ماجرای دل خون گشته نگویم با کس
زان که جز تیغ غمت نیست کسی دمسازم
گر به هر موی سری بر تن حافظ باشد
همچو زلفت همه را در قدمت اندازم
#حافظ
- غزل شمارهٔ ۳۳۵
زان که جز تیغ غمت نیست کسی دمسازم
گر به هر موی سری بر تن حافظ باشد
همچو زلفت همه را در قدمت اندازم
#حافظ
- غزل شمارهٔ ۳۳۵
دی شیخ باچراغ همی گشت گردشهر
کزدیو و دد ملولم وانسانم آرزوست
گفتند یافت می نشود؛جسته ایم ما
گفت آن که یافت می نشود؛آنم آرزوست
#مولانای_جان
کزدیو و دد ملولم وانسانم آرزوست
گفتند یافت می نشود؛جسته ایم ما
گفت آن که یافت می نشود؛آنم آرزوست
#مولانای_جان
ای نسخهٔ نامهٔ الهی که توئی
وی آینهٔ جمال شاهی که توئی
بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست
در خود بطلب هر آنچه خواهی که توئی
#مولانای_جان
وی آینهٔ جمال شاهی که توئی
بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست
در خود بطلب هر آنچه خواهی که توئی
#مولانای_جان
آموزه ای از مثنوی معنوی مولانا:
"گفت موسی ای خداوند حساب
نقش کردی باز چون کردی خراب
نر و ماده نقش کردی جانفزا
وانگهان ویران کنی این را چرا"
گفت حق دانم که این پرسش ترا
نیست از انکار و غفلت وز هوا"
ورنه تادیب و عتابت کردمی
بهر این پرسش ترا آزردمی"
(مولانا)
روزی حضرت موسی(ع) به خداوند گفت:
"ای خدای دانا وتوانا ! حکمت این کار چیست که موجودات را میآفرینی و باز همه را خراب میکنی؟ چرا موجودات نر و ماده زیبا و جذاب میآفرینی و بعد همه را نابود میکنی؟"
خداوند فرمود :
"ای موسی! من میدانم که این سوال تو از روی نادانی و انکار نیست و گرنه تو را ادب میکردم و به خاطر این پرسش تو را گوشمالی میدادم. اما میدانم که تو میخواهی راز و حکمت افعال ما را بدانی و از سرّ تداوم آفرینش آگاه شوی. و مردم را از آن آگاه کنی. تو پیامبری و جواب این سوال را میدانی. این سوال از علم برمیخیزد. هم سوال از علم بر میخیزد هم جواب. هم گمراهی از علم ناشی میشود هم هدایت و نجات. همچنانکه دوستی و دشمنی از آشنایی برمیخیزد."
آنگاه خداوند فرمود :
"ای موسی برای اینکه به جواب سوالت برسی، بذر گندم در زمین بکار. و صبر کن تا خوشه شود."
موسی بذرها را کاشت و گندم هایش رسید و خوشه شد. داسی برداشت ومشغول درو کردن شد. ندایی از جانب خداوند رسید که ای موسی! تو که کاشتی و پرورش دادی پس چرا خوشهها را میبری؟ موسی جواب داد:
"پروردگارا ! در این خوشهها، گندم سودمند و مفید پنهان است و درست نیست که دانههای گندم در میان کاه بماند، عقل سلیم حکم میکند که گندم ها را از کاه باید جدا کنیم."
خداوند فرمود:
"این دانش را از چه کسی آموختی که با آن یک خرمن گندم فراهم کردی؟ "
موسی گفت:
"ای خدای بزرگ! تو به من قدرت شناخت و درک عطا فرمودهای."
خداوند فرمود :
" پس چگونه تو قوه شناخت داری و من ندارم؟ در تن خلایق روحهای پاک هست، روحهای تیره و سیاه هم هست . همانطور که باید گندم را از کاه جدا کرد باید نیکان را از بدان جدا کرد. خلایق جهان را برای آن میآفرینم که گنج حکمت های نهان الهی آشکار شود."
خداوند گوهر پنهان خود را با آفرینش انسان و جهان آشکار کرد پس ای انسان تو هم گوهر پنهان جان خود را نمایان کن.
#مولانای_جان
"گفت موسی ای خداوند حساب
نقش کردی باز چون کردی خراب
نر و ماده نقش کردی جانفزا
وانگهان ویران کنی این را چرا"
گفت حق دانم که این پرسش ترا
نیست از انکار و غفلت وز هوا"
ورنه تادیب و عتابت کردمی
بهر این پرسش ترا آزردمی"
(مولانا)
روزی حضرت موسی(ع) به خداوند گفت:
"ای خدای دانا وتوانا ! حکمت این کار چیست که موجودات را میآفرینی و باز همه را خراب میکنی؟ چرا موجودات نر و ماده زیبا و جذاب میآفرینی و بعد همه را نابود میکنی؟"
خداوند فرمود :
"ای موسی! من میدانم که این سوال تو از روی نادانی و انکار نیست و گرنه تو را ادب میکردم و به خاطر این پرسش تو را گوشمالی میدادم. اما میدانم که تو میخواهی راز و حکمت افعال ما را بدانی و از سرّ تداوم آفرینش آگاه شوی. و مردم را از آن آگاه کنی. تو پیامبری و جواب این سوال را میدانی. این سوال از علم برمیخیزد. هم سوال از علم بر میخیزد هم جواب. هم گمراهی از علم ناشی میشود هم هدایت و نجات. همچنانکه دوستی و دشمنی از آشنایی برمیخیزد."
آنگاه خداوند فرمود :
"ای موسی برای اینکه به جواب سوالت برسی، بذر گندم در زمین بکار. و صبر کن تا خوشه شود."
موسی بذرها را کاشت و گندم هایش رسید و خوشه شد. داسی برداشت ومشغول درو کردن شد. ندایی از جانب خداوند رسید که ای موسی! تو که کاشتی و پرورش دادی پس چرا خوشهها را میبری؟ موسی جواب داد:
"پروردگارا ! در این خوشهها، گندم سودمند و مفید پنهان است و درست نیست که دانههای گندم در میان کاه بماند، عقل سلیم حکم میکند که گندم ها را از کاه باید جدا کنیم."
خداوند فرمود:
"این دانش را از چه کسی آموختی که با آن یک خرمن گندم فراهم کردی؟ "
موسی گفت:
"ای خدای بزرگ! تو به من قدرت شناخت و درک عطا فرمودهای."
خداوند فرمود :
" پس چگونه تو قوه شناخت داری و من ندارم؟ در تن خلایق روحهای پاک هست، روحهای تیره و سیاه هم هست . همانطور که باید گندم را از کاه جدا کرد باید نیکان را از بدان جدا کرد. خلایق جهان را برای آن میآفرینم که گنج حکمت های نهان الهی آشکار شود."
خداوند گوهر پنهان خود را با آفرینش انسان و جهان آشکار کرد پس ای انسان تو هم گوهر پنهان جان خود را نمایان کن.
#مولانای_جان
اصلاحیه❌❌❌
یاد دارم که شبی همدم پروانه شدم
فارغ از زمزمه مطرب و میخانه شدم
همچو پروانه پریشان شدم و خانه خراب
او چو ما گشته غزل خوان و پی باده ناب
پیر میخانه بگفتا که غمت از سر چیست
گفتمش قصه ما و دل پروانه یکیست
هر دو برکوی نگاری نظر انداخته ایم
هر دومان کرده وفا و به جفا ساخته ایم
شمع بی مهر و محبت دل پروانه شکست
یار دیوانه ما رشته پیمان بگسست
دل ز بی مهری یاران شده بیمار و پریش
غیر پروانه کسی نیست که گویم غم خویش
خرده بر رهگذر عاشق و دیوانه مگیر
سالیان است که او گشته پریشان و اسیر
حافظ ار پیر شد و رفت زمیخانه برون
ما جوانیم و رویم از در این خانه برون
شعر از حافظ نیست❌❌❌
هاتف کلانتری (رهگذر✅✅✅)
یاد دارم که شبی همدم پروانه شدم
فارغ از زمزمه مطرب و میخانه شدم
همچو پروانه پریشان شدم و خانه خراب
او چو ما گشته غزل خوان و پی باده ناب
پیر میخانه بگفتا که غمت از سر چیست
گفتمش قصه ما و دل پروانه یکیست
هر دو برکوی نگاری نظر انداخته ایم
هر دومان کرده وفا و به جفا ساخته ایم
شمع بی مهر و محبت دل پروانه شکست
یار دیوانه ما رشته پیمان بگسست
دل ز بی مهری یاران شده بیمار و پریش
غیر پروانه کسی نیست که گویم غم خویش
خرده بر رهگذر عاشق و دیوانه مگیر
سالیان است که او گشته پریشان و اسیر
حافظ ار پیر شد و رفت زمیخانه برون
ما جوانیم و رویم از در این خانه برون
شعر از حافظ نیست❌❌❌
هاتف کلانتری (رهگذر✅✅✅)
نامات را بر زبان میآورم
دریا بر من گستردهتر میشود
دریایی که ادامهی گیسوان توست
کلامات را سرمهی چشم میکنم
آفتاب و ماه و ستارگان را
در آبها میبینم
میخوانمات
موجی بلند به ساحل میدود و دست میگشاید
صدفی پلک میزند
و تو در گیسوانات میتابی.
#عمران_صلاحي
دریا بر من گستردهتر میشود
دریایی که ادامهی گیسوان توست
کلامات را سرمهی چشم میکنم
آفتاب و ماه و ستارگان را
در آبها میبینم
میخوانمات
موجی بلند به ساحل میدود و دست میگشاید
صدفی پلک میزند
و تو در گیسوانات میتابی.
#عمران_صلاحي
تو را مکرر می ستایم
و تو را بی تکرار ستایش میکنم
ای مقدس ترین داشته ام!
آخرین بازمانده از میراثِ عشق
و تنها یادگارِ عصرِ عاشقانه ام
که حضورت هرگز تکرار نخواهد شد...
#عارف_اخوان
و تو را بی تکرار ستایش میکنم
ای مقدس ترین داشته ام!
آخرین بازمانده از میراثِ عشق
و تنها یادگارِ عصرِ عاشقانه ام
که حضورت هرگز تکرار نخواهد شد...
#عارف_اخوان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
غار دربند رشی👌
جاده تونکابن، رودبار، گیلان
جاده تونکابن، رودبار، گیلان
بگو چگونه بگویم،من از نگاه نجیبت؟
که در ردیفِ غـزلهایِ عاشقانه نباشد
چگونه بغض دلم را، ببارم و بنویسم
که دلگرفتهتـریـن حـالتِ ترانه نباشد؟
#مجتبی_خوش_زبان
که در ردیفِ غـزلهایِ عاشقانه نباشد
چگونه بغض دلم را، ببارم و بنویسم
که دلگرفتهتـریـن حـالتِ ترانه نباشد؟
#مجتبی_خوش_زبان
پرواز با خورشید
@Avayemehregan
پرواز با خورشید
• آواز :محمدرضا شجریان
• آهنگ :حسین یوسف زمانی
• شعر :فریدون مشیری
• آواز :محمدرضا شجریان
• آهنگ :حسین یوسف زمانی
• شعر :فریدون مشیری