معرفی عارفان
1.12K subscribers
32.8K photos
11.8K videos
3.18K files
2.7K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
نیایش صبحگاهی

ای که میدانی ندارم ،
غیر درگاهت «پناهی»
دیگر ازمن برمگردان،
روی خود، گاهی «نگاهی»

#مهدی_اخوان_ثالث



درود روز وعاقبتتون بخیر
کانال تلگرامیsmsu43@
شهرام ناظری - شب از شبهای پائیزی
"شب از شب‌های پاییزی‌ست "
آواز: استاد #شهرام_ناظری
شعر: #مهدی_اخوان_ثالث

شب از شب‌های پاییزی‌ست
از آن همدرد و با من مهربان شب‌های شک‌آور ، ملول و خسته‌دل ، گریان و طولانی شبی که در گمانم من که آیا بر شبم گرید ، چنین همدرد ، و یا بر بامدادم گرید ، از من نیز پنهانی....
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شعرخوانی

#مهدی_اخوان_ثالث
#در واپسین سال زندگی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
#پرواز_همای

تو را با غیر می‌بینم، صدایم در نمی‌آید
دلم می‌سوزد و کاری ز دستم بر نمی‌آید

نشستم، باده خوردم، خون گرستم، کنجی افتادم
تحمّل می‌رود، اما شب غم سر نمی‌آید


#مهدی اخوان ثالث
قسم به صبح و به مشق قلم که خواهد گفت
به نام عشق که هر چیز خوب یعنی "تو"

#مهدی_نژاد_هاشمی

به نام خدای همه
از جمله دلایل عزیز و ارجمند بودن پروین اعتصامی -مثلاً - همین است که این آزاده زن بزرگوار با آن همه شعر و سخن که دارد... در دیوانی با پنج هزار بیت فقط یک یا دو جاست که از خودش حرف زده و «من شخصی و خصوصی » او از پس پشت شعرش خود می نماید و جلوه می کند. تازه در آن یک دو جا هم امری روحی و بشری و از جمله عمومیات عواطف آدمی در میان بوده، عواطف مشترک همگان، مثلا مرثیه ای برای پدرش گفته، یا لوحی برای مزارش یا در تقدیمنامه ای منظوم ودایع روح و مواجید قریحه ی خود را به دست زمانه سپرده است. طبعاً در این طور موارد جنبه ی همگانی و انسانی امر در حد خود محفوظ است یعنی شعر حکایت از احوالی دارد که آن قدرها هم شخصی و خصوصی نیست.

#مهدی_اخوان_ثالث
مؤخرهٔ کتاب #از_این_اوستا
چاپ نوزدهم، ۱۳۹۱
#انتشارات_زمستان
صفحه ۱۲۱-۱۲۰.
#پروین_اعتصامی؛
یادشان گرامی و جاودان!
DelAhangaan
بنان _ شب شادی
⫸ خواننده: #بنان

شب شادی ...
آهنگ : #مهدی_مفتاح
شعر : #شهرآشوب ؟
دستگاه : #سه_گاه

تو که طعنه به می میزنی از آن شهد شکر ریز
.
          در کجا خوانده‌ام، به یادم نیست
             کرده مضمون‌ِ آن دلم را صید

     رمضان گر خوش است و ماه‌ِ خداست
           رفتنش را چرا تو گیری عید؟!

                 #مهدی_اخوان_ثالث
                     عید فطر مبارک
... چه بهاری، چه شگفت!
بر سبوهای سلامت
سبزناهای زمستان چه گرفت!

اینک از آن دلکِ پرتپش و دلهره، آن بذرِ شرر
کوه تا کوه، افق تا به افق، مرز به مرز،
جنگل شعلهٔ سبز.
برتر از ابر و فرابرده سر از خاکستر.
این همان معجزهٔ معجزه هاست
جاودان جادوی روییدن و از خاک درآوردن سر.

ای دل ای دیدهٔ بی‌باور
ریب‌پروردهٔ شکْ‌آور،
ای دروغ دغلان دیده
ای ترازونگه، ای عدل‌ترین داور،
این دگر شعبده و رقص عروسک نیست.
هان، ببین و بشناس،
بازیِ باد و مترسک نیست.
این بلوغ است، جوانه‌ست که می‌روید.
و سلامی که شکفتن به جهان گوید.
راز‌ِ بذر است و شب‌ِ تیرهٔ اعماق چراغان کردن.
-(باید این معجزه باور کردن)-
و نترسنده سر از خاک برآوردن.

زین فرومیر ستاره‌ی‌ ْسحری
ای بهار دگر، ای بذر بلوغ، ای فرمند
بر تو بشکوهِ برآیند سلام،
ای بلورینه سپیده‌دم بیدار و بلند!

لیک،
همه آفاق پر از تاریکی ست؛
روشنان باز گمند.
نفس‌ِ حق داری، خواهند آمد، خسته مشو
دلکم! باز بینداز کمند.

اینچنین گوید در گوش‌ِ دلت پاک سروش:
«رفته ها را مخراش،
خیره با خسته دل‌ِ خود مخروش
آید از باغ جوان بوی گل زردشتی، مزدشتی

بذر بیداری و هوش
-(ای امید همه نومید مشو)-
باز بپراکن و ستوار بکوش»

#مهدی_اخوان_ثالث
... چه بهاری، چه شگفت!
بر سبوهای سلامت
سبزناهای زمستان چه گرفت!

اینک از آن دلکِ پرتپش و دلهره، آن بذرِ شرر
کوه تا کوه، افق تا به افق، مرز به مرز،
جنگل شعلهٔ سبز.
برتر از ابر و فرابرده سر از خاکستر.
این همان معجزهٔ معجزه هاست
جاودان جادوی روییدن و از خاک درآوردن سر.

ای دل ای دیدهٔ بی‌باور
ریب‌پروردهٔ شکْ‌آور،
ای دروغ دغلان دیده
ای ترازونگه، ای عدل‌ترین داور،
این دگر شعبده و رقص عروسک نیست.
هان، ببین و بشناس،
بازیِ باد و مترسک نیست.
این بلوغ است، جوانه‌ست که می‌روید.
و سلامی که شکفتن به جهان گوید.
راز‌ِ بذر است و شب‌ِ تیرهٔ اعماق چراغان کردن.
-(باید این معجزه باور کردن)-
و نترسنده سر از خاک برآوردن.

زین فرومیر ستاره‌ی‌ ْسحری
ای بهار دگر، ای بذر بلوغ، ای فرمند
بر تو بشکوهِ برآیند سلام،
ای بلورینه سپیده‌دم بیدار و بلند!

لیک،
همه آفاق پر از تاریکی ست؛
روشنان باز گمند.
نفس‌ِ حق داری، خواهند آمد، خسته مشو
دلکم! باز بینداز کمند.

اینچنین گوید در گوش‌ِ دلت پاک سروش:
«رفته ها را مخراش،
خیره با خسته دل‌ِ خود مخروش
آید از باغ جوان بوی گل زردشتی، مزدشتی

بذر بیداری و هوش
-(ای امید همه نومید مشو)-
باز بپراکن و ستوار بکوش»

#مهدی_اخوان_ثالث
شب افتاده ست
و در تالاب ِ من
دیرى ست
كه در خوابند آن نیلوفر آبی
و ماهی ها ،
پرستوها ٬
بیا امشب
كه بس تاریک و تنهایم ...


#مهدی_اخوان_ثالث
با نوازشهاي لحن مرغكي بيدار دل
بامدادان دور شد از چشم من جادوي خواب

چون گشودم چشم، ديدم از ميان ابرها
برف زرين بارد از گيسوي گلگون، آفتاب ...


#مهدی_اخوان‌ثالث
روزو شب دل ناله بی‌اختیاری می‌کند 
یاد شیرین‌روزگار وصل تو یاری می‌کند
دل ز عشق ماهرویی شب همه شب تا سحر
  ناله چون بلبل ز عشق گلعذاری می‌کند
در قفس چندی است محبوسم ز بیداد سپهر
  طایر قدسم هوای لاله‌زاری می‌کند
ذکر من شب تا سحر چون مرغ حق فریاد هوست 
یاد مشکین‌زلف او در شام تاری می‌کند

#مهدی_الهی_قمشه_ای
قلب‌ام اکنون آن‌چنان زلال است
که مردن و آواز خواندن برای‌اش یک‌سان می‌نماید
کتابِ قلبِ من نانوشته بر جای مانده
قلبی که می‌اندیشد و رؤیا می‌بافد
خواه با زندگی پُر شود
خواه با مرگ
در این هر دو ابدیتی نهفته
ای دل! تو را یک‌سان است
بمیر یا بخوان

شاعر: #خوان_رامن_خیمه‌نس [ «خُوآن رامُن خیمِنِس» | Juan Ramón Jiménez Mantecón | اسپانیا، ۱۹۵۸–۱۸۸۱ ]

برگردان: #مهدی_اخوان_لنگرودی
قصه‌ی روز و شب من سخنی مختصر است:
روز  در  خوابِ  خیالاتم  و  شب  بیدارم


#مهدی_اخوان_ثالث
من ، یادِ تو را ،

سجده کنم ای صنم ، اکنون ،



برخیز و بیا ،

خود بتِ بتخانهٔ من باش ،





دانی که ،

شدم خانه‌خرابِ تو ، حبیبا ،



اکنون ،

دگر آبادیِ ویرانهٔ من باش ،





#مهدی_اخوان_ثالث
اما تو ای زمین، ای زادگاه ما
ما باتو دوستیم
زین پس شرار قهر به بنیاد ما مزن
ما را چنان كه رفت اسیر بلا مكن
این كلبه ها كه خانه ی امید و آرزوست
ویرانسرا مكن
ور خشم میكنی
ویرانه كن عمارت هر قریه را ولی
مارا ز كودكان و عزیزان جدا مكن

#مهدی_سهیلی
مهدی سهیلی (زاده ۷ تیر ۱۳۰۳ - درگذشت ۱۸مرداد ۱۳۶۶) شاعرو نویسنده ایرانی بود. او سال‌ها در رادیو ایران برنامه اجرا کرد. او در زمینه نمایش نامه نویسی نیز فعالیت داشته‌است.
.
عصر تنگى بود
و مرا با خويشتن گويى
خوش خوشَك آهنگِ جنگى بود ...

#مهدی_اخوان_ثالث
خوش آمد از صبا اینم پگاهی
که خوش میخواند، سر بر خاک راهی

که دردا، آدمی را همتِ عشق
برفت از یاد و پاسِ حرمتِ عشق

تو قدرِ عشقِ خود بشناس بلبل
مگو با خار هم نازکتر از گل

که از گل گر نوازش ور ستیز است
برایِ مرغکِ عاشق عزیز است

#مهدی_اخوان_ثالث
رشته‌ی امید
بی حاصل گسستن

بهتر از
بیهوده دل بستن ... !

#مهدی_اخوان_ثالث