#نكته_ها
🔹برابردانستن خود با دیگران، در مقابل قانون
🔻پیامبر اکرم(ص) خود را در برابر قانون چون دیگران میدانست و هرگز خلاف این برابری عمل نکرد و قانون را زیر پا نگذاشت.
🔻 در آخرین روزهای زندگیِ رسول خدا مردم شاهد صحنهای شگفت بودند تا همگان برای همیشه بدانند که در برابر قانون چگونه باید بود و راه و رسم گرامیترین خلق خدا چگونه بوده است.
پیامبر در آن روز در حالی که بیماریاش شدّت گرفته بود و به سختی راه میرفت، درحالی که فضلبن عبّاس و علی بنابیطالب زیر بغل او را گرفته بودند، وارد مسجد شد، بر منبر رفت و آخرین سخنانش را با مردمش گفت:
«مردم! من در برابر شما خدایی را که جز او خدایی نیست میستایم. هر که در میان شما بر من حقّی دارد، اینک من. اگر بر پشت کسی تازیانه زدهام، این پشت من، بیاید و به جای آن تازیانه بزند!
اگر کسی را دشنام دادهام ، بیاید دشنامم دهد! زنهار که دشمنی در سرشت من و در شأن من نیست. بدانیدکه محبوبترین شما نزد من کسی است که اگر حقّی بر من دارد از من بستاند یا مرا حلال کند تا خدا را که دیدار میکنم پاک و پاکیزه باشم؛
و چنین میبینم که این درخواست مرا، کافی نیست و لازم است چندبار در میان شما برخیزم و آن را تکرار کنم.»
🔻سپس از منبر فرود آمد ، نماز ظهر را گزارد و باز به منبر بازگشت و همان سخن را تکرار کرد .
پیامبر سراسرْ رحمت و محبت، بخشش، گذشت، دریادلی و بزرگواری بود. او هرگز کسی را نیازرده، حقّی را پایمال نکرده و خلاف مساوات و عدالت عمل نکرده بود. رسول خدا، در اجرای قانون ملاحظۀ این و آن را نکرده بود و جز برای خدا خشم نگرفته بود، امّا اینک گاهِ پیوستن به رفیق اعلا، اصرار داشت که کوچکترین حقّی از مردم بر گردنش نباشد و مساوات در برابر قانون را در برترین مرتبهاش تحقق بخشد.
🔻در پی سخنان مکرر پیامبر، مردی برخاست و گفت: ای رسول خدا! من سه درهم نزد تو دارم! پیامبر فرمود : «فضل! به او بده». فضل آن را پرداخت و مرد نشست.
آنگاه فرمود: «مردم! هرکس مالی از کسی نزدش باشد باید آن را بپردازد و نگوید رسوایی دنیاست. بدانید که بیشک رسواییهای دنیا از رسواییهای آخرت آسانتر است.»
مردی دیگر برخاست و گفت: ای رسول خدا! سهدرهم [از دارایی عمومی] نزد من است که در راه خدا به کار زدهام. پیامبر فرمود: «به چه کار زدهای؟». گفت: بدان محتاج بودم. فرمود: «فضل! آن را از وی بستان.»
مردی برخاست و گفت: ای رسول خدا! در فلان جنگ بر شکم من تازیانه زدی! پیامبر بالاپوشش را بالا زد و از مرد خواست تا بیاید و قصاص کند!
صحنهای سخت و پُر درد برای حاضران پیش آمده بود. پیامبر، با آن حال، قصاص شود!
مرد پیش آمد و خود را به سینه و شکم برهنۀ پیامبر افکند و جای قصاص را بوسه زد!
* تاریخ الرسل و الملوک، طبری، جلد ۳، صفحات ۱۸۹-۱۹۰
#پيامبر #برابری #کارگزاران #مديران #مسئولان #بيت_المال #مرگ #قصاص
🔹برابردانستن خود با دیگران، در مقابل قانون
🔻پیامبر اکرم(ص) خود را در برابر قانون چون دیگران میدانست و هرگز خلاف این برابری عمل نکرد و قانون را زیر پا نگذاشت.
🔻 در آخرین روزهای زندگیِ رسول خدا مردم شاهد صحنهای شگفت بودند تا همگان برای همیشه بدانند که در برابر قانون چگونه باید بود و راه و رسم گرامیترین خلق خدا چگونه بوده است.
پیامبر در آن روز در حالی که بیماریاش شدّت گرفته بود و به سختی راه میرفت، درحالی که فضلبن عبّاس و علی بنابیطالب زیر بغل او را گرفته بودند، وارد مسجد شد، بر منبر رفت و آخرین سخنانش را با مردمش گفت:
«مردم! من در برابر شما خدایی را که جز او خدایی نیست میستایم. هر که در میان شما بر من حقّی دارد، اینک من. اگر بر پشت کسی تازیانه زدهام، این پشت من، بیاید و به جای آن تازیانه بزند!
اگر کسی را دشنام دادهام ، بیاید دشنامم دهد! زنهار که دشمنی در سرشت من و در شأن من نیست. بدانیدکه محبوبترین شما نزد من کسی است که اگر حقّی بر من دارد از من بستاند یا مرا حلال کند تا خدا را که دیدار میکنم پاک و پاکیزه باشم؛
و چنین میبینم که این درخواست مرا، کافی نیست و لازم است چندبار در میان شما برخیزم و آن را تکرار کنم.»
🔻سپس از منبر فرود آمد ، نماز ظهر را گزارد و باز به منبر بازگشت و همان سخن را تکرار کرد .
پیامبر سراسرْ رحمت و محبت، بخشش، گذشت، دریادلی و بزرگواری بود. او هرگز کسی را نیازرده، حقّی را پایمال نکرده و خلاف مساوات و عدالت عمل نکرده بود. رسول خدا، در اجرای قانون ملاحظۀ این و آن را نکرده بود و جز برای خدا خشم نگرفته بود، امّا اینک گاهِ پیوستن به رفیق اعلا، اصرار داشت که کوچکترین حقّی از مردم بر گردنش نباشد و مساوات در برابر قانون را در برترین مرتبهاش تحقق بخشد.
🔻در پی سخنان مکرر پیامبر، مردی برخاست و گفت: ای رسول خدا! من سه درهم نزد تو دارم! پیامبر فرمود : «فضل! به او بده». فضل آن را پرداخت و مرد نشست.
آنگاه فرمود: «مردم! هرکس مالی از کسی نزدش باشد باید آن را بپردازد و نگوید رسوایی دنیاست. بدانید که بیشک رسواییهای دنیا از رسواییهای آخرت آسانتر است.»
مردی دیگر برخاست و گفت: ای رسول خدا! سهدرهم [از دارایی عمومی] نزد من است که در راه خدا به کار زدهام. پیامبر فرمود: «به چه کار زدهای؟». گفت: بدان محتاج بودم. فرمود: «فضل! آن را از وی بستان.»
مردی برخاست و گفت: ای رسول خدا! در فلان جنگ بر شکم من تازیانه زدی! پیامبر بالاپوشش را بالا زد و از مرد خواست تا بیاید و قصاص کند!
صحنهای سخت و پُر درد برای حاضران پیش آمده بود. پیامبر، با آن حال، قصاص شود!
مرد پیش آمد و خود را به سینه و شکم برهنۀ پیامبر افکند و جای قصاص را بوسه زد!
* تاریخ الرسل و الملوک، طبری، جلد ۳، صفحات ۱۸۹-۱۹۰
#پيامبر #برابری #کارگزاران #مديران #مسئولان #بيت_المال #مرگ #قصاص
Forwarded from مصطفى دلشاد تهرانى
#درسگفتارها
⭕️محبوبيت واقعى از آن كيست؟
فایل صوتی شماره ۱۴
🕘 مدت: ۶ دقیقه و ۳۲ ثانیه
حکمت شمارهٔ ۱۰ نهجالبلاغه حکمتی است که بسیار آموزنده است، در اینکه انسان در عرصهٔ زیست اجتماعی چگونه زندگی کند. این حکمت چنین است:
«خَالِطُوا النَّاسَ مُخَالَطَةً إِنْ مُتُّمْ مَعَهَا بَكَوْا عَلَيْكُمْ وَ إِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَيْكُمْ.»
چنان با مردم بیامیزید که اگر مُردید بر شما بگریند و اگر ماندید به شما مهربانی ورزند.
به نظر میرسد که این حکمت به دو روی #زندگی_اجتماعی مطلوب اشاره میکند. یکرو، زیستن اخلاقمدارانه و مردمدارانه و روی دیگر دریافت پاسخ چنین زیستنی. منطق قرآن کریم و سیرهٔ پیشوایان دین، بر این است که انسان به بهترین وجه با مردم زندگی کند و اخلاقمداری و مردمداری را به تمام معنا، پاس بدارد.
زیست مسلمانی، چنین زیستی است. زیستی که روابط انسانی را در دوران زندگی لطیف، پُرمهر، #مدارامحور، یاریگرانه و خدمتگزارانه تعریف میکند و پس از #مرگ، یادگار چنین زندگی، نام و یاد نیک است که پابرجا میماند.
از پیامبر اکرم(ص) روایت شده که فرمودند:
«أحْسِنْ مُصاحَبَةَ مَن صاحَبَكَ تَكُن مُسلِما.»
با کسی که همنشین توست به نیکویی همنشینی کن تا مسلمان باشی.
مشخص است که مسلمانی با معاشرت نیکو با مردم و #عدل و #احسانِ به همگان، خودش را نشان میدهد. چنانکه در آموزههای امیرمؤمنان علی (ع) وارد شده که:
«اُبذُلْ لأِخيكَ دَمَكَ و مالَكَ، و لِعَدُوِّكَ عَدلَكَ و إنصافَكَ، و لِلعامَّةِ بِشْرَكَ و إحسانَكَ.»
جان و دارایی خود را فدای برادرت کن و عدل و انصافت را نثار دشمنات و خوشرویی و احسانت را به عموم مردم ببخش.
در آن #معاشرت نیکویی که شرط مسلمانی است، انسان مسلمان به دیگران نیکی میکند و از هرگونه بدیکردن پرهیز میکند و هیچ آزاری به کسی نمیرساند. انسانها را دوست میدارد و از کسی بیزاری نمیجوید. به کسی تنفر نمیورزد.
تلاش میکند به همه یاری رساند و کسی را تا آنجا که میتواند نومید نگذارد. بالطبع اینگونه زیستن، محبوبیت میآورد، آن هم محبوبیتی واقعی که اگر انسان در میان آنها نباشد در جستوجوی او بر میآیند و اگر از دنیا برود برای او بهواقع خواهند گریست.
امیرمؤمنان علی (ع) در تبیین #معاشرت_نیکو با مردم، بیانی بسیار لطیف دارند. فرمودند که:
«اُبْذُلْ لِصَديقِكَ نُصْحَكَ، و لِمَعارِفِكَ مَعونَتَكَ، و لِكافَّةِ النّاسِ بِشرَكَ.»
به دوست خودت #خیرخواهی خالصانه را ببخش. به آشنایان خودت یاریات را و به عموم مردم خوشروییات را.
یا در تعبیر دیگری از آن حضرت وارد شده که:
«صاحِـبِ الإخوانَ بالإحسانِ، و تَغَمَّدْ ذُنوبَهُم بِالغُفرانِ.»
با برادران دینی و انسانیات به #نیکی رفتار کن و گناهان آنها را با #گذشت بپوشان.
چنین معاشرتی به طور طبیعی میان دلها پیوند برقرار میکند و درخت دوستی را به بار مینشاند. در آموزههای نقلشده از امیرمؤمنان آمده که:
«بِالاحسانِ تُمْلَکِ القُلوب»
با نیکیکردن است که دلها تصرف میشود.
یا تعبیری اینچنین که:
«مَن اَحْسَنَ اِلیَ النّاس اِسْتَدامَ مِنهُمُ المَحَبّه.»
آن کسی که به مردم نیکی کند، محبت آنها را نسبت به خودش استمرار میبخشد.
از خدای بزرگ تقاضا کنیم که ان شاءالله چنین زیستنی را به ما عنایت کند.
#زيست_مسلمانى #اخلاق #محبت #محبوبيت
📍کانال مصطفی دلشاد تهرانی
@delshadtehrani
⭕️محبوبيت واقعى از آن كيست؟
فایل صوتی شماره ۱۴
🕘 مدت: ۶ دقیقه و ۳۲ ثانیه
حکمت شمارهٔ ۱۰ نهجالبلاغه حکمتی است که بسیار آموزنده است، در اینکه انسان در عرصهٔ زیست اجتماعی چگونه زندگی کند. این حکمت چنین است:
«خَالِطُوا النَّاسَ مُخَالَطَةً إِنْ مُتُّمْ مَعَهَا بَكَوْا عَلَيْكُمْ وَ إِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَيْكُمْ.»
چنان با مردم بیامیزید که اگر مُردید بر شما بگریند و اگر ماندید به شما مهربانی ورزند.
به نظر میرسد که این حکمت به دو روی #زندگی_اجتماعی مطلوب اشاره میکند. یکرو، زیستن اخلاقمدارانه و مردمدارانه و روی دیگر دریافت پاسخ چنین زیستنی. منطق قرآن کریم و سیرهٔ پیشوایان دین، بر این است که انسان به بهترین وجه با مردم زندگی کند و اخلاقمداری و مردمداری را به تمام معنا، پاس بدارد.
زیست مسلمانی، چنین زیستی است. زیستی که روابط انسانی را در دوران زندگی لطیف، پُرمهر، #مدارامحور، یاریگرانه و خدمتگزارانه تعریف میکند و پس از #مرگ، یادگار چنین زندگی، نام و یاد نیک است که پابرجا میماند.
از پیامبر اکرم(ص) روایت شده که فرمودند:
«أحْسِنْ مُصاحَبَةَ مَن صاحَبَكَ تَكُن مُسلِما.»
با کسی که همنشین توست به نیکویی همنشینی کن تا مسلمان باشی.
مشخص است که مسلمانی با معاشرت نیکو با مردم و #عدل و #احسانِ به همگان، خودش را نشان میدهد. چنانکه در آموزههای امیرمؤمنان علی (ع) وارد شده که:
«اُبذُلْ لأِخيكَ دَمَكَ و مالَكَ، و لِعَدُوِّكَ عَدلَكَ و إنصافَكَ، و لِلعامَّةِ بِشْرَكَ و إحسانَكَ.»
جان و دارایی خود را فدای برادرت کن و عدل و انصافت را نثار دشمنات و خوشرویی و احسانت را به عموم مردم ببخش.
در آن #معاشرت نیکویی که شرط مسلمانی است، انسان مسلمان به دیگران نیکی میکند و از هرگونه بدیکردن پرهیز میکند و هیچ آزاری به کسی نمیرساند. انسانها را دوست میدارد و از کسی بیزاری نمیجوید. به کسی تنفر نمیورزد.
تلاش میکند به همه یاری رساند و کسی را تا آنجا که میتواند نومید نگذارد. بالطبع اینگونه زیستن، محبوبیت میآورد، آن هم محبوبیتی واقعی که اگر انسان در میان آنها نباشد در جستوجوی او بر میآیند و اگر از دنیا برود برای او بهواقع خواهند گریست.
امیرمؤمنان علی (ع) در تبیین #معاشرت_نیکو با مردم، بیانی بسیار لطیف دارند. فرمودند که:
«اُبْذُلْ لِصَديقِكَ نُصْحَكَ، و لِمَعارِفِكَ مَعونَتَكَ، و لِكافَّةِ النّاسِ بِشرَكَ.»
به دوست خودت #خیرخواهی خالصانه را ببخش. به آشنایان خودت یاریات را و به عموم مردم خوشروییات را.
یا در تعبیر دیگری از آن حضرت وارد شده که:
«صاحِـبِ الإخوانَ بالإحسانِ، و تَغَمَّدْ ذُنوبَهُم بِالغُفرانِ.»
با برادران دینی و انسانیات به #نیکی رفتار کن و گناهان آنها را با #گذشت بپوشان.
چنین معاشرتی به طور طبیعی میان دلها پیوند برقرار میکند و درخت دوستی را به بار مینشاند. در آموزههای نقلشده از امیرمؤمنان آمده که:
«بِالاحسانِ تُمْلَکِ القُلوب»
با نیکیکردن است که دلها تصرف میشود.
یا تعبیری اینچنین که:
«مَن اَحْسَنَ اِلیَ النّاس اِسْتَدامَ مِنهُمُ المَحَبّه.»
آن کسی که به مردم نیکی کند، محبت آنها را نسبت به خودش استمرار میبخشد.
از خدای بزرگ تقاضا کنیم که ان شاءالله چنین زیستنی را به ما عنایت کند.
#زيست_مسلمانى #اخلاق #محبت #محبوبيت
📍کانال مصطفی دلشاد تهرانی
@delshadtehrani
🔴▪️ #مرگ_اندیشی
یکی از نکاتی که کمتر کسی در دین شناسی نقل کرده، مولانا بر آن انگشت نهاده و آن قصه مرگ اندیشی است. می گوید پیامبران مردم را مرگ اندیش کردند، اصلا مردم یاد مرگ نبودند، اصلا مرگ را طرد می کنند، نمی خواهند به آن فکر کنند. این درست است که از قول دشمنان انبیاء در دفتر سوم نقل می کند، دشمنان به انبیاء می گویند:
طوطی نقل و شکر بودیم ما
مرغ مرگ اندیش گشتیم از شما
ما خوش بودیم، ما نقل و شکر می خوردیم، ما اهل طرب و بازی و عیش و عشرت بودیم. شما آمدید یک چیزی انداختید در دل ما، فکر مرگ را که فکر مرگ باشید، گریبانتان را خواهند گرفت. اصلاً عوض کردید... این حرف مولوی است و خیلی حرف مهمی است. پیامبرها ما را مرگ اندیش کردند و این مرگ اندیشی یکی از لوازم زندگی انسانی است. اگر به فلسفه های قاره ای هم بروید آن وقت از آنها باید بشنوید که انسان باید مرگ اندیش باشد، بزرگان ما این را گفته اند و خیلی هم خوب گفته اند. مولوی این را خوب می داند و خیلی هم مرگ اندیش است و جزو لوازم دین شناسی اوست و این درس را از مکتب پیامبران هم گرفته است... ولی مواجهه مولانا با مرگ بسیار طربناکانه است. این مواجهه طربناکانه را در نهج البلاغه نمی بینیم. من مطلقاً منظورم این نیست که مولا علی از مرگ می ترسید، ولی این کیفیتی را که شما در مثنوی می بینید، خصوصاً در دیوان شمس می بینید، اصلاً آنجا نمی بینید. مولانا آدمی است که الگویش در زندگی ابراهیم بود که حاضر بود فرزندش را قربانی کند و اسماعیلی که حاضر بود، قربانی بشود. اصلاً عید قربان، عید واقعی بود برای مولوی. اصلاً عید، عید قربان است. برای اینکه آدمی قربانی می کند، آدمی به استقبال مرگ می رود. مرگ را یک عید تلقی می کرد:
من چو اسماعیلیانم بی حذر
بل چو اسماعیل آزادم ز سَر
فارغم از طمطراق و از ریا
قل تعالوا گفت جانم را بیا
آن غزل فوق العاده لطیفی که مولوی در دیوان شمس دارد:
دشمن خویشیم و یار آنکه ما را می کشد
غرق دریاییم و ما را موج دریا می کشد
زان چنین خندان و خوش ما جان شیرین می دهیم
کان ملک ما را به قند و شهد و حلوا می کشد
نیست عزرائیل را دست و رهی بر عاشقان
عاشقان عشق را هم عشق و سودا می کشد
خویش فربه می نماییم از پی قربان عید
کان قصاب عاشقان بس خوب و زیبا می کشد
کشتگان نعره زنان یا لیت قومی یعلمون
خفیه صد جان می دهد دلدار و پیدا می کشد
این تعبیرات بلندی که مولانا دارد: « چون جان تو می ستانی حق پرور است مردن / حقا ز جان شیرین، شیرین تر است مردن»... من یک وقت این ابیات مولانا را برای عده ای می خواندم، گفتند آقا شما دارید میل مردن را در ما زنده می کنید! آدم دلش می خواهد همین جا بمیرد. گفتم نه، این مردن هم که مولانا می گوید، لزوماً مردن بدنی نیست، مردنی است که از طریق عشق است. سخنانش فوق العاده لطیف است. عشق می کرده با مرگ...
✍دکتر #عبدالکریم_سروش
📝برگرفته از سخنرانى علی ابن ابیطالب (ع) و مولانا جلال الدین بلخی
@Soroush_Philosopher
❇️برای آشنایی بیشتر به ما بپیوندید💠
https://telegram.me/joinchat/BlvU_j1iiYNbW8m-z3pS_A
یکی از نکاتی که کمتر کسی در دین شناسی نقل کرده، مولانا بر آن انگشت نهاده و آن قصه مرگ اندیشی است. می گوید پیامبران مردم را مرگ اندیش کردند، اصلا مردم یاد مرگ نبودند، اصلا مرگ را طرد می کنند، نمی خواهند به آن فکر کنند. این درست است که از قول دشمنان انبیاء در دفتر سوم نقل می کند، دشمنان به انبیاء می گویند:
طوطی نقل و شکر بودیم ما
مرغ مرگ اندیش گشتیم از شما
ما خوش بودیم، ما نقل و شکر می خوردیم، ما اهل طرب و بازی و عیش و عشرت بودیم. شما آمدید یک چیزی انداختید در دل ما، فکر مرگ را که فکر مرگ باشید، گریبانتان را خواهند گرفت. اصلاً عوض کردید... این حرف مولوی است و خیلی حرف مهمی است. پیامبرها ما را مرگ اندیش کردند و این مرگ اندیشی یکی از لوازم زندگی انسانی است. اگر به فلسفه های قاره ای هم بروید آن وقت از آنها باید بشنوید که انسان باید مرگ اندیش باشد، بزرگان ما این را گفته اند و خیلی هم خوب گفته اند. مولوی این را خوب می داند و خیلی هم مرگ اندیش است و جزو لوازم دین شناسی اوست و این درس را از مکتب پیامبران هم گرفته است... ولی مواجهه مولانا با مرگ بسیار طربناکانه است. این مواجهه طربناکانه را در نهج البلاغه نمی بینیم. من مطلقاً منظورم این نیست که مولا علی از مرگ می ترسید، ولی این کیفیتی را که شما در مثنوی می بینید، خصوصاً در دیوان شمس می بینید، اصلاً آنجا نمی بینید. مولانا آدمی است که الگویش در زندگی ابراهیم بود که حاضر بود فرزندش را قربانی کند و اسماعیلی که حاضر بود، قربانی بشود. اصلاً عید قربان، عید واقعی بود برای مولوی. اصلاً عید، عید قربان است. برای اینکه آدمی قربانی می کند، آدمی به استقبال مرگ می رود. مرگ را یک عید تلقی می کرد:
من چو اسماعیلیانم بی حذر
بل چو اسماعیل آزادم ز سَر
فارغم از طمطراق و از ریا
قل تعالوا گفت جانم را بیا
آن غزل فوق العاده لطیفی که مولوی در دیوان شمس دارد:
دشمن خویشیم و یار آنکه ما را می کشد
غرق دریاییم و ما را موج دریا می کشد
زان چنین خندان و خوش ما جان شیرین می دهیم
کان ملک ما را به قند و شهد و حلوا می کشد
نیست عزرائیل را دست و رهی بر عاشقان
عاشقان عشق را هم عشق و سودا می کشد
خویش فربه می نماییم از پی قربان عید
کان قصاب عاشقان بس خوب و زیبا می کشد
کشتگان نعره زنان یا لیت قومی یعلمون
خفیه صد جان می دهد دلدار و پیدا می کشد
این تعبیرات بلندی که مولانا دارد: « چون جان تو می ستانی حق پرور است مردن / حقا ز جان شیرین، شیرین تر است مردن»... من یک وقت این ابیات مولانا را برای عده ای می خواندم، گفتند آقا شما دارید میل مردن را در ما زنده می کنید! آدم دلش می خواهد همین جا بمیرد. گفتم نه، این مردن هم که مولانا می گوید، لزوماً مردن بدنی نیست، مردنی است که از طریق عشق است. سخنانش فوق العاده لطیف است. عشق می کرده با مرگ...
✍دکتر #عبدالکریم_سروش
📝برگرفته از سخنرانى علی ابن ابیطالب (ع) و مولانا جلال الدین بلخی
@Soroush_Philosopher
❇️برای آشنایی بیشتر به ما بپیوندید💠
https://telegram.me/joinchat/BlvU_j1iiYNbW8m-z3pS_A
مرگ عاشقی قهرمان ؛
⚡️مرگ فقط به یک گونه رخ نمیدهد و میتواند انواع گوناگونی داشته باشد ۰
⚡️گاهی آدمی در عین آنکه زنده است ولی طوری رفتار می کند که مردگان را می ماند ؛ مانند انسانهای گنهکاری که با رفتار متکبرانه و شرورانه هر روز از شخصیت خود می کاهند و مرگ را در آغوش می گیرند و بقول حافظ نمرده بر خود نماز میت را واجب می کنند .
🍃هرآنکسی که دراین حلقه نیست زنده به عشق ؛؛؛
بر او نمرده به فتوای من نماز
کنید ؛؛ 🍃
⚡️گونه دیگر مرگ ؛ #مرگ_عارفانه و اخلاقی است ؛ در این نوع از مرگ ؛
بیگانه درون آدمی میمیرد و حجاب و تیرگی از نهاد او دریده می شود ۰ نفس سرکش میمیرد و روح پاک و الهی آدمی رها و آزاد می شود ۰
⚡️عارفان چنین وضعیتی را مرگ عاشقانه و رستن از دام نفس می دانند ۰
⚡️گونه بعدی مرگ ؛ ترک این جهان است و به پایان رسیدن مهلت زندگی بر روی این کره خاکی است که به آن #مرگ_طبیعی گویند ۰ و لی مرگی که #امام_حسین رخت آن را به تن کرد و برای همیشه جاودانه شد مرگ یک #عاشق_قهرمان بود ۰
⚡️این عاشق شور ایمان در سر داشت ؛ با مجاهده و تلاشی سهمگین رد پای ظلمت را از درون خود زدوده و آعشته به نور گشته بود ۰ گونه ای تربیت شده بود که برای او ؛ آزادی و فضیلت برترین امتیاز آدمی محسوب می شد و نشان فضیلت مندانه زیستن را در مهربانی و شفقت بر خلق می دانست .
⚡️شب و روز بخدا عشق می ورزید و خدا نیز او را به دلیل برخورداری از روحی عالی و گرانبها دوست داشت ۰
⚡️اما این #عاشق در عصری زندگی می کرد که سرفرازی و آزاد زیستن خریداری نداشت ۰ کسانی که رخت پیامبر را دزدیده بودند ؛ پلیدی و پستی خود را زیر آن پنهان کرده بودند ولی خوی زشت آنها قابلیت پنهان شدن نداشت ؛ لذا طاقت و تحمل سر فرازان و زیبا رویان را نداشتند و بزرگی آنها برایشان آزار دهنده بود ۰
⚡️چرا که درخشش و والایی #شهریاران_معنوی ؛ حقارت و کوچکی آدمیان پلید را نمایان می کرد ۰ پس تقاضای معامله و بیعت دادند و عاشقان را دعوت به مذاکره کردند ۰
⚡️عاشق باید در این مقابله حضور یابد ۰ یا باید دست از والایی و نجابت روح برکشد و به قیمت تایید و همنشینی با ستمگرانه زنده بماند و به کسب و کار مشغول شود ؛ و یا هیچ راهی و چاره ای جز مرگ سوزناک و مظلونه باقی نمانده ؛باید بمیرد و ترک این زندگی کند ۰
⚡️عاشق زندگی را می خواهد برای زندگی تلاش می کند ولی نه به قیمت از کف دادن اختیار خود و پذیرش ذلت و فرومایگی خود ۰
او بدل به دریایی ژرف شده که در ظرفهای کوچک آلوده نمی گنجد ؛ او پر از خداست و خدا او را آزاد و والا دوست دارد ۰
⚡️بنابر این آواره دشت و بیابان می شود ولی از روح شریف خود عقب نشینی نمی کند ۰ برای یک زندگی شرافتمندانه دلیرانه می جنگد ولی چون راهها بسته شده تنها می ماند ۰
⚡️در میدانی که سرتاسر آن را آدمیان فرومایه پر کرده اند ؛ با گروهی اندک از خویشاوندان و یاران خود و با چشمانی رو به آسمان می میرد و رخت #شهادت به تن میکند ۰
از اینجا این عاشق قهرمان است .کسی که با ایستادگی و فداکاری خود ؛ صلابت دروغین ستم را در هم می ریزد و روح بی رحم جباریت را تحقیر می کند ۰
⚡️در روز عاشورا قربانی می شود ولی برای همیشه زنده و قهرمان باقی می ماند ۰
⚡️#امام_حسین (ع) عاشق قهرمانی که الگوی انسانیت و عدالت خواهی بود و روز عاشورا ما را می خواند که طالب زندگی باشیم ولی نه به قیمت تحقیر و تباه کردن شخصیت خود
#دكتر_ناصر_مهدوي
⚡️مرگ فقط به یک گونه رخ نمیدهد و میتواند انواع گوناگونی داشته باشد ۰
⚡️گاهی آدمی در عین آنکه زنده است ولی طوری رفتار می کند که مردگان را می ماند ؛ مانند انسانهای گنهکاری که با رفتار متکبرانه و شرورانه هر روز از شخصیت خود می کاهند و مرگ را در آغوش می گیرند و بقول حافظ نمرده بر خود نماز میت را واجب می کنند .
🍃هرآنکسی که دراین حلقه نیست زنده به عشق ؛؛؛
بر او نمرده به فتوای من نماز
کنید ؛؛ 🍃
⚡️گونه دیگر مرگ ؛ #مرگ_عارفانه و اخلاقی است ؛ در این نوع از مرگ ؛
بیگانه درون آدمی میمیرد و حجاب و تیرگی از نهاد او دریده می شود ۰ نفس سرکش میمیرد و روح پاک و الهی آدمی رها و آزاد می شود ۰
⚡️عارفان چنین وضعیتی را مرگ عاشقانه و رستن از دام نفس می دانند ۰
⚡️گونه بعدی مرگ ؛ ترک این جهان است و به پایان رسیدن مهلت زندگی بر روی این کره خاکی است که به آن #مرگ_طبیعی گویند ۰ و لی مرگی که #امام_حسین رخت آن را به تن کرد و برای همیشه جاودانه شد مرگ یک #عاشق_قهرمان بود ۰
⚡️این عاشق شور ایمان در سر داشت ؛ با مجاهده و تلاشی سهمگین رد پای ظلمت را از درون خود زدوده و آعشته به نور گشته بود ۰ گونه ای تربیت شده بود که برای او ؛ آزادی و فضیلت برترین امتیاز آدمی محسوب می شد و نشان فضیلت مندانه زیستن را در مهربانی و شفقت بر خلق می دانست .
⚡️شب و روز بخدا عشق می ورزید و خدا نیز او را به دلیل برخورداری از روحی عالی و گرانبها دوست داشت ۰
⚡️اما این #عاشق در عصری زندگی می کرد که سرفرازی و آزاد زیستن خریداری نداشت ۰ کسانی که رخت پیامبر را دزدیده بودند ؛ پلیدی و پستی خود را زیر آن پنهان کرده بودند ولی خوی زشت آنها قابلیت پنهان شدن نداشت ؛ لذا طاقت و تحمل سر فرازان و زیبا رویان را نداشتند و بزرگی آنها برایشان آزار دهنده بود ۰
⚡️چرا که درخشش و والایی #شهریاران_معنوی ؛ حقارت و کوچکی آدمیان پلید را نمایان می کرد ۰ پس تقاضای معامله و بیعت دادند و عاشقان را دعوت به مذاکره کردند ۰
⚡️عاشق باید در این مقابله حضور یابد ۰ یا باید دست از والایی و نجابت روح برکشد و به قیمت تایید و همنشینی با ستمگرانه زنده بماند و به کسب و کار مشغول شود ؛ و یا هیچ راهی و چاره ای جز مرگ سوزناک و مظلونه باقی نمانده ؛باید بمیرد و ترک این زندگی کند ۰
⚡️عاشق زندگی را می خواهد برای زندگی تلاش می کند ولی نه به قیمت از کف دادن اختیار خود و پذیرش ذلت و فرومایگی خود ۰
او بدل به دریایی ژرف شده که در ظرفهای کوچک آلوده نمی گنجد ؛ او پر از خداست و خدا او را آزاد و والا دوست دارد ۰
⚡️بنابر این آواره دشت و بیابان می شود ولی از روح شریف خود عقب نشینی نمی کند ۰ برای یک زندگی شرافتمندانه دلیرانه می جنگد ولی چون راهها بسته شده تنها می ماند ۰
⚡️در میدانی که سرتاسر آن را آدمیان فرومایه پر کرده اند ؛ با گروهی اندک از خویشاوندان و یاران خود و با چشمانی رو به آسمان می میرد و رخت #شهادت به تن میکند ۰
از اینجا این عاشق قهرمان است .کسی که با ایستادگی و فداکاری خود ؛ صلابت دروغین ستم را در هم می ریزد و روح بی رحم جباریت را تحقیر می کند ۰
⚡️در روز عاشورا قربانی می شود ولی برای همیشه زنده و قهرمان باقی می ماند ۰
⚡️#امام_حسین (ع) عاشق قهرمانی که الگوی انسانیت و عدالت خواهی بود و روز عاشورا ما را می خواند که طالب زندگی باشیم ولی نه به قیمت تحقیر و تباه کردن شخصیت خود
#دكتر_ناصر_مهدوي
Forwarded from مدرسه مولانا
◼️#شايگان رها شد!
#مدرسه_مولانا درگذشت این فیلسوف عالیقدر را به فرهیختگان و جامعه ایران تسلیت میگوید
خلاصهای ازگفتگوی ايشان بامضمون #مرگ منتشر شده درانديشه پویا 👇🏻
https://goo.gl/Mk8PXs
#مدرسه_مولانا درگذشت این فیلسوف عالیقدر را به فرهیختگان و جامعه ایران تسلیت میگوید
خلاصهای ازگفتگوی ايشان بامضمون #مرگ منتشر شده درانديشه پویا 👇🏻
https://goo.gl/Mk8PXs
▪️▪️▪️
▪️▪️
▪️
#سه_موضوع_آموختنی در شکل گیری حادثه #عاشور ؛؛؛
🌾از کلمات و گفته های امام حسین (ع) و اخبار معتبری که در منابع تاریخی نقل شده ؛ سه موضوع مهم در این حادثه ؛ بیش از هر چیزی جلوه می کند که بسیار آموختنی است و حیف است که پس از پایان مراسم ماه محرم به فراموشی سپرده شود
🌾١- نخستین پدیده درد آور روزگار امام #حسین ؛
چهره مردمی است که دین دارند ولی به دلیل غوطه ور شدن در کسب غنایم و اندوختن مال و منال بسیار ؛ فرصت فهمیدن و پرسیدن را از کف داده اند و سهم داوری خود را به روسای قبیله خود فروخته اند.
به همین دلیل چراغ عقلشان خاموش شده و سقف زندگی آنها در حد یک زندگی سطحی بی مقدار تنزل یافته است ۰
هنگامی که #نور_عقل و #چراغ_پرسیدن در میان مردم یک سرزمین خاموش شود و خواستن و ارضاء هوس دل مشغولی آدمها شود ؛ فهمیدن می میرد و تاریکی از راه می رسد ؛ در چنین شرایطی بیدار کردن آنها کاری سخت و هیولاها در آن سرزمین سر بلند خواهند کرد و فرزانگان تنها خواهند ماند
برای همین نخستین تیر کشنده ای که امام را از پای در آورد ؛ تیر جهل مردم زمانه وی بود ( قابل توجه کسانی که فقط از طریق مداحی و گریه و زاری خود را یاور امام می دانند )
🌾٢-دومین موضوعی که بسیار اهمیت دارد حاکمان ستم گر روزگار امام حسین بودند که لباس دین به تن کرده اند و خطاهای فاحش و جفاهای علنی خود را بر مردم تحمیل می کردند و به بهانه #جانشیني_خدا ؛؛؛ از انتقاد و اعتراض مردم ممانعت بعمل می آوردند ۰
امام در این مرتبه با دلیری و درایت بسیار تاکید می کنند که خصلت حکومت و خلافت ؛ خصلتی دنیوی است و حاکم نه در برابر خدا که در برابر #مردم باید #پاسخگو باشد زیرا خلافت و مدیریت حق مردم یک سرزمین است و در صورت نا کارمد بودن ؛ مردم حق دارند به حاکم بی هیچ واهمه و ترسی انتقاد و اعتراض کنند و دست او را از چپاول حقوق مردم کوتاه سازند ؛ به همین دلیل امام به معاویه به تندی اعتراض می کنند که در امانتی که سهم مردم است خیانت کردی و باعث گسترش فساد و تباهی در میان مردم گشتی ( امام به دنبال قیام و خلافت نبودند بلکه در
پی تحقق عدالت بودند )
🌾٣- موضوع سوم نمایش روح والا و عاشق و پر از ایمان
#امام_حسین (ع) بود که به جهت غنای معنوی و کرامت نفسانی ؛ در ظرف حقیر و بی محتوای دنیای کوچک یزید جا نمی گرفت و ذلت و خواری را بر نمی تاقت ؛؛
آنها #حق_انتخاب شیوه #زیستن_آزاد را از امام ستانده بودند و فقط دو راه در برابر امام #حسین گشوده بودند ؛ یا مرگ و یا پذیرفتن بیعت و قبول سرسپردگی و خواری ۰
در این #تراژدی_دردناک ؛ امام از خود عقب نشینی نمی کند و مرگ را بر زندگی برده وار و زندگی بی اراده و بدون آزادی ترجیج می دهند ۰
برای امام #حسین چه میزان زندگی کردن آنقدر مهم نیست ولی #چگونه_زندگی کردن بسیار مهم است و در چگونه زندگی کردن ؛ برای وی زیستن با سرود عزت و سر بلندی و کرامت و آزادی از همه چیز با ارزش تر و گرامی تر است ۰
او نمی خواهد بمیرد ؛ می خواهد بماند و آزاد و شرافتمندانه زندگی کند ولی راه چنین در خواستی بسته است و مسیر دست یابی به آن نا هموار .
به این ترتیب #جهل_مردم روزگار امام ؛ به همراه #جور_ستمگران و # نا ممکن بودن تجربه زندگی شرافتمندانه ؛ فقط یک راه در سر راه امام #حسین گشود و آن هم #مرگ_قهرمان بود و چنین بود که واقعه سوزناک ولی پر از پند و عبرت عاشورا رقم خورد ۰
🌾روح سلطانی ز زندانی برست
جامه چه درانيد چه خاييددست
#خلاصه_سخنرانی_شام_غریبان
#دكتر_ناصر_مهدوی
مدرسه سروش
▪️▪️
▪️
#سه_موضوع_آموختنی در شکل گیری حادثه #عاشور ؛؛؛
🌾از کلمات و گفته های امام حسین (ع) و اخبار معتبری که در منابع تاریخی نقل شده ؛ سه موضوع مهم در این حادثه ؛ بیش از هر چیزی جلوه می کند که بسیار آموختنی است و حیف است که پس از پایان مراسم ماه محرم به فراموشی سپرده شود
🌾١- نخستین پدیده درد آور روزگار امام #حسین ؛
چهره مردمی است که دین دارند ولی به دلیل غوطه ور شدن در کسب غنایم و اندوختن مال و منال بسیار ؛ فرصت فهمیدن و پرسیدن را از کف داده اند و سهم داوری خود را به روسای قبیله خود فروخته اند.
به همین دلیل چراغ عقلشان خاموش شده و سقف زندگی آنها در حد یک زندگی سطحی بی مقدار تنزل یافته است ۰
هنگامی که #نور_عقل و #چراغ_پرسیدن در میان مردم یک سرزمین خاموش شود و خواستن و ارضاء هوس دل مشغولی آدمها شود ؛ فهمیدن می میرد و تاریکی از راه می رسد ؛ در چنین شرایطی بیدار کردن آنها کاری سخت و هیولاها در آن سرزمین سر بلند خواهند کرد و فرزانگان تنها خواهند ماند
برای همین نخستین تیر کشنده ای که امام را از پای در آورد ؛ تیر جهل مردم زمانه وی بود ( قابل توجه کسانی که فقط از طریق مداحی و گریه و زاری خود را یاور امام می دانند )
🌾٢-دومین موضوعی که بسیار اهمیت دارد حاکمان ستم گر روزگار امام حسین بودند که لباس دین به تن کرده اند و خطاهای فاحش و جفاهای علنی خود را بر مردم تحمیل می کردند و به بهانه #جانشیني_خدا ؛؛؛ از انتقاد و اعتراض مردم ممانعت بعمل می آوردند ۰
امام در این مرتبه با دلیری و درایت بسیار تاکید می کنند که خصلت حکومت و خلافت ؛ خصلتی دنیوی است و حاکم نه در برابر خدا که در برابر #مردم باید #پاسخگو باشد زیرا خلافت و مدیریت حق مردم یک سرزمین است و در صورت نا کارمد بودن ؛ مردم حق دارند به حاکم بی هیچ واهمه و ترسی انتقاد و اعتراض کنند و دست او را از چپاول حقوق مردم کوتاه سازند ؛ به همین دلیل امام به معاویه به تندی اعتراض می کنند که در امانتی که سهم مردم است خیانت کردی و باعث گسترش فساد و تباهی در میان مردم گشتی ( امام به دنبال قیام و خلافت نبودند بلکه در
پی تحقق عدالت بودند )
🌾٣- موضوع سوم نمایش روح والا و عاشق و پر از ایمان
#امام_حسین (ع) بود که به جهت غنای معنوی و کرامت نفسانی ؛ در ظرف حقیر و بی محتوای دنیای کوچک یزید جا نمی گرفت و ذلت و خواری را بر نمی تاقت ؛؛
آنها #حق_انتخاب شیوه #زیستن_آزاد را از امام ستانده بودند و فقط دو راه در برابر امام #حسین گشوده بودند ؛ یا مرگ و یا پذیرفتن بیعت و قبول سرسپردگی و خواری ۰
در این #تراژدی_دردناک ؛ امام از خود عقب نشینی نمی کند و مرگ را بر زندگی برده وار و زندگی بی اراده و بدون آزادی ترجیج می دهند ۰
برای امام #حسین چه میزان زندگی کردن آنقدر مهم نیست ولی #چگونه_زندگی کردن بسیار مهم است و در چگونه زندگی کردن ؛ برای وی زیستن با سرود عزت و سر بلندی و کرامت و آزادی از همه چیز با ارزش تر و گرامی تر است ۰
او نمی خواهد بمیرد ؛ می خواهد بماند و آزاد و شرافتمندانه زندگی کند ولی راه چنین در خواستی بسته است و مسیر دست یابی به آن نا هموار .
به این ترتیب #جهل_مردم روزگار امام ؛ به همراه #جور_ستمگران و # نا ممکن بودن تجربه زندگی شرافتمندانه ؛ فقط یک راه در سر راه امام #حسین گشود و آن هم #مرگ_قهرمان بود و چنین بود که واقعه سوزناک ولی پر از پند و عبرت عاشورا رقم خورد ۰
🌾روح سلطانی ز زندانی برست
جامه چه درانيد چه خاييددست
#خلاصه_سخنرانی_شام_غریبان
#دكتر_ناصر_مهدوی
مدرسه سروش
وقتی #مرگ و #حمله_خارجی میتواند #فاشیسم را سرنگون کند
محسن سلگی
۶بهمن۹۹
تقدیم به آزادی و #زنان رنج کشیده راه آن
ذیلاً نشان خواهم داد که آزادی «من» به آزادی «دیگری» (تو)بستگی دارد و آزادگی هم به آزادی وابستگیهایی دارد.
مونتسکیو در کتاب "نامه های ایرانی"درباره مردی ایرانی که حرمسرا دارد در ایران و مسافرتی به فرانسه کرده است، داستان و تحلیلی دارد که خواننده را میخکوب میکند. مونتسکیو میگوید این مرد ایرانی که حرمسرایی دارد در ایران و حال که در فرانسه است، مادام دلهرهی تعرض مردان دیگر به زنهایش را دارد و خود را بخاطر غیبتاش سرزنش میکند. مادام نگران نگاه مردان دیگر است. مونتسکیو میگوید این مرد ایرانی، بیش از همسرانش، زندانی است؛ این مرد ایرانی اسیر توهمات خویش است. از اینجاست که مونتسکیو نتیجهای درخشان، رخشان و جهانتاریخی میگیرد و آن نتیجه این است: در جامعهی استبدادی، تنها مظلومان تحت ظلم نیستند، بلکه ظالمان نیز تحت ظلماند. او چنین میافزاید که یک جامعه وقتی جامعهی آزاد است که همه در آن آزاد باشند؛جامعهای که آزاد نباشد، هیچکس حتی حکام هم آزاد نیستند. مردان وقتی آزاد هستند که زنان آنان آزاد باشند. وقتی حکام آزاد هستند که مردم آزاد باشند.
- آیا حاکمان در یک جامعه استبدادی میتوانند آزاده باشند؟ کسی که آزاده است نمیتواند اهل زورگویی، خودبینی، حذف و سرکوب دیگری، تقدمدادن منافع فردی بر جمعی و ... باشد.
اگرچه آزادگی هم میتواند مقدمهای برای آزادی باشد، اما جامعهی استبدادی نمیتواند آزادهپرور باشد. افراد آزاده در جامعهی استبدادی هم وجود دارند(حتی در زندان هم میتوان آزاده بود)، اما جامعهی استبدادی و حکومت استبدادی مجالی به کثرت و تکاثر آزادگی نخواهد داد. به تعبیر مونتسکیو، استبداد فضیلتکُش است. برای همین، حکومتهای فاشیستی معمولاً توسط یک نیروی خارجی ساقط میشوند؛ چنانکه هیتلر، موسولینی، صدام و... بودهاند. شهروندان در این جوامع، قدرت و فضیلت به چالشکشیدن حکومت را از دست میدهند؛ کرخت و بیحس شده و در این شرایط معمولاً یک حمله خارجی میتواند شرایط را دگرگون سازد. در برخی موارد، حکومتهای فاشیستی مانند رژیم فرانکو در اسپانیا، 36سال خفقانی حاکم میکند که این خفقانِ فضیلتکُش، فضیلت نقد، فضیلت اعتراض، صادق و صریحبودن و... را به محاق میبرد و درست بعد از مرگ فرانکو است که فرصت برای دموکراسی فراهم میآید.
پینوشت:
صدام قبل از اسقاط، با آرای صدرصدی مردم عراق مجدداً بر قدرت باقی مانده بود.
محسن سلگی
۶بهمن۹۹
تقدیم به آزادی و #زنان رنج کشیده راه آن
ذیلاً نشان خواهم داد که آزادی «من» به آزادی «دیگری» (تو)بستگی دارد و آزادگی هم به آزادی وابستگیهایی دارد.
مونتسکیو در کتاب "نامه های ایرانی"درباره مردی ایرانی که حرمسرا دارد در ایران و مسافرتی به فرانسه کرده است، داستان و تحلیلی دارد که خواننده را میخکوب میکند. مونتسکیو میگوید این مرد ایرانی که حرمسرایی دارد در ایران و حال که در فرانسه است، مادام دلهرهی تعرض مردان دیگر به زنهایش را دارد و خود را بخاطر غیبتاش سرزنش میکند. مادام نگران نگاه مردان دیگر است. مونتسکیو میگوید این مرد ایرانی، بیش از همسرانش، زندانی است؛ این مرد ایرانی اسیر توهمات خویش است. از اینجاست که مونتسکیو نتیجهای درخشان، رخشان و جهانتاریخی میگیرد و آن نتیجه این است: در جامعهی استبدادی، تنها مظلومان تحت ظلم نیستند، بلکه ظالمان نیز تحت ظلماند. او چنین میافزاید که یک جامعه وقتی جامعهی آزاد است که همه در آن آزاد باشند؛جامعهای که آزاد نباشد، هیچکس حتی حکام هم آزاد نیستند. مردان وقتی آزاد هستند که زنان آنان آزاد باشند. وقتی حکام آزاد هستند که مردم آزاد باشند.
- آیا حاکمان در یک جامعه استبدادی میتوانند آزاده باشند؟ کسی که آزاده است نمیتواند اهل زورگویی، خودبینی، حذف و سرکوب دیگری، تقدمدادن منافع فردی بر جمعی و ... باشد.
اگرچه آزادگی هم میتواند مقدمهای برای آزادی باشد، اما جامعهی استبدادی نمیتواند آزادهپرور باشد. افراد آزاده در جامعهی استبدادی هم وجود دارند(حتی در زندان هم میتوان آزاده بود)، اما جامعهی استبدادی و حکومت استبدادی مجالی به کثرت و تکاثر آزادگی نخواهد داد. به تعبیر مونتسکیو، استبداد فضیلتکُش است. برای همین، حکومتهای فاشیستی معمولاً توسط یک نیروی خارجی ساقط میشوند؛ چنانکه هیتلر، موسولینی، صدام و... بودهاند. شهروندان در این جوامع، قدرت و فضیلت به چالشکشیدن حکومت را از دست میدهند؛ کرخت و بیحس شده و در این شرایط معمولاً یک حمله خارجی میتواند شرایط را دگرگون سازد. در برخی موارد، حکومتهای فاشیستی مانند رژیم فرانکو در اسپانیا، 36سال خفقانی حاکم میکند که این خفقانِ فضیلتکُش، فضیلت نقد، فضیلت اعتراض، صادق و صریحبودن و... را به محاق میبرد و درست بعد از مرگ فرانکو است که فرصت برای دموکراسی فراهم میآید.
پینوشت:
صدام قبل از اسقاط، با آرای صدرصدی مردم عراق مجدداً بر قدرت باقی مانده بود.
روز به روز به #مرگ_فقه و به تبع آن مرگ فقها، نزدیک میشویم
کاظم استادی
فربهترین رشته دینیِ شیعی، « #فقه» است؛ علمای اسلامی ما، غالباً فقیه هستند؛ و در رشتههای دیگر اسلامی، به ندرت مهارت و دانش دارند.
اکنون فقه، #نیمه_جان شده؛ و در آیندهای نه چندان دور، خواهد مرد؛ حتی اگر نمیرد، در کما رفتن آن، قطعی است.
چرا؟
حداقل، به #چهار_دلیل:
1️⃣ بسیاری از مسایل و #موضوعات فقهی موجود در رسالهها و کتابهای فقهی، به علت ظهور تکنولوژی و تغییر ساختار زندگی فردی و اجتماعی مردم، #منقضی شده؛ و دیگر، مبتلیٰبه مردم نیست.
اکنون، شاید یک سوم مسایل رسالههای عملیه (تدوین شدهٔ شصت سال پیش)، اساساً از صحنه زندگی مردم، محو شدهاند؛ همانند احکام چاه، احکام کنیز، و ...
از آن طرف، فقها، تبحری در پرداختن به مسایل جدید ( #مستحدثه) ندارند؛ و غالباً، اساتید درس سطوح عالی حوزه (به نسبت)، از آن دروس گریزانند.
2️⃣برخی از احکام و مسایل فقهی مورد قبول و پذیرش علما، « #قبیحِ اجتماعی» شدهاند؛ و چون جامعه جهانی و نیز مردم کشور، آنها را مورد نقد یا تمسخر قرار میدهند، ناپسند و زشت شمرده میشوند؛ و متروک شده، یا در حال متروک شدن هستند؛ همانند برخی احکام ازدواج و احکام حدود و ...
حتی برخی از این احکام شرعی مجاز، قانون منع، یا مجازات قانونی در پی دارند.
(به عنوان نمونه، صدور قرار بازداشت برای جوانی که دختر ۹ ساله را با اجازه پدر، عقد موقت نموده است؛ و فیلم گفتههایش به تازگی منتشر شده؛ و یا مورد ازدواج دختر ۱۱ ساله، چندی قبل)
3️⃣ دلیل مهم دیگر، #تغییر_ذائقه دینی مردم و گرایش جامعه به سمت « #بیدینی_فقهی» است؛ اکنون بسیاری افراد، خود را مسلمان یا شیعه میدانند، اما التزامی در عمل و رفتار، به دستورات فقها ندارند؛ و این رویه، در حال گسترش و نهادینه شدن است.
4️⃣ تعداد فقها و #مراجع_خودخوانده، بسیار گسترش یافته؛ و تنوع فتاوا، بسیار زیاد شده؛ و از آن سو، سطح علمی فقها، تنزل پیدا نموده، یا به حد #ابتذال رسیده است.
وقتی فقها، کم سواد شوند؛ و از سوی دیگر، مردم کوچه و بازار، چند نظر و فتوای مخالف هم در یک مسأله را ببینند، مکلفین، الزامی به تبعیت از این راه «پر هرج و مرج» فتوایی، نمیبینند؛ و ترجیح میدهند تا نظر خودشان را جایگزین نظر فقها کنند.
بنابر آنچه اختصاراً بیان شد؛ روز به روز به #مرگ_فقه و به تبع آن #مرگ_فقها، نزدیک میشویم. در آیندهای نزدیک، دایره مکلفین و عاملین به دستور فقها، بسیار محدود خواهند شد؛ و «دینِ فقهی»، شبیه فرقههای خاص دینی ادیان مختلف، میگردد.
#کاظم_استادی
*فرزند آیت الله استادی سخنگوی اسبق شورای نگهبان https://t.me/beshnofekrkon
کاظم استادی
فربهترین رشته دینیِ شیعی، « #فقه» است؛ علمای اسلامی ما، غالباً فقیه هستند؛ و در رشتههای دیگر اسلامی، به ندرت مهارت و دانش دارند.
اکنون فقه، #نیمه_جان شده؛ و در آیندهای نه چندان دور، خواهد مرد؛ حتی اگر نمیرد، در کما رفتن آن، قطعی است.
چرا؟
حداقل، به #چهار_دلیل:
1️⃣ بسیاری از مسایل و #موضوعات فقهی موجود در رسالهها و کتابهای فقهی، به علت ظهور تکنولوژی و تغییر ساختار زندگی فردی و اجتماعی مردم، #منقضی شده؛ و دیگر، مبتلیٰبه مردم نیست.
اکنون، شاید یک سوم مسایل رسالههای عملیه (تدوین شدهٔ شصت سال پیش)، اساساً از صحنه زندگی مردم، محو شدهاند؛ همانند احکام چاه، احکام کنیز، و ...
از آن طرف، فقها، تبحری در پرداختن به مسایل جدید ( #مستحدثه) ندارند؛ و غالباً، اساتید درس سطوح عالی حوزه (به نسبت)، از آن دروس گریزانند.
2️⃣برخی از احکام و مسایل فقهی مورد قبول و پذیرش علما، « #قبیحِ اجتماعی» شدهاند؛ و چون جامعه جهانی و نیز مردم کشور، آنها را مورد نقد یا تمسخر قرار میدهند، ناپسند و زشت شمرده میشوند؛ و متروک شده، یا در حال متروک شدن هستند؛ همانند برخی احکام ازدواج و احکام حدود و ...
حتی برخی از این احکام شرعی مجاز، قانون منع، یا مجازات قانونی در پی دارند.
(به عنوان نمونه، صدور قرار بازداشت برای جوانی که دختر ۹ ساله را با اجازه پدر، عقد موقت نموده است؛ و فیلم گفتههایش به تازگی منتشر شده؛ و یا مورد ازدواج دختر ۱۱ ساله، چندی قبل)
3️⃣ دلیل مهم دیگر، #تغییر_ذائقه دینی مردم و گرایش جامعه به سمت « #بیدینی_فقهی» است؛ اکنون بسیاری افراد، خود را مسلمان یا شیعه میدانند، اما التزامی در عمل و رفتار، به دستورات فقها ندارند؛ و این رویه، در حال گسترش و نهادینه شدن است.
4️⃣ تعداد فقها و #مراجع_خودخوانده، بسیار گسترش یافته؛ و تنوع فتاوا، بسیار زیاد شده؛ و از آن سو، سطح علمی فقها، تنزل پیدا نموده، یا به حد #ابتذال رسیده است.
وقتی فقها، کم سواد شوند؛ و از سوی دیگر، مردم کوچه و بازار، چند نظر و فتوای مخالف هم در یک مسأله را ببینند، مکلفین، الزامی به تبعیت از این راه «پر هرج و مرج» فتوایی، نمیبینند؛ و ترجیح میدهند تا نظر خودشان را جایگزین نظر فقها کنند.
بنابر آنچه اختصاراً بیان شد؛ روز به روز به #مرگ_فقه و به تبع آن #مرگ_فقها، نزدیک میشویم. در آیندهای نزدیک، دایره مکلفین و عاملین به دستور فقها، بسیار محدود خواهند شد؛ و «دینِ فقهی»، شبیه فرقههای خاص دینی ادیان مختلف، میگردد.
#کاظم_استادی
*فرزند آیت الله استادی سخنگوی اسبق شورای نگهبان https://t.me/beshnofekrkon
Telegram
باورهای قدیم و اندیشه های نو
فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه - زمر ۱۸
محمد صالحی
m.salehy@gmail.com
@m_salehy
محمد صالحی
m.salehy@gmail.com
@m_salehy
وقتی #مرگ و #حمله_خارجی میتواند #فاشیسم را سرنگون کند
چگونه #دیکتاتوری #فضیلت_کُش است
#محسن_سلگی
مرحوم رضا بابایی نوشته است: «...مگر دشوارترین فضیلت، حقگویی و حقخواهی و حقپراکنی و حقمداری نیست؟ سکه آزادگی، دو روی دارد: یک روی آن پیراستگی از رذیلتها و روی دیگر، آراستگی به فضیلتها است و بسیاری از فضیلتها در گرو آزادی است، نه آزادگی.»
ذیلاً نشان خواهم داد که آزادی «من» به آزادی «دیگری» بستگی دارد و آزادگی هم به آزادی وابستگیهایی دارد.
مونتسکیو در کتاب "نامه های ایرانی"درباره مردی ایرانی که حرمسرا دارد در ایران و مسافرتی به فرانسه کرده است، داستان و تحلیلی دارد که خواننده را میخکوب میکند. مونتسکیو میگوید این مرد ایرانی که حرمسرایی دارد در ایران و حال که در فرانسه است، مادام دلهرهی تعرض مردان دیگر به زنهایش را دارد و خود را بخاطر غیبتاش سرزنش میکند. مادام نگران نگاه مردان دیگر است. مونتسکیو میگوید این مرد ایرانی، بیش از همسرانش، زندانی است؛ این مرد ایرانی اسیر توهمات خویش است. از اینجاست که مونتسکیو نتیجهای درخشان، رخشان و جهانتاریخی میگیرد و آن نتیجه این است: در جامعهی استبدادی، تنها مظلومان تحت ظلم نیستند، بلکه ظالمان نیز تحت ظلماند. او چنین میافزاید که یک جامعه وقتی جامعهی آزاد است که همه در آن آزاد باشند؛جامعهای که آزاد نباشد، هیچکس حتی حکام هم آزاد نیستند. مردان وقتی آزاد هستند که زنان آنان آزاد باشند. وقتی حکام آزاد هستند که مردم آزاد باشند.
- آیا حاکمان در یک جامعه استبدادی میتوانند آزاده باشند؟ کسی که آزاده است نمیتواند اهل زورگویی، خودبینی، حذف و سرکوب دیگری، تقدمدادن منافع فردی بر جمعی و ... باشد.
اگرچه آزادگی هم میتواند مقدمهای برای آزادی باشد، اما جامعهی استبدادی نمیتواند آزادهپرور باشد. افراد آزاده در جامعهی استبدادی هم وجود دارند(حتی در زندان هم میتوان آزاده بود)، اما جامعهی استبدادی و حکومت استبدادی مجالی به کثرت و تکاثر آزادگی نخواهد داد. به تعبیر مونتسکیو، استبداد فضیلتکُش است. برای همین، حکومتهای فاشیستی معمولاً توسط یک نیروی خارجی ساقط میشوند؛ چنانکه هیتلر، موسولینی، صدام و... بودهاند. شهروندان در این جوامع، قدرت و فضیلت به چالشکشیدن حکومت را از دست میدهند؛ کرخت و بیحس شده و در این شرایط معمولاً یک حمله خارجی میتواند شرایط را دگرگون سازد. در برخی موارد، حکومتهای فاشیستی مانند رژیم فرانکو در اسپانیا، 36سال خفقانی حاکم میکند که این خفقانِ فضیلتکُش، فضیلت نقد، فضیلت اعتراض، صادق و صریحبودن و... را به محاق میبرد و درست بعد از مرگ فرانکو است که فرصت برای دموکراسی فراهم میآید.
پینوشت:
صدام قبل از اسقاط، با آرای صدرصدی مردم عراق مجدداً بر قدرت باقی مانده بود.
چگونه #دیکتاتوری #فضیلت_کُش است
#محسن_سلگی
مرحوم رضا بابایی نوشته است: «...مگر دشوارترین فضیلت، حقگویی و حقخواهی و حقپراکنی و حقمداری نیست؟ سکه آزادگی، دو روی دارد: یک روی آن پیراستگی از رذیلتها و روی دیگر، آراستگی به فضیلتها است و بسیاری از فضیلتها در گرو آزادی است، نه آزادگی.»
ذیلاً نشان خواهم داد که آزادی «من» به آزادی «دیگری» بستگی دارد و آزادگی هم به آزادی وابستگیهایی دارد.
مونتسکیو در کتاب "نامه های ایرانی"درباره مردی ایرانی که حرمسرا دارد در ایران و مسافرتی به فرانسه کرده است، داستان و تحلیلی دارد که خواننده را میخکوب میکند. مونتسکیو میگوید این مرد ایرانی که حرمسرایی دارد در ایران و حال که در فرانسه است، مادام دلهرهی تعرض مردان دیگر به زنهایش را دارد و خود را بخاطر غیبتاش سرزنش میکند. مادام نگران نگاه مردان دیگر است. مونتسکیو میگوید این مرد ایرانی، بیش از همسرانش، زندانی است؛ این مرد ایرانی اسیر توهمات خویش است. از اینجاست که مونتسکیو نتیجهای درخشان، رخشان و جهانتاریخی میگیرد و آن نتیجه این است: در جامعهی استبدادی، تنها مظلومان تحت ظلم نیستند، بلکه ظالمان نیز تحت ظلماند. او چنین میافزاید که یک جامعه وقتی جامعهی آزاد است که همه در آن آزاد باشند؛جامعهای که آزاد نباشد، هیچکس حتی حکام هم آزاد نیستند. مردان وقتی آزاد هستند که زنان آنان آزاد باشند. وقتی حکام آزاد هستند که مردم آزاد باشند.
- آیا حاکمان در یک جامعه استبدادی میتوانند آزاده باشند؟ کسی که آزاده است نمیتواند اهل زورگویی، خودبینی، حذف و سرکوب دیگری، تقدمدادن منافع فردی بر جمعی و ... باشد.
اگرچه آزادگی هم میتواند مقدمهای برای آزادی باشد، اما جامعهی استبدادی نمیتواند آزادهپرور باشد. افراد آزاده در جامعهی استبدادی هم وجود دارند(حتی در زندان هم میتوان آزاده بود)، اما جامعهی استبدادی و حکومت استبدادی مجالی به کثرت و تکاثر آزادگی نخواهد داد. به تعبیر مونتسکیو، استبداد فضیلتکُش است. برای همین، حکومتهای فاشیستی معمولاً توسط یک نیروی خارجی ساقط میشوند؛ چنانکه هیتلر، موسولینی، صدام و... بودهاند. شهروندان در این جوامع، قدرت و فضیلت به چالشکشیدن حکومت را از دست میدهند؛ کرخت و بیحس شده و در این شرایط معمولاً یک حمله خارجی میتواند شرایط را دگرگون سازد. در برخی موارد، حکومتهای فاشیستی مانند رژیم فرانکو در اسپانیا، 36سال خفقانی حاکم میکند که این خفقانِ فضیلتکُش، فضیلت نقد، فضیلت اعتراض، صادق و صریحبودن و... را به محاق میبرد و درست بعد از مرگ فرانکو است که فرصت برای دموکراسی فراهم میآید.
پینوشت:
صدام قبل از اسقاط، با آرای صدرصدی مردم عراق مجدداً بر قدرت باقی مانده بود.
📝 زيستن با قرآن
ايام نوروز امسال براي يك كار پژوهشي يكبار همه قرآن را خواندم. بارها قرآن را خوانده بودم و هر بار به هدفي. هر بار كه قرآن را خواندم بيشتر متوجه تفاوت سطح آيات آن شدم. گرچه همه قرآن براي مسلمانان اعتباري يكسان دارد، با اين حال، سطح و قوت و تاثير آنها متفاوت است. براي همين از قديم كساني، آياتي يا سورههايي از قرآن را برتر از ديگر آيات و سورهها ميدانستند. اما اين برتري و اهميت تابع نظرگاه و منظر آن افراد بوده است. گويي قرآنْ خوانِ گستردهاي است كه در آن انواع خوردنيهاي چشمنواز و جانپرور چيده شده و هر كس متناسب با سليقه يا نياز خود از آن بر ميگيرد و ميخورد. شخص پيامبر اكرم(ص) نيز برخي آيات يا سورهها را برتر ميشمرد تا جايي كه، طبق رواياتي، سوره يس را «قلب قرآن» ميشمرد. كساني گامي فراتر برداشتند و كوشيدند آنچه را گزينه و عصاره قرآن ميدانند در كتابي گردآورند مانند غزالي كه كتاب جواهرالقرآن را نوشت.
با يك مرور ساده اين تفاوت سطح آشكار ميشود. براي نمونه، برخي آيات بيانگر مسائل عبادي و شيوه نماز خواندن يا روزه گرفتن هستند؛ آيات ديگري به مسائل حقوقي و تنظيم قراردادها اشاره ميكنند؛ پارهاي داستانهاي پيامبران گذشته را نقل ميكنند؛ برخي به مسائل جدلي و شيوه مواجهه با پيروان ديگر اديان ميپردازند. پارهاي آيات استدلالهاي فشردهاي براي اثبات توحيد پيش ميكشند و برخي ما را به تأمل در جهان بيرون يا جهان درون دعوت ميكنند. آياتي به سير آفاق و پارهاي به سير انفس ميخوانند. بعضي آيات اوصاف بهشت را بر ميشمارند و برخي تصاوير ترسناكي از دوزخ به دست ميدهند.
همه اين آيات به كار كساني ميآيند. براي مثال، فقيهان عمدتا در پي آيات حقوقي و فقهي و متكلمان شيفته آيات كلامي هستند. كساني كه در پي بهشتند آياتي را يكسره تلاوت ميكنند و ديگراني كه نگران جهنم، آيات ديگري را. اما آن را كه «نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است»، با قرآن چه كار؟ با اين همه، اين خوانِ الهي براي جانهاي آزادهاي كه ترسان از دوزخ و سودايي بهشت نيستند نيز طعامي دلپذير دارد؛ آموزههاي وجودي و اخلاقي. برخي آيات قرآن كريم فارغ از محاسبات و معادلات حقوقي و خردهبيني كلامي، نكاتي را درباره سرشت انسان و شيوه زيست او پيش ميكشند. ميتوان آنها را آيات وجودي يا اگزيستانسياليستي قرآن دانست.
اين آيات مستقيما حكمي اخلاقي در خود ندارند، اما دعوتي به شمار ميروند براي نوعي اخلاقورزي مانند اين آيه شريفه «لقد جئتمونا فرادي، كما خلقناكم اول مره؛ به تنهايي نزدمان آمديد، همانگونه كه نخستينبار شما را آفريديم.» اين آيه به سادگي بر مسووليت فردي تاكيد ميكند و ما را از هر گونه خودفريبي و دست به دامان ساختارهاي اجتماعي شدن باز ميدارد. اين آيه تاكيد ميكند كه ما تنها زاده ميشويم، تنها ميميريم و تنها محاسبه ميشويم. هيچكس، هيچكس اين كارها را جاي ما انجام نخواهد داد.
از اين دست آيات كه بگذريم، برخي آيات به صراحت و روشني آموزههاي اخلاقي خاصي را تعليم داده و ما را از توهمات گوناگون نجات ميدهند. يكي از آموزههاي محوري اخلاق قرآني آن است كه اصولا اخلاقي بودن و اخلاقي زيستن، ناظر به رفتار ما در قبال ديگران نيست، فراتر از آن نوعي رفتار با خويشتن است «إن احسنتم، احسنتم لانفسكم و إن اسأتم فلها؛ اگر خوبي كنيد، به خودتان خوبي كردهايد و اگر بدي كنيد به خودتان.» اخلاق يعني شيوه تعامل با خويشتنِ خويش. اين آموزه به زبان ديگري بر اين انديشه اخلاق فضيلت تاكيد ميكند كه «فضيلت پاداش خويش است.» خوب بودن و اخلاقي زيستن، منت گذاشتن بر خدا يا ديگران نيست، نوعي لطف كردن در حق خود است. اين آيات بر فراز زمان و مكانْ در ابديتي پهناور چون الماسهاي تراشيده ميدرخشند و با هر بار خواندن جان ما را پرورش ميدهند. اميدوارم در فرصتي براي خودم «قلب» قرآني از اين آيات فراهم كنم و با ديگران در ميان بگذارم.
ستون #در_ستایش_جزییات / صفحه آخر روزنامه اعتماد، چهارشنبه ۳۱ فروردین ۱۴۰۱
www.hassaneslami.ir
#قرآن #اخلاق #غزالی #مرگ #رمضان
ايام نوروز امسال براي يك كار پژوهشي يكبار همه قرآن را خواندم. بارها قرآن را خوانده بودم و هر بار به هدفي. هر بار كه قرآن را خواندم بيشتر متوجه تفاوت سطح آيات آن شدم. گرچه همه قرآن براي مسلمانان اعتباري يكسان دارد، با اين حال، سطح و قوت و تاثير آنها متفاوت است. براي همين از قديم كساني، آياتي يا سورههايي از قرآن را برتر از ديگر آيات و سورهها ميدانستند. اما اين برتري و اهميت تابع نظرگاه و منظر آن افراد بوده است. گويي قرآنْ خوانِ گستردهاي است كه در آن انواع خوردنيهاي چشمنواز و جانپرور چيده شده و هر كس متناسب با سليقه يا نياز خود از آن بر ميگيرد و ميخورد. شخص پيامبر اكرم(ص) نيز برخي آيات يا سورهها را برتر ميشمرد تا جايي كه، طبق رواياتي، سوره يس را «قلب قرآن» ميشمرد. كساني گامي فراتر برداشتند و كوشيدند آنچه را گزينه و عصاره قرآن ميدانند در كتابي گردآورند مانند غزالي كه كتاب جواهرالقرآن را نوشت.
با يك مرور ساده اين تفاوت سطح آشكار ميشود. براي نمونه، برخي آيات بيانگر مسائل عبادي و شيوه نماز خواندن يا روزه گرفتن هستند؛ آيات ديگري به مسائل حقوقي و تنظيم قراردادها اشاره ميكنند؛ پارهاي داستانهاي پيامبران گذشته را نقل ميكنند؛ برخي به مسائل جدلي و شيوه مواجهه با پيروان ديگر اديان ميپردازند. پارهاي آيات استدلالهاي فشردهاي براي اثبات توحيد پيش ميكشند و برخي ما را به تأمل در جهان بيرون يا جهان درون دعوت ميكنند. آياتي به سير آفاق و پارهاي به سير انفس ميخوانند. بعضي آيات اوصاف بهشت را بر ميشمارند و برخي تصاوير ترسناكي از دوزخ به دست ميدهند.
همه اين آيات به كار كساني ميآيند. براي مثال، فقيهان عمدتا در پي آيات حقوقي و فقهي و متكلمان شيفته آيات كلامي هستند. كساني كه در پي بهشتند آياتي را يكسره تلاوت ميكنند و ديگراني كه نگران جهنم، آيات ديگري را. اما آن را كه «نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است»، با قرآن چه كار؟ با اين همه، اين خوانِ الهي براي جانهاي آزادهاي كه ترسان از دوزخ و سودايي بهشت نيستند نيز طعامي دلپذير دارد؛ آموزههاي وجودي و اخلاقي. برخي آيات قرآن كريم فارغ از محاسبات و معادلات حقوقي و خردهبيني كلامي، نكاتي را درباره سرشت انسان و شيوه زيست او پيش ميكشند. ميتوان آنها را آيات وجودي يا اگزيستانسياليستي قرآن دانست.
اين آيات مستقيما حكمي اخلاقي در خود ندارند، اما دعوتي به شمار ميروند براي نوعي اخلاقورزي مانند اين آيه شريفه «لقد جئتمونا فرادي، كما خلقناكم اول مره؛ به تنهايي نزدمان آمديد، همانگونه كه نخستينبار شما را آفريديم.» اين آيه به سادگي بر مسووليت فردي تاكيد ميكند و ما را از هر گونه خودفريبي و دست به دامان ساختارهاي اجتماعي شدن باز ميدارد. اين آيه تاكيد ميكند كه ما تنها زاده ميشويم، تنها ميميريم و تنها محاسبه ميشويم. هيچكس، هيچكس اين كارها را جاي ما انجام نخواهد داد.
از اين دست آيات كه بگذريم، برخي آيات به صراحت و روشني آموزههاي اخلاقي خاصي را تعليم داده و ما را از توهمات گوناگون نجات ميدهند. يكي از آموزههاي محوري اخلاق قرآني آن است كه اصولا اخلاقي بودن و اخلاقي زيستن، ناظر به رفتار ما در قبال ديگران نيست، فراتر از آن نوعي رفتار با خويشتن است «إن احسنتم، احسنتم لانفسكم و إن اسأتم فلها؛ اگر خوبي كنيد، به خودتان خوبي كردهايد و اگر بدي كنيد به خودتان.» اخلاق يعني شيوه تعامل با خويشتنِ خويش. اين آموزه به زبان ديگري بر اين انديشه اخلاق فضيلت تاكيد ميكند كه «فضيلت پاداش خويش است.» خوب بودن و اخلاقي زيستن، منت گذاشتن بر خدا يا ديگران نيست، نوعي لطف كردن در حق خود است. اين آيات بر فراز زمان و مكانْ در ابديتي پهناور چون الماسهاي تراشيده ميدرخشند و با هر بار خواندن جان ما را پرورش ميدهند. اميدوارم در فرصتي براي خودم «قلب» قرآني از اين آيات فراهم كنم و با ديگران در ميان بگذارم.
ستون #در_ستایش_جزییات / صفحه آخر روزنامه اعتماد، چهارشنبه ۳۱ فروردین ۱۴۰۱
www.hassaneslami.ir
#قرآن #اخلاق #غزالی #مرگ #رمضان