از هر ستاره، چشم بدی در کمین ماست
با صد هزار تیر چه سازد نشانهای؟
صائب تبریزی
با صد هزار تیر چه سازد نشانهای؟
صائب تبریزی
نیرنگ چرخ، چون گل رعنا درین چمن
خون دل از پیالهٔ زر میدهد مرا
صائب تبریزی
خون دل از پیالهٔ زر میدهد مرا
صائب تبریزی
@MousighiGolha
Delkash-Morghak E Man
✅ ترانه : مرغک من
✅ خواننده : دلکش
✅ آهنگ : ناصر زرآبادی
✅ شعر : تیمورتاش(تا من هستم به عشق تو مستم)
✅ دستگاه/مایه : اصفهان
✅ خواننده : دلکش
✅ آهنگ : ناصر زرآبادی
✅ شعر : تیمورتاش(تا من هستم به عشق تو مستم)
✅ دستگاه/مایه : اصفهان
@MousighiGolha
Dariush Rafiee-Ashegh E Zaar
قطعه ضربی : عاشق زار
خواننده : داریوش رفیعی
ویولن : پرویز یاحقی
شعر : رفیق اصفهانی(کو عاشق آزاری چو او تا عاشق زارش کنم)
دستگاه/مایه : ابوعطا
خواننده : داریوش رفیعی
ویولن : پرویز یاحقی
شعر : رفیق اصفهانی(کو عاشق آزاری چو او تا عاشق زارش کنم)
دستگاه/مایه : ابوعطا
ابر سحرخیز_کوروش انوش
@bazmemousighi
«ابر سحرخیز»
آهنگساز و خواننده: کوروش انوش
تنظیم: محمدرضا عقیلی
شعر: محمدعلی بهمنی
ابر سحرخیز ببار و ببار
هیچ مپرهیز، ببار و ببار
فرصت پنهان شدنم را بگیر
رحم نکن بر منِ در من اسیر
ماهی من، تُنگ پذیری نداشت
حیف جز این نیز گزیری نداشت
تُنگ نه، شاید دلِ تَنگم چه فرق
این که منم شیشه و سنگم، چه فرق
دلخوشی من، قفس باغ نیست
جنگل من گم شده، پس داغ چیست
ابر سحرخیز ببار و ببار
ای منِ لبریز، ببار و ببار
آهنگساز و خواننده: کوروش انوش
تنظیم: محمدرضا عقیلی
شعر: محمدعلی بهمنی
ابر سحرخیز ببار و ببار
هیچ مپرهیز، ببار و ببار
فرصت پنهان شدنم را بگیر
رحم نکن بر منِ در من اسیر
ماهی من، تُنگ پذیری نداشت
حیف جز این نیز گزیری نداشت
تُنگ نه، شاید دلِ تَنگم چه فرق
این که منم شیشه و سنگم، چه فرق
دلخوشی من، قفس باغ نیست
جنگل من گم شده، پس داغ چیست
ابر سحرخیز ببار و ببار
ای منِ لبریز، ببار و ببار
دل چون توان بریدن ازو؟
مشکل است این
آهن که نیست! جان من آخر دل است این
من می شناسم این دل مجنون خویش را
پندش دگر مگوی
که بی حاصل است این ...
#هوشنگ_ابتهاج
مشکل است این
آهن که نیست! جان من آخر دل است این
من می شناسم این دل مجنون خویش را
پندش دگر مگوی
که بی حاصل است این ...
#هوشنگ_ابتهاج
به تو انديشيدن
زيباست و
اميد بخش
همچون گوش سپردن
به خوشترين ترانه ها
بازيباترين
صداهای روی زمين
ولی ديگر
اميد برايم کفايت نمي کند
زين پس
نمي خواهم
گوش به ترانه بسپارم
مي خواهم
خود ترانه بخوانم
#ناظم_حکمت
زيباست و
اميد بخش
همچون گوش سپردن
به خوشترين ترانه ها
بازيباترين
صداهای روی زمين
ولی ديگر
اميد برايم کفايت نمي کند
زين پس
نمي خواهم
گوش به ترانه بسپارم
مي خواهم
خود ترانه بخوانم
#ناظم_حکمت
سی هزار سال در فضای وحدانيتِ او پريدم،
سی هزار سال ديگر در الوهيت پريدم،
و سي هزار سال ديگر در فردانيت.
چون نود هزار سال به سر امد،
بايزيد را ديدم،
و من هرچه "ديدم"
" همه من بودم".....
#بایزید_بسطامی
#تذکره_اولیاء_عطار
سی هزار سال ديگر در الوهيت پريدم،
و سي هزار سال ديگر در فردانيت.
چون نود هزار سال به سر امد،
بايزيد را ديدم،
و من هرچه "ديدم"
" همه من بودم".....
#بایزید_بسطامی
#تذکره_اولیاء_عطار
گفتا که کیست بر در گفتم کمین غلامت
گفتا چه کار داری گفتم مها سلامت
گفتا که چند رانی گفتم که تا بخوانی
گفتا که چند جوشی گفتم که تا قیامت
#مولانای_جان
گفتا چه کار داری گفتم مها سلامت
گفتا که چند رانی گفتم که تا بخوانی
گفتا که چند جوشی گفتم که تا قیامت
#مولانای_جان
دعوی عشق کردم سوگندها بخوردم
کز عشق یاوه کردم من ملکت و شهامت
گفتا برای دعوی قاضی گواه خواهد
گفتم گواه اشکم زردی رخ علامت
#مولانای_جان
کز عشق یاوه کردم من ملکت و شهامت
گفتا برای دعوی قاضی گواه خواهد
گفتم گواه اشکم زردی رخ علامت
#مولانای_جان
گفتا که بود همره گفتم خیالت ای شه
گفتا که خواندت این جا گفتم که بوی جامت
گفتا چه عزم داری گفتم وفا و یاری
گفتا ز من چه خواهی گفتم که لطف عامت
#مولانای_جان
گفتا که خواندت این جا گفتم که بوی جامت
گفتا چه عزم داری گفتم وفا و یاری
گفتا ز من چه خواهی گفتم که لطف عامت
#مولانای_جان
سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
به فتراک جفا دلها چو بربندند بربندند
ز زلف عنبرین جانها چو بگشایند بفشانند
به عمری یک نفس با ما چو بنشینند برخیزند
نهال شوق در خاطر چو برخیزند بنشانند
سرشک گوشه گیران را چو دریابند در یابند
رخ مهر از سحرخیزان نگردانند اگر دانند
ز چشمم لعل رمانی چو میخندند میبارند
ز رویم راز پنهانی چو میبینند میخوانند
دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد
ز فکر آنان که در تدبیر درمانند در مانند
چو منصور از مراد آنان که بردارند بر دارند
بدین درگاه حافظ را چو میخوانند میرانند
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
که با این درد اگر دربند درمانند درمانند
#حضرت_حافظ
پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
به فتراک جفا دلها چو بربندند بربندند
ز زلف عنبرین جانها چو بگشایند بفشانند
به عمری یک نفس با ما چو بنشینند برخیزند
نهال شوق در خاطر چو برخیزند بنشانند
سرشک گوشه گیران را چو دریابند در یابند
رخ مهر از سحرخیزان نگردانند اگر دانند
ز چشمم لعل رمانی چو میخندند میبارند
ز رویم راز پنهانی چو میبینند میخوانند
دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد
ز فکر آنان که در تدبیر درمانند در مانند
چو منصور از مراد آنان که بردارند بر دارند
بدین درگاه حافظ را چو میخوانند میرانند
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
که با این درد اگر دربند درمانند درمانند
#حضرت_حافظ
چو یار آشنا از ما چنان بیگانه میگردد
شود جانان خویش آنکس که جانی آشنا دارد
از آن دلبستگی دارد دل ما با سر زلفش
که هرتاری ز گیسویش رگی با جان ما دارد
#خواجوی_کرمانی
شود جانان خویش آنکس که جانی آشنا دارد
از آن دلبستگی دارد دل ما با سر زلفش
که هرتاری ز گیسویش رگی با جان ما دارد
#خواجوی_کرمانی
صوفی ار باده به اندازه خورد نوشش باد
ور نه اندیشه این کار فراموشش باد
آن که یک جرعه می از دست تواند دادن
دست با شاهد مقصود در آغوشش باد
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد
شاه ترکان سخن مدعیان میشنود
شرمی از مظلمه خون سیاووشش باد
گر چه از کبر سخن با من درویش نگفت
جان فدای شکرین پسته خاموشش باد
چشمم از آینه داران خط و خالش گشت
لبم از بوسه ربایان بر و دوشش باد
نرگس مست نوازش کن مردم دارش
خون عاشق به قدح گر بخورد نوشش باد
به غلامی تو مشهور جهان شد حافظ
حلقه بندگی زلف تو در گوشش باد
# حافظ
ور نه اندیشه این کار فراموشش باد
آن که یک جرعه می از دست تواند دادن
دست با شاهد مقصود در آغوشش باد
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد
شاه ترکان سخن مدعیان میشنود
شرمی از مظلمه خون سیاووشش باد
گر چه از کبر سخن با من درویش نگفت
جان فدای شکرین پسته خاموشش باد
چشمم از آینه داران خط و خالش گشت
لبم از بوسه ربایان بر و دوشش باد
نرگس مست نوازش کن مردم دارش
خون عاشق به قدح گر بخورد نوشش باد
به غلامی تو مشهور جهان شد حافظ
حلقه بندگی زلف تو در گوشش باد
# حافظ
خوش کنندۀ دل ها،
در کار توست
ای طالبِ صدّیق، دل خوش دار که خوش کنندۀ دل ها در کار توست و در تمام کردن کار توست که "كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ". یا در کار مطلوب است یا در کار طالب. هرکه غیر این دو گوید ابلهی گوید و حماقت، اگرچه او حماقت خود را نبیند.
#شمس_تبریزی
در سخن شمس "شَأْنٍ" عنایت پروردگار است که به صورت مداوم، شامل حال طالبان و مطلوبان می شود.
مولانا نیز می گوید تا جان در بدن داری از طلب دست بر مدار و به هر طریقی که می توانی تا دم آخر در طلب از خداوند باش تا عنایت حق شامل حالت شود.
بَهرِ این فرمود رَحْمانْ ای پسر
کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فی شانْ ای پسر
اَنْدرین رَهْ میتَراش و میخَراش
تا دَمِ آخِر دَمی فارغْ مَباش
تا دَمِ آخِر، دَمی آخِر بُوَد
که عِنایَت با تو صاحِبسِرْ بُوَد
هرچه کوشَد جان که در مَرد و زن است
گوش و چَشمِ شاهِ جانْ بر روزَن است
#مولانا
در کار توست
ای طالبِ صدّیق، دل خوش دار که خوش کنندۀ دل ها در کار توست و در تمام کردن کار توست که "كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ". یا در کار مطلوب است یا در کار طالب. هرکه غیر این دو گوید ابلهی گوید و حماقت، اگرچه او حماقت خود را نبیند.
#شمس_تبریزی
در سخن شمس "شَأْنٍ" عنایت پروردگار است که به صورت مداوم، شامل حال طالبان و مطلوبان می شود.
مولانا نیز می گوید تا جان در بدن داری از طلب دست بر مدار و به هر طریقی که می توانی تا دم آخر در طلب از خداوند باش تا عنایت حق شامل حالت شود.
بَهرِ این فرمود رَحْمانْ ای پسر
کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فی شانْ ای پسر
اَنْدرین رَهْ میتَراش و میخَراش
تا دَمِ آخِر دَمی فارغْ مَباش
تا دَمِ آخِر، دَمی آخِر بُوَد
که عِنایَت با تو صاحِبسِرْ بُوَد
هرچه کوشَد جان که در مَرد و زن است
گوش و چَشمِ شاهِ جانْ بر روزَن است
#مولانا