معرفی عارفان
1.25K subscribers
34.2K photos
12.4K videos
3.22K files
2.77K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
لقای دلدار
کانال صدای سخن عشق
#لقای_دلدار
استاد #شهرام_ناظری🍃
آهنگساز #جلیل_عندلیبی
شاعر #شیخ_بهایی🌷
آلبوم #کیش_مهر
دستگاه #نوا
گروه #مولانا
ما عاشقان مستیم سر را ز پا ندانیم
این نکته‌ها بگیرید بر مردمان هشیار
یک دسته کلید است
به زیر بغل عشق

از بهر گشاییدن ابواب رسیده

#مولانای_جان
جان از سفر دراز آمد
بر خاک در تو بازآمد

در نقد وجود هر چه زر بود
از گنج عدم به گاز آمد

بی مهر تو هر که آسمان رفت
درهای فلک فرازآمد

#مولانای_جان
بی آبی خویش جمله دیدند
هرک از تو نه سرفراز آمد

جان رفت که بی‌تو کار سازد
سوزید و نه کارساز آمد

اندر سفرش بشد حقیقت
کو بی‌تو همه مجاز آمد

#مولانای_جان
هله، عاشقان بکوشید که چو جسم و جان نماند،
دل‌ِتان به چرخ پرّد، چو بدن گران نماند

دل و جان به آبِ حکمت، زِ غُبارها بشویید
هله، تا دو چشمِ حَسرت، سوی خاک‌دان نماند

نه که هر چه در جهان‌ست نه که عشق، جانِ آن‌ست،
جزِ عشقْ هر چه بینی، همه جاودان نماند

عدمِ تو هم‌چو مشرق، اجلِ تو هم‌چو مغرب
سوی آسمان دیگر که به آسمان نماند

رهِ آسمان درون‌َست، پَرِ عشق را بجُنبان
پَرِ عشق چون قوی شُد، غمِ نردبان نماند

تو مبین جهان زِ بیرون، که جهان درونِ دیده‌ست
چو دو دیده را ببَستی، زِ جهان، جهانْ نماند

دلِ تو مثالِ بام‌َست و حواسْ ناودان‌ها
تو زِ بامْ آب می‌خور، که چو ناودان نماند

تو زِ لوحِ دل فروخوان به تمامی این غزل را
منِگر تو در زبان‌ام که لب و زبان نماند…


#حضرت_مولانا
سرمست درآمد از درم دوست
لب خنده زنان چو غنچه در پوست

چون دیدمش آن رخ نگارین
در خود به غلط شدم که این اوست

رضوان درِ خُلد باز کردند
کز عطر مشام روح خوش بوست

پیش قدمش به سر دویدم
در پای فتادمش که ای دوست

یک باره به ترک ما بگفتی
زنهار نگویی این نه نیکوست

بر من که دلم چو شمع یکتاست
پیراهن غم چو شمع دَه توست

چشمش به کرشمه گفت با من
در نرگس مست من چه آهوست

گفتم همه نیکوییست لیکن
اینست که بی‌وفا و بدخوست

بشنو نفسی دعای سعدی
گر چه همه عالمت دعاگوست

#حضرت_سعدی
آمد بهار جان‌ها ای شاخ تر به رقص آ
چون یوسف اندرآمد مصر و شکر به رقص آ
ای شاه عشق پرور مانند شیر مادر
ای شیرجوش دررو جان پدر به رقص آ
چوگان زلف دیدی چون گوی دررسیدی
از پا و سر بریدی بی‌پا و سر به رقص آ
تیغی به دست خونی آمد مرا که چونی
گفتم بیا که خیر است گفتا نه شر به رقص آ
از عشق تاجداران در چرخ او چو باران
آن جا قبا چه باشد ای خوش کمر به رقص آ
ای مست هست گشته بر تو فنا نبشته
رقعه فنا رسیده بهر سفر به رقص آ
در دست جام باده آمد بتم پیاده
گر نیستی تو ماده زان شاه نر به رقص آ
پایان جنگ آمد آواز چنگ آمد
یوسف ز چاه آمد ای بی‌هنر به رقص آ
تا چند وعده باشد وین سر به سجده باشد
هجرم ببرده باشد دنگ و اثر به رقص آ
کی باشد آن زمانی گوید مرا فلانی
کای بی‌خبر فنا شو ای باخبر به رقص آ
طاووس ما درآید وان رنگ‌ها برآید
با مرغ جان سراید بی‌بال و پر به رقص آ
کور و کران عالم دید از مسیح مرهم
گفته مسیح مریم کای کور و کر به رقص آ
مخدوم شمس دین است تبریز رشک چین است
اندر بهار حسنش شاخ و شجر به رقص آ

#دیوان_شمس
دل مسند پادشاه عشق است
دل خلوت بارگاه عشق است

سلطان عشق است در ولایت
باقی همه کس سپاه عشق است

عشقست پناه و پشت عالم
عالم همه در پناه عشق است

در مذهب عشق می حلالست
ما را چه گنه گناه عشق است

ای عقل ز مملکت برون شو
کاین ملک از آن شاه عشق است

از ترک دو کون خوش کلاهی
بر دوز که آن کلاه عشق است

راهی که به حق توان رسیدن
ای سید بنده راه عشق است

حضرت شاه نعمت‌الله ولی
در ره پر خطر عشق بتان بیم سر است
بر حذر باش در این راه که سر در خطر است

پیش از آنروز که میرم جگرم را بشکاف
تا ببینی که چه خونها ز توام در جگر است

چه کنم با دل خودکام بلا دوست که او
میرود بیشتر آنجا که بلا بی‌سپر است

شمع سرگرم به تاج سرخویش است چرا
با چنین زندگیی کز سر شب تا سحر است

چند گویند به وحشی که نهان کن غم خویش
از که پوشد غم خود چون همه کس را خبر است


#وحشی_بافقی
ای خوشا دل کاندر او از عشق تو جانی بود

شادمانی جانی که او را چون تو جانانی بود

#عراقی
صبح کز چشم فلک اشک ثریا می‌ریخت
مهر دل آب رخم ز آتش سودا می‌ریخت
آن سهی سرو خرامان ز سر زلف سیاه
دل شوریده‌دلان می‌شد و در پا می‌ریخت

#خواجوی_کرمانی
این عشق آتشینم دود از جهان برآرد
وین زلف عنبرینت آتش ز جان برآرد
هر بامداد خورشید از رشک خاک پایت
واخجلتا سرایان سر ز آسمان برآرد

#خاقانی
گر نمی ارزم به وصلت ز آرزو منعم مکن

در دل عاشق هزاران مطلب نایاب هست

از خیالت هر شبم بام در دل روشن است

ماه گو طالع مشو در کوی من مهتاب هست


#عرفی_شیرازی
نه کار دل به کام و نه دلدار سازگار
خونین دلم ز طالع ناسازگار خویش
یکدم قرار نیست دلم را ز تاب عشق
در آتشم ز دست دل بی‌قرار خویش

#عبید_زاکانی
عاشقان از لب خوبان می مستانه زدند
بنظر زلف دلاویز بتان شانه زدند

هر که مجنون تو شد از همه قیدی وارست
عاقلان راه نبردند به افسانه زدند...

#فیض_کاشانی
چون تو پیدا می‌شوی گم می‌شوم
لطف کن وز وسع من افزون میا

چون به یک مویت ندارم دست رس
دست بر نه برتر از گردون میا

#عطار
با سرو قدی تازه‌تر از خرمن گل

از دست منه جام می و دامن گل

زان پیش که ناگه شود از باد اجل

پیراهن عمر ما چو پیراهن گل

#خیام
آشفته سخن چو زلف جانان خوش تر
چون کار جهان بی سر و سامان خوش تر

مجموعهٔ عاشقان بود دفتر من
مجموعهٔ عاشقان پریشان خوش تر

#فروغی_بسطامی
بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باش
وین سوخته را محرم اسرار نهان باش

زان باده که در میکده عشق فروشند
ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش

در خرقه چو آتش زدی ای عارف سالک
جهدی کن و سرحلقه رندان جهان باش

دلدار که گفتا به توام دل نگران است
گو می‌رسم اینک به سلامت نگران باش

خون شد دلم از حسرت آن لعل روان بخش
ای درج محبت به همان مهر و نشان باش

تا بر دلش از غصه غباری ننشیند
ای سیل سرشک از عقب نامه روان باش

حافظ که هوس می‌کندش جام جهان بین
گو در نظر آصف جمشید مکان باش

 
#حضرت_حافظ
بی آبی خویش جمله دیدند
هرک از تو نه سرفراز آمد

جان رفت که بی‌تو کار سازد
سوزید و نه کارساز آمد

اندر سفرش بشد حقیقت
کو بی‌تو همه مجاز آمد

#مولانای_جان