Forwarded from عبدالكريم سروش
Forwarded from عبدالكريم سروش
Forwarded from عبدالكريم سروش
#گزیدهایازگفتارهاواندیشههای #دکترسروش
شماره۶ : #انسان_کامل !!
من بارها دیده ام کسانی که بحث های انتقادی نسبت به #دین می کنند و گناهانی را به گردن دینداران می گذارند که لغزش آدمیان است.
#دینداران هم آدمیانند.
ما فراموش می کنیم که یک مسلمان در تمام ٢٤ ساعت عمر خودش مسلمان نیست، یک مسیحی هم همین طور.
ممکن است اسماً مسلمان باشد، اما ٢٤ ساعت عمر خودش که به فرمانهای #اسلامی عمل نمی کند.
حالا از دینداران بگذریم، یک انسان که در تمام ٢٤ ساعت عمر خودش لزوما #انسان نیست، انسانی عمل نمی کند.
این حیوانیتی که درون ماست، هیچ وقت تعطیل نشده، هیچ وقت نمرده، یک وقت هایی آن هم بالا می آید، آنها هم یک وقت هایی به هر حال نقش آفرینی می کنند.
اینکه ما گمان کنیم که هر چه مسلمانها میکنند، یا هر چه مسیحی ها میکنند، این از حاقّ مسلمانی یا مسیحیت بیرون می آید، حرف نادرستی است.
مسلمانها هم مثل بقیه مردم خشم دارند، شهوت دارند، غضب دارند، منافع دارند. گاهی این چیزها را به امور اخلاقی ترجیح می دهند، در تله می افتند، در دام می افتند، خطا می کنند، گناه می کنند، لغزش می کنند، همه اینها اتفاق می افتد.
اینکه انسان فکر بکند اگر یک کسی #ظلم کرد، مثلا این حتما به دلیل مسلمان بودنش است[ درست نيست]، نه، اتفاقا به دلیل نامسلمان بودنش است.
به دلیل آن است که به ارزشهای دینی یا انسانی خودش عمل نمی کند. این خطا یا این مغالطه خیلی زیاد رخ می دهد.
ما همه انسانیم و نباید فراموش کنیم که:
هیچ انسان کاملی وجود ندارد، انسان خالصی وجود ندارد.
این دنیای ماده و طبیعت که ما در آن زندگی می کنیم، دار ناخالصی هاست. شما یک چیز خالص به من نشان بدهید، یک چیز کامل را به من نشان بدهید. یک چیز کامل را بتوانید اصلا تعریف کنید.
بنده می دانم اینجا افرادی هستند یا پزشکند یا روانشناسند. شما برای ما تعریف کنید که انسان سالم کیست؟
یک کسی که بدنش سالم باشد، سلامت را چه کسی می تواند تعریف کند، یا روان سالم را چه کسی می تواند تعریف کند؟
اینها همه نسبی است، همه ناقص است، همه بالاخره در یک حد و حدودی هست.
در مورد دینداری هم همین طور است.
دیندار خالص کجا پیدا می شود. دیندار کامل کجا پیدا می شود؟
شما اگر دیدید سلام بنده را هم برسانید.
همان که #حافظ و دیگر شاعران ما هم گفته اند و دائما به ما هشدار می دهند:
دوش رفتم به در میکده خواب آلوده
خرقه تردامن و سجاده شراب آلوده
آمد افسوس کنان مغبچه باده فروش
گفت بیدار شو ای رهرو خواب آلوده...
این وصف آدمیان است. ما همه خواب آلوده ایم و دامن و سجاده شراب آلوده. یعنی از یک طرف خواب آلوده ایم، یعنی قدرت تشخیص کامل، قدرت دیدن کامل نداریم، از نظر نظری هم نقصان داریم.
با دین و بی دین همه از این جهت یکسانیم و لذا نباید زیادی به یکدیگر سخت بگیریم.
@SchoolofRumi
شماره۶ : #انسان_کامل !!
من بارها دیده ام کسانی که بحث های انتقادی نسبت به #دین می کنند و گناهانی را به گردن دینداران می گذارند که لغزش آدمیان است.
#دینداران هم آدمیانند.
ما فراموش می کنیم که یک مسلمان در تمام ٢٤ ساعت عمر خودش مسلمان نیست، یک مسیحی هم همین طور.
ممکن است اسماً مسلمان باشد، اما ٢٤ ساعت عمر خودش که به فرمانهای #اسلامی عمل نمی کند.
حالا از دینداران بگذریم، یک انسان که در تمام ٢٤ ساعت عمر خودش لزوما #انسان نیست، انسانی عمل نمی کند.
این حیوانیتی که درون ماست، هیچ وقت تعطیل نشده، هیچ وقت نمرده، یک وقت هایی آن هم بالا می آید، آنها هم یک وقت هایی به هر حال نقش آفرینی می کنند.
اینکه ما گمان کنیم که هر چه مسلمانها میکنند، یا هر چه مسیحی ها میکنند، این از حاقّ مسلمانی یا مسیحیت بیرون می آید، حرف نادرستی است.
مسلمانها هم مثل بقیه مردم خشم دارند، شهوت دارند، غضب دارند، منافع دارند. گاهی این چیزها را به امور اخلاقی ترجیح می دهند، در تله می افتند، در دام می افتند، خطا می کنند، گناه می کنند، لغزش می کنند، همه اینها اتفاق می افتد.
اینکه انسان فکر بکند اگر یک کسی #ظلم کرد، مثلا این حتما به دلیل مسلمان بودنش است[ درست نيست]، نه، اتفاقا به دلیل نامسلمان بودنش است.
به دلیل آن است که به ارزشهای دینی یا انسانی خودش عمل نمی کند. این خطا یا این مغالطه خیلی زیاد رخ می دهد.
ما همه انسانیم و نباید فراموش کنیم که:
هیچ انسان کاملی وجود ندارد، انسان خالصی وجود ندارد.
این دنیای ماده و طبیعت که ما در آن زندگی می کنیم، دار ناخالصی هاست. شما یک چیز خالص به من نشان بدهید، یک چیز کامل را به من نشان بدهید. یک چیز کامل را بتوانید اصلا تعریف کنید.
بنده می دانم اینجا افرادی هستند یا پزشکند یا روانشناسند. شما برای ما تعریف کنید که انسان سالم کیست؟
یک کسی که بدنش سالم باشد، سلامت را چه کسی می تواند تعریف کند، یا روان سالم را چه کسی می تواند تعریف کند؟
اینها همه نسبی است، همه ناقص است، همه بالاخره در یک حد و حدودی هست.
در مورد دینداری هم همین طور است.
دیندار خالص کجا پیدا می شود. دیندار کامل کجا پیدا می شود؟
شما اگر دیدید سلام بنده را هم برسانید.
همان که #حافظ و دیگر شاعران ما هم گفته اند و دائما به ما هشدار می دهند:
دوش رفتم به در میکده خواب آلوده
خرقه تردامن و سجاده شراب آلوده
آمد افسوس کنان مغبچه باده فروش
گفت بیدار شو ای رهرو خواب آلوده...
این وصف آدمیان است. ما همه خواب آلوده ایم و دامن و سجاده شراب آلوده. یعنی از یک طرف خواب آلوده ایم، یعنی قدرت تشخیص کامل، قدرت دیدن کامل نداریم، از نظر نظری هم نقصان داریم.
با دین و بی دین همه از این جهت یکسانیم و لذا نباید زیادی به یکدیگر سخت بگیریم.
@SchoolofRumi
Forwarded from عبدالكريم سروش
#گزیدهایازگفتارهاواندیشههای دکترسروش
شماره۷ : #ارکانفرهنگیدموکراسی
#دموکراسی برحسب یکی ازتعاریف آن، مجموعه ای ازنهادهاست که هدف آن به حداقل رساندن خطاهای مدیریت سیاسی ازطریق به حداکثررساندن مشارکت مردم وتقلیل نقش شخصی فرد دراتخاذ تصمیمات سیاسی است.
دموکراسی نظریه ای است علمی وانسانی برای اداره جامعه و روش موثری است برای تبدیل #انقلابات به #اصلاحات.
دراین میان #سوسیالیسم مدعی است که نظریه ای برای توزیع عادلانه ثروت است، درحالیکه دموکراسی توزیع صحیح قدرت را درجامعه مدنظردارد.
هرچند که درآغازنمایندگان سوسیالیسم، دموکراسی را برای دفاع ازثروتمندان میدانستند، اما بعدها دریافتند که هریک بدون دیگری توهم محض است در واقع هر دوی آنها با #دیکتاتوری سروکار داشتند، "دیکتاتوری سرمایه" و "دیکتاتوری فرمانروایان" وهردوباعدالت وحقوق بشرسروکار داشتند.
بررسی دقیق #لیبرالیسم معلوم میدارد که این نظام بر نظریه جایزالخطا بودن انسان متکی است. بنابراین نظریه، حقیقت آشکارنیست وانسانها موجودات جایزالخطا هستند که باید بصورت جمعی درپی یافتن حقیقت تلاش کنند.
حرکت درجهت توزیع ثروت وقدرت به ادامه دموکراسی کمک خواهد کرد.
عشق مفرط به قدرت یاعطش ثروت موانع زیانباری برسر راه دموکراسی محسوب میشوند. ثروت یا قدرت را باید وسیله دانست نه هدف. به همین سبب نفی ثروت وقدرت میتواند کمک بزرگی برای رشد و رونق دموکراسی باشد.
دموکراسی یکی از لوازم مهمش اینست که کاری نباید کرد که درآن کار به ثروت وقدرت عظیم حاجت باشد، که نفی #صوفیانه ثروت وقدرت این خاصیت دل انگیز را دارد. غالبا برسنتهای صوفیانه خرده میگیرند که به امور جهان بی اعتنایی میکنند و ثروت وقدرت را خوار میشمارند. درست است که به زحمت میتوان #عارفانه زیستن را با سیاست زمانه ی ما سازگار کرد، با این وصف انکار نمیتوان کرد که بی اعتنایی به این دوعامل میتواند دربه تعویق افکندن زایش دیکتاتوریها نقش گرانبهایی داشته باشد.
دراین میان اهمیت احترام به علم نیز کم نیست. بین احترام به دموکراسی وتعهد کسب دانش ویا ترویج آن همبستگی مثبتی وجود دارد. درجامعه دموکراتیک اقتدار #دانش برهراقتدار دیگری غلبه میکند و دیکتاتوری استدلال قوی تر، جایگزین دیکتاتوری اراده های خودخواهانه میشود. بدون دموکراسی، علمی وجود نخواهد داشت وبدون علم، دموکراسی ای.
و اما #خدا. هر #مذهبی معرف رابطه خاصی بین انسان وخداست وهمین رابطه خاص شکل دهنده سمت گیری های مومنان با یکدیگراست. اعتقاد به خدای رحیم نوعی رفتار را ایجاب میکند و اعتقاد به خدایی که او را تصویری ازآرزوی انسان دربند بدانی نوعی رفتاردیگر را موجب میشود. دموکراسی نیازمند معیارهای عالی اخلاقی است وازاینرو درسنتهای مذهبی که خدایشان رعایت این معیارها را واجب نمیشمرد، دموکراسی دست یافتنی نیست.
دموکراسی به انباشت قدرت بیش ازثروت حساسیت دارد و به نظرمیرسد که تساهل واجماع را بالاترازحقیقت مینشاند و اگراین دونقض به نحوموثری رفع میشدند بشرسعادتمند می بود.
برگرفته از کتاب #فربهتر_از_ایدیولوژی
#عبدالکریمسروش
@SchoolofRumi
شماره۷ : #ارکانفرهنگیدموکراسی
#دموکراسی برحسب یکی ازتعاریف آن، مجموعه ای ازنهادهاست که هدف آن به حداقل رساندن خطاهای مدیریت سیاسی ازطریق به حداکثررساندن مشارکت مردم وتقلیل نقش شخصی فرد دراتخاذ تصمیمات سیاسی است.
دموکراسی نظریه ای است علمی وانسانی برای اداره جامعه و روش موثری است برای تبدیل #انقلابات به #اصلاحات.
دراین میان #سوسیالیسم مدعی است که نظریه ای برای توزیع عادلانه ثروت است، درحالیکه دموکراسی توزیع صحیح قدرت را درجامعه مدنظردارد.
هرچند که درآغازنمایندگان سوسیالیسم، دموکراسی را برای دفاع ازثروتمندان میدانستند، اما بعدها دریافتند که هریک بدون دیگری توهم محض است در واقع هر دوی آنها با #دیکتاتوری سروکار داشتند، "دیکتاتوری سرمایه" و "دیکتاتوری فرمانروایان" وهردوباعدالت وحقوق بشرسروکار داشتند.
بررسی دقیق #لیبرالیسم معلوم میدارد که این نظام بر نظریه جایزالخطا بودن انسان متکی است. بنابراین نظریه، حقیقت آشکارنیست وانسانها موجودات جایزالخطا هستند که باید بصورت جمعی درپی یافتن حقیقت تلاش کنند.
حرکت درجهت توزیع ثروت وقدرت به ادامه دموکراسی کمک خواهد کرد.
عشق مفرط به قدرت یاعطش ثروت موانع زیانباری برسر راه دموکراسی محسوب میشوند. ثروت یا قدرت را باید وسیله دانست نه هدف. به همین سبب نفی ثروت وقدرت میتواند کمک بزرگی برای رشد و رونق دموکراسی باشد.
دموکراسی یکی از لوازم مهمش اینست که کاری نباید کرد که درآن کار به ثروت وقدرت عظیم حاجت باشد، که نفی #صوفیانه ثروت وقدرت این خاصیت دل انگیز را دارد. غالبا برسنتهای صوفیانه خرده میگیرند که به امور جهان بی اعتنایی میکنند و ثروت وقدرت را خوار میشمارند. درست است که به زحمت میتوان #عارفانه زیستن را با سیاست زمانه ی ما سازگار کرد، با این وصف انکار نمیتوان کرد که بی اعتنایی به این دوعامل میتواند دربه تعویق افکندن زایش دیکتاتوریها نقش گرانبهایی داشته باشد.
دراین میان اهمیت احترام به علم نیز کم نیست. بین احترام به دموکراسی وتعهد کسب دانش ویا ترویج آن همبستگی مثبتی وجود دارد. درجامعه دموکراتیک اقتدار #دانش برهراقتدار دیگری غلبه میکند و دیکتاتوری استدلال قوی تر، جایگزین دیکتاتوری اراده های خودخواهانه میشود. بدون دموکراسی، علمی وجود نخواهد داشت وبدون علم، دموکراسی ای.
و اما #خدا. هر #مذهبی معرف رابطه خاصی بین انسان وخداست وهمین رابطه خاص شکل دهنده سمت گیری های مومنان با یکدیگراست. اعتقاد به خدای رحیم نوعی رفتار را ایجاب میکند و اعتقاد به خدایی که او را تصویری ازآرزوی انسان دربند بدانی نوعی رفتاردیگر را موجب میشود. دموکراسی نیازمند معیارهای عالی اخلاقی است وازاینرو درسنتهای مذهبی که خدایشان رعایت این معیارها را واجب نمیشمرد، دموکراسی دست یافتنی نیست.
دموکراسی به انباشت قدرت بیش ازثروت حساسیت دارد و به نظرمیرسد که تساهل واجماع را بالاترازحقیقت مینشاند و اگراین دونقض به نحوموثری رفع میشدند بشرسعادتمند می بود.
برگرفته از کتاب #فربهتر_از_ایدیولوژی
#عبدالکریمسروش
@SchoolofRumi
Forwarded from عبدالكريم سروش
#گزیدهایازگفتارهاواندیشههای دکترسروش
شماره۸ : #اسلام_و_چالش_لیبرالیسم
@SchoolOfRumi
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
شماره۸ : #اسلام_و_چالش_لیبرالیسم
@SchoolOfRumi
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
Forwarded from عبدالكريم سروش
Forwarded from عبدالكريم سروش
Forwarded from عبدالكريم سروش
#گزیدهایازگفتارهاواندیشههای دکترسروش
شماره ١٤ : صورت و بی صورتی
آیا مقام و مرتبه ای در عالم هستی داریم که ورای اعداد و اضداد باشد؟
آیا چنین چیزی تصوّر شدنی است؟
از نظر #مولوی پاسخ مثبت است و اصلاً بدون آن، این جهان تحقـّق نمی یافت. رابطه ی فکر و #زبان مثال خوبی برای این امر است. فکر با زبان چه نسبتی دارد؟
فکر ما در اصل یک پدیده ی غیر زبانی است. ما از طریق زبان به وادی #فکر هدایت می شویم. ولی اگر فکری بخواهد از ذهن بیرون بیاید چاره ای جز این ندارد که جامه ای به نام زبان بپوشد و از #دهان بیرون بیاید. فکر فی ذاته موجودی است بدون لباس و جامه، اما برای ظهور چاره ای ندارد جز اینکه به قالب لباسی درآید. فکر ورای زبان است، اما در مقام تجلـّی زبانمند میشود. یعنی آن بی زبانی هیچ وقت خود را بی زبان نمی تواند نشان دهد. هر وقت ظاهر می شود زبان دار است. اما باید دانست و متوجه بود که ورای همه، یک بی زبان نشسته است، به طوری که بدون وجود آن، زبان ها تهی و بی معنا می بودند، و خاصیتی نمی داشتند. ما این زبانها را اختراع کردیم تا از آن امر بی زبان پرده برداریم. اما درعین حال خود این زبانها بر آن امر بی زبان پرده افکنده اند.
زبانها و جامه ها دو نقش دارند، هم باعث می شوند آن چیزی که جامه ندارد، ظاهر شود، و هم آن چیز را می پوشانند. نقش دوگانه ای را بازی می کنند.
تصوّر کنید به یک فرد برهنه که حیا می کند برهنه در میان جمع ظاهر شود، لباسی می دهیم تا خود را بپوشاند و بتواند درمیان جمع حضور یابد. این لباس دو نقش دارد، از یک سوی او را از خلوت و انزوا بیرون کشیده، و از سوی دیگر او را پوشانده است، به طوری که نمی توان دیگر او را عریان دید. در حقیقت ما اینجا مسامحه می کنیم. چیزی می دهیم تا چیزی بستانیم. می گوئیم، لباس بپوش تا بتوانی بیرون بیایی، ولی درعین حال قبول داریم که وقتی لباس پوشیدی و بیرون آمدی تو را به تمام قامت نمی توانیم تماشا کنیم و بخشهایی از وجود تو پوشیده می ماند.
ما به فکر می گوئیم در جامه ی زبان بیرون بیا، اما به نیکی می دانیم که این زبان برای فکر محدودیت ایجاد می کند.
مسئله مهم این است که پشت سر اعداد و اضداد امری نشسته که ورای اعداد و اضداد است، فارغ از آنهاست، از جنس آنها نیست تا مشمول تعدّد و تضاد شود. جنسش، جنس دیگری است. اما برای ظهور ناچار در این قالبها و جامه ها و ظرفها و رنگها ریخته می شود و تجلـّی می یابد :
هست بی رنگی اصول رنگها
صلــح ها باشــد اصول جنگها
صورت از بی صورتی آمد برون
بــاز شــد کــه انّــا الیــه راجعون
متن کامل : goo.gl/A3KkI0
شماره ١٤ : صورت و بی صورتی
آیا مقام و مرتبه ای در عالم هستی داریم که ورای اعداد و اضداد باشد؟
آیا چنین چیزی تصوّر شدنی است؟
از نظر #مولوی پاسخ مثبت است و اصلاً بدون آن، این جهان تحقـّق نمی یافت. رابطه ی فکر و #زبان مثال خوبی برای این امر است. فکر با زبان چه نسبتی دارد؟
فکر ما در اصل یک پدیده ی غیر زبانی است. ما از طریق زبان به وادی #فکر هدایت می شویم. ولی اگر فکری بخواهد از ذهن بیرون بیاید چاره ای جز این ندارد که جامه ای به نام زبان بپوشد و از #دهان بیرون بیاید. فکر فی ذاته موجودی است بدون لباس و جامه، اما برای ظهور چاره ای ندارد جز اینکه به قالب لباسی درآید. فکر ورای زبان است، اما در مقام تجلـّی زبانمند میشود. یعنی آن بی زبانی هیچ وقت خود را بی زبان نمی تواند نشان دهد. هر وقت ظاهر می شود زبان دار است. اما باید دانست و متوجه بود که ورای همه، یک بی زبان نشسته است، به طوری که بدون وجود آن، زبان ها تهی و بی معنا می بودند، و خاصیتی نمی داشتند. ما این زبانها را اختراع کردیم تا از آن امر بی زبان پرده برداریم. اما درعین حال خود این زبانها بر آن امر بی زبان پرده افکنده اند.
زبانها و جامه ها دو نقش دارند، هم باعث می شوند آن چیزی که جامه ندارد، ظاهر شود، و هم آن چیز را می پوشانند. نقش دوگانه ای را بازی می کنند.
تصوّر کنید به یک فرد برهنه که حیا می کند برهنه در میان جمع ظاهر شود، لباسی می دهیم تا خود را بپوشاند و بتواند درمیان جمع حضور یابد. این لباس دو نقش دارد، از یک سوی او را از خلوت و انزوا بیرون کشیده، و از سوی دیگر او را پوشانده است، به طوری که نمی توان دیگر او را عریان دید. در حقیقت ما اینجا مسامحه می کنیم. چیزی می دهیم تا چیزی بستانیم. می گوئیم، لباس بپوش تا بتوانی بیرون بیایی، ولی درعین حال قبول داریم که وقتی لباس پوشیدی و بیرون آمدی تو را به تمام قامت نمی توانیم تماشا کنیم و بخشهایی از وجود تو پوشیده می ماند.
ما به فکر می گوئیم در جامه ی زبان بیرون بیا، اما به نیکی می دانیم که این زبان برای فکر محدودیت ایجاد می کند.
مسئله مهم این است که پشت سر اعداد و اضداد امری نشسته که ورای اعداد و اضداد است، فارغ از آنهاست، از جنس آنها نیست تا مشمول تعدّد و تضاد شود. جنسش، جنس دیگری است. اما برای ظهور ناچار در این قالبها و جامه ها و ظرفها و رنگها ریخته می شود و تجلـّی می یابد :
هست بی رنگی اصول رنگها
صلــح ها باشــد اصول جنگها
صورت از بی صورتی آمد برون
بــاز شــد کــه انّــا الیــه راجعون
متن کامل : goo.gl/A3KkI0
Google Docs
صورت و بی صورتی
Forwarded from عبدالكريم سروش