نقد
3.36K subscribers
200 photos
17 files
794 links
نقد اقتصاد سیاسی- نقد بتوارگی- نقد ایدئولوژی

بهترین، انقلابی‌ترین و نبوغ‌آمیزترین نظریه، بدون پیوند اندام‌وار با نبض، متن و کنشگران یک جنبش اجتماعی و سیاسیِ واقعی، به‌طور بلاواسطه، هیچ هوده‌ای ندارد.

www.naghd.com

Naghd.site@gmail.com
Download Telegram
🔹 نوشته های دریافتی 🔹

▫️ انسانِ آبان - در نبرد پیوسته، سركش و آبدیده
▫️ بخش دوم

نوشته‌ی: فرنگیس بختیاری

1فوریه 2020

🔸 در بخش یکِ این تحقیق به شیوه هستی انسان آبان از زاویه کار و نحوه‌‌ی زیست وی پرداختیم. نشان دادیم که انسانِ آبان از لایه‌های پایینی طبقه کارگر ــاکثریتی نامولد و اقلیتی مولد ــ بسیارند، چنان‌که ارتشی را مانَند که ستاد خود را در حوزه رسمی کار گذارده و خود به‌مثابه بدنه‌ی آن در سراسر کشور به حاشیه‌ی کار و زیست رانده‌ شده‌است. ارتشی که با تداوم بحران، پیوسته لایه‌های ضعیف‌ترِ این ستاد نیز به آن می‌پیوندند و بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود. در این قسمت به تجربه‌ی زیسته آنها در سپهرهای گوناگون حیات اجتماعی می‌پردازیم. می‌شود. تجربه‌ی زیسته، مقوله‌ای تنیده در هستیِ طبقاتی آنها که باورها را در کشاکشی مستمر با عینیت صیقل می‌دهد و تهیدستان را وارد تغییراتِ کمی و کیفی باورهایشان می‌کند. وقتی ایدئولوژی‌های خاص بر بستر ایدئولوژیِ طبقاتی، کارگران را محاصره می‌کند، تجارب مشترک در پراتیک روزمره و در غیابِ نقد انقلابی، کُند به بار می‌نشیند. استمرار این تجارب ابتدا بر‌ ایدئولوژی‌های خاص خط می‌اندازد. خط‌ها به تَرَک و ترک‌ها به شکاف‌، شکاف‌ها نیز به بهمن منجر می‌شوند. چنان‌که در دی ۹۶، در فولاد و هفت تپه، در آبان ۱۳۹۸، در دانشگاه‌ها، ۲۳ دی، اعتراض به قتل عام مسافرین، و… بهمن‌ها به‌هم می‌پیوندند و بزرگ و بزرگ‌تر می‌شوند.

🔸 اگر دهه‌ی ۶۰، دهه‌ی نظم و به‌بندکشاندن تهیدستان با زنجیرِ ایدئولوژی‌های خاصِ مقطعی و درازمدت بود، به طبعِ آن پیشروی آرام و مستمر به‌‌حاشیه‌رانده‌‌شده‌گان شهری کمتر و پنهانی‌تر شد. دفاع از اسلام و کشور در واقعیتِ ملموس خود، بهشتی برای به‌‌حاشیه‌رانده‌‌شده‌گان به ارمغان نیاورد و چیزی جز گرانی بیش‌تر، آوارگی و بی‌خانمانی بیش‌تر نداشت و نهاد مستضعفان به‌جای پاسخ به نیاز مسکن مستضعفان، تابع منطق انباشت سرمایه بود. صدای بی‌صدایان در مراجعات مکرر به این نهاد فقط تا حدی شنیده می‌شد که قدرتِ آن منطق اجازه می‌داد. لذا از آغاز دهه‌ی ۷۰ شورش‌ها گسترده‌تر و خشن‌تر شد. چندین شورش با ده‌ها کشته و آتش‌زدن صدها ساختمان دولتی، بانک و مغازه و اتوبوس حتی تسخیرِ شهرکی در مشهد که شهرداری به آنها جواز ساخت نداده بود. این شورش‌ها که بعد از برنامه‌ی تعدیلِ ساختاری دولتِ وقت شروع شد، شامل تظاهرات در کوی طلاب مشهد، اراک، مبارکه، چهاردانگه تهران و… بود که به‌شدت سرکوب شدند. مشروح این شورش‌ها را، مقاله سیاست پس کوچه‌ای در ایران نشان می‌دهد. گرچه در سطح وقایع و جامعه همه چیز آرام به‌نظر می‌رسید، اما نبرد طبقاتی ادامه داشت. پرداختن به این تجربه‌های زیسته، علل و نتایج آن در حوصله این نوشته نیست. پس از این شورش‌ها، ورود آخوند خاتمی با گفتمان قانون در عرصه سیاست، فقط برای راضی‌کردن اقشار میانی و مرفه در التزام به بهشت قانون و جامعه مدنی نبود، بلکه هم‌چنین حضور دولتی بود که نهادِ ایدئولوژیکِ قانون را برای مهار شورش‌ها برگزیده بود.

🔸 می‌توان مبارزه‌ی مستمر حاشیه‌راندگان شهری را جنبشِ اجتماعی آرام و پیش‌رونده با ویژگی‌های تلاش‌های فردی ـ محلی، درجه‌ای از سازماندهی سیال، شبکه‌سازی محلی ـ ‌قومی، ولایتی ـ خویشاوندی و شکلی از تغییرِ اجتماعی درازمدت دید که کنش سیاسیِ آن با شکل‌گیری سریع، شدیداً تهاجمی، غیرمنظم و دارای گسترشِ شبکه‌ای است. آنها با گسترشِ محدوده‌ی تحت کنترل خود، با تصرف پیاده‌رو‌ها، با مبارزه روزمره و مدام با ارگان‌های دولتی و با تکیه به تشکیلات سنتی و محلی و ابتکاری خود، نه تنها تغییرات اجتماعی مهمی در زمینه تغییرات جمعیتی، ساختار شهری و نظم عمومی اعمال می‌کنند، نه تنها هزینه‌های سنگینی به نظام‌های سلطه تحمیل می‌کنند، بلکه فرهنگِ زیستی مستقلی را در امورات خود نهادینه می‌کنند که فرهنگِ سلطه و بر‌ده‌پروری را تضعیف می‌کند. از طرف دیگر همین استقلال، صبر و دفاعیات فردیِ آرام‌شان در مقابل دولت باعث می‌شود صبور و آبدیده شوند و تا زمانی‌که تهاجم و سلبِ امکانات زیستی معیشتی آنها به‌حد نهایت نرسد به‌حرکات عمومی متحد روی نمی‌آورند...

🔸 در بخش سوم، [مقاله‌ی بعدی این سلسله‌نوشتار] به‌‌قهر سیاسی انسانِ آبان می‌پردازیم و نیز به‌دستاوردهایش، مثبت و منفی. و بزرگ‌ترین دستاوردش، رهائی از ایدئولوژی خاص «مستضعفان».

🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-1dQ

#فرنگیس_بختیاری #خیزش_آبان #انسان_آبان #حاشیه‌نشینی #طبقه_کارگر

👇🏽

🖋@naghd_com
🔹 نوشته های دریافتی 🔹

▫️ موجودی به نام چپ بورژوا

نوشته‌ی: عادل مشایخی

4 مارس 2020

🔸 یکی از پدیده‌‌هایی که در دوره‌‌های اخیر، مبارزه و مقاومت طبقه‌‌ی کارگر را به انحراف کشیده است، چپ بورژوایی است. این یادداشت به‌هیچ وجه ادعای تحقیقی همه‌جانبه در باب این پدیده‌‌ی مخرب را ندارد. هدف فقط اشاره به‌یکی از ویژگی‌‌های چپ بورژوایی است: اقتصادزدگی که روی دیگرش نادیده‌گرفتنِ سرشت طبقاتیِ مقولاتی است که به‌گونه‌‌ای بت‌‌واره به‌منزله‌‌ی مقولات اقتصادیِ محض به‌کار می‌‌روند؛ مقولاتی که کارکردی ندارند جز عرضه‌‌ی تصویری از جامعه به‌منزله‌‌ی کلی یکدست و یکپارچه که دارد در مسیر «توسعه» حرکت می‌‌کند و در این مسیر گاهی تند پیش می‌‌رود و گاهی کند و گاهی هم کلا عقب‌گرد می‌‌کند. چپ بورژوایی مانند همتای راستش مدام از علم اقتصاد دم می‌‌زند و اعضای طبقه‌‌ی کارگر را به ناآشنایی با مقتضیات تفکر علمی متهم می‌‌کند. از نظر او کسانی که از فلاکت‌‌های زندگی در سیطره‌‌ی سرمایه به‌تنگ آمده‌‌اند و با سرمایه‌داری سر ستیز دارند و گوش‌شان بدهکارِ خزعبلات شبه‌علمی ایشان نیست، دچارِ «بیماریِ کودکانه‌‌ی چپ‌روی»‌‌اند. این دسته از مدافعان سرمایه‌‌داری که از سر دغل‌کاری لباس چپ به‌تن کرده‌‌اند گه‌گاه از سوسیالیسم یا حتی کمونیسم نامی به‌میان می‌‌آورند اما هیچ‌گاه از یادآوریِ مواهب توسعه‌‌ی سرمایه‌‌داری و خدماتی که سرمایه‌‌داری به‌طبقه‌‌ی کارگر ارائه کرده است خسته نمی‌‌شوند. آن‌‌ها گونه‌‌ای جبرگراییِ اقتصادی را اساسِ دفاع خود از سرمایه‌‌داری قرار داده‌‌اند. به اتکای همین جبرگراییِ اقتصادی است که می‌‌توانند از سرمایه‌داری دفاع کنند و در عین‌حال هم‌چنان خود را سوسیالیست یا حتی کمونیست جا بزنند. و در مواجهه با هرگونه انتقادی در این‌مورد، به‌‌شکلی طوطی‌‌وار چند سطر از مانیفستِ مارکس و انگلس را (اثری که در سال 1848، یعنی تقریبا بیست سال قبل از کاپیتال منتشر شده است) تکرار می‌‌کنند، بدون این‌‌که ذکری از درون‌مایه‌‌ی اصلی و خط استدلالیِ این اثر به‌میان آورند.

🔸 هسته‌‌ی سخت استدلال چپ بورژوایی پیراسته از وراجی‌‌های شبه‌علمی از این قرار است: شرط شکل‌گیریِ جامعه‌‌ی سوسیالیستی شکل‌‌گیریِ یک طبقه‌‌ی کارگرِ صنعتیِ نیرومند است. اما طبقه‌‌ی کارگرِ صنعتیِ نیرومند فقط با توسعه‌‌ی سرمایه‌‌داریِ صنعتی و بنابراین در سایه‌‌ی بورژوازیِ مولد می‌‌تواند به‌وجود آید. بنابراین، طبقه‌‌ی کارگر واقعا موجود باید دست از مبارزه و مقاومت در برابر توسعه‌‌ی سرمایه‌‌داری در ایران بردارد، به این دلیل ساده که یا اصلا در ایران هنوز چیزی به‌نام سرمایه‌‌داری وجود ندارد و یا اگر هم وجود داشته باشد هنوز در مرحله‌‌ی جنینی است و به‌هیچ وجه توانِ آن‌را ندارد که در برابر نیروهای «نئوفئودال» قد برافرازد؛ اصلا راستش را بخواهید در ایران هنوز طبقه‌‌ی کارگری وجود ندارد: چپ بورژوا وقتی تعارف را کنار می‌‌گذارد و اندکی روراست می‌‌شود، چنین می‌‌نالد. بنابراین، از دیدگاه چپ بورژوا طبقات فرودست در ایران نه در سیطره‌‌ی سرمایه، بلکه تحت سلطه‌‌ی دولتی نئوفئودال زندگی می‌‌کنند و برای رهایی و دیدن روی رفاه و عدالت و آزادی چاره‌‌ای ندارند جز آن‌‌که با همان هسته‌‌ی ضعیف بورژازیِ مولدِ در حال تولد ائتلاف کنند...

🔹 متن کامل را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-1hc

#عادل_مشایخی #سوسیالیسم #سرمایه‌داری
#طبقه_کارگر #طبقه‌_متوسط

👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ کرونا و طبقات کارگر غرب
▫️تلاقی رکود اقتصادی قریب‌الوقوع با شوک کرونا

نوشته‌ی: اینگار زولتای
ترجمه‌ی: هوشنگ هادیان

28 مارس 2020

🔸 جهان از مارس 2020 به آینده باز خواهد گشت. تصور می‌شد بحران مالی جهانی در سال‌های 2007-2008 که به سرعت به فروپاشی مالی جهانی در سپتامبر 2008 منجر شد، بحران بیگ‌بنگِ عصر ما باشد، رخدادی که یک‌بار در طول زندگی با آن مواجه خواهیم شد. اما هنوز چیزی نگذشته است که ما دوباره به همان نقطه بازگشته‌ایم.
گسترش بحران بیماری کووید ـ 19، سر رسیدن «اجل قوه‌ی مجریه» و وحشت ناشی از آن، و نیز اقدامات اقتصادی‌ در واکنش به بحران سلامت، فکر و خیال اغلب مردم دنیا را مشغول کرده است. بیماری کووید ـ 19 با اختلال در زنجیره‌های عرضه‌ی بین‌المللی و صدمه‌ی جدی به اقتصاد جهانی بشدت آسیب‌پذیر تولید به‌هنگام [just-in-time production] به وضوح گذار به کسادی را شتاب بخشید؛ اما این کسادی قبلاً از اواخر سال گذشته‌ی میلادی بر سرمان نازل شده بود. رشد تولید ناخالص داخلی، سودآوری سرمایه، نرخ استفاده از ظرفیت، میزان ساعات کار و غیره همگی نشان‌دهنده‌ی شروع کسادی بودند ...

🔸 آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان، که در یک اعلان تلویزیونی ملی و برای نخستین بار خلاف قاعده در 18 مارس 2020 اظهار کرد که «یک پاندمی به ما نشان می‌دهد که چقدر همه‌ی ما آسیب‌پذیریم و تا چه اندازه وابسته‌ایم به رفتار باملاحظه‌ی سایر مردم و از همین رو به این‌که چطور از طریق اقدام مشترک و قوت‌بخشی همگانی از خودمان محافظت کنیم.»
بسیاری از مردم این پیام اغواکننده را پذیرفته‌اند که وضعیت به فداکاری فراطبقاتی نیاز دارد. با این همه، آیا این بحران بر همه‌کس و صرف نظر از ثروت و جایگاهشان تأثیر می‌گذارد؟ آیا این بحرانْ مردم را هم‌دل نمی‌کند، حال که رهبران ملی از هم‌بستگی سخن می‌گویند؟ آیا این بحران وضعیتی را پیش نیاورده که در آن ناگهان احزاب و ایدئولوژی‌ها گویی دیگر موضوعیت ندارند؟

🔸 به طور کلی، این اقدامات، یا به‌واقع، این انفعال نسبیِ دولت در زمان بحران، طبقات کارگر جهانی را در وضعیتی به‌شدت آسیب‌پذیر قرار داده است. در مقطع فعلی آشکار شده که بانکداران، مدیران صندوق‌های پوشش ریسک یا وکلا، یعنی همان کسانی که [مطابق با این شعار معروف] «بزرگ‌تر از آنند که فروبپاشند» تضمین‌کننده‌ی نظام مواد غذایی و تدارک خدمات سلامت نیستند، بلکه کارگران مزارع، صندوق‌داران سوپرمارکت‌ها، جمع‌آوری‌کنندگان زباله، پزشکان، پرستاران، کارکنان خدمات شخصی سلامت و پیک‌ها هستند که این موارد را تضمین می‌کنند.

🔸 بااین‌حال، طبقات کارگر غربی نیز صرفاً به این وضعیت تحمل‌ناپذیر تن نداده‌اند. اتحادیه‌های کارگری در آلمان موفق شدند که پرداخت‌های اجباری کوتاه‌مدت دولتی به کار را از 75 درصد به 97 درصد از درآمد خالص پیشین افزایش دهند. در صنایع غذایی آلمان، یکی از صنایع اصلیِ با مزدهای پایین که بیش از همه از بحران ضربه خورده است، اتحادیه‌ی اِن.گ.گ و طرف کارفرما طرحی را تهیه دیدند برای پرداخت 90 درصد از مزد به صورت کوتاه‌مدت، که میزان آن از روز نخست ماه مارس 2020 محاسبه می‌شود... در سایر کشورها، کارگران به اعتصابات یکباره و ناگهانی روی آورده‌اند. در ایتالیا، این دست اعتصابات از کارخانه‌ی فیات گرفته تا صنایع کشتی‌سازیِ لیگوریا در شمال و کارگران فولاد در جنوب را در بر گرفته است و دولت را مجبور ساخته که با اتحادیه‌های کارگری وارد مذاکره شوند...

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-1jm

#اینگار_زولتای #هوشنگ_هادیان
#کرونا #نئولیبرالیسم #بحران #طبقه_کارگر
👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ درس‌های بحران ویروس کرونا در ایتالیا
▫️ برای کارگران جهان

نوشته‌ی: فِرِد وستون
ترجمه‌ی: مهرداد امامی

یکم آوریل 2020

🔸 جهان، هم برحسب تهدید سلامت افراد و هم از نظر فروپاشی اقتصادی که شیوه‌ی زیست انسان‌ها را تغییر شگرفی می‌دهد، وارد بحرانی در مقیاس جهانی شده است. بنا بر یک پیش‌بینی، ایالات متحد ممکن است در سه‌ماهه‌ی دوم امسال شاهد کاهش 30 درصدی در تولید ناخالص داخلی با نرخ بیکاری بالای 30 درصدی باشد، چیزی که تنها چند هفته پیش تصوّرناپذیر می‌نمود. برآوردها در چین حاکی است که اقتصاد در سه‌ماهه‌ی نخست امسال در قیاس با سه‌ماهه‌ی پیش از آن 40 درصد انقباض داشته است، یعنی بزرگ‌ترین کاهش در خلال 50 سال گذشته. با احتساب برآوردهایی از این دست که تولید ناخالص داخلی جهانی در سه ماهه‌ی نخست سال 8/0 درصد کاهش یافته، کل جهان اینک دچار کسادی است. این رقم ممکن است چندان زیاد به نظر نرسد اما اگر توجه کنیم که هر رشد زیر 2 درصدی در مقیاس جهانی کسادی تلقی می‌شود، آنگاه این رقم در چشم‌انداز درستی جای می‌گیرد...هر آنکه کتاب‌های تاریخی خوانده است یا سن و سالی دارد که دهه‌ی 1970 را تجربه کرده باشد، از مبارزه‌ی طبقاتی عظیمی که در آن دهه پدیدار شد، آگاه است. سال 1974 که رشد تولید ناخالص داخلی در سطح جهان از 6 درصدِ سال پیش از آن با کاهشی شدید به کم‌تر از یک درصد در آن سال رسید، از لحاظ اقتصادی نقطه عطف بود. بنابراین، کاهش کنونی تولید ناخالص داخلی در سراسر جهان از منظر مبارزه‌ی طبقاتی تأثیری مشابه، اما در مقیاسی بسیار بزرگ‌تر، خواهد داشت.

🔸 اکنون هیچ‌کس نمی‌تواند طبقه‌ی کارگر ایتالیا را نادیده بگیرد یا موجودیت آن را انکار کند، آن‌طور که در محافل شبه‌روشنفکری طبقه‌ی متوسطی رایج بود. بعدازظهرها، شبکه‌های خبری اصلی ناچارند به «کارگران» (operai)، کارگران صنعتی یقه‌آبی، اشاره کنند. و این کارگران از همدلی عظیمِ جمعیتِ گسترده‌تری برخوردارند. همین سخن را می‌توان در خصوص صنعت ساختمانی هم گفت. لایه‌ی دیگری از طبقه‌ی کارگر وجود دارد که حتی هزینه‌ی سنگین‌تری می‌پردازد: کارگرانی که مجبور به کار در صنایع ضروری از قبیل تولید غذا یا صنعت داروسازی‌اند. و البته کارگران بیمارستان‌ها مانند پزشکان، پرستاران، خدمه‌ی بیمارستان، کارگران آمبولانس و غیره. آن‌ها نیروی کاری هستند که بالاترین میزان شیوع و به نحوی تراژیک، به مرور تلفات بسیاری دارند. تا کنون در میان پزشکان 41 مورد مرگ داشته‌ایم. در میان پرستارانی که دیگر توان تحمل زیر فشارهای سنگین را ندارند موارد خودکشی وجود داشته است.

🔸 با این حال، اگرچه بحران کنونی مردم را وادار به ماندن در چهاردیواری‌های خود کرده است، فرآیند گسترده‌ی رادیکال‌سازی در حال وقوع است. و زمانی که ویروس همه‌گیر به پایان رسد، جهان جایی بسیار متفاوت‌تر از چیزی خواهد بود که چند هفته پیش در آن وضعیت قرار داشت. طبقه‌ی کارگر با روحیه‌ای بسیار متفاوت وارد دوران جدیدی خواهد شد و از ماهیت واقعی سیستم و نیز قدرت و توان خود آگاهی بسیار بیشتری خواهد داشت. این موارد تحولاتی به غایت تهدیدکننده برای طبقه‌ی سرمایه‌دار است. آن‌ها می‌دانند که اوضاع پس از پایان ویروس همه‌گیر به چه ترتیب خواهد بود. سرمایه‌داران با شرکت‌های ورشکسته‌ی زیادی مواجه خواهند شد، با تعداد زیادی از بیکاران که به دولتی عادت کرده‌اند که برای تأمین غرامت پا پیش می‌گذارد. بدهی‌های عمومی در نسبت‌های بی‌سابقه‌ای افزایش خواهند یافت، چیزی که سرمایه‌داران باید بی‌درنگ از عهده‌ی آن برآیند. آنگاه تنها پاسخی که طبقه‌ی حاکم خواهد داشت فشار برای اِعمال اقدامات ریاضتی ظالمانه‌تر از آن چیزی خواهد بود که پس از بحران مالی 2008 شاهدش بودیم.

🔸 حاکمان از این فرآیند آگاهی دارند. آن‌ها با اعلام خطری عظیم در حال نظاره‌ی مبارزه‌ی طبقاتی افزایش‌یابنده و آگاهی همپای آنند. این امر همچنین رفتار نامعقول تمام دولت‌هایی را توضیح می‌دهد که موضع‌شان مدام از روزی به روز دیگر متغیر است، چرا که تحت فشارهای طبقات مخالف قرار می‌گیرند. این وضعیت آن‌ها را در منظر توده‌ها افشا می‌کند: تحولی بسیار خطرناک از منظر طبقه‌ی سرمایه‌دار و نهادهای دولت بورژوایی. از این نظر، اوضاع شبیه وضعیت جنگی است. در زمان جنگ، آگاهی می‌تواند به سرعت از مراحل اولیه، زمانی که روحیه‌ی وحدت ملی از بالا بر جامعه تحمیل می‌شود، به مرحله‌ی انقلاب آشکار برسد...

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-1k4

#فرد_وستون #مهرداد_امامی
#کرونا #مبارزه_طبقاتی #ایتالیا #طبقه_کارگر
👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ تاوان فاجعه‌ی کرونا

نوشته‌ی: کمال خسروی

3 آوریل 2020

🔸 تاوان فاجعه‌ی بیماری همه‌گیر کرونا در سراسر جهان را چه کسی می‌پردازد و خواهد پرداخت؟ بی‌گمان کارگران، تهیدستان، بازنشستگان، سال‌خوردگان کم‌درآمد، بی‌خانمان‌ها و آوارگان و پناهندگان. این، پاسخی است که ایدئولوژی‌های عدالت‌طلبانه و بشردوستانه، به گواه واقعیت هر روزه‌ی شیوع بیماری و مرگ‌ومیرها، به پرسش فوق می‌دهند. پاسخ نگرگاهی ژرف‌اندیش و نقاد، مبرا از آن ایدئولوژی‌ها نیز، در تحلیل نهایی، چیزی جز این نیست؛ اما فقط در تحلیل نهایی: زیرا کاویدن ریشه‌های این پاسخ در شالوده‌های ساختاری آن و کشف و تبیین رابطه‌اش با علل و اسباب اقتصادی و سیاسی در هر جامعه‌ی معین و در سازوکار شیوه‌ی زیست و شیوه‌ی تولید و بازتولیدِ زندگی اجتماعی، راه ــ درستی ــ است که پژوهش‌گران و استادان و ایدئولوگ‌ها و باورآفرینان ایدئولوژی‌های مذکور نیز طی می‌کنند. این، اما فقط نیمی از راه است. تنها با بازگشت و طی راهِ بازنمایانه و با پاسخ به این پرسش‌که چرا آن ریشه‌ها چنین تجلی می‌یابند و چه حلقه‌های میانجیِ میانجی‌گری آن‌ها را به واقعیت قربانیان واقعیِ این فاجعه وصل می‌کنند، راه نگرگاه انتقادی از ایدئولوژی‌های عدالت‌طلب و مدافع «حقوق بشر»، راه نقد از اخلاق، جدا می‌شود...

🔸 دولت آمریکا می‌خواهد برای مقابله با بحران کرونا مبلغی بیش از دوهزارودویست میلیارد دلار مازاد بر هزینه‌ی جاری خرج کند. دولت‌ها پول نمی‌آفرینند. این دوهزارودویست میلیارد دلار باید بعلاوه‌ی بهره‌اش به صندوق دولت بازگردد. فرض کنیم که قرار باشد فقط نزدیک به یک‌چهارمِ این مبلغ، یعنی فقط 600 میلیارد دلارِ آن از راه دریافتِ مالیات‌ها جبران شود. با نرخ متوسطِ نسبتِ مالیات‌ها به تولید ناخالص ملی در آمریکا، یعنی 20 درصد، لازمه‌اش تولید ناخالص ملی برابر با 3000 میلیارد دلار است؛ این رقم مبلغی نزدیک به کل تولید ناخالص ملی سالانه‌ی کشور صنعتی و ثروتمندی مانند آلمان است.

🔸 سؤال اصلی این است که کلیه‌ی کارگران و کارکنانی که محصول کار و خدمت‌شان وارد تولید ناخالص ملی می‌شود، چه مقدار کار باید انجام دهند که قیمت محصول تولیدشده برابر 3000 میلیارد دلار باشد؟ تصور جبران این 600 میلیارد دلار مالیات از طریق افزایش تولید یا افزایش مالیات‌ها، محال است، زیرا بدهی دولت آمریکا نزدیک به 24 هزار میلیارد دلار است و در هر ثانیه بیش‌تر از 45 هزار دلار بر آن افزوده می‌شود. این فقط نمونه‌ی آمریکاست و چنین برنامه‌هایی تقریبا در همه‌ی کشورهای دیگر جهان نیز ناگزیر شده است و می‌شود. اگر در بزرگ‌ترین قدرت اقتصادی جهان چنین تاوان سنگینی بر شانه‌ی کارگران سنگینی می‌کند، فشار آن بر کارگران سراسر جهان و بر اقتصادهای پیرامونی، تک‌محصولی، جنگ‌زده و «مستعمره» تصورناپذیر است. فقط اشاره به سقوط جهانی قیمت نفت به بشکه‌ای 23 دلار کافی است.

🔸 البته جبران این مبلغ راه‌های ساده‌تری هم دارد؛ مثلاً مالیاتِ بر ثروت. نه بر ثروت آن‌ها که یک چهاردیواریِ قسطی دارند و نه حتی بر ثروت آن‌ها که از درآمد سالانه‌ی ده‌هاهزار دلاری برخوردارند. نه. اگر همه‌ی ثروتمندان آمریکایی که ثروتی بالاتر از 50 میلیون دلار دارند، فقط 2 درصد ثروت‌شان را مالیات بپردازند، مبلغ مذکور 600 میلیارد دلاری در کمتر از 18 ماه جبران خواهد شد. این «راه حل»، نه پیشنهادی در برنامه‌ی یک حزب رادیکال ضدسرمایه‌داری است و نه حتی در برنامه‌ی انتخاباتی آقای برنی ساندرزِ به‌اصطلاح «سوسیالیست»، بلکه یکی از شعارهای انتخاباتی خانم الیزابت وارِن کاندیدای (سابق) محافظه‌کار حزب دمکرات برای انتخابات ریاست جمهوری آمریکاست. البته این راه‌حل‌های ساده نیز، پرسشی درباره‌ی چندوچون فراهم‌آمدن ثروت‌های بالاتر از 50 میلیون دلار در دست افراد را طرح نمی‌کنند و این «برنامه»ها، حتی درصورت تحقق‌یافتن، وظیفه‌ای جز تطهیر ثروت‌های آنچنانی از راه ذکات بشردوستانه ندارند...

🔹متن کامل را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-1kk

#کمال_خسروی
#کرونا #نقد_بتوارگی #سرمایه‌داری #طبقه_کارگر
👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ دولتِ کرونا

نوشته‌ی: الیس یلدیریم/ اسکار فیشر
ترجمه‌ی: دهقان زهما

7 مه 2020

📝 توضیح مترجم: متنِ زیر اهمیت ویژه در نقدِ سخنانِ جورجو آگامبن، فیلسوفِ پرآوازه‌ی ایتالیایی، درباره‌ی اپیدمی‌کرونا دارد. هم‌چنین ایده‌ی کنترل کارگری بر سیستم بهداشت در شرایطی که ویروس کرونا بیداد می‌کند، در خور تأمل است. به‌همین دلیل ترجمه‌ی این مقاله را مفید دانستم. با این‌همه، بجا می‌دانم که به‌یک نکته به اختصار بپرازم: نویسندگان مدعی‌اند که طبقه‌ی کارگر یگانه سوژه در مجادله علیه‌ ویروس کرونا است. درست است که وابسته‌گان به مزد، خاصه در بخش‌هایی چون پرستاری، خرده‌فروشی یا کار اجتماعی، در مجادله علیه‌ ویروس کرونا پیشتاز هستند، ولی نباید این واقعیت را نادیده گرفت که دولت و بخشی از سرمایه نیز در این مجادله سهمی انکارناپذیر دارند، منتهی با یک تفاوت مهم و بنیادی: درحالی که وابسته‌گان به مزد به‌خاطر بازتولید مادی‌شان بایستی تن به کار دهند و جان‌شان را به‌خطر اندازند، دولت و سرمایه به «مردم» به‌مثابه «سرمایه‌ی انسانی» و پایه‌ی حاکمیت می‌نگرد که بایستی در شرایط کنونی از آن محافظت شود.

🔸 اگر تمام جهان مجبور شود که از عادات روزمره دست کشد، فلسفه می‌تواند بازهم لب به سخن بگشاید. سخنانِ جورجو آگامبنِ فیلسوف در آغاز اپیدمی ‌بسیار بحث‌برانگیز بود. در این بحث آگامبن ادعا می‌کند که «اپیدمی‌ ابداع»ی به‌خاطر محدودساختنِ آزادی است، زیرا تروریسم به‌عنوانِ بهانه‌ای برای وضعِ مقرراتِ شرایط اضطراری «توانش» را از دست داده است. (آگامبن از قیود ترکِ خانه، لغواجرای مراسم و برنامه‌ها و بستنِ نهادهای عمومی، محدودیتِ سفر، برکرسی نشاندن و مراقبتِ اقدامات نام می‌برد.) پس از کوتاه مدتی او چشم‌اندازش را در روزنامه‌ی «نویه سوریشر سایتونگ»، در بخشِ تبصره‌ی مهمان، نو کرد. آن‌جا دیگر سخن از «ابداع» نمی‌راند، بلکه از اپیدمی. و اما، آگامبن چشم‌انداز بنیادین خویش را هم‌چنین حفظ می‌کند: «حیاتِ برهنه ــ و ترسِ از دست‌دادنِ آن ــ چیزی نیست که انسان‌ها را با هم پیوند می‌زند، بلکه چیزی است که آن‌ها را از هم جدا و کور می‌کند.»

🔸 جامعه‌ای که مدام در وضعیتِ اضطراری زندگی می‌کند، نمی‌تواند جامعه‌ای آزاد باشد. ما درواقع در جامعه‌ا‌ی زندگی می‌کنیم که آزادی را به‌نفعِ به‌اصطلاح دلایل امنیتی قربانی کرده و خود را محکوم به‌ترسِ دائمی ‌و وضعیتِ ناامن کرده است. «بسیاری از خطرهایی که آگامبن برمی‌شمارد، واقعی‌اند. به‌طور مثال نظامی‌سازی، پشت پا زدن به حقوق دموکراتیک، گرایش‌های بناپارتیستی در دولت‌های اروپایی.»
ما در این بحث جمله‌ی معروف والتر بنیامین را مرکزی می‌دانیم: «سنتِ ستم‌دیده‌گان به‌ما می‌آموزد که وضعیتِ اضطراری‌ای که در آن به‌سر می‌بریم، خودِ قاعده است.» جورجو آگامبن و ژان‌ـ‌ لوک نانسی ــ که او هم در بحث شرکت کرد ــ با تکیه بر منطقِ بنیامین مواضع خویش را مشخص می‌سازند. آگامبن می‌گوید که شرایط اضطراری نورمالیزه می‌شود و انسان با قطعِ روابط اجتماعی به حیاتِ برهنه تنزل می‌یابد. نانسی پاسخ می‌دهد که دلایل اقداماتِ دولتی در این نکته نهفته است که تابحال واکسن ضد ویروس وجود ندارد.

🔸 اما ستم‌دیده‌گان کجایند؟ ... یک پرسش برای هر دو متفکر مورد علاقه قرار نمی‌گیرد: چرا دولت در شکلِ گسترش‌یافته‌ی وضعیتِ اضطراری‌اش، چنانچه همه وقت ستم‌دیده‌گان بدان آگاه‌اند و موجود است، برای تمام جامعه به‌یک پدیده‌ی نورمال مبدل می‌شود...

🔸 سرانجام: کیست آن‌که با ویروس می‌جنگد و بر آن غالب خواهد شد؟ این، همانا طبقه‌ی زنان و مردان کارگر است که خویشتن را در مقام سوژه ابراز می‌کند. لاندرو لنفردی در یک جدالی با آگامبن در رابطه با کرونا می‌نویسد: «این جنبه، همانا اختلاف در اجماع، و مرز‌ها و تضاد‌های پیشرفتِ فن‌آورانه‌ی بورژوازی، در واکاوی‌های قدرت زیستی کم‌رنگ یا غایب‌اند، و به این ترتیب، هرگونه کنشِ آگاهانه‌ی توده‌ها غیرممکن جلوه‌ داده می‌شود، چنان‌که گویی مبارزه پیشاپیش به شکست انجامیده است.»...

🔹متن کامل را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-1q1

#الیس_یلدیریم #اسکار_فیشر #دهقان_زهما
#کرونا #آگامبن #طبقه_کارگر
👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ بالندگی انسان و دگرگونی نهادی سوسیالیستی
▫️ تغییرات مستمر فزاینده و گسست‌های رادیکال

نوشته‌ی: ال کمپل و مهمت اوفوک توتان
ترجمه‌ی: منصور موسوی

9 مه 2020

🔸 در مقاله‌ای قدیمی‌تر درباره‌ی موضوعاتی که در گذار به سوسیالیسم/کمونیسم وجود دارند، یکی از ما مسئله‌ی ‍«اول مرغ بود یا تخم‌مرغ» را برای گذار به فراسوی سرمایه‌داری مطرح کرد... این است مسئله‌ی «اول مرغ بود یا تخم‌مرغ». تغییر اجتماعی به نظام اجتماعی/سیاسی/اقتصادی فراسوی سرمایه‌داری مستلزم جامعه‌ای است با انسان‌های خودکوشنده و خودگردان تا این تغییر را عملی سازند. انسان‌های خودکوشنده هم باید توانمندی و هم میل به اداره‌‌ی زندگی خود را داشته باشند، اما چنین انسان‌هایی نمی‌توانند در سرمایه‌داری پرورش یابند؛ آن‌ها فقط می‌توانند در سوسیالیسم پرورش یابند. ما برای ساختن جامعه‌ای جدید به انسان‌های دگرگون‌شده نیازمند هستیم اما برای اینکه به انسان‌های دگرگون‌شده دسترسی داشته باشیم به جامعه‌ای جدید نیازمند هستیم.

🔸 این مقاله، چنانکه عنوانش نشان می‌دهد‏، به فرایند برهم‌کنش دگرگونی افراد و دگرگونی نهادها در جریان دگرگونی به سوسیالیسم توجه نشان می‌دهد. دومین بخش مقاله‌ی حاضر بر رویه‌ای متمرکز است که ما اعتقاد داریم رویه‌ای است کافی و مناسب (و فراگیر) برای حل دیالکتیکی این معضل که به‌نحو فزاینده‌ای از طریق پراکسیس ممکن می‌شود. سومین بخش استدلال می‌کند که در برخی موارد این رویه مناسب نیست. استدلال خواهیم کرد که برای چنین مواردی ما باید گسست‌های رادیکال در نهادها ایجاد کنیم تا گذار به سوسیالیسم آغاز شود. به‌طور خاص، برای چنین مواردی باید رابطه‌ی دیالکتیکی بین فرایند تغییرات رشدیابنده‌ای که به عنوان شکل لازم برای فرایند توسعه‌ی انسانی تداوم می‌یابند، و فرایند گسست‌های رادیکال در ماهیت برخی نهادها، وجود داشته باشد.

🔸 برای کارگران سرمایه‌داری با نیاز به فروش نیروی کارشان آغاز می‌شود. در مبادله، آن‌ها به ازای نیروی کارشان، نوع متفاوتی نیرو، یعنی توانایی مصرف را کسب می‌کنند. آنچه باعث می‌شود تا مبادله‌ی سرمایه‌دارـ‌کارگر نابرابر شود، فقط این نیست که کارگران فقط بخشی از آنچه تولید می‌کنند به دست می‌آورند، بلکه تفاوت بین دسترسی به مصرف و کنترل بر اَعمال است… بنابراین عجیب نیست که شکلی که مصرف به منزله‌ی جبران یک زیان متعاقباً به خود می‌گیرد کژدیسه باشد. مصرف در این بافتار فقط به نیازها و تمتع مستقل مرتبط نیست بلکه عنصری از خود کارگران را شامل می‌شود که می‌کوشد مبادله‌ای را که به اجبار انجام داده‌اند جبران کند. مصرف به بخشی از فرایندی بدل می‌شود که از دست‌ رفتن شأن و کرامت، ناکامی‌ها و تحلیل‌رفتن انرژی شخصی را که ذاتی کار بیگانه است جبران می‌کند. علاوه‌براین، مصرف به منزله‌ی مصرفْ وحدتِ بالقوه‌ی کارگران را جهت دوباره‌ای می‌دهد و تکه‌تکه می‌کند. حتی هنگامی که کارگران سازمان‌ها و اتحادهای مناسبی را برای مقابله با کارفرمایان خود ایجاد می‌کنند، کنش جمعی ایجادشده به‌سوی افزایش قیمت کارشان‌ و افزایش نیروی مصرف‌شان هدایت می‌‌شود.... ما می‌خواهیم بر میزان و اهمیت تفاوت این رویکرد با بحث نمونه‌وار رادیکال و رایج درباره‌ی ذات سرمایه‌داری تأکید کنیم، چرا که به‌ دغدغه‌ی ما درباره‌ی فرایند بالندگی انسانی و تغییر نهادی که مقوم گذار به سوسیالیسم است مرتبط است.

🔸 مارکسیسم در اواخر سده‌ی بیستم بحث خود را درباره‌ی نیاز به دگرگونی بازیگران انسانی دربرهم‌کنش دیالکتیکی با دگرگونی نهادهای اجتماعی به عنوان امری اساسی در حرکت به فراسوی سرمایه‌داری، بازسازی کرد، گسترش داد و غنی ساخت. این بخشی مهم در باززایش مارکسیسمی راستین بوده است که با زوال بار ایدئولوژیکی استالینیسم در (بخش اعظم) اندیشه‌ی مارکسیستی رخ داده است... دگرگونی‌های ضروری انسانی فرایندی خواهد بود که در خلال زمان چشمگیری رخ خواهد داد، اما رویکرد عام به چنین دگرگونی‌هایی به لحاظ مفهومی سرراست است. اگر انسان‌ها را در شرایطی از زندگی‌ قرار دهیم که به نحو فزاینده‌ای هم پذیرا و هم عامل ارتقاء بالندگی توانمندی انسانی‌شان باشند که سرمایه‌داری مانع شده است (و این امر مستلزم دگرگونی دیالکتیکی همبسته و فزاینده‌ی نهادهای اجتماعی است)، آنها توانمندی انسانی راستین خود را شکوفا خواهند ساخت. اما در مواردی اندک مانند به کنترل آوردن دولت یا الغای مزد، گسستی رادیکال در نهادها برای خلق شرایطی لازم است که باعث استمرار کل فرایند اجتماعی دگرگونی به کمونیسم می‌شود.

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-1qj


#مهمت_اوفوک_توتان #ال_کمپل #منصور_موسوی
#جامعه‌ی_بدیل #سوسیالیسم #طبقه_کارگر #مبارزه_طبقاتی

👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ انبوه خلق یا طبقه‌ی کارگر؟
▫️ دو یادداشت کوتاه از آنتونیو نگری و پاولو ویرنو

ترجمه‌ی: عاطفه ارمغانی

18 مه 2020

🔸 از زمانی‌که مفهوم «انبوه خلق» (مالتیتود یا انبوهه) در کارهای مشترک آنتونیو نگری و مایکل هارت ظاهر شد، بحث‌های بسیاری درباره‌ی کاربرد این مفهوم درگرفت. ایرادات زیادی نیز به استفاده از آن وارد شد که در موارد متعددی ناشی از کج‌فهمی‌هایی اساسی بود. در اولین گام باید توجه کرد که استفاده از این مفهوم در چند دهه‌ی گذشته مختص به این دو متفکر نیست. اقبال به اسپینوزا در فلسفه و فلسفه‌ی سیاسی به‌ویژه در فرانسه و ایتالیا از نیمه‌ی دهه‌ی 1960 به بعد پای انبوه خلق را نیز به نوشته‌های فیلسوفان و نظریه‌پردازان و فعالان رادیکال باز کرد. خود «انبوه خلق» به صورت مفهومی فلسفی و سیاسی در قرن هفدهم متولد شده و نزد اسپینوزا به این جایگاه رفیع دست پیدا کرده است. جایگاه رفیع سوژه‌ی سیاسی مؤسس، سوژه‌ی مؤسس سیاست زندگی برضد سیاست مرگ. بنابراین انبوه خلق پیش از هرچیز مبتنی بر تأکیدی است بر فرآیند جمعی تأسیس سیاسی، یعنی برخلاف جهت آنچه در فلسفه‌ی سیاسی همان قرن و چند قرن بعدی رواج داشت: اعتقاد به تأسیس سوژه‌های سیاسی به دست/به‌واسطه‌ی دولت‌ها و قراردادها، سوژه‌هایی چون «مردم» و «ملت». یکی دیگر از کج‌فهمی‌های رایج، نسبتِ بینِ «انبوه خلق» یا دیگر سوژه‌های اجتماعی‌‌ـ‌سیاسی موجود است، از جمله طبقه‌ی کارگر. دو متن بسیار کوتاه پیش رو به این نسبت می‌پردازند.

🔸 متن اول سخنرانی سال ۲۰۰۳ نگری است که به انتقادات الکس کالینیکوس درباره‌ی «انبوه خلق» در فوروم سوسیالیستی اروپا در پاریس پاسخ می‌دهد. متن دوم پاسخ پرسشی است که موریتسیو لاتساراتو در شماره‌ی نهم نشریه‌ی مالتیتود (سال۲۰۰۲) از پاولو ویرنو درباره‌ی همین نسبت پرسیده است.


🔹این دو یادداشت را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-1ro


#پاولو_ویرنو #آنتونیو_نگری #عاطفه_ارمغانی
#نظریه‌ی_ارزش #انبوه_خلق #طبقه_کارگر

👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ واژه‌ی انعطاف‌پذیر طبقه

نوشته‌ی: ارنست لوهوف
ترجمه‌ی: مژده ارسی

6 ژوئن 2020

🔸 نه تنها طبقه‌ی کارگر، بلکه خودِ مفهومِ طبقه نیز ــ پیوسته و وابسته به خودِ طبقه ــ تاریخی طولانی با تحولاتی ژرف‌پو را پشتِ سر گذاشته است. این تاریخ با کارل مارکس آغاز شده است. تصور او از طبقه وحدتِ دو وجهِ وجود‌یِ کاملاً متفاوت است. از یک‌سو مفهوم طبقه در تئوری رهایی‌بخشِ وی نقش کلیدی بازی می‌کند؛ طبقه کارگر در تز اصلی او، به‌ویژه آن‌گونه که در نوشته‌های آغازین صورت‌بندی شده بود، به سرنگونی مناسبات سرمایه و مبارزه برای رهایی از هر نوع ظلم و ستم فراخوانده می‌‌‌شود. از سوی دیگر، مفهوم طبقه، بخش جدایی‌ناپذیر نقد اقتصاد سیاسیِ اوست. در آن‌جا سه طبقه اصلی جامعه بورژوایی، سرمایه‌داران، رانت‌خوارانِ زمین و کارگرانِ مزدبگیر، به‌عنوان «شخصیت‌یابی انسانیِ مقوله‌های اقتصادی» عمل می‌کنند. در نتیجه بین این‌دو وجه وجودی تنشی وجود دارد؛ در جایی‌که ماركسِ نظریه‌پرداز، رهاییِ طبقه كارگر را قدرتی می‌دانست كه از مناسبات سرمایه فراتر می‌رود، [مارکسِ] اقتصاد سیاسی‌دان، منافع طبقاتی را به‌عنوان امری كاملاً درونماندگار و ذاتیِ مناسبات سرمایه تلقی می‌کرد. طبقه کارگر به‌عنوان شخصیت‌یابی کالای نیروی کار، تنها به فروش کالای خود با شرایط مطلوب یعنی رسیدن به دستمزدِ بالا و محدودکردن ساعات کار علاقه دارد.

🔸 مارکس، این وجوهِ وجودیِ واگرا [و متضاد] در مفهوم طبقه از دید خود را، با این نظریه درآمیخت که طبقه کارگر نهایتاً نمی‌تواند وضعیت خود را در چارچوب جامعه‌ی سرمایه‌داری بهبود بخشد. درست همین صاحبان کالای اساسیِ سیستم سرمایه‌داری، [یعنی] نیروی کارِ آفریننده‌ی ارزش اضافی، به‌طور سیستماتیک از نعمت‌های آن محروم می‌مانند و این امر آن‌ها را به تبلور انسانِ نافی نظم سرمایه‌داری و به نیروی پیش‌برنده‌ی آزادی جهانی بدل می‌سازد.

🔸 با توجه به فلاکت پرولتاریای قرن نوزدهمی، این دیدگاه احتمالاً قابل قبول به‌نظر می‌رسید. اما از طنزِ روزگار، همین جنبش کارگری بود که در ابتدا زیر پرچم مارکسیسم جنگید و دقیقاً همان چیزهای ظاهراً دست‌نیافتنی را [در چارچوب سرمایه‌داری] به‌دست آورد. در مبارزات سخت و طاقت‌فرسا که چندین دهه ادامه داشت، فروشندگان نیروی کار توانستند خود را به‌عنوان سوژه‌ی ذینفعِ آزاد و دارای حقوقِ برابر به‌کرسی بنشانند و لقمه‌ای از خوان سرمایه‌داری را برای خود تضمین کنند. بنابراین منافع طبقاتی به آن‌ چیزی تقلیل یافت که همیشه مورد نظر اقتصادسیاسی بود: علاقه‌ای پیش‌پاافتاده به پول، که به‌هیچ‌وجه فراتر از جامعه سرمایه‌داری نمی‌رود. به این ترتیب تعبیر همدلانه‌ی‌‌‌ مارکس از مفهوم طبقه، به وارونه، هم‌چون دریافتی نظرورزانه و متکی بر فلسفه‌ی‌ تاریخ از آب درآمد...

🔹 متن کامل این نوشته را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-1tX

#ارنست_لوهوف #مژده_ارسی #مبارزه_طبقاتی #جنبش_اجتماعی #طبقه_کارگر
👇🏽

🖋@naghd_com
🔹 نوشته های دریافتی 🔹

▫️ نولیبرالیسم و سرمایه‌داری

نوشته‌ی: کریم منیری

17 ژوئن 2020

🔸 مسئله نولیبرالیسم سال‌هاست مورد اشاره چپ و راست است و با این‌که همه به‌نوعی آن‌را باعث و بانی کلیه مشکلات و مسائل بشریت می‌دانند، ولی آن‌را به‌نوعی جدا از سرمایه‌داری برآورد می‌کنند. اما باید گفت که قانون ارزش هم‌چنان بیان‌کننده‌ی رابطه‌های جاری در پروسه‌ی عملکرد سرمایه است. طبق این قانون اساس جامعه سرمایه‌داری رابطه‌ی بین کار و سرمایه است، یعنی کارگر به‌عنوان صاحب نیروی کار و سرمایه‌دار به‌عنوان صاحب سرمایه است. در بازار هرکس با دارایی‌اش برای مبادله و تهیه مایحتاجش ظاهر می‌شود. قانون حاکم بر این بازار، مبادله کالاها با ارزش‌های برابر است. سرمایه‌دار در بازار کالایی می‌یابد که بنابر موقعیت به‌کارگیری‌اش دو و یا چند برابر ارزش خود، ارزش ایجاد می‌نماید. بحث من در این‌جا نه توضیح قانون مزد و نه حتی قانون ارزش است، فقط تأکیدگذاشتن بر قانون ارزش مارکس است که برخلاف نظر ایدئولوگ‌های بورژوازی، چه راست و چه چپ، هیچ تغییری نکرده است. طبق این قانون، ارزش و ارزش اضافی صرفاً حاصل کار است و در پروسه تولید خلق می‌شود. کارگر با صرف چند ساعت هزینه دستمزد خود را به‌وجود می‌آورد و بقیه ساعات کار او صرف ایجاد ارزش اضافی و یا سود کارفرما و مابقی سرمایه‌داران می‌شود.

🔸 در بحران کنونی کرونا، دولت چه نقشی در کمک به سرپا نگاه‌داشتن سرمایه می‌کند؟ در همه‌ی کشورهای بزرگ سرمایه‌داری این کمک‌ها ارقام نجومی دارد. نشریه سوئدی NyTeknik در مقاله‌ای ازKalle Wiklund در تاریخ ٢٥ مارس٢۰٢۰ نوشت دولت فرانسه چهار میلیارد یورو به‌شرکت‌های نوبنیاد کمک می‌کند که خود را در بحران کرونا سرپا نگاه دارند. سایت Omniekónomi در تاریخ ۱۱ مارس ٢۰٢۰ با نقل خبری از خبرگزاری Direkt نوشت که وزیر اقتصاد بریتانیا Rishi Sunak می‌گوید تبعات بحران کرونا برای اقتصاد بریتانیا تا پائیز امسال ۱/۱ رشد منفی از ٤/۱رشدی خواهد بود که اداره بودجه بریتانیا OBR قبلاً پیش‌بینی کرده بود، اتفاق خواهد افتاد. او هم‌چنین اقدامات بیشتری را برای مقابله با تأثیرات شیوع ویروس کرونا بر اقتصاد بریتانیا ارائه داد که در مجموع برای دولت ۷ میلیارد پوند هزینه دارد. در طول سال قرار است ۱٨ میلیارد پوند دیگر برای کمک به‌شرکت‌ها هزینه کنند و این هزینه‌ها در مجموع برای دولت در تمام سال به ٣۰ میلیارد پوند خواهد رسید.

🔸 جنگ‌های نیابتی و تحت نام مبارزه با تروریسم، دست‌ساز خود قدرت‌های سرمایه‌ است. این تصرف مناطق مختلف، جز تصرف بازارهای جهان برای قدرت‌یابی و تحکیم قدرت سرمایه نیست. این عمل‌کرد کدام سیستم جز سرمایه‌داری است؟ سرمایه همان کاری را انجام می‌دهد که در دوران سرمایه‌داریِ رقابت آزاد، امپریالیسم و حالا نولیبرالیسم انجام می‌دهد. باید با اصل مسئله یعنی استثمار انسان مبارزه کرد. عمده‌کردن این تقسیم‌بندی‌ها راه را عوضی نشان‌دادن است. سرمایه‌داری تحت هرنام و شکل و فرمی ضدانسانی است و تحمیلی است بر بشریت، که باید از سر راه انسان‌ها برداشته شود تا انسان قادر شود خود را رها از چنین قید و بندهایی به‌عنوان انسان گسترش دهد.

🔹متن کامل این نوشته را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-1wb

#کریم_منیری #نئولیبرالیسم #کرونا #سرمایه‌داری #طبقه_کارگر
👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ انبوه خلق و واسازی مفهوم مبارزه طبقاتی

نوشته‌ی: ساسان صدقی نیا

6 ژوئیه 2020

🔸 برای فهم سرشت جنبش‌های اعتراضی معاصر ابتدا باید یادآوری کرد دوگانه حقوق دموکراتیک و مبارزه طبقاتی در دوران ما با ورود به عصر پسادموکراتیک در کشورهای مرکز، بلاموضوع شده است. سرمایه داری اکنون در همه جا نه می‌تواند ضامن حقوق دموکراتیک [صوری] باشد و نه حتی میتواند با کارتی بنام راست افراطی و پوپولیسم به آزادی‌های اجتماعی و فردیِ پایدار، میدان دهد. دلایل این امر بلحاظ ژئوپلیتک و گذار از نظام امپریالیستی به سیستم امپراطوری بسیار گسترده است که به آن بصورت اجمالی خواهیم پرداخت. نیاز به صورت بندی نوین از رابطه بین حقوق دموکراتیک و مبارزه طبقاتی و در چهارچوبی گسترده تر رابطه جنبش‌های اعتراضی با جنبش کارگری/ چپ و همچنین رابطه کار با سرمایه، وجود دارد. هدف این است که درک متعارفِ چپ از این مسائل، مبارزه علیه سرمایه داری و اساسا مساله مبارزه و مقاومت، درکی نابسنده و اغلب اشتباه است و این دوگانه‌ انگاری‌های مرسوم نیازمند واسازی ست. این نوشتار از دیدگاه غالب چپ معاصر ایتالیایی (مارکسیسم آتونومیست) با تکیه بر آرای انتونیو نگری و مایکل هارت و فهمِ روند بنیادِ آنها از سرمایه داری معاصر و فرم‌های نوین مبارزاتی در دوران کنونی نوشته شده است.

🔸 مدعای نوشته این است که قانون ارزش – زمان کار در پیامد مبارزات دهه 60 و 70 م فرسوده شده و در بحران است و دیگر جایگاه جوهرین، مکانمند، متعین و بلحاظ زمانی سنجش‌پذیر ندارد تا بقیه نسبت‌مندی‌های اجتماعی در وهله آخر بر آن استوار گردد، به عبارتی برخلاف جوامع مدرن بورژوایی با کار ویژهای خود در یک بدن سلسله مراتبی و ارگانیک با زیر بنایِ قانون ارزش-زمان کار، این بار در جوامع نولیبرالی زیر بنایی به معنای کلاسیک وجود ندارد، زمان در عصر کارشناختی با نظریه ارزش- دانش که تولید زندگی، دانش و محصولات غیرمادی را هدف اصلیِ زنجیره تولید و انباشت قرار داده، نقطه شروع، انتها و ورودی و خروجی متعینی ندارد. ارزش- زمان کار در فرآیندی هیبریدی درون منطق ارزش/دانش عمل می‌کند. تولیدات کارغیرمادی ابژه های فیزیکی نیستند و همواره توان کار نزد نیروی کار باقی می‌مانند و مصرف شدن آن بدلیل غیرمادی محصول تولیدی به انتها نمی‌رسد از این رو سرمایه می‌تواند کار را سرتاسری در تمام منافذ زمانی و مکانی حیات بشر توسعه دهد ، قدرت جامعه دیگر هرمی نیست که نوک، قاعده را تعیین کند، قدرت سرمایه کاملا نامتراکم، عریض تر و به سمت شبکه ای شدن، چندگانه و به سرتاسر زمان زیستی تسری می‌یابد، این وضعیت یک کارخانه اجتماعی است و هر زمان و هر جا می توان در آن کار کرد. بی ثبات کاری، همه جایی کار، خودکارفرمایی، منطق کسب و کار و آنتروپرونریِ نولیبرالیسم خارج از چارچوب‌های هژمونیک بنگاه چیزی را باقی نمی گذارد در نتیجه دانش، ذهنیت، بدن، اطلاعات، عواطف و سکسوالیته و… ابزار تولید و بازتولید و ایجاد روابط کسب و کار هستند و مستقیما مقولات و برساخت‌هایی طبقاتی و تولیدی بشمار می آیند. یه عبارتی توانایی انسان بعنوان واکنشی برای توانایی به کار تعریف و مسدود می‌شود ما اینجا با کارگران اجتماعی [L’operaio sociale] یا همان انبوه خلق روبرو هستیم.

🔸 انبوه خلق نه با ذات‌ها که با نسبت ها آغاز می‌شود. کارگر در این خوانش با اعتصاب و امتناع از کار و نقش اجتماعی اش یعنی قدرت عمل اش بوجود می آید نه از خلال قلمرویی بنام فروشنده نیروی کار که حقی از ان زائل شده است. بنابراین طبقه بعنوان شدن یا همان انبوه خلق، علیه جایگاه کار است نه اینکه جایگاه کار بعنوان بودنی فرض گرفته شود ( در حقیقت خود سرمایه بعنوان یک رابطه دو سر فرض گرفته می‌شود) که بیانگری‌اش از خلال دوگانه‌های سلبی با نقش معین، قلمرو معین، سوژه معین، نماینده معین، مرزهای معین، حزب معین، ذات معین، تئوری معین، سازمان معین، سبک کار معین و برنامه معین همراه است. در تقدم هستی شناختی مبارزه طبقاتی بر سرمایه یا قدرت بر حق، حرکت و قدرت است که مرزهای من و دیگری را معین می‌سازد. ستیز و قلمروگریزی، رابطه سرمایه (دوگانه کار/سرمایه) را به بحران کشیده و برای ادغام مجدد به واکنش وا می دارد و اشکال گوناگونی را برای کنترل و انضباط بخشی به آن بوجود می‌آورد، این اشکال همان فازهای مختلف انباشت هستند. به عبارتی مبارزه طبقاتی کنش و سرمایه نیروی واکنشی است و پذیرش بیانگری از جانبِ آن همان اصل نمایندگی و قائل بودن به سوژه واحد است...

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-1z9

#ساسان_صدقی‌نیا
#مبارزه_طبقاتی #آنتونیو_نگری #امپراتوری #انبوه_خلق #طبقه_کارگر
👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ جدالی دوباره بر سر یک نام: «نئولیبرالیسم»
▫️مسئله چیست؟

نوشته‌ی: عباس شهرابی فراهانی


۲ ‌ژانویه ۲۰۲۱

🔸 انتشار بیانیه‌ی «جمعی از روشنفکران و فعالان مدنی» بحثی را دوباره به جریان انداخت که سال پیش همین حوالی، پس از آکسیون دانشجویان دانشگاه تهران به مناسبت روز شانزدهم آذر، به راه افتاده بود: «نئولیبرالیسم» و این‌که آیا این مفهوم برای موقعیت خاص ایران در دوره‌ی جمهوری اسلامی کاربست و معنا دارد یا نه. در برابرِ دانشجویانی که سال گذشته بنری در اعلام همبستگی با مبارزات مردم شیلی، فرانسه و لبنان بلند کرده بودند، و نیز در برابرِ نویسندگان بیانیه‌ی اخیر، عده‌ای اعتراض می‌کنند که «نئولیبرالیسم» نه‌تنها مفهومی کارا برای توضیح حاکمیت جمهوری اسلامی نیست، بلکه ریشه‌ی انبوهی ستم سیاسی و جنسیتی و دینی را پنهان می‌کند و به همین دلیل، نیروهای حاکمیتی به‌سادگی می‌توانند آن را بُز بلاگردان گناهان جمهوری اسلامی کنند.

🔸 این نوشتارِ مختصر قصد روشن‌کردن مفهوم «نئولیبرالیسم» را ندارد. همچنین نمی‌خواهد از کاربست‌پذیری یا کاربست‌ناپذیری این مفهوم بر ایران معاصر دفاع کند. این نوشتار می‌کوشد «نئولیبرالیسم» را به آن‌سان که هم نویسندگان بیانیه و هم معترضان به بیانیه به کارش می‌بندند مسئله‌دار کند. گیومه‌های همراهی‌کننده‌ی مفهوم و اشتقاق‌هایش از همین تردیدِ مستمر حکایت دارند. پرسش اصلی نوشتار این است: اصلاً آن مسئله‌ای که «نئولیبرالیسم» یا هر نام دیگری از این دست قرار است پاسخش باشد چیست؟ موضوع نوشتار، به خودی خود، نقد بیانیه یا مخالفانش نیست، بیانیه و بحث‌های پیرامونش صرفاً میانجیِ طرح پیشنهادهایی هرچند بسیار کلّی و مقدماتی و نپخته برای بحث‌های آینده درباره‌ی رژیم انباشت در ایران پس از انقلاب است.

🔸در پایان این نوشتار، سه پیشنهاد کلّی طرح می‌کنم که می‌توانند در مفهوم‌پردازی رژیم انباشت سرمایه در جمهوری اسلامی آغازگاه تحلیلیِ متفاوتی نسبت به دو رویکرد بالا به‌دست دهند: نخست این‌که تغییرات رژیم‌های انباشت را باید در گستره‌ای جهانی لحاظ کرد و نه صرفاً در سطحی ملّی؛ دوم این‌که رژیم انباشت حاکم در جمهوری اسلامی در ۱۳۵۷ زاده شده است، نه در ۱۳۶۸؛ و سوم، طرحی بسیار خام از رژیم انباشت پسا-انقلابی در ایران، به‌ویژه از این جهت که می‌تواند آغازگاه طرح بدیلی باشد در برابر برخی کارهای باب روز ایران‌پژوهان مقیم غرب، مثل کتابچه‌ی راهنمای کیوان هریس برای گردشگران خارجی، یا یک انقلاب اجتماعی: سیاست و دولت رفاه در ایران.

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-1Vk

#عباس_شهرابی_فراهانی #نئولیبرالیسم
#انباشت #طبقه_کارگر #نیروی_کار


👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ از طبقه‌ در خود به طبقه برای خود

نوشته‌ی: مگنوس نیلسون
ترجمه‌ی: محمد غزنویان

22 ژانویه 2021

🔸 چه کسی به طبقه‌ی کارگر تعلق دارد؟ این بسته به آن است که ما از طبقه در معنای ساختاری یا تاریخیِ آن صحبت کنیم. مگنوس نیلسون، پیرامونِ مفهومِ مارکسیستیِ طبقه بحث می‌کند که در نوشته‌های مارکس بسط نیافته و هم‌چنان جدال‌برانگیز است. در اندیشه‌ی مارکس، طبقه مفهومی کانونی است‌. او و انگلس در مانیفست کمونیست مدعی می‌شوند که: «تاریخ تمام جوامع تاکنونی تاريخ مبارزه‌ی طبقاتی بوده است.»
در تحلیل‌های مارکس از رخدادهای تاریخی و بنیان‌های اقتصادی پدیدارهای طبقه و مبارزه‌ی طبقاتی به‌طور مداوم در مرکز توجه قرار دارند.

🔸 هم‌چنین در متونِ سیاسیِ مارکس، طبقه‌ جایگاه ممتازی دارد و نقشی کلیدی ایفا می‌کند. هدف او در مبارزات سیاسی چیزی کم‌تر از سرنگون‌سازیِ جامعه‌ی طبقاتی نیست و نیرویی که قادر به تحقق این خواست باشد نیز جز طبقه‌ی کارگر نیست. آنان که می‌بایست سرمایه‌داری را واژگون کنند ــ چنان‌که در مانیفست کمونیست تاکید شده است ــ کارگران نوین یا پرولتاریا هستند که هم‌زمان با سرنگون‌کردنِ سرمایه‌داری، طبقات را نیز از میان برمی‌دارند.
با این‌وجود، مارکس هرگز نظریه‌ای متعین و منسجم پیرامون پدیدارِ طبقه نیافرید. برای مثال در جلد سوم سرمایه، فصل مربوط به طبقه تنها کمی بیش از یک صفحه‌ است که آن‌هم ناتمام بوده و با جمله‌ای از ویراستار پایان می‌گيرد: «دست‌نویس در این‌جا تمام می‌شود». در نتیجه تکوینِ نظام‌مندِ محوری‌ترين مفهوم در اندیشه‌ی مارکس، به وظیفه‌ای برای مارکسیست‌ها تبدیل شده است.

🔸 در رابطه با طبقات اجتماعی می‌توان دو معنی را مستفاد کرد‌؛ از نقطه نظر ساختاری، طبقات به میانجیِ موقعیت خود در فرایند تولید اجتماعی متعین می‌شوند‌. بدین‌معنا که کسی می‌تواند به طبقه‌ای تعلق داشته باشد حتی اگر خود از آن آگاهی نداشته باشد. در تمایز با این گزاره می‌توان در طبقه از حیث تاریخی مداقه کرد‌؛ گروه‌های اجتماعی که در یک موقعیت انضمامیِ تاریخی خود را به عنوان طبقه‌ای متمایز از دیگر طبقات درک می‌کنند. یعنی باشندگانِ طبقه، به میانجیِ یک آگاهیِ طبقاتی مشترک متمایز می‌شوند.

🔸 بر حسب نظر مارکس و انگلس تضادهای طبقاتی درون سرمایه‌داری ساده‌سازی شده است: تمام جامعه به‌طور فزاینده به دو بخش متضاد تقسیم می‌شود؛ پرولتاریا و بورژوازی. این‌که آیا این صورت‌بندی صحیح است، سوالی گشوده است. پیش‌فرض‌ها جهت پاسخ‌گویی نیز در هر دو سطح مباحث نظری و تحقیقات تجربی کماکان ادامه دارند‌. لیکن به نظر می‌رسد که مارکس در درک تاریخی از طبقه‌ی کارگر دچار اشتباه شده است‌. در سوئد نیز هم‌چون دیگر نقاط جهان به‌نظر می‌رسد که افراد هرچه کمتری خود را به طبقه‌ی کارگر متعلق می‌دانند. علاوه بر این، سیاست نیز به‌طور فزاینده‌ای توسط طبقه‌ی کارگری که در دفاع از منافع طبقاتی خود شکل می‌گیرد، مشخص می‌شود. با این‌‌حال این پیشرفتی سرنوشت‌ساز نیست، بلکه چیزی‌ست که می‌تواند متاثر از مبارزه‌ی سیاسی باشد.

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-1Xt

#مگنوس_نیلسون #محمد_غزنویان
#مبارزه_طبقاتی #کار_مولد #کار_نامولد #طبقه_کارگر
👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ نقش طبقه‌ی کارگر در کمون پاریس

نوشته‌ی: حسن آزاد‏

‏28 سپتامبر 2021‏

🔸 رهبری سیاسی رویدادهای انقلابی کمون پاریس در دست کدام طبقه قرار داشت؟ این پرسشی است مجادله‌برانگیز که ‏تاریخ‌نگاران کمون درباره‌‌ی آن نظرات مختلفی ابراز می‌کنند: برخی مانند رابرت تومس، راجر گلد پیشه‌وران شهری را ‏فعال‌ترین و تعیین‌کننده‌ترین طبقه در شکل‌گیری کمون پاریس می‌دانند. در میان ایرانیان، آقای سعید رهنما نیز از این تز دفاع ‏می‌کند. اما به‌ باور گروهی دیگر نظیر ژاک روژری و فلوریان گرامس طبقه‌ی کارگر در رویدادهای انقلابی کمون نه تنها از ‏لحاظ مشارکت، بلکه در ابتکار عمل و طرح اندیشه‌های نو نیز نقش رهبری را ایفا کرده است.‏
برای بررسی دقیق‌تر این مساله باید به عقب برگردیم و به دو موضوع بنیادی‌تر یعنی گذار به سرمایه‌داری در فرانسه و ‏شکل‌گیری طبقه‌ی کارگر در این کشور بپردازیم.‏

🔸 جامعه‌ی فرانسه هنگام رخداد کمون پاریس آخرین مراحل گذار به سرمایه‌داری را پشتِ سر می‌گذاشت و به‌هیچ‌وجه ‏نمی‌توان آن را جامعه‌ای پیش‌سرمایه‌داری به‌شُمار آورد. برای جلوگیری از اطاله‌ی کلام و تکرار بحث گذار به سرمایه‌داری ‏بهتر است در ابتدا تفاوت گذار به سرمایه‌داری در انگلیس و فرانسه را با یکدیگر مقایسه کنیم. برای این مقایسه یک‌بار تاثیر ‏توازن قوای طبقاتی بین اشراف و دهقانان را در توزیع زمین و میزان اجاره و عوارض فئودالی درنظرمی‌گیریم و بار دیگر ‏ساختار درونی طبقه‌ی فئودال و تاثیر آن برشکل‌گیری دولت مطلقه در این دو کشور را مدنظر قرار می‌دهیم.‏

🔸 گذار به سرمایه‌داری در فرانسه کُند و طولانی بود و با کمک دولت و تحت تاثیر فشارهای ژئوپلیتیک انجام گرفت. با توجه ‏به توده‌ی وسیع دهقانان و وسعت زمین‌هایی که دراختیار داشتند، بیرون راندن آن‌ها از زمین و برقراری مناسبات سرمایه‌داری ‏بر روی زمین کاری بس دشوار و غیرممکن بود و به‌همین دلیل روند به اصطلاح انباشت آغازینِ سرمایه با تاخیر و به کُندی ‏انجام گرفت. با بحران اواخر قرن نوزدهم و کاهش قیمت محصولات کشاورزی، دیگر قطعه‌زمین کوچک بسیاری از دهقانان ‌‏(زمین دهقان‌ها در اثر تقسیم میان فرزندان به‌تدریج کوچک‌تر می‌شد) کفاف معیشت آن‌ها را نمی‌داد و به‌همین دلیل مجبور به ‏فروش آن و کوچ به شهر می‌شدند (شکل تدریجی و ملایمی از روند انباشت آغازین سرمایه).‏

🔸 پاریس در دوره‌ی امپراتوری لویی ناپلئون در دو دهه‌ی پنجاه و شصت قرن نوزدهم تغییرات بسیاری یافت که چهره‌ی ‏شهر را دگرگون کرد. یکی از مهم‌ترینِ این تغییرات تقسیم طبقاتی منطقه‌های شهری بود. طبقات ثروت‌مند بیش‌تر در مرکز و ‏مناطق غربی و طبقات فرودست در مناطق شمالی، شرقی و جنوبی شهر سکنی داشتند. مقامات اداری با توجه به تجربه‌ی ‏انقلابات 1830 و 1848 تلاش می‌کردند تا کارخانه‌های بزرگ، بیش‌تر در حومه‌ی شهر پاریس احداث شود. به‌طور کلی ‏مجموعه‌ی واحدهای تولیدی در شهر پاریس در این‌دوره افزایش پیدا کرد: در سال 1851، 55100 واحد. در سال1870، ‌‏82838 واحد و در سال 1872 به صدهزار واحد تولیدی رسید. اما نسبت افزایش واحدهای کوچک (1 تا 10 نفر) هشتاد تا ‏نود درصد بیش‌تر از واحدهای بیش از ده نفر بود. کوچکی واحدهای تولیدی و سلطه‌ی کاردستی در آن‌ها نباید موجب این ‏سوءتفاهم شود که این واحدها کارگاه پیشه‌وری یا خرده‌بورژوایی بودند.‏

🔸 روژری با مراجعه به گزارش ژنرال فلیکس آنتوان آپر فرمانده‌‌ی دادگاه‌های نظامی درباره‌ی توقیف‌شدگان در جریان ‏سرکوب کمون پاریس در سال 1875، تلاش می‌کند ترکیب طبقاتی آن‌ها را روشن کند. او می‌نویسد در جریان سرکوب ‏مجموعاً 38.578 نفر دستگیر شدند، اما فقط پرونده‌ی36.309 نفر از آن‌ها موجود است، شامل34.952 مرد، 819 زن و ‌‏538 کودک زیر 16 سال... اکثر شرکت‌کنندگان در قیام کمون یعنی، 65% به طبقه‌ی کارگر تعلق دارند. در میان کارگران سهم ‏کارگران فلز و ساختمان از کارگران سایر رشته‌ها بیش‌تر است...‏

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-2wA

#حسن_آزاد #کمون_پاریس #گذار_به_سرمایه‌داری #اتحادیه #طبقه_کارگر

👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ طبقه‏، قدرت و انقلاب در سودان

📝 از سلسله مقالات «نقد» درباره‌ی خاورمیانه

نوشته‌ی: آن الکساندر‏
ترجمه‌ی: حسن مرتضوی

‏21 نوامبر 2021‏

در این مقاله می‌خوانیم:‏

▪️ از قیام مردمی تا انقلابی ناکامل
▪️ تشکل کارگری در قلب انقلاب
▪️ ترسیم نقشه‌ی طبقه و قدرت در سودان
▪️ ایجاد «دولت پنهان»؟‏
▪️ پولانزاس، لنین و رفیق خمیس: نظریه‌ها و شیوه‌های «قدرت دوگانه»‏
▪️ مختصات قدرت طبقه کارگر

🔸 از الجزیره تا بیروت و از بغداد تا خارطومْ به نظر می‌رسد که انقلاب بار دیگر «انتخاب مردم» است ــ چنان‌که در شعار ‏ده‌ها هزار نفر در اعتراضات سودان طنین یافت. در این میان، دمای مبارزات اجتماعی و سیاسی به نحو مشهودی در ایران، ‏مصر، مراکش، تونس و اردن بالا رفته است. چشمگیرترین تحرکات مردمی از پایین، بحران‌های سیاسی بزرگی را برای ‏طبقه‌ی حاکم در سال گذشته دامن زده و دمار از روزگار دو رئیس‌جمهور و دو نخست‌وزیر در آورد‌ه‌اند. جنبش توده‌ای در ‏سودان انتقال قدرت از طریق مذاکره را به دولتی موقت و متشکل از نمایندگان احزاب مخالف و رهبران معترض در ائتلافی ‏متزلزل با برخی از ژنرال‌های رژیم قدیمی و روسای شبه‌نظامیان تحمیل کرد. در حالی که مفسران و تحلیل‌گران جریان اصلی ‏تمایل به تمسخر این ادعا دارند که این جدیدترین دور شورش‌ها به تغییری پایدار در سطح دولت یا جامعه دست خواهد یافت‏، ‏بی‌شک بازگشت شورش‌های مردمی به خاورمیانه، پس از نمایش خونین ضدانقلاب و جنگ که ظاهراً امیدهای 2011 را به ‏خاک سپرده بود، برای میلیون‌ها نفر در سراسر منطقه مفهوم جدیدی از هدف‌ و امید به ارمغان می‌آورد.‏

🔸 درست است که بازگشت امکانات انقلابی را جشن بگیریم و به خلاقیت و انعطاف‌پذیری معترضانی درود بفرستیم که ‏شجاعت‌شان این بسیج‌ها را به پیش می‌راند. اما پرسش‌های مهمی نیز وجود دارند که باید به بحث گذاشته شوند. چگونه این ‏شورش‌ها از سرنوشتِ دور قبلی قیام‌ها اجتناب می‌کنند؟ همان‌طور که آصف بیات اشاره کرده است، این قیام‌ها از لحاظ ‏تجربه‌ی «انقلاب به‌مثابه جنبش» غنی بودند، اما محصول ناچیزی از «انقلاب به‌مثابه تغییر» به‌بار آوردند، چه در چارچوب ‏اصلاحات انجام‌شده در دولت موجود سنجیده شود‏، چه در چارچوب ایجاد نهادهای بدیل قدرت دولتی...‏

🔸 این مقاله استدلال خواهد کرد که راه دیگری وجود دارد، اما این‌راه مستلزم تحولی بیش‌تر در این نوع شورش‌های مردمی ‏به انقلاب‌هایی است که در آن اقدام جمعی طبقه‌ی کارگرِ متشکل نه تنها چیزی بیش از موتور بسیج توده‌ای باشد، بلکه رهبری ‏واقعی و از جنبه‌ی دموکراتیک پاسخگو را برای «مردم» در نبردشان علیه دولت نیز شکل دهد. می‌توان به آن‌چه این روند ‏احتمالاً شبیه خواهد بود نظری اجمالی انداخت، اما این امر مستلزمِ ترکِ آگاهانه‌ی شیوه‌های معاصر اندیشه‌ورزی درباره‌ی ‏انقلاب، و کشف دوباره‌ی سنت مارکسیستی است. قاعده‌‌ی معروف لنین در سال 1915 «نشانه‌های» یک وضعیت انقلابی را ‏از جمله در «بحران در سیاست طبقه حاکم که منجر به شکافی می‌شود که نارضایتی و خشم طبقات ستمکش از طریق آن ‏فوران می‌کند»، افزایشِ «رنج و فقر طبقات ستمکش» و «افزایش چشمگیرِ فعالیت توده‌ها» ترسیم می‌کند. چنان‌که دانیل ‏بن‌سعید اشاره می‌کند، تعاریف لنین و تروتسکی از بحران‌های انقلابی شامل «کنش‌ و واکنش عناصری است که به شیوه‌های ‏پیچیده و متغیری بر هم میانکنش دارند» و فرآیندی از «مشروط‌کردن دوسویه» است.‏


🔹متن کامل دومین مقاله از سلسله مقالات نقد درباره‌ی خاورمیانه را در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-2D3

#خاور_میانه #آن_الکساندر #حسن_مرتضوی
#سودان #لنین #آصف_بیات #طبقه_کارگر

👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ مقدمه‌ای در باب هژمونی
▫️ و الزام‌های دستیابی به آن


نوشته‌ی: حشمت محسنی

14 فوریه 2022

🔸 بلوک طبقاتی معطوف به سوسیالیسم چگونه می‌تواند استقلال جنبش‌های اجتماعی را در مبارزه با این یا آن شکل از ستم به‌عنوان نمونه ستم جنسی، ستم طبقاتی، مذهبی… به‌رسمیت بشناسد، در جهت توان‌مندسازی آن‌ها بکوشد و هم‌زمان با آن‌ها، نه از فراز سر آن‌ها، در راستای اهداف مشترک مبارزه کند و زمینه گذار به سوسیالیسم را فراهم سازد. مبارزه برای دموکراسی علیه استبداد سیاسی و مبارزه علیه استبداد سرمایه به طور موازی و همزمان اگرچه با ضرب‌آهنگ کُند و بطئی، تا حد معینی امری پذیرفته شده است، اما معمای انقلاب ایران در نسبت و رابطه این دو سنخ مبارزه و تشریح الزامات نظری و عملی آن نهفته است کاری که جنبش چپ سخت به آن نیاز دارد و به یک معنا هویت مشخص آن را در جامعه ما روشن می‌سازد. به سخن دیگر، پرسش بنیادین در عرصه‌ی سیاسی ما به‌عنوان یک نیروی سوسیالیست این است که چگونه می‌توانیم از یک سو، در مبارزات جنبش‌های سیاسی مشخص مداخله کنیم بدون اینکه در کادر وضع موجود بیتوته کنیم و تسلیم هژمونی ایدئولوژی بورژوازی شویم؛ و از دیگر سو، به درک جزمی از اصول و فرقه‌گرایی در نغلطیم؟ و اسباب هژمونی جنبش کارگری را فراهم کنیم و گذار به سوسیالیسم را از متن پیکار برای دموکراسی سازمان دهیم؟ نوشتار حاضر می‌کوشد منطق و الزامات دستیابی به هژمونی را مورد تاکید قرار دهد، الزام‌های دستیابی به آن را در شرایط مشخص ما برشمارد، و طرحی را برای نبرد هژمونیک با مخالفان سیاسی ما ارائه کند.

🔸 هژمونی بلوک طبقاتی معطوف به سوسیالیسم از رهگذر دفاع از منافع جنبش‌های اجتماعی دست یافتنی است، بدون دفاع از منافع واقعی این جنبش‌ها سخنی از فرادستی گفتمان سوسیالیستی در بین نیروهای هم‌سرنوشت با این بلوک، نمی‌تواند در میان باشد. هر جا ظلم و ستمی بر نیرویی روا می‌شود صرف نظر از این که نیروی مورد ستم بهایی‌ها باشند و یا لیبرال‌ها، ناسیونالیست‌ها باشند یا جمهوری‌خواهان مدافع نظم مستقر، بلوک طبقاتی پرولتاریا باید در آنجا حاضر باشد و به آن اعتراض کند و علیه آن دست به نبرد زند. کسانی که این عرصه را وا می‌نهند و آن را بی اهمیت می‌پندارند و به کار «اصلی» خود مشغول‌اند، فراموش می‌کنند که آموزش سیاسی پرولتاریا و ارتقاء آن به مقام طبقه در قلمروی ملی از رهگذر مداخله و دفاع از تحول اجتماعی در کل و تامین منافع عمومی دست‌یافتنی است. کسانی که مشارکت بلوک طبقاتی در این قلمرو را انکار می‌کنند راه هژمونی آن را مفروش نمی‌کنند بلکه مسیر سلطه‌ی پرولتاریا بر دیگران را فراهم می‌کنند که صد البته با مفهوم هژمونی فرق دارد.

🔸 هژمونی طبقه کارگر نمی‌تواند با درک رایج و مالوف همچون حلال همه‌ی مشکلات و همچون نیرویی رهایی‌بخش سایر جنبش‌ها تکوین یابد. امر رهایی نیروهای اجتماعی غیرپرولتری از باب نمونه جنبش زنان تنها بدست توانایی خود این جنبش‌ها امکان‌پذیر است. تردیدی نیست که پرولتاریا یک نیروی رهایی‌بخش است و دارای این ظرفیت است که مساله استثمار را از ریشه و اساس حل کند. اما این انتظار و تصور که پرولتاریا می‌تواند به جای فعالیت مستقل این جنبش‌ها پیشگام مبارزه علیه همه‌ی اشکال ستم باشد در سطح نظری با مبارزه جنبش‌های اجتماعی برای خودرهانی و حقوق خود آن‌ها مباینت دارد، بلکه در سطح تجربه نیز تاکنون از بوته آزمون موفق در نیامده است.

🔸 برای این که استراتژی مفصل‌بندی جنبش‌های توده‌ای و محاصره سیاسی رژیم اسلامی برای درهم شکستن ساختارهای استبداد سیاسی و نظام بهره‌کشی مسلط موفق شود، چپ باید با استراتژی‌های ضددموکراتیک نیروهای مخالف رژیم اسلامی هم‌زمان مبارزه و مقابله کند. وظیفه اصلی در مبارزه با رژیم، وظیفه بنیادی برای خود چپ و وظیفه عمده در پیکار با دشمن هر کدام منطق و الزامات خاصی دارد که باید در جای خود با آن مواجه شد....

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-2OC

#حشمت_محسنی #هژمونی #بلوک_طبقاتی #جنبش_اجتماعی #سوسیالیسم #طبقه_کارگر

👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ واکاوی «مزدبگیران»، پالایش «شاغلان»
▫️ هستندگی
طبقه‌ی کارگر

نوشته‌ی: فرنگیس بختیاری

19 ژوئیه 2022

🔸 استمرار خیزش‌های اجتماعی دهه‌ی اخیر ایران که فاصله‌های آن‌ها به مرور کم می‌شود، جذر و مد دریایی طوفانی‌ست که سَر آرام‌شدن ندارد. در این خیزش‌ها، انسان‌ها با نقش‌ها و جایگاه‌های مختلف روبه‌روی هم صف‌آرایی می‌کنند. در یک سو، گارد سرکوب ناجا با ماسک و سیاه‌پوش، پاسداران، لباس شخصی‌ها، تک‌تیراندازان، رؤسایی نادیده در اتاق‌های ضد‌گلوله و… در سوی دیگر کارگران و بیکاران، خانواده‌ی آن‌ها، بازنشستگان، مستمری‌بگیران و حتی خُرده‌سرمایه‌داران بازار که تا دیروز مردد بودند، اکنون در وحشت از سقوطی گریزناپذیر خطر را به‌جان می‌خرند و مغازه‌شان را تعطیل می‌کنند. آن‌چه در این صف‌آرایی‌ها، قدرت سیاسی را در داخل به‌وحشت انداخته است، چنان‌که فعالان را فله‌ای دستگیر و در همان حال مهره‌های امنیتی خود را قربانی می‌کند یا قدرت سیاسی سرمایه جهانی را به دریوزگی ادامه‌ی مذاکرات می‌کشاند تا سرکوب‌گر اعظم را در خاورمیانه نگه‌ دارد، گستردگی و تداوم نیرویی عینی و پراتیکی، سیال و جاری در مقابل نظام با ظرفیت بالقوه ضدسرمایه‌دارانه است که تجربه‌ی زيسته‌ی يک انقلاب بزرگ را در پیشینه‌ی خود دارد. نیرویی در خیابان در کارخانه، در مدرسه، در دنیای مجازی، در توییت‌ها، چت‌ها و در جان زندگی جاری‌ست. این نیرو محصول پراتیک‌های سیاسی، اعتراضی کارگران یا هستی طبقه‌ای است که اکثریت مطلق «شاغلان» را در بر می‌گیرد و به تبع آن جمعیت غالب کشور را تشکیل می‌دهد.

🔸 کارگران در هیچ دوره‌ای از تاریخ کشور، چنین گسترده، جمعیت کشور را از آن خود و خانواده نکرده بودند. آن‌ها با هویت‌های خاصِ تحمیل‌شده، مانند «رسمی» و «غیررسمی»، «ذهنی و یدی»، «کارگر و کارمند» «پیمان‌کاری و پروژه‌ای» و… هر کدام با پراتیک ویژه‌ی خودْ تاریخشان را زیسته و می‌زیند و هستندگی طبقه‌ی کارگر را هرچند در جزایر مختلف، با فراخوان‌ها، اعتصابات و شورش‌ها، با قهرمانان و فعالان خود و به‌رغم سرکوب بی‌رحمانه در سال‌ها و روزهایی که گذشت عینیت بخشیده‌اند. آن‌ها در محاصره‌ی سلطه‌گران، از یک سو سرکوب فیزیکی می‌شوند، از سوی دیگر در زیست روزمره‌ی خود مدام در معرض سرکوب پنهان ایدئولوژیک هستند. همان‌طور که هستی طبقه‌ها در پراتیک تجلی می‌یابد، مأمن و زادگاه ایدئولوژی‌ها هم پراتیک است. ایدئولوژی‌ها در پراتیک، در قالب انتزاعاتی هویت‌گونه با نفوذ در ذهن افراد مادیت می‌یابند و قشرهایی را که با نقش واقعی اجتماعی تحت ستم و استثمار مشترک هستند در جزایر مجزا متفرق می‌کنند. هویت‌ها در شکلِ عام‌ خود در قالب «شاغلان»، «مزدبگیران»، «مردم»، «خلق» و «توده»، تنیده در روابط اجتماعی، نقش واقعی کارگران را در سایه قرار می‌دهند و مانع ظهور طبقه در کل واحد می‌شوند. هویت‌‌ها با تبدیل محتوی مزد و شغل به قالب شکلی خود ــ مزدبگیر، «شاغل»، «غیرمزدبگیر»، «خوداشتغال»، «نه مزدبگیر، نه مزددهنده» ــ به‌صورت فریبنده‌‌‌تر، حتی وارونه‌نما، نقش‌ها را بیش‌تر خلط و نادیده می‌گذارند. آن‌ها خودمختار و مستقل، فنری را می‌مانند که وقتی باز می‌شود محدوده‌ی تعریف حامل کار را گسترده می‌کند، و وقتی بسته می‌شود محدوده‌ی آن را تنگ می‌کند. از همین‌رو، بُعد تفریط و افراط در تعریف‌های سنتی کارگر ریشه در فریفتاری شکل شاغل و مزدبگیر دارد. مارکس این مقوله‌های فریبنده را که نماینده‌ی نهایی و مشخص روابط ذاتی سرمایه‌داری در سطح روابط اجتماعی هستند فرانمود نامیده است.

🔸 هدف این مقاله کنار زدن ماسک‌ از چهره‌ی عامل کار در جامعه‌ی سرمایه‌داری و واکاوی قشرهای مختلف مزدبگیران جهت تشخیص سره از ناسره است. این امر مبنایی برای پالایش شاغلان آماری کشور در محدوده‌ی سال‌های 1397- 1398 و برآورد تقریبی از جمعیت واقعی کارگران خواهد شد. در این برآورد ناگزیر به تمکین از منابع در دسترس و تفکیک جمعیتی کارگران در هویت‌های ایدئولوژیک «رسمی» و «غیررسمی» خواهیم بود. پراتیک اعتراضی متفاوت این دو گروه کارگران وقتی با بار جمعیتی هرکدام سنجیده شود تصویر روشن‌تری از اعتراض‌ها و برآیند آن‌ها در روزهای حساسی که در پیش است ارائه خواهد داد. معیار اول برای پالایش شاغلان، نقش و جایگاه اجتماعی افراد است. معیار دوم هستندگی عینی آن‌ها پیرامون فرانمود مزد در گروه‌‌بندی «کارگران» و «گروه میانی» است. این دو معیار می‌توانند سطح بیرونی واقعیت را بشکافند و از شاخه‌ها راهی به سوی ریشه‌ها بیابند.

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-33v

#فرنگیس_بختیاری
#فرانمود #مبارزه_طبقاتی #مزد #نقد_ایدئولوژی #طبقه‌_کارگر

👇🏼

🖋@naghd_com‏ ‏
🔹نوشته‌های دریافتی 🔹

▫️ چرا کارگران مسبب تورم نیستند

نوشته‌ی: دومینیک الکساندر
ترجمه‌ی: امیر مصباحی

5 می 2023

📝 بحث تعیین حداقل دست‌مزد دارای سویه‌هایِ نظری است که از قضا اهمیت بسیاری دارد. اقتصاددانان بازارگرا و حامیانِ نظامِ سرمایه‌داری همواره با تمام توان کوشیده‌اند که با بهانه‌هایِ به‌ظاهر اقتصادی، و در عمل واهی، مانع از افزایش حداقلِ دست‌مزدِ کارگران شوند. از این‌ رو، پاسخ‌گویی به این مدافعانِ حفظِ وضعِ موجود، در سطح نظری اهمیت خاصی دارد. یکی از مطرح‌ترین بحث‌هایی که علیه مطالبه‌یِ افزایش دست‌مزدِ کارگران طرح می‌شود، استناد بر مارپیچ دست‌مزد-تورم است. این مارپیچ یکی از نظریه‌هایِ اقتصاد کلان است که بیان می‌کند اگر دست‌مزدِ نیروی کار بیش‌تر شود، به دو دلیل سطح عمومیِ قیمت‌ها افزایش می‌یابد و در نتیجه تورم ایجاد می‌شود. یکی این‌که با بالارفتنِ دست‌مزد، هزینه‌های تولید هم افزایش می‌یابد و کارفرماها ناچار به افزایش قیمتِ کالاهایِ تولیدی خواهند بود؛ و دوم این‌که اگر دست‌مزدها افزایش یابند، امکان افزایش هزینه‌ها برای نیروی کار مهیا می‌شود و آن‌ها می‌توانند تقاضایِ مؤثر بیش‌تری داشته باشند. از این‌رو، تقاضا برای کالاها هم بالا می‌رود و باز هم شاهد افزایش قیمتِ آن‌ها و بنابراین، تورمِ بیش‌تر خواهیم بود. مطلبی که در زیر می‌خوانید، تلاشی است برای پاسخ به استدلال‌هایی از این دست که مبارزه‌یِ کارگران را عامل افزایش تورم می‌دانند. دومینیک الکساندر نویسنده‌یِ متن پیشِ رو با زبانی بسیار ساده و با بهره‌گیری از رساله‌ای از کارل مارکس به نام «ارزش، قیمت و سود»، به خوبی پوچ بودنِ استدلال‌هایِ اقتصاددانانِ راست‌گرا و بنیادگرایانِ بازاری را نشان می‌دهد. او که یک تاریخ‌دان و کنش‌گرِ انگلیسی است، کتاب محدودیت‌های کینزگرایی را در سال 2018 به رشته‌یِ تحریر درآورد و با بینشی مارکسیستی به نقدِ این مکتبِ اقتصادی پرداخت.

🔸 تورم، برای دهه‌ها، در اقتصادهای توسعه‌یافته کمابیش در سطح پایینی ثابت مانده بود اما پس از همه‌گیری کرونا، در حال افزایش است. برخی از اقتصاددان‌ها این امر را جهشی موقتی می‌دانند حال آن‌که هستند کسانی که گمان می‌کنند این مسئله می‌تواند مدت بیش‌تری به درازا بیانجامد و چه‌بسا «رکودی تورمی» از جنس دهه‌یِ 1970 (تورم بالا و رشد پایین به صورت هم‌زمان) پیش‌ِ رو باشد. حق با هر کسی که باشد، تفسیرِ جریان اصلیِ علمِ اقتصاد هشدار خواهد داد که کارگران نباید برای حفظ سطح زندگی‌شان، مطالبه‌یِ افزایشِ دست‌مزد را طرح کنند چرا که خودِ این کار به تورم دامن می‌زند. بنابراین، چه افزایش تورمْ اختلالی کوتاه‌مدت باشد چه مسئله‌ای بلندمدت، انتظار می‌رود که بار این مسئله را طبقه‌یِ کارگر به دوش بکشد، نه سرمایه

🔸 فشارهای تورمی را در حال حاضر می‌توان به‌سانِ نتیجه‌یِ استراتژیِ اقتصادیِ نئولیبرالی نشان داد؛ اما حتی اگر این امر را بپذیریم، یک رویه‌یِ متعارف و مرسوم این است که کارگران هم‌چنان باید در مطالباتِ دست‌مزدی‌شان خویشتن‌دار باشند، و یا این‌که نتیجه «مارپیچ دست‌مزد-قیمت» خواهد بود. در این دیدگاه، هنگامی که کارگران موفق می‌شوند و دست‌مزدها افزایش می‌یابد، شرکت‌ها هزینه را به‌سادگی از طریق افزایش قیمت‌ها جبران می‌کنند؛ و این یعنی سایر کارفرماها نیز ناچار به همین کار می‌شوند و قیمت‌ها در کل افزایش می‌یابند. این منطق اغلب در قالب بحثی علیه اتحادیه‌های کارگری مطرح می‌شود؛ بحثی که می‌گوید در حقیقت کارگران بهتر است که برای دست‌مزد بیش‌تر نجنگند چون که به هر حال، به خاطر تورمِ ناشی از آن متضرر می‌شوند.

🔸 این استدلال بی‌گمان مهمل است زیرا کارفرماها در جایی که مقاومت ضعیفی وجود دارد، دست‌مزدها را حتی بیش‌تر هم کاهش می‌دهند. گذشته از این، استدلال یادشده این واقعیت تاریخی را نادیده می‌گیرد که کارگران معمولاً در موضعِ تلاش برای رسیدن به تورم بوده‌اند، نه این‌که اقداماتشان عاملِ پیش‌برنده‌یِ آن باشد. تورم در دهه‌ی 1970 با دوره‌ای از کاهشِ سودآوری هم‌راه شد و کنش‌های اتحادیه‌های کارگری ماهیتاً دفاعی بود. آن‌ها می‌کوشیدند تا آن سطح زندگی‌ را که در دهه‌هایِ پس از جنگ [جهانیِ دوم] به دست آمده بود، حفظ کنند...

🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-3tO


#دومینیک_الکساندر #امیر_مصباحی #مزد #تورم #طبقه_کارگر
👇🏼

🖋@naghd_com‏ ‌‏ ‏
🔹نوشته‌های دریافتی 🔹

▫️ نومارکسیسم ایتالیایی
▫️ سوبژکتیویته‌ی طبقاتی، خودارزش‌افزایی، نیاز به کمونیسم


8 می 2024

نوشته‌ی: آلبرتو اسگالا
ترجمه‌ی: ساسان صدقی‌نیا

🔸 گروندریسه در ۱۹۵۳ در غرب منتشر شد. این کتاب برای بازسازی کلی آزمایش‌گاه بزرگ اندیشه‌ی مارکسیستی منبعی ضروری بود، به‌ویژه برای جنبشی تحقیقاتی که در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ در ایتالیا گسترش یافت... جنبشی برخوردار از تأمل نظری، تحلیل انضمامی، نقد مکتب‌گرایی سخت‌کیشی که گونه‌ای مارکسیسم در آن محصور شده بود، هم‌راه با بازیابی مضامین مارکسیستی مانند آزادی، جست‌وجوی شادی و سوژه‌ی طبقاتی انقیادناپذیر. این نومارکسیسم کاملاً روش دیالکتیکیِ انتقادی و انقلابی را پذیرفته که «درک ایجابی وضع موجود، هم‌زمان درک نفی آن‌را نیز شامل می‌شود.» این جنبش، مارکسیسم را نظریه‌ی علمی توسعه‌ی سرمایه‌داری و طبقه‌ی کارگر را سوژه‌ای جمعی، ترکیبی از بدن‌ها، عقل‌ها و اراده‌ها، هم‌چون عامل تغییر در نظر می‌گیرد.

🔸 نومارکسیسم ایتالیاییْ پدیدارشناسی روابط قدرت را در آرایش انضمامی جدیدی بین سوژه‌های اجتماعی و سوژه‌های جدید طبقاتی و خودآیین واکاوی می‌کرد. بنا به این دیدگاه نقش اصلی در روابط و فرایند تولیدی برعهده شرکت‌های عمودی، بزرگ و یک‌پارچه‌ی فوردیستی بود که بعدها شکلی «انعطاف‌پذیر»، غیرمحلی و تخصصی در مراحل مختلف یافت و مشروط به حاکمیت سرمایه‌ی مالی در تخصیص منابع بود. نومارکسیسم به واکاوی جامعه‌ای توده‌ای و رقابتی پرداخت که فرد را به «انسان-توده»، جامعه‌ی «متمول» و از نظر فنی تکه‌تکه تبدیل کرده بود، جامعه‌ای که در آن شهرنشینی، آموزش انبوه و بارآوریْ محل زندگی و کار را، که قبلاً از هم جدا بودند، زیر پرچم فراگیر بازار به‌عنوان مکان نهایی حقیقتْ به مسئله‌ای غامض و گیج‌کننده تبدیل کرد.

🔸 نومارکسیسم ایتالیایی هم‌چنین به واکاوی بازسازی سرمایه‌داری پساجنگ از اواسط دهه‌ی ۱۹۷۰ به بعد پرداخت که به‌اصطلاح «پسافوردیسم» نامیده می‌شود. پسافوردیسم نظام مبتنی بر اشکالِ انعطاف‌پذیر انباشت و تجزیه‌ی شرکت فوردیستی به تعدد واحدها و فرایندهای فرعی است. این نظام توسط شرکت‌هایی پراکنده در سرزمین‌های مختلف به نحوی عمل می‌کند که مالکیت و کنترل منابع به انحصار شرکت‌های بزرگ درمی‌آید. در این نظام برای به حداکثر رساندن میزان، سرعت و رفع موانع حرکت آزاد سرمایه، شبکه‌ای از انواع راه‌ها، زمان‌ها و مکان‌های تولید ارزش اضافی وجود دارد. از دیگر ویژگی‌های این نظام وجود کارخانه‌ی گسترده‌ی روباتیک، زیر سوال رفتن موانع فضایی-زمانی ایجاد شده به‌وسیله نهادهای اجتماعی و عرصه‌ی عمومی، پراکندگی و تقلیل نیروی کار به «جمعیت اتمیزه‌شده»، هرج و مرج، جابه‌جایی و حرکت سیالی است که قهرمانانش بی‌ثبات‌کاران، کارگران نامنظم و سیار هستند، جامعه‌ای غرق در عدم قطعیت که در آن زندگی کارگر صرفاً معطوف به بقا شده است.

🔸 در حالی ‌که میهن‌پرستان ویتنامی سایگون را فتح و بر وحشت از امپریالیسم ایالات متحد غلبه می‌کردند، جنبشی نظری-پیکارجو به‌نام خودگردانی کارگران (Autonomia Operaia) موقعیت خود را در ایتالیا تثبیت کرد. هدف این جنبش فهم و بیان یک سوبژکتیویته‌ی پرولتاریایی آنتاگونیستی بود که ابتدا ظرفیت مولد خود را در جامعه‌ی کارخانه‌ای فوردیستی و سپس درون جامعه‌ی «پساصنعتی» ارتقا بخشیده و غنی می‌ساخت. یعنی در جامعه‌ای که با تبعیت واقعی جامعه از سرمایه، قدرت اقتصادی دیگر محدود به استثمار نیروی کار در فرایند مستقیم تولید نیست، بلکه سلطه‌ی خود را به کل چرخه‌ی بازتولید نیروی کار (آموزش، ارتباطات، بهداشت، مدرسه، حمل و نقل، خدمات رفاهی و…) بسط می‌دهد. سرمایه-اشیا روی هوش علمی-فنی، ارتباطی و ویژگی‌های «اجتماعی» کار سرمایه‌گذاری می‌کند و به استثمار آن‌ها می‌پردازد، بخش‌هایی که قبلاً در تضاد کار و سرمایه فقط به‌عنوان واسطه عمل می‌کردند اکنون پرولتریزه می‌شوند...

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-44B

#آلبرتو_اسگالا #ساسان_صدقی‌نیا
#نومارکسیسم_ایتالیایی #طبقه‌_کارگر
👇🏽

🖋@naghd_com
◾️فاجعه‌ی مرگ دردناک معدن‌چیان طبس، حادثه نیست، اراده و منطق سرمایه، سود و رانت است.

دیوار تنگنا را
دست بلند حادثه می‌سازد
و حادثه
چیزی جز اراده‌ی انسان نیست.

#معدن_طبس
#طبقه‌_کارگر
#حق_تشکل

🖋@naghd_com