خواجهنظامالملک، وزیری اندیشمند یا اجیرشدهای برای مشروعیت بخشیدن به سلطنت ترکان سلجوقی
🖊#محمد_رحمانی_فر⬇️⬇️⬇️
📝قرنها پیش از آنکه فلاسفه یونان، در باب #قدرت_سیاسی و #مشروعیت (legitimacy) آن به اندیشهورزی بپردازند، تمدنهای باستانی دریافته بودند که اگرچه تنها راه دست یافتن به تاج و تخت، اتکاء به قدرت سرکوبگر نظامی است لکن قوه سرکوب به تنهایی قادر به مشروعیت بخشیدن به حکومتی که به زور شمشیر و سرنیزه به دست آمده، نخواهد بود. به همین خاطر است که انتساب قدرت زمینی به قوای آسمانی (خدایان) از همان ابتدا مرسوم بود.
📝در جهان اسلام، بعد از پیامبر، همواره مشروعیت حکومتها محل بحث و حتی اختلاف بوده است. اما رویکرد فلسفهگرایانه به موضوع مشروعیت حکومت در دوره #عباسیان شکل گرفت. عباسیان که با ادعای انتساب به خاندان نبوت به قدرت رسیدند خیلی زود دریافتند که این ادعا نمیتواند مبنای محکمی برای حفظ قدرت سیاسی باشد.
📝با رشد علم و حکمت در میان مسلمانان و ترجمه آثار یونانیان رفته رفته اندیشههای شبه فلسفی در باب مشروعیت حکومت در جامعه اسلامی شکل میگرفت. البته خلفای عباسی نهایت سعی خود را به عمل میآوردند تا خروجی این مجادلات و مباحثات به نفع دستگاه خلافت باشد.
📝به عنوان مثال، در شرایطی که اندیشمندانِ #جهان_اسلام بر نقش و جایگاه خلیفه در حکومت انگشت گذاشته بودند، دستگاه خلافت توانست به مدت چند دهه ذهن آنها را معطوف به این امر کند که آیا خلیفه جانشین خداست یا جانشین رسول خدا؟! (1) حتی وقتی که این حربه هم کارگر نیفتاد و نتوانست مانع اندیشیدن مسلمانان به مبانی مشروعیت قدرت سیاسی شود، #مأمون با طرح مساله جدیدی باز هم برای مدتها سعی کرد افکار اندیشمندان را به سمت موضوعات بیخطری همچون #قدیم یا #حادث بودن #قرآن سوق دهد و برای اینکه خودش هم بازارگرمی کرده باشد حکم کرد که همه مسلمانان موظف هستند مخلوق (حادث) بودن قرآن را بپذیرند و بدین ترتیب یک #انگیزاسیون اسلامی شکل گرفت که تا مدتها اذهان اندیشمندان را به خود مشغول داشت(2).
📝بیخود نیست که وقتی پسران ماهیگیر دیلمی با اتکاء بر قدرت نظامی خود توانستند بر پایتخت بلاد اسلامی چیره شوند و حتی خلیفه عباسی را به اسارت درآورند، جرأت تشکیل سلسله مستقلی به نام #آل_بویه را به خود ندادند و ترجیح دادند با حفظ نهاد خلافت که به هر حال به مدد علمای درباری نیمچه مشروعیتی برای خود دست و پا کرده بود، به همین دلخوش باشند که خود را #امیرالأمرا بنامند (3) و این #طنز_تاریخ است که یک خاندان شیعی که طبعاً از لحاظ اندیشه سیاسی مشروعیتی برای دستگاه خلافت قائل نیست، برای حفظ قدرت سیاسی خویش ناچار میشود به حفظ و تایید صوری دستگاه خلافت بپردازد.
📝 سلجوقیان اولین بنیانگذاران نهاد سلطنت در دل نهاد خلافت در دنیای اسلام بودند(4). هرچند سلجوقیان نیز همچون آل بویه به منظور اجتناب از #بحران_مشروعیت خلافت عباسی را به صورت صوری حفظ کردند ولی آنها برخلاف آل بویه به چیزی کمتر از سلطنت راضی نبودند.
📝سلجوقیان به خوبی میدانستند که تداوم سلطنت آنها مستلزم آن است که این نهاد جدید را در افکار مسلمین مشروع جلوه دهند و برای این کار یکی از قشریترین و متعصبترین علمای آن روزگار یعنی #خواجه_نظامالملک را #اجیر کردند تا به توجیه وضع موجود و #مشروعیت_تراشی برای نهاد جدید سلطنت بپردازد.
برخلاف بزرگنماییهای #سید_جواد_طباطبائی در مباحث #ایرانشهری خویش، خواجهنظامالملک کار خارقالعادهای انجام نداده و همان کاری را به انجام رسانده که #شریعت_نامه نویسان دربار خلافت انجام میدادند با این تفاوت که شریعتنامه نویسان به دستور خلفا به دنبال مشروعیتبخشی به نهاد خلافت بودند و سیاستنامهنویسان به دستور سلاطین به دنبال مشروعیتبخشی به نهاد سلطنت بودند.
📝کوتاه سخن اینکه #سیاستنامه خواجه نظامالملک درست به اندازه شریعتنامههای دوران عباسیان فاقد #اصالت_فلسفی (philosophical authenticity) است. به این معنی که در هیچ کدام از این آثار اندیشه به مثابه اندیشه و فلسفه به مثابه فلسفه پاس داشته نشده است. بلکه تمامی این آثار برای توجیه وضع موجود و مشروعیت بخشی به آن نگاشته شدهاند و پدیدآورندگان این آثار اجیر شدگانی بودند که بایستی سخنی بر زبان میآوردند که #سلطان را خوش نماید نه #بادمجان را.
🔖منبع: The Great Caliphs, Amira K. Bennison, I.B. Tauris, London, 2009 (1: P,34; 2: P,35; 3: P,42;
بیزه قوشولون«گله جه گین یولو»👇👇👇
@Galajayinyolu
🖊#محمد_رحمانی_فر⬇️⬇️⬇️
📝قرنها پیش از آنکه فلاسفه یونان، در باب #قدرت_سیاسی و #مشروعیت (legitimacy) آن به اندیشهورزی بپردازند، تمدنهای باستانی دریافته بودند که اگرچه تنها راه دست یافتن به تاج و تخت، اتکاء به قدرت سرکوبگر نظامی است لکن قوه سرکوب به تنهایی قادر به مشروعیت بخشیدن به حکومتی که به زور شمشیر و سرنیزه به دست آمده، نخواهد بود. به همین خاطر است که انتساب قدرت زمینی به قوای آسمانی (خدایان) از همان ابتدا مرسوم بود.
📝در جهان اسلام، بعد از پیامبر، همواره مشروعیت حکومتها محل بحث و حتی اختلاف بوده است. اما رویکرد فلسفهگرایانه به موضوع مشروعیت حکومت در دوره #عباسیان شکل گرفت. عباسیان که با ادعای انتساب به خاندان نبوت به قدرت رسیدند خیلی زود دریافتند که این ادعا نمیتواند مبنای محکمی برای حفظ قدرت سیاسی باشد.
📝با رشد علم و حکمت در میان مسلمانان و ترجمه آثار یونانیان رفته رفته اندیشههای شبه فلسفی در باب مشروعیت حکومت در جامعه اسلامی شکل میگرفت. البته خلفای عباسی نهایت سعی خود را به عمل میآوردند تا خروجی این مجادلات و مباحثات به نفع دستگاه خلافت باشد.
📝به عنوان مثال، در شرایطی که اندیشمندانِ #جهان_اسلام بر نقش و جایگاه خلیفه در حکومت انگشت گذاشته بودند، دستگاه خلافت توانست به مدت چند دهه ذهن آنها را معطوف به این امر کند که آیا خلیفه جانشین خداست یا جانشین رسول خدا؟! (1) حتی وقتی که این حربه هم کارگر نیفتاد و نتوانست مانع اندیشیدن مسلمانان به مبانی مشروعیت قدرت سیاسی شود، #مأمون با طرح مساله جدیدی باز هم برای مدتها سعی کرد افکار اندیشمندان را به سمت موضوعات بیخطری همچون #قدیم یا #حادث بودن #قرآن سوق دهد و برای اینکه خودش هم بازارگرمی کرده باشد حکم کرد که همه مسلمانان موظف هستند مخلوق (حادث) بودن قرآن را بپذیرند و بدین ترتیب یک #انگیزاسیون اسلامی شکل گرفت که تا مدتها اذهان اندیشمندان را به خود مشغول داشت(2).
📝بیخود نیست که وقتی پسران ماهیگیر دیلمی با اتکاء بر قدرت نظامی خود توانستند بر پایتخت بلاد اسلامی چیره شوند و حتی خلیفه عباسی را به اسارت درآورند، جرأت تشکیل سلسله مستقلی به نام #آل_بویه را به خود ندادند و ترجیح دادند با حفظ نهاد خلافت که به هر حال به مدد علمای درباری نیمچه مشروعیتی برای خود دست و پا کرده بود، به همین دلخوش باشند که خود را #امیرالأمرا بنامند (3) و این #طنز_تاریخ است که یک خاندان شیعی که طبعاً از لحاظ اندیشه سیاسی مشروعیتی برای دستگاه خلافت قائل نیست، برای حفظ قدرت سیاسی خویش ناچار میشود به حفظ و تایید صوری دستگاه خلافت بپردازد.
📝 سلجوقیان اولین بنیانگذاران نهاد سلطنت در دل نهاد خلافت در دنیای اسلام بودند(4). هرچند سلجوقیان نیز همچون آل بویه به منظور اجتناب از #بحران_مشروعیت خلافت عباسی را به صورت صوری حفظ کردند ولی آنها برخلاف آل بویه به چیزی کمتر از سلطنت راضی نبودند.
📝سلجوقیان به خوبی میدانستند که تداوم سلطنت آنها مستلزم آن است که این نهاد جدید را در افکار مسلمین مشروع جلوه دهند و برای این کار یکی از قشریترین و متعصبترین علمای آن روزگار یعنی #خواجه_نظامالملک را #اجیر کردند تا به توجیه وضع موجود و #مشروعیت_تراشی برای نهاد جدید سلطنت بپردازد.
برخلاف بزرگنماییهای #سید_جواد_طباطبائی در مباحث #ایرانشهری خویش، خواجهنظامالملک کار خارقالعادهای انجام نداده و همان کاری را به انجام رسانده که #شریعت_نامه نویسان دربار خلافت انجام میدادند با این تفاوت که شریعتنامه نویسان به دستور خلفا به دنبال مشروعیتبخشی به نهاد خلافت بودند و سیاستنامهنویسان به دستور سلاطین به دنبال مشروعیتبخشی به نهاد سلطنت بودند.
📝کوتاه سخن اینکه #سیاستنامه خواجه نظامالملک درست به اندازه شریعتنامههای دوران عباسیان فاقد #اصالت_فلسفی (philosophical authenticity) است. به این معنی که در هیچ کدام از این آثار اندیشه به مثابه اندیشه و فلسفه به مثابه فلسفه پاس داشته نشده است. بلکه تمامی این آثار برای توجیه وضع موجود و مشروعیت بخشی به آن نگاشته شدهاند و پدیدآورندگان این آثار اجیر شدگانی بودند که بایستی سخنی بر زبان میآوردند که #سلطان را خوش نماید نه #بادمجان را.
🔖منبع: The Great Caliphs, Amira K. Bennison, I.B. Tauris, London, 2009 (1: P,34; 2: P,35; 3: P,42;
بیزه قوشولون«گله جه گین یولو»👇👇👇
@Galajayinyolu
Forwarded from (محمد رحمانیفر) Bitik
خواجهنظامالملک، وزیری اندیشمند یا اجیرشدهای برای مشروعیت بخشیدن به سلطنت ترکان سلجوقی
🖊#محمد_رحمانی_فر
📝قرنها پیش از آنکه فلاسفه یونان، در باب #قدرت_سیاسی و #مشروعیت (legitimacy) آن به اندیشهورزی بپردازند، تمدنهای باستانی دریافته بودند که اگرچه تنها راه دست یافتن به تاج و تخت، اتکاء به قدرت سرکوبگر نظامی است لکن قوه سرکوب به تنهایی قادر به مشروعیت بخشیدن به حکومتی که به زور شمشیر و سرنیزه به دست آمده، نخواهد بود. به همین خاطر است که انتساب قدرت زمینی به قوای آسمانی (خدایان) از همان ابتدا مرسوم بود.
📝در جهان اسلام، بعد از پیامبر، همواره مشروعیت حکومتها محل بحث و حتی اختلاف بوده است. اما رویکرد فلسفهگرایانه به موضوع مشروعیت حکومت در دوره #عباسیان شکل گرفت. عباسیان که با ادعای انتساب به خاندان نبوت به قدرت رسیدند خیلی زود دریافتند که این ادعا نمیتواند مبنای محکمی برای حفظ قدرت سیاسی باشد.
📝با رشد علم و حکمت در میان مسلمانان و ترجمه آثار یونانیان رفته رفته اندیشههای شبه فلسفی در باب مشروعیت حکومت در جامعه اسلامی شکل میگرفت. البته خلفای عباسی نهایت سعی خود را به عمل میآوردند تا خروجی این مجادلات و مباحثات به نفع دستگاه خلافت باشد.
📝به عنوان مثال، در شرایطی که اندیشمندانِ #جهان_اسلام بر نقش و جایگاه خلیفه در حکومت انگشت گذاشته بودند، دستگاه خلافت توانست به مدت چند دهه ذهن آنها را معطوف به این امر کند که آیا خلیفه جانشین خداست یا جانشین رسول خدا؟! (1) حتی وقتی که این حربه هم کارگر نیفتاد و نتوانست مانع اندیشیدن مسلمانان به مبانی مشروعیت قدرت سیاسی شود، #مأمون با طرح مساله جدیدی باز هم برای مدتها سعی کرد افکار اندیشمندان را به سمت موضوعات بیخطری همچون #قدیم یا #حادث بودن #قرآن سوق دهد و برای اینکه خودش هم بازارگرمی کرده باشد حکم کرد که همه مسلمانان موظف هستند مخلوق (حادث) بودن قرآن را بپذیرند و بدین ترتیب یک #انگیزاسیون اسلامی شکل گرفت که تا مدتها اذهان اندیشمندان را به خود مشغول داشت(2).
📝بیخود نیست که وقتی پسران ماهیگیر دیلمی با اتکاء بر قدرت نظامی خود توانستند بر پایتخت بلاد اسلامی چیره شوند و حتی خلیفه عباسی را به اسارت درآورند، جرأت تشکیل سلسله مستقلی به نام #آل_بویه را به خود ندادند و ترجیح دادند با حفظ نهاد خلافت که به هر حال به مدد علمای درباری نیمچه مشروعیتی برای خود دست و پا کرده بود، به همین دلخوش باشند که خود را #امیرالأمرا بنامند (3) و این #طنز_تاریخ است که یک خاندان شیعی که طبعاً از لحاظ اندیشه سیاسی مشروعیتی برای دستگاه خلافت قائل نیست، برای حفظ قدرت سیاسی خویش ناچار میشود به حفظ و تایید صوری دستگاه خلافت بپردازد.
📝 سلجوقیان اولین بنیانگذاران نهاد سلطنت در دل نهاد خلافت در دنیای اسلام بودند(4). هرچند سلجوقیان نیز همچون آل بویه به منظور اجتناب از #بحران_مشروعیت خلافت عباسی را به صورت صوری حفظ کردند ولی آنها برخلاف آل بویه به چیزی کمتر از سلطنت راضی نبودند.
📝سلجوقیان به خوبی میدانستند که تداوم سلطنت آنها مستلزم آن است که این نهاد جدید را در افکار مسلمین مشروع جلوه دهند و برای این کار یکی از قشریترین و متعصبترین علمای آن روزگار یعنی #خواجه_نظامالملک را #اجیر کردند تا به توجیه وضع موجود و #مشروعیت_تراشی برای نهاد جدید سلطنت بپردازد.
برخلاف بزرگنماییهای #سید_جواد_طباطبائی در مباحث #ایرانشهری خویش، خواجهنظامالملک کار خارقالعادهای انجام نداده و همان کاری را به انجام رسانده که #شریعت_نامه نویسان دربار خلافت انجام میدادند با این تفاوت که شریعتنامه نویسان به دستور خلفا به دنبال مشروعیتبخشی به نهاد خلافت بودند و سیاستنامهنویسان به دستور سلاطین به دنبال مشروعیتبخشی به نهاد سلطنت بودند.
📝کوتاه سخن اینکه #سیاستنامه خواجه نظامالملک درست به اندازه شریعتنامههای دوران عباسیان فاقد #اصالت_فلسفی (philosophical authenticity) است. به این معنی که در هیچ کدام از این آثار اندیشه به مثابه اندیشه و فلسفه به مثابه فلسفه پاس داشته نشده است. بلکه تمامی این آثار برای توجیه وضع موجود و مشروعیت بخشی به آن نگاشته شدهاند و پدیدآورندگان این آثار اجیر شدگانی بودند که بایستی سخنی بر زبان میآوردند که #سلطان را خوش نماید نه #بادمجان را.
🔖منبع: The Great Caliphs, Amira K. Bennison, I.B. Tauris, London, 2009 (1: P,34; 2: P,35; 3: P,42; 4: P,44)
t.me/BitkEvi
🖊#محمد_رحمانی_فر
📝قرنها پیش از آنکه فلاسفه یونان، در باب #قدرت_سیاسی و #مشروعیت (legitimacy) آن به اندیشهورزی بپردازند، تمدنهای باستانی دریافته بودند که اگرچه تنها راه دست یافتن به تاج و تخت، اتکاء به قدرت سرکوبگر نظامی است لکن قوه سرکوب به تنهایی قادر به مشروعیت بخشیدن به حکومتی که به زور شمشیر و سرنیزه به دست آمده، نخواهد بود. به همین خاطر است که انتساب قدرت زمینی به قوای آسمانی (خدایان) از همان ابتدا مرسوم بود.
📝در جهان اسلام، بعد از پیامبر، همواره مشروعیت حکومتها محل بحث و حتی اختلاف بوده است. اما رویکرد فلسفهگرایانه به موضوع مشروعیت حکومت در دوره #عباسیان شکل گرفت. عباسیان که با ادعای انتساب به خاندان نبوت به قدرت رسیدند خیلی زود دریافتند که این ادعا نمیتواند مبنای محکمی برای حفظ قدرت سیاسی باشد.
📝با رشد علم و حکمت در میان مسلمانان و ترجمه آثار یونانیان رفته رفته اندیشههای شبه فلسفی در باب مشروعیت حکومت در جامعه اسلامی شکل میگرفت. البته خلفای عباسی نهایت سعی خود را به عمل میآوردند تا خروجی این مجادلات و مباحثات به نفع دستگاه خلافت باشد.
📝به عنوان مثال، در شرایطی که اندیشمندانِ #جهان_اسلام بر نقش و جایگاه خلیفه در حکومت انگشت گذاشته بودند، دستگاه خلافت توانست به مدت چند دهه ذهن آنها را معطوف به این امر کند که آیا خلیفه جانشین خداست یا جانشین رسول خدا؟! (1) حتی وقتی که این حربه هم کارگر نیفتاد و نتوانست مانع اندیشیدن مسلمانان به مبانی مشروعیت قدرت سیاسی شود، #مأمون با طرح مساله جدیدی باز هم برای مدتها سعی کرد افکار اندیشمندان را به سمت موضوعات بیخطری همچون #قدیم یا #حادث بودن #قرآن سوق دهد و برای اینکه خودش هم بازارگرمی کرده باشد حکم کرد که همه مسلمانان موظف هستند مخلوق (حادث) بودن قرآن را بپذیرند و بدین ترتیب یک #انگیزاسیون اسلامی شکل گرفت که تا مدتها اذهان اندیشمندان را به خود مشغول داشت(2).
📝بیخود نیست که وقتی پسران ماهیگیر دیلمی با اتکاء بر قدرت نظامی خود توانستند بر پایتخت بلاد اسلامی چیره شوند و حتی خلیفه عباسی را به اسارت درآورند، جرأت تشکیل سلسله مستقلی به نام #آل_بویه را به خود ندادند و ترجیح دادند با حفظ نهاد خلافت که به هر حال به مدد علمای درباری نیمچه مشروعیتی برای خود دست و پا کرده بود، به همین دلخوش باشند که خود را #امیرالأمرا بنامند (3) و این #طنز_تاریخ است که یک خاندان شیعی که طبعاً از لحاظ اندیشه سیاسی مشروعیتی برای دستگاه خلافت قائل نیست، برای حفظ قدرت سیاسی خویش ناچار میشود به حفظ و تایید صوری دستگاه خلافت بپردازد.
📝 سلجوقیان اولین بنیانگذاران نهاد سلطنت در دل نهاد خلافت در دنیای اسلام بودند(4). هرچند سلجوقیان نیز همچون آل بویه به منظور اجتناب از #بحران_مشروعیت خلافت عباسی را به صورت صوری حفظ کردند ولی آنها برخلاف آل بویه به چیزی کمتر از سلطنت راضی نبودند.
📝سلجوقیان به خوبی میدانستند که تداوم سلطنت آنها مستلزم آن است که این نهاد جدید را در افکار مسلمین مشروع جلوه دهند و برای این کار یکی از قشریترین و متعصبترین علمای آن روزگار یعنی #خواجه_نظامالملک را #اجیر کردند تا به توجیه وضع موجود و #مشروعیت_تراشی برای نهاد جدید سلطنت بپردازد.
برخلاف بزرگنماییهای #سید_جواد_طباطبائی در مباحث #ایرانشهری خویش، خواجهنظامالملک کار خارقالعادهای انجام نداده و همان کاری را به انجام رسانده که #شریعت_نامه نویسان دربار خلافت انجام میدادند با این تفاوت که شریعتنامه نویسان به دستور خلفا به دنبال مشروعیتبخشی به نهاد خلافت بودند و سیاستنامهنویسان به دستور سلاطین به دنبال مشروعیتبخشی به نهاد سلطنت بودند.
📝کوتاه سخن اینکه #سیاستنامه خواجه نظامالملک درست به اندازه شریعتنامههای دوران عباسیان فاقد #اصالت_فلسفی (philosophical authenticity) است. به این معنی که در هیچ کدام از این آثار اندیشه به مثابه اندیشه و فلسفه به مثابه فلسفه پاس داشته نشده است. بلکه تمامی این آثار برای توجیه وضع موجود و مشروعیت بخشی به آن نگاشته شدهاند و پدیدآورندگان این آثار اجیر شدگانی بودند که بایستی سخنی بر زبان میآوردند که #سلطان را خوش نماید نه #بادمجان را.
🔖منبع: The Great Caliphs, Amira K. Bennison, I.B. Tauris, London, 2009 (1: P,34; 2: P,35; 3: P,42; 4: P,44)
t.me/BitkEvi
چند سؤال در خصوص کوروش و دروغهای پانفارسیسم
محمد رحمانی فر⬇️⬇️⬇️
📝 آیا عجیب نیست که در باب شخصیت تاریخی کوروش هیچ منبع قابل اتکایی وجود ندارد؟! آیا عجیب نیست که مورخین سدههای نخستین اسلامی و حتی تمامی مورخین وابسته به نهضت #شعوبیه که در خصوص تاریخ #رسل_و_ملوک کتاب نوشتهاند، در باب کوروش نتوانستهاند به هیچ منبع تاریخی دسترسی پیدا کنند و مجبور شدهاند گفتههای #تورات و تفاسیر یهود و البته برخی از افسانههای باستانی آمیخته با اساطیر را در نوشتههای خود منعکس نمایند؟
📝آیا میدانید که تورات کتاب تاریخ نیست و نمیتواند به عنوان منبع تاریخی دست اول مورد استناد قرار گیرد؟ آیا میدانید افسانهها و اسطورهها نمیتوانند مبنای تاریخنگاری باشند؟ آیا میدانید که نوشتههای امثال #گزنفون در باب کوروش نیز به هیچ وجه سندیت تاریخی ندارند و بیشتر به داستانپردازی و افسانهسرایی میمانند تا منابع تاریخی؟ آیا میدانید گزنفون صد سال پس از کوروش خیالی به دنیا آمده و با امکانات آن روزگاران، امکان نداشت وی به اسناد و حقایق تاریخی در باب کوروش دسترسی داشته باشد؟
📝 به راستی چه شد که از دوره قاجار به بعد، کشورهای استعماری اروپایی به یکباره شیفته تاریخ باستان ایران شدند و شروع به تاریخنویسی و به عبارت دقیقتر #تاریخ_سازی برای ما کردند؟
📝آیا عجیب نیست که اکثریت قریب به اتفاق نویسندگانی که برای ما تاریخسازی کردهاند و امروزه آثارشان مورد استناد طرفداران اندیشههای #ایرانشهری، #پان_فارسیسم و #آذری_گرایی قرار میگیرد وابسته به کلوپهای #روتاری و لژهای #فراماسونری بودهاند؟
کانال ما↙️↙️↙️
@Galajayinyolu
محمد رحمانی فر⬇️⬇️⬇️
📝 آیا عجیب نیست که در باب شخصیت تاریخی کوروش هیچ منبع قابل اتکایی وجود ندارد؟! آیا عجیب نیست که مورخین سدههای نخستین اسلامی و حتی تمامی مورخین وابسته به نهضت #شعوبیه که در خصوص تاریخ #رسل_و_ملوک کتاب نوشتهاند، در باب کوروش نتوانستهاند به هیچ منبع تاریخی دسترسی پیدا کنند و مجبور شدهاند گفتههای #تورات و تفاسیر یهود و البته برخی از افسانههای باستانی آمیخته با اساطیر را در نوشتههای خود منعکس نمایند؟
📝آیا میدانید که تورات کتاب تاریخ نیست و نمیتواند به عنوان منبع تاریخی دست اول مورد استناد قرار گیرد؟ آیا میدانید افسانهها و اسطورهها نمیتوانند مبنای تاریخنگاری باشند؟ آیا میدانید که نوشتههای امثال #گزنفون در باب کوروش نیز به هیچ وجه سندیت تاریخی ندارند و بیشتر به داستانپردازی و افسانهسرایی میمانند تا منابع تاریخی؟ آیا میدانید گزنفون صد سال پس از کوروش خیالی به دنیا آمده و با امکانات آن روزگاران، امکان نداشت وی به اسناد و حقایق تاریخی در باب کوروش دسترسی داشته باشد؟
📝 به راستی چه شد که از دوره قاجار به بعد، کشورهای استعماری اروپایی به یکباره شیفته تاریخ باستان ایران شدند و شروع به تاریخنویسی و به عبارت دقیقتر #تاریخ_سازی برای ما کردند؟
📝آیا عجیب نیست که اکثریت قریب به اتفاق نویسندگانی که برای ما تاریخسازی کردهاند و امروزه آثارشان مورد استناد طرفداران اندیشههای #ایرانشهری، #پان_فارسیسم و #آذری_گرایی قرار میگیرد وابسته به کلوپهای #روتاری و لژهای #فراماسونری بودهاند؟
کانال ما↙️↙️↙️
@Galajayinyolu
فاجعهزدایی ازگذشته یا بازتولید فاجعه
بخش «۱»
عظیم حسن زاده⬇️⬇️⬇️
در روزهای آینده از چرخش به راست گفتمانی جامعه سخن خواهم گفت و نگاهی کوتاه خواهم افکند بر اتحاد نامبارکی که این روزها در دل مرکز و زیر پرچم #ایرانشهری در حال نطفهگذاری است. این گفتمان با تشدید تضاد دین و آزادی، در پی برکشیدن #ناسیونالیسم_قومی از دل خرابه های نیم قرن چکمههای زرد طلایی رضاخانی است و این مقصود حاصل نخواهد شد الا با دمیدن در شکاف همین دین و آزادی، خاطرهزدایی و ضدیت نژادی.
رتوریک (لفاظی) علمی و سیاسی مملکت در مرکز و شرق کشور در حال تغییر از نوع خاصی از چیدمان کلمات و تصاویر به نوع دیگری است که رنگ و بویش، حال و هوایش و سر و صدایش را می توان نوع بسیار محقری از ناسیونالیسم قومی پارسی است که می رود اولا مذهب اختصاصی خود را صورتبندی کند، با تاریخ زدایی از تاریخ نیم قرن «استبداد چکمه طلایی»، تاریخی یکپارچه و ازلی از تحلیل و مقاومت خودخوانده برسازد و در نهایت به خلوصی نژادی دست یازد.
#پیشنگاشت
در یادداشت پیشین، برای فهم این چرخش به راست، یعنی گرایش به نوعی ناسیونالیسمقومی، به ایده ایرانشهری از زمینه و زمانه شکل گیری اش در دولت ساسانی تا تداومش در قالب نهضت شعوبیه و برگشت هایش در هیات شیعه صفوی، پهلوی و شکل هم اکنونی آن یعنی «مکتب ایرانی» احمدی _ نژاد مشایی _و تداوم آن در دولت تدبیر و امید»، پرداختیم که طی آن می کوشد با سوار بر یک شکاف سیاسی بین اسلامیت و جمهوریت نظام جمهوری اسلامی، نتیجهای اجتماعی _ تاریخی به معنای تضاد میان دین و آزادی در کلیاتشان برگیرد و در غیاب اسلام سیاسی به مثابه چترگفتمانی پیوند دهنده «ایرانیان» با همه ایرانیان و نیز با «همه جهان اسلام»، ضمن فروکاست ایران به یک ملت قومی، دیگر ملت های جهان اسلام را طفیلی این شاهنشاهی و مرکز کنترل خاورمیانه تعریف نماید که نتیجه ای منطقی جز ایجاد گسست های قومی در کشور، انزوا در جهان اسلام و ابزار شدن برای راست جهانی در منطقه ندارد. از این منظر بود که من از ایده اسلامشهری در برابر ایده ایرانشهری دفاع می کنم که بجای قرار دادن ایران تکقومی در برابر کل جهان اسلام، ایران را پاره ای از جهان اسلام می دانم که با چالش مشترک جهان اسلام یعنی دموکراسی خواهی روبروست و نه تهدید از سوی جهان اسلام.
به همین سیاق امشب قصد دارم برای فهم زمینه در حال شکل گیری این ناسیونالیسم قومی، به یک مورد خاص از چنین بازگشتی در تاریخ معاصر آلمان بپردازم که به «مباحثه تاریخنویسان» شهرت یافته است. این پرداخت برای وضوح بخشی به تلاشهای ایرانشهریان در «دستکاری آگاهی تاریخی ایرانیان»، از نیم قرن استبداد پهلوی در گفتمان نژادپرستانه پان آریاییستی ضرورت دارد. جایی که عاملان این نئوفاشیسم نوظهور می کوشند با تمسک و توسل به تصاویر گلچین شده، و ذیل مفهوم حفظ تمامیت ارضی، و استقرار ملت ایران برای ملتی که در جای جای این مملکت بر علیه متجاوزین روسی و انگلیسی جنگیدند و ثقهالاسلاموارانه بر دار بیداد جاودانه شدند، از پنجاه سال نوکری یک دولت کودتاگر برای بیگانگان و بر ضدملت ایران سیاهی برگیرند. جایی که ملی گرایی قومی رضاخانی، در جدالی دونکیشوت وار با مترسک تجزیه طلبی، خود را بجای ملی گرایی مدنی ایرانی جا می زند و تمام قد در برابر حقوق دینی، عرفی و بشری ایرانیان غیرفارس می ایستد و بی شرمانه با تفسیری فاشیستی از اصول مصرح قانون اساسی به توسط همان قانون که ضامن بقای ملک و حیات ملت است در پی تبدیل ایرانیان به «غیر» و «بیگانه» بر می آید.
گفتمانی که چنین بلایی سر اصل ۱۵ قانون اساسی می آورد، با وجود تجربه زنده از نیم قرن سرکوب ایرانیان از ترک و کرد و لر و عرب و بلوچ، چطور می تواند منادی دموکراسی خواهی و آزادی باشد؟ مگر آنکه قبل از آن تاریخ بیدادگری خود در جای جای این مملکت را با تصاویری چند از نماهای بسته رنگی بجای کودتاهایش، قتل عام هایش، تخته قاپو کردن هایش و بریدن زبان ها و دوختن دهان ها و آتش زدن شاعران و تیرباران فاطمی هایش را از حافظه تاریخی ما برهاند.
#مباحثه_تاریخ_نویسان یا #بازنمایی_تاریخ_فاشیسم_آلمان
طرفین این مباحثات فیلسوف _ جامعه شناس شهیر آلمانی یورگن هابرماس و تاریخ نویسان لیبرال هوادار او از یک سو و محافظهکاران نئونازیستی از سوی دیگر بود که بر محوریت «چگونگی فهم تاریخ رایش سوم» یعنی روزگار بر سر کار ناسیونال سوسیالیسم هیتلری بود یا به دیگر سخن: مباحثه بر سر نحوه بازنویسی (بازنمایی) تاریخ فاشیسم آلمان.
به کانال تحلیلی و سیاسی گله جه گین یولو بپیوندید ⬇️⬇️⬇️⬇️
@Galajayinyolu
بخش «۱»
عظیم حسن زاده⬇️⬇️⬇️
در روزهای آینده از چرخش به راست گفتمانی جامعه سخن خواهم گفت و نگاهی کوتاه خواهم افکند بر اتحاد نامبارکی که این روزها در دل مرکز و زیر پرچم #ایرانشهری در حال نطفهگذاری است. این گفتمان با تشدید تضاد دین و آزادی، در پی برکشیدن #ناسیونالیسم_قومی از دل خرابه های نیم قرن چکمههای زرد طلایی رضاخانی است و این مقصود حاصل نخواهد شد الا با دمیدن در شکاف همین دین و آزادی، خاطرهزدایی و ضدیت نژادی.
رتوریک (لفاظی) علمی و سیاسی مملکت در مرکز و شرق کشور در حال تغییر از نوع خاصی از چیدمان کلمات و تصاویر به نوع دیگری است که رنگ و بویش، حال و هوایش و سر و صدایش را می توان نوع بسیار محقری از ناسیونالیسم قومی پارسی است که می رود اولا مذهب اختصاصی خود را صورتبندی کند، با تاریخ زدایی از تاریخ نیم قرن «استبداد چکمه طلایی»، تاریخی یکپارچه و ازلی از تحلیل و مقاومت خودخوانده برسازد و در نهایت به خلوصی نژادی دست یازد.
#پیشنگاشت
در یادداشت پیشین، برای فهم این چرخش به راست، یعنی گرایش به نوعی ناسیونالیسمقومی، به ایده ایرانشهری از زمینه و زمانه شکل گیری اش در دولت ساسانی تا تداومش در قالب نهضت شعوبیه و برگشت هایش در هیات شیعه صفوی، پهلوی و شکل هم اکنونی آن یعنی «مکتب ایرانی» احمدی _ نژاد مشایی _و تداوم آن در دولت تدبیر و امید»، پرداختیم که طی آن می کوشد با سوار بر یک شکاف سیاسی بین اسلامیت و جمهوریت نظام جمهوری اسلامی، نتیجهای اجتماعی _ تاریخی به معنای تضاد میان دین و آزادی در کلیاتشان برگیرد و در غیاب اسلام سیاسی به مثابه چترگفتمانی پیوند دهنده «ایرانیان» با همه ایرانیان و نیز با «همه جهان اسلام»، ضمن فروکاست ایران به یک ملت قومی، دیگر ملت های جهان اسلام را طفیلی این شاهنشاهی و مرکز کنترل خاورمیانه تعریف نماید که نتیجه ای منطقی جز ایجاد گسست های قومی در کشور، انزوا در جهان اسلام و ابزار شدن برای راست جهانی در منطقه ندارد. از این منظر بود که من از ایده اسلامشهری در برابر ایده ایرانشهری دفاع می کنم که بجای قرار دادن ایران تکقومی در برابر کل جهان اسلام، ایران را پاره ای از جهان اسلام می دانم که با چالش مشترک جهان اسلام یعنی دموکراسی خواهی روبروست و نه تهدید از سوی جهان اسلام.
به همین سیاق امشب قصد دارم برای فهم زمینه در حال شکل گیری این ناسیونالیسم قومی، به یک مورد خاص از چنین بازگشتی در تاریخ معاصر آلمان بپردازم که به «مباحثه تاریخنویسان» شهرت یافته است. این پرداخت برای وضوح بخشی به تلاشهای ایرانشهریان در «دستکاری آگاهی تاریخی ایرانیان»، از نیم قرن استبداد پهلوی در گفتمان نژادپرستانه پان آریاییستی ضرورت دارد. جایی که عاملان این نئوفاشیسم نوظهور می کوشند با تمسک و توسل به تصاویر گلچین شده، و ذیل مفهوم حفظ تمامیت ارضی، و استقرار ملت ایران برای ملتی که در جای جای این مملکت بر علیه متجاوزین روسی و انگلیسی جنگیدند و ثقهالاسلاموارانه بر دار بیداد جاودانه شدند، از پنجاه سال نوکری یک دولت کودتاگر برای بیگانگان و بر ضدملت ایران سیاهی برگیرند. جایی که ملی گرایی قومی رضاخانی، در جدالی دونکیشوت وار با مترسک تجزیه طلبی، خود را بجای ملی گرایی مدنی ایرانی جا می زند و تمام قد در برابر حقوق دینی، عرفی و بشری ایرانیان غیرفارس می ایستد و بی شرمانه با تفسیری فاشیستی از اصول مصرح قانون اساسی به توسط همان قانون که ضامن بقای ملک و حیات ملت است در پی تبدیل ایرانیان به «غیر» و «بیگانه» بر می آید.
گفتمانی که چنین بلایی سر اصل ۱۵ قانون اساسی می آورد، با وجود تجربه زنده از نیم قرن سرکوب ایرانیان از ترک و کرد و لر و عرب و بلوچ، چطور می تواند منادی دموکراسی خواهی و آزادی باشد؟ مگر آنکه قبل از آن تاریخ بیدادگری خود در جای جای این مملکت را با تصاویری چند از نماهای بسته رنگی بجای کودتاهایش، قتل عام هایش، تخته قاپو کردن هایش و بریدن زبان ها و دوختن دهان ها و آتش زدن شاعران و تیرباران فاطمی هایش را از حافظه تاریخی ما برهاند.
#مباحثه_تاریخ_نویسان یا #بازنمایی_تاریخ_فاشیسم_آلمان
طرفین این مباحثات فیلسوف _ جامعه شناس شهیر آلمانی یورگن هابرماس و تاریخ نویسان لیبرال هوادار او از یک سو و محافظهکاران نئونازیستی از سوی دیگر بود که بر محوریت «چگونگی فهم تاریخ رایش سوم» یعنی روزگار بر سر کار ناسیونال سوسیالیسم هیتلری بود یا به دیگر سخن: مباحثه بر سر نحوه بازنویسی (بازنمایی) تاریخ فاشیسم آلمان.
به کانال تحلیلی و سیاسی گله جه گین یولو بپیوندید ⬇️⬇️⬇️⬇️
@Galajayinyolu
Forwarded from 📚ددهمین_آندی🔍
چهرهاي كاملا مورد اعتماد #سلطنتطلبان بود
از فعالان حوزه #ایرانشهری بود!
دکتر و پروفسور بود...
#حکیم_زاده
با چاقوی جراحی به جان 150 کتاب تاریخی افتاد تا حديث سفرهاى اروپاييان به ايران در دوره تورک ها را نابود کند.
تا بپذیریم زبان ایران قرن ها #پارسی بوده.
#پانفارسیسم
@Dadaminandi
از فعالان حوزه #ایرانشهری بود!
دکتر و پروفسور بود...
#حکیم_زاده
با چاقوی جراحی به جان 150 کتاب تاریخی افتاد تا حديث سفرهاى اروپاييان به ايران در دوره تورک ها را نابود کند.
تا بپذیریم زبان ایران قرن ها #پارسی بوده.
#پانفارسیسم
@Dadaminandi
✅خبر آموزش زبان ترکی آذربایحانی در تعدادی از مدارس تبریز و مسائلی در این زمینه!
✍ حسن راشدی⬇️⬇️⬇️
بنا به گزارش خبرگزاریها از زبان استاندار آذربایجان شرقی، « آموزش زبان ترکی در بعضی از مدارس آذربایجان شرقی و هفته ای دو ساعت به عنوان پایلوت تدریس خواهد شد.»
مدیر کل آموزش و پرورش استان آذربایجان شرقی، جعفر پاشایی نیز اظهار کرد: ۲۵ روز [تا اواخر شهریور 1398] فرصت داریم که تعداد مدرسه، محتوای مورد نظر برای تدریس و پایه های تحصیلی تدریس زبان ترکی آذربایجانی در تبریز مشخص شوند.وی تاکید کرد: اینکه آموزش زبان ترکی آذربایجانی از اول مهر ماه در تعدادی از مدارس اجرا می شود، قطعی است.
صرف نظر از گذشت 40 سال از عدم اجرای اصل 15 قانون اساسی جمهوری اسلامی، خبر آموزش زبان ترکی در چند مدرسه تبریز به عنوان پایلوت و قدم اول، بخودی خود می تواند خبر مثبت در اجرای اصل 15باشد، گرچه حقوق زبانی و فرهنگی ترکان ایران با توجه به نسبت کثرت جمعیتشان در ایران کمتر از فارسها نیست.
اما آنچه مورد تردید است در وهله اول بی خبری از چگونگی تدوین متون درسی و در مرحله بعد آیا این آموزش « تحصیل به زبان ترکی» خواهد بود یا « تحصیل زبان ترکی»؟!
شاید بعضیها فرق زیادی را بین این دو ترکیب نبینند، اما فرق این دو ترکیب از زمین تا آسمان است!
« تحصیل به زبان ترکی» یعنی متون کتابهایی که قرار است تدریس شوند به زبان ترکی معیار (ترکی ادبی) تدوین می شوند.
یعنی آنچه در زبان فارسی دیده ایم، در زبان ترکی برای کودکان دبستانی و نوجوانان دبیرستانی تدارک دیده خواهد شد.
اما ترکیب « آموزش زبان مادری» که در اینجا « آموزش زبان ترکی» مورد نظر است ابتکار، کشف و برداشت پان ایرانیستها، ایرانشهریها و اصلاح طلبان انحصارگرا وخودبزرگبین از متن اصل 15 قانون اساسی است تا محتوای این اصل را به اصطلاح به « شیر بی یال و دم» تبدیل کرده بخورد ملل و اقوام اکثریت غیر فارس ایران بدهند و ادعا کنند که اصل 15 قانون اساسی هم اجرا شد و اقوام غیر فارس صاحب خُرده فرهنگ دیگر چه می خواهند؟!
و این « آموزش زبان مادری»یعنی زبان اصلی کتاب به فارسی باشد ولی مثلا در مورد گرامر زبان ترکی توضیح داده شود که در زبان ترکی آذربایجانی چند حرف صدادار موجود است، از این حروف صدا دار چندتا ضخیم و چندتا نازک است و نمونه ای هم مثلا از شعر ترکی استاد شهریار آورده شود و در موردش بحث و گفتگو شود!
این دومی یعنی کلاه گذاشتن سر 33- 35 میلیون ملت ترک ایران و 20 میلیون دیگر ملل و اقوام غیر فارس.
و شروع آموزش زبان ترکی در مدارس آذربایجان در مقاطع سوم ابتدایی و نهم دوره اول متوسطه بجای اول ابتدایی، نشان خوبی از اجرای اصل 15 قانون اساسی نیست و بیشتر فکر آدم را به « آموزش زبان مادری»سوق می دهد تا «آموزش به زبان مادری»!
اگر در آموزش زبان ترکی در مدارس آذربایجان برداشت پان ایرانیستها از اصل 15 قانون اساسی به اجرا گذاشته شود باید مسئولین بدانند دچار اشتباه فاحشی از مدارا و مبارزه مدنی ملت ترک آذربایجان و دیگر ترکهای ایران شده اند و نتیجه مثبتی از این عمل خودفریبشان نخواهند گرفت!! #آموزش_زبان_ترکی،#استاندار_آذربایجان_شرقی،#مدیر_کل_آموزش_و_پروش_آذربایجان_شرقی،#زبان_ترکی،#زبان_تورکی،#سوم_ابتدایی،#نهم_متوسطه، #ملل_و_اقوام،#تورک،#ترک،#مدارس_آذربایجان،#استاد_شهریار،#فارسی،#حسن_راشدی،#راشدی،#خرده_فرهنگ،#پان_ایرانیست،#ایرانشهری،#اصلاح_طلب
به کانال گله جه گین یولو بپیوندید 🔰🔰
@Galajayinyolu
✍ حسن راشدی⬇️⬇️⬇️
بنا به گزارش خبرگزاریها از زبان استاندار آذربایجان شرقی، « آموزش زبان ترکی در بعضی از مدارس آذربایجان شرقی و هفته ای دو ساعت به عنوان پایلوت تدریس خواهد شد.»
مدیر کل آموزش و پرورش استان آذربایجان شرقی، جعفر پاشایی نیز اظهار کرد: ۲۵ روز [تا اواخر شهریور 1398] فرصت داریم که تعداد مدرسه، محتوای مورد نظر برای تدریس و پایه های تحصیلی تدریس زبان ترکی آذربایجانی در تبریز مشخص شوند.وی تاکید کرد: اینکه آموزش زبان ترکی آذربایجانی از اول مهر ماه در تعدادی از مدارس اجرا می شود، قطعی است.
صرف نظر از گذشت 40 سال از عدم اجرای اصل 15 قانون اساسی جمهوری اسلامی، خبر آموزش زبان ترکی در چند مدرسه تبریز به عنوان پایلوت و قدم اول، بخودی خود می تواند خبر مثبت در اجرای اصل 15باشد، گرچه حقوق زبانی و فرهنگی ترکان ایران با توجه به نسبت کثرت جمعیتشان در ایران کمتر از فارسها نیست.
اما آنچه مورد تردید است در وهله اول بی خبری از چگونگی تدوین متون درسی و در مرحله بعد آیا این آموزش « تحصیل به زبان ترکی» خواهد بود یا « تحصیل زبان ترکی»؟!
شاید بعضیها فرق زیادی را بین این دو ترکیب نبینند، اما فرق این دو ترکیب از زمین تا آسمان است!
« تحصیل به زبان ترکی» یعنی متون کتابهایی که قرار است تدریس شوند به زبان ترکی معیار (ترکی ادبی) تدوین می شوند.
یعنی آنچه در زبان فارسی دیده ایم، در زبان ترکی برای کودکان دبستانی و نوجوانان دبیرستانی تدارک دیده خواهد شد.
اما ترکیب « آموزش زبان مادری» که در اینجا « آموزش زبان ترکی» مورد نظر است ابتکار، کشف و برداشت پان ایرانیستها، ایرانشهریها و اصلاح طلبان انحصارگرا وخودبزرگبین از متن اصل 15 قانون اساسی است تا محتوای این اصل را به اصطلاح به « شیر بی یال و دم» تبدیل کرده بخورد ملل و اقوام اکثریت غیر فارس ایران بدهند و ادعا کنند که اصل 15 قانون اساسی هم اجرا شد و اقوام غیر فارس صاحب خُرده فرهنگ دیگر چه می خواهند؟!
و این « آموزش زبان مادری»یعنی زبان اصلی کتاب به فارسی باشد ولی مثلا در مورد گرامر زبان ترکی توضیح داده شود که در زبان ترکی آذربایجانی چند حرف صدادار موجود است، از این حروف صدا دار چندتا ضخیم و چندتا نازک است و نمونه ای هم مثلا از شعر ترکی استاد شهریار آورده شود و در موردش بحث و گفتگو شود!
این دومی یعنی کلاه گذاشتن سر 33- 35 میلیون ملت ترک ایران و 20 میلیون دیگر ملل و اقوام غیر فارس.
و شروع آموزش زبان ترکی در مدارس آذربایجان در مقاطع سوم ابتدایی و نهم دوره اول متوسطه بجای اول ابتدایی، نشان خوبی از اجرای اصل 15 قانون اساسی نیست و بیشتر فکر آدم را به « آموزش زبان مادری»سوق می دهد تا «آموزش به زبان مادری»!
اگر در آموزش زبان ترکی در مدارس آذربایجان برداشت پان ایرانیستها از اصل 15 قانون اساسی به اجرا گذاشته شود باید مسئولین بدانند دچار اشتباه فاحشی از مدارا و مبارزه مدنی ملت ترک آذربایجان و دیگر ترکهای ایران شده اند و نتیجه مثبتی از این عمل خودفریبشان نخواهند گرفت!! #آموزش_زبان_ترکی،#استاندار_آذربایجان_شرقی،#مدیر_کل_آموزش_و_پروش_آذربایجان_شرقی،#زبان_ترکی،#زبان_تورکی،#سوم_ابتدایی،#نهم_متوسطه، #ملل_و_اقوام،#تورک،#ترک،#مدارس_آذربایجان،#استاد_شهریار،#فارسی،#حسن_راشدی،#راشدی،#خرده_فرهنگ،#پان_ایرانیست،#ایرانشهری،#اصلاح_طلب
به کانال گله جه گین یولو بپیوندید 🔰🔰
@Galajayinyolu
✅مارا با هویت « #تورکی » باید پذیرفت نه با چیز دیگر!
✍ حسن راشدی ⬇️⬇️⬇️
چند روز پیش نوشته ای کوتاه از محقق محترمی که احترام خاصی برایشان قائلم و نقدهای بجایی بر تئوری «#ایرانشهری» #جواد_طباطبایی دارد بدین مضمون دیدم:
« آرام آرام زمان فرا رسیده است که آذربایجان از دوگانه اصلاح طلب و اصولگرا عبور کند و گفتمان نوینی را رقم بزند که هم توسعه منطقه #آذربایجان را مد نظر داشته باشد و هم هویت آذربایجان را به عنوان یکی از مولفه های تاثیرگذار در ایران پیش ببرد. آذربایجان نه "#هویت_آذری" دارد و نه "#هویت_تورکی" بل هویتی آذربایجانی که ریشه در خاک #ایران دارد. »
نوشته کوتاه محقق گرامی، ظاهرا نشان میدهد آذربایجانی را با هویت تورکیاش کمتر کسی، احتمالا از دولتمردان راست و چپ گرفته تا بقیه دست اندکاران قبول دارد و یا اصلا قبول ندارد، و اگر آذربایجان می خواهد به ابتدایی ترین حقوق خود برسد باید تعریف دیگری از #هویت خود ارائه دهد تا مقبول واقع شود!
یعنی کار بجایی رسیده است که #تورکان ایران با جمعیت حداقل ۴۰ درصدی خود در کشور ( درصد جمعیت تورکان ایران به نقل از وزیر خارجه اسبق دکتر #علی_اکبر_صالحی در سال ۱۳۹۰) باید با انکار هویت واقعی خود و تعریف جدیدی از هویت ساختگی که بتواند خوشایند عده ای خاص باشد، می تواند به اندک حقوق انسانی خود که ابتدایی ترین آن تحصیل به #زبان_مادری و داشتن کار و ارتزاق آبرومندانه است برسد!؟
براستی «#هویت_آذربایجانی» چه خصوصیاتی می تواند داشته باشد که جدا از «#هویت_تورکی» باشد؟
حتی تحقیر کنندگان ما در همین کشور،از مدعیان روشنفکری و تحصیل کردگان دانشگاهی و دکتر و پروفسورشان گرفته تا چوپانهای بیابانشان که خودرا تافته جدا بافته از غیر فارس زبانان اکثریت کشور می دانند مارا با کلمه « تُرک» تحقیر می کنند، حال ما برای رسیدن به حداقل حقوق انسانی خود باید تغییر هویت بدهیم تا مارا جزئی از مردم این کشور به حساب آورند؟!
ما با « هویت تورکی » خود، ریشه در خاک آذربایجان تاریخی و کل ایران داریم و این هویت تنها در خاک آذربایجان کنونی که دیگر چیزی از «#آذربایجان» بودنش هم نمانده خلاصه نمی شود، ریشه مارا در جای جای ایران می توان دید، از آستارا، دشت مغان و داش ماکی در شمال و شمال غرب کشور گرفته تا زنجان،همدان، اراک،فریدن اصفهان ، شهرضا، کازرون، شیراز و بوشهر در مرکز و جنوب .
و از قزوین، کرج، شهر ری، قم، قشلاق (گرمسار جدید) گرفته تا نیشابور، سبزوار، درگز و بجنورد و قوچان در خراسان شمالی و شرق ایران!
بنای زیبا و تاریخی « #برج_طغرل» با سابقه هزار ساله در «#شهرری» اولین پایتخت طولانی مدت پادشاه سلجوقی،«#طغرل_بیگ» که محل دفنش نیز هست در همین گوش #تهران آرمیده است، مسجد زیبا و احتمالا اولین بنای اسلامی ساخته شده در ایران و مربوط به سده های اوایل اسلام با نام تورکی « #تاری_خانه» یعنی (خانه خدا) که در زمان سلجوقیان تکمیل شده در شهر « #دامغان» خودنمایی می کند و آثار بسیاری دیگر از مساجد، پلها، کاروانسراها، بازارها، کاخهای سلطنتی و دیگر ابنیه در اصفهان، کرمان، مشهد، یزد و دیگر شهرهای ایران هویت تورکی در ایران دارند.
مارا باید با « هویت تورکی » که ریشه در خاک آذربایجان تاریخی و ایران دارد پذیرفت نه با چیز دیگر!
امروزه اگر چه سوریه از نظر سیاسی به ایران نزدیکتر از کشورهای عربی است، اما این نزدیکی سیاسی، هویت عربی مردم سوریه را تغییر نمی دهد و مردم سوریه همچنان با هویت عربی زندگی می کنند و خواهند کرد!
به کانال گله جه گین یولو بپیوندید 🔰🔰
@Galajayinyolu
✍ حسن راشدی ⬇️⬇️⬇️
چند روز پیش نوشته ای کوتاه از محقق محترمی که احترام خاصی برایشان قائلم و نقدهای بجایی بر تئوری «#ایرانشهری» #جواد_طباطبایی دارد بدین مضمون دیدم:
« آرام آرام زمان فرا رسیده است که آذربایجان از دوگانه اصلاح طلب و اصولگرا عبور کند و گفتمان نوینی را رقم بزند که هم توسعه منطقه #آذربایجان را مد نظر داشته باشد و هم هویت آذربایجان را به عنوان یکی از مولفه های تاثیرگذار در ایران پیش ببرد. آذربایجان نه "#هویت_آذری" دارد و نه "#هویت_تورکی" بل هویتی آذربایجانی که ریشه در خاک #ایران دارد. »
نوشته کوتاه محقق گرامی، ظاهرا نشان میدهد آذربایجانی را با هویت تورکیاش کمتر کسی، احتمالا از دولتمردان راست و چپ گرفته تا بقیه دست اندکاران قبول دارد و یا اصلا قبول ندارد، و اگر آذربایجان می خواهد به ابتدایی ترین حقوق خود برسد باید تعریف دیگری از #هویت خود ارائه دهد تا مقبول واقع شود!
یعنی کار بجایی رسیده است که #تورکان ایران با جمعیت حداقل ۴۰ درصدی خود در کشور ( درصد جمعیت تورکان ایران به نقل از وزیر خارجه اسبق دکتر #علی_اکبر_صالحی در سال ۱۳۹۰) باید با انکار هویت واقعی خود و تعریف جدیدی از هویت ساختگی که بتواند خوشایند عده ای خاص باشد، می تواند به اندک حقوق انسانی خود که ابتدایی ترین آن تحصیل به #زبان_مادری و داشتن کار و ارتزاق آبرومندانه است برسد!؟
براستی «#هویت_آذربایجانی» چه خصوصیاتی می تواند داشته باشد که جدا از «#هویت_تورکی» باشد؟
حتی تحقیر کنندگان ما در همین کشور،از مدعیان روشنفکری و تحصیل کردگان دانشگاهی و دکتر و پروفسورشان گرفته تا چوپانهای بیابانشان که خودرا تافته جدا بافته از غیر فارس زبانان اکثریت کشور می دانند مارا با کلمه « تُرک» تحقیر می کنند، حال ما برای رسیدن به حداقل حقوق انسانی خود باید تغییر هویت بدهیم تا مارا جزئی از مردم این کشور به حساب آورند؟!
ما با « هویت تورکی » خود، ریشه در خاک آذربایجان تاریخی و کل ایران داریم و این هویت تنها در خاک آذربایجان کنونی که دیگر چیزی از «#آذربایجان» بودنش هم نمانده خلاصه نمی شود، ریشه مارا در جای جای ایران می توان دید، از آستارا، دشت مغان و داش ماکی در شمال و شمال غرب کشور گرفته تا زنجان،همدان، اراک،فریدن اصفهان ، شهرضا، کازرون، شیراز و بوشهر در مرکز و جنوب .
و از قزوین، کرج، شهر ری، قم، قشلاق (گرمسار جدید) گرفته تا نیشابور، سبزوار، درگز و بجنورد و قوچان در خراسان شمالی و شرق ایران!
بنای زیبا و تاریخی « #برج_طغرل» با سابقه هزار ساله در «#شهرری» اولین پایتخت طولانی مدت پادشاه سلجوقی،«#طغرل_بیگ» که محل دفنش نیز هست در همین گوش #تهران آرمیده است، مسجد زیبا و احتمالا اولین بنای اسلامی ساخته شده در ایران و مربوط به سده های اوایل اسلام با نام تورکی « #تاری_خانه» یعنی (خانه خدا) که در زمان سلجوقیان تکمیل شده در شهر « #دامغان» خودنمایی می کند و آثار بسیاری دیگر از مساجد، پلها، کاروانسراها، بازارها، کاخهای سلطنتی و دیگر ابنیه در اصفهان، کرمان، مشهد، یزد و دیگر شهرهای ایران هویت تورکی در ایران دارند.
مارا باید با « هویت تورکی » که ریشه در خاک آذربایجان تاریخی و ایران دارد پذیرفت نه با چیز دیگر!
امروزه اگر چه سوریه از نظر سیاسی به ایران نزدیکتر از کشورهای عربی است، اما این نزدیکی سیاسی، هویت عربی مردم سوریه را تغییر نمی دهد و مردم سوریه همچنان با هویت عربی زندگی می کنند و خواهند کرد!
به کانال گله جه گین یولو بپیوندید 🔰🔰
@Galajayinyolu
🛑آیا زمان دایروی است؟
✍معراج اکرادی⬇️⬇️⬇️
یکی از مشکلات شناختی رایج، فهم ایرانیان از زمان است. این مشکل شناختی با خود ادبیات خاصی را شکل داده است. از جمله این مفاهیم مفهوم قدیم در جدید در کانتکس تبیین ملت است. اگر قدیمی بخواهد جدید باشد لاجرم آنچه جدید خوانده می شود نیز در قدیم باید باشد آنگاه یعنی فهم ما دایروی است. در شناخت دایروی زمان است که مفهوم «#عقب_ماندگی» تبدیل به «انحطاط» یا «#زوال» می شود. چون وقتی از زوال می گوییم و بدان می اندیشیم آنگاه راه حل نیز مستتر در آن است. اگر زوال داریم پس بازگشت به عقب همان برون رفت از مشکل عقب ماندگی است. در مفهوم دایره است که ما می توانیم به عقب برگردیم.
از عواقب فهم دایروی از زمان همانا تولید مکرر #مرکز و #پیرامون است. از آنجائی مکرر است که بستگی به کانتکس موضوع دارد. در دید داخلی یک قوم مرکزی تولید خواهد کرد و دیگری در پیرامون باید باشد. در دید خارجی، دیگر کشورهای همسایه در راستای چند خط نیست بلکه آنها باید پیرامون فرض شوند.
از لحاظ تاریخی می توان گفت که این مشکل شناختی از تبیین شکست از روسیه در زمان قاجار نشات گرفته است چراکه تقریبا مقارن شد با عصر مدرنیت و پی به عقب ماندگی علمی و.. بصورت جدی برده شد. همان زمان ها بود که مفهوم دولت ملت وارد ادبیات سیاسی میشد. در راستای ایجاد ملت مدرن، عقب ماندگی را تاویل به انحطاط کردند از این رو باستان گرایی نقش پررنگی گرفت. باستان گرایی ایده مرکزی فهم دایروی از زمان است. این فهم باعث شد تا مدرنیته که قرار بود بین رعیت و ارباب ارتباط برقرار کند تا رعیت نیز فهم پذیر شود برعکس خیل عظیمی از رعیت، آنموقع بیگانه تلقی شده در پیرامون قرار بگیرند.
فهم دایروی مجبور است امپراتوری ها و سیستم های حکومتی قبل عصر مدرنیت را از واقعیت لخت کند. امپراتوری هایی که اختلاط فرهنگی از جمله واقعیت ها و مزیت های بسیار مهم آن است با قدیم دانستن ملت، آن را انکار کرده و با دید ذات انگارانه خود را در مرکز می پندارد. در این فهم واضح است که همه دستاوردهای گذشته منحصرا باید برای قوم یا جغرافیای سیاسی، مرکزی تلقی بشود. یعنی مرزها که در نتیجه وابستگی به زمان تاریخ دارند نیز از این مشکل شناختی در امان نیستند.
بنابراین می توان دید که این مشکل منظومه ای از تحریف ها و نتایج را به دنبال خود دارد. با توجه به پیشینه تاریخی مذکور این مشکل تقریبا ریشه دار است و #ایرانشهری نظام مند کردن فهم دایروی از زمان است. در واقع می توان گفت ایرانشهری یعنی بلوغ این نوع طرز تفکر. از طرفی هر بلوغی حکایت از نزدیکی به پیری نیز است. چراکه زمان دایروی نیست. زمان خطی است(با اغماض از بحث های تخصصی فیزیک ) ولی از بعد اجتماعی می توان آن را منحنی رو به جلو نامید. این منحنی اکسترمم های نسبی نیز دارد ولی همچنان رو به جلو است. قبول واقعیت رو به جلویی زمان پادزهری است برای این مشکل شناختی رایج.
به کانال گله جه گین یولو بپیوندید 🔰🔰
@Galajayinyolu
✍معراج اکرادی⬇️⬇️⬇️
یکی از مشکلات شناختی رایج، فهم ایرانیان از زمان است. این مشکل شناختی با خود ادبیات خاصی را شکل داده است. از جمله این مفاهیم مفهوم قدیم در جدید در کانتکس تبیین ملت است. اگر قدیمی بخواهد جدید باشد لاجرم آنچه جدید خوانده می شود نیز در قدیم باید باشد آنگاه یعنی فهم ما دایروی است. در شناخت دایروی زمان است که مفهوم «#عقب_ماندگی» تبدیل به «انحطاط» یا «#زوال» می شود. چون وقتی از زوال می گوییم و بدان می اندیشیم آنگاه راه حل نیز مستتر در آن است. اگر زوال داریم پس بازگشت به عقب همان برون رفت از مشکل عقب ماندگی است. در مفهوم دایره است که ما می توانیم به عقب برگردیم.
از عواقب فهم دایروی از زمان همانا تولید مکرر #مرکز و #پیرامون است. از آنجائی مکرر است که بستگی به کانتکس موضوع دارد. در دید داخلی یک قوم مرکزی تولید خواهد کرد و دیگری در پیرامون باید باشد. در دید خارجی، دیگر کشورهای همسایه در راستای چند خط نیست بلکه آنها باید پیرامون فرض شوند.
از لحاظ تاریخی می توان گفت که این مشکل شناختی از تبیین شکست از روسیه در زمان قاجار نشات گرفته است چراکه تقریبا مقارن شد با عصر مدرنیت و پی به عقب ماندگی علمی و.. بصورت جدی برده شد. همان زمان ها بود که مفهوم دولت ملت وارد ادبیات سیاسی میشد. در راستای ایجاد ملت مدرن، عقب ماندگی را تاویل به انحطاط کردند از این رو باستان گرایی نقش پررنگی گرفت. باستان گرایی ایده مرکزی فهم دایروی از زمان است. این فهم باعث شد تا مدرنیته که قرار بود بین رعیت و ارباب ارتباط برقرار کند تا رعیت نیز فهم پذیر شود برعکس خیل عظیمی از رعیت، آنموقع بیگانه تلقی شده در پیرامون قرار بگیرند.
فهم دایروی مجبور است امپراتوری ها و سیستم های حکومتی قبل عصر مدرنیت را از واقعیت لخت کند. امپراتوری هایی که اختلاط فرهنگی از جمله واقعیت ها و مزیت های بسیار مهم آن است با قدیم دانستن ملت، آن را انکار کرده و با دید ذات انگارانه خود را در مرکز می پندارد. در این فهم واضح است که همه دستاوردهای گذشته منحصرا باید برای قوم یا جغرافیای سیاسی، مرکزی تلقی بشود. یعنی مرزها که در نتیجه وابستگی به زمان تاریخ دارند نیز از این مشکل شناختی در امان نیستند.
بنابراین می توان دید که این مشکل منظومه ای از تحریف ها و نتایج را به دنبال خود دارد. با توجه به پیشینه تاریخی مذکور این مشکل تقریبا ریشه دار است و #ایرانشهری نظام مند کردن فهم دایروی از زمان است. در واقع می توان گفت ایرانشهری یعنی بلوغ این نوع طرز تفکر. از طرفی هر بلوغی حکایت از نزدیکی به پیری نیز است. چراکه زمان دایروی نیست. زمان خطی است(با اغماض از بحث های تخصصی فیزیک ) ولی از بعد اجتماعی می توان آن را منحنی رو به جلو نامید. این منحنی اکسترمم های نسبی نیز دارد ولی همچنان رو به جلو است. قبول واقعیت رو به جلویی زمان پادزهری است برای این مشکل شناختی رایج.
به کانال گله جه گین یولو بپیوندید 🔰🔰
@Galajayinyolu