معرفی عارفان
1.11K subscribers
32.7K photos
11.8K videos
3.18K files
2.69K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
مرا شکیب نمی‌باشد ای مسلمانان
ز روی خوب، لکم دینکم و لی دینی



#حضرت_سعدی
دل دردمند ما را که اسیر توست یارا
به وصالْ مرهمی نِه چو به انتظار خستی

نه عجب که قلب دشمن شکنی به روز هَیجا
تو که قلب دوستان را به مفارقت شکستی

#حضرت_سعدی
برو ای فقیه دانا به خدای بخش ما را
تو و زهد و پارسایی من و عاشقی و مستی

دل هوشمند باید که به دلبری سپاری
که چو قبله‌ایت باشد بِه از آن که خود پرستی

#حضرت_سعدی
چو زمام بخت و دولت نه به دست جهد باشد
چه کنند اگر زبونی نکنند و زیردستی

گِله از فراق یاران و جفای روزگاران
نه طریق توست سعدی کم خویش گیر و رستی

#حضرت_سعدی
ز گفت و گوی عوام احتراز می‌کردم
کز این سپس بنشینم به کنج تنهایی

وفای صحبت جانان به گوش جانم گفت
نه عاشقی که حذر می‌کنی ز رسوایی

#حضرت_سعدی
درون پیرهن از غایت لطافت جسم
چو آب صافی در آبگینه پیدایی

مرا مجال سخن بیش در بیان تو نیست
کمال حسن ببندد زبان گویایی

#حضرت_سعدی
به از تو مادر گیتی به عمر خود فرزند
نیاورد که همین بود حد زیبایی

هر آن که با تو وصالش دمی میسر شد
میسرش نشود بعد از آن شکیبایی

#حضرت_سعدی
دریچه‌ای ز بهشتش به روی بگشایی
که بامداد پگاهش تو روی بنمایی

جهان شب است و تو خورشید عالم آرایی
صباح مقبل آن کز درش تو بازآیی

#حضرت_سعدی
دریچه‌ای ز بهشتش به روی بگشایی
که بامداد پگاهش تو روی بنمایی

جهان شب است و تو خورشید عالم آرایی
صباح مقبل آن کز درش تو بازآیی

#حضرت_سعدی
به از تو مادر گیتی به عمر خود فرزند
نیاورد که همین بود حد زیبایی

هر آن که با تو وصالش دمی میسر شد
میسرش نشود بعد از آن شکیبایی

#حضرت_سعدی
درون پیرهن از غایت لطافت جسم
چو آب صافی در آبگینه پیدایی

مرا مجال سخن بیش در بیان تو نیست
کمال حسن ببندد زبان گویایی

#حضرت_سعدی
مشتاق توام با همه جوری و جفایی
محبوب منی با همه جرمی و خطایی

من خود به چه ارزم که تمنای تو ورزم
در حضرت سلطان که برد نام گدایی


#حضرت_سعدی
صاحب نظران لاف محبت نپسندند
وان گه سپر انداختن از تیر بلایی

باید که سری در نظرش هیچ نیرزد
آن کس که نهد در طلب وصل تو پایی

#حضرت_سعدی
بیداد تو عدلست و جفای تو کرامت
دشنام تو خوشتر که ز بیگانه دعایی

جز عهد و وفای تو که محلول نگردد
هر عهد که بستم هوسی بود و هوایی

#حضرت_سعدی
گر دست دهد دولت آنم که سر خویش
در پای سمند تو کنم نعل بهایی

شاید که به خون بر سر خاکم بنویسند
این بود که با دوست به سر برد وفایی

#حضرت_سعدی
خون در دل آزرده نهان چند بماند
شک نیست که سر برکند این درد به جایی

شرط کرم آنست که با درد بمیری
سعدی و نخواهی ز در خلق دوایی

#حضرت_سعدی
نه خود اندر زمین نظیر تو نیست
که قمر چون رخ منیر تو نیست

ندهم دل به قد و قامت سرو
که چو بالای دلپذیر تو نیست

#حضرت_سعدی
در همه شهر ای کمان‌ابرو
کس ندانم که صید تیر تو نیست

دل مردم دگر کسی نبرد
که دلی نیست کان اسیر تو نیست

#حضرت_سعدی
گر بگیری نظیر‌ من چه کنم‌؟
که مرا در جهان نظیر تو نیست
ظاهر آنست کان دل چو حدید
درخور صدر چون حریر تو نیست
همه عالم به عشقبازی رفت
نام
سعدی که در ضمیر تو نیست

#حضرت_سعدی