همچو آن ابله که اندر داستان
ذکر او کردیم بهر راستان
مانند آن ابله که اندر داستان او را برای افراد حقیقت طلب نقل کردیم. اشاره به داستان زنده کردن مرده توسط عیسی به درخواست مرد ابله.
زندگی تن مجو از عیسیات
کام فرعونی مخواه از موسیات
از عیسای روحت، زندگی و عیش جسمانی تقاضا مکن. و از موسایت خواسته های فرعونی مخواه.(موسی و فرعون در این بیت تعبیر دیگری است از تقابل جنبه های روحانی و مادّی انسان.)
بر دل خود کم نه اندیشهٔ معاش
عیش کم ناید تو بر درگاه باش
اینقدر در اندیشه معاش نباش و دل بدان مسپار، زیرا مایه زندگی و معاش کاستی نمی گیرد، تو فقط ملازم درگاه حق باش. اشاره به آیه ۱۳۲ سوره طه.
این بدن خرگاه آمد روح را
یا مثال کشتیی مر نوح را
این جسم در مَثَل مانند خرگاه و خیمه روح است، یا در مثل مانند کشتی است برای حضرت نوح ع.
ترک چون باشد بیابد خرگهی
خاصه چون باشد عزیز درگهی
اگر کسی واقعاترکمان باشد حتما خیمه و سیاه چادری برای خود پیدا می کند، بویژه که آن شخص از مقرّبان درگاه نیز باشد.
شرح مثنوی شریف
استاد کریم زمانی
ذکر او کردیم بهر راستان
مانند آن ابله که اندر داستان او را برای افراد حقیقت طلب نقل کردیم. اشاره به داستان زنده کردن مرده توسط عیسی به درخواست مرد ابله.
زندگی تن مجو از عیسیات
کام فرعونی مخواه از موسیات
از عیسای روحت، زندگی و عیش جسمانی تقاضا مکن. و از موسایت خواسته های فرعونی مخواه.(موسی و فرعون در این بیت تعبیر دیگری است از تقابل جنبه های روحانی و مادّی انسان.)
بر دل خود کم نه اندیشهٔ معاش
عیش کم ناید تو بر درگاه باش
اینقدر در اندیشه معاش نباش و دل بدان مسپار، زیرا مایه زندگی و معاش کاستی نمی گیرد، تو فقط ملازم درگاه حق باش. اشاره به آیه ۱۳۲ سوره طه.
این بدن خرگاه آمد روح را
یا مثال کشتیی مر نوح را
این جسم در مَثَل مانند خرگاه و خیمه روح است، یا در مثل مانند کشتی است برای حضرت نوح ع.
ترک چون باشد بیابد خرگهی
خاصه چون باشد عزیز درگهی
اگر کسی واقعاترکمان باشد حتما خیمه و سیاه چادری برای خود پیدا می کند، بویژه که آن شخص از مقرّبان درگاه نیز باشد.
شرح مثنوی شریف
استاد کریم زمانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هميشه شانس ديگرى خواهد بود،
دوستى ديگر،
عشقى ديگر،
نيرويى ديگر
براى هر پايانى هميشه آغازى خواهد بود.
#آنتوان_دوسنت_اگزوپری
دوستى ديگر،
عشقى ديگر،
نيرويى ديگر
براى هر پايانى هميشه آغازى خواهد بود.
#آنتوان_دوسنت_اگزوپری
.
گرد شبنم پیشتاز صبح ایجاد من است
خنده، گل ناکرده، سامان گلابم میکند
نقطهٔ موهومم اما عمـرها شد ذرّهوار
عشق از دیوان خورشید انتخابم میکند
#بیدل_دهلوی
گرد شبنم پیشتاز صبح ایجاد من است
خنده، گل ناکرده، سامان گلابم میکند
نقطهٔ موهومم اما عمـرها شد ذرّهوار
عشق از دیوان خورشید انتخابم میکند
#بیدل_دهلوی
منصفتر از دنیا ندیدم
تا او را خدمت کنی تُرا خدمت کند
و چون تـَرک گیری او نیز ترک تو گیرد.
#تذکرةالاولیاءعطارنیشابوری
تا او را خدمت کنی تُرا خدمت کند
و چون تـَرک گیری او نیز ترک تو گیرد.
#تذکرةالاولیاءعطارنیشابوری
مسلمانی چیست؟
جز مخالفت با هوای نفْس که همه بنده آنند؟
آزادی در چیست؟
جز در بی آرزویی، در حالی که همگان اسیر آرزوها و قربانی شهوت های خویش اند؟
و خداپرستی چیست؟
جز رهایی از خویشتن پرستی؟
#شمس_تبریزی
جز مخالفت با هوای نفْس که همه بنده آنند؟
آزادی در چیست؟
جز در بی آرزویی، در حالی که همگان اسیر آرزوها و قربانی شهوت های خویش اند؟
و خداپرستی چیست؟
جز رهایی از خویشتن پرستی؟
#شمس_تبریزی
گر می #ناب شوم، خون دل یارانم
ور شوم ابر، غبار دل میخوارانم
آتش خرمن افلاکم، اگر خورشیدم
آفت مزرعهٔ دهرم، اگر بارانم
#ناظم_هروی
ور شوم ابر، غبار دل میخوارانم
آتش خرمن افلاکم، اگر خورشیدم
آفت مزرعهٔ دهرم، اگر بارانم
#ناظم_هروی
آن خستهدلانیم که ویرانیِ ما را
همسایهی دیوار به دیوار نداند
در عشق، کسی را خبر از رازِ دلم نیست
آتش به سرم سوزد و دستار نداند
سلیم تهرانی
همسایهی دیوار به دیوار نداند
در عشق، کسی را خبر از رازِ دلم نیست
آتش به سرم سوزد و دستار نداند
سلیم تهرانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آمدهام
که سر نهم ، عشق تو را به سر برم
ور تو
بگوییم که نی ، نی شکنم شکر برم
#مولانا
#محمد_رضا_شجریان
#کلیپ همراه رقص زیبا
که سر نهم ، عشق تو را به سر برم
ور تو
بگوییم که نی ، نی شکنم شکر برم
#مولانا
#محمد_رضا_شجریان
#کلیپ همراه رقص زیبا
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ما بها و خونبها را یافتیم
جانب جان باختن بشتافتیم
#حضرت_مولانــــا
دوستی حقتعالی بر دل غالب نشود الا به:
معرفت و بسیاری ذکر
که هر کسی، کسی را دوست دارد، ذکر وی بسیار کند
و اگر ذکر وی بسیارتر کند وی را دوستدار شود.
#دکترعبدالکریم_سروش
جانب جان باختن بشتافتیم
#حضرت_مولانــــا
دوستی حقتعالی بر دل غالب نشود الا به:
معرفت و بسیاری ذکر
که هر کسی، کسی را دوست دارد، ذکر وی بسیار کند
و اگر ذکر وی بسیارتر کند وی را دوستدار شود.
#دکترعبدالکریم_سروش
بنام دوست
گویند که در سقسین شخصی دو کمان دارد
زان هر دو یکی گم شد، ما را چه زیان دارد
ای کوزهگر صورت، مفروش مرا کوزه
کوزه چه کند آن کس کو جوی روان دارد
#حضرت__مولانــــا
گویند که در سقسین شخصی دو کمان دارد
زان هر دو یکی گم شد، ما را چه زیان دارد
ای کوزهگر صورت، مفروش مرا کوزه
کوزه چه کند آن کس کو جوی روان دارد
#حضرت__مولانــــا
غزل شماره 1065
سیر نگشت جان من بس مکن و مگو که بس
گر چه ملول گشتهای کم نزنی ز هیچ کس
چونک رسول از قنق گشت ملول و شد ترش
ناصح ایزدی ورا کرد عتاب در عبس
گر نکنی موافقت درد دلی بگیردت
همنفسی خوش است خوش هین مگریز یک نفس
ذوق گرفت هر چه او پخت میان جنس خود
ما بپزیم هم به هم ما نه کمیم از عدس
من نبرم ز سرخوشان خاصه از این شکرکشان
مرگ بود فراقشان مرگ که را بود هوس
دوش حریف مست من داد سبو به دست من
بشکنم آن سبوی را بر سر نفس مرتبس
نفس ضعیف معده را من نکنم حریف خود
زانک خدوک میشود خوان مرا از این مگس
من پس و پیش ننگرم پرده شرم بردرم
زانک کمند سکر می میکشدم ز پیش و پس
خوش سحری که روی او باشد آفتاب ما
شاد شبی که باشد او بر سر کوی دل عسس
آمد عشق چاشتی شکل طبیب پیش من
دست نهاد بر رگم گفت ضعیف شد مجس
گفت کباب خور پی قوت دل بگفتمش
دل همگی کباب شد سوی شراب ران فرس
گفت شراب اگر خوری از کف هر خسی مخور
باده منت دهم گزین صاف شده ز خاک و خس
گفتم اگر بیابمت من چه کنم شراب را
نیست روا تیممی بر لب نیل و بر ارس
خامش باش ای سقا کاین فرس الحیات تو
آب حیات میکشد بازگشا از او جرس
آب حیات از شرف خود نرسد به هر خلف
زین سببست مختفی آب حیات در غلس
#حضرت__مولانــــا
سیر نگشت جان من بس مکن و مگو که بس
گر چه ملول گشتهای کم نزنی ز هیچ کس
چونک رسول از قنق گشت ملول و شد ترش
ناصح ایزدی ورا کرد عتاب در عبس
گر نکنی موافقت درد دلی بگیردت
همنفسی خوش است خوش هین مگریز یک نفس
ذوق گرفت هر چه او پخت میان جنس خود
ما بپزیم هم به هم ما نه کمیم از عدس
من نبرم ز سرخوشان خاصه از این شکرکشان
مرگ بود فراقشان مرگ که را بود هوس
دوش حریف مست من داد سبو به دست من
بشکنم آن سبوی را بر سر نفس مرتبس
نفس ضعیف معده را من نکنم حریف خود
زانک خدوک میشود خوان مرا از این مگس
من پس و پیش ننگرم پرده شرم بردرم
زانک کمند سکر می میکشدم ز پیش و پس
خوش سحری که روی او باشد آفتاب ما
شاد شبی که باشد او بر سر کوی دل عسس
آمد عشق چاشتی شکل طبیب پیش من
دست نهاد بر رگم گفت ضعیف شد مجس
گفت کباب خور پی قوت دل بگفتمش
دل همگی کباب شد سوی شراب ران فرس
گفت شراب اگر خوری از کف هر خسی مخور
باده منت دهم گزین صاف شده ز خاک و خس
گفتم اگر بیابمت من چه کنم شراب را
نیست روا تیممی بر لب نیل و بر ارس
خامش باش ای سقا کاین فرس الحیات تو
آب حیات میکشد بازگشا از او جرس
آب حیات از شرف خود نرسد به هر خلف
زین سببست مختفی آب حیات در غلس
#حضرت__مولانــــا
اگر حرفهای دلم بیاگر بود
اگر فرصت چشم من بیشتر بود
اگر میتوانستم از خاک، یک دسته لبخندِ پرپر بچینم
تو را میتوانستم ای دور، از دور یکبار دیگر ببینم...
#قیصر_امین_پور
اگر فرصت چشم من بیشتر بود
اگر میتوانستم از خاک، یک دسته لبخندِ پرپر بچینم
تو را میتوانستم ای دور، از دور یکبار دیگر ببینم...
#قیصر_امین_پور
آن را که حلال زادگی عادت و خوست
عیب همه مردمان به چشمش نیکوست
معیوب همه عیب کسان مینگرد
از کوزه همان برون تراود که در اوست
#ابوسعید_ابوالخیر
عیب همه مردمان به چشمش نیکوست
معیوب همه عیب کسان مینگرد
از کوزه همان برون تراود که در اوست
#ابوسعید_ابوالخیر
چه مبارک است این غم که تو در دلم نهادی
به غمت که هرگز این غم ندهم به هیچ شادی
ز کدام ره رسیدی؟ ز کدام در گذشتی
ندیده دیده ناگه به درون دل فتادی
#هوشنگ_ابتهاج
به غمت که هرگز این غم ندهم به هیچ شادی
ز کدام ره رسیدی؟ ز کدام در گذشتی
ندیده دیده ناگه به درون دل فتادی
#هوشنگ_ابتهاج
بیار بادۀ روشن که صبح روی نمود
که در چنین نفسی بیشراب نتوان بود
شراب در دلم و توبه هم، کجاست قدح
که دل بشویم از آن توبۀ شرابآلود
#امیرخسرو_دهلوی
که در چنین نفسی بیشراب نتوان بود
شراب در دلم و توبه هم، کجاست قدح
که دل بشویم از آن توبۀ شرابآلود
#امیرخسرو_دهلوی
چشم از پی آن دارم تا روی تو میبینم
دل را همه میل جان با سوی تو میبینم
تا جان بُوَدَم در تن رو از تو نگردانم
زیرا که حیات جان با روی تو میبینم
#عطار
دل را همه میل جان با سوی تو میبینم
تا جان بُوَدَم در تن رو از تو نگردانم
زیرا که حیات جان با روی تو میبینم
#عطار
ساقیا در نوش آور شیره عنقود را
در صبوح آور سبک مستان خواب آلود را
یک به یک در آب افکن جمله تر و خشک را
اندر آتش امتحان کن چوب را و عود را
سوی شورستان روان کن شاخی از آب حیات
چون گل نسرین بخندان خار غم فرسود را
بلبلان را مست گردان مطربان را شیرگیر
تا که درسازند با هم نغمه داوود را
بادپیما بادپیمایان خود را آب ده
کوری آن حرص افزون جوی کم پیمود را
هم بزن بر صافیان آن درد دردانگیز را
هم بخور با صوفیان پالوده بیدود را
می میاور زان بیاور که می از وی جوش کرد
آنک جوشش در وجود آورد هر موجود را
زان میی کاندر جبل انداخت صد رقص الجمل
زان میی کو روشنی بخشد دل مردود را
هر صباحی عید داریم از تو خاصه این صبوح
کز کرم بر می فشانی باده موعود را
برفشان چندانک ما افشانده گردیم از وجود
تا که هر قاصد بیابد در فنا مقصود را
همچو آبی دیده در خود آفتاب و ماه را
چون ایازی دیده در خود هستی محمود را
شمس تبریزی برآر از چاه مغرب مشرقی
همچو صبحی کو برآرد خنجر مغمود را
دیوان شمس/۱۳۴
#مولوی
در صبوح آور سبک مستان خواب آلود را
یک به یک در آب افکن جمله تر و خشک را
اندر آتش امتحان کن چوب را و عود را
سوی شورستان روان کن شاخی از آب حیات
چون گل نسرین بخندان خار غم فرسود را
بلبلان را مست گردان مطربان را شیرگیر
تا که درسازند با هم نغمه داوود را
بادپیما بادپیمایان خود را آب ده
کوری آن حرص افزون جوی کم پیمود را
هم بزن بر صافیان آن درد دردانگیز را
هم بخور با صوفیان پالوده بیدود را
می میاور زان بیاور که می از وی جوش کرد
آنک جوشش در وجود آورد هر موجود را
زان میی کاندر جبل انداخت صد رقص الجمل
زان میی کو روشنی بخشد دل مردود را
هر صباحی عید داریم از تو خاصه این صبوح
کز کرم بر می فشانی باده موعود را
برفشان چندانک ما افشانده گردیم از وجود
تا که هر قاصد بیابد در فنا مقصود را
همچو آبی دیده در خود آفتاب و ماه را
چون ایازی دیده در خود هستی محمود را
شمس تبریزی برآر از چاه مغرب مشرقی
همچو صبحی کو برآرد خنجر مغمود را
دیوان شمس/۱۳۴
#مولوی