلاب در سودان
📝 از سلسله مقالات «نقد» دربارهی خاورمیانه
نوشتهی: آن الکساندر
ترجمهی: حسن مرتضوی
21 نوامبر 2021
در این مقاله میخوانیم:
▪️ از قیام مردمی تا انقلابی ناکامل
▪️ تشکل کارگری در قلب انقلاب
▪️ ترسیم نقشهی طبقه و قدرت در سودان
▪️ ایجاد «دولت پنهان»؟
▪️ پولانزاس، لنین و رفیق خمیس: نظریهها و شیوههای «قدرت دوگانه»
▪️ مختصات قدرت طبقه کارگر
🔸 از الجزیره تا بیروت و از بغداد تا خارطومْ به نظر میرسد که انقلاب بار دیگر «انتخاب مردم» است ــ چنانکه در شعار دهها هزار نفر در اعتراضات سودان طنین یافت. در این میان، دمای مبارزات اجتماعی و سیاسی به نحو مشهودی در ایران، مصر، مراکش، تونس و اردن بالا رفته است. چشمگیرترین تحرکات مردمی از پایین، بحرانهای سیاسی بزرگی را برای طبقهی حاکم در سال گذشته دامن زده و دمار از روزگار دو رئیسجمهور و دو نخستوزیر در آوردهاند. جنبش تودهای در سودان انتقال قدرت از طریق مذاکره را به دولتی موقت و متشکل از نمایندگان احزاب مخالف و رهبران معترض در ائتلافی متزلزل با برخی از ژنرالهای رژیم قدیمی و روسای شبهنظامیان تحمیل کرد. در حالی که مفسران و تحلیلگران جریان اصلی تمایل به تمسخر این ادعا دارند که این جدیدترین دور شورشها به تغییری پایدار در سطح دولت یا جامعه دست خواهد یافت، بیشک بازگشت شورشهای مردمی به خاورمیانه، پس از نمایش خونین ضدانقلاب و جنگ که ظاهراً امیدهای 2011 را به خاک سپرده بود، برای میلیونها نفر در سراسر منطقه مفهوم جدیدی از هدف و امید به ارمغان میآورد.
🔸 درست است که بازگشت امکانات انقلابی را جشن بگیریم و به خلاقیت و انعطافپذیری معترضانی درود بفرستیم که شجاعتشان این بسیجها را به پیش میراند. اما پرسشهای مهمی نیز وجود دارند که باید به بحث گذاشته شوند. چگونه این شورشها از سرنوشتِ دور قبلی قیامها اجتناب میکنند؟ همانطور که آصف بیات اشاره کرده است، این قیامها از لحاظ تجربهی «انقلاب بهمثابه جنبش» غنی بودند، اما محصول ناچیزی از «انقلاب بهمثابه تغییر» بهبار آوردند، چه در چارچوب اصلاحات انجامشده در دولت موجود سنجیده شود، چه در چارچوب ایجاد نهادهای بدیل قدرت دولتی...
🔸 این مقاله استدلال خواهد کرد که راه دیگری وجود دارد، اما اینراه مستلزم تحولی بیشتر در این نوع شورشهای مردمی به انقلابهایی است که در آن اقدام جمعی طبقهی کارگرِ متشکل نه تنها چیزی بیش از موتور بسیج تودهای باشد، بلکه رهبری واقعی و از جنبهی دموکراتیک پاسخگو را برای «مردم» در نبردشان علیه دولت نیز شکل دهد. میتوان به آنچه این روند احتمالاً شبیه خواهد بود نظری اجمالی انداخت، اما این امر مستلزمِ ترکِ آگاهانهی شیوههای معاصر اندیشهورزی دربارهی انقلاب، و کشف دوبارهی سنت مارکسیستی است. قاعدهی معروف لنین در سال 1915 «نشانههای» یک وضعیت انقلابی را از جمله در «بحران در سیاست طبقه حاکم که منجر به شکافی میشود که نارضایتی و خشم طبقات ستمکش از طریق آن فوران میکند»، افزایشِ «رنج و فقر طبقات ستمکش» و «افزایش چشمگیرِ فعالیت تودهها» ترسیم میکند. چنانکه دانیل بنسعید اشاره میکند، تعاریف لنین و تروتسکی از بحرانهای انقلابی شامل «کنش و واکنش عناصری است که به شیوههای پیچیده و متغیری بر هم میانکنش دارند» و فرآیندی از «مشروطکردن دوسویه» است.
🔹متن کامل دومین مقاله از سلسله مقالات نقد دربارهی خاورمیانه را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2D3
#خاور_میانه #آن_الکساندر #حسن_مرتضوی
#سودان #لنین #آصف_بیات #طبقه_کارگر
👇🏽
🖋@naghd_com
📝 از سلسله مقالات «نقد» دربارهی خاورمیانه
نوشتهی: آن الکساندر
ترجمهی: حسن مرتضوی
21 نوامبر 2021
در این مقاله میخوانیم:
▪️ از قیام مردمی تا انقلابی ناکامل
▪️ تشکل کارگری در قلب انقلاب
▪️ ترسیم نقشهی طبقه و قدرت در سودان
▪️ ایجاد «دولت پنهان»؟
▪️ پولانزاس، لنین و رفیق خمیس: نظریهها و شیوههای «قدرت دوگانه»
▪️ مختصات قدرت طبقه کارگر
🔸 از الجزیره تا بیروت و از بغداد تا خارطومْ به نظر میرسد که انقلاب بار دیگر «انتخاب مردم» است ــ چنانکه در شعار دهها هزار نفر در اعتراضات سودان طنین یافت. در این میان، دمای مبارزات اجتماعی و سیاسی به نحو مشهودی در ایران، مصر، مراکش، تونس و اردن بالا رفته است. چشمگیرترین تحرکات مردمی از پایین، بحرانهای سیاسی بزرگی را برای طبقهی حاکم در سال گذشته دامن زده و دمار از روزگار دو رئیسجمهور و دو نخستوزیر در آوردهاند. جنبش تودهای در سودان انتقال قدرت از طریق مذاکره را به دولتی موقت و متشکل از نمایندگان احزاب مخالف و رهبران معترض در ائتلافی متزلزل با برخی از ژنرالهای رژیم قدیمی و روسای شبهنظامیان تحمیل کرد. در حالی که مفسران و تحلیلگران جریان اصلی تمایل به تمسخر این ادعا دارند که این جدیدترین دور شورشها به تغییری پایدار در سطح دولت یا جامعه دست خواهد یافت، بیشک بازگشت شورشهای مردمی به خاورمیانه، پس از نمایش خونین ضدانقلاب و جنگ که ظاهراً امیدهای 2011 را به خاک سپرده بود، برای میلیونها نفر در سراسر منطقه مفهوم جدیدی از هدف و امید به ارمغان میآورد.
🔸 درست است که بازگشت امکانات انقلابی را جشن بگیریم و به خلاقیت و انعطافپذیری معترضانی درود بفرستیم که شجاعتشان این بسیجها را به پیش میراند. اما پرسشهای مهمی نیز وجود دارند که باید به بحث گذاشته شوند. چگونه این شورشها از سرنوشتِ دور قبلی قیامها اجتناب میکنند؟ همانطور که آصف بیات اشاره کرده است، این قیامها از لحاظ تجربهی «انقلاب بهمثابه جنبش» غنی بودند، اما محصول ناچیزی از «انقلاب بهمثابه تغییر» بهبار آوردند، چه در چارچوب اصلاحات انجامشده در دولت موجود سنجیده شود، چه در چارچوب ایجاد نهادهای بدیل قدرت دولتی...
🔸 این مقاله استدلال خواهد کرد که راه دیگری وجود دارد، اما اینراه مستلزم تحولی بیشتر در این نوع شورشهای مردمی به انقلابهایی است که در آن اقدام جمعی طبقهی کارگرِ متشکل نه تنها چیزی بیش از موتور بسیج تودهای باشد، بلکه رهبری واقعی و از جنبهی دموکراتیک پاسخگو را برای «مردم» در نبردشان علیه دولت نیز شکل دهد. میتوان به آنچه این روند احتمالاً شبیه خواهد بود نظری اجمالی انداخت، اما این امر مستلزمِ ترکِ آگاهانهی شیوههای معاصر اندیشهورزی دربارهی انقلاب، و کشف دوبارهی سنت مارکسیستی است. قاعدهی معروف لنین در سال 1915 «نشانههای» یک وضعیت انقلابی را از جمله در «بحران در سیاست طبقه حاکم که منجر به شکافی میشود که نارضایتی و خشم طبقات ستمکش از طریق آن فوران میکند»، افزایشِ «رنج و فقر طبقات ستمکش» و «افزایش چشمگیرِ فعالیت تودهها» ترسیم میکند. چنانکه دانیل بنسعید اشاره میکند، تعاریف لنین و تروتسکی از بحرانهای انقلابی شامل «کنش و واکنش عناصری است که به شیوههای پیچیده و متغیری بر هم میانکنش دارند» و فرآیندی از «مشروطکردن دوسویه» است.
🔹متن کامل دومین مقاله از سلسله مقالات نقد دربارهی خاورمیانه را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2D3
#خاور_میانه #آن_الکساندر #حسن_مرتضوی
#سودان #لنین #آصف_بیات #طبقه_کارگر
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
طبقه، قدرت و انقلاب در سودان
نوشتهی: آن الکساندر ترجمهی: حسن مرتضوی درست است که بازگشت امکانات انقلابی را جشن بگیریم و به خلاقیت و انعطافپذیری معترضانی درود بفرستیم که شجاعتشان این بسیجها را به پیش میراند. اما پرسشهای م…
▫️ مقدمهای در باب هژمونی
▫️ و الزامهای دستیابی به آن
نوشتهی: حشمت محسنی
14 فوریه 2022
🔸 بلوک طبقاتی معطوف به سوسیالیسم چگونه میتواند استقلال جنبشهای اجتماعی را در مبارزه با این یا آن شکل از ستم بهعنوان نمونه ستم جنسی، ستم طبقاتی، مذهبی… بهرسمیت بشناسد، در جهت توانمندسازی آنها بکوشد و همزمان با آنها، نه از فراز سر آنها، در راستای اهداف مشترک مبارزه کند و زمینه گذار به سوسیالیسم را فراهم سازد. مبارزه برای دموکراسی علیه استبداد سیاسی و مبارزه علیه استبداد سرمایه به طور موازی و همزمان اگرچه با ضربآهنگ کُند و بطئی، تا حد معینی امری پذیرفته شده است، اما معمای انقلاب ایران در نسبت و رابطه این دو سنخ مبارزه و تشریح الزامات نظری و عملی آن نهفته است کاری که جنبش چپ سخت به آن نیاز دارد و به یک معنا هویت مشخص آن را در جامعه ما روشن میسازد. به سخن دیگر، پرسش بنیادین در عرصهی سیاسی ما بهعنوان یک نیروی سوسیالیست این است که چگونه میتوانیم از یک سو، در مبارزات جنبشهای سیاسی مشخص مداخله کنیم بدون اینکه در کادر وضع موجود بیتوته کنیم و تسلیم هژمونی ایدئولوژی بورژوازی شویم؛ و از دیگر سو، به درک جزمی از اصول و فرقهگرایی در نغلطیم؟ و اسباب هژمونی جنبش کارگری را فراهم کنیم و گذار به سوسیالیسم را از متن پیکار برای دموکراسی سازمان دهیم؟ نوشتار حاضر میکوشد منطق و الزامات دستیابی به هژمونی را مورد تاکید قرار دهد، الزامهای دستیابی به آن را در شرایط مشخص ما برشمارد، و طرحی را برای نبرد هژمونیک با مخالفان سیاسی ما ارائه کند.
🔸 هژمونی بلوک طبقاتی معطوف به سوسیالیسم از رهگذر دفاع از منافع جنبشهای اجتماعی دست یافتنی است، بدون دفاع از منافع واقعی این جنبشها سخنی از فرادستی گفتمان سوسیالیستی در بین نیروهای همسرنوشت با این بلوک، نمیتواند در میان باشد. هر جا ظلم و ستمی بر نیرویی روا میشود صرف نظر از این که نیروی مورد ستم بهاییها باشند و یا لیبرالها، ناسیونالیستها باشند یا جمهوریخواهان مدافع نظم مستقر، بلوک طبقاتی پرولتاریا باید در آنجا حاضر باشد و به آن اعتراض کند و علیه آن دست به نبرد زند. کسانی که این عرصه را وا مینهند و آن را بی اهمیت میپندارند و به کار «اصلی» خود مشغولاند، فراموش میکنند که آموزش سیاسی پرولتاریا و ارتقاء آن به مقام طبقه در قلمروی ملی از رهگذر مداخله و دفاع از تحول اجتماعی در کل و تامین منافع عمومی دستیافتنی است. کسانی که مشارکت بلوک طبقاتی در این قلمرو را انکار میکنند راه هژمونی آن را مفروش نمیکنند بلکه مسیر سلطهی پرولتاریا بر دیگران را فراهم میکنند که صد البته با مفهوم هژمونی فرق دارد.
🔸 هژمونی طبقه کارگر نمیتواند با درک رایج و مالوف همچون حلال همهی مشکلات و همچون نیرویی رهاییبخش سایر جنبشها تکوین یابد. امر رهایی نیروهای اجتماعی غیرپرولتری از باب نمونه جنبش زنان تنها بدست توانایی خود این جنبشها امکانپذیر است. تردیدی نیست که پرولتاریا یک نیروی رهاییبخش است و دارای این ظرفیت است که مساله استثمار را از ریشه و اساس حل کند. اما این انتظار و تصور که پرولتاریا میتواند به جای فعالیت مستقل این جنبشها پیشگام مبارزه علیه همهی اشکال ستم باشد در سطح نظری با مبارزه جنبشهای اجتماعی برای خودرهانی و حقوق خود آنها مباینت دارد، بلکه در سطح تجربه نیز تاکنون از بوته آزمون موفق در نیامده است.
🔸 برای این که استراتژی مفصلبندی جنبشهای تودهای و محاصره سیاسی رژیم اسلامی برای درهم شکستن ساختارهای استبداد سیاسی و نظام بهرهکشی مسلط موفق شود، چپ باید با استراتژیهای ضددموکراتیک نیروهای مخالف رژیم اسلامی همزمان مبارزه و مقابله کند. وظیفه اصلی در مبارزه با رژیم، وظیفه بنیادی برای خود چپ و وظیفه عمده در پیکار با دشمن هر کدام منطق و الزامات خاصی دارد که باید در جای خود با آن مواجه شد....
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2OC
#حشمت_محسنی #هژمونی #بلوک_طبقاتی #جنبش_اجتماعی #سوسیالیسم #طبقه_کارگر
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ و الزامهای دستیابی به آن
نوشتهی: حشمت محسنی
14 فوریه 2022
🔸 بلوک طبقاتی معطوف به سوسیالیسم چگونه میتواند استقلال جنبشهای اجتماعی را در مبارزه با این یا آن شکل از ستم بهعنوان نمونه ستم جنسی، ستم طبقاتی، مذهبی… بهرسمیت بشناسد، در جهت توانمندسازی آنها بکوشد و همزمان با آنها، نه از فراز سر آنها، در راستای اهداف مشترک مبارزه کند و زمینه گذار به سوسیالیسم را فراهم سازد. مبارزه برای دموکراسی علیه استبداد سیاسی و مبارزه علیه استبداد سرمایه به طور موازی و همزمان اگرچه با ضربآهنگ کُند و بطئی، تا حد معینی امری پذیرفته شده است، اما معمای انقلاب ایران در نسبت و رابطه این دو سنخ مبارزه و تشریح الزامات نظری و عملی آن نهفته است کاری که جنبش چپ سخت به آن نیاز دارد و به یک معنا هویت مشخص آن را در جامعه ما روشن میسازد. به سخن دیگر، پرسش بنیادین در عرصهی سیاسی ما بهعنوان یک نیروی سوسیالیست این است که چگونه میتوانیم از یک سو، در مبارزات جنبشهای سیاسی مشخص مداخله کنیم بدون اینکه در کادر وضع موجود بیتوته کنیم و تسلیم هژمونی ایدئولوژی بورژوازی شویم؛ و از دیگر سو، به درک جزمی از اصول و فرقهگرایی در نغلطیم؟ و اسباب هژمونی جنبش کارگری را فراهم کنیم و گذار به سوسیالیسم را از متن پیکار برای دموکراسی سازمان دهیم؟ نوشتار حاضر میکوشد منطق و الزامات دستیابی به هژمونی را مورد تاکید قرار دهد، الزامهای دستیابی به آن را در شرایط مشخص ما برشمارد، و طرحی را برای نبرد هژمونیک با مخالفان سیاسی ما ارائه کند.
🔸 هژمونی بلوک طبقاتی معطوف به سوسیالیسم از رهگذر دفاع از منافع جنبشهای اجتماعی دست یافتنی است، بدون دفاع از منافع واقعی این جنبشها سخنی از فرادستی گفتمان سوسیالیستی در بین نیروهای همسرنوشت با این بلوک، نمیتواند در میان باشد. هر جا ظلم و ستمی بر نیرویی روا میشود صرف نظر از این که نیروی مورد ستم بهاییها باشند و یا لیبرالها، ناسیونالیستها باشند یا جمهوریخواهان مدافع نظم مستقر، بلوک طبقاتی پرولتاریا باید در آنجا حاضر باشد و به آن اعتراض کند و علیه آن دست به نبرد زند. کسانی که این عرصه را وا مینهند و آن را بی اهمیت میپندارند و به کار «اصلی» خود مشغولاند، فراموش میکنند که آموزش سیاسی پرولتاریا و ارتقاء آن به مقام طبقه در قلمروی ملی از رهگذر مداخله و دفاع از تحول اجتماعی در کل و تامین منافع عمومی دستیافتنی است. کسانی که مشارکت بلوک طبقاتی در این قلمرو را انکار میکنند راه هژمونی آن را مفروش نمیکنند بلکه مسیر سلطهی پرولتاریا بر دیگران را فراهم میکنند که صد البته با مفهوم هژمونی فرق دارد.
🔸 هژمونی طبقه کارگر نمیتواند با درک رایج و مالوف همچون حلال همهی مشکلات و همچون نیرویی رهاییبخش سایر جنبشها تکوین یابد. امر رهایی نیروهای اجتماعی غیرپرولتری از باب نمونه جنبش زنان تنها بدست توانایی خود این جنبشها امکانپذیر است. تردیدی نیست که پرولتاریا یک نیروی رهاییبخش است و دارای این ظرفیت است که مساله استثمار را از ریشه و اساس حل کند. اما این انتظار و تصور که پرولتاریا میتواند به جای فعالیت مستقل این جنبشها پیشگام مبارزه علیه همهی اشکال ستم باشد در سطح نظری با مبارزه جنبشهای اجتماعی برای خودرهانی و حقوق خود آنها مباینت دارد، بلکه در سطح تجربه نیز تاکنون از بوته آزمون موفق در نیامده است.
🔸 برای این که استراتژی مفصلبندی جنبشهای تودهای و محاصره سیاسی رژیم اسلامی برای درهم شکستن ساختارهای استبداد سیاسی و نظام بهرهکشی مسلط موفق شود، چپ باید با استراتژیهای ضددموکراتیک نیروهای مخالف رژیم اسلامی همزمان مبارزه و مقابله کند. وظیفه اصلی در مبارزه با رژیم، وظیفه بنیادی برای خود چپ و وظیفه عمده در پیکار با دشمن هر کدام منطق و الزامات خاصی دارد که باید در جای خود با آن مواجه شد....
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2OC
#حشمت_محسنی #هژمونی #بلوک_طبقاتی #جنبش_اجتماعی #سوسیالیسم #طبقه_کارگر
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
مقدمهای در باب هژمونی
و الزامهای دستیابی به آن نوشتهی: حشمت محسنی عروج گفتمان سوسیالیستی و تامین الزامات هژمونی ابدا به صورت خطی و مستقیم پیش نمیرود. بدین معنا که نخست پرولتاریایی متشکل با افق روشن شکل میگیرد، آنگاه…
▫️ بازاندیشی طبقه و دولت در شورای همکاری خلیج
📝 از سلسله مقالات «نقد» دربارهی خاورمیانه
نوشتهی: آدام هنیه
ترجمهی: تارا بهروزیان
7 مه 2022
در این مقاله میخوانیم:
▪️ چارچوب طبقه و دولت
▪️ شکلگیری طبقهی سرمایهدار در منطقهی خلیج
▪️ بینالمللی شدن سرمایهی خلیج
▪️ کار و شهروندی در منطقهی خلیج
از متن مقاله:
🔸 در آثاری که دربارهی منطقهی خلیج نوشته میشوند مسائل اقتصاد سیاسی کمتر مورد توجه هستند: مسائلی مانند روابط میان طبقات، انباشت سرمایه، و ماهیت قدرت دولتی. بهرغم آنکه اغلب از «سرمایهداری» در منطقهی خلیج نام برده میشود، اما این سرمایهداری همچنان نظریهپردازی نشده است، و دانشپژوهی دربارهی منطقهی خلیج همچنان گرایش به تاکید بر جغرافیا و تاریخِ خاص منطقهای دارد، و از بحثهای اقتصاد سیاسی کمتر سخن به میان میآید. بهویژه مفهوم طبقه، اغلب نادیده گرفته میشود، یا ولنگارانه با برچسبهای نادقیق و نابجا مانند «تجار» و «نخبگان» ادغام و حذف میشود.
🔸 حفرهی خالی حول موضوع طبقه و سرمایهداری شاید میراث ادامهدار مدل استاندارد اقتصاد سیاسی منطقهی خلیج، یعنی نظریهی دولت رانتی باشد. نظریهی دولت رانتی، همانگونه که از نامش پیداست، بر نقش رانتهایی که از صادرات سوختهای هیدورکربنی و دیگر مواد معدنی استخراج میشود تمرکز دارد و روابطی علّی میان «این موهبت رایگان طبیعت» و ساختارهای سیاسی و اقتصادی موجود در مناطقی مانند منطقهی خلیج ترسیم میکند. این نظریه بهعنوان یکی از «رهاورهای مهمی که مطالعات منطقهای خاورمیانه برای علوم سیاسی به ارمغان آورده است» توصیف میشود و از زمان تدوین اولیهاش توسط حسین مهدوی، اقتصاددان ایرانی، در 1970 موضوع شرح و تقسیرهای متعددی قرار گرفته که در بیرون از خاورمیانه نیز بازتاب گستردهای داشته است. گرچه نقدهایی هم به نظریهی دولت رانتی وجود داشته است، اما این نظریه همچنان چارچوب مسلط برای درک منطقهی خلیج است. مفروضات اصلی این نظریه، همچنان برداشت بسیاری از محققان را از قدرت سیاسی و اقتصادی در منطقهی خلیج شکل میدهد، حتی اگر به صراحت بیان نشود.
🔸 هدف من در این مقاله درگیری انتقادی با این دیدگاههاست. در بخش نخست، خوانشی جایگزین از مناسبات طبقه- دولت ارائه میدهم. من در اینجا بر رویکردهای مارکسی و نقد اقتصاد سیاسی تکیه میکنم که فرایندهای شکلگیری طبقات و انباشت سرمایه را به مثابهی فرایندهای «از درون مرتبط» به قدرت دولتی برجسته میسازند... لازم است هرگونه تفسیر دوگانهانگار از دولت و طبقه در منطقهی خلیج را رد کنیم. راز قدرت دولتی در منطقهی خلیج در قدرتِ طبقات سرمایهدار آن نهفته است و نه آنگونه ادعا میشود در ضعف آنها.
🔸 بخش دوم این مقاله این مشاهدات نظری را از طریق ترسیم نقشهی ساختار طبقاتی منطقهی خلیج نشان میدهد... خطوطی کلی از چگونگی سازمانیابی طبقهی سرمایهدار و کنترل سرمایه را در منطقهی خلیج معاصر؛ مکانهای اصلی انباشت این طبقه؛ روابط میان خانوادههای حاکم، سرمایهی خصوصی، و دولت؛ و دستآخر تمایل فزایندهی سرمایهی منطقهی خلیج به گسترش در بیرون از مرزهای خود ارائه میدهم.
🔸 در بخش سوم به روی دیگر سکهی ساختار طبقاتی منطقهی خلیج، مسئلهی کار، باز میگردم. روایتهای استاندارد از اقتصاد سیاسی خلیج اغلب نیروی کار را حذف میکنند یا به حاشیه میبرند. با این حال، هر دریافتی از چگونگی تشکیل سرمایه و دولت در منطقهی خلیج باید اتکای شدید آن به نیروی کار ناشهروند و مهاجر را در نظر بگیرد. سرانجام، برخی از نتایج را دربارهی اینکه همهی اینها برای آیندهی منطقهی خلیج چه معنایی میتواند داشته باشد مطرح میکنم.
🔹متن کامل نهمین مقاله از سلسله مقالات نقد دربارهی خاورمیانه را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2Y2
#خاور_میانه #آدام_هنیه #تارا_بهروزیان
#نظریه_دولت_رانتی #شورای_همکاری_خلیج #دولت #طبقه
👇🏽
🖋@naghd_com
📝 از سلسله مقالات «نقد» دربارهی خاورمیانه
نوشتهی: آدام هنیه
ترجمهی: تارا بهروزیان
7 مه 2022
در این مقاله میخوانیم:
▪️ چارچوب طبقه و دولت
▪️ شکلگیری طبقهی سرمایهدار در منطقهی خلیج
▪️ بینالمللی شدن سرمایهی خلیج
▪️ کار و شهروندی در منطقهی خلیج
از متن مقاله:
🔸 در آثاری که دربارهی منطقهی خلیج نوشته میشوند مسائل اقتصاد سیاسی کمتر مورد توجه هستند: مسائلی مانند روابط میان طبقات، انباشت سرمایه، و ماهیت قدرت دولتی. بهرغم آنکه اغلب از «سرمایهداری» در منطقهی خلیج نام برده میشود، اما این سرمایهداری همچنان نظریهپردازی نشده است، و دانشپژوهی دربارهی منطقهی خلیج همچنان گرایش به تاکید بر جغرافیا و تاریخِ خاص منطقهای دارد، و از بحثهای اقتصاد سیاسی کمتر سخن به میان میآید. بهویژه مفهوم طبقه، اغلب نادیده گرفته میشود، یا ولنگارانه با برچسبهای نادقیق و نابجا مانند «تجار» و «نخبگان» ادغام و حذف میشود.
🔸 حفرهی خالی حول موضوع طبقه و سرمایهداری شاید میراث ادامهدار مدل استاندارد اقتصاد سیاسی منطقهی خلیج، یعنی نظریهی دولت رانتی باشد. نظریهی دولت رانتی، همانگونه که از نامش پیداست، بر نقش رانتهایی که از صادرات سوختهای هیدورکربنی و دیگر مواد معدنی استخراج میشود تمرکز دارد و روابطی علّی میان «این موهبت رایگان طبیعت» و ساختارهای سیاسی و اقتصادی موجود در مناطقی مانند منطقهی خلیج ترسیم میکند. این نظریه بهعنوان یکی از «رهاورهای مهمی که مطالعات منطقهای خاورمیانه برای علوم سیاسی به ارمغان آورده است» توصیف میشود و از زمان تدوین اولیهاش توسط حسین مهدوی، اقتصاددان ایرانی، در 1970 موضوع شرح و تقسیرهای متعددی قرار گرفته که در بیرون از خاورمیانه نیز بازتاب گستردهای داشته است. گرچه نقدهایی هم به نظریهی دولت رانتی وجود داشته است، اما این نظریه همچنان چارچوب مسلط برای درک منطقهی خلیج است. مفروضات اصلی این نظریه، همچنان برداشت بسیاری از محققان را از قدرت سیاسی و اقتصادی در منطقهی خلیج شکل میدهد، حتی اگر به صراحت بیان نشود.
🔸 هدف من در این مقاله درگیری انتقادی با این دیدگاههاست. در بخش نخست، خوانشی جایگزین از مناسبات طبقه- دولت ارائه میدهم. من در اینجا بر رویکردهای مارکسی و نقد اقتصاد سیاسی تکیه میکنم که فرایندهای شکلگیری طبقات و انباشت سرمایه را به مثابهی فرایندهای «از درون مرتبط» به قدرت دولتی برجسته میسازند... لازم است هرگونه تفسیر دوگانهانگار از دولت و طبقه در منطقهی خلیج را رد کنیم. راز قدرت دولتی در منطقهی خلیج در قدرتِ طبقات سرمایهدار آن نهفته است و نه آنگونه ادعا میشود در ضعف آنها.
🔸 بخش دوم این مقاله این مشاهدات نظری را از طریق ترسیم نقشهی ساختار طبقاتی منطقهی خلیج نشان میدهد... خطوطی کلی از چگونگی سازمانیابی طبقهی سرمایهدار و کنترل سرمایه را در منطقهی خلیج معاصر؛ مکانهای اصلی انباشت این طبقه؛ روابط میان خانوادههای حاکم، سرمایهی خصوصی، و دولت؛ و دستآخر تمایل فزایندهی سرمایهی منطقهی خلیج به گسترش در بیرون از مرزهای خود ارائه میدهم.
🔸 در بخش سوم به روی دیگر سکهی ساختار طبقاتی منطقهی خلیج، مسئلهی کار، باز میگردم. روایتهای استاندارد از اقتصاد سیاسی خلیج اغلب نیروی کار را حذف میکنند یا به حاشیه میبرند. با این حال، هر دریافتی از چگونگی تشکیل سرمایه و دولت در منطقهی خلیج باید اتکای شدید آن به نیروی کار ناشهروند و مهاجر را در نظر بگیرد. سرانجام، برخی از نتایج را دربارهی اینکه همهی اینها برای آیندهی منطقهی خلیج چه معنایی میتواند داشته باشد مطرح میکنم.
🔹متن کامل نهمین مقاله از سلسله مقالات نقد دربارهی خاورمیانه را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2Y2
#خاور_میانه #آدام_هنیه #تارا_بهروزیان
#نظریه_دولت_رانتی #شورای_همکاری_خلیج #دولت #طبقه
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
بازاندیشی طبقه و دولت در شورای همکاری خلیج
نوشتهی: آدام هنیه ترجمهی: تارا بهروزیان برخلاف روایتهای استاندارد اقتصاد سیاسیِ منطقهی خلیج که از روابط سلطه و استثمار منتزع شدهاند، شکلهای کار اهمیت کمیتری از وجود مازادهای دلارهای نفتی در…
▫️ واکاوی «مزدبگیران»، پالایش «شاغلان»
▫️ هستندگی طبقهی کارگر
نوشتهی: فرنگیس بختیاری
19 ژوئیه 2022
🔸 استمرار خیزشهای اجتماعی دههی اخیر ایران که فاصلههای آنها به مرور کم میشود، جذر و مد دریایی طوفانیست که سَر آرامشدن ندارد. در این خیزشها، انسانها با نقشها و جایگاههای مختلف روبهروی هم صفآرایی میکنند. در یک سو، گارد سرکوب ناجا با ماسک و سیاهپوش، پاسداران، لباس شخصیها، تکتیراندازان، رؤسایی نادیده در اتاقهای ضدگلوله و… در سوی دیگر کارگران و بیکاران، خانوادهی آنها، بازنشستگان، مستمریبگیران و حتی خُردهسرمایهداران بازار که تا دیروز مردد بودند، اکنون در وحشت از سقوطی گریزناپذیر خطر را بهجان میخرند و مغازهشان را تعطیل میکنند. آنچه در این صفآراییها، قدرت سیاسی را در داخل بهوحشت انداخته است، چنانکه فعالان را فلهای دستگیر و در همان حال مهرههای امنیتی خود را قربانی میکند یا قدرت سیاسی سرمایه جهانی را به دریوزگی ادامهی مذاکرات میکشاند تا سرکوبگر اعظم را در خاورمیانه نگه دارد، گستردگی و تداوم نیرویی عینی و پراتیکی، سیال و جاری در مقابل نظام با ظرفیت بالقوه ضدسرمایهدارانه است که تجربهی زيستهی يک انقلاب بزرگ را در پیشینهی خود دارد. نیرویی در خیابان در کارخانه، در مدرسه، در دنیای مجازی، در توییتها، چتها و در جان زندگی جاریست. این نیرو محصول پراتیکهای سیاسی، اعتراضی کارگران یا هستی طبقهای است که اکثریت مطلق «شاغلان» را در بر میگیرد و به تبع آن جمعیت غالب کشور را تشکیل میدهد.
🔸 کارگران در هیچ دورهای از تاریخ کشور، چنین گسترده، جمعیت کشور را از آن خود و خانواده نکرده بودند. آنها با هویتهای خاصِ تحمیلشده، مانند «رسمی» و «غیررسمی»، «ذهنی و یدی»، «کارگر و کارمند» «پیمانکاری و پروژهای» و… هر کدام با پراتیک ویژهی خودْ تاریخشان را زیسته و میزیند و هستندگی طبقهی کارگر را هرچند در جزایر مختلف، با فراخوانها، اعتصابات و شورشها، با قهرمانان و فعالان خود و بهرغم سرکوب بیرحمانه در سالها و روزهایی که گذشت عینیت بخشیدهاند. آنها در محاصرهی سلطهگران، از یک سو سرکوب فیزیکی میشوند، از سوی دیگر در زیست روزمرهی خود مدام در معرض سرکوب پنهان ایدئولوژیک هستند. همانطور که هستی طبقهها در پراتیک تجلی مییابد، مأمن و زادگاه ایدئولوژیها هم پراتیک است. ایدئولوژیها در پراتیک، در قالب انتزاعاتی هویتگونه با نفوذ در ذهن افراد مادیت مییابند و قشرهایی را که با نقش واقعی اجتماعی تحت ستم و استثمار مشترک هستند در جزایر مجزا متفرق میکنند. هویتها در شکلِ عام خود در قالب «شاغلان»، «مزدبگیران»، «مردم»، «خلق» و «توده»، تنیده در روابط اجتماعی، نقش واقعی کارگران را در سایه قرار میدهند و مانع ظهور طبقه در کل واحد میشوند. هویتها با تبدیل محتوی مزد و شغل به قالب شکلی خود ــ مزدبگیر، «شاغل»، «غیرمزدبگیر»، «خوداشتغال»، «نه مزدبگیر، نه مزددهنده» ــ بهصورت فریبندهتر، حتی وارونهنما، نقشها را بیشتر خلط و نادیده میگذارند. آنها خودمختار و مستقل، فنری را میمانند که وقتی باز میشود محدودهی تعریف حامل کار را گسترده میکند، و وقتی بسته میشود محدودهی آن را تنگ میکند. از همینرو، بُعد تفریط و افراط در تعریفهای سنتی کارگر ریشه در فریفتاری شکل شاغل و مزدبگیر دارد. مارکس این مقولههای فریبنده را که نمایندهی نهایی و مشخص روابط ذاتی سرمایهداری در سطح روابط اجتماعی هستند فرانمود نامیده است.
🔸 هدف این مقاله کنار زدن ماسک از چهرهی عامل کار در جامعهی سرمایهداری و واکاوی قشرهای مختلف مزدبگیران جهت تشخیص سره از ناسره است. این امر مبنایی برای پالایش شاغلان آماری کشور در محدودهی سالهای 1397- 1398 و برآورد تقریبی از جمعیت واقعی کارگران خواهد شد. در این برآورد ناگزیر به تمکین از منابع در دسترس و تفکیک جمعیتی کارگران در هویتهای ایدئولوژیک «رسمی» و «غیررسمی» خواهیم بود. پراتیک اعتراضی متفاوت این دو گروه کارگران وقتی با بار جمعیتی هرکدام سنجیده شود تصویر روشنتری از اعتراضها و برآیند آنها در روزهای حساسی که در پیش است ارائه خواهد داد. معیار اول برای پالایش شاغلان، نقش و جایگاه اجتماعی افراد است. معیار دوم هستندگی عینی آنها پیرامون فرانمود مزد در گروهبندی «کارگران» و «گروه میانی» است. این دو معیار میتوانند سطح بیرونی واقعیت را بشکافند و از شاخهها راهی به سوی ریشهها بیابند.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-33v
#فرنگیس_بختیاری
#فرانمود #مبارزه_طبقاتی #مزد #نقد_ایدئولوژی #طبقه_کارگر
👇🏼
🖋@naghd_com
▫️ هستندگی طبقهی کارگر
نوشتهی: فرنگیس بختیاری
19 ژوئیه 2022
🔸 استمرار خیزشهای اجتماعی دههی اخیر ایران که فاصلههای آنها به مرور کم میشود، جذر و مد دریایی طوفانیست که سَر آرامشدن ندارد. در این خیزشها، انسانها با نقشها و جایگاههای مختلف روبهروی هم صفآرایی میکنند. در یک سو، گارد سرکوب ناجا با ماسک و سیاهپوش، پاسداران، لباس شخصیها، تکتیراندازان، رؤسایی نادیده در اتاقهای ضدگلوله و… در سوی دیگر کارگران و بیکاران، خانوادهی آنها، بازنشستگان، مستمریبگیران و حتی خُردهسرمایهداران بازار که تا دیروز مردد بودند، اکنون در وحشت از سقوطی گریزناپذیر خطر را بهجان میخرند و مغازهشان را تعطیل میکنند. آنچه در این صفآراییها، قدرت سیاسی را در داخل بهوحشت انداخته است، چنانکه فعالان را فلهای دستگیر و در همان حال مهرههای امنیتی خود را قربانی میکند یا قدرت سیاسی سرمایه جهانی را به دریوزگی ادامهی مذاکرات میکشاند تا سرکوبگر اعظم را در خاورمیانه نگه دارد، گستردگی و تداوم نیرویی عینی و پراتیکی، سیال و جاری در مقابل نظام با ظرفیت بالقوه ضدسرمایهدارانه است که تجربهی زيستهی يک انقلاب بزرگ را در پیشینهی خود دارد. نیرویی در خیابان در کارخانه، در مدرسه، در دنیای مجازی، در توییتها، چتها و در جان زندگی جاریست. این نیرو محصول پراتیکهای سیاسی، اعتراضی کارگران یا هستی طبقهای است که اکثریت مطلق «شاغلان» را در بر میگیرد و به تبع آن جمعیت غالب کشور را تشکیل میدهد.
🔸 کارگران در هیچ دورهای از تاریخ کشور، چنین گسترده، جمعیت کشور را از آن خود و خانواده نکرده بودند. آنها با هویتهای خاصِ تحمیلشده، مانند «رسمی» و «غیررسمی»، «ذهنی و یدی»، «کارگر و کارمند» «پیمانکاری و پروژهای» و… هر کدام با پراتیک ویژهی خودْ تاریخشان را زیسته و میزیند و هستندگی طبقهی کارگر را هرچند در جزایر مختلف، با فراخوانها، اعتصابات و شورشها، با قهرمانان و فعالان خود و بهرغم سرکوب بیرحمانه در سالها و روزهایی که گذشت عینیت بخشیدهاند. آنها در محاصرهی سلطهگران، از یک سو سرکوب فیزیکی میشوند، از سوی دیگر در زیست روزمرهی خود مدام در معرض سرکوب پنهان ایدئولوژیک هستند. همانطور که هستی طبقهها در پراتیک تجلی مییابد، مأمن و زادگاه ایدئولوژیها هم پراتیک است. ایدئولوژیها در پراتیک، در قالب انتزاعاتی هویتگونه با نفوذ در ذهن افراد مادیت مییابند و قشرهایی را که با نقش واقعی اجتماعی تحت ستم و استثمار مشترک هستند در جزایر مجزا متفرق میکنند. هویتها در شکلِ عام خود در قالب «شاغلان»، «مزدبگیران»، «مردم»، «خلق» و «توده»، تنیده در روابط اجتماعی، نقش واقعی کارگران را در سایه قرار میدهند و مانع ظهور طبقه در کل واحد میشوند. هویتها با تبدیل محتوی مزد و شغل به قالب شکلی خود ــ مزدبگیر، «شاغل»، «غیرمزدبگیر»، «خوداشتغال»، «نه مزدبگیر، نه مزددهنده» ــ بهصورت فریبندهتر، حتی وارونهنما، نقشها را بیشتر خلط و نادیده میگذارند. آنها خودمختار و مستقل، فنری را میمانند که وقتی باز میشود محدودهی تعریف حامل کار را گسترده میکند، و وقتی بسته میشود محدودهی آن را تنگ میکند. از همینرو، بُعد تفریط و افراط در تعریفهای سنتی کارگر ریشه در فریفتاری شکل شاغل و مزدبگیر دارد. مارکس این مقولههای فریبنده را که نمایندهی نهایی و مشخص روابط ذاتی سرمایهداری در سطح روابط اجتماعی هستند فرانمود نامیده است.
🔸 هدف این مقاله کنار زدن ماسک از چهرهی عامل کار در جامعهی سرمایهداری و واکاوی قشرهای مختلف مزدبگیران جهت تشخیص سره از ناسره است. این امر مبنایی برای پالایش شاغلان آماری کشور در محدودهی سالهای 1397- 1398 و برآورد تقریبی از جمعیت واقعی کارگران خواهد شد. در این برآورد ناگزیر به تمکین از منابع در دسترس و تفکیک جمعیتی کارگران در هویتهای ایدئولوژیک «رسمی» و «غیررسمی» خواهیم بود. پراتیک اعتراضی متفاوت این دو گروه کارگران وقتی با بار جمعیتی هرکدام سنجیده شود تصویر روشنتری از اعتراضها و برآیند آنها در روزهای حساسی که در پیش است ارائه خواهد داد. معیار اول برای پالایش شاغلان، نقش و جایگاه اجتماعی افراد است. معیار دوم هستندگی عینی آنها پیرامون فرانمود مزد در گروهبندی «کارگران» و «گروه میانی» است. این دو معیار میتوانند سطح بیرونی واقعیت را بشکافند و از شاخهها راهی به سوی ریشهها بیابند.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-33v
#فرنگیس_بختیاری
#فرانمود #مبارزه_طبقاتی #مزد #نقد_ایدئولوژی #طبقه_کارگر
👇🏼
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
واکاوی «مزدبگیران»، پالایش «شاغلان»
هستندگی طبقهی کارگر نوشتهی: فرنگیس بختیاری کارگران بهحاشیهرانده مخصوصاً بخش مزدکار آن، گرچه در جنگ و گریز آبدیده شدهاند و بیشک ضرورت سازمانیابی را در شورشها، ضربهخوردنها و عقبنشینیهای…
▫️ واکاوی طبقاتی و سیاست جنبشهای اجتماعی جدید
نوشتهی: لاورنس وایلد
ترجمهی: حسن مرتضوی
18 دسامبر 2022
🔸 آیا ممکن است سوسیالیستها به واکاوی طبقاتی مارکسیستی پایبند باشند و همهنگام با شور و شوق دربارهی پتانسیل رهاییبخش جنبشهای اجتماعی جدید سخن بگویند؟ در این مقاله میخواهم با ارائهی استدلالی در هشت نکته که حاوی تفسیری از واکاوی طبقاتی مارکسیستی و این گزاره است که راههای بسیاری برای آگاهی طبقاتی منطبق با آن وجود دارد، به این سوال پاسخ مثبتی بدهم. برخی از پیامدهای عملی این دیدگاه مورد بحث قرار خواهد گرفت. این استدلال به طور ضمنی از واکاوی طبقاتی در برابر حملات اخیر «پسامارکسیسم» دفاع میکند، در حالی که مفهوم محدود مبارزهی طبقاتی را که تعدادی از گروههای مارکسیستی از آن حمایت میکنند رد میکند، مفهومی که بنا به آن مبارزات جنبشهای اجتماعی جدید را انحرافی از مبارزهی طبقاتی در محل کار میدانند. من به این مواضع مخالف و ملاحظات روششناختی مهمی که آنها در نتیجهگیری مطرح میکنند باز خواهم گشت.
🔸 طرح نکاتی مقدماتی دربارهی ماهیت جنبشهای اجتماعی جدید و فعالیتهای سیاسی مرتبط با آنها لازم است. اکنون آثار گستردهای در تعریف «جنبشهای اجتماعی جدید» و اینکه آیا آنها شکل جدیدی از سیاست را تشکیل میدهند یا نه نوشته شده است. منظور من از «جنبشهای اجتماعی جدید» گروههایی است که حول محور فمینیسم، بومپایی (environmentalism)، ضدنژادپرستی، صلح و ضدامپریالیسم گرد میآیند. این جنبشها از جهات مختلفی از احزاب سیاسی یا گروههای فشار متمایز میشوند. یکم، منافع آنها بینالمللی است و فعالیتهای آنها فراتر از مرزهای ملی است؛ دوم، آنها مجموعهای از مطالبات را بیان میکنند که اساساً روابط اقتصادی و اجتماعی حاکم بر جهان را تهدید میکنند؛ سوم، آنها ساختارهای سازمانی تثبیتشدهی احزاب دولتی و گروههای فشار را به چالش میکشند. این بدان معنا نیست که این جنبشها نمیتوانند در احزاب سیاسی (مانند سبزهای آلمان) یا در گروههای فشار تجلی پیدا کنند، اما جنبش همیشه گستردهتر از هر شکل سازمانی واحدی است و دائماً مراقب خطرات ادغام است. این جنبشها دستور کار سیاست «قدیمی» را که عمدتاً به تعداد محدودی از شاخصهای کلیدی در مدیریت اقتصاد ملی توجه داشته است به چالش میکشند. چنین جنبشهایی احزاب چپ را چالشگر مناصب سیاسی و کار در چارچوب انتخاباتی میبینند که در آنها فرصت محدودی برای دیکته کردن «مسائل» دارند. این امر در مورد احزاب کوچکتر «پیشگام» که بیشتر بر درگیری در محل کار یا مسائل منفرد تمرکز میکنند صدق نمیکند، اما «قدیمی بودن» آنها در رویهشان نهفته است ــ پیروی دقیق از یک «خط»، اولویتبندی مسائل توسط یک کمیتهی مرکزی و تمایل به رهبری همه چیز.
🔸 تقریباً در تمام آثاری که دربارهی جنبشهای اجتماعی جدید بحث میکنند، خواه از موضع حمایتی باشد یا شکاکانه، فعالیت آنها بهعنوان میان طبقاتی، غیرطبقاتی یا افزودهای به سیاستهای «طبقاتی ناب» در نظر گرفته میشود. استدلال زیر این دیدگاه را به چالش میکشد. برخی از نکات ذکر شده برای خوانندگانی که بحثهای نظریهی طبقاتی را در طول سالها دنبال کردهاند آشنا خواهند بود، اما ما بسط استدلال در نکات هفتم و هشتم تلاش میکنیم تا واکاوی طبقاتی را در مناطقی جای دهیم که بسیاری از نظریههای اجتماعی تمایل به پنهانکردن آن دارند. از آنجایی که بحث در سطحی بسیار کلی مطرح میشود، ارجاعات به آثار مربوطه معمولاً گذرا هستند تا محتوایی، اما در انجام این کار، امید داریم بحث بیشتر باز شود و نه بسته...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3k0
#هژمونی
#جنبش_اجتماعی
#طبقه
#حسن_مرتضوی
#لاورنس_وایلد
👇🏼
🖋@naghd_com
نوشتهی: لاورنس وایلد
ترجمهی: حسن مرتضوی
18 دسامبر 2022
🔸 آیا ممکن است سوسیالیستها به واکاوی طبقاتی مارکسیستی پایبند باشند و همهنگام با شور و شوق دربارهی پتانسیل رهاییبخش جنبشهای اجتماعی جدید سخن بگویند؟ در این مقاله میخواهم با ارائهی استدلالی در هشت نکته که حاوی تفسیری از واکاوی طبقاتی مارکسیستی و این گزاره است که راههای بسیاری برای آگاهی طبقاتی منطبق با آن وجود دارد، به این سوال پاسخ مثبتی بدهم. برخی از پیامدهای عملی این دیدگاه مورد بحث قرار خواهد گرفت. این استدلال به طور ضمنی از واکاوی طبقاتی در برابر حملات اخیر «پسامارکسیسم» دفاع میکند، در حالی که مفهوم محدود مبارزهی طبقاتی را که تعدادی از گروههای مارکسیستی از آن حمایت میکنند رد میکند، مفهومی که بنا به آن مبارزات جنبشهای اجتماعی جدید را انحرافی از مبارزهی طبقاتی در محل کار میدانند. من به این مواضع مخالف و ملاحظات روششناختی مهمی که آنها در نتیجهگیری مطرح میکنند باز خواهم گشت.
🔸 طرح نکاتی مقدماتی دربارهی ماهیت جنبشهای اجتماعی جدید و فعالیتهای سیاسی مرتبط با آنها لازم است. اکنون آثار گستردهای در تعریف «جنبشهای اجتماعی جدید» و اینکه آیا آنها شکل جدیدی از سیاست را تشکیل میدهند یا نه نوشته شده است. منظور من از «جنبشهای اجتماعی جدید» گروههایی است که حول محور فمینیسم، بومپایی (environmentalism)، ضدنژادپرستی، صلح و ضدامپریالیسم گرد میآیند. این جنبشها از جهات مختلفی از احزاب سیاسی یا گروههای فشار متمایز میشوند. یکم، منافع آنها بینالمللی است و فعالیتهای آنها فراتر از مرزهای ملی است؛ دوم، آنها مجموعهای از مطالبات را بیان میکنند که اساساً روابط اقتصادی و اجتماعی حاکم بر جهان را تهدید میکنند؛ سوم، آنها ساختارهای سازمانی تثبیتشدهی احزاب دولتی و گروههای فشار را به چالش میکشند. این بدان معنا نیست که این جنبشها نمیتوانند در احزاب سیاسی (مانند سبزهای آلمان) یا در گروههای فشار تجلی پیدا کنند، اما جنبش همیشه گستردهتر از هر شکل سازمانی واحدی است و دائماً مراقب خطرات ادغام است. این جنبشها دستور کار سیاست «قدیمی» را که عمدتاً به تعداد محدودی از شاخصهای کلیدی در مدیریت اقتصاد ملی توجه داشته است به چالش میکشند. چنین جنبشهایی احزاب چپ را چالشگر مناصب سیاسی و کار در چارچوب انتخاباتی میبینند که در آنها فرصت محدودی برای دیکته کردن «مسائل» دارند. این امر در مورد احزاب کوچکتر «پیشگام» که بیشتر بر درگیری در محل کار یا مسائل منفرد تمرکز میکنند صدق نمیکند، اما «قدیمی بودن» آنها در رویهشان نهفته است ــ پیروی دقیق از یک «خط»، اولویتبندی مسائل توسط یک کمیتهی مرکزی و تمایل به رهبری همه چیز.
🔸 تقریباً در تمام آثاری که دربارهی جنبشهای اجتماعی جدید بحث میکنند، خواه از موضع حمایتی باشد یا شکاکانه، فعالیت آنها بهعنوان میان طبقاتی، غیرطبقاتی یا افزودهای به سیاستهای «طبقاتی ناب» در نظر گرفته میشود. استدلال زیر این دیدگاه را به چالش میکشد. برخی از نکات ذکر شده برای خوانندگانی که بحثهای نظریهی طبقاتی را در طول سالها دنبال کردهاند آشنا خواهند بود، اما ما بسط استدلال در نکات هفتم و هشتم تلاش میکنیم تا واکاوی طبقاتی را در مناطقی جای دهیم که بسیاری از نظریههای اجتماعی تمایل به پنهانکردن آن دارند. از آنجایی که بحث در سطحی بسیار کلی مطرح میشود، ارجاعات به آثار مربوطه معمولاً گذرا هستند تا محتوایی، اما در انجام این کار، امید داریم بحث بیشتر باز شود و نه بسته...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3k0
#هژمونی
#جنبش_اجتماعی
#طبقه
#حسن_مرتضوی
#لاورنس_وایلد
👇🏼
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
واکاوی طبقاتی و سیاست جنبشهای اجتماعی جدید
نوشتهی: لاورنس وایلد ترجمهی: حسن مرتضوی «آگاهی طبقاتی» برای پرولتاریا دارای دو بُعد است و این ابعاد لزوماً مکمل هم نیستند. از آنجایی که سرچشمهی استثمار در فرآیند تولیدی است، طبیعی است که در آن…
🔹نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ سیاست هویتی از دیدگاهی مارکسیستی
نوشتهی: راجو داس
ترجمهی ارغوان فراهانی
29 ژانویه 2023
🔸 سیاست طبقاتی، چنانکه در شکلهای متنوع مبارزهی اقتصادیِ کارگران و تولیدکنندگان خرد شاهدیم، اخیراً به شکل فزایندهای مشهود گردیده است. میلیونها مرد و زن، چه در چارچوب اتحادیهها و چه خارج از آن، دست به اعتصاب زده یا علیه سرمایهداری نئولیبرال به اعتراض برخاستهاند. در آمریکا تعداد اعتصابکنندگان افزایش یافته است: از میانگین سالانه 76 هزار اعتصابکننده طی سالهای 2007 تا 2017، به میانگین سالانه 475 هزار نفر طی 2018 تا 2019. این جریان در ایالات متحده بخشی از خیزشی جهانی است که بزرگترین اعتصاب عمومی در تاریخ را نیز دربرمیگیرد: اعتصاب ژانویهی 2020 در هند که بنابر گزارشها بیش از 250 میلیون مرد و زن در آن شرکت کردند. همزمان «سیاست هویتی» هم، خواه مبتنی بر مذهب و کاست باشد (همچون در هند) و خواه مبتنی بر نژاد و جنسیت (همچون در آمریکای شمالی)، با شدت، و شاید بتوان گفت حتی بیش از سیاست طبقاتی در جریان بوده است. مسئلهی سیاست طبقاتی در نسبتش با سیاست هویتی موضوعِ دائمی بحث در محافل دانشگاهی و سیاسی است. در این مقاله تأملاتی بر این موضوع ارائه میشود.
🔸 مقاله متشکل از سه بخش است: در بخش اول به این میپردازم که سیاست هویتی چیست و پیشانگاشتهای نظری آن کداماند. همچنین دربارهی ماهیت کنش سیاسی در سیاست هویتی و محدودیتهای چنین کنشی بحث خواهم کرد. در بخش دوم دیدگاه خود را دربارهی سیاست مارکسیستی ارائه میکنم؛ سیاستی که مبتنی است بر نظریهی طبقاتی و سیاست طبقاتی، در کنار نظریه و سیاست طبقاتیِ مربوط به مبارزه با ستم. توضیح میدهم که معنای مفاهیم مارکسیستی «وجه مشترک» و «اکثریت» که مؤلفههایی مهم در سیاست مارکسیستیاند از نظر من چیست: اکثریت، در معنای مارکسیستیاش، کسانیاند که بهطور عینی در معرض استثمار طبقاتی قرار میگیرند؛ وجه مشترک در سیاست از دو جنبه معنی میدهد: الف) اکثریت مردم یک سرنوشت مشترک دارند، یعنی تحت استثمار قرار میگیرند و ب) این اکثریتِ استثمارشده، از میان سازوکارهای متعدد ستم (نژادی، جنسیتی، مبتنی بر کاست و غیره) در معرض یک یا چند نوع آن قرار میگیرند که همگی حاکی از تجربهای واحدند: نقض حقوق دموکراتیک (یا بهتعبیر لنین، تجربهی «استبداد»). در بخش آخر، مقاله را به پایان برده به برخی از نتایجی میپردازم که از استدلالهای ارائهشده منتج میشود. از جمله بر این ایده تأکید میکنم که مارکسیسم باید مسئلهی ستم را جدی بگیرد و باید در زبانمان تغییراتی در رابطه با موضوع ستم اجتماعی ایجاد کنیم.
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3nW
#راجو_داس #ارغوان_فراهانی
#سیاست_هویت
#طبقه
#مارکسیسم
👇🏼
🖋@naghd_com
▫️ سیاست هویتی از دیدگاهی مارکسیستی
نوشتهی: راجو داس
ترجمهی ارغوان فراهانی
29 ژانویه 2023
🔸 سیاست طبقاتی، چنانکه در شکلهای متنوع مبارزهی اقتصادیِ کارگران و تولیدکنندگان خرد شاهدیم، اخیراً به شکل فزایندهای مشهود گردیده است. میلیونها مرد و زن، چه در چارچوب اتحادیهها و چه خارج از آن، دست به اعتصاب زده یا علیه سرمایهداری نئولیبرال به اعتراض برخاستهاند. در آمریکا تعداد اعتصابکنندگان افزایش یافته است: از میانگین سالانه 76 هزار اعتصابکننده طی سالهای 2007 تا 2017، به میانگین سالانه 475 هزار نفر طی 2018 تا 2019. این جریان در ایالات متحده بخشی از خیزشی جهانی است که بزرگترین اعتصاب عمومی در تاریخ را نیز دربرمیگیرد: اعتصاب ژانویهی 2020 در هند که بنابر گزارشها بیش از 250 میلیون مرد و زن در آن شرکت کردند. همزمان «سیاست هویتی» هم، خواه مبتنی بر مذهب و کاست باشد (همچون در هند) و خواه مبتنی بر نژاد و جنسیت (همچون در آمریکای شمالی)، با شدت، و شاید بتوان گفت حتی بیش از سیاست طبقاتی در جریان بوده است. مسئلهی سیاست طبقاتی در نسبتش با سیاست هویتی موضوعِ دائمی بحث در محافل دانشگاهی و سیاسی است. در این مقاله تأملاتی بر این موضوع ارائه میشود.
🔸 مقاله متشکل از سه بخش است: در بخش اول به این میپردازم که سیاست هویتی چیست و پیشانگاشتهای نظری آن کداماند. همچنین دربارهی ماهیت کنش سیاسی در سیاست هویتی و محدودیتهای چنین کنشی بحث خواهم کرد. در بخش دوم دیدگاه خود را دربارهی سیاست مارکسیستی ارائه میکنم؛ سیاستی که مبتنی است بر نظریهی طبقاتی و سیاست طبقاتی، در کنار نظریه و سیاست طبقاتیِ مربوط به مبارزه با ستم. توضیح میدهم که معنای مفاهیم مارکسیستی «وجه مشترک» و «اکثریت» که مؤلفههایی مهم در سیاست مارکسیستیاند از نظر من چیست: اکثریت، در معنای مارکسیستیاش، کسانیاند که بهطور عینی در معرض استثمار طبقاتی قرار میگیرند؛ وجه مشترک در سیاست از دو جنبه معنی میدهد: الف) اکثریت مردم یک سرنوشت مشترک دارند، یعنی تحت استثمار قرار میگیرند و ب) این اکثریتِ استثمارشده، از میان سازوکارهای متعدد ستم (نژادی، جنسیتی، مبتنی بر کاست و غیره) در معرض یک یا چند نوع آن قرار میگیرند که همگی حاکی از تجربهای واحدند: نقض حقوق دموکراتیک (یا بهتعبیر لنین، تجربهی «استبداد»). در بخش آخر، مقاله را به پایان برده به برخی از نتایجی میپردازم که از استدلالهای ارائهشده منتج میشود. از جمله بر این ایده تأکید میکنم که مارکسیسم باید مسئلهی ستم را جدی بگیرد و باید در زبانمان تغییراتی در رابطه با موضوع ستم اجتماعی ایجاد کنیم.
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3nW
#راجو_داس #ارغوان_فراهانی
#سیاست_هویت
#طبقه
#مارکسیسم
👇🏼
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
سیاست هویتی از دیدگاهی مارکسیستی
نوشتهی: راجو داس ترجمهی: ارغوان فراهانی مقاله متشکل از سه بخش است: در بخش اول به این میپردازم که سیاست هویتی چیست و پیشانگاشتهای نظری آن کداماند. همچنین دربارهی ماهیت کنش سیاسی در سیاست هویت…
🔹نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ ترانهی «برای»: به نام انقلاب، برای ضدانقلاب
نوشتهی: بهنام امینی
15 فوریه 2023
🔸 ترانهی «برای» شروین حاجیپور برندهی جایزهی موسیقایی گِرَمی شده است و بسیاری از دوستداران موسیقی در غرب این ترانه را به دلیل تحولخواهی و ترقیگراییاش واجد تحسین و پاداش دانستهاند. واکنش اکثریت قاطعی از جامعهی ایرانی هم به شکل پیشبینیپذیری مثبت و پر از شور و شعف بوده است.
🔸 البته از همان زمان انتشار این ترانه برخی از گروههای اجتماعی، بهویژه فمینیستها و چپها، از وجود شعار مرد-میهن-آبادی در آن ناخرسند بودند. برخی دیگر نیز از مرکزگرایانه بودن محتوای ترانه شکایت داشتند و در ادامه چنین نارضایتیهایی، نسخههای دیگری از این ترانه نیز توسط هنرمندان دیگری منتشر شدند. با این حال، بسیاری از این ناراضیان هم در نهایت کلّیت این ترانه را با چشم پوشیدن بر بعضی اجزاء به زعم آنان ناپسندش، قابلقبول و مثبت ارزیابی کردند، با این استدلال که گویا ترانه به بهترین شکل بازگوکننده دردها و مطالبات جامعهی ایرانی و قیام زن-زندگی-آزادی است.
🔸 مدعای اصلی این نوشته اینست که طرفداران میلیونی این ترانه بهدرستی آن را راوی نگرش منتقدانه اکثریت جامعهی ایرانی میدانند اما برخلاف نظر آنها نه تنها کلیت این ترانه و شکل و محتوای آن مترقی نیست بلکه در مجموع منعکسکنندهی ماهیت ضدانقلابی اکثریت جامعهی ایرانی است. به عبارت دیگر، ترانه «برای» همچون ایدئولوژی لیبرالی حاکم بر جامعهی ایرانی، ظاهری مترقی و اغواگرانه اما ماهیتی ضدانقلابی و منطبق با نظم سیاسی-اجتماعی ناعادلانهی جهان امروز دارد که شوربختانه پژواکی پربسامد و غالب در قیام زن-زندگی-آزادی هم پیدا کرده است. بررسی ترانهی عامهپسند «برای» با هوادارانی دهها میلیونی حقایق بسیاری دربارهی جامعهی ایرانی به ما میگوید که هزاران نظرسنجی بهاصطلاح علمی اما در واقع بازاری و کالایی قادر به بازتاب حتی قطرهای از دریای واقعیتهای این جامعه نخواهد بود. ترانه «برای» به خوبی بازتابدهندهی فهم غالب و عمومی ضدانقلابی از زن-زندگی-آزادی است.
🔹 متن کامل این نوشتار را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3p0
#قیام_ژینا
#مهسا_امینی
#ژن_ژیان_ئازادی
#زن_زندگی_آزادی
#انقلاب
#طبقه
👇🏼
🖋@naghd_com
▫️ ترانهی «برای»: به نام انقلاب، برای ضدانقلاب
نوشتهی: بهنام امینی
15 فوریه 2023
🔸 ترانهی «برای» شروین حاجیپور برندهی جایزهی موسیقایی گِرَمی شده است و بسیاری از دوستداران موسیقی در غرب این ترانه را به دلیل تحولخواهی و ترقیگراییاش واجد تحسین و پاداش دانستهاند. واکنش اکثریت قاطعی از جامعهی ایرانی هم به شکل پیشبینیپذیری مثبت و پر از شور و شعف بوده است.
🔸 البته از همان زمان انتشار این ترانه برخی از گروههای اجتماعی، بهویژه فمینیستها و چپها، از وجود شعار مرد-میهن-آبادی در آن ناخرسند بودند. برخی دیگر نیز از مرکزگرایانه بودن محتوای ترانه شکایت داشتند و در ادامه چنین نارضایتیهایی، نسخههای دیگری از این ترانه نیز توسط هنرمندان دیگری منتشر شدند. با این حال، بسیاری از این ناراضیان هم در نهایت کلّیت این ترانه را با چشم پوشیدن بر بعضی اجزاء به زعم آنان ناپسندش، قابلقبول و مثبت ارزیابی کردند، با این استدلال که گویا ترانه به بهترین شکل بازگوکننده دردها و مطالبات جامعهی ایرانی و قیام زن-زندگی-آزادی است.
🔸 مدعای اصلی این نوشته اینست که طرفداران میلیونی این ترانه بهدرستی آن را راوی نگرش منتقدانه اکثریت جامعهی ایرانی میدانند اما برخلاف نظر آنها نه تنها کلیت این ترانه و شکل و محتوای آن مترقی نیست بلکه در مجموع منعکسکنندهی ماهیت ضدانقلابی اکثریت جامعهی ایرانی است. به عبارت دیگر، ترانه «برای» همچون ایدئولوژی لیبرالی حاکم بر جامعهی ایرانی، ظاهری مترقی و اغواگرانه اما ماهیتی ضدانقلابی و منطبق با نظم سیاسی-اجتماعی ناعادلانهی جهان امروز دارد که شوربختانه پژواکی پربسامد و غالب در قیام زن-زندگی-آزادی هم پیدا کرده است. بررسی ترانهی عامهپسند «برای» با هوادارانی دهها میلیونی حقایق بسیاری دربارهی جامعهی ایرانی به ما میگوید که هزاران نظرسنجی بهاصطلاح علمی اما در واقع بازاری و کالایی قادر به بازتاب حتی قطرهای از دریای واقعیتهای این جامعه نخواهد بود. ترانه «برای» به خوبی بازتابدهندهی فهم غالب و عمومی ضدانقلابی از زن-زندگی-آزادی است.
🔹 متن کامل این نوشتار را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3p0
#قیام_ژینا
#مهسا_امینی
#ژن_ژیان_ئازادی
#زن_زندگی_آزادی
#انقلاب
#طبقه
👇🏼
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
ترانهی «برای»: به نام انقلاب، برای ضدانقلاب
نوشتهی: بهنام امینی اما آیا جریانهای ضدانقلابی تمامی مخالفان جمهوری اسلامی را به صف خود کشاندهاند؟ چندماه اعتراضات قیام ژینا نشان داد که مقاومت انقلابی، گرچه پراکنده، اما هنوز زنده است. جریانها…
🔹نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ چرا کارگران مسبب تورم نیستند
نوشتهی: دومینیک الکساندر
ترجمهی: امیر مصباحی
5 می 2023
📝 بحث تعیین حداقل دستمزد دارای سویههایِ نظری است که از قضا اهمیت بسیاری دارد. اقتصاددانان بازارگرا و حامیانِ نظامِ سرمایهداری همواره با تمام توان کوشیدهاند که با بهانههایِ بهظاهر اقتصادی، و در عمل واهی، مانع از افزایش حداقلِ دستمزدِ کارگران شوند. از این رو، پاسخگویی به این مدافعانِ حفظِ وضعِ موجود، در سطح نظری اهمیت خاصی دارد. یکی از مطرحترین بحثهایی که علیه مطالبهیِ افزایش دستمزدِ کارگران طرح میشود، استناد بر مارپیچ دستمزد-تورم است. این مارپیچ یکی از نظریههایِ اقتصاد کلان است که بیان میکند اگر دستمزدِ نیروی کار بیشتر شود، به دو دلیل سطح عمومیِ قیمتها افزایش مییابد و در نتیجه تورم ایجاد میشود. یکی اینکه با بالارفتنِ دستمزد، هزینههای تولید هم افزایش مییابد و کارفرماها ناچار به افزایش قیمتِ کالاهایِ تولیدی خواهند بود؛ و دوم اینکه اگر دستمزدها افزایش یابند، امکان افزایش هزینهها برای نیروی کار مهیا میشود و آنها میتوانند تقاضایِ مؤثر بیشتری داشته باشند. از اینرو، تقاضا برای کالاها هم بالا میرود و باز هم شاهد افزایش قیمتِ آنها و بنابراین، تورمِ بیشتر خواهیم بود. مطلبی که در زیر میخوانید، تلاشی است برای پاسخ به استدلالهایی از این دست که مبارزهیِ کارگران را عامل افزایش تورم میدانند. دومینیک الکساندر نویسندهیِ متن پیشِ رو با زبانی بسیار ساده و با بهرهگیری از رسالهای از کارل مارکس به نام «ارزش، قیمت و سود»، به خوبی پوچ بودنِ استدلالهایِ اقتصاددانانِ راستگرا و بنیادگرایانِ بازاری را نشان میدهد. او که یک تاریخدان و کنشگرِ انگلیسی است، کتاب محدودیتهای کینزگرایی را در سال 2018 به رشتهیِ تحریر درآورد و با بینشی مارکسیستی به نقدِ این مکتبِ اقتصادی پرداخت.
🔸 تورم، برای دههها، در اقتصادهای توسعهیافته کمابیش در سطح پایینی ثابت مانده بود اما پس از همهگیری کرونا، در حال افزایش است. برخی از اقتصاددانها این امر را جهشی موقتی میدانند حال آنکه هستند کسانی که گمان میکنند این مسئله میتواند مدت بیشتری به درازا بیانجامد و چهبسا «رکودی تورمی» از جنس دههیِ 1970 (تورم بالا و رشد پایین به صورت همزمان) پیشِ رو باشد. حق با هر کسی که باشد، تفسیرِ جریان اصلیِ علمِ اقتصاد هشدار خواهد داد که کارگران نباید برای حفظ سطح زندگیشان، مطالبهیِ افزایشِ دستمزد را طرح کنند چرا که خودِ این کار به تورم دامن میزند. بنابراین، چه افزایش تورمْ اختلالی کوتاهمدت باشد چه مسئلهای بلندمدت، انتظار میرود که بار این مسئله را طبقهیِ کارگر به دوش بکشد، نه سرمایه
🔸 فشارهای تورمی را در حال حاضر میتوان بهسانِ نتیجهیِ استراتژیِ اقتصادیِ نئولیبرالی نشان داد؛ اما حتی اگر این امر را بپذیریم، یک رویهیِ متعارف و مرسوم این است که کارگران همچنان باید در مطالباتِ دستمزدیشان خویشتندار باشند، و یا اینکه نتیجه «مارپیچ دستمزد-قیمت» خواهد بود. در این دیدگاه، هنگامی که کارگران موفق میشوند و دستمزدها افزایش مییابد، شرکتها هزینه را بهسادگی از طریق افزایش قیمتها جبران میکنند؛ و این یعنی سایر کارفرماها نیز ناچار به همین کار میشوند و قیمتها در کل افزایش مییابند. این منطق اغلب در قالب بحثی علیه اتحادیههای کارگری مطرح میشود؛ بحثی که میگوید در حقیقت کارگران بهتر است که برای دستمزد بیشتر نجنگند چون که به هر حال، به خاطر تورمِ ناشی از آن متضرر میشوند.
🔸 این استدلال بیگمان مهمل است زیرا کارفرماها در جایی که مقاومت ضعیفی وجود دارد، دستمزدها را حتی بیشتر هم کاهش میدهند. گذشته از این، استدلال یادشده این واقعیت تاریخی را نادیده میگیرد که کارگران معمولاً در موضعِ تلاش برای رسیدن به تورم بودهاند، نه اینکه اقداماتشان عاملِ پیشبرندهیِ آن باشد. تورم در دههی 1970 با دورهای از کاهشِ سودآوری همراه شد و کنشهای اتحادیههای کارگری ماهیتاً دفاعی بود. آنها میکوشیدند تا آن سطح زندگی را که در دهههایِ پس از جنگ [جهانیِ دوم] به دست آمده بود، حفظ کنند...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3tO
#دومینیک_الکساندر #امیر_مصباحی #مزد #تورم #طبقه_کارگر
👇🏼
🖋@naghd_com
▫️ چرا کارگران مسبب تورم نیستند
نوشتهی: دومینیک الکساندر
ترجمهی: امیر مصباحی
5 می 2023
📝 بحث تعیین حداقل دستمزد دارای سویههایِ نظری است که از قضا اهمیت بسیاری دارد. اقتصاددانان بازارگرا و حامیانِ نظامِ سرمایهداری همواره با تمام توان کوشیدهاند که با بهانههایِ بهظاهر اقتصادی، و در عمل واهی، مانع از افزایش حداقلِ دستمزدِ کارگران شوند. از این رو، پاسخگویی به این مدافعانِ حفظِ وضعِ موجود، در سطح نظری اهمیت خاصی دارد. یکی از مطرحترین بحثهایی که علیه مطالبهیِ افزایش دستمزدِ کارگران طرح میشود، استناد بر مارپیچ دستمزد-تورم است. این مارپیچ یکی از نظریههایِ اقتصاد کلان است که بیان میکند اگر دستمزدِ نیروی کار بیشتر شود، به دو دلیل سطح عمومیِ قیمتها افزایش مییابد و در نتیجه تورم ایجاد میشود. یکی اینکه با بالارفتنِ دستمزد، هزینههای تولید هم افزایش مییابد و کارفرماها ناچار به افزایش قیمتِ کالاهایِ تولیدی خواهند بود؛ و دوم اینکه اگر دستمزدها افزایش یابند، امکان افزایش هزینهها برای نیروی کار مهیا میشود و آنها میتوانند تقاضایِ مؤثر بیشتری داشته باشند. از اینرو، تقاضا برای کالاها هم بالا میرود و باز هم شاهد افزایش قیمتِ آنها و بنابراین، تورمِ بیشتر خواهیم بود. مطلبی که در زیر میخوانید، تلاشی است برای پاسخ به استدلالهایی از این دست که مبارزهیِ کارگران را عامل افزایش تورم میدانند. دومینیک الکساندر نویسندهیِ متن پیشِ رو با زبانی بسیار ساده و با بهرهگیری از رسالهای از کارل مارکس به نام «ارزش، قیمت و سود»، به خوبی پوچ بودنِ استدلالهایِ اقتصاددانانِ راستگرا و بنیادگرایانِ بازاری را نشان میدهد. او که یک تاریخدان و کنشگرِ انگلیسی است، کتاب محدودیتهای کینزگرایی را در سال 2018 به رشتهیِ تحریر درآورد و با بینشی مارکسیستی به نقدِ این مکتبِ اقتصادی پرداخت.
🔸 تورم، برای دههها، در اقتصادهای توسعهیافته کمابیش در سطح پایینی ثابت مانده بود اما پس از همهگیری کرونا، در حال افزایش است. برخی از اقتصاددانها این امر را جهشی موقتی میدانند حال آنکه هستند کسانی که گمان میکنند این مسئله میتواند مدت بیشتری به درازا بیانجامد و چهبسا «رکودی تورمی» از جنس دههیِ 1970 (تورم بالا و رشد پایین به صورت همزمان) پیشِ رو باشد. حق با هر کسی که باشد، تفسیرِ جریان اصلیِ علمِ اقتصاد هشدار خواهد داد که کارگران نباید برای حفظ سطح زندگیشان، مطالبهیِ افزایشِ دستمزد را طرح کنند چرا که خودِ این کار به تورم دامن میزند. بنابراین، چه افزایش تورمْ اختلالی کوتاهمدت باشد چه مسئلهای بلندمدت، انتظار میرود که بار این مسئله را طبقهیِ کارگر به دوش بکشد، نه سرمایه
🔸 فشارهای تورمی را در حال حاضر میتوان بهسانِ نتیجهیِ استراتژیِ اقتصادیِ نئولیبرالی نشان داد؛ اما حتی اگر این امر را بپذیریم، یک رویهیِ متعارف و مرسوم این است که کارگران همچنان باید در مطالباتِ دستمزدیشان خویشتندار باشند، و یا اینکه نتیجه «مارپیچ دستمزد-قیمت» خواهد بود. در این دیدگاه، هنگامی که کارگران موفق میشوند و دستمزدها افزایش مییابد، شرکتها هزینه را بهسادگی از طریق افزایش قیمتها جبران میکنند؛ و این یعنی سایر کارفرماها نیز ناچار به همین کار میشوند و قیمتها در کل افزایش مییابند. این منطق اغلب در قالب بحثی علیه اتحادیههای کارگری مطرح میشود؛ بحثی که میگوید در حقیقت کارگران بهتر است که برای دستمزد بیشتر نجنگند چون که به هر حال، به خاطر تورمِ ناشی از آن متضرر میشوند.
🔸 این استدلال بیگمان مهمل است زیرا کارفرماها در جایی که مقاومت ضعیفی وجود دارد، دستمزدها را حتی بیشتر هم کاهش میدهند. گذشته از این، استدلال یادشده این واقعیت تاریخی را نادیده میگیرد که کارگران معمولاً در موضعِ تلاش برای رسیدن به تورم بودهاند، نه اینکه اقداماتشان عاملِ پیشبرندهیِ آن باشد. تورم در دههی 1970 با دورهای از کاهشِ سودآوری همراه شد و کنشهای اتحادیههای کارگری ماهیتاً دفاعی بود. آنها میکوشیدند تا آن سطح زندگی را که در دهههایِ پس از جنگ [جهانیِ دوم] به دست آمده بود، حفظ کنند...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3tO
#دومینیک_الکساندر #امیر_مصباحی #مزد #تورم #طبقه_کارگر
👇🏼
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
چرا کارگران مسبب تورم نیستند
نوشتهی: دومینیک الکساندر ترجمهی: امیر مصباحی تورم، برای دههها، در اقتصادهای توسعهیافته کمابیش در سطح پایینی ثابت مانده بود اما پس از همهگیری کرونا، در حال افزایش است. برخی از اقتصاددانها این …
🔹نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ نومارکسیسم ایتالیایی
▫️ سوبژکتیویتهی طبقاتی، خودارزشافزایی، نیاز به کمونیسم
8 می 2024
نوشتهی: آلبرتو اسگالا
ترجمهی: ساسان صدقینیا
🔸 گروندریسه در ۱۹۵۳ در غرب منتشر شد. این کتاب برای بازسازی کلی آزمایشگاه بزرگ اندیشهی مارکسیستی منبعی ضروری بود، بهویژه برای جنبشی تحقیقاتی که در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ در ایتالیا گسترش یافت... جنبشی برخوردار از تأمل نظری، تحلیل انضمامی، نقد مکتبگرایی سختکیشی که گونهای مارکسیسم در آن محصور شده بود، همراه با بازیابی مضامین مارکسیستی مانند آزادی، جستوجوی شادی و سوژهی طبقاتی انقیادناپذیر. این نومارکسیسم کاملاً روش دیالکتیکیِ انتقادی و انقلابی را پذیرفته که «درک ایجابی وضع موجود، همزمان درک نفی آنرا نیز شامل میشود.» این جنبش، مارکسیسم را نظریهی علمی توسعهی سرمایهداری و طبقهی کارگر را سوژهای جمعی، ترکیبی از بدنها، عقلها و ارادهها، همچون عامل تغییر در نظر میگیرد.
🔸 نومارکسیسم ایتالیاییْ پدیدارشناسی روابط قدرت را در آرایش انضمامی جدیدی بین سوژههای اجتماعی و سوژههای جدید طبقاتی و خودآیین واکاوی میکرد. بنا به این دیدگاه نقش اصلی در روابط و فرایند تولیدی برعهده شرکتهای عمودی، بزرگ و یکپارچهی فوردیستی بود که بعدها شکلی «انعطافپذیر»، غیرمحلی و تخصصی در مراحل مختلف یافت و مشروط به حاکمیت سرمایهی مالی در تخصیص منابع بود. نومارکسیسم به واکاوی جامعهای تودهای و رقابتی پرداخت که فرد را به «انسان-توده»، جامعهی «متمول» و از نظر فنی تکهتکه تبدیل کرده بود، جامعهای که در آن شهرنشینی، آموزش انبوه و بارآوریْ محل زندگی و کار را، که قبلاً از هم جدا بودند، زیر پرچم فراگیر بازار بهعنوان مکان نهایی حقیقتْ به مسئلهای غامض و گیجکننده تبدیل کرد.
🔸 نومارکسیسم ایتالیایی همچنین به واکاوی بازسازی سرمایهداری پساجنگ از اواسط دههی ۱۹۷۰ به بعد پرداخت که بهاصطلاح «پسافوردیسم» نامیده میشود. پسافوردیسم نظام مبتنی بر اشکالِ انعطافپذیر انباشت و تجزیهی شرکت فوردیستی به تعدد واحدها و فرایندهای فرعی است. این نظام توسط شرکتهایی پراکنده در سرزمینهای مختلف به نحوی عمل میکند که مالکیت و کنترل منابع به انحصار شرکتهای بزرگ درمیآید. در این نظام برای به حداکثر رساندن میزان، سرعت و رفع موانع حرکت آزاد سرمایه، شبکهای از انواع راهها، زمانها و مکانهای تولید ارزش اضافی وجود دارد. از دیگر ویژگیهای این نظام وجود کارخانهی گستردهی روباتیک، زیر سوال رفتن موانع فضایی-زمانی ایجاد شده بهوسیله نهادهای اجتماعی و عرصهی عمومی، پراکندگی و تقلیل نیروی کار به «جمعیت اتمیزهشده»، هرج و مرج، جابهجایی و حرکت سیالی است که قهرمانانش بیثباتکاران، کارگران نامنظم و سیار هستند، جامعهای غرق در عدم قطعیت که در آن زندگی کارگر صرفاً معطوف به بقا شده است.
🔸 در حالی که میهنپرستان ویتنامی سایگون را فتح و بر وحشت از امپریالیسم ایالات متحد غلبه میکردند، جنبشی نظری-پیکارجو بهنام خودگردانی کارگران (Autonomia Operaia) موقعیت خود را در ایتالیا تثبیت کرد. هدف این جنبش فهم و بیان یک سوبژکتیویتهی پرولتاریایی آنتاگونیستی بود که ابتدا ظرفیت مولد خود را در جامعهی کارخانهای فوردیستی و سپس درون جامعهی «پساصنعتی» ارتقا بخشیده و غنی میساخت. یعنی در جامعهای که با تبعیت واقعی جامعه از سرمایه، قدرت اقتصادی دیگر محدود به استثمار نیروی کار در فرایند مستقیم تولید نیست، بلکه سلطهی خود را به کل چرخهی بازتولید نیروی کار (آموزش، ارتباطات، بهداشت، مدرسه، حمل و نقل، خدمات رفاهی و…) بسط میدهد. سرمایه-اشیا روی هوش علمی-فنی، ارتباطی و ویژگیهای «اجتماعی» کار سرمایهگذاری میکند و به استثمار آنها میپردازد، بخشهایی که قبلاً در تضاد کار و سرمایه فقط بهعنوان واسطه عمل میکردند اکنون پرولتریزه میشوند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-44B
#آلبرتو_اسگالا #ساسان_صدقینیا
#نومارکسیسم_ایتالیایی #طبقه_کارگر
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ نومارکسیسم ایتالیایی
▫️ سوبژکتیویتهی طبقاتی، خودارزشافزایی، نیاز به کمونیسم
8 می 2024
نوشتهی: آلبرتو اسگالا
ترجمهی: ساسان صدقینیا
🔸 گروندریسه در ۱۹۵۳ در غرب منتشر شد. این کتاب برای بازسازی کلی آزمایشگاه بزرگ اندیشهی مارکسیستی منبعی ضروری بود، بهویژه برای جنبشی تحقیقاتی که در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ در ایتالیا گسترش یافت... جنبشی برخوردار از تأمل نظری، تحلیل انضمامی، نقد مکتبگرایی سختکیشی که گونهای مارکسیسم در آن محصور شده بود، همراه با بازیابی مضامین مارکسیستی مانند آزادی، جستوجوی شادی و سوژهی طبقاتی انقیادناپذیر. این نومارکسیسم کاملاً روش دیالکتیکیِ انتقادی و انقلابی را پذیرفته که «درک ایجابی وضع موجود، همزمان درک نفی آنرا نیز شامل میشود.» این جنبش، مارکسیسم را نظریهی علمی توسعهی سرمایهداری و طبقهی کارگر را سوژهای جمعی، ترکیبی از بدنها، عقلها و ارادهها، همچون عامل تغییر در نظر میگیرد.
🔸 نومارکسیسم ایتالیاییْ پدیدارشناسی روابط قدرت را در آرایش انضمامی جدیدی بین سوژههای اجتماعی و سوژههای جدید طبقاتی و خودآیین واکاوی میکرد. بنا به این دیدگاه نقش اصلی در روابط و فرایند تولیدی برعهده شرکتهای عمودی، بزرگ و یکپارچهی فوردیستی بود که بعدها شکلی «انعطافپذیر»، غیرمحلی و تخصصی در مراحل مختلف یافت و مشروط به حاکمیت سرمایهی مالی در تخصیص منابع بود. نومارکسیسم به واکاوی جامعهای تودهای و رقابتی پرداخت که فرد را به «انسان-توده»، جامعهی «متمول» و از نظر فنی تکهتکه تبدیل کرده بود، جامعهای که در آن شهرنشینی، آموزش انبوه و بارآوریْ محل زندگی و کار را، که قبلاً از هم جدا بودند، زیر پرچم فراگیر بازار بهعنوان مکان نهایی حقیقتْ به مسئلهای غامض و گیجکننده تبدیل کرد.
🔸 نومارکسیسم ایتالیایی همچنین به واکاوی بازسازی سرمایهداری پساجنگ از اواسط دههی ۱۹۷۰ به بعد پرداخت که بهاصطلاح «پسافوردیسم» نامیده میشود. پسافوردیسم نظام مبتنی بر اشکالِ انعطافپذیر انباشت و تجزیهی شرکت فوردیستی به تعدد واحدها و فرایندهای فرعی است. این نظام توسط شرکتهایی پراکنده در سرزمینهای مختلف به نحوی عمل میکند که مالکیت و کنترل منابع به انحصار شرکتهای بزرگ درمیآید. در این نظام برای به حداکثر رساندن میزان، سرعت و رفع موانع حرکت آزاد سرمایه، شبکهای از انواع راهها، زمانها و مکانهای تولید ارزش اضافی وجود دارد. از دیگر ویژگیهای این نظام وجود کارخانهی گستردهی روباتیک، زیر سوال رفتن موانع فضایی-زمانی ایجاد شده بهوسیله نهادهای اجتماعی و عرصهی عمومی، پراکندگی و تقلیل نیروی کار به «جمعیت اتمیزهشده»، هرج و مرج، جابهجایی و حرکت سیالی است که قهرمانانش بیثباتکاران، کارگران نامنظم و سیار هستند، جامعهای غرق در عدم قطعیت که در آن زندگی کارگر صرفاً معطوف به بقا شده است.
🔸 در حالی که میهنپرستان ویتنامی سایگون را فتح و بر وحشت از امپریالیسم ایالات متحد غلبه میکردند، جنبشی نظری-پیکارجو بهنام خودگردانی کارگران (Autonomia Operaia) موقعیت خود را در ایتالیا تثبیت کرد. هدف این جنبش فهم و بیان یک سوبژکتیویتهی پرولتاریایی آنتاگونیستی بود که ابتدا ظرفیت مولد خود را در جامعهی کارخانهای فوردیستی و سپس درون جامعهی «پساصنعتی» ارتقا بخشیده و غنی میساخت. یعنی در جامعهای که با تبعیت واقعی جامعه از سرمایه، قدرت اقتصادی دیگر محدود به استثمار نیروی کار در فرایند مستقیم تولید نیست، بلکه سلطهی خود را به کل چرخهی بازتولید نیروی کار (آموزش، ارتباطات، بهداشت، مدرسه، حمل و نقل، خدمات رفاهی و…) بسط میدهد. سرمایه-اشیا روی هوش علمی-فنی، ارتباطی و ویژگیهای «اجتماعی» کار سرمایهگذاری میکند و به استثمار آنها میپردازد، بخشهایی که قبلاً در تضاد کار و سرمایه فقط بهعنوان واسطه عمل میکردند اکنون پرولتریزه میشوند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-44B
#آلبرتو_اسگالا #ساسان_صدقینیا
#نومارکسیسم_ایتالیایی #طبقه_کارگر
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
نومارکسیسم ایتالیایی
سوبژکتیویتهی طبقاتی، خودارزشافزایی، نیاز به کمونیسم نوشتهی: آلبرتو اسگالا ترجمهی: ساسان صدقینیا تحلیل نومارکسیستی به تحلیل چرخهی سرمایهداری معاصر مربوط میشود. در سرمایهداری معاصر تبعیت واق…
◾️فاجعهی مرگ دردناک معدنچیان طبس، حادثه نیست، اراده و منطق سرمایه، سود و رانت است.
دیوار تنگنا را
دست بلند حادثه میسازد
و حادثه
چیزی جز ارادهی انسان نیست.
#معدن_طبس
#طبقه_کارگر
#حق_تشکل
🖋@naghd_com
دیوار تنگنا را
دست بلند حادثه میسازد
و حادثه
چیزی جز ارادهی انسان نیست.
#معدن_طبس
#طبقه_کارگر
#حق_تشکل
🖋@naghd_com