إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ……
در حقيقت خدا از مؤمنان جان و مالشان را به [بهاى] اينكه بهشت براى آنان باشد خريده است
بقره ۱۱۱
و تنها خداست که میارزد خود را بفروشی، اما او خریدار علیم و خبیریست و تنها با مؤمن واقعی معامله میکند.
ای انسان، خواهی قدر و قیمت خود بدانی؟!
بنگر خود را به چه میفروشی:
به پول،
به مقام،
به زن و فرزند،
به غریب ناشناس،
به مواد،
به کبر و ریا،
به دعا و طاعت،
به جهل و خرافات
به علم و غرور،
به خشونت،
به خودخواهی و منیّت،
به مردمآزاری……
و یا به خدا؟؟؟؟؟
مشتری ماست الله اشتری
از غم هر مشتری هین برتر آ
مشتریی جو که جویان توست
عالم آغاز و پایان توست
هین مکش هر مشتری را تو به دست
عشقبازی با دو معشوقه بدست
زو نیابی سود و مایه گر خرد
نبودش خود قیمت عقل و خرد
نیست او را خود بهای نیم نعل
تو برو عرضه کنی یاقوت و لعل
حرص کورت کرد و محرومت کند
دیو همچون خویش مرجومت کند
همچنانک اصحاب فیل و قوم لوط
کردشان مرجوم چون خود آن سخوط
مشتری را صابران در یافتند
چون سوی هر مشتری نشتافتند
آنک گردانید رو زان مشتری
بخت و اقبال و بقا شد زو بری
ماند حسرت بر حریصان تا ابد
همچو حال اهل ضروان در حسد
مولانا
در حقيقت خدا از مؤمنان جان و مالشان را به [بهاى] اينكه بهشت براى آنان باشد خريده است
بقره ۱۱۱
و تنها خداست که میارزد خود را بفروشی، اما او خریدار علیم و خبیریست و تنها با مؤمن واقعی معامله میکند.
ای انسان، خواهی قدر و قیمت خود بدانی؟!
بنگر خود را به چه میفروشی:
به پول،
به مقام،
به زن و فرزند،
به غریب ناشناس،
به مواد،
به کبر و ریا،
به دعا و طاعت،
به جهل و خرافات
به علم و غرور،
به خشونت،
به خودخواهی و منیّت،
به مردمآزاری……
و یا به خدا؟؟؟؟؟
مشتری ماست الله اشتری
از غم هر مشتری هین برتر آ
مشتریی جو که جویان توست
عالم آغاز و پایان توست
هین مکش هر مشتری را تو به دست
عشقبازی با دو معشوقه بدست
زو نیابی سود و مایه گر خرد
نبودش خود قیمت عقل و خرد
نیست او را خود بهای نیم نعل
تو برو عرضه کنی یاقوت و لعل
حرص کورت کرد و محرومت کند
دیو همچون خویش مرجومت کند
همچنانک اصحاب فیل و قوم لوط
کردشان مرجوم چون خود آن سخوط
مشتری را صابران در یافتند
چون سوی هر مشتری نشتافتند
آنک گردانید رو زان مشتری
بخت و اقبال و بقا شد زو بری
ماند حسرت بر حریصان تا ابد
همچو حال اهل ضروان در حسد
مولانا
اثر هم نشین
لاشک با هرچه نشینی و با هرچه باشی،خوی او گیری
در هرکه نگری.....در تو پختگی درآید از پختگی او.
در سبزه و گُل نگری ....تازه گی درآید.
زیرا همنشین، تو را در عالم خویشتن کشد
و از این رویْ است که قرآن خواندن دل را صفا کند.
زیرا از انبیا یاد کنی و احوال ایشان،
صورت انبیا به روح تو جمع شود و همنشین شود.
شمس تبریزی
(تصحیح جدید مقالات، ص ١٢٣)
لاشک با هرچه نشینی و با هرچه باشی،خوی او گیری
در هرکه نگری.....در تو پختگی درآید از پختگی او.
در سبزه و گُل نگری ....تازه گی درآید.
زیرا همنشین، تو را در عالم خویشتن کشد
و از این رویْ است که قرآن خواندن دل را صفا کند.
زیرا از انبیا یاد کنی و احوال ایشان،
صورت انبیا به روح تو جمع شود و همنشین شود.
شمس تبریزی
(تصحیح جدید مقالات، ص ١٢٣)
منم در موج دریاهای عشقت
مرا گویی کجایی من چه دانم
مرا گویی به قربانگاه جان ها
نمی ترسی که آیی من چه دانم
#مولانا
مرا گویی کجایی من چه دانم
مرا گویی به قربانگاه جان ها
نمی ترسی که آیی من چه دانم
#مولانا
#عبيد_زاکانى معتقد بود
#روزی که مردم بفهمند
هيچ چيز عيب نيست، جز قضاوت و مسخره کردن ديگران
هيچ چيز گناه نيست، جز حق الناس...
هيچ چيز ثواب نيست، جز خدمت به ديگران...
هيچ کس اسطوره نيست، الا در مهربانی و انسانيت...
هيچ دينی با ارزشتر از انسانيت نيست...
هيچ چيز جاودانه نمی ماند، جز عشق...
هيچ چيز ماندگار نيست، جز خوبی و بدی....
هيچ سعادتی بالاتر از آگاهی نيست...
هيچ دشمنی خطرناکتر از جهل نيست...
زمين تبديل می شود به بهشتی سراسر عشق و مهربانی..
#روزی که مردم بفهمند
هيچ چيز عيب نيست، جز قضاوت و مسخره کردن ديگران
هيچ چيز گناه نيست، جز حق الناس...
هيچ چيز ثواب نيست، جز خدمت به ديگران...
هيچ کس اسطوره نيست، الا در مهربانی و انسانيت...
هيچ دينی با ارزشتر از انسانيت نيست...
هيچ چيز جاودانه نمی ماند، جز عشق...
هيچ چيز ماندگار نيست، جز خوبی و بدی....
هيچ سعادتی بالاتر از آگاهی نيست...
هيچ دشمنی خطرناکتر از جهل نيست...
زمين تبديل می شود به بهشتی سراسر عشق و مهربانی..
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
سلطان جهانم به چنین روز غلام است
گو شمع میارید در این جمع که امشب
در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است
در مذهب ما باده حلال است ولیکن
بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است
گوشم همه بر قول نی و نغمه چنگ است
چشمم همه بر لعل لب و گردش جام است
در مجلس ما عطر میامیز که ما را
هر لحظه ز گیسوی تو خوش بوی مشام است
از چاشنی قند مگو هیچ و ز شکر
زان رو که مرا از لب شیرین تو کام است
تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کوی خرابات مقام است
از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است
وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است
میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز
وان کس که چو ما نیست در این شهر کدام است
با محتسبم عیب مگویید که او نیز
پیوسته چو ما در طلب عیش مدام است
حافظ منشین بی می و معشوق زمانی
کایام گل و یاسمن و عید صیام است
#حافظ
سلطان جهانم به چنین روز غلام است
گو شمع میارید در این جمع که امشب
در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است
در مذهب ما باده حلال است ولیکن
بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است
گوشم همه بر قول نی و نغمه چنگ است
چشمم همه بر لعل لب و گردش جام است
در مجلس ما عطر میامیز که ما را
هر لحظه ز گیسوی تو خوش بوی مشام است
از چاشنی قند مگو هیچ و ز شکر
زان رو که مرا از لب شیرین تو کام است
تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کوی خرابات مقام است
از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است
وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است
میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز
وان کس که چو ما نیست در این شهر کدام است
با محتسبم عیب مگویید که او نیز
پیوسته چو ما در طلب عیش مدام است
حافظ منشین بی می و معشوق زمانی
کایام گل و یاسمن و عید صیام است
#حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
صبا اگر گذری اُفتَدَت به کشور دوست
بیار نَفحِهای از گیسوی مُعَنبَر دوست
به جانِ او که به شکرانه جان برافشانم
اگر به سویِ من آری پیامی از برِ دوست
#حضرت_حافظ
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت
رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندی
جانا روا نباشد خونریز را حمایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشهای برون آی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بینهایت
ای آفتاب خوبان میجوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
این راه را نهایت صورت کجا توان بست
کش صد هزار منزل بیش است در بدایت
هر چند بردی آبم روی از درت نتابم
جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
#حضرت_حافظ
ز موج چشم مستت چون دل سرگشته برگیرم
که من خود غرقه خواهم شد درین دریای مدهوشی
می از جام مودت نوش و در کار محبت کوش
به مستی ، بی خمارست این می نوشین اگر نوشی
#هوشنگ_ابتهاج
که من خود غرقه خواهم شد درین دریای مدهوشی
می از جام مودت نوش و در کار محبت کوش
به مستی ، بی خمارست این می نوشین اگر نوشی
#هوشنگ_ابتهاج
گرشکند دل مرا،جان بدهم به دل شکن
گر ز سرم کُلَه برد،من ز میان کمر برم
اوست نشسته درنظر،من به کجانظرکنم
اوست گرفته شهردل من به کجاسفر برم
#مولانای_جان
گر ز سرم کُلَه برد،من ز میان کمر برم
اوست نشسته درنظر،من به کجانظرکنم
اوست گرفته شهردل من به کجاسفر برم
#مولانای_جان
" ای غلامت عقل و تدبیرات و هوش
چون چنینی خویش را ارزان فروش"
#مثنوی_مولانا دفترپنجم
📘 ای انسانی که نعمت عقل در خدمتت قرار دارد...چگونه قدر خود فرو کاسته ای و از این نعمت استفاده نمی کنی؟
چون چنینی خویش را ارزان فروش"
#مثنوی_مولانا دفترپنجم
📘 ای انسانی که نعمت عقل در خدمتت قرار دارد...چگونه قدر خود فرو کاسته ای و از این نعمت استفاده نمی کنی؟
" اول صف بر کسی ماند به کام
کاو نگیرد دانه بیند بندِ دام "
#مثنوی_مولانا دفترششم
📘پیش آهنگیِ هر کسی در میان مردم
زمانی عاقبتِ خوشی خواهد داشت
که او بر خطرات راه واقف باشد و
گول ظواهر فریبنده را نخورد...
کاو نگیرد دانه بیند بندِ دام "
#مثنوی_مولانا دفترششم
📘پیش آهنگیِ هر کسی در میان مردم
زمانی عاقبتِ خوشی خواهد داشت
که او بر خطرات راه واقف باشد و
گول ظواهر فریبنده را نخورد...