نقد
3.35K subscribers
200 photos
17 files
792 links
نقد اقتصاد سیاسی- نقد بتوارگی- نقد ایدئولوژی

بهترین، انقلابی‌ترین و نبوغ‌آمیزترین نظریه، بدون پیوند اندام‌وار با نبض، متن و کنشگران یک جنبش اجتماعی و سیاسیِ واقعی، به‌طور بلاواسطه، هیچ هوده‌ای ندارد.

www.naghd.com

Naghd.site@gmail.com
Download Telegram
🔹 یک سالگی سایت «نقد» 🔹

2 مارس 2019

▫️ هفته‌ی آینده «نقد»، «سایت نقد»، یک‌ساله می‌شود. این مناسبتی است که در خوش‌بینانه‌ترین نگاه تنها برای شمارِ اندکِ دست‌اندرکاران، نویسندگان، مترجمان، علاقمندان و خوانندگانِ «نقد»، نقطه‌ای است که می‌توان در آن مکث و تأمل کرد. در چشم‌اندازی سیاسی و اجتماعی، حتی رویدادی ویژه نخواهد بود. تأمل در این نقطه، برای ما اما، فرصتی است برای ارزیابیِ پاسخ به پرسشِ مشروعیت و حق و ضرورتِ پیدایش و حضور آن؛ پرسشی که دیگران، برخی پیشاپیش در انکار چنین مشروعیت و ضرورتی و برخی دیگر، نقادانه، اما دوستانه و همدلانه در شناخت جغرافیای آن و جایگاهش در جغرافیای اندیشه و مبارزه‌ی سیاسی طرح کرده‌بودند، و می‌کنند؛ پرسشی که بی‌گمان بیش و پیش از دیگران برای ما نیز طرح بود و پاسخ‌هایی که به آن داشتیم و دادیم، هرچند نه با صدای بلند، در یک جمله خلاصه می‌شد: «نقد» باید نخست پاسخ به ضرورتی باشد و مشروعیت و حقانیتِ وجودش را می‌توان با ارزیابیِ تلاش و توانش در تشخیص و تعیین جغرافیای این ضرورت و پاسخ‌گویی به آن، داوری کرد. یک‌سالگی، در فاصله‌ای زمانی‌ که ــ در عطف و تعهد به مبارزه‌ی سیاسی و اجتماعی در ایران ــ بین خیزش دی‌ماه 96 و نقطه‌ای شاخص در مبارزات کارگری هفت‌تپه و فولاد اهواز واقع می‌شود، به ما نیز فرصت و وظیفه‌ی این ارزیابی را محول می‌کند.

▫️ ضرورتی که «نقد» خود را به مثابه‌ی پاسخی، یکی از پاسخ‌ها، با آن تعریف می‌کند، برعهده گرفتنِ وظیفه‌ای، یکی از وظایف، در سپهر نقد است: ضرورت کار و مبارزه‌ی نظریِ هدفمند در متن و بستری ضدِ سرمایه‌دارانه و با چشم‌اندازی رهایی‌بخش؛ کاری در محتوا و مضمون، نظری و در ماهیت، سیاسی؛ فعالیتی در فاصله و در تمایز روشن با کار آکادمیک از یک‌سو و ژورنالیسمِ سیاسی از سوی دیگر، فارغ و مبرا از انکار اهمیت و ضرورتِ هردوی این حوزه‌ها؛ مدعیِ دقت و انسجام و نظم «علمی» و «حرفه»ای و متعهد به تشخص و صراحت سیاسی، رو در روی درنده‌خویی و انسان‌ستیزیِ ستم سرمایه‌داری، چه در پیکر رژیم حاکم بر ایران و چه در قالب نظام ویرانگر سرمایه‌ی جهانی...

🔸 ادامه این نوشتار را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-Mm

📝 کارنامه‌ی یک‌ساله‌ی مقالاتی که در «نقد» منتشر شده‌اند، در مجموعه‌ی «سالنامه‌ی نقد» گردآوری شده‌است و در دسترس قرار دارد.

#نقد #نقد_اقتصاد_سیاسی #نقد_ایدئولوژی #نقد_بتوارگی

👇🏽

🖋@naghd_com
naghd-year-book-1397.pdf
17.7 MB
🔸 در اسفند ماه 1397 سایت «نقد» یک‌ساله می‌شود...

🖋 در تجربه‌ی زیست یک‌ساله‌ی «نقد»، سیاهه‌ی کاستی‌ها و خواسته‌ها آنقدر طولانی است که نیازی به بیان‌شان نیست، اما دست‌کم سه واقعیت ما را در گام‌نهادن به سالِ دومِ زندگی دلگرم می‌کند: یکم) پرخواننده‌ترین مقالاتِ «نقد» مقالات نظری در حوزه‌ی نقد اقتصاد سیاسی بوده‌اند؛ دوم) بیش‌ترین آثار منتشرشده را خوانندگان و علاقمندان به نقد و «نقد» ترجمه و تألیف کرده‌اند؛ و سوم و مهمتر از همه) آنجاکه به مسائل مبارزه‌ی سیاسی و طبقاتی پرداخته‌ایم، زنجیره‌ی میانجی‌ها بین متن و رویداد آشکار و ملموس بوده‌اند.


👆🏽👆🏽👆🏽

⬅️ «سالنامه‌ی نقد»، کارنامه‌ی یک‌ساله‌ی مقالاتی را که در «نقد» منتشر شده‌اند، می‌توانید در این فایل پی‌دی‌اف ببینید.


#نقد #نقد_اقتصاد_سیاسی #نقد_ایدئولوژی #نقد_بتوارگی

🖋@naghd_com
▫️ یک آکسیون، یک تحلیل

🔹 در تحلیل آکسیون روزِ کارگر 1398

فرهاد خلیلی – پوران کمالی

27 می 2019

🔸 آنچه در این یادداشت به آن پرداخته خواهد شد نه دفاع از ضرورت هر شکلی از آکسیون به طور کلی است و نه دفاع از حضور همیشگی خیابانی برای مناسبت‌هایی نظیر روز جهانی کارگر؛ این تحلیلی است که به میانجی یک امر مشخص می‌کوشد تا پرتوی بر بحث‌های عام شکل گرفته پیرامونش بیافکند.

🔸...شرایط مذکور، بار دیگر به دو پرسش قدیمی در بین فعالان چپ دامن زد:

- در وضعیتی که احتمال سرکوب گسترده کاملا مشهود است، آیا پرده‌برداری علنی از ظرفیتِ نیروها و تشکیلاتی که برای به بار نشسته شدن‌اش تلاش بسیاری صرف شده، حتی در صورتِ بلند شدن صدایی که برای مدتی جامعه را تحت تأثیر قرار دهد، کاستن از امکانِ تداوم و پیوستگی نبرد نیست؟ آیا نباید به نفعِ یک افقِ انقلابی، مبادرت به «حفظ خود» کرد و سطح تئوریک نیروها را بالا کشید؟ این به معنای دست شستن از سازماندهی و مبارزه عملی نیست، بلکه استفاده از ظرفیت‌های سازماندهی و آگاهی به هنگامِ «شرایط انقلابی» است و نه زودتر از آن.

- بینش استوار بر «تعرض نکردن»، «حفظ خود» و «انتظار برای لحظه‌ی مناسب»، متافیزیکی را در خود حمل می‌کند که اگرچه «انقلابی در گفتار» باقی می‌ماند اما در عمل پذیرنده‌ی «سلطه‌ی پیش‌رونده‌ی نظام حاکم» است. در این رویکرد نکته‌ای که مغفول می‌ماند این است که نظامی که قصد تبیین انقلابی آن و نیز سازماندهی به قصد نفی‌اش را داریم، منتظر نمی‌نشیند تا ما مرحله به مرحله قدرت‌اش را از آن سلب کنیم؛ بلکه او نیز مشغول بازسازی، افزایش توان خود و همچنین عقیم‌سازی ظرفیت‌های تهدید‌کننده‌اش می‌شود. به این ترتیب «حفظ خود» تنها در کنار «تعرض کنیم» است که معنا می‌یابد.

🔸 ببینیم بالفعلی‌ها و بالقوه‌گی‌های اعتراضی درونِ جامعه‌ی معلمان، کارگران، دانشجویان و زنان را ذیل عنوان «جریان» فهمیدن، دقیقا یعنی چه؟ وقتی می‌گوییم «جریان» و نه «جنبش» یا «سازمان» از چه حرف می‌زنیم و چرا از چنین عنوانی استفاده می‌کنیم؟ «جریان» اشاره به جمعیت‌های فعال و مایل به سازماندهی در درون این جماعت‌ها دارد که به سبب هنوز یکی نبودن درک و دریافت‌شان از هدف و ابزارهای مبارزه، به شیوه‌ای سیال، گاه پیش‌رونده و گاه شکننده در کنار یکدیگر قرار گرفتند. در دل این جمعیت‌های فعال، افراد نزدیک بهم می‌توانند در هیأت یک سازمان یا گروهی با اهدافی مشخص شکل بگیرند و از ظرفیت‌های جریان‌شان بهره ببرند؛ و از بهم پیوستن جریان‌های درون یک جماعت (مثلا کارگران) به واسطه‌ی منافع مشترک و مبارزه برای آن، «جنبش»ی می‌تواند به‌طور مقطعی شکل بگیرد. نگاهی به مبارزات برآمده از دل این جماعت‌ها گواهی می‌دهد که می‌توان به اعتبار شعارها، حضور‌های مستمر در صحنه (گیریم با ضعف و قوت‌هایی) و تحلیل‌های‌شان، «جریان‌»هایی را درون‌شان شناسایی کرد و سپس بر بستر مسئله‌ی «چشم‌انداز تاریخی» به محک آن‌ها نشست...


🔹متن کامل این یادداشت را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-U3

#فرهاد_خلیلی #پوران_کمالی
#مبارزه_طبقاتی #جنبش_کارگری
#نقد_اقتصاد_سیاسی #نقد_ایدئولوژی

👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ ذات، پدیدار، فرانمود
▫️ دیالکتیک انتقادی ـ فصل سوم*

نوشته‌ی: کمال خسروی

8 ژوئن 2020

🔸 آیا در جامعه‌ی امروزی در سراسر جهان، نزد کمابیش همه‌ی اعضای جامعه، از دارا و ندار تا سرمایه‌دار و کارگر و بیکار و هنرمند و دانشمند تا هر فرد دیگر در هر جایگاه و مقامی، ادعا و تصوری «عاقلانه‌تر»، «واقع‌بینانه‌تر» و بنابراین «بدیهی‌تر» از این وجود دارد که: اکثریت قریب به اتفاق جامعه برای تأمین معاش خود درآمدی دارد، و این درآمد، سرچشمه و خاستگاه مشروعی؟ یکی کار می‌کند و مزدش را می‌گیرد؛ دیگری سرمایه‌ای دارد و سودش را می‌برد، چه از راه تولید محصولات، چه در تجارت و چه با وام‌دادن و دریافت بهره؛ و سومی زمینی دارد و از راه پولِ رهن و اجاره‌اش روزگار می‌گذراند. «عاقلانه»بودنِ این تصور و ادعا، «بداهت»ش و انطباق بی‌چون و چرایش با زندگی روزمره‌ی انسانِ امروزه چنان است که اعتبارش نه تنها برای امروز، بلکه به‌ناگزیر برای همه‌ی گذشته‌ی زندگی انسان و قطعاً آینده‌اش نیز صادق به‌نظر می‌رسد. چراکه نه؟ از قرار، این «طبیعت»، و «سرشتِ» نوع بشر است. اگر چون و چرایی هست، در تنظیم عادلانه‌ی تخصیص درآمدهاست و در تلاش برای تحقق شرایطی است که این عدالت در آن رعایت شده باشد: ثروتمندان باید خیّر و نیکوکار باشند، کارگران و تهیدستان باید بخت و امکان عروج به قشرها و طبقات دیگر را داشته باشند، عایق‌های بین قشرها و طبقاتِ اجتماعی باید عبورپذیر باشند، دستمزدِ کارِ شرافتمندانه باید پرداخت شود و صاحبان پول و زمین نباید از موقعیت‌شان «سوءاستفاده» کنند و نباید اجازه دهند بهره‌وریِ مشروع از پول و زمین‌شان به نزول‌خواری و «رانت‌خواری» بدل شود.

🔸 این «فرمانِ عقلِ سلیم»، بسا از قدرت و نفوذ به‌مراتب بیش‌تری از همه‌ی سرنیزه‌داران و چکمه‌پوشان برای حفظ رابطه‌ی ستم و سلطه در جامعه‌ی امروزی برخوردار بوده است و هست و بی‌حضور و سیطره‌ی آن، هیچ نیروی سرکوب‌گری تنها با اتکاء به اِعمال زور، امکانِ بقا ندارد.

🔸 تردیدی نیست که این، چهره‌ی واقعی و واقعیتِ انکارناپذیر زندگی انسان در جامعه‌ی سرمایه‌داری امروز است و نام‌ها و مقوله‌ها و مفهوم‌هایی مانند مزد و سود و بهره و اجاره، کاری جز بیان و بازتاب این واقعیت عیان و مشخص نمی‌کنند. این واقعیت مشخص دو ویژگی، یا در حقیقت یک ویژگیِ مضاعف، دیگر نیز دارد: از یک‌سو «شکلِ درآمد و سرچشمه‌های آن در مناسبات تولید سرمایه‌دارانه»، «بتواره‌ترین شکل بیان» این مناسبات است، زیرا «هستی متعین آن‌ها، چنان‌که در رویه‌ی بیرونی [واقعیت] پدیدار می‌شود، از پیوستار پنهان این مناسبات و از حلقه‌های میانیِ میانجی‌گر گسلیده است» ...و از سوی دیگر «سطحی‌ترین و انتزاعی‌ترین سپهر فرآیند تولید بورژوایی است.» ... یعنی، آنچه واقعیت مشخص است، در عینِ بداهت و عاقلانه‌بودن، بتواره‌ترین، و در عینِ مشخص‌بودن، مجردترین است. بنابراین روش نقد اقتصاد سیاسی که بازنمایی شیوه‌ی تولید سرمایه‌دارانه را حرکتی از مجرد به مشخص، از عام‌ترین مقوله‌ها به‌سوی مشخص‌ترین مقوله‌ها تعریف می‌کند، باید بتواند واقعیت مضاعف و متناقض بداهت و بتوارگی و هم‌هنگامیِ مشخص‌ترین و مجردترین مقوله‌ها را نیز تبیین و نقد کند.

🔸 هر روایتی از این روش که در حصار دوگانه‌های ذات/پدیدار و درونی/بیرونی محبوس باشد... در حل این معضل ناتوان خواهد بود... تنها هستی‌شناسیِ اجتماعیِ این موضوع ویژه از چنین توانی برخوردار است و مقوله‌ی شیوه‌ی وجود می‌تواند در این زمینه راه‌گشا باشد. در این‌جا حلقه‌ای مفقود و مقوله‌ای غایب است که بدون لحاظ ‌کردن آن و به‌ویژه بدون تعیینِ جایگاهِ آن، چنین تبیین و نقدی ناممکن است. بدون این مقوله نه روش نقد مارکسی می‌تواند اعتبار ویژه‌اش را احراز کند و نه آن تبیین می‌تواند از عهده‌ی نقد اقتصاد سیاسی برآید. این مقوله‌ی غایب، به‌مثابه شیوه‌ای وجودی از سازوکار ارزش و سرمایه، «فرانمود» است.

پیش از آن‌که به ارزیابی جایگاه و نقش این مقوله‌ی مهم در نقد اقتصاد سیاسی مارکسی بپردازیم، خالی از فایده نیست که برای پرهیز از ابهامات غیرضروریِ ناشی از اصطلاحات و معادل‌هایی که به‌کار می‌بریم، بر اصطلاح «فرانمود» مکث کوتاهی داشته باشیم...

🔹 *‌ متن کامل این مقاله، که فصلی‌ست از کتابی در دست تألیف توسط کمال خسروی پیرامون دیالکتیک انتقادی و روش نقد را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-1uK

#کمال_خسروی
#فرانمود #نقد_اقتصاد_سیاسی #نقد_ایدئولوژی #نقد_بتوارگی #شیوه‌_وجود
👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ نقد روشنگری: هشت برنهاد

نوشته‌ی: نوربرت تِرِنکْله
ترجمه‌ی: کمال خسروی

29 اوت 2020

🔸 اگر نه پیش‌تر، دست‌کم از زمان انتشار «دیالکتیک روشنگری» رویه‌ی پُشتین و غیرعقلایی سکه‌ی خردِ روشنگری را می‌شناسیم. هورکهایمر و آدورنو خاستگاه این غولِ دوچهره را ناکامی در برکنده‌شدن از طبیعت می‌دانند. خردِ عقلایی مدرن، که زادگاهش را اینان به یونانِ باستان منسوب می‌کنند، به اعتبار اینان برای چیره‌شدن بر هراس از قدرت‌های طبیعت و برای تمایز‌یافتن از اسطوره پای گرفت، اسطوره‌ای که آن‌زمان، به‌نوبه‌ی خود بازنمایاننده‌ی نخستین شکل از رویارویی و مدارا با همان ترس‌ها بود. اما، درحالی‌که اسطوره هنوز رگه‌هایی از همراهی و همنوایی با طبیعت و قهر و غضب‌هایش را می‌پذیرد، روشنگری بازنمایاننده‌ی مرزکشیِ روشنی با طبیعت است. پای‌گیری و پیدایشِ فردِ باخودهمانِ عاقل استوار است بر انکار اسارت در طبیعت و دقیقاً همین انکار، سرچشمه‌ی قهر و خردستیزی، همانا شالوده‌‌ریز رویه‌ی تاریک روشنگری است‌ که هرلحظه امکان بروز و سربرآوردن دارد. خطر بنیادین در بازگشت قهرآمیزِ امرِ واپس‌زده‌شده نهفته است. از همین‌رو، روشنگری و جامعه‌ی استوار بر آن، اموری ناشفاف باقی می‌مانند. نخست آنگاه که افراد و جامعه به تأمل پیرامون امر واپس‌زده‌شده بپردازند و آنگاه که آشتی‌ای با طبیعت درونی و بیرونی صورت پذیرد، روشنگری به کمال خواهد رسید.

🔸 اینک، اگر به خردِ روشنگری به‌سانِ همان چیزی نگاه کنیم که هست، همانا شکلی از تأمل تاریخاً مشخص و ویژه‌ی عصر سرمایه‌دارانه‌ی مدرن، آنگاه نه تنها تاریخِ شالوده‌ریزی و سامان‌پذیری‌اش، بلکه دیالکتیکِ درونی‌اش، آن هم به‌شیوه‌ای متفاوت با آن گونه که هورکهایمر و آدورنو دیده‌اند، نمایان می‌شود. جدایی و متمایزشدنِ قهرآمیز از طبیعت و داعیه‌ی سلطه بر طبیعت (یا بر آنچه به‌منزله‌ی طبیعت پدیدار می‌شود) درواقع وجوه وجودی‌ای بنیادگذار یا شالوده‌ریزند. اما این جدایی و متمایزشدگی از طبیعت در آغازه‌ی هرگونه اندیشه‌ورزی و تأملِ خردمندانه به‌طور اعم قرار ندارد، بلکه نخست با زایش جامعه‌ی بورژوایی پای می‌گیرد. وحشت از طبیعت، در بنیاد خویش برای برپایی سازواره‌ای از خرد است که می‌خواهد اندیشه‌ورزی را به فعالیتی ناب، بی‌پیکر و عاری از حس تقلیل دهد (دکارت، کانت). اما این تقلیل بیان جدایی و تمایزیابیِ آغازین از طبیعت نیست، بلکه از سمت‌وسوگرفتنِ میانجی‌گریِ اجتماعی به طرفِ اصل انتزاعیِ ارزش و کار مجرد منتج شده است. به‌عبارت دیگر، روشنگری، طبیعتی تهدیدآمیز را «اختراع» می‌کند که جدایی و تمایزیابی از آن گریزناپذیر است؛ اما این «اختراع»، خود نمایانگر کنشی است ناآگاهانه [و نه آگاهانه یا پیشاپیش طراحی‌شده]. در اینجا منظور به‌هیچ‌وجه فقط «طبیعتِ بیرونی» نیست که به‌میانجیِ تکنیک قابل استفاده می‌شود و از ریخت می‌افتد. برای سامان‌یابیِ سوژه‌ی (به‌لحاظ ساختاریْ «مردانه»ی متعین) مدرن مهم‌تر از هرچیز نبرد قهرآمیز علیه «طبیعت درونی» است، همانا علیه درماندگی و گرفتاربودنِ پیشینی و آغازین در چفت‌وبستِ برخی حسیات. این طبیعت درونی انشقاق می‌یابد و به مثابه‌ی «دیگری»، ساخته و برپا می‌شود: «زنان» و «اقوام طبیعی» یا «وحشیان»، و در این «دیگران» است که آن طبیعتِ دوم، هم‌هنگام آرمانی و تحقیر، ستایش و رزمیده می‌شود. در این معنا، تبعیض جنسی و نژادپرستی [سکسیسم و راسیسم] به‌نحوی جدایی‌ناپذیر با سامانه و سازواره‌ی سوژه‌ی روشنگری گره خورده‌اند...

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-1GQ

#نوربرت_ترنکله #کمال_خسروی
#نقد #نقد_ایدئولوژی #کار_مجرد #روشنگری

👇🏽

🖋@naghd_com
naghd-year-book1399-L.pdf
35.4 MB
🖌 در نقد بخوانید

کارنامه‌ی سال سوم ما:
«سالنامه 1398-1399»


#سالنامه #نقد
#نقد_اقتصاد_سیاسی #نقد_ایدئولوژی #نقد_بتوارگی

🖋@naghd_com
🔸 سالنامه‌ی «نقد»: 1399 - 1398

130 تالیف و ترجمه در نزدیک به 2000 صفحه؛ پیرامون نقد اقتصاد سیاسی، نقد بتوارگی و نقد ایدئولوژی. با آثاری از:

جعفر ابراهیمی، سروناز احمدی، مژده ارسی، حسن آزاد، افتخار، عرفان آکتان، مهرداد امامی، فریدریش انگلس، مهمت اوفوک توتان، باریش اونلو، دیوید ایدن، تری ایگلتون، تیتی باتاچاریا، فرنگیس بختیاری، دانیل بن‌سعید، پل بِرکت، نارین بغدادلی، جان بلامی فاستر، اشتفان بورنوست، مگان بودت، مارسل بویس، م. بیگی، رولاند بوئِر، تارا بهروزیان، کاووس بهزادی، کوستاس پاپی‌آنو، لئو پانیچ، ناصر پیشرو، نوربرت ترِنکْله، دنیل تیلور، سارا جفی، فرزانه جلالی، برونو جوسا، مینسون جی، پرش چاتوپَدهیای، جوزف چونارا، لیلا حسین‌زاده، حسن حکیمیان، کمال خسروی، یاشار دارالشفاء، لونت دولِک، حنا رحیمی، سمیه رستم‌پور، فرنوش رضایی، مایکل روبرتز، درن روسو، علی رها، آزاده ریاحی، کیومرث زمانی، ینگار زولتای، دهقان زهما، آلفردو سادفیلو، دِرِک سایر، شان سایرز، خوزه لوئیس سیفونتس، آرش سیفی، رضا شادمان، جلیل شکری، یوجین شول‌کیند، عباس شهرابی فراهانی، بهرام صفایی، ساسان صدقی‌نیا، شیوا طبری، دلشاد عبادی، نادیه العلی، محمد غزنویان، بهروز فراهانی، اسکار فیشر، نوید قویدل، آلن کاترل، م. کاز، دبلیو. پل کاک‌شات، لاورنس کرادر، کارل کرش، ال کمپل، ایزابل کیسر، فیلیپ جی.کین، لوتار گالو برگمن، واسیلیس گرولیوس، روی ریچارد گرینکر، سونیا گواجاجارا، کیان محمدی، علی مسیو، دیوید لایبمن، مایکل ای. لبوویتز، جنیفر لموس، رونالد لو، جرج لوکاچ، ارنست لوهوف، پل ماتیک (پسر)، کارل مارکس، جمال محبوب، سیاوش محمودی، حسن مرتضوی، یحیی مرادی، ساندرو مزادرا، میلا مسافر، عادل مشایخی، البرز مشیری، م. رضا ملکشا، ارنست مندل، کریم منیری، پاتریک مورای، منصور موسوی، ریچارد مولر، امی نامدار، زهره نجفی، آنتونیو نگری، دانیل نوبولد، مارتین نیکلاوس، کامران نیری، سهراب نیکزاد، مگنوس نیلسون، حمیدرضا واشقانی فراهانی، کارلو ورچه‌لونه، فرد وستون، اریک جی. هابسبام، هوشنگ هادیان، مایکل هارت، یوئن ینگ، پیتر هیودیس، الیس یلدیریم.


https://t.me/naghd_com/534

🖋@naghd_com
🔹 نوشته‌های دریافتی 🔹

▫️ ایدئولوژی «باید و نبایدهای» سنتی چپ

نوشته‌ی: فرنگیس بختیاری

10 مارس 2021

🔸 ۴ دهه قبل، چپِ رفرمیسم در مناظره‌‌ها با مقامات جمهوری اسلامی، نمایندگانِ جدید هژمون را تطهیر و بنا به‌سرشت دموکراسی پارلمانی، با سازش در بستری از خون، زیر سایه مبارزهِ «ضدامپریالیستی»، بقایش را در کنار و نه مقابل حاکمان سلطه تضمین کرد. سپس، در پروسه سلبِ مشروعیت از حاکم، به‌تبارش به نام حزبِ باد وفادار ماند و با جداکردن سیاست داخلی و خارجی ضد انقلاب، همراهی با باورهای مردم را به‌مدد مبارزه «عدالت‌خواهی»، زینت‌بخش«انقلابی‌گری» خود کرد. در مقابل چپ نجات‌یافته از گرداب خون دهه ۶۰، اکثراً در انزوایی محفل‌گونه (داخل و خارج کشور) و ضدیت با غاصبان انقلاب و حامیان شرقیش، به نفی مدام (و نه نقد) باورهای مردم پرداخت و از قلمرو پراتیک نه فقط فیزیکی که ذهنی هم دور شد. لذا وقتی در دهه ۹۰ با تکیه به ریزش آن باورها به میدان عمل (بیشتر رسانه‌ای) پا گذارد، هنوز در اسارت باورهای خود، قادر به هضم و درک فعالان سیاسی جدید نبود. در جزر و مد پراتیک این دهه، برخی باورهای آنها ترک برداشت و برخی الزاماتی که برای سنجش یک فعال سیاسی برای خود ساخته بودند تغییرکرد. اما همچنان یک باور به‌زیست خود ادامه داد اینکه آنها «روشنفکر آگاه» هستند و می‌توانند با «تئوری انقلابی» به «روشنفکر ناآگاه» به کارگران و به همه فرمان دهند!! یا جهت کاربست فرمان‌های خود در پراتیک، هسته مخفی، محفل یا گروه بسازند و بیانیه و رهنمود صادر کنند. تلاش صادقانه و ایثارگرانه فعالان سیاسی دیروز، حتی انتقال تجربه بازماندگان آنها، هر چند با هدف و نیت پیوند تئوری و عمل بوده است، اما ناخواسته بر مبانی ایدئولوژیک جدایی تئوری و عمل به زیست خود ادامه داده‌است، زیرا به جای نقد انتزاعات عینیت‌یافته بین مردم (نقد ایدئولوژی‌های مفصل‌بندی‌شده در پراتیک) با ‌صدور فرامین چه‌بایدکرد و چه نباید کرد، داس خشم طرد و نفی دشمن طبقاتی و سازشکاران را تیز کرده است. امری که در حضور ۱۰۰ ساله تفکر چپ در ایران و در الاکلنگ چپ رفرمیست و انقلابی، پیوسته بازتولیدکننده شور انقلاب در مقابل رفرم بوده است. بدون آنکه به نهادین‌شدن آکاهی انتقادی بیانجامد.

🔸 مقوله مخفی‌کاری و علنی‌کاری چپ در ۱۰۰ سال گذشته، ریشه در نگرش وی به رابطه‌ی روشنفکران و کارگران یا رابطه‌ی تئوری و پراتیک قرار دارد. سنگ محک آن: «دیالکتیکِ انتقادیِ نهادین‌شده‌ی تئوری و پراتیک است که پیکریافتگیِ سیاسی و سازمانیِ دیالکتیکِ گُسست و پیوستگیِ سپهر اندیشه و سپهر کردار است». ایدئولوژی‌هایی که این دیالکتیک را نادیده می‌گیرند در دو بعد افراط و تفریط بر تناسب فعالیت سیاسی به صورت مخفی یا علنی اثر گذاشته و ایدئولوژی بایدها و نباید‌های مخفی‌کاری را بازتولید می‌کند.

🔸 در جنبش کنونی ما ظرفیت‌های عظیمِ عینی و پراتیکی وجود دارد که به عنصر روشنفکر این امکان را می‌دهد، از نقش و ماهیت روشنفکرانه خود حرکت کند و در جایگاه اجتماعی خود، راهبری آزادانه، آگاهانه و دمکراتیک در یکی از فرآیندهای زندگی اجتماعی را تجربه کند. این راهبری که از جدایی تئوری و پراتیک حرکت می‌کند برای حفاظت خود از وابسته‌شدن ایدئولوژیک‌ به بورژوازی فقط با تمرکز بر «نقد ایدئولوژی به‌طور اعم و نقد ایدئولوژیِ بورژوایی و بتوارگیِ کالایی به‌طور اخص» قادر به پیش‌برد پروسه بازیافت یگانگیِ کارگران و روشنفکران و آغازی برای نهادین‌شدن آگاهی انتقادی یا سازمان‌های چپ خواهد بود. نقش راهبُردی روشنفکر به‌طور اعم در فرآیندهای زندگی اجتماعی امری گریزناپذیر و ضروری است. اما اگر این نقش آگاهانه با نظریه‌ی نقاد بطور اخص همراه نباشد، خود مفصل‌بند رابطه سلطه‌ و تابع حضور همه‌گیر و گسترده ایدئولوژی بورژوایی و نهادهای سیاسی آن خواهد شد و مثل صد سال گذشته در الاکلنگ انقلاب و رفرم یا شکست خونین می‌خورد، و یا با جذب‌شدنِ بطئی و خزنده در درون ایدئولوژی بورژوایی و گفتمانی آکادمیک و رسانه‌ای آن، سازشکاری و رفرمیست را بازتولید خواهد کرد.

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-23N

#فرنگیس_بختیاری #مارکسیسم
#نقد_ایدئولوژی #چپ_انقلابی #روشنفکران

👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ نقدِ ایدئولوژی «رسمی» و «غیر‌رسمی»‏
بخش نخست: هویت‌‌بخشی کارگران، مشروعیت‌یابی‌ دولت مدرن

نوشته‌ی: فرنگیس بختیاری

‏18 نوامبر 2021‏

🔸 امسال کارگرانِ «غیر رسمی» نفت، گاز و پتروشیمی یا کارگرانِ «ارکان ثالث»با کمپین اعتصاب و اعتراض، ره‌آورد ‏مهمی در راستای اتحاد طبقه کارگر داشتند. کمپین ۱۴۰۰ در‌ادامه‌ی اعتراضات موردی سال ۱۳۹۶ و کمپین ۴۰روزه سال ‌‏۱۳۹۹ علاوه بر اعتراض به‌سطح ‌دستمزد و مزایا، موقعیت چندگانه خرید نیروی کار به‌خصوص هویت‌های «رسمی و ‏غیر‌رسمی» را مطرح کرد، کارگران «رسمی» را به‌حمایت طلبید و با نامه‌های متعددِ جمعی، دولت را در پاسخ به‌‌چرایی ‏تفاوت‌نهادن بین کارگرانِ شرکتی ‌ـ پیمانکاری و دولتی در شغل مشابه، به چالش کشید. کارگرانِ «ارکان ثالث» با دست‌گذاردن ‏بر دردِ مشترک، موفق شدند بیش از صدهزار کارگر را در حوزه‌های پراکنده انرژی متحد کنند. توان خودگستر و وحدت‌بخش ‏سریع این کمپین، دولت را وحشت‌زده کرد و به‌ تمکینِ به حداقلی از خواسته‌های مالی کارگران واداشت. خودگستری این ‏اعتراضات در حوزه انرژی: 1) به‌طور اعم ناشی از پراتیک‌های اجتماعی- اقتصادی‌ است که از دهه ۷۰ در فرآیند گذارِ ‏تصدی‌گری دولت ــ ‌مالکیت کارخانجات و اجرای خدمات عمومی ‌ــ به‌‌مدیریت این خدمات، «شغل ثابت» بخش عمده‌ای از ‏کارگران را سلب و امنیت شغلی آن‌ها را به‌شدت تحت تاثیر قرار داد، به‌طوریکه در پایان دهه‌‌ی ۹۰، بی‌ثبات‌کاری به‌جز ‏در«مشاغل حاکمیتی» و اقلیتی از ‌کارکنان واقعی دولت‌، عمومی شده‌ بود.2) ولی به‌طور اخص ناشی از بحران هویت در ‏کارگرانی است که کارفرمای آن‌ها «غیر‌دولتی» است اما هم‌چنان زیر نظر و در جغرافیای دولت کار می‌کنند. در این کمپین ‏خشم‌ خودآگاهانه‌‌ی بخشی از کارگرانِ حوزه نفت به‌صورت مصاحبه، پلاکت‌نویسی، نامه به‌دولت و نیز فعال‌شدن در گروه‌های ‏مجازی متعدد به شفاف‌سازی هویت‌‌های مختلف کارگری انجامید و گفتگو پیرامون اشکال مختلف خرید نیروی کار ــ‌ از ‏رسمی، غیر‌رسمی، شرکتی، پیمانکاری، حجمی، غیر‌حجمی، کارجایگزین و… ‌ــ را وارد گفتمان مسلط و غیر‌مسلط جامعه و ‏رسانه‌ها کرد.‏

🔸 مبارزات کارگران ایران در ‌دو دهه‌ی گذشته هر بار با رشد‌ پلکانی و نامحسوسِ خواسته‌ها، اوج گرفته، اما و متاسفانه وارد ‏داربست‌هائی شده است که آگاهی سوسیالیستی را به‌بند کشیده‌‌اند. این داربست‌ها عموماً ریشه در قانون و باور کارگران دارد. ‏باورها چنان عمیق‌اند که کارگران در غیاب گفتمان بدیل، حتی وقتی که قانون جدیدِ خودْ ویران‌کننده منشاء باورها در قانون ‏قدیم می‌شود، به‌سختی مقاومت می‌کنند. باور کارگران هفت تپه به‌مدیریت دولتی و احیای آن، نمونه مشخصی از این موقعیت ‏بود. امسال در کمپین ۱۴۰۰، یکی از مهم‌ترینِ این داربست‌ها در انشقاق کارگران، وارد حوزه‌ی اعتراض، بحث و انتقاد ‏کارگران پیمانکاری، شرکتی و پروژه‌ای شده است: هویت‌های «رسمی و غیر‌رسمی»؛ البته نه ‌به‌نام ایدئولوژی. اما تحت هر ‏عنوانی که باشد چه «غیر‌رسمی»ها، چه تفاوت کارگرانِ «رسمی و غیر‌رسمی»، چه به‌ حمایت طلبیدن کارگران «رسمی» یا ‏هرعنوان دیگر، اطلاق «رسمی و غیر‌رسمی»، انتراعی است که از زمان ورود به قانون و استقلال‌یافتن در جامعه تا امروز ‏بر‌فراز یک قرن تغییر و تحول در روابط اجتماعی حضور و هستی خود را حفظ کرده،‌ به‌ کارگران هویت‌ بخشیده، به نهاد ‏دولت مشروعیت داده و شاخ و برگ‌هایش را در هویت‌های دیگر کارگران تا امروز گسترانده‌است. اگر امروز کارگرانِ دارای ‏هویت‌ِ «رسمی و غیر‌رسمی» سابق از دولت رانده شده‌اند و با انتقال یا استخدام در شرکت‌های «غیر‌‌دولتی» خود را «ارکان ‏ثالث» می‌نامند، از آن‌جهت است که به هویتِ فعلی خود تردید دارند. آن‌ها نهاد آن هویتی را که شرکت دولتی بود از دست ‏داده‌اند، اما هنوز باورهای‌شان پابرجاست و نیاز به‌امکانات شغلی بهتر، توهمِ بازگشت به آن ‌نهاد را برای کارگران، واقعی ‏کرده است. درخواست‌های مکرر «تبدیل وضعیت»، از باورهایی خبر می‌دهد که بین دولت و بخش خصوصی در برزخ ‏هویت به‌سر می‌برند.‏

🔸 وظیفه‌ی این جستار، همگامی با کارگران «ارکان ثالث»، در نقد هویت‌های کارگریست. این نقد با دریافت تاریخی از فراز ‏و نشیبِ تسلسل قوانین استخدامی یک قرن گذشته در بخش عمومی و بخش خصوصی پیش می‌رود. وارد ماده‌ها، تبصره‌ها و ‏بخشنامه‌ها می‌شود تا نشان دهد قانون، ابزار حافظ روابط سلطه‌ی طبقاتی و زادگاه هویت‌های مختلف کارگران بوده و هست و ‏خواهد بود، و سرشت سلطه‌گر آن، بایدها و نبایدها، الزامات و دستورها، تعیین تکلیف‌ها و محدودکردن‌ها، این هویت‌ها را مدام ‏بازتولید می‌کند. قدیمی‌ترین آن‌ها، هویت «رسمی و غیر‌رسمی» است که در مشروعیت دولتِ مدرن ریشه دارد.

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-2CB

#فرنگیس_بختیاری #نقد_ایدئولوژی #جنبش_کارگری #دولت_مدرن


🖋@naghd_com
▫️ مارکس و مقولات بنیادین نظریه‌ی جامعه‌شناختی
▫️ یادداشت‌هایی از تِرم تابستانی
1962

نوشته‌ی: آدورنو- بَکهاوس
ترجمه‌ی: کمال خسروی

18 ژانویه 2022

📝 توضیح مترجم: تئودور آدورنو ُنه سال پس از پایان دوران تبعید در آمریکا و بازگشت به آلمان، بار دیگر در سال 1957 کرسی استادی را در دانشگاه فرانکفورت احراز کرد. درس‌های او در ترم‌های تابستانی از سال 1960 به‌بعد، با عنوان «فلسفه و جامعه‌شناسی» دربردارنده‌ی اندیشه‌های اصیلی در قلمرو نظریه‌ی انتقادیِ مکتب فرانکفورت‌اند. متن زیر، حاصل تندنویسی‌ها و یادداشت‌های هانس‌– گئورگ بکهاوس، یکی از شاگردان آن زمان آدورنو، از درسی در سال 1962 است. بکهاوس این یادداشت‌ها را به‌عنوان ضمیمه‌ی کتاب مهم و اثرگذارش «دیالکتیک شکل ارزش» (1997) منتشر کرد. برداشت‌های بکهاوس و گفته‌های آدورنو در این متن، بی‌گمان از استحکام و انسجامی همانند متون تالیفی هیچ‌یک از این دو اندیشمند برخوردار نیستند، اما بیان اندیشه‌های آنان در عین اختصار و سادگی، و از این رو، نابسندگی، زبان و بیانی گویاتر از نوشتارها و جستارهای دیگرشان دارد و درجای خود شایسته‌ی تامل است.

▪️از متن مقاله:

🔸 درباره‌ی «نام‌گرایی اجتماعیِ» پوپر: نزد او مقوله‌ی قانون در سکوتی تأییدآمیز برابر نهاده می‌شود با قاعده‌مندیِ رویدادهای مکرر. درحالی‌که در حقیقت غرض از مقوله‌ی قانون، ثبت روالی معین در ساختار آن است. برای تحصل‌گروی [Positivismus]، منجمد و متجسدکردنِ تقسیم حوزه‌ی علوم و از این‌طریق، انکار تعریف اخیر از مقوله‌ی قانون نیز، امری است بنیادین؛ و این‌که پوپر استدلال می‌کند که علمِ تاریخ توانایی سنجش مقوله‌ی قانون را ندارد، دقیقاً از همین‌روست. این‌جا علم تاریخ منزوی می‌شود. مارکس به «اقتصادگرایی» [اکونومیسم] متهم می‌شود. آدورنو: پیوستارهایی فکری وجود دارند که خود را چنان قائم به‌ذات می‌کنند که اگر بدون ملاحظه‌ی جوانب دیگر فقط به علت‌های اقتصادی تقلیل داده شوند، از «مارکس» یک «مورکس» می‌سازند. مسئله بیش‌تر بر سر این است ــ وظیفه‌ی ما هم همین است ــ که برای قائم به‌ذات‌شدنِ پیوستارهای فکری شرایطی را عرضه کنیم که به چنین قائم به‌ذاتْ شدنی راه می‌برند. خودِ قائم به‌ذات‌شدن را باید از جنبش پویای [Dynamik] اجتماعی مشتق کرد. پوپر، مارکس را به «ذات‌گرایی» متهم می‌کند. مارکس اگر زنده بود پوزخندی می‌زد و خود می‌خواست در زمره‌ی نام‌گرایان باشد (زیرا او بود که می‌خواست هگل را از سر، روی پا قرار دهد.) با این‌حال مایلم بگویم که مادام که نزد مارکس آن‌دسته از مقولات ساختاری که بدون آن‌ها چندین چهرگیِ جامعه قابل اندیشیدن نیست، قائم به‌ذات‌اند، حق با پوپر است، درحالی‌که می‌دانیم پوپر در اساس نظریه‌ستیز است. در آن لحظه که از قائم به‌ذات‌بودگیِ مقولات چشم‌پوشی شود، امکان نظریه انکار شده است. به‌جای نظریه، آن‌گاه این خواسته می‌نشیند که جامعه‌شناسی به‌عنوان آژانس خبریِ جامعه باید داده‌هایی کاملاً سازمان‌یافته فراهم آورد که هریک به‌نوبه‌ی خود به‌کار پراکسیسِ حاکم می‌آیند.

🔸 هسته‌ی دیالکتیک این است: سرمایه‌داران مجبورند در تلاش برای انباشت ارزش اضافی باشند. برای دست‌یابی به این هدف، آن‌ها به ناگزیر به این‌سو رانده می‌شوند که ماشین‌هایی بسازند و کار زنده را با کار مرده جایگزین کنند. اگر نکنند، در جنگ رقابت مغلوب خواهند شد. در این‌جا، یک وجه وجودی از سپهر گردش، بر سپهر تولید، که مقدم بر آن است، اثر می‌گذارد. اما از آن‌جا که سرمایه‌داران ناگزیر از انباشت سرمایه هستند، از این‌طریق شرایطی برای نیروهای بارآور فراهم می‌آورند که در قید و بندهای اقتصاد سرمایه‌دارانه نمی‌گنجند. از این‌طریق، هم‌چنین پویایی‌ای پدید می‌آورند که علیه خودِ آن‌ها عمل می‌کند، بیش از پیش کار بیش‌تری زائد می‌شود و به این ترتیب شرایط بحران و تهدید دائماً فزاینده‌ی خودِ نظام فراهم می‌آیند. نظام برای آن‌که بتواند خود را حفظ کند، مجبور است دقیقاً چنان شرایطی را پدید آورد که به‌گونه‌ای فزاینده زیر پای امکانات خودِ نظام را خالی می‌کنند...

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-2Lq

#هانس_گئورگ_بکهاوس #کمال_خسروی #آدورنو
#ماتریالیسم_تاریخی #نقد_ایدئولوژی #نظریه‌ی_ارزش #دیالکتیک_انتقادی
👇🏽

🖋@naghd_com
Naghd_Book-1400-Final.pdf
16.9 MB
🖌 در نقد بخوانید

کارنامه‌ی سال چهارم ما:
«سالنامه ۱۳۹۹-۱۴۰۰»


#سالنامه #نقد
#نقد_اقتصاد_سیاسی #نقد_ایدئولوژی #نقد_بتوارگی

🖋@naghd_com
▫️ کارکرد ایدئولوژیک فرانمودها
▫️
ایدئولوژی امساک و پس‌انداز

نوشته‌ی: دلشاد عبادی

18 ژوئن 2022

🔸 فرایندهای روزمره همواره نتیجه‌ی کنش متقابل متغیرهای فراوانی در سطوح مختلف‌اند؛ نیروهای گوناگونی که در یک لحظه‌ی خاص گرد هم می‌آیند و یگانگی هر لحظه را رقم می‌زنند. کار علم همواره کشف الگوها و روندهایی عام از دل این لحظات خاص است و متعاقباً به همین دلیل، دستاوردهای آن در قالب قوانین «عام» همواره در تنشی با لحظات خاص قرار می‌گیرند. کار علوم انسانی در این میان دشوارتر است، چراکه هم تکثر متغیرهای خاص در آن‌ها بیش‌تر از علوم طبیعی است و هم الگوهای عام در آن ضرورتاً خصلتی علّی ندارند و هر آینه با خلق بستر و شرایطی نو ممکن است متحول شوند و تغییر یابند. با این ‌همه، و به‌رغم تمامی این ملاحظات، کار علم (حتی علوم انسانی) کماکان کشف یا پرده برداشتن از همین روندهای عام است که از خلال وقایعِ متکثر روزمره بروز می‌کنند. تمرکز صرف بر سیر این وقایع روزمره، دقیقاً به علت تکثر متغیرهای گوناگون و تجسم‌یافته در آن‌ها، همواره با این خطر مواجهه است که توجه ما را نسبت به این روندهای عام مخدوش سازد و چنین القا کند که گویی در هر مقطع، با لحظه‌ای سراپا نو مواجهیم، لحظه‌ای که به‌رغم پیوندهایش با گذشته، نتیجه و حاصل متغیرهایی جزئی‌تر، متکثرتر و احتمالاً اتفاقی‌تر است.

🔸 مثالی مشخص را در نظر بگیریم: برای کسی که روزانه در ایران فعلی مجبور به فروش نیروی کار خود است، عوامل تعیین‌کننده‌ی سطح دستمزد او و قدرت واقعی خرید این دستمزد حاصل متغیرهایی مشخص و انضمامی جلوه می‌کند. در سطح فردی، میزان مهارت و تخصص فرد (و متعاقباً تقاضای بازار برای این مهارت و تخصص)، سابقه‌ی کاری و تجربه و احتمالاً کمی بخت و اقبال در یافتن فرصتی مناسب برای کار در مؤسسه یا بنگاهی که حاضر باشد در ازای نیروی کارش او را به استخدام درآورد. در سطحی فرافردی نیز، متغیرهای گوناگونی در تعیین این دستمزد ایفای نقش می‌کنند: توان چانه‌زنی جمعی نیروی کار، برآیند نشست‌های سه‌جانبه‌ی تعیین دستمزد سالیانه، سطح کلی رونق و رکود اقتصاد که خود مشروط به مجموعه عواملی کلان‌تر است از جمله، ترکیب طبقاتی طبقه‌ی حاکم، تحریم‌های بین‌المللی، فقدان جذب کامل بازار ایران در بازار سرمایه‌ی بین‌المللی و… .

🔸 روند عامی که در پس تمامی این متغیرهای مؤثر در تعیین سطح دستمزد هر فرد و متعاقباً رفاه زندگی فردی او در جریان است، روندی چنان ساده و بدیهی است که همین بداهتش باعث پنهان ماندن و مغفول ماندنش می‌شود: جایگاهِ نیروی کار در فرایند تولید. فارغ از این‌که تخصص شما چیست، چه‌قدر سخت‌کوش هستید، در کدام کشور و در دل کدام منازعات بین‌المللی به دنیا آمده‌اید و … مادامی که نیروی کار خود را در ازای دستمزد می‌فروشید، پیامدهای این روندِ عام بر شما نیز تأثیر می‌گذارد. اما این‌که این پیامدها با چه شدت ‌و حدتی و از رهگذر چه میانجی‌هایی بر زندگی شما تأثیر بگذارد، دقیقاً برآیند تمامی آن متغیرهایی است که تنها به بخشی از آن‌ها اشاره کردیم.

🔸 اگر این‌ها همگی روندهای عام سرمایه‌داری‌اند و نه استثناءهای خاصی که از بد روزگار نصیبِ ما اهالی خاورمیانه و مشخصاً ایران شده است، آیا نباید در اعتبار روایت‌هایی شک کرد که مصرانه بر این پای می‌فشارند که تمامی این بحران‌ها و مشکلات نه حاصل سرمایه‌داری در معنای عام آن که حاصل تصمیمات اشتباه، ناکارآمدی و فساد رژیم سیاسی‌ای «ایدئولوژیک» (ایدئولوژیک در همان معنای مصطلح و روزمره‌ی آن که به تمامی اشکال حکومت سیاسیِ غیرلیبرالی اطلاق می‌شود) است؟ آیا محدود کردن انتقادات ما به این موارد «خاص» کماکان باقی ماندن در سطح همان فرانمودهایی نیست که جنگیدن با آن‌ها هیچ خللی بر سازوکارهای اصلی و عام سرمایه‌داری ایفا نمی‌کنند؟ همان‌گونه که نقدِ سطح فرانمودین آزادی به معنای انکار اهمیت آن نبود، نقدِ این درک فرانمودین از بحران‌های خاص نیز به معنای انکار آن‌ها نیست؛ به‌هرحال، تمامی این فرایندهای عام در قالب روندهایی خاصی بر ما جلوه می‌کنند از جمله همین ناکارآمدی‌ها، فسادها، تصمیمات «ایدئولوژیک» و… . نقد این درکِ فرانمودین از بحران‌ها به معنای نادیده گرفتن این عناصر خاص نیست، بلکه تلاش برای فرارفتن از آن و تشخیص روندهای عام در دل این عناصر خاص است.

🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-30V

#دلشاد_عبادی
#فرانمود #نقد_ایدئولوژی
#گروندریسه
#بتوارگی
👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ واکاوی «مزدبگیران»، پالایش «شاغلان»
▫️ هستندگی طبقه‌ی کارگر

نوشته‌ی: فرنگیس بختیاری

19 ژوئیه 2022

🔸 استمرار خیزش‌های اجتماعی دهه‌ی اخیر ایران که فاصله‌های آن‌ها به مرور کم می‌شود، جذر و مد دریایی طوفانی‌ست که سَر آرام‌شدن ندارد. در این خیزش‌ها، انسان‌ها با نقش‌ها و جایگاه‌های مختلف روبه‌روی هم صف‌آرایی می‌کنند. در یک سو، گارد سرکوب ناجا با ماسک و سیاه‌پوش، پاسداران، لباس شخصی‌ها، تک‌تیراندازان، رؤسایی نادیده در اتاق‌های ضد‌گلوله و… در سوی دیگر کارگران و بیکاران، خانواده‌ی آن‌ها، بازنشستگان، مستمری‌بگیران و حتی خُرده‌سرمایه‌داران بازار که تا دیروز مردد بودند، اکنون در وحشت از سقوطی گریزناپذیر خطر را به‌جان می‌خرند و مغازه‌شان را تعطیل می‌کنند. آن‌چه در این صف‌آرایی‌ها، قدرت سیاسی را در داخل به‌وحشت انداخته است، چنان‌که فعالان را فله‌ای دستگیر و در همان حال مهره‌های امنیتی خود را قربانی می‌کند یا قدرت سیاسی سرمایه جهانی را به دریوزگی ادامه‌ی مذاکرات می‌کشاند تا سرکوب‌گر اعظم را در خاورمیانه نگه‌ دارد، گستردگی و تداوم نیرویی عینی و پراتیکی، سیال و جاری در مقابل نظام با ظرفیت بالقوه ضدسرمایه‌دارانه است که تجربه‌ی زيسته‌ی يک انقلاب بزرگ را در پیشینه‌ی خود دارد. نیرویی در خیابان در کارخانه، در مدرسه، در دنیای مجازی، در توییت‌ها، چت‌ها و در جان زندگی جاری‌ست. این نیرو محصول پراتیک‌های سیاسی، اعتراضی کارگران یا هستی طبقه‌ای است که اکثریت مطلق «شاغلان» را در بر می‌گیرد و به تبع آن جمعیت غالب کشور را تشکیل می‌دهد.

🔸 کارگران در هیچ دوره‌ای از تاریخ کشور، چنین گسترده، جمعیت کشور را از آن خود و خانواده نکرده بودند. آن‌ها با هویت‌های خاصِ تحمیل‌شده، مانند «رسمی» و «غیررسمی»، «ذهنی و یدی»، «کارگر و کارمند» «پیمان‌کاری و پروژه‌ای» و… هر کدام با پراتیک ویژه‌ی خودْ تاریخشان را زیسته و می‌زیند و هستندگی طبقه‌ی کارگر را هرچند در جزایر مختلف، با فراخوان‌ها، اعتصابات و شورش‌ها، با قهرمانان و فعالان خود و به‌رغم سرکوب بی‌رحمانه در سال‌ها و روزهایی که گذشت عینیت بخشیده‌اند. آن‌ها در محاصره‌ی سلطه‌گران، از یک سو سرکوب فیزیکی می‌شوند، از سوی دیگر در زیست روزمره‌ی خود مدام در معرض سرکوب پنهان ایدئولوژیک هستند. همان‌طور که هستی طبقه‌ها در پراتیک تجلی می‌یابد، مأمن و زادگاه ایدئولوژی‌ها هم پراتیک است. ایدئولوژی‌ها در پراتیک، در قالب انتزاعاتی هویت‌گونه با نفوذ در ذهن افراد مادیت می‌یابند و قشرهایی را که با نقش واقعی اجتماعی تحت ستم و استثمار مشترک هستند در جزایر مجزا متفرق می‌کنند. هویت‌ها در شکلِ عام‌ خود در قالب «شاغلان»، «مزدبگیران»، «مردم»، «خلق» و «توده»، تنیده در روابط اجتماعی، نقش واقعی کارگران را در سایه قرار می‌دهند و مانع ظهور طبقه در کل واحد می‌شوند. هویت‌‌ها با تبدیل محتوی مزد و شغل به قالب شکلی خود ــ مزدبگیر، «شاغل»، «غیرمزدبگیر»، «خوداشتغال»، «نه مزدبگیر، نه مزددهنده» ــ به‌صورت فریبنده‌‌‌تر، حتی وارونه‌نما، نقش‌ها را بیش‌تر خلط و نادیده می‌گذارند. آن‌ها خودمختار و مستقل، فنری را می‌مانند که وقتی باز می‌شود محدوده‌ی تعریف حامل کار را گسترده می‌کند، و وقتی بسته می‌شود محدوده‌ی آن را تنگ می‌کند. از همین‌رو، بُعد تفریط و افراط در تعریف‌های سنتی کارگر ریشه در فریفتاری شکل شاغل و مزدبگیر دارد. مارکس این مقوله‌های فریبنده را که نماینده‌ی نهایی و مشخص روابط ذاتی سرمایه‌داری در سطح روابط اجتماعی هستند فرانمود نامیده است.

🔸 هدف این مقاله کنار زدن ماسک‌ از چهره‌ی عامل کار در جامعه‌ی سرمایه‌داری و واکاوی قشرهای مختلف مزدبگیران جهت تشخیص سره از ناسره است. این امر مبنایی برای پالایش شاغلان آماری کشور در محدوده‌ی سال‌های 1397- 1398 و برآورد تقریبی از جمعیت واقعی کارگران خواهد شد. در این برآورد ناگزیر به تمکین از منابع در دسترس و تفکیک جمعیتی کارگران در هویت‌های ایدئولوژیک «رسمی» و «غیررسمی» خواهیم بود. پراتیک اعتراضی متفاوت این دو گروه کارگران وقتی با بار جمعیتی هرکدام سنجیده شود تصویر روشن‌تری از اعتراض‌ها و برآیند آن‌ها در روزهای حساسی که در پیش است ارائه خواهد داد. معیار اول برای پالایش شاغلان، نقش و جایگاه اجتماعی افراد است. معیار دوم هستندگی عینی آن‌ها پیرامون فرانمود مزد در گروه‌‌بندی «کارگران» و «گروه میانی» است. این دو معیار می‌توانند سطح بیرونی واقعیت را بشکافند و از شاخه‌ها راهی به سوی ریشه‌ها بیابند.

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-33v

#فرنگیس_بختیاری
#فرانمود #مبارزه_طبقاتی #مزد #نقد_ایدئولوژی #طبقه‌_کارگر

👇🏼

🖋@naghd_com‏ ‏
▫️ قدرت سیاسی، قدرت انقلابی

نوشته‌ی: کمال خسروی

20 نوامبر 2022

🔸 هدف جستار پیشِ رو معرفی و ارزیابی مقوله‌ی تازه‌ی «قدرت انقلابی»، نقش و جایگاه آن در جنبش اجتماعی و تمایزش با «قدرت سیاسی» است. در پرتو این مقوله می‌توان تصویر دقیق‌تری از کارکرد نیروهای دخیل در فرآیند انقلابی، پیش و پس از انقلاب، به‌دست داد. هم‌چنین می‌توان به یاری مقوله‌ی «قدرت انقلابی» با ابزار مفهومی مناسب‌تر و دقیق‌تری به ارزیابی توانایی‌ها و امکانات نیروی انقلابیِ رهایی‌بخشی پرداخت که هدفش، با پرچم و شعار چپ، از میانْ برداشتن روابط اجتماعی استوار بر سلطه، ستم و استثمار است. بی‌گمان اصطلاح «قدرت انقلابی» به‌عنوان توصیفی ادبی، تعبیری تازه نیست. اما هدف ما در این‌جا آشنایی‌زدایی از این اصطلاح و معرفی آن به‌عنوان ابزار مفهومی و نظری تازه‌ای است.

🔸 سنجه‌ی پیشروی در فرآیند انقلاب، نیرویی زنده و جاری و شکلی وجودی از امر واقع است، که می‌توان آن‌را «قدرت انقلابی» نامید. قدرت انقلابی، هنوز قدرت سیاسی نیست، در حقیقت قدرت سیاسیِ بالقوه‌ است که آماج مبارزه‌ی آن قدرت سیاسی موجود و فراهم‌آوردنِ شرایط پیدایش قدرت سیاسی جدید است. قدرت انقلابی می‌تواند در مرتبه‌ی معینی از مبارزه‌ی طبقاتی به موقعیتی دست یابد که آن ‌را «قدرت دوگانه» می‌نامند. قدرت انقلابی، نیروسنج فرآیند انقلاب بر بستر مبارزه‌ی طبقاتی است. آن‌گاه که در تظاهراتی خیابانی، محله یا خیابانی از سوی انقلابیون فتح می‌شود و نیروهای سرکوب را تار و مار می‌کند، حتی زمانی‌ که این خیابان یا محله چند صباحی بعد دوباره به دست سرکوب‌گران بیفتد؛ آن‌گاه که کارگران اعتصابی با استقامت خود کارفرمایی را ناگزیر می‌کنند، کارگری اخراجی را به کار بازگرداند یا دستگاه سرکوب را مجبور به آزادی کارگری زندانی می‌کنند، حتی اگر این پیروزی موقت و گذرا باشد؛ یا آن‌گاه که دانشجویان رزمنده همه‌ی دار و دسته‌ی سرکوب‌گران را (از بسیج و اوباش و حراست) از محیط دانشگاه بیرون می‌ریزند (مانند دانشجویان دانشگاه سنندج در 25 آبان امسال)، حتی زمانی‌که این شرایط پایدار نماند، همه‌ی این موارد، لحظه‌هایی از بروز و درخشش قدرت انقلابی‌اند. این قدرت، در پرتو این کامیابی‌ها و دست‌آوردهای گذرا، هم‌چون عروج یا طغیان مبارزه به مرتبه‌‌ی شاخصه‌ای تازه است که توان و ظرفیت‌های انقلاب را به نمایش می‌گذارد.

🔸 نیروهایی که نمی‌خواهند پس از فروپاشی رژیم کنونی و قدرت سیاسی آن، قدرت سیاسی نوین را به نهادهای حاضر و آماده‌ی امروز یا نهادهای «غاصب» فردا واگذار کنند، آن‌ها که نمی‌خواهند پس از انقلابی پیروزمند، از «سرقت» و «غصب» و «مصادره»ی انقلاب از سوی نهادهای سارق و غاصب گلایه کنند، باید از همین امروز و به میانجی قدرت انقلابی، نهادها و شبکه‌هایی کارا بسازند که توانایی در اختیار گرفتن قدرت سیاسی نوین را، و هنجار و رفتار با آن‌را داشته باشند. این‌که امروز بدیل‌های موجود و آشنای قدرت سیاسی، نیروها و نهادهایی ارتجاعی‌اند، این‌که یا امتحان خود را در قالب شکل‌های پوسیده و فرسوده و ستم‌گرانه‌ی سلطنت داده‌اند یا رویای برقراری جمهوری اسلامی دیگری را دارند، یا دخیل‌شان به ضریح امام‌زاده‌ی قدرت‌های غربی بند است، و هیچ‌یک بخت و امکانی عینی در «سرقت» و «غصب» قدرت سیاسی را ندارند، به هیچ‌روی به معنای آن نیست که نتوانند در خلائی سیاسی، و در قالب ترکیب‌هایی تازه، بساط ستم و استثمار را برای دورانی کوتاه یا بلند برقرار نگاه دارند. آن‌ها که چنین شرایطی را کاملاً ناممکن می‌دانند، از قدرت موذیانه‌ی «ایدئولوژی طبقه‌ی متوسط» بی‌خبرند. باید از همین امروز در راه غلبه‌یافتن آرمان دگرگونی بنیادین و ریشه‌ای بر جسم و روح مبارزه کوشید، از همین امروز باید راه بازگشت به بدیل‌های ارتجاعی را بست، از همین امروز باید فریب‌کارانه‌بودنِ رویاهای «ایدئولوژی طبقه‌ی متوسط» را چنان آشکار ساخت که دست به ریشه بردن و دگرگونی‌های بنیادین، خود را هم‌چون ضرورتی آشکار نمودار کنند، از همین امروز باید شبکه‌هایی (چه در غالب نهادهای تجربه‌شده و آزموده‌ی تاریخی و چه در غالب نهادهای نوپدید) ساخت که پیوند درونی‌شان، قابلیت بسیج و اِعمال قدرت‌شان، توانایی کسب قدرت سیاسی نوین و تدوام قدرت انقلابی را داشته باشند. امروز هنوز دیر نیست، اما فردا خیلی دیر است...


🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-3gL

#کمال_خسروی
#زن_زندگی_آزادی
#خیزش_انقلابی
#قدرت_انقلابی #قدرت_سیاسی
#نقد_ایدئولوژی

👇🏼

🖋@naghd_com
naghd-book-1401.pdf
14.3 MB
🖌 کارنامه‌ی سال پنجم ما:
«سالنامه‌ی ۱۴۰۰-۱۴۰۱»


#سالنامه #نقد
#نقد_اقتصاد_سیاسی #نقد_ایدئولوژی #نقد_بتوارگی

🖋@naghd_com
📚 در نقد بخوانید 📚

کارنامه‌ی سال پنجم ما:

حدود 110 تالیف و ترجمه، در نزدیک به 1600 صفحه، با آثاری از (به ترتیب الفبا) :
داریوش آرام، مژده ارسی، گیدو استاروستا، پل استیسی، آرش اسدی، تونی اسمیت، کریستین آلف، بهنام امینی، آن الکساندر، زیدون الکینانی، جوزپ ماریا آنتنتاس، ولودیمیر ایشچنکو، جووی ایوب، همایون ایوانی، توماس بارنز، اتین بالیبار، فرنگیس بختیاری، مژگان بدیعی، آلن بدیو، هتر براون، ناصر برین، ریکاردو بلوفیوره، جوئل بنین، تارا بهروزیان، کاووس بهزادی، محمود بیگی، فردریک هری پیتس، ناصر پیشرو، نوربرت ترنکله، پیتر دی توماس، جاد ثاب، آرون جیکز، لیلا حبیبی، امین حصوری، کمال خسروی، مارتا ای. خیمه‌نس، رویا دارابی، راجو داس، خوان دال ماسو، فرانک دپِه، عبدالسلام دلال، فرزانه راجی، داریوش راد، کامیلا رویل، علی رها، کیومرث زمانی، بیژن سپیدرودی، خورشید سیادتی، مهرزاد شجاعی، احمد شکر، جلیل شکری، امیر شوری جزه، بهرام صفایی، دلشاد عبادی، سیلویا فدریچی، ارغوان فراهانی، علی فرزانه، مریم فرهمند، گلشن فیال، مهدی فیضی، خوان اینیگو کاررا، اسماعیل کرمی، کارلوس نلسون کوتینو، گوئیدو لاباربرا، پیتر لاینباو، جرج لوکاچ، ارنست لوهوف، میشل لووی، کارل مارکس، یحیی مرادی، حسن مرتضوی، کامران معتمدی، م. رضا ملکشا، کریم منیری، لیلیا دی. مونزو، مارچلو موستو، تیموتی میچل، آراز امین ناصری، تام نیرن، سهراب نیکزاد، سوزان واتکینز، لاورنس وایلد، شیمنا ورگارا، گابریل ولنر، تونی وود، اریک هابسبام، جولیا هرن، آدام هنیه، رالف هوف ‌‌روگر.

👇🏽👇🏽

https://t.me/naghd_com/872

#سالنامه #نقد
#نقد_اقتصاد_سیاسی #نقد_ایدئولوژی #نقد_بتوارگی

🖋@naghd_com
▫️ کارل مارکس و نقد
▫️در سالگرد خاموشی «پیرمرد»

13 مارس 2022

نوشته‌ی: کمال خسروی

🔸 کارل مارکس زنده است؛ در حضور بی‌میانجی اندیشه‌ی انقلابی و مبارز. کارل مارکس معاصرِ ماست، معاصر نسل ما، نسل‌های پیش از ما و نسل‌هایی که از پسِ ما، تا برچیده‌شدنِ بساط سلطه و ستم و استثمار، زاده خواهند شد و با سلاح اندیشه‌ی مبارز و انقلابیِ او پا در راه نبرد برای رهایی خواهند نهاد. کارل مارکس زنده است، حتی آن‌گاه که ستم‌دیدگانی که قلب او برای زندگی و سرنوشتشان می‌تپید، از خستگی کار روزانه، از دل‌مردگیِ زمان کش‌دار و ملال‌آور بی‌کاری، از غرقه‌شدن در روزمرگی و در لابلای چرخ‌دنده‌های رنج و جنگ و گرسنگی و آوارگی او را فراموش می‌کنند. دشمنان خیره‌سر کارل مارکس گواه همیشهْ زنده‌ی سرزندگی و شادابیِ اندیشه‌ی مبارز و انقلابی او هستند. کارل مارکس، انقلابیِ اندیشمند و اندیشمندِ انقلابی، انسانِ معاصرِ ماست؛ امروزین و به‌روز.

🔸 امروز در صد و چهلمین سالگرد روز خاموشیِ «پیرمرد»، از خود می‌پرسیم: اندیشه‌ی انقلابی و زندگی سیاسی کارل مارکس را در کدام آینه و چگونه باید بنگریم تا ناگزیر نباشیم برای دفاعی تصنعی از «وحدت اندیشه»ی او، از نقد نارسایی‌های مفهومی و تأویل‌های ایدئولوژیک و «فلسفی» در آثار نخستین‌اش چشم‌پوشی کنیم یا ناگزیر نباشیم برای برپا نگه‌داشتنِ ادعای «گسست»ی تصنعی در اندیشه‌ی او، جایگاه دیالکتیک و به‌ویژه بتوارگی را در آثار دوران بالندگی‌اش تحقیر کنیم و دست‌کم بگیریم؟ کم نیستند ره‌آوردهای شگفت‌انگیز، ارج‌مند و بی‌همتای اندیشه‌ی او برای تاریخ تاکنونی ما و کم نیستند کلیدْ واژه‌هایی که پیوندشان با نام کارل مارکس ناگسستنی بوده یا شده است: شیوه‌ی تولید، دیالکتیک، ماتریالیسم تاریخی، مبارزه‌ی طبقاتی، انقلاب، پرولتاریا، کار مجرد، ارزش و سوسیالیسم. همه‌ی این مفاهیمْ زادراه و هم‌پای کاروند اندیشه‌ی مارکس‌اند و نگاه از منظر هر یک از آن‌ها، با هر انگیزه و منطق و روند و استدلالیْ برحق و بجاست و می‌تواند دریچه‌های روشنگری به اندیشه‌ی او و در برابر اندیشه و مبارزه‌ی امروز ما بگشاید. بی‌گمان.

🔸 اما، آیا آینه‌ای روشن‌تر، گسترده‌تر، آشکارتر، تمام‌نماتر، بی‌دغدغه‌تر، بی‌خدشه‌تر و بی‌مناقشه‌تر وجود ندارد که بتوان در آنْ جانِ ناآرامی را دید که نه «شوریدگیِ سر»، بلکه همانا «سرِ شوریدگی» می‌خواهد؛ هم بی‌پرواییِ ژاکوبینیِ بسا گستاخانه می‌خواهد برای واژگونی واقعی و عملی وضع موجود، هم اندیشه‌ورزیِ انتقادی و متأملانه می‌خواهد و هم نگاه «علمی»؛ هم «سلاحِ نقد» می‌خواهد و هم «نقدِ سلاح»؟ در یک کلام: آیا نقد، در جلوه‌ها و تعابیر گوناگونش، رشته‌‌ای پیوسته و پیوندی انکارناپذیر در این کاروند اندیشه و مبارزه و سیاست نیست؟...

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-3qX

#مارکس #نقد
#نقد_اقتصاد_سیاسی
#نقد_بتوارگی
#نقد_ایدئولوژی

👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ دگردیسی‌های خدا
▫️ پیرامون پیوستگی درونی دین و سرمایه‌داری

5 ژوئیه 2023

نوشته‌ی: نوربرت ترنکله
ترجمه‌ی: کمال خسروی

🔸 افکار عمومی چپ و لیبرال-دمکرات، نخست با شگفت‌زدگی بزرگی با نیرومند شدن شکل‌های آگاهی نو‌-دینی و جنبش‌ها و بنیادگرایی‌های دهه‌های اخیر روبه‌رو شد. تا دهه‌ی 80 و 90 سده‌ی بیستم این تصور غالب بود که با عمومیت ‌یافتن شیوه‌ی زیست و تولید سرمایه‌دارانه، دین و اندیشه‌ورزی دینی نیز گام‌به‌گام پس رانده شده است. پسِ پشت این تصور، نظریه‌ی کلاسیک مدرنیزاسیون قرار داشت که بر اساس آن، سرمایه‌داریْ سراسر نظامی عقلایی تصور می‌شد که با شیوه‌ای از زندگی سکولار هم‌راه و هم‌‍ساز است که در نهایت به ناپدید شدن دین می‌انجامد. بنا بر این پس‌زمینه، قابل‌فهم است که آن‌چه «بازگشت دین» نامیده می‌شود، به‌مثابه‌ی ظهور شکل‌های اندیشه‌ورزی و آگاهی پیشامدرن و سنتی در فرآیند دوران مدرن ادراک شود.

🔸 لیبرال‌ها و بخشی از چپ سنتی این وضع را مناسبتی تلقی می‌کنند برای آن‌که دقیقاً امروز و دقیقاً به همین دلیلْ سرافرازانه بر آن‌چه دستاوردهای کانونی دوران مدرن تلقی می‌کنند، تأکید کنند: همانا بر سکولارسیون و «ارزش‌های دوران روشن‌گری». بنا بر این رویکرد، در صورت لزوم باید از این دستاوردها در برابر آن نیروهایی که به‌ظاهر نماینده‌ی سقوط به دوران پیشامدرن و الگوی عتیق‌اند، به‌ویژه در برابر «اسلام» ــ که به‌مثابه‌ی تهدیدی خاص برشناخته می‌شود ــ با تمام قوا دفاع کرد.

🔸 اما در سویه‌ی دیگر، موقعیت آن‌هایی نیز تقویت شده است که نسبت به پیش‌تازی شیوه‌های اندیشه‌ورزی و ایدئولوژی‌های دینی و ظاهراً پیشامدرن در اساس رویکرد مثبتی دارند، زیرا در آن‌ها تصدیق تصویر ضدمدرنیستی خویش از جهان را بازمی‌شناسند، که بر اساس آن، عقلانیت مدرن چیزی است «بی‌روح» و «بی‌ریشه» و جایش زباله‌دان تاریخ است. مخالفتشان با «اسلام» (یا آن‌چه از اسلام می‌فهمند) نیز فقط از این‌روست که در اسلام تهدیدی برای «غرب» می‌بینند. آن‌ها رویارویی با اسلام را بیدارباشی می‌دانند که سرانجام بار دیگر هسته‌ی دگرگونی‌ناپذیر فرهنگ و تمدن «خویش» (یعنی فرهنگ مسیحی‌-‌غربی، آلمانی، لهستانی، مجاری، روسی و غیره) را پاس دارند.

🔸 کار هر دو نگرش به پدیده‌ی بنیادگرایی دینی، هریک به‌شیوه‌ی خویش، ایدئولوژیک‌ کردن آن است. در حقیقت شکل‌های مدرن دین‌مداری رجعت به الگوهای رفتاری و اندیشه‌ورزی سنتی نیستند و فقط می‌توانند از طریق شکل تاریخاً مشخص اجتماعیت‌ یافتنِ سرمایه‌دارانه تبیین شوند...

🔹 نکته‌ی قابل‌توجه در این نوشته‌ی کوتاه، و انگیزه‌ی ترجمه‌ی آن، تأکیدش بر ماهیت سرمایه‌دارانه‌ و «مدرن» ایدئولوژی‌ها و بنیادگرایی‌های دینی، به‌رغم شیوه‌های انسان‌ستیزانه و سرکوب‌گرانه‌ی آن‌هاست. از این دید، نمی‌توان با دستاویز پیشاتاریخی ‌بودنِ هنجارهای این جریان‌ها، هویتی «ضدسرمایه‌دارانه»، و بنابراین، «چپ»، «رادیکال» یا «ضدامپریالیستی» برای آن‌ها دست‌و‌پا کرد. متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-3yp

#نوربرت_ترنکله #کمال_خسروی
#نقد_دین #نقد_ایدئولوژی #نقد_بتوارگی
#سرمایه‌داری

👇🏽

🖋@naghd_com
naghd-book-1402-a4.pdf
11.3 MB
🖌 کارنامه‌ی سال ششم ما:
«سالنامه‌ی ۱۴۰۱-۱۴۰۲»


#سالنامه #نقد
#نقد_اقتصاد_سیاسی #نقد_ایدئولوژی #نقد_بتوارگی

🖋@naghd_com
📚 در نقد بخوانید 📚

کارنامه‌ی سال ششم ما:

نزدیک به 80 مقاله تالیف و ترجمه، در بیش از 1420 صفحه، با آثاری از (به ترتیب الفبا):

الهه ابراهیمی، جعفر ابراهیمی، اقبال احمد، حسن آزاد، سام اشمن، مریم الدوساری، آنه الکساندر، دومینیک الکساندر، مهرداد امامی، برتل اولمان، سما اوریاد، ولودیمیر ایشچنکو، همایون ایوانی، جیمز.ا آینر، فرنگیس بختیاری، مژگان بدیعی، رابرت برنر، تارا بهروزیان، کاووس بهزادی، ماری بوکچین، م. بیگی، لئو پانیچ، لوچا پرادلا، ناصر پیشرو، وانگ پو، چاندرا تالپاد موهانتی، نوربرت ترنکله، جیهان توغال، ایان تیلور، لارس تی لی، لیلا حبیبی، توفیق حداد، امین حصوری، جی. زد. جرود، فردریک جیمسون، س. ر. جوزی، علیرضا خزائی، کمال خسروی، آلخاندرا خیمنز، یاشار دارالشفاء، راجو داس، بهروز دانش، آرنه دو بوور، ویلیام آی. رابینسون، فرزانه راجی، مهرناز رزاقی، علی رها، سمیه رستم‌پور، پل رینولدز، جان ریدل، علی زکایی، پارسا زنگنه، رولینک سولی، ریما صالحه فضه، ساسان صدقی‌نیا، بهرام صفایی، دلشاد عبادی، بن فاین، داریوش فلاحی، روبرتو فینچی، میخال کاسپرژاک، آلکس کالینیکوس، خوآئو کامارگو، غاده کرمی، استاتیس کوولاکیس، شیرین کمانگر، توماس کونیش، علی کیا، بیژن کیارسی، ریچارد گان، یاکوب گراف، دُنی گلاکستین، سام گیندین، جُرج لوکاچ، رزا لوکزامبورگ، میشل لوی، آنا لندهِر، کارل مارکس، آندرئاس مالم، ساندرو متزادرا، امیرحسین محمودی، حسن مرتضوی، فریبرز مسعودی، لاورا مِشِده، امیر مصباحی، کامران معتمدی، شیلا مک‌گرگور، م. رضا ملکشا، مارچلو موستو، جیمز مولدون، آنتونیو نگری، ن. ناجی، هوای‌آن نگویان، سهراب نیکزاد، برت نیلسون، ریچارد واکر، دیوید هاروی، هانو هاوین‌اشتاین، نانسی هولمستروم.


👇🏽👇🏽

https://t.me/naghd_com/994

#سالنامه #نقد
#نقد_اقتصاد_سیاسی #نقد_ایدئولوژی #نقد_بتوارگی

🖋@naghd_com