This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سخن از روز است و پنجرههای باز
و هوای تازه...
و زمینی که ز کِشتی دیگر بارور است
و تولد و تکامل و غرور
سخن از دستان عاشق ماست
که پلی از پیغام عطر و نور و نسیم
بر فراز شب ساخته اند
به چمنزار بیا
به چمنزار بزرگ
و صدایم کن ، از پشت نفس های گل ابریشم
همچنان آهو که جفتش را...
زادروز #فروغ_فرخزاد
اگر زمستان بگويد :
بهار در قلب من است،
چه كسى زمستان را باور مى كند؟
در هر نقطه اى عشقى نهفته است.
جبران خلیل جبران
دانی از زندگی چه میخواهم
من تو باشم، تو،
پای تا سر تو
زندگی گر هزار باره بوَد
بار دیگر تو، بار دیگر تو
آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست...
#فروغ_فرخزاد
اگر زمستان بگويد :
بهار در قلب من است،
چه كسى زمستان را باور مى كند؟
در هر نقطه اى عشقى نهفته است.
جبران خلیل جبران
دانی از زندگی چه میخواهم
من تو باشم، تو،
پای تا سر تو
زندگی گر هزار باره بوَد
بار دیگر تو، بار دیگر تو
آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست...
#فروغ_فرخزاد
Telegram
attach 📎
.
نگاه کن که غم درون ديده ام
چگونه قطره قطره آب مي شود
چگونه سايه سياه سرکشم
اسير دست آفتاب مي شود...
نگاه کن!
تمام هستي ام خراب مي شود!
شراره اي مرا به کام مي کشد
مرا به اوج مي برد
مرا به دام مي کشد...
نگاه کن!
تمام آسمان من پر از شهاب مي شود!
تو آمدی
ز دورها و دورها
ز سر زمين عطرها و نور ها
نشانده اي مرا کنون به زورقي
ز عاجها ز ابرها بلورها...
مرا ببر اميد دلنواز من
ببر به شهر شعر ها و شورها...
به راه پر ستاره مي کشانيم؟
فرا تر از ستاره مي نشانيم؟
نگاه کن!
من از ستاره سوختم
لبالب از ستارگان تب شدم
چو ماهيان سرخ رنگ ساده دل
ستاره چين برکه هاي شب شدم...
چه دور بود پيش از اين زمين ما
به اين کبود غرفه هاي آسمان...
کنون به گوش من دوباره مي رسد
صداي تو
صداي بال برفي فرشتگان...
نگاه کن که من کجا رسيده ام
به کهکشان به بي کران به جاودان
کنون که امديم تا به اوج ها
مرا بشوي با شراب موجها
مرا بپيچ در حرير بوسه ات
مرا بخواه در شبان ديرپا...
مرا دگر رها مکن...
مرا از اين ستاره ها جدا مکن...
نگاه کن که موم شب به راه ما
چگونه قطره قطره اب مي شود
سراحي سياه ديدگان من
به لالاي گرم تو
لبالب از شراب خواب مي شود...
به روي گاهواره هاي شعر من
نگاه کن!
تو مي دمي و افتاب مي شود...
#فروغ_فرخزاد
🤎❤
نگاه کن که غم درون ديده ام
چگونه قطره قطره آب مي شود
چگونه سايه سياه سرکشم
اسير دست آفتاب مي شود...
نگاه کن!
تمام هستي ام خراب مي شود!
شراره اي مرا به کام مي کشد
مرا به اوج مي برد
مرا به دام مي کشد...
نگاه کن!
تمام آسمان من پر از شهاب مي شود!
تو آمدی
ز دورها و دورها
ز سر زمين عطرها و نور ها
نشانده اي مرا کنون به زورقي
ز عاجها ز ابرها بلورها...
مرا ببر اميد دلنواز من
ببر به شهر شعر ها و شورها...
به راه پر ستاره مي کشانيم؟
فرا تر از ستاره مي نشانيم؟
نگاه کن!
من از ستاره سوختم
لبالب از ستارگان تب شدم
چو ماهيان سرخ رنگ ساده دل
ستاره چين برکه هاي شب شدم...
چه دور بود پيش از اين زمين ما
به اين کبود غرفه هاي آسمان...
کنون به گوش من دوباره مي رسد
صداي تو
صداي بال برفي فرشتگان...
نگاه کن که من کجا رسيده ام
به کهکشان به بي کران به جاودان
کنون که امديم تا به اوج ها
مرا بشوي با شراب موجها
مرا بپيچ در حرير بوسه ات
مرا بخواه در شبان ديرپا...
مرا دگر رها مکن...
مرا از اين ستاره ها جدا مکن...
نگاه کن که موم شب به راه ما
چگونه قطره قطره اب مي شود
سراحي سياه ديدگان من
به لالاي گرم تو
لبالب از شراب خواب مي شود...
به روي گاهواره هاي شعر من
نگاه کن!
تو مي دمي و افتاب مي شود...
#فروغ_فرخزاد
🤎❤
آستان جانان
فروغ_محمد رضاکاکایی
آن روزها رفتند
آن روزهای خوب
آن روزهای سالم سرشار
آن آسمانهای پر از پولک
آن شاخساران پر از گیلاس
آن خانههای تکیه داده در حفاظ سبز پیچکها
به یکدیگر
آن بامهای بادبادکهای بازیگوش
آن کوچههای گیج از عطر اقاقیها...
آن روزها رفتند
آن روزهایی کز شکاف پلکهای من
آوازهایم چون حبابی از هوا لبریز می جوشید
چشمم به روی هر چه می لغزید
آنرا چو شیر تازه می نوشید
گویی میان مردمکهایم
خرگوش نا آرام
شادی بود
هر صبحدم با آفتاب پیر
به دشتهای نا شناس جستجو می رفت
شبها به جنگل های تاریکی فرو می رفت
آن روزها رفتند
آن روزها ی برفی خاموش
کز پشت شیشه در اتاق گرم
هر دم به بیرون خیره می گشتم
پاکیزه برف من چو کرکی نرم
آرام می بارید...
#فروغ_فرخزاد
#خوانش_محمدرضا_کاکایی
آن روزهای خوب
آن روزهای سالم سرشار
آن آسمانهای پر از پولک
آن شاخساران پر از گیلاس
آن خانههای تکیه داده در حفاظ سبز پیچکها
به یکدیگر
آن بامهای بادبادکهای بازیگوش
آن کوچههای گیج از عطر اقاقیها...
آن روزها رفتند
آن روزهایی کز شکاف پلکهای من
آوازهایم چون حبابی از هوا لبریز می جوشید
چشمم به روی هر چه می لغزید
آنرا چو شیر تازه می نوشید
گویی میان مردمکهایم
خرگوش نا آرام
شادی بود
هر صبحدم با آفتاب پیر
به دشتهای نا شناس جستجو می رفت
شبها به جنگل های تاریکی فرو می رفت
آن روزها رفتند
آن روزها ی برفی خاموش
کز پشت شیشه در اتاق گرم
هر دم به بیرون خیره می گشتم
پاکیزه برف من چو کرکی نرم
آرام می بارید...
#فروغ_فرخزاد
#خوانش_محمدرضا_کاکایی
اصلاحیه
دلم گرفته پدر
برایم بهار بفرست…
زشهر کودکی ام یادگار بفرست
دلم گرفته مادر!
روزگار با من نیست…
دعای خیر وصدای دوتار بفرست
اگر چه زحمتتان می شود ولی این بار
برای کودک خود "قرار " بفرست
غم از ستاره تهی کرد آسمانم را…
کمی ستاره دنباله دار بفرست
به اعتبار گذشته دو خوشه لبخند...
در این زمانه بی اعتبار بفرست
تمام روز وشب من پر از زمستان است دلم گرفته
برایم بهار بفرست…
#فروغ_فرخزاد❌❌❌❌
جعلی❌❌❌❌❌
دلم گرفته پدر
برایم بهار بفرست…
زشهر کودکی ام یادگار بفرست
دلم گرفته مادر!
روزگار با من نیست…
دعای خیر وصدای دوتار بفرست
اگر چه زحمتتان می شود ولی این بار
برای کودک خود "قرار " بفرست
غم از ستاره تهی کرد آسمانم را…
کمی ستاره دنباله دار بفرست
به اعتبار گذشته دو خوشه لبخند...
در این زمانه بی اعتبار بفرست
تمام روز وشب من پر از زمستان است دلم گرفته
برایم بهار بفرست…
#فروغ_فرخزاد❌❌❌❌
جعلی❌❌❌❌❌
آن روزها رفتند
آن روزهای خوب
آن روزهای سالمِ سرشار
آن آسمانهای پر از پولک
آن شاخسارانِ پر از گیلاس
آن خانههای تکیه داده در حفاظِ سبز پیچکها
به یکدیگر
آن بامهای بادبادکهای بازیگوش
آن کوچههای گیج از عطر اقاقیها
آن روزها رفتند
آن روزهای برفی خاموش
کز پشت شیشه، در اتاق گرم،
هر دم به بیرون، خیره میگشتم
پاکیزه برف من، چو کرکی نرم،
آرام میبارید
آن روزها رفتند
آن روزها،
مثل نباتاتی که در خورشید میپوسند
از تابش خورشید، پوسیدند؛
و گم شدند
آن کوچههای گیج از عطر اقاقیها
در ازدحام پر هیاهوی خیابانهای بیبرگشت
و دختری که گونههایش را
با برگهای شمعدانی رنگ میزد، آه
اکنون زنی تنهاست
اکنون زنی تنهاست
#فروغ_فرخزاد
🌺🍃🌴
آن روزها رفتند
آن روزهای خوب
آن روزهای سالمِ سرشار
آن آسمانهای پر از پولک
آن شاخسارانِ پر از گیلاس
آن خانههای تکیه داده در حفاظِ سبز پیچکها
به یکدیگر
آن بامهای بادبادکهای بازیگوش
آن کوچههای گیج از عطر اقاقیها
آن روزها رفتند
آن روزهای برفی خاموش
کز پشت شیشه، در اتاق گرم،
هر دم به بیرون، خیره میگشتم
پاکیزه برف من، چو کرکی نرم،
آرام میبارید
آن روزها رفتند
آن روزها،
مثل نباتاتی که در خورشید میپوسند
از تابش خورشید، پوسیدند؛
و گم شدند
آن کوچههای گیج از عطر اقاقیها
در ازدحام پر هیاهوی خیابانهای بیبرگشت
و دختری که گونههایش را
با برگهای شمعدانی رنگ میزد، آه
اکنون زنی تنهاست
اکنون زنی تنهاست
#فروغ_فرخزاد
🌺🍃🌴
بیست و چهارم بهمن ماه سالگرد
درگذشت بانوی شعر و ادب پارسی
#فروغ_فرخزاد روحش شاد و یادش
گرامی باد
زندگینامه_بانو_فروغ_فرخزاد
#فروغ_فرخزاد در پانزدهم دی ماه و يا آن گونه که پوران فرخزاد، خواهرش می گويد در هشتم دی ماه 1313 در تهران به دنيا آمد. در شانزده سالگی با پرويز شاپور، نويسنده، ازدواج کرد که حاصل آن پسری به نام کاميار(تنها فرزندش) که در سال 1331 به دنيا آمد. اين ازدواج در سال 1334 به طلاق انجاميد.
آشنايی فروغ با ابراهيم گلستان، نويسنده و فيلمساز، پای او را به دنيای فيلم و سينما کشانيد و تا پيش از مرگش در بهمن 1345 در "کارگاه فيلم گلستان" به عنوان تدوينگر فيلم مشغول بود. حاصل کار او از دوران "کارگاه فيلم گلستان"، فيلم مستند "خانه سياه است" (1341) بود که از بهترين های سينمای مستند ايران محسوب می شود. اين فيلم از جشنواره فيلم کوتاه اوبرهاوزن به جايزه نخست دست يافت.
فروغ نخستين دفتر شعرش را با عنوان " اسير" در سال 1331 منتشر کرد. پس از آن مجموعه شعرهای "ديوار" و "عصيان" به چاپ رسيد.
در ۱۳۴۲ فروغ در نمايش "شش شخصيت در جستجوی نويسنده" نوشته لوئيجی پير اندلو و به کارگردانی پری صابری بازی کرد و در اواخر همان سال مجموعه "تولدی ديگر" با تيراژ بالای سه هزار نسخه توسط انتشارات مرواريد منتشر شد.
ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد، کتاب شعر ديگری از فروغ است که در سال 1343 منتشر شد.
فروغ فرخزاد در روز 24 بهمن 1345 در سانحه رانندگی جان سپرد و در قبرستان ظهيرالدوله دفن شد. بیست و چهارم بهمن ماه سالگرد
درگذشت بانوی شعر و ادب پارسی
#فروغ_فرخزاد روحش شاد و یادش
گرامی باد
زندگینامه_بانو_فروغ_فرخزاد
#فروغ_فرخزاد در پانزدهم دی ماه و يا آن گونه که پوران فرخزاد، خواهرش می گويد در هشتم دی ماه 1313 در تهران به دنيا آمد. در شانزده سالگی با پرويز شاپور، نويسنده، ازدواج کرد که حاصل آن پسری به نام کاميار(تنها فرزندش) که در سال 1331 به دنيا آمد. اين ازدواج در سال 1334 به طلاق انجاميد.
آشنايی فروغ با ابراهيم گلستان، نويسنده و فيلمساز، پای او را به دنيای فيلم و سينما کشانيد و تا پيش از مرگش در بهمن 1345 در "کارگاه فيلم گلستان" به عنوان تدوينگر فيلم مشغول بود. حاصل کار او از دوران "کارگاه فيلم گلستان"، فيلم مستند "خانه سياه است" (1341) بود که از بهترين های سينمای مستند ايران محسوب می شود. اين فيلم از جشنواره فيلم کوتاه اوبرهاوزن به جايزه نخست دست يافت.
فروغ نخستين دفتر شعرش را با عنوان " اسير" در سال 1331 منتشر کرد. پس از آن مجموعه شعرهای "ديوار" و "عصيان" به چاپ رسيد.
در ۱۳۴۲ فروغ در نمايش "شش شخصيت در جستجوی نويسنده" نوشته لوئيجی پير اندلو و به کارگردانی پری صابری بازی کرد و در اواخر همان سال مجموعه "تولدی ديگر" با تيراژ بالای سه هزار نسخه توسط انتشارات مرواريد منتشر شد.
ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد، کتاب شعر ديگری از فروغ است که در سال 1343 منتشر شد.
فروغ فرخزاد در روز 24 بهمن 1345 در سانحه رانندگی جان سپرد و در قبرستان ظهيرالدوله دفن شد. بیست و چهارم بهمن ماه سالگرد
Marge Man
Fereydoun Farrokhzad
مرگ من روزی فرا خواهد رسید
در بهاری روشن از امواج نور
در زمستانی غبار آلود و دور
یا خزانی خالی از فریاد و شور
مرگ من روزی فرا خواهد رسید
روزی از این تلخ و شیرین روزها
روز پوچی همچو روزان دگر
سایه ای ز امروز ها، دیروزها
دیدگانم همچو دالانهای تار
گونه هایم همچو مرمرهای سرد
ناگهان خوابی مرا خواهد ربود
من تهی خواهم شد از فریاد درد
#فروغ فرخزاد
به بهانه ی سالگرد خاموش شدن فروغِ بیهمتا
در بهاری روشن از امواج نور
در زمستانی غبار آلود و دور
یا خزانی خالی از فریاد و شور
مرگ من روزی فرا خواهد رسید
روزی از این تلخ و شیرین روزها
روز پوچی همچو روزان دگر
سایه ای ز امروز ها، دیروزها
دیدگانم همچو دالانهای تار
گونه هایم همچو مرمرهای سرد
ناگهان خوابی مرا خواهد ربود
من تهی خواهم شد از فریاد درد
#فروغ فرخزاد
به بهانه ی سالگرد خاموش شدن فروغِ بیهمتا
با من بیا
با من به آن ستاره بیا
به آن ستارهای که هزاران هزار سال
از انجماد خاک و مقیاسهای
پوچ زمین دور است
و هیچکس در آنجا از روشنی نمیترسد
#فروغ_فرخزاد
با من به آن ستاره بیا
به آن ستارهای که هزاران هزار سال
از انجماد خاک و مقیاسهای
پوچ زمین دور است
و هیچکس در آنجا از روشنی نمیترسد
#فروغ_فرخزاد
برای همه خوب باش ...
آنکس که فهمید ، همیشه در کنارت خواهد بود !
و آنکس که نفهمید ، روزی دلش برای تمام خوبی هایت تنگ می شود ...!
#فروغ_فرخزاد
آنکس که فهمید ، همیشه در کنارت خواهد بود !
و آنکس که نفهمید ، روزی دلش برای تمام خوبی هایت تنگ می شود ...!
#فروغ_فرخزاد
دردى كه انسان را به سكوت واميدارد
بسيار سنگين تر از درديست
كه انسان را به فرياد واميدارد!
و انسان ها فقط به فرياد هم میرسند،
نه به سكوت هم !
#فروغ_فرخزاد
بسيار سنگين تر از درديست
كه انسان را به فرياد واميدارد!
و انسان ها فقط به فرياد هم میرسند،
نه به سكوت هم !
#فروغ_فرخزاد
اگر به خانه من آمدی
برای من ای مهربان چراغ بیاور و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچه ى خوشبخت بنگرم.
#فروغ_فرخزاد
برای من ای مهربان چراغ بیاور و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچه ى خوشبخت بنگرم.
#فروغ_فرخزاد
دانی از زندگی چه میخواهم
من تو باشم، تو، پای تا سر تو
زندگی گر هزار باره بود
بار دیگر تو، بار دیگر تو
#فروغ_فرخزاد
من تو باشم، تو، پای تا سر تو
زندگی گر هزار باره بود
بار دیگر تو، بار دیگر تو
#فروغ_فرخزاد
زندگی شاید
عبور گیج رهگذری باشد
که کلاه از سر بر میدارد
و به یک رهگذر دیگر
با لبخندی بی معنی میگوید: صبح بخیر...
#فروغ_فرخزاد
عبور گیج رهگذری باشد
که کلاه از سر بر میدارد
و به یک رهگذر دیگر
با لبخندی بی معنی میگوید: صبح بخیر...
#فروغ_فرخزاد
آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست
#فروغ_فرخزاد
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست
#فروغ_فرخزاد
اگر یاد کسی هستیم این هنر اوست نه هنر ما..
چقدر زیباست کسی را دوست بداریم،
نه برای نیاز...
نه از روی اجبار...
و نه از روی تنهایی...
فقط برای اینکه ارزشش را دارد...
#فروغ_فرخزاد⚘
چقدر زیباست کسی را دوست بداریم،
نه برای نیاز...
نه از روی اجبار...
و نه از روی تنهایی...
فقط برای اینکه ارزشش را دارد...
#فروغ_فرخزاد⚘
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یکشب
ز ماورای سیاهیها
چون اختری به سوی تو میآیم
بر بال بادهای جهانپیما
شادان به جستجوی تو میآیم...
#فروغ_فرخزاد
خود ندانم چه خطایی کردم
که ز من رشته الفت بگسست
در دلش جایی اگر بود مرا
پس چرا دیده ز دیدارم بست؟!
#فروغ_فرخزاد
که ز من رشته الفت بگسست
در دلش جایی اگر بود مرا
پس چرا دیده ز دیدارم بست؟!
#فروغ_فرخزاد