نقد
3.27K subscribers
198 photos
17 files
783 links
نقد اقتصاد سیاسی- نقد بتوارگی- نقد ایدئولوژی

بهترین، انقلابی‌ترین و نبوغ‌آمیزترین نظریه، بدون پیوند اندام‌وار با نبض، متن و کنشگران یک جنبش اجتماعی و سیاسیِ واقعی، به‌طور بلاواسطه، هیچ هوده‌ای ندارد.

www.naghd.com

Naghd.site@gmail.com
Download Telegram
▫️ رابطه‌ی طبقه‌ی کارگر و دموکراسی در کشورهای توسعه نیاب

نوشته‌ی: علی فرزانه
27 می 2018

اگر سدِ استبداد مانعِ تشکیلِ آزادانه‌ی سازمان‌های وسیعِ مبارزه‌ی اقتصادیِ کارگران و در نتیجه مانعِ وحدتِ اولیه‌ی آنها بر زمینه‌ی دفاع از حوائجِ اولیه‌ی زندگی‌اشان در رابطه‌ی اجتماعی‌ای می‌شود که تشدیدِ مداومِ استثمارِ نیروی‌کار گرایشِ ناگزیرِ آن است، بنابراین وحدتِ مبارزه برای براندازیِ حکومتِ استبدادی، یعنی وحدتِ سیاسیِ اولیه، خود به خود در مرتبه‌ی پیش‌‌فرضِ تأمین شرایطِ مبارزه‌ی وسیعِ اقتصادیِ طبقه‌ی کارگر قرار می‌گیرد. این مبارزه علیه دستگاهِ استبدادی از لحا‌‌ظِ مقامِ تاریخی تداومِ مبارزه‌ی خودٍ کارگران در جایگاهِ طبقه‌ای مُدرن علیه استمرارِ امتیازاتِ رانتیِ پیشاسرمایه‌داری و استبدادِ مترتب بر آنهاست که در شرایطِ معاصرِ ما با بافتِ سرمایه‌داری انحصاری تنیده شده است. طبقه‌ی کارگر در همان اروپای پیشقدمِ دموکراسی همواره ناگزیر بود برای تعمیقِ دموکراسی علیه جبهه‌ی متحدِ بورژوازیِ پول‌پیشه‌ی و کالاپیشه‌ی فئودالی و بورژوازیِ صنعتیِ مُدرن که از گسترشِ دموکراسی واهمه داشت به نبردهای خونین وارد شود. در نتیجه مبارزه برای دموکراسی از نظرِ طبقه‌ی کارگر کمابیش مبارزه با طبقه‌ی سرمایه‌دار را نیز همراه داشته است که برای کسبِ قدرتِ سیاسی اغلب نزدیکی با مستبدین را به نزدیکی با طبقه‌ی کارگر ترجیح داده است.

https://wp.me/p9vUft-jB

#علی_فرزانه
#پرولتاریا #دمکراسی
#طبقه_کارگر #سوسیالیسم #لنین

👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ جنبش 77

نوشته‌ی: ویسکونته گریزی
ترجمه‌ی: ساسان صدقی نیا

25 ژوئن 2018

🔸 جنبشِ 77 به‌عنوان یک پدیده منحصر به‌فردِ ایتالیایی با اولین جنبش‌های جوانانِ کارگر در سال 1976 آغاز شد. جنبشِ 77 زمانی کوتاه و بطور تقریبیِ یک‌سال و شاید کمی بیش‌تر را در بر می‌گرفت. انفجار آغازینِ جنبش مصادف بود با اخراج لوچانو لاما از دانشگاه رم (ساپینزا) در فوریه 1977 که تا قیام بولونیا در مارس 1977 ادامه یافت. [این جنبش] پس از تظاهرات بزرگِ رم و عملا با کنفرانس ضدِ سرکوبِ بولونیا در سپتامبر 77 پایان یافت.

🔸 ...نمی‌توان فراموش کرد که جنبش 77 با پشتیبانی و در تداوم نزدیک با مبارزات کارگران علیه کار، علیه مقاطعه‌کاری و البته پیش از آن، در برابر زمان کار در خط مونتاژ، شکل گرفت. به‌هر حال این جنبش بعدها منجر به‌گسترش قلمرو «آزادی» در کارخانه شد. شکی نیست که توده‌ی کارگران در آن‌زمان بیش‌ترین انرژی خود را در مبارزه با استبداد کارخانه‌ای، صرف کردند و موفقیت‌های در خور توجهی را نیز به‌دست آوردند.

✔️متن کامل را در لینک زیر بخوانید:


https://wp.me/p9vUft-mD

#ویسکونته_گریزی #ساسان_صدقی‌نیا
#پرولتاریا #ایتالیا #جنبش_کارگری

👇🏽

🖋
@naghd_com
▫️ افسانه و افسون طبقه‌ی «متوسط»

نوشته‌ی کمال خسروی

16 ژوئیه 2018

از متن مقاله:

🔸اعضای جامعه‌ی بورژوایی مدرن را می‌توان، ــ بی‌آن‌که مدعی تعیین تکلیفِ جایگاه هر فرد و یا هر موقعیت ویژه باشیم ــ از زاویه‌ی گرایش بالقوه و بالفعل به برقرار نگه‌داشتن و دفاع از سامانه‌ی سرمایه‌دارانه‌ی جامعه یا گرایش بالقوه و بالفعل به برانداختن این سامانه و برقرارکردنِ سامانه‌ای دیگر، کماکان به سه گروه بزرگ و اصلی تقسیم کرد؛ گروه‌هایی که در ساحتی سه بُعدی می‌توانند ظرف نیروهایی باشند که در کشاکش‌های سیاسی و اجتماعی جامعه نقشی قابل تشخیص و متمایز ایفا می‌کنند...

ما این سه گروه بزرگ را به ترتیب: «کارگران»، «سرمایه‌داران» و «گروه میانی» نام‌گذاری می‌کنیم؛ تعاریف سرشت‌نمایی که از این سه گروه ارائه خواهیم‌کرد، همانندی‌ها و تفاوت‌های حوزه‌ی اطلاق این نام‌ها را با دریافت‌های عمومی و رایج از آنها آشکار خواهدکرد.

🔸لایه‌های میانی در اساس هویتی سلبی دارند؛ هویت‌شان استوار بر، و ناشی از، این است که نه به گروه نخست، و نه به گروه دوم تعلق دارند... تلاش بنیادین ایدئولوژی «طبقه‌ی متوسط» دقیقاً در این راه است که با نفی و انکار این هویت سلبی و پرده‌انداختن بر آن، برای لایه‌های واقعی میانی، هویتی ایجابی دست‌وپا کند و با بزرگ‌کردنِ ابعاد و حجم آن، به این هویت ایجابی مشروعیتی تجربی ـ آماری ببخشد. نقطه‌ی عزیمت هردو راه‌کار اصلیِ ایدئولوژی «طبقه‌ی متوسط»، دقیقاً همین هویت سلبیِ جایگاه لایه‌های میانی است. این دو راه‌کار که دست در دست یکدیگر و در میان‌کنشی تقویت‌کننده و برانگیزاننده‌ی یکدیگر به پیش برده می‌شوند، عبارتند از: یک) فربه‌کردن طبقه‌ی «متوسط» و گستراندن ابعاد آن به ـ تقریباً ـ کل جامعه‌ی بورژوایی از طریق لاغرکردنِ نهایت‌ها؛ دو) تبدیل جایگاه میانی به جایگاه میانگین.

🔸هدف و نتیجه‌ی هردو راهکار، تبدیل وضعیت کیفی لایه‌های میانی به جایگاهی اجتماعی است که در دایره‌هایی متحدالمرکز پیرامون سنجه‌ی کمّی، میانگین و معدل درآمدها گرد آمده‌اند؛ تبدیل هویت سلبی لایه‌های میانی به هویت ایجابی طبقه‌ی «متوسط» و به حاشیه راندنِ طبقات پائینی و بالایی، و انتساب هویتی سلبی به آنان در عطف به طبقه‌ی «متوسط».

🔸 ایدئولوژی «طبقه‌ی متوسط» سازوکاری است که به یاری آن و با ترفندِ افسونِ ریشه‌دارترین، نیرومندترین و، از این‌رو، کاراترین راه‌بردهای نمادینِ (گفتمانی ـ ایمائی) ایدئولوژی بورژوایی واقعیت اجتماعی و تاریخیِ لایه‌ها، قشرها یا طبقاتی از جامعه‌ی بورژواییِ معاصر به افسانه‌ی طبقه‌ی «متوسط» مبدل می‌شود.

https://wp.me/p9vUft-oi
#کمال_خسروی
#طبقه #طبقه_متوسط #پرولتاریا
#مبارزه_طبقاتی #نقد

👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ چنگ در چشمان دشمن، زانوان بر سینه‌اش!

نوشته‌ی: رزا لوکزامبورگ
ترجمه‌ی: کمال خسروی

15 ژانویه 2019

📝 یادداشت مترجم: امروز، پانزدهم ژانویه، صدمین سالگرد قتل جبونانه‌ی رزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت به‌دستان آلوده‌ی اوباشِ فاشیست و گماشتگانِ سرمایه و رژیمِ ستم و سرکوب و شکنجه است. به‌یاد این انقلابیون رزمنده و آزادیخواه، ترجمه‌ی بند پنجم از نوشته‌ی رزا لوکزامبورگ زیر عنوان «آنچه اتحاد اسپارتاکوس می‌خواهد» را، که نخستین بار به‌عنوان پیش‌نویس برنامه‌ی حزب کمونیست آلمان در سال 1918 در نشریه‌ی «پرچم سرخ» انتشار یافت، به خوانندگانِ «نقد» تقدیم می‌کنم.

شعار و عنوان بالا که جمله‌ی پایانی برنامه‌ی اتحاد اسپارتاکوس است، کمتر در گفتاوردها از رزا لوکزامبورگ دیده می‌شود. آوازه‌ی رزا لوکزامبورگ، پای‌بندیِ استوار اوست به آزادی و به جدایی‌ناپذیری دمکراسی و سوسیالیسم، به دفاع جانانه‌اش، به معنای دقیق کلمه، از آزادی اندیشه‌وبیانِ دگراندیشان. پنداشته می‌شود، این جمله فراخوانی است به خشونت علیه دشمنان، و سازگار نیست با آوازه‌ی او. به‌نظر من، این جمله، تنها سازش‌ناپذیری سرسختانه و دلیرانه‌ی زنی است آزادیخواه در مبارزه علیه روابط سلطه و استثمار و عزم راسخ او برای درهم‌شکستن بازگشت‌ناپذیر سازوکار اجتماعی مبتنی بر سلطه و استثمار و به زانودرآوردنِ قدرت سیاسیِ بانی و پاسدار آن. نه تنها ناسازگاری و تناقضی میان این‌دو خواسته نیست، بلکه تنها در هم آوایی و توامانیِ آنهاست که می‌توان از سقوط به پرتگاه‌های دیکتاتوری حزبی از یک‌سو و مماشات و سازش‌طلبی با حاکمیت ستم و استثمار و ایدئولوژی بورژوایی، از سوی دیگر، پرهیز کرد. (ک.خ.)

🔹 متن را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-H5

#رزا_لوکزامبورگ #کمال_خسروی
#پرولتاریا #انقلاب #سرمایه‌داری


👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ سمت و سوی کاپیتالیسم رو به کجاست؟
🔹نگاه مارکسیست‌ها به اقتصاد جهانی🔹

نوشته‌ی: حدث سیار– دیوید مك نالی – لی سوستار- لی ونگراف – مایكل رابرتز

ترجمه‌ی: کیومرث زمانی

19فوریه 2019

بحران مالی سال 2007 اقتصاد جهانی را به ركودی عمیق پرتاب کرد كه از زمان «رکود بزرگ اقتصادی» بی‌سابقه بوده‌است. طبقات سرمایه‌داری برای نجات مالیِ سیستم سرمایه‌داری با استفاده از ترکیبی از محرک‌ها، اعتبارهای ارزان‌قیمت و اقدامات عظیمِ ریاضت اقتصادی علیه طبقات کارگر جهان دست به‌كار شدند. درحالی‌که این اقدامات جرقه‌ای جدید در جهت بهبودیِ سیستم سرمایه‌داری بود، اما از منظری تاریخی، ضعیف و واجد طیف وسیعی از تناقضات سیاسی و اقتصادیِ آزاردهنده است. مجله‌ی سوسیالیست بین‌الملل گروهی از اقتصاددانان مارکسیستی را به ارزیابی مشخصات و خط سیر عصر اقتصادیِ ما فرا خوانده است.

🔸 حدث سیار: گشایش بحثی پیرامون «ریشه‌های بحران، رکود و سرمایه‌داری مالی در اقتصاد واقعی»؛ بررسی علل افت اقتصادی جهانی در اقتصاد واقعی.

🔸 دیوید مك نالی: توضیح می‌دهد چگونه ترمیم اقتصادی باعث تشدید نابرابری طبقاتی و نیز قطب‌بندی سیاسی به سمتِ جناح‌های راست و چپ می‌شود: «رشد اقتصادی نیم بند، دوقطبی شدن جامعه‌ی مدنی و گشایش به چپ».

🔸 لی سوستار: تجزیه و تحلیل این‌که چگونه بحران و رونق پس از آن موجب جنگ‌های تجاری و درگیری‌های شدید بین قدرت‌های اقتصادی اصلی جهان شده است، به ویژه بین ایالات متحده و چین، در: «از رکود تا رونق اقتصادی؟»، و در: «کشورهای جنوب صحرای آفریقا و مساله‌ی بحران».

🔸 لی ونگراف: بررسی تاثیرات یغماگری قدرت‌های امپریالیستی در شکل‌گیری توسعه‌ی اقتصادی فعلی در آن منطقه از جهان.

🔸 مایكل روبرتز: گردآوری مجموعه‌ای از كاراكترهای «سرمایه‌داری: در حال حاضر و در آینده». او در مورد علل آنچه باعث بوجود آمدن چیزی كه «رکود بزرگ امروز» می‌نامدش و چگونگی غلبه بر آن سخن می‌گوید: یا توسط انقلاب کارگران برای ایجاد سوسیالیسم بین‌المللی، یا دور جدیدی از توسعه سرمایه‌داری با پیامدهای اجتماعی و زیست محیطی ویرانگر. مجله‌ی سوسیالیست بین‌الملل امیدوار است که این مقالات به انگیزش مشارکت و مناظره‌ی بیشتر در مسائل آینده با تجزیه و تحلیلِ ارائه‌شده در اینجا برای خوانندگان سودمند باشد.

🔹متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-L4

#مایكل_رابرتز #لی_ونگراف #لی_سوستار #حدث_سیار #دیوید_مك‌نالی #كیومرث_زمانی
#بحران #سرمایه‌داری #پرولتاریا #سوسیالیسم

👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ بازتولید طبقات اجتماعی در سطح مناسبات تولید

نوشته‌ی: گولیه‌مو کارکدی
ترجمه‌ی: هوشنگ رادیان

17 ژوئن 2019

🔸 این مقاله با بحثی درباره‌ی مناسبات تولید سرمایه‌داری آغاز می‌شود که در حکم مناسباتی تعریف می‌شوند که دو نوع عاملان تولید و وسایل تولید را به هم پیوند می‌دهند. این مناسبات از منظر مالکیت، تصاحب‌ ارزش و کارکرد اجراشده در نظر گرفته می‌شوند. به عنصر مالکیت نقش تعیین‌کننده داده می‌شود، در این معنا که مالک وسایل تولیدْ تصاحب‌کننده‌ی ارزش اضافی (استثمارگر) نیز هست و اوست که کارکرد سرمایه (غیر‌ـ‌کارگر) را اجرا می‌کند. معکوس آن برای غیر‌ـ‌مالک وسایل تولید که استثمار می‌شود و مجری کارکرد کار (کارگر) است صدق می‌کند. در این مورد، تناظری بین عناصر تعیین‌کننده و تعیین‌شونده وجود دارد. به این ترتیب، دو طبقه‌ی بنیادی در سرمایه‌داری براساس تناظر میان سه جنبه از مناسبات تولید تعریف می‌شوند.

🔸 در این مقاله تمایزی بین دو نوع ارزش‌‌زدایی نیروی کار قائل شده‌ایم: ارزش‌زدایی کالاهای مزدی و ارزش‌ز‌‌دایی از طریق صلاحیت‌زدایی. صلاحیت‌زدایی است که تقلیل کار ماهرانه به کار میانگین (صلاحیت‌زدایی فنی جایگاه‌ها) و به‌این‌ترتیب ازبین‌رفتنِ کارکرد عام سرمایه (صلاحیت‌زدایی اجتماعی جایگاه‌ها) را نیز توضیح می‌دهد. به این ترتیب، برای توضیح پرولتریزه‌شدن طبقه‌ی میانی جدید، باید از همین شکل دوم ارزش‌زدایی نیروی کار استفاده ‌کرد. با مقایسه‌ای بین دو نوع ارزش‌ز‌دایی نیروی کار، درباره‌ی اوضاع‌و‌احوالی بحث می‌شود که می‌تواند نقش مسلطی به این یا آن نوع ارزش‌‌زدایی بدهد. این چارچوب مفهومی در بقیه‌ی مقاله برای تفسیر تغییرات طبقه‌ی میانی جدید ایتالیا از زمان پیدایشش استفاده می‌شود.

🔸 در این مقاله، تولید و بازتولید طبقات را در سرمایه‌داری بررسی خواهیم کرد. با توجه به پیچیدگی این مسئله، پژوهش خود را به تعریف اقتصادی طبقات اجتماعی، و از این رهگذر، تعریفی از زاویه‌ی مناسبات تولید محدود خواهم کرد. از این حدومرز‌گذاری نباید این‌طور برداشت شود که طبقات اجتماعی صرفاً از منظر اقتصادی یا صرفاً از منظر مناسبات تولید قابل‌شناسایی هستند. طبقات می‌بایست از لحاظ اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک تعریف شوند. بااین‌همه، با توجه به نقش تعیین‌کننده‌ی وجه اقتصادی، ضرورت دارد که پژوهش خود را از تولید و بازتولید طبقات در سطح مناسبات تولید، یعنی از بالاترین سطح انتزاع، آغاز کنیم.

#گولیه‌مو_کارکدی #هوشنگ_رادیان
#طبقه #طبقات_اجتماعی #پرولتاریا #شیوه‌_تولید

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-W2

👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ مارکس، پرولتاریا و «اراده به سوسیالیسم»

نوشته‌ی: مارک مالهالند
ترجمه‌ی: دلشاد عبادی و بهرام صفایی

27 دسامبر 2019

📝 توضیح نقد: سایت نقد انتشار زنجیره‌ی تازه‌ای از مقالات پیرامون چشم‌انداز جامعه‌ی آینده و دیدگاه‌های گوناگون در این قلمرو را با کلیدواژه‌ی #جامعه‌ی_بدیل آغاز کرده است. مقاله زیر پنجمین مقاله از این سلسله مقالات است.

🔸 مقاله‌ی پیش رو تحول اندیشه‌ی مارکس را در راستای تبیین دلایل گرایش تاریخی پرولتاریا به پذیرش ایده‌های سوسیالیستی بررسی می‌کند.

🔸 پژوهشگران معمولاً چنین استدلال می‌کنند که کارل مارکس کار فلسفی‌اش را با تلاش برای بازگشتِ انسان به «وجود نوعی» خود آغاز کرد. او در نتیجه‌ی این موضع فلسفی پیشینی بود که سوسیالیسم را به‌عنوان ابزار برگزید. مارکس در نتیجه‌ی سوسیالیسم‌اش پرولتاریا را در نقش عامل رهایی برگزید؛ در واقع پذیرش چنین نقشی برای پرولتاریا، نه به‌علت کیفیت‌های تجربی طبقه‌ی کارگر، بلکه به‌علت مطابقت فرضی‌اش با برخی انتزاعات فلسفی است که در ذهنْ صورت آرمانی یافته است. این توافق در سطح گسترده‌ای رواج دارد که دیدگاه مارکس را مبنی بر این که پرولتاریا «ذاتاً» سوسیالیست است، به دلیل خاستگاه‌های مفروض رازباورانه‌اش، در حکم ناهمگونی نظری رد کنند. فارغ از این ردیه‌های سردستی، این موضوع که چرا مارکس گمان می‌کرد طبقه‌ی کارگر به سوسیالیسم گرایش پیدا می‌کند به‌طرز عجیبی توجه چندانی را به خود جلب نکرده است. اکنون گرایش دانشگاهیانی که هم‌چنان مارکسیسم را واجد شایستگی می‌دانند، این است که مارکس را اساساً به‌علت آرمان‌های «انسان‌باورانه‌«اش ارج بگذارند، پیرامون سوسیالیسم‌اش شکاک باشند، و به‌کلی حمایتش از خودرهاسازی پرولتاریا را رد کنند. به این ترتیب عاملیت‌های ترجیحی برای دگرگونی اجتماعی مترقی طیفی گسترده را شامل می‌شود که از «جنبش‌های اجتماعی جدید» تا بمب‌افکن‌های آمریکایی را در بر می‌گیرد.

🔸 مارکس استدلال می‌کرد که انسان‌ها ضرورتاً به یک‌دیگر و به طبیعت وابسته‌اند. بااین‌حال، این وابستگی از سوی فرد به‌مثابه‌ یک عامل تحمیلی و فقدان قدرت حس می‌شود، مگر آن‌که به‌شکلی آگاهانه آن را به عنوان ابزاری برای خود‌تحقق‌یابی بپذیرد. چنین اراده‌گرایی‌ای در نزد مارکس تنها زمانی تحقق‌پذیر است که مسئولیتِ تولید وسایل حیات به‌شکلی جمعی پذیرفته شود. چنین وضع اموری سوسیالیسم نام دارد. از منظر عینی، سوسیالیسم زمانی دسترس‌پذیر می‌شود که تولید هم از لحاظ فضایی و هم زمانی ذیلِ نفوذ دانش و سازمان‌یابی علمی ادغام شود. از لحاظ ذهنی، طبقه‌ی کارگر مدرن در مقام عاملیتِ دگرگونیِ سوسیالیستی حاضر می‌شود. آگاهی طبقاتی امری است که از تمایل درونی برای تضمینِ شیوه‌ی معاش شخص نشأت می‌گیرد. در تاریخ، دسترسیِ تولیدکنندگان به وسایل معاش، یا در شکلی وابسته به اراده‌ی دیگران محقق می‌شود یا به‌شکلی مستقل، در شکلِ حقوق فسخ‌ناپذیرِ مالکیت. آگاهی طبقاتی همواره مالکیت مستقل را آرمانی می‌کند. این امر در رابطه با پرولتاریا هم مصداق دارد. هرچند، از آن‌جا که سرمایه‌داری مالکیتِ فردی را ناممکن می‌سازد، این تنها مالکیت اشتراکی است که به‌نظر می‌رسد بتواند استقلالی مطمئن را فراهم کند.

🔹 متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-1aE



#مارک_مالهالند #دلشاد_عبادی #بهرام_صفایی
#مارکس #سوسیالیسم #پرولتاریا #جامعه‌ی_بدیل


👇🏽

🖋@naghd_com
🔹 نوشته‌های دریافتی 🔹

▫️ سیاست: دیالکتیکی بیان‌گریز

سخنرانی: آلن بدیو
ترجمه‌ی: مهدی فیضی

‏10 اوت 2021‏

🔸 فکر می‌کنم که امروز، پس از قرن گذشته، بتوانیم [؟] از یک سیاستِ انقلابیِ کلاسیک سخن بگوییم. و تز من این است که ‏ما فراسوی آن سیاستِ انقلابیِ کلاسیک هستیم. به اعتقادِ من مهم‌ترین مشخصه‌ی آن سیاست، همان چیزی است که من ‏دیالکتیکِ بیان‌گر می‌نامم. بی‌شک، همان‌طور که اسلاوی ژیژک پیش از ظهر گفت، پیکارِ سیاسی و قیام، انقلاب و مانند آن، ‏در تصور کلاسیک نیز معلول‌های ساختاری نیستند: آن‌ها لحظه هستند، و ما باید لحظه را دریابیم، شرایط‌مان را نام ببخشیم، و ‏از این قبیل. اما سرانجام، لحظه، پیکارِ سیاسی، تضادهای اجتماعی را بیان می‌کند و تمرکز می‌دهد و به همین دلیل است که ‏خیزش می‌تواند منحصراً تکین و عام باشد: منحصراً تکین، چرا که لحظه است، لحظه‌ی محض، و عام است، زیرا عاقبت این ‏لحظه، عمومیتِ تضادهای بنیادین را بیان می‌کند.‏

🔸 می‌دانید که مارکس بشریت را در جنبشِ رهایی حقیقی‌اش «بشریت نوعی» می‌نامید؛ و «پرولتاریا»، نامِ «پرولتاریا»، نامِ ‏امکان‌پذیریِ بشریتِ نوعی در یک شکلِ ایجابی است. در اندیشه‌ی مارکس، «نوعی» صیرورتِ کلیتِ بشریت را نام می‌دهد، ‏و نقش تاریخی پرولتاریا آزادکردنِ شکلِ نوعی آدمی است. پس در اندیشه‌ی مارکس حقیقتِ سیاسی در جانبِ عام‌بودگی است و ‏نه در جانبِ خاص‌بودگی. مسئله‌ی این حقیقت میل، ابداع و خلاقیت است و نه قانون، ضرورت و حفاظت. پس، کوهن ـ همانند ‏مارکس ـ به ما می‌گوید که عام‌بودگیِ محضِ چندینگی، عام‌بودگیِ محضِ مجموعه‌ها، نه در جانب تعریف صحیح، توصیف ‏خالص، بلکه در جانب نابرساختنی‌بودن است. حقیقتِ مجموعه‌ها نوعی است.‏

🔸 و در واقع، وقتی که جهان گیج و کُند و راکد است، چنان‌که امروز هست، ناگزیر باید باور نهایی‌مان را با یک رویای ‏باشکوه تقویت کنیم. مسئله‌ی جوانان شهرها، در پاریس و [جاهای دیگر]، فقدان رویا بود. این هرگز معضلی ‌اجتماعی نیست، ‏بلکه فقدان رویای بزرگ برای داشتن باور واقعی است. پس ایمان نهایی به حقایق نوعی، امکان نهایی به‌منظور تقابل خواست ‏نوعی با امیال بهنجار، این نوع از امکان و ایمان نهایی به این نوع از امکان، به حقایق نوعی، باید رویای جدید ما باشد. و ‏چه‌بسا سختی کار این باشد که باید رویای بزرگی را بدون نام خاص بیابیم. این اعتقاد من است، من نمی‌توانم این نکته را ‏به‌دقت اثبات کنم. مسئله‌ی رهبری و مانند آن: چه‌بسا مجبور شویم رویایی را بیابیم که رویای بزرگ این لحظه نیست، لحظه‌ی ‏تاریخی توده‌ها ذیل یک نام خاص، و امکان برخورد با طبقه‌ها ذیل نام خاص. و این امکان، نه نام خاص که خود رویاست، اما ‏در قرن گذشته همه‌ی گرایش‌های رویا‌گونه‌ی بزرگ در میدان سیاست با نام‌های ‌خاص همراه بوده‌اند. فکر می‌کنم امروز مسئله ‏سرزنش‌کردن رویا نیست ـ زیرا بدون رویای بزرگْ ایمانِ نهایی و سیاستِ بزرگ نخواهیم داشت ـ بل چه‌بسا داشتنِ رویایی ‏بدون نام‌های ‌خاص باشد. پس گرایش دیگری، میان توده‌ها، طبقه‌ها، احزاب و نظایر آن را خواهیم داشت. پس ترکیب دیگری ‏از میدان سیاست را خواهیم داشت: زیرا یک رویای بزرگ همواره چیزی نظیر نام یک ترکیب تازه، از میدان سیاست است. و ‏رؤیای بزرگ کمونیسم، سرانجام، رؤیای بزرگی که از میان تضاد طبقاتی توده‌ها به نام‌های ‌خاص می‌رسد، یک ترکیب است، ‏یک ترکیب فضایی میدان سیاست، ترکیبِ انقلابیِ کلاسیکِ میدانِ سیاست است. و ما نیز باید یک رویای تازه بیابیم، ایمان ‏نهایی‌مان را به امکانِ محلّیِ یافتنِ چیزی نوعی بیابیم.‏

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید: ‏

https://wp.me/p9vUft-2qe

#آلن_بدیو #مهدی_فیضی
#مارکس #هستی‌شناسی_اجتماعی #پرولتاریا #دیالکتیک
👇🏽

🖋@naghd_com‏ ‏