🌹محفل شهدا🌹
612 subscribers
53.9K photos
46.9K videos
723 files
1.97K links
اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل الفرجهم اینجا محفل شهداست به محفل شهدا خوش آمدید
Download Telegram
#شهید مدافع #وطن، مجید خدابنده لو
🍃🌷🍃
درتاریخ ۱۳۶۵/۱۱/۱#درخانواده ای متدین ومذهبی متولدشد.از #کارکنان #کلانتری ۲۱۰ پایانه شرق تهران بود.
🍃🌷🍃
#متاهل بود و یک فرزند به نام سوگند به یادگار دارد.
🍃🌷🍃
ایشان #عاشق #خانواده و مخصوصا #مادرش بود.چون پدرش فوت کرده بودند 😔 #عصای دست مادرش شده بود، در #ریزترین مسائل #کمک حال خانواده‌ام بود و از #هیچ کاری دریغ نمی‌کرد.
🍃🌷🍃
وقتی#مادر ایشان چشم‌هایش را عمل کرده بود، به خانه پدری می‌رفت و #کار‌های مادرش را انجام می‌داد، حتی برایش پیاز سرخ می‌کرد تا #چشم‌های مادرش #اذیت نشود.
🍃🌷🍃
#معتقد بود هر چه در زندگی دارد از #ائمه🌷 است. این عقیده را از #مجالسی که هر هفته شرکت می‌کرد به دست آورده بود.
🍃🌷🍃
ایشان به #حسینیه‌ها و #مسجد و #پایگاه‌های بسیج رفت‌وآمد زیادی داشت. #برآورده شدن آرزوی #شهادتش را هم در همان #روضه‌ها طلب کرده بود.
🍃🌷🍃
با آغاز #جنگ، تلاش برای حضور در میدان های نبرد و سازماندهی نیروها در استان کرمان، از ایشان چهره ای #مخلص و #دلپذیر ساخته بود. در #موقعیت‌های گوناگون و در #پست‌های مدیریتی به خوبی #درخشید.
🍃🌷🍃
در سال ۱۳۶۳# ایشان به #فرماندهی #سپاه#پاسداران #شهرستان سیرجان منصوب و در طول #دو سال #خدمت، #تحولات بسیار چشمگیری در #سطح شهر #سیرجان ایجادکرد مدتی هم در #کردستان بود.
🍃🌷🍃
در سال ۱۳۶۴# در #عملیات «والفجر ۸»  به دلیل #بمباران های شیمیایی دشمن بعثی از #ناحیه #کمر و #پا به #شدت #مجروح شد و در همین زمان #مسئولیت واحد #بسیج #سپاه #پاسداران استان #کرمان را #پذیرفت.
🍃🌷🍃
در #جبهه جنوب در منطقه #دشت عباس با #سمت #مسئول #تبلیغات لشکر ۴۱ ثارالله به #فرماندهی #شهید#حاج قاسم سلیمانی مشغول #فعالیت شد.
🍃🌷🍃
در #عملیات کربلای ۴ ایشان هم علاوه بر #سخنرانی، #کارهای ستادی و #تجهیز نیروها و #پشتیبانی و #خدمت رسانی و #هدایت آنها تا #منطقه عملیاتی #فعالیت های بسیار زیادی داشت.
🍃🌷🍃
#مسئولیتش در این عملیات تجهیز و هدایت قایق ها تا نزدیک منطقه عملیاتی «کربلای ۴» بود و از آنجا که این عملیات با سختی و دشواری روبرو شد مجبور به بازگشت
به روایت از دوست #شهید :اولین دیدار من با #طلبه جهادی از #مسجد و#هیئت شروع شد من #دانیال را می‌شناختم اما #جذب ایشان شدم و تمام اینها نشانه ا#خلاص و #بصیرت شون بود واقعا #شهیدانه #زندگی می‌کرد و #رفتار #شهیدانه‌ای داشت و #علاقه شدیدی به #شهدا بخصوص #شهید حججی داشت.
🍃🌷🍃
#اخلاص، #ایثار در #مال و #جان #سه ویژگی #منحصر به‌فرد شون بود.
یکی از #ویژگی‌های منحصر به #فردی که داشت مسئله #اخلاصش بود، در روسای آهوان به عنوان #مدیرمسئول شعبه موسسه فرهنگی #قرآنی #بیت‌الاحزان حضرت زهرا (س)🌷 انتخاب شد خودم دیدم.

با اینکه خودش و خانواده‌اش از لحاظ مالی خانواده ضعیفی بودند اما برای #کارهای #قرآنی از #هزینه‌های شخصی استفاده می کرد بدون هیچ #چشمداشتی این #کارها را #پیگیری می‌کرد و اگر #خدمتی می‌کرد برای #اسلام،#قرآن و #خدا بود و هر جا این مجاهدت #خالصانه باشد، نتیجه #خوبی هم دارد.
🍃🌷🍃
در شهرستان قلعه‌گنج این #طلبه جهادی بسیار #گمنام بود با اینکه خیلی #فعال بود اما #اخلاص داشت،#خدمت در #مناطق محروم و #صعب‌العبور و به دلیل #اخلاص در #کارهایش بود که با #آسمانی شدنش #شهرت پیدا کرد.
🍃🌷🍃
روز قبل از اینکه #مهدی به #سوریه برود، یک بار سفرش لغو شد، همسرشون گفتند:حالا که قسمت نشده عید را پیش‌مان بمان. #مهدی گفته بود  من دیگه  #دلم #کنده شده چرا درک نمی‌کنید که دیگر نمی‌توانم #بمانم.😭😭
🍃🌷🍃
#مهدی #اعتقاداتی داشت که باعث شده بود از همه #علایق و #دغدغه‌های #خانوادگی‌اش #دل بکند و برود وگرنه که #آدمی #فوق‌العاده #خانواده‌دوست بود.😭
🍃🌷🍃
#مهدی #طور دیگری #بچه‌هاش رو#دوست داشت. وقتی به خانه ما می‌آمدند، من از دخترش فاطمه می‌خواستم پیشم بنشیند. می‌گفت: می‌خواهم کنار #بابا باشم. یک مدت #کوتاه هم نمی‌خواست از #پدرش #دور باشد.
🍃🌷🍃
#نماز اول وقتش #ترک نمی‌شد.#مهدی #دو تا خ#صلت بارز داشت؛ #یکی #نماز اول وقت، #دومی #احترام به #دیگران و #خوش‌خلقی.
🍃🌷🍃
در روستای‌مان یزدل #امامزاده #بی‌بی زینب🌷 داریم که #مهدی #علاقه زیادی به آنجا داشت. در حریم #امامزاده #سه #شهید #گمنام💔 دفن هستند. #مهدی مرتب به #زیارت‌شان می‌رفت.😭
🍃🌷🍃
#زیارت #شهدای گمنام #امامزاده و گلزار #شهدای یزدل از #کارهای همیشگی #مهدی بود. به خانمش گفته بود اگر #شهید شد دوست دارد در #امامزاده دفن بشم.😭😭
🍃🌷🍃
#ایشان با آن #فکر #اقتصادی و #مدیریت #قوی‌اش اگر می‌خواست برای #خودش #کار کند الان #میلیاردر بود، اما که #فکر‌های #بزرگش را #فقط برای #کار‌های خیر #صرف می‌کرد.
🍃🌷🍃
می‌گفت بیایید به #دو #هدف کلی دست پیدا کنیم، یکی اینکه تا چند سال بعد یک #گزارش #خدمت #حضرت آقا بفرستیم که در یک #گوشه کشور به اسم #اسلامشهر هیچ #فقیری سر گرسنه زمین #نمی‌گذارد و #خیالتان از اینجا راحت باشد.
🍃🌷🍃
و #دوم؛ #حداقل #هزار #شغل در #اسلامشهر #خود ما #ایجاد کنیم. #رسیدن به این #دو هدف به #راحتی #میسر نبود، بنابراین #ایشان هر #کاری می‌کرد و هر #پیشرفت یا #ترقی می‌کرد صرف #گسترش #کارآفرینی می‌شد.
🍃🌷🍃
با چنین #دیدگاهی #آقا مهدی با آن همه #مشغله و #کار‌های اقتصادی و... فقط یک #آپارتمان #هشتاد و خرده‌ای متری در همان #محله‌مان مهدیه جنوبی و یک #ماشین تیبا داشت.😭
🍃🌷🍃
#بابا هم که به افراد زیادی #قول داده بود، #خودش ۱۸۰#نفر را با #هزینه #شخصی می‌برد. ما از این جریان اصلاً #مطلع #نبودیم. یکی از دوستانش بعداز #شهادت شون به ما گفتند #بابا هیچ وقت از #کار‌های خیرش در #خانه #حرفی #نمی‌زد.😭😭😭
🍃🌷🍃
به روایت از دوست #شهید آقا جواد حیدری :
ما در شهرک مهدیه جنوبی اسلامشهر بچه محل بودیم. البته بنده سه سال از ایشان بزرگ‌تر هستم و در بسیج به نوعی پیشکسوت #آقا مهدی بودم.
🍃🌷🍃
#پدر ایشان از #جانبازان شیمیایی #دفاع مقدس بود که در مقطعی مشکل #شیمیایی‌اش عود کرد و نتوانست کار سنگین انجام دهد. (#حاج یدالله #پدر #آقا مهدی درست یک سال قبل مرحوم شد)
🍃🌷🍃
#ایشان به دلیل #مشکل #پدرش و همین طور #بیماری سرطان #برادر کوچک‌ترش میثم که چند سال درگیر آن بودند، مجبور بود از #نوجوانی کار کند و #زحمت بکشد.
🍃🌷🍃
ما #بسیجی #مسجد #امام جواد (ع)🌷بودیم و حدود ۲۰#سال پیش هم #مؤسسه #خیریه #امام جوادالائمه (ع)🌷را در همین #مسجد #تأسیس کردیم. #بانی این #کار خود #آقا مهدی بود. چون خودمان با #فقر دست و پنجه نرم کرده بودیم، گفتیم کاری برای #مستمندان انجام دهیم.
🍃🌷🍃
بیشتر دوستان هم محله ای ایشان، سه ماه  تابستان را به کاری مشغول می شدند. ایشان هم مانند سایر دوستانش در تابستان ها به  #کارهای #مختلفی مانند  کار در #خیاطی و یا در #مغازه پدر #مشغول می شد.
🍃🌷🍃
در تابستان سالی که چهارم دبیرستان را گذرانده بود از پدرش خواست که با #پزشکی که در نزدیکی محله شان #مطب داشت و پدرش نیز با او آشنائی داشت صحبت کند تا در صورت موافقت تابستان را نزد وی #کار کند.
🍃🌷🍃
تا #کارهایی مانند #تزریقات، #پانسمان و #کمک های #اولیه را یاد بگیرد. تابستان  سال 1347# را  در #مطب #دکتر پارسا #خیلی چیزها یادگرفت و همینطور باعث شد که ایشان به #پزشکی علاقمند شد ودوست داشت که #پزشک شود.
🍃🌷🍃
ایشان هم مانند سایر #دانشجویان در #مشهد #فعالیت #سیاسی داشت و با #دوستانش در #تکثیر و #انتشار #اعلامیه های #امام خمینی (ره) #مشارکت می کرد.
🍃🌷🍃
#پاسدار#شهید دفاع مقدس محمد پور حیدری
🍃🌷🍃
ایشان #برادر #شهید هم هست.
#برادرشون #محمد هم از #شهدای جنگ تحمیلی هستند.
🍃🌷🍃
معرفی #شهید و خانواده اش به روایت از #رزمنده بزرگوار آقای قاسم صادقی:

در روزهای اول #جنگ #شخصیت‌هایی داشتیم که هنوز #گمنام هستند، از جمله این افراد #خانمی معروف به «ننه مریم» با اسم شناسنامه‌ای «گلناز گلبی» بود که اصالتش به خرم آباد برمی‌گشت؛ ولی در خرمشهر ساکن بود.
#روزهای اول #جنگ وقتی وارد #خرمشهر شدیم این خانم را دیدیم که مدام به بیمارستان شهر رفت و آمد دارد. فهمیدیم همراه با شوهرش «بابامراد پورحیدری» و 2# فرزندش جزو #مدافعان 34# روزه #خرمشهر هستند.
🍃🌷🍃
یکی از #کارهای مهم این خانواده #کسب اطلاعات از نیروهای دشمن بود که در جای جای شهر نفوذ کرده بودند.

#رزمنده‌ها «ننه مریم» را #زینب زمان صدا می‌کردند و بعد از فوتش «مادر شهر» #لقب گرفت؛ #ننه مریم #آخرین زنی است که با سقوط #خرمشهر از شهر خارج شد و پس از #آزادی نیز #اولین نفری است که به #شهر وارد شد.
🍃🌷🍃
به روایت از #حاج محمدرضا غیاث‌الدین #همرزم و #دوست #شهید :
#حاج محمود در دوران #دفاع مقدس #کارهای زیادی انجام می‌داد و #مسئولیت‌های زیادی هم داشت اما #حضور در واحد #اطلاعات #عملیات لشکر ۱۷
#علی بن ابیطالب (ع)🌷#مهمترین #مأموریت او بود.
🍃🌷🍃
از همان اوایل #دفاع مقدس تا #پایان #جنگ در مناطق #عملیاتی حضور داشت، همچنین بلافاصله بعد از #جنگ #پایه گذار حرکتی شد که امروز به #راهیان نور معروف است.
🍃🌷🍃
در همان زمان به صورت #خودجوش #کاروان‌هایی را به سمت #مناطق #جنگی هدایت می‌کرد که بعد از #دو الی #سه سال مقوله #راهیان نور در #سراسر #کشور #مطرح شد لذا در #راه اندازی این #کاروان #نقش محوری داشت.
🍃🌷🍃
#راهیان نور برای #دانشجویان را #راه اندازی کردند، همیشه یک #پشتیبان در #مجموعه #راهیان نور بود و هر مشکلی پیش می‌آمد ایشان آن را #برطرف می‌کرد.
🍃🌷🍃
در یکی از #سفرهایی که در #طلاییه به عنوان #راهیان نور داشت با یکی از #فرماندهان #تفحص #شهدای کشور ملاقاتی می‌کند و از آن پس کار #تفحص #شهدا نیز در زندگی این #شهید بزرگوار جای خود را باز می‌کند.
🍃🌷🍃
به روایت از #حاج محمدرضا غیاث‌الدین #همرزم و #دوست #شهید :
#حاج محمود در دوران #دفاع مقدس #کارهای زیادی انجام می‌داد و #مسئولیت‌های زیادی هم داشت اما #حضور در واحد #اطلاعات #عملیات لشکر ۱۷
#علی بن ابیطالب (ع)🌷#مهمترین #مأموریت او بود.
🍃🌷🍃
از همان اوایل #دفاع مقدس تا #پایان #جنگ در مناطق #عملیاتی حضور داشت، همچنین بلافاصله بعد از #جنگ #پایه گذار حرکتی شد که امروز به #راهیان نور معروف است.
🍃🌷🍃
در همان زمان به صورت #خودجوش #کاروان‌هایی را به سمت #مناطق #جنگی هدایت می‌کرد که بعد از #دو الی #سه سال مقوله #راهیان نور در #سراسر #کشور #مطرح شد لذا در #راه اندازی این #کاروان #نقش محوری داشت.
🍃🌷🍃
#راهیان نور برای #دانشجویان را #راه اندازی کردند، همیشه یک #پشتیبان در #مجموعه #راهیان نور بود و هر مشکلی پیش می‌آمد ایشان آن را #برطرف می‌کرد.
🍃🌷🍃
در یکی از #سفرهایی که در #طلاییه به عنوان #راهیان نور داشت با یکی از #فرماندهان #تفحص #شهدای کشور ملاقاتی می‌کند و از آن پس کار #تفحص #شهدا نیز در زندگی این #شهید بزرگوار جای خود را باز می‌کند.
🍃🌷🍃
#شهید یکی از #بنیان گذاران #حسینیه
#حضرت ابوالفضل (ع)🌷 #بسطام نیز بود و در تمام #کارهای عام‌المنفعه و #کمک به #نیازمندان در #صف اول حضور داشتند.
🍃🌷🍃
#شهید محمود حتی در #سیل #آق قلا در قالب #گروه‌های #جهادی و #مردمی حضور داشت و وقتی ایشان بودند، #خیال همه #راحت می‌شد.
🍃🌷🍃
#شهید حاج محمود در #کارهای #عام‌المنفعه آنقدر #پیشرو بود که حتی در #هنگام #سیل #شمال کشور با اینکه کار #اداری #مهمی داشت خودش با #ماشین شخصی که داشت چند #آشپز و #کمک آشپز را به# گلستان رساند.
🍃🌷🍃
بنده بیش از #چهار دهه با #شهید محمود آشنا هستم و تاکنون ندیده‌ام که #کارهایش را بر #دوش کسی بگذارد.
🍃🌷🍃
هرگز #نمی‌گذاشت که #خودش را به #استراحت و #امور #مردم #ترجیح #بدهد، حتی با اینکه یک# دستش از #کار افتاده بود #امور ریز مانند به #دست گرفتن #ساک دستی را هم به کسی #واگذار #نمی‌کرد.
🍃🌷🍃
به روایت از همسر#شهید:
در آخرین مرخصی که آمده بود علناً به او گفتم که فکر می‌کنم واقعاً کامل شده‌ای یک شب قبل از اینکه با او صحبت کنم به محاسن سفیدش نگاهی کرد و احساس کردم که تغییر کرده.😭
🍃🌷🍃
قبل از آن ۴۵#روز به #مأموریت رفته بود و حال و هوایی دیگر داشت و بچه‌ها هم اذعان می‌کردند که با همه گرم‌تر بود.
🍃🌷🍃
وقتی که #مرخصی او تمام شد و رفت دقیقاً #شب #لیله الرغائب خبر آوردند که #شهید شده 😭😭نمی‌دانستم باید باور کنم یا خیر؛ نمی‌دانستم باید چه بگویم.😭
🍃🌷🍃
نتیجه این همه #سال #مجاهدت و #تلاش‌هایش این شد که امروز در #جوار #امام حسین (ع)🌷#جایگاه عالی دارد و این مرا آرامش می‌دهد و امیدواریم بتوانیم راهشان را ادامه بدهیم.
🍃🌷🍃
بیان می‌کرد که دوست ندارم همه جا درباره #خاطرات و #کارهای من صحبت کنید و بسیار #تو دار بود،اصلاً به ما چیزی نمی‌گفت. بسیار می‌ترسید که #ریا شود و بسیار #می‌ترسید که #خودنمایی کند و این #امر #مراقبت‌های او را نشان می‌داد.
🍃🌷🍃
چندان #عادت نداشت درباره #کارهایی که می‌کند صحبت کند برای همین از #بزرگ مردی‌هایش کسی چیزی #نمی‌داند او حتی #دوست نداشت #مسائلی که می‌دانیم جایی #بازگو شود.
آوازه ی #کارهای خیری که به انجام رسانده تا نقاط دوری همچون جزیره ی کیش هم رسیده و من از سوی برخی از دوستان در این مناطق پیام‌ های تسلیتی دریافت کردم که آنها برای من ارسال کرده بودند.

چون زمینه ی کاری من هم مرتبط با موضوعات #عمرانی بود در رفت و آمدی که به کارگاه ساختمانی پسرم و همکارانش داشتم همیشه #سخت کوشی و #تلاش او زبانزد همه بود. همه از #امانتداری پسرم تعریف می‌کردند.😔

#به روایت از مادرشهید :

پسرم کم‌ حرف و #گزیده‌ گو بود و همه را از پر حرفی نهی می‌ کرد. جوانی فعال و مبتکر بود که در خانه به عنوان یک مرجع تعریف شده بود. همه چیز را با استناد به منابعی که آنها را مطالعه کرده بود پاسخ می‌ داد و این گونه نبود که از خودش حرفی بزند.😔

به عنوان مادر هیچ وقت ندیدم که مثلاً همیشه قرآن دست پسرم باشد اما وقتی صحبتی در زمینه ی علوم اسلامی میان اعضای خانواده پیش می‌ آمد او با دلیل و برهان و اشاره به #سوره‌ ای از قرآن به ما پاسخ می‌ گفت و ما تعجب می کردیم که چه زمانی فرصت کرده است که این گونه در قرآن و مفاهیم آن عمیق شود؟😔
آوازه ی #کارهای خیری که به انجام رسانده تا نقاط دوری همچون جزیره ی کیش هم رسیده و من از سوی برخی از دوستان در این مناطق پیام‌ های تسلیتی دریافت کردم که آنها برای من ارسال کرده بودند.

چون زمینه ی کاری من هم مرتبط با موضوعات #عمرانی بود در رفت و آمدی که به کارگاه ساختمانی پسرم و همکارانش داشتم همیشه #سخت کوشی و #تلاش او زبانزد همه بود. همه از #امانتداری پسرم تعریف می‌کردند.😔

#به روایت از مادرشهید :

پسرم کم‌ حرف و #گزیده‌ گو بود و همه را از پر حرفی نهی می‌ کرد. جوانی فعال و مبتکر بود که در خانه به عنوان یک مرجع تعریف شده بود. همه چیز را با استناد به منابعی که آنها را مطالعه کرده بود پاسخ می‌ داد و این گونه نبود که از خودش حرفی بزند.😔

به عنوان مادر هیچ وقت ندیدم که مثلاً همیشه قرآن دست پسرم باشد اما وقتی صحبتی در زمینه ی علوم اسلامی میان اعضای خانواده پیش می‌ آمد او با دلیل و برهان و اشاره به #سوره‌ ای از قرآن به ما پاسخ می‌ گفت و ما تعجب می کردیم که چه زمانی فرصت کرده است که این گونه در قرآن و مفاهیم آن عمیق شود؟😔