🌹محفل شهدا🌹
623 subscribers
52.3K photos
45.2K videos
711 files
1.94K links
اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل الفرجهم اینجا محفل شهداست به محفل شهدا خوش آمدید
Download Telegram
#محمد علی قبل جنگ در زمان انقلاب فعالیت داشت. برادرم سرباز بود که با فرمان امام خمینی (ره) از محل خدمتش فرار کرد. به ما هم سفارش کرده بود اگر دنبال من آمدند بگویید نمی‌ دانیم کجا رفته است و اطلاعی ازش نداریم.😔

می‌ ترسیدیم نکنه بیایند و پیداش کنند و اتفاقی برایش بیفتد.#محمد علی ۲۷ سال داشت که راهی جبهه شد. متأهل بود و #دو فرزند پنج ساله و سه ساله هم داشت. دو سال بعد از حضور در جبهه به #شهادت رسید.😔

#محمد علی ۳۰ دی ماه ۱۳۶۵ در #عملیات کربلای ۵ شهید شد.😔 ترکش به شقیقه‌اش خورده بود.#پدرم همزمان با محمد علی در #جبهه بود.

#همرزمان پدر که متوجه #شهادت برادرمان شده بودند از ایشان خواستند چند روزی مرخصی بگیرد و به خانه برگردد. فردای روزی که پدر به خانه رسید چند نفر از اهالی مسجد به دیدار پدر آمدند و خبر #شهادت محمد علی را دادند.😔

محمد علی #اهل گذشت بود. می‌گفت : اگر از کسی دلگیرید #گذشت کنید. هر زمانی که می‌ خواست به منطقه برود همه ی خواهر‌ها و برادر‌ها را دور هم جمع می‌کرد و یک ولیمه برای خداحافظی می‌ داد و از همه حلالیت می‌ طلبید.😔
بعد از #محمد علی پدرمان در جبهه رفت و آمد می‌کرد اما سه ماه بعد از #شهادت محمد علی #دو قلو‌ها هم عزم رفتن کردند. ابتدا #محسن و بعد هم #مصطفی رفت.😔

بچه‌ ها در مغازه ی ماست‌ بندی کمک دست پدر و مادر بودند. مادر می‌گفت : اگر همه ی شما به جبهه بروید من دست تنها می‌مانم.

شش ماه بعد از رفتن #محسن ، مصطفی گفت : من هم می‌ روم. وقتی مصطفی می‌ خواست برود مادر مخالفت کرد. گفت : محمد علی که #شهید شد. #پدرتان که #جبهه است و #محسن هم که در منطقه است. تو هم که بروی من دست تنها می‌مانم و مغازه باید بچرخد. یکی دیگر از برادرهام هم در سیستان و بلوچستان سرباز بود.😔

اما #محسن می‌گفت : من باید بروم. اجازه نمی‌ دهم که #اسلحه ی برادرم زمین بماند. می‌ روم تا #انتقام محمد علی را بگیرم. محسن بعد از نوشتن #وصیتنامه و #گذراندن دوره ی آموزشی به جبهه رفت.😔

مادر به تمام مساجد و پایگاه‌های اطراف خانه و محله‌ مان سفارش کرده بود مصطفی را ثبت‌نام نکنند. اما برادرم به مسجد جامع گوهر دشت کرج رفت و ثبت‌ نام کرد.
#سردار شهید دفاع مقدس،محمدجواد، (بهمن) درولی
🍃🌷🍃
سال 1340# در دزفول متولد شد. دوران دبستان خود را با موفقیت اما در محرومیت و فقر گذراند.

سالهای ورود به دبیرستانش مصادف شد با اوج خفقان و اختناق ساواک و حکومت پهلوی.

در همان دوران شروع به #مطالعه کرد. #جلسات مخفیانه را به همراه دوستان و برادرانس در خانه برگزار می‌کرد و آنان را همانند خود آماده #قیام علیه حکومت پهلوی می‌کرد.
🍃🌷🍃
ایشان در دوران انقلاب در اکثریت #فعالیت های انقلابی نقش ایفا کرد  و پس از پیروزی انقلاب هم به #عضویت شورای #فرماندهی سپاه دزفول درآمد.
🍃🌷🍃
با آغاز #جنگ تحمیلی، حضور خستگی ناپذیرش در #جبهه های جنگ در بین دوستانش هم #مثال زدنی بود.
🍃🌷🍃
#جبهه های «پاوه» ، «ایلام»، «کوشک و دال پری»، «کرخه»، «دشت عباس و شوش»، «سایت 5»، «پاسگاه زید» و... ایشان را خوب می‌شناختند.
🍃🌷🍃
در سال 61# در آزمون #کنکور شرکت کرد و بعد از کنکور مجددا به #جبهه بازگشت.
🍃🌷🍃
پس از مدتی برادرانش به ایشان اطلاع دادند که در رشته #مهندسی متالوژی دانشگاه «علم و صنعت تهران» قبول شده و باید برای ادامه تحصیل به تهران برود.
🍃🌷🍃
مقاومت کرد  و گفت که « امروز مسئله اصلی کشور #جنگ است». پس از #دو سال وقفه تحصیلی برای تحصیل راهی تهران شد.
🍃🌷🍃
ایشان در حالی که یکی از #دانشجویان ممتاز و رتبه های برتر دانشگاه بود، برای #مرخصی #میان ترم (بهمن ماه) به دزفول بازگشت.
🍃🌷🍃
در زمان #مرخصی و #بازگشت به دزفول بود که از #عملیات والفجر 8 برای #آزاد سازی فاو مطلع شد. به همین دلیل بجای #بازگشت به تهران راهی #جبهه شد.
🍃🌷🍃
به روایت از همرزم#شهید:
#بهمن در شب های سرد زمستان عموماً  باقی #مانده غذای نیروهای #سپاه را عقب خودرو می گذاشت و در #محله های #فقیر نشین شهر می برد و بین #فقرا تقسیم می کرد.
🍃🌷🍃
در شب هایی که عراق دزفول را #تهدید به #موشکباران می کرد، در #ساختمان #سپاه در #آماده باش کامل بسر می برد تا #اولین کسی باشد که در محل #اصابت موشک حضور یابد و به #مردم #کمک برساند.
🍃🌷🍃
در #عملیات فتح فاو "والفجر8" چون بچه ها خسته بودند و زود می خوابیدند.#بهمن بالای سر آنها #حضور می یافت و به آنها #سرکشی می کرد و سپس #نماز شب می خواند.
🍃🌷🍃
#بهمن خواب های عجیبی می‌دید. که همه را هم یادداشت می‌کرد:
1) خواب دیدم برای دومین بار به #مکه مشرف شده‌ام ولی این بار با گذشته فرق می‌کند.
🍃🌷🍃
همه را #نامه‌ #زیارت می‌دادند ولی #موقت می‌توانستند #زیارت کنند؛ اما به دست من نامه‌ای دادند که چند جمله به این #مفهوم نوشته شده بود:
«طواف همیشگی»
🍃🌷🍃
2) #شب سوم شعبان 1406 هجری قمری برابر با 8/1/1365 - تهران، #شهید حسین غیاثی را در خواب دیدم که گفت: «زود بیا که منتظرت هستیم و جایت نیز مشخص و معین شده است»
🍃🌷🍃
پس از این #خواب #بهمن به #دزفول می‌آید و از آنجا به #جبهه اعزام می‌شود. درست در روز 1365/3/20#آسمانی می‌شود.😭😭
🍃🌷🍃
سرانجام#شهید محمد جواد(بهمن)درولی هم درتاریخ  ۲۰#خرداد ۱۳۶۵# در منطقه #فاو به آرزویش که همانا #شهادت در راه #خدا🤍 بود رسید.
🍃🌷🍃
#مزار#شهید:
گلزار #شهدای شهر دزفول.
🍃🌷🍃
شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای مدافع امنیت، شهدای مدافع سلامت،شهدای هسته ای
و علی الخصوص شهید سرفراز

   💠 شهید محمد جواد( بهمن) درولی 💠

       
                   🌷  صلوات 🌷

التماس دعای فرج وشهادت
#بهمن خواب های عجیبی می‌دید. که همه را هم یادداشت می‌کرد:
1) خواب دیدم برای دومین بار به
#مکه مشرف شده‌ام ولی این بار با گذشته فرق می‌کند.
🍃🌷🍃
همه را
#نامه‌ #زیارت می‌دادند ولی #موقت می‌توانستند #زیارت کنند؛ اما به دست من نامه‌ای دادند که چند جمله به این #مفهوم نوشته شده بود:
«طواف همیشگی»
🍃🌷🍃
2)
#شب سوم شعبان 1406 هجری قمری برابر با 8/1/1365 - تهران، #شهید حسین غیاثی را در خواب دیدم که گفت: «زود بیا که منتظرت هستیم و جایت نیز مشخص و معین شده است»
🍃🌷🍃
پس از این
#خواب #بهمن به #دزفول می‌آید و از آنجا به #جبهه اعزام می‌شود. درست در روز 1365/3/20#آسمانی می‌شود.😭😭
🍃🌷🍃
سرانجام#شهید محمد جواد(بهمن)درولی هم درتاریخ  ۲۰#خرداد ۱۳۶۵# در منطقه
#فاو به آرزویش که همانا #شهادت در راه #خدا🤍 بود رسید.
🍃🌷🍃
#مزار#شهید:
گلزار
#شهدای شهر دزفول.
🍃🌷🍃
شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای مدافع امنیت، شهدای مدافع سلامت،شهدای هسته ای
و علی الخصوص شهید سرفراز

   💠 شهید محمد جواد( بهمن) درولی 💠

       
                   🌷  صلوات 🌷

التماس دعای فرج وشهادت
ایشان بیش از ۲#سال به عنوان #امور تعمیراتی تراکتور و ادوات کشاورزی با شعار ” همه با هم جهاد سازندگی ”  به صورت  #افتخاری و #رایگان #خدمت کرد.
🍃🌷🍃
در سن ۱۸#سالگی و در #تابستان سال ۱۳۶۵# برای #اولین بار #عازم #جبهه های حق علیه باطل در #منطقه عملیاتی #مهران شد.
🍃🌷🍃
در این #سفر #رزمی و #جهادی خود در #منطقه  عملیاتی #مهران شاهد #شهادت  #دو تن از #دوستان و #هم رزمان و #هم روستایی های خود به نام های #حسین علی شمس آبادی و #محمد قدر آبادی بود.
🍃🌷🍃
ایشان در همانجا به صورت #پاسدار #افتخاری به #ادامه #نبرد بر علیه متجاوزان بعثی عراق پرداخت  و اینگونه #مرحله جدیدی از  #زندگی  و #حیات دوباره اش به عنوان #پاسدار در سال ۱۳۶۵# شکل گرفت.
🍃🌷🍃
درسن  ۱۹#سالگی با دختر دایی اش وبا انجام مراسمی #ساده و #معنوی ازدواج کرد.
🍃🌷🍃
ایشان در ادامه #خدمت خود با عنوان #مسئول #تسلیحات گردان عبد ا….🌷در م#نطقه عملیاتی جنوب با #انتظاری و #محمد حصاری آشنا شد.
🍃🌷🍃
به دلیل #تخصصی که در زمان #جنگ تحمیلی در #جبهه داشتند پس از انجام #پیگیری ها به عنوان #دیدبان به #سوریه #اعزام شدند.
🍃🌷🍃
البته برای ما هم تعجب آور بود که طی مراحل اعزام این #شهید به #سوریه در مدت زمان کوتاهی انجام شد و پس از فاصله کوتاهی پس از #اعزام به #شهادت رسیدند.😭
🍃🌷🍃
این #شهید عزیز در تاریخ ۴#اسفندماه به #جبهه #مقاومت #اعزام و در تاریخ ۱۷#اسفند ماه در #منطقه العیس که از مناطق با #شرایط #بسیار سخت #سوریه است به فیض #شهادت رسیدند.😭😭
🍃🌷🍃
سرانجام#شهید سرتیپ دوم پاسدار حسنعلی شمس آبادی هم #غروب  روز ۱۷#اسفند ۹۴#  با  #هدف گرفتن #چشم راست و #شلیک #رگبار گلوله به آرزویش که همانا#شهادت در راه #خدا🤍 بود رسید.
🍃🌷🍃
#مزار #شهید :
گلزار #شهدای شمس آباد ، خراسان رضوی.
🍃🌷🍃
شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای مدافع امنیت، شهدای مدافع سلامت،شهدای هسته ای
و علی الخصوص شهید سرفراز

   💠 شهید سرتیپ دوم پاسدار
حسنعلی شمس آبادی💠

       
                   🌷  صلوات 🌷

التماس دعای فرج وشهادت

یاعلی مدد
#شهید دفاع مقدس علی راحتی
🍃🌷🍃
در تاریخ   ۱۳۴۵/۱۱/۹#   در شهر خوی در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشد.

#هوش سرشارش از همان اوایل زندگی، #نظرها را به خود معطوف داشته و #چهره نورانی اش #آينده روشن و #درخشانش را نويد می داد.
🍃🌷🍃
دوران نوجوانی اش كه مصادف با #روزهای پرشور #انقلاب بود در #سنگر #مسجد بود و #تلاش #مخلصانه ای داشت.
🍃🌷🍃
آنچه بيشتر از هر چيز روح ایشان را آرام و روان تشنه اش را سيراب  می كرد #انس و #الفت روزافزونش با #آيات دلنشين #قرآن بود.
🍃🌷🍃
بعد از #پيروزی انقلاب ایشان با #اعتقاد خالصانه ای كه به #ولايت فقيه داشت #عضوی دلسوز و #خستگی ناپذير در پايگاه #شهدا بود ، تحصيلاتش را هم در دبيرستان #شهيدمدنی ادامه داد.
🍃🌷🍃
تا اينكه با #شروع جنگ تحميلی #لباس مقدس #بسيجی را بر تن كرده و عازم #جبهه هاي حق عليه باطل شد تا از #حريم انقلاب و #امامش #دفاع کند.
🍃🌷🍃
با گذشت ایام، به دنبال محیط بزرگتری بود لذا با اصرار، پدر را راضی کرد تادر اردبیل خانه ای بخرند.

ایشان با بقیه برادرانش خیلی فرق داشت، از نظر #درستی و #اسلام خواهی، #اخلاق و #معرفت از همه #مقدم بود، از #بی نماز ها‌، افرادی که #غیبت می کردند و #تهمت می زدند، ‌بدش می آمد.
🍃🌷🍃
به همراه #برادرانش در #تظاهرات شرکت می کرد ،زمان #پیروزی انقلاب #سی و پنج سال داشت ،#همراه افرادی بود که به #شهربانی حمله کردند و در #دستگیری یکی از عوامل رژیم #شرکت داشت.
🍃🌷🍃
بعد از #پیروزی انقلاب به #بسیج پیوست و حدود #چهار سال #بدون #دریافت حقوق #خدمت کرد.
🍃🌷🍃
با #شروع #جنگ تحمیلی در آستانه ۴۰#سالگی قرار داشت، به #جبهه رفت، در طول #پنج سال #اکثر اوقات خود را در #جبهه بود وبه "حبیب ابن مظاهر" #شهرت یافته بود.
🍃🌷🍃
#سمت #فرماندهی #گردان انصار و #فرماندهی#گردان 72 ثارالله –#جمعی لشکر 31 عاشورا–و همچنین #مسئولیت #تعاون لشکر را به عهده داشت.
🍃🌷🍃