معرفی عارفان
1.26K subscribers
34.9K photos
12.8K videos
3.24K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
ﻓﺮﻫﻨﮓ ﯾﻌﻨﯽ

ﺑﭙﺬﯾﺮﯾﻢ ﮐﻪ وجود ﻫﺮ ﮐﺲ ﺩﻭ ﺑﺨﺶ دﺍﺭﺩ .
ﺑﺨﺶ ﺍﻭﻝ، ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺧﻮﺩﺵ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﻄﻮﺭ ﻃﺒﯿﻌﯽ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﺷﻮﻧﺪ.
ﺑﺨﺶ ﺩﻭﻡ، ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺧﻮﺩﺵ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺭﺑﻄﯽ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ.

برتراند راسل

📕
فقیه، بی‌خود و
                واعظ، خراب و
                                   مفتی، مست..
تو از کدام مسلمان‌تری که مست نه‌ای؟


طالب آملی
خدایا 🙏
خوب می‌دانم که بی تو هیچم هیچ ولی باز هم در گیر و دار این روزمرگی‌هایم از یاد تو غافل می‌شوم و نیک می‌دانم که تو همراه مرا در یاد داری ، به من سعادتی عنایت کن که همیشه و در همه حال به‌یادت باشم .

آمین

به نام خدای همه
#یک حبه نور

سَلَامٌ عَلَيْكُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ

بالاخره یه روز میاد که بهت میگم دیگه روزای تلخ تموم شد، از این به بعد به خاطر اونهمه صبوری که کردی تمام امنیت‌ها و آرامش‌های دنیا مال توئه.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای واقف از آرامش و گشت همه کس
وی از طلبت ز خود گذشت همه کس
بازم گردان بسوی خویش از ره لطف
ای آنکه به تست باز گشت همه کس

#مشتاق_اصفهانی
#یا_من_له_ذکر_لا_ینسی
چون سنگها صدای مرا گوش می کنی
سنگی و ناشنیده فراموش می کنی
رگبار نو بهاری و خواب دریچه را
از ضربه های وسوسه مغشوش می کنی
دست مرا که ساقهٔ سبز نوازش است
با بر گ های مرده هم آغوش می کنی
گمراه تر از روح شرابی و دیده را
در شعله می نشانی و مدهوش می کنی
ای ماهی طلایی مرداب خون من
خوش باد مستیَت ، که مرا نوش می کنی
تو درهٔ بنفش غروبی که روز را
بر سینه می فشاری و خاموش می کنی
در سایه ها ، فروغ تو بنشست و رنگ باخت
او را به سایه از چه سیه پوش می کنی ؟

#فروغ_فرخزاد
#غزل
#تولدی_دیگر
به من مگو
که خدا را ندیده ام هرگز
اگر خدا طلبی ،
خدا در اشک یتیمانِ رفته از یاد است
خدا در آهِ غریبان خانه بر باد است
اگر خدا خواهی
درون بغض زنان غریب، جای خداست
دل شکستهٔ هر بینوا سرای خداست ...

#مهدی_سهیلی

#مهدی سهیلی (زاده ۷ تیر ۱۳۰۳ - درگذشت ۱۸ مرداد ۱۳۶۶) شاعر و نویسنده  بود. او سال‌ها در رادیو ایران برنامه اجرا کرد. او در زمینه  نمایش نویسی نیز فعالیت داشته‌است.
۷ تیر زادروز مهدی سهیلی

(زاده ۷ تیر ۱۳۰۳ تهران -- درگذشته ۱۹ امرداد ۱۳۶۶ تهران) شاعر و نویسنده

او که نیای مادرش «اصفهانی» و نیای پدرش «تهرانی» بود، سالها در رادیو ایران برنامه اجرا کرد و در زمینه نمایش‌نامه نویسی نیز فعالیت داشت.

آثار:
اسرار مگو: این کتاب در دهه ۳۰ به‌صورت مخفیانه چاپ شد و مردم آن را به‌خاطر جوک‌ها و لطیفه‌های مخصوص بزرگسالانش دوست داشتند. کتاب اسرار مگو کتابی است سه جلدی که مجموعه‌ای از فکاهیات و لطایف و اشعار طنز که توسط سهیلی گردآوری شده است. کتاب اسرار مگو حاوی تندترین مطالب به‌دور از ملاحظات و اخلاق است.
بیا با هم بگرییم
در خاطر منی
بوی بهار می‌دهد
بزم شاعران
شاهکارهای صائب تبریزی و کلیم کاشانی
اشک مهتاب
طلوع محمد
پرواز در آسمان شعر
مشاعره
شعر و زندگی
یک آسمان ستاره
گنج غزل
چشمان تو و آیینه اشک
هزار خوشه عقیق
کاروانی از شعر
باغ‌های نور
لحظه‌ها و صحنه‌ها
گنجواره سهیلی
اولین غم و آخرین نگاه
نگاهی در سکوت
ضرب‌المثل‌های معروف ایران
مرا صدا کن
سرود قرن و عقاب
چه کنم دلم از سنگ نیست.
گنجینه سهیلی " ۵جلد"
هزار و صد غزل هماهنگ

تا در دل من عشق تو اندوخته شد
جز عشق تو هر چه داشتم سوخته شد
عقل و سبق و کتاب بر طاق نهاد
شعر و غزل و دو بیتی آموخته شد

#مولانای_جان
عالم سبز است و هر طرف بستانی
از عکس جمال گل‌رخی خندانی

هر سو گهریست مشتعل از کانی
هر سو جانیست متصل با جانی


#مولانای_جان
مانند برف آمد دلم هر لحظه می کاهد دلم

آن جا همی‌خواهد دلم زیرا که من آن جاییم

#مولانای_جان
وَهذا حالی لا یَخْفی عَلَیْکَ مِنْکَ اَطْلُبُ الْوُصُولَ اِلَیْکَ...

و این حال من است،که بر تو پوشیده نیست
از تو رسیدن به تو را میخواهم!

#دعای_عرفه
به درخت نگاه کن ...
قبل از اینکه شاخه‌هایش
زیبایی نور را لمس کند ؛
ریشه‌هایش تاریکی را لمس کرده ...
گاه برای رسیدن به نور ؛
بایـــــــد از تاریکی‌ها گذر کرد..

#مولانای_جان
همچو آبی اندر این گل مانده‌ای
پس به پاک از آب و از گل کی رسی

بی عنایت‌های آن دریای لطف
از چنین موجی به ساحل کی رسی

#مولانای_جان
مـژگـان بـهـم آوردم و

رفـتـم بـه خـیـالـت


#بیدل_دهلوی
چه شود گر ز ملاقات دوایی سازی

خسته‌ای را که دل و دیده
به دست تو سپرد

مولانای_جان
کسی کو را بود در طبع سستی
نخواهد هیچ کس را تندرستی

مده دامن به دستان حسودان
که ایشان می‌کشندت سوی پستی

زیانتر خویش را و دیگران را
نباشد چون حسد در جمله هستی

هلا بشکن دل و دام حسودان
وگر نی پشت بخت خود شکستی

از این اخوان چو ببریدی چو یوسف
عزیز مصری و از گرگ رستی

اگر حاسد دو پایت را ببوسد
به باطن می‌زند خنجر دودستی

ندارد مهر مهره او چه گشتی
ندارد دل دل اندر وی چه بستی

اگر در حصن تقوا راه یابی
ز حاسد وز حسد جاوید رستی

اگر چه شیرگیری ترک او کن
نه آن شیر است کش گیری به مستی

#مولانا
- غزل شمارهٔ ۲۶۵۹
تا نگرید کودک حلوا فروش
بحر رحمت در نمی آید به جوش

گر همی‌خواهی که آن خلعت رسد
پس بگریان طفل دیده بر جسد

#مثنوی_مولانا
_دفتر_دوم
چشــم مخمـــور تو دارد ز دلــم قصد جگر
تـــرک مست است مگر میــــل کبابی دارد

جـــان بیمــار مــرا نیست ز تو روی سؤال
ای خوش آن خسته که از دوست جوابی دارد

کـی کنــد سـوی دل خستـه حافظ نظـــری
چشم مستش که به هر گوشه خـــرابی دارد

حضرت_حافظ
آن تن که حساب وصل می‌راند نماند
و آن جان که کتاب صبر می‌خواند نماند

گر بوی بری که غم ز دل رفت، نرفت
ور وهم کنی که جان بجا ماند، نماند


ُجناب_خاقانی