#شعر نیمایی
علی اسفندیاری که در شعر فارسی با نام «نیما یوشیج» شناخته شده است، آغازگر راستین شعرنو است. به همین جهت شعرنو را شعر نیمایی نیز گفتهاند و او را «پدر شعر نو» نامیدهاند. نیما این حقیقت را دریافته بود که یک شبه نمیتوان شعر را از قید و بند مستحکم هزار ساله عروض رها کرد.
بنابراین به کلی از عروض فاصله نگرفت. او وزن و قافیه را حفظ کرد اما دست شاعر را در استفاده از آن باز گذاشت و بعد از تلاش و تجربههای شعری پراکنده در سال ۱۳۰۱ «افسانه» را منتشر کرد. این شعر غنایی بلند هر چند از لحاظ بیان و نوع نگرش به زندگی و طبیعت از تازگی برخوردار بود اما، از لحاظ ساختمان و موسیقی شعر تازگی چندانی نداشت.
#نخستین شعر نو
نخستین شعر کاملاً آزاد وی «ققنوس» است که در سال ۱۳۱۶ سروده شده، مصراع آن مساوی نیست و از نظم قافیه در شعر کلاسیک پیروی نمیکند.
اشعار نیما سر و صدای بسیاری در جامعه ادبی ایران به پا کرد و مخالفان و موافقان بسیاری برانگیخت. البته شمار مخالفان بیشتر بود و سرسختی بسیار به خرج میدادند؛ اما نیما با صبوری به کار خود ادامه داد و در نهایت توانست این نوع شعر را به رسمیت بشناساند و برای آن هویت ادبی کسب کند. در شعر نو تحول در زبان و قالب تنها نبوده است (هر چند که این در جای خود مهم است.) بلکه مهمتر از آن بینش و محتوا تغییر کرده است.
#تغییرات شعر نیمایی
برای هر تحول در اصول شعر قدیم باید ویژگیهای قبلی را برهم زد و ویژگیهای جدید جایگزین آن کرد. نیما این کار را با شعر قدیم انجام داد تا بتواند شعر نو را ایجاد کند.
#شکل و محتوی
در حوزه شکل و قالب، نیما محتوا را مقدم بر قالب دانست زیرا معتقد بود ذهن شاعر باید بر شکل تسلط داشته باشد نه اینکه شکل شعر، شاعر را مجبور به گفتن حرفهایی بکند که قصد آن را نداشته است. بنابراین قید تساوی طول مصراعها را برداشت. چون احتیاجی نمیدید شاعر با کلمات مصراع پر کن، مصراعی را مساوی مصراع دیگر کند. هر جا حرف تمام میشود، مصراع تمام است.
#وزن و قافیه
نیما وزن و قافیه را برای شعر لازم و طبیعی میداند اما بر آن است که شکل ذهنی شعر باید صورت ظاهری آن را ایجاد کند. در نظر او شعر بیقافیه مثل آدم بی استخوان است. قافیه مقید به جمله و جمله در خدمت محتواست. هر جمله تازه، قافیه تازه و هر قافیه تازه، جای خود را میخواهد و نباید آن را در فواصل معین جا داد.
#زبان و کلمات
از لحاظ زبان نیز شعر نو تحول عظیمی یافته است. زبان صرفاً ابزاری برای انتقال معنا نیست و طیفی از معانی را میآفریند. ساختار نحوی طبیعی و صمیمانه است، و در قواعد دستور زبان تصرفهای زیادی شده است. گاه نوعی ابهام در آن دیده میشود و این ابهام به دلیل کاربرد زبان شاعرانه و نمادهای جدید است.
هر کلمهای میتواند در شعر جای گیرد به شرط اینکه با کلمات دیگر بیگانه نباشد. هر کلمهای، حتی کلمات لهجههای مختلف همه میتوانند در شعر به کار روند. نیما واژههای مازندرانی زیادی را در شعرش بکار برده است. نیما و شاگردان موفق او از جمله «اخوان و شاملو» ترکیبات جدید بسیاری ساختند.
#تخیل
در حوزه تخیل نیز شعر نو ابداعگر است و بر تجارب فردی تکیه دارد، جزئینگر است، تخیل در آن گسترده است و تداعیهای ذهنی بسیاری به همراه دارد. در حوزه عواطف و اندیشه به معانی تازه پرداخته است به اجتماع نظر دارد، عواطف گسترده و آزاد است عشق و معشوق زمینی است و خواننده در آفریدن معانی تازه با شاعر مشارکت دارد.
#ضعف شعر نیمایی
با این همه در شعر نیما اشکالات زبانی و دستوری بسیاری هست، در اغلب شعرهای بلند نیما مانند پادشاه فتح، مرغ آمین و... به نمونههای متعدد و متنوعی از نارسایی، ناهمواری، عامیانگی، تعقید و ضعف تالیف برمیخوریم؛ ترکیبات و لغات قدیمی و ناآشنا در زبان ادبی معاصر را، مانند: وثاق، کج سرشتان، شنیدستم، از بهر چرا و...، در کنار لغات و ترکیبات و عباراتی چون دل بدارم خسته، تو را چه میشود و... مشاهده میکنیم که نه واقعاً در زبان نوشتار کهن آنها را میتوان دید و نه در زبان نوشتار امروز به آسانی پیدا میشود.
#توجیه ضعف
این مساله هر چند به شعر نیما در مواردی لطمه زده و مانع فهم و درک آن شده، اما تا حد زیادی طبیعی است. البته، مشکل زبان در شاعران پس از نیما، کسانی که با درک اندیشههای او هر یک راهی را پیش گرفتند که شاید همان راه نیما نباشد اما هم سو و هم جهت با اوست، تا حدود زیادی حل شده است و زبان نرمتر و صیقل یافتهتر و با ترکیبات جدید مایهورتر شده است؛ بی آنکه از نسبت شعری و ادبیات کلاسیک کاملاً گسسته باشد.
در شعر نو ضمن پذیرفتن این که قالب و زبان و... در شعر بسیار مهم است، اما محتوا و اندیشه شعر نو نیز بسیار متحول شده و جای تامل دارد.
@amirnormohamadi1976
علی اسفندیاری که در شعر فارسی با نام «نیما یوشیج» شناخته شده است، آغازگر راستین شعرنو است. به همین جهت شعرنو را شعر نیمایی نیز گفتهاند و او را «پدر شعر نو» نامیدهاند. نیما این حقیقت را دریافته بود که یک شبه نمیتوان شعر را از قید و بند مستحکم هزار ساله عروض رها کرد.
بنابراین به کلی از عروض فاصله نگرفت. او وزن و قافیه را حفظ کرد اما دست شاعر را در استفاده از آن باز گذاشت و بعد از تلاش و تجربههای شعری پراکنده در سال ۱۳۰۱ «افسانه» را منتشر کرد. این شعر غنایی بلند هر چند از لحاظ بیان و نوع نگرش به زندگی و طبیعت از تازگی برخوردار بود اما، از لحاظ ساختمان و موسیقی شعر تازگی چندانی نداشت.
#نخستین شعر نو
نخستین شعر کاملاً آزاد وی «ققنوس» است که در سال ۱۳۱۶ سروده شده، مصراع آن مساوی نیست و از نظم قافیه در شعر کلاسیک پیروی نمیکند.
اشعار نیما سر و صدای بسیاری در جامعه ادبی ایران به پا کرد و مخالفان و موافقان بسیاری برانگیخت. البته شمار مخالفان بیشتر بود و سرسختی بسیار به خرج میدادند؛ اما نیما با صبوری به کار خود ادامه داد و در نهایت توانست این نوع شعر را به رسمیت بشناساند و برای آن هویت ادبی کسب کند. در شعر نو تحول در زبان و قالب تنها نبوده است (هر چند که این در جای خود مهم است.) بلکه مهمتر از آن بینش و محتوا تغییر کرده است.
#تغییرات شعر نیمایی
برای هر تحول در اصول شعر قدیم باید ویژگیهای قبلی را برهم زد و ویژگیهای جدید جایگزین آن کرد. نیما این کار را با شعر قدیم انجام داد تا بتواند شعر نو را ایجاد کند.
#شکل و محتوی
در حوزه شکل و قالب، نیما محتوا را مقدم بر قالب دانست زیرا معتقد بود ذهن شاعر باید بر شکل تسلط داشته باشد نه اینکه شکل شعر، شاعر را مجبور به گفتن حرفهایی بکند که قصد آن را نداشته است. بنابراین قید تساوی طول مصراعها را برداشت. چون احتیاجی نمیدید شاعر با کلمات مصراع پر کن، مصراعی را مساوی مصراع دیگر کند. هر جا حرف تمام میشود، مصراع تمام است.
#وزن و قافیه
نیما وزن و قافیه را برای شعر لازم و طبیعی میداند اما بر آن است که شکل ذهنی شعر باید صورت ظاهری آن را ایجاد کند. در نظر او شعر بیقافیه مثل آدم بی استخوان است. قافیه مقید به جمله و جمله در خدمت محتواست. هر جمله تازه، قافیه تازه و هر قافیه تازه، جای خود را میخواهد و نباید آن را در فواصل معین جا داد.
#زبان و کلمات
از لحاظ زبان نیز شعر نو تحول عظیمی یافته است. زبان صرفاً ابزاری برای انتقال معنا نیست و طیفی از معانی را میآفریند. ساختار نحوی طبیعی و صمیمانه است، و در قواعد دستور زبان تصرفهای زیادی شده است. گاه نوعی ابهام در آن دیده میشود و این ابهام به دلیل کاربرد زبان شاعرانه و نمادهای جدید است.
هر کلمهای میتواند در شعر جای گیرد به شرط اینکه با کلمات دیگر بیگانه نباشد. هر کلمهای، حتی کلمات لهجههای مختلف همه میتوانند در شعر به کار روند. نیما واژههای مازندرانی زیادی را در شعرش بکار برده است. نیما و شاگردان موفق او از جمله «اخوان و شاملو» ترکیبات جدید بسیاری ساختند.
#تخیل
در حوزه تخیل نیز شعر نو ابداعگر است و بر تجارب فردی تکیه دارد، جزئینگر است، تخیل در آن گسترده است و تداعیهای ذهنی بسیاری به همراه دارد. در حوزه عواطف و اندیشه به معانی تازه پرداخته است به اجتماع نظر دارد، عواطف گسترده و آزاد است عشق و معشوق زمینی است و خواننده در آفریدن معانی تازه با شاعر مشارکت دارد.
#ضعف شعر نیمایی
با این همه در شعر نیما اشکالات زبانی و دستوری بسیاری هست، در اغلب شعرهای بلند نیما مانند پادشاه فتح، مرغ آمین و... به نمونههای متعدد و متنوعی از نارسایی، ناهمواری، عامیانگی، تعقید و ضعف تالیف برمیخوریم؛ ترکیبات و لغات قدیمی و ناآشنا در زبان ادبی معاصر را، مانند: وثاق، کج سرشتان، شنیدستم، از بهر چرا و...، در کنار لغات و ترکیبات و عباراتی چون دل بدارم خسته، تو را چه میشود و... مشاهده میکنیم که نه واقعاً در زبان نوشتار کهن آنها را میتوان دید و نه در زبان نوشتار امروز به آسانی پیدا میشود.
#توجیه ضعف
این مساله هر چند به شعر نیما در مواردی لطمه زده و مانع فهم و درک آن شده، اما تا حد زیادی طبیعی است. البته، مشکل زبان در شاعران پس از نیما، کسانی که با درک اندیشههای او هر یک راهی را پیش گرفتند که شاید همان راه نیما نباشد اما هم سو و هم جهت با اوست، تا حدود زیادی حل شده است و زبان نرمتر و صیقل یافتهتر و با ترکیبات جدید مایهورتر شده است؛ بی آنکه از نسبت شعری و ادبیات کلاسیک کاملاً گسسته باشد.
در شعر نو ضمن پذیرفتن این که قالب و زبان و... در شعر بسیار مهم است، اما محتوا و اندیشه شعر نو نیز بسیار متحول شده و جای تامل دارد.
@amirnormohamadi1976
#مبانی
#سپید
خروج از کلیشه با پا و تیپا
این قسمت: ترکیب اضافی و تتابع
#بخش_دوم:
گاهی در مباحث گفته میشود که زبان فلان اثر، امروزی نیست. همین یک حرف ساده، صدای بسیاری را در میآورد که چرا عدهای نورسیده و یک کتاب خوانده، این بازی را با تاریخ 2500 ساله غنی ما می کنند. مگر نمیدانید گذشته ما چه بوده است؟ فاین تذهبون؟
در این باره برای اینکه خیال نوستالوژیستی خودمان را راحت کنیم همین جا با استعانت از خدای متعال عرض میکنم اصلا چیزی به نام #ادبیات_امروز نداریم، هر چیزی که امروز، امروزی ست، به قول #جواد_خیابانی، فردا متعلق به دیروز خواهد شد. کل بحث پرهیز از ترکیبهای اضافی و تتابع در این است که تکنیکهای آشنایی زدایی مستعمل را به کار نبریم. آرایههای آشناییزدایی، پس از اینکه مستعمل میشوند اگر کارکرد خود را از دست ندهند بخشی از زبان خودکار خواهند شد و اگر هم وارد زبان خودکار نشوند به دلیل کثرت استعمال، #خاصیت_حس_آمیزی نخواهند داشت.
همین جا یک نکته جالب بگویم: زبان شناسان می گویند جز استثناها (مثلا ننه و دده و دادا و بابا و ازین دست) هیچ گونه رابطه دال و مدولول بین شکل، نگارش و تلفظ نامها وجود ندارد. مثلا هیچ گونه رابطه علت و معلولی وجود ندارد که بفهمیم چرا فارسها به انگور، میگویند انگور، عربها می گویند عنب و ترکها به آن اوزوم می گویند. نه صدای تلفط انگور، نه شکل نوشتن انگور شبیه انگوری که می خوریم، نیست. اما آیا میتوانیم بگوییم که بینشان رابطه دال و مدول وجود ندارد؟
با عرض پوزش از زبانشناسان، بی آنکه تخصصی در این حوزه داشته باشم باید بگویم که:
به جای اینکه بگوییم در گفتن و نوشتن انگور، رابطه ای بین #بیان، #نگارش و #شکل انگور وجود ندارد، باید بگوییم: ما #نمی_دانیم بین این سه، چه رابطهای وجود دارد. بینشان رابطه هست اما این رابطه محو شده است. راز این محوشدگی رابطه نیز در همین استعاره و کنایهها و دیگر آرایهها و تکنیکهای آشنایی زدایی ست که یا تبدیل به عادت زبانی شده اند و یا در فرایند نوسازی زبان شفاهی، ارتباط علت و معمولی اش، قطع یا فراموش شده است.
این فقط یک مثال برای ساده سازی مفهوم بود. منظورم این است که تکنیکهای آشنایی زدایی به همین سادگی، با پیدا کردن بسامد، بی خاصیت میشوند.
تغییر تکنیک از ترکیب سازی به تصویرسازی، یعنی خروج از این آرایههای بیخاصیت شده که حتی گاهی تهوعآور میشوند.
همانطور که میدانید گام اول در بیان، این است که دمدستی ترین واژه ها وترکیبها و تکنیکها را به کار بگیریم. عادتهای آرایه ای همیشه و بی اختیار جزو اولین استخدامهای هر شاعری است. اما شاعر با رد اولین واژه هایی که به ذهنش می رسد، می تواند استخدامهای بهتر وبکرتری را برای همان مفهوم و مضمون جایگزین کند. تصویرسازی به جای استفاده از ترکیب،،یکی از این راههاست.
البته باز هم اینها قانون و ابدی نیست. ممکن است کمتر از یکسال همه این شیوه های تصویرسازی و شعریت بخشیدن به حس واندیشه، تبدیل به کلیشه شود و ممکن است ماندگاری بیشتری داشته باشد. خلاصه اینکه پرهیز از ترکیب و تتابع، یکی از راههای نوسازی تکنیکی و تصویرسازی شعر و خروج از کلیشه ها است. اما این ، همه مساله نیست.
اصل این است که شاعر مجبور است با تکیه بر دانش فنی و پیوست ادبی خود از کلیشه های رایج ماقبل و عصر خود خارج شود.
چه با پا،
چه با تیپا
به قول نظامی:
به که سخن دیر پسند آوری
تا سخن از دست بلند آوری
هر چه در این پرده نشانت دهند
گر نپسندی به از آنت دهند.
#علی_گل_گلاب
#مبانی_سپید
علوم وفنون ادبی
@amirnormohamadi1976
#سپید
خروج از کلیشه با پا و تیپا
این قسمت: ترکیب اضافی و تتابع
#بخش_دوم:
گاهی در مباحث گفته میشود که زبان فلان اثر، امروزی نیست. همین یک حرف ساده، صدای بسیاری را در میآورد که چرا عدهای نورسیده و یک کتاب خوانده، این بازی را با تاریخ 2500 ساله غنی ما می کنند. مگر نمیدانید گذشته ما چه بوده است؟ فاین تذهبون؟
در این باره برای اینکه خیال نوستالوژیستی خودمان را راحت کنیم همین جا با استعانت از خدای متعال عرض میکنم اصلا چیزی به نام #ادبیات_امروز نداریم، هر چیزی که امروز، امروزی ست، به قول #جواد_خیابانی، فردا متعلق به دیروز خواهد شد. کل بحث پرهیز از ترکیبهای اضافی و تتابع در این است که تکنیکهای آشنایی زدایی مستعمل را به کار نبریم. آرایههای آشناییزدایی، پس از اینکه مستعمل میشوند اگر کارکرد خود را از دست ندهند بخشی از زبان خودکار خواهند شد و اگر هم وارد زبان خودکار نشوند به دلیل کثرت استعمال، #خاصیت_حس_آمیزی نخواهند داشت.
همین جا یک نکته جالب بگویم: زبان شناسان می گویند جز استثناها (مثلا ننه و دده و دادا و بابا و ازین دست) هیچ گونه رابطه دال و مدولول بین شکل، نگارش و تلفظ نامها وجود ندارد. مثلا هیچ گونه رابطه علت و معلولی وجود ندارد که بفهمیم چرا فارسها به انگور، میگویند انگور، عربها می گویند عنب و ترکها به آن اوزوم می گویند. نه صدای تلفط انگور، نه شکل نوشتن انگور شبیه انگوری که می خوریم، نیست. اما آیا میتوانیم بگوییم که بینشان رابطه دال و مدول وجود ندارد؟
با عرض پوزش از زبانشناسان، بی آنکه تخصصی در این حوزه داشته باشم باید بگویم که:
به جای اینکه بگوییم در گفتن و نوشتن انگور، رابطه ای بین #بیان، #نگارش و #شکل انگور وجود ندارد، باید بگوییم: ما #نمی_دانیم بین این سه، چه رابطهای وجود دارد. بینشان رابطه هست اما این رابطه محو شده است. راز این محوشدگی رابطه نیز در همین استعاره و کنایهها و دیگر آرایهها و تکنیکهای آشنایی زدایی ست که یا تبدیل به عادت زبانی شده اند و یا در فرایند نوسازی زبان شفاهی، ارتباط علت و معمولی اش، قطع یا فراموش شده است.
این فقط یک مثال برای ساده سازی مفهوم بود. منظورم این است که تکنیکهای آشنایی زدایی به همین سادگی، با پیدا کردن بسامد، بی خاصیت میشوند.
تغییر تکنیک از ترکیب سازی به تصویرسازی، یعنی خروج از این آرایههای بیخاصیت شده که حتی گاهی تهوعآور میشوند.
همانطور که میدانید گام اول در بیان، این است که دمدستی ترین واژه ها وترکیبها و تکنیکها را به کار بگیریم. عادتهای آرایه ای همیشه و بی اختیار جزو اولین استخدامهای هر شاعری است. اما شاعر با رد اولین واژه هایی که به ذهنش می رسد، می تواند استخدامهای بهتر وبکرتری را برای همان مفهوم و مضمون جایگزین کند. تصویرسازی به جای استفاده از ترکیب،،یکی از این راههاست.
البته باز هم اینها قانون و ابدی نیست. ممکن است کمتر از یکسال همه این شیوه های تصویرسازی و شعریت بخشیدن به حس واندیشه، تبدیل به کلیشه شود و ممکن است ماندگاری بیشتری داشته باشد. خلاصه اینکه پرهیز از ترکیب و تتابع، یکی از راههای نوسازی تکنیکی و تصویرسازی شعر و خروج از کلیشه ها است. اما این ، همه مساله نیست.
اصل این است که شاعر مجبور است با تکیه بر دانش فنی و پیوست ادبی خود از کلیشه های رایج ماقبل و عصر خود خارج شود.
چه با پا،
چه با تیپا
به قول نظامی:
به که سخن دیر پسند آوری
تا سخن از دست بلند آوری
هر چه در این پرده نشانت دهند
گر نپسندی به از آنت دهند.
#علی_گل_گلاب
#مبانی_سپید
علوم وفنون ادبی
@amirnormohamadi1976
🌕
#نامه_شماره_۲۲۵
#نظریه_تکثیر_یا_تکثر (طرح ژنوم ادبیات)
#شکل_ویران_شده_این_ادبیات
#داده_های_خارج_از_زبان_فارسی
#شعر_نقد(بازتاب فرا زبان)
او پرسید:
آیا این ادبیات فارسی گمان نمی کنی که دیگر محصور در خودش نیست و دارد به دلالتی به واقعیت خارج از خود ارجاع می دهد؟
من این عبارت را برایش خواندم:
(انسان کودی است در اصطبل ها که روزی آب ها او را در میان کشور ها پخش می کنند)
او گفت:
اگر این ادبیات واقعیتی داشته باشد گویا داده ای خارج از زبان فارسی است و راهی برای بازشناسی اش نیست
اصلا این ادبیات واقعیت دارد؟
واقعیت نکند توانایی اش را دارد که از محدوده زبان خارج شود؟
شاید زبان فارسی به جایی رسیده که سوژه هایش در بیرون از زبان جای دارند
اما من برایش نوشتم که:
هر تاجی بیاورند بر سرت کج می ماند
هنوز گل ها پرهایت را گرفته اند
ای برف کهنه/که گور ها را پوشیده ای
از نان رها شدی اسیر زنان شدی
اما او همچنان تاکید می کرد که:
اگر چهره ادبیات را نزدیک تر بیاوریم و از نمای نزدیک تر و دقیق تر به راز و رمزش بنگریم بی شک این ادبیات است که ما را نزدیک تر و دقیق تر می نگرد و ما را مسخره می کند که این حرف ها چیست :
خلعت پیری ما از یاقوت های مذاب نیست؟
منزل پیری ما در آلودگی می گذرد
انسان هنوز در چاه طبیعت مانده است
خواب بودیم
نه خنده های مان تر شد
نه به گریه های مان شراب مالیدند
او ولی اصرار داشت:
این ادبیات دارد طوری نوشته و طرح می شود که انگار می داند ادبیات چیست؟
راستی این ادبیات شکل ویران شده چیست؟
ادبیات فارسی دارد خودش را به چیزی جز خودش هدایت می کند .
چیز هایی که انگار اصلا وابسته به این زبان نیستند و دارند از خارج به این زبان می نگرند.گویا این زبان امکان آن را ندارد که گوهرش را به ما نشان بدهد
اما من هم کم نیاوردم و ادامه دادم که:
ریشه های مان آنقدر کوتاه اند که به آب ها نمی رسند/این آواز ها در هوای آزاد هم شکوفه نمی دهند /پیش از آن که لگد کوب شویم باید خش خش مان را بشنوند/نه آن ها آسمانی نیستند که ما استشمام کنیم/آن ها گودال هایی هستند که وارونه شده اند.
او گفت:
بی گمان ما از زبان فارسی گذشته ایم و این یعنی هیچ اتفاق اندیشگی قرار نیست که رخ بدهد و ضابطه این دانش به زبان فارسی ربطی ندارد این زبان فقط دارد جعلش می کند.
این ادبیات نا آرام و نا آشناست این است که هراس اور و بیگانه می نماید.
اما تاکید کرد که این چند عبارت را بیاورم:
۱): متن را باید آغاز خوانش دانست و مولف کشفی زیان آور است
۲): این شیفتگی در برابر آواها ریشه در کلام محوری نوشتار زبان فارسی دارد
۳): نوشتار زبان فارسی قادر به کاربرد فاصله و تمایز نیست. این نوشتار برای کسی که غایب نیست نوشته می شود.این نوشتار "نشانه ِ نشانه"نیست بلکه سعی دارد که با منشی پیوستی ،جانشینِ جانشین شود. این نوشتار جانشین کلام گفتار نیست بلکه جانشین خودِ چیز هاست.
۴): سویه معنایی زبان فارسی از سویه نمایندگی و بیانگری برتری ندارد.
فقط من تقاصا کردم که:
مرگ تو در حیات توست/منتظر باش آواز تو را پسندیده اند/در خانه دارند زنان تازه می پزند
#مراد_قلی_پور
#شکل_ویران_شده_این_ادبیات
#داده_های_خارج_از_زبان_فارسی
@amirnormohamadi1976
علوم وفنون ادبی
#نامه_شماره_۲۲۵
#نظریه_تکثیر_یا_تکثر (طرح ژنوم ادبیات)
#شکل_ویران_شده_این_ادبیات
#داده_های_خارج_از_زبان_فارسی
#شعر_نقد(بازتاب فرا زبان)
او پرسید:
آیا این ادبیات فارسی گمان نمی کنی که دیگر محصور در خودش نیست و دارد به دلالتی به واقعیت خارج از خود ارجاع می دهد؟
من این عبارت را برایش خواندم:
(انسان کودی است در اصطبل ها که روزی آب ها او را در میان کشور ها پخش می کنند)
او گفت:
اگر این ادبیات واقعیتی داشته باشد گویا داده ای خارج از زبان فارسی است و راهی برای بازشناسی اش نیست
اصلا این ادبیات واقعیت دارد؟
واقعیت نکند توانایی اش را دارد که از محدوده زبان خارج شود؟
شاید زبان فارسی به جایی رسیده که سوژه هایش در بیرون از زبان جای دارند
اما من برایش نوشتم که:
هر تاجی بیاورند بر سرت کج می ماند
هنوز گل ها پرهایت را گرفته اند
ای برف کهنه/که گور ها را پوشیده ای
از نان رها شدی اسیر زنان شدی
اما او همچنان تاکید می کرد که:
اگر چهره ادبیات را نزدیک تر بیاوریم و از نمای نزدیک تر و دقیق تر به راز و رمزش بنگریم بی شک این ادبیات است که ما را نزدیک تر و دقیق تر می نگرد و ما را مسخره می کند که این حرف ها چیست :
خلعت پیری ما از یاقوت های مذاب نیست؟
منزل پیری ما در آلودگی می گذرد
انسان هنوز در چاه طبیعت مانده است
خواب بودیم
نه خنده های مان تر شد
نه به گریه های مان شراب مالیدند
او ولی اصرار داشت:
این ادبیات دارد طوری نوشته و طرح می شود که انگار می داند ادبیات چیست؟
راستی این ادبیات شکل ویران شده چیست؟
ادبیات فارسی دارد خودش را به چیزی جز خودش هدایت می کند .
چیز هایی که انگار اصلا وابسته به این زبان نیستند و دارند از خارج به این زبان می نگرند.گویا این زبان امکان آن را ندارد که گوهرش را به ما نشان بدهد
اما من هم کم نیاوردم و ادامه دادم که:
ریشه های مان آنقدر کوتاه اند که به آب ها نمی رسند/این آواز ها در هوای آزاد هم شکوفه نمی دهند /پیش از آن که لگد کوب شویم باید خش خش مان را بشنوند/نه آن ها آسمانی نیستند که ما استشمام کنیم/آن ها گودال هایی هستند که وارونه شده اند.
او گفت:
بی گمان ما از زبان فارسی گذشته ایم و این یعنی هیچ اتفاق اندیشگی قرار نیست که رخ بدهد و ضابطه این دانش به زبان فارسی ربطی ندارد این زبان فقط دارد جعلش می کند.
این ادبیات نا آرام و نا آشناست این است که هراس اور و بیگانه می نماید.
اما تاکید کرد که این چند عبارت را بیاورم:
۱): متن را باید آغاز خوانش دانست و مولف کشفی زیان آور است
۲): این شیفتگی در برابر آواها ریشه در کلام محوری نوشتار زبان فارسی دارد
۳): نوشتار زبان فارسی قادر به کاربرد فاصله و تمایز نیست. این نوشتار برای کسی که غایب نیست نوشته می شود.این نوشتار "نشانه ِ نشانه"نیست بلکه سعی دارد که با منشی پیوستی ،جانشینِ جانشین شود. این نوشتار جانشین کلام گفتار نیست بلکه جانشین خودِ چیز هاست.
۴): سویه معنایی زبان فارسی از سویه نمایندگی و بیانگری برتری ندارد.
فقط من تقاصا کردم که:
مرگ تو در حیات توست/منتظر باش آواز تو را پسندیده اند/در خانه دارند زنان تازه می پزند
#مراد_قلی_پور
#شکل_ویران_شده_این_ادبیات
#داده_های_خارج_از_زبان_فارسی
@amirnormohamadi1976
علوم وفنون ادبی
#مبانی
#سپید
خروج از کلیشه با پا و تیپا
این قسمت: ترکیب اضافی و تتابع
#بخش_دوم:
گاهی در مباحث گفته میشود که زبان فلان اثر، امروزی نیست. همین یک حرف ساده، صدای بسیاری را در میآورد که چرا عدهای نورسیده و یک کتاب خوانده، این بازی را با تاریخ 2500 ساله غنی ما می کنند. مگر نمیدانید گذشته ما چه بوده است؟ فاین تذهبون؟
در این باره برای اینکه خیال نوستالوژیستی خودمان را راحت کنیم همین جا با استعانت از خدای متعال عرض میکنم اصلا چیزی به نام #ادبیات_امروز نداریم، هر چیزی که امروز، امروزی ست، به قول #جواد_خیابانی، فردا متعلق به دیروز خواهد شد. کل بحث پرهیز از ترکیبهای اضافی و تتابع در این است که تکنیکهای آشنایی زدایی مستعمل را به کار نبریم. آرایههای آشناییزدایی، پس از اینکه مستعمل میشوند اگر کارکرد خود را از دست ندهند بخشی از زبان خودکار خواهند شد و اگر هم وارد زبان خودکار نشوند به دلیل کثرت استعمال، #خاصیت_حس_آمیزی نخواهند داشت.
همین جا یک نکته جالب بگویم: زبان شناسان می گویند جز استثناها (مثلا ننه و دده و دادا و بابا و ازین دست) هیچ گونه رابطه دال و مدولول بین شکل، نگارش و تلفظ نامها وجود ندارد. مثلا هیچ گونه رابطه علت و معلولی وجود ندارد که بفهمیم چرا فارسها به انگور، میگویند انگور، عربها می گویند عنب و ترکها به آن اوزوم می گویند. نه صدای تلفط انگور، نه شکل نوشتن انگور شبیه انگوری که می خوریم، نیست. اما آیا میتوانیم بگوییم که بینشان رابطه دال و مدول وجود ندارد؟
با عرض پوزش از زبانشناسان، بی آنکه تخصصی در این حوزه داشته باشم باید بگویم که:
به جای اینکه بگوییم در گفتن و نوشتن انگور، رابطه ای بین #بیان، #نگارش و #شکل انگور وجود ندارد، باید بگوییم: ما #نمی_دانیم بین این سه، چه رابطهای وجود دارد. بینشان رابطه هست اما این رابطه محو شده است. راز این محوشدگی رابطه نیز در همین استعاره و کنایهها و دیگر آرایهها و تکنیکهای آشنایی زدایی ست که یا تبدیل به عادت زبانی شده اند و یا در فرایند نوسازی زبان شفاهی، ارتباط علت و معمولی اش، قطع یا فراموش شده است.
این فقط یک مثال برای ساده سازی مفهوم بود. منظورم این است که تکنیکهای آشنایی زدایی به همین سادگی، با پیدا کردن بسامد، بی خاصیت میشوند.
تغییر تکنیک از ترکیب سازی به تصویرسازی، یعنی خروج از این آرایههای بیخاصیت شده که حتی گاهی تهوعآور میشوند.
همانطور که میدانید گام اول در بیان، این است که دمدستی ترین واژه ها وترکیبها و تکنیکها را به کار بگیریم. عادتهای آرایه ای همیشه و بی اختیار جزو اولین استخدامهای هر شاعری است. اما شاعر با رد اولین واژه هایی که به ذهنش می رسد، می تواند استخدامهای بهتر وبکرتری را برای همان مفهوم و مضمون جایگزین کند. تصویرسازی به جای استفاده از ترکیب،،یکی از این راههاست.
البته باز هم اینها قانون و ابدی نیست. ممکن است کمتر از یکسال همه این شیوه های تصویرسازی و شعریت بخشیدن به حس واندیشه، تبدیل به کلیشه شود و ممکن است ماندگاری بیشتری داشته باشد. خلاصه اینکه پرهیز از ترکیب و تتابع، یکی از راههای نوسازی تکنیکی و تصویرسازی شعر و خروج از کلیشه ها است. اما این ، همه مساله نیست.
اصل این است که شاعر مجبور است با تکیه بر دانش فنی و پیوست ادبی خود از کلیشه های رایج ماقبل و عصر خود خارج شود.
چه با پا،
چه با تیپا
به قول نظامی:
به که سخن دیر پسند آوری
تا سخن از دست بلند آوری
هر چه در این پرده نشانت دهند
گر نپسندی به از آنت دهند.
#علی_گل_گلاب
#مبانی_سپید
علوم وفنون ادبی
@amirnormohamadi1976
#سپید
خروج از کلیشه با پا و تیپا
این قسمت: ترکیب اضافی و تتابع
#بخش_دوم:
گاهی در مباحث گفته میشود که زبان فلان اثر، امروزی نیست. همین یک حرف ساده، صدای بسیاری را در میآورد که چرا عدهای نورسیده و یک کتاب خوانده، این بازی را با تاریخ 2500 ساله غنی ما می کنند. مگر نمیدانید گذشته ما چه بوده است؟ فاین تذهبون؟
در این باره برای اینکه خیال نوستالوژیستی خودمان را راحت کنیم همین جا با استعانت از خدای متعال عرض میکنم اصلا چیزی به نام #ادبیات_امروز نداریم، هر چیزی که امروز، امروزی ست، به قول #جواد_خیابانی، فردا متعلق به دیروز خواهد شد. کل بحث پرهیز از ترکیبهای اضافی و تتابع در این است که تکنیکهای آشنایی زدایی مستعمل را به کار نبریم. آرایههای آشناییزدایی، پس از اینکه مستعمل میشوند اگر کارکرد خود را از دست ندهند بخشی از زبان خودکار خواهند شد و اگر هم وارد زبان خودکار نشوند به دلیل کثرت استعمال، #خاصیت_حس_آمیزی نخواهند داشت.
همین جا یک نکته جالب بگویم: زبان شناسان می گویند جز استثناها (مثلا ننه و دده و دادا و بابا و ازین دست) هیچ گونه رابطه دال و مدولول بین شکل، نگارش و تلفظ نامها وجود ندارد. مثلا هیچ گونه رابطه علت و معلولی وجود ندارد که بفهمیم چرا فارسها به انگور، میگویند انگور، عربها می گویند عنب و ترکها به آن اوزوم می گویند. نه صدای تلفط انگور، نه شکل نوشتن انگور شبیه انگوری که می خوریم، نیست. اما آیا میتوانیم بگوییم که بینشان رابطه دال و مدول وجود ندارد؟
با عرض پوزش از زبانشناسان، بی آنکه تخصصی در این حوزه داشته باشم باید بگویم که:
به جای اینکه بگوییم در گفتن و نوشتن انگور، رابطه ای بین #بیان، #نگارش و #شکل انگور وجود ندارد، باید بگوییم: ما #نمی_دانیم بین این سه، چه رابطهای وجود دارد. بینشان رابطه هست اما این رابطه محو شده است. راز این محوشدگی رابطه نیز در همین استعاره و کنایهها و دیگر آرایهها و تکنیکهای آشنایی زدایی ست که یا تبدیل به عادت زبانی شده اند و یا در فرایند نوسازی زبان شفاهی، ارتباط علت و معمولی اش، قطع یا فراموش شده است.
این فقط یک مثال برای ساده سازی مفهوم بود. منظورم این است که تکنیکهای آشنایی زدایی به همین سادگی، با پیدا کردن بسامد، بی خاصیت میشوند.
تغییر تکنیک از ترکیب سازی به تصویرسازی، یعنی خروج از این آرایههای بیخاصیت شده که حتی گاهی تهوعآور میشوند.
همانطور که میدانید گام اول در بیان، این است که دمدستی ترین واژه ها وترکیبها و تکنیکها را به کار بگیریم. عادتهای آرایه ای همیشه و بی اختیار جزو اولین استخدامهای هر شاعری است. اما شاعر با رد اولین واژه هایی که به ذهنش می رسد، می تواند استخدامهای بهتر وبکرتری را برای همان مفهوم و مضمون جایگزین کند. تصویرسازی به جای استفاده از ترکیب،،یکی از این راههاست.
البته باز هم اینها قانون و ابدی نیست. ممکن است کمتر از یکسال همه این شیوه های تصویرسازی و شعریت بخشیدن به حس واندیشه، تبدیل به کلیشه شود و ممکن است ماندگاری بیشتری داشته باشد. خلاصه اینکه پرهیز از ترکیب و تتابع، یکی از راههای نوسازی تکنیکی و تصویرسازی شعر و خروج از کلیشه ها است. اما این ، همه مساله نیست.
اصل این است که شاعر مجبور است با تکیه بر دانش فنی و پیوست ادبی خود از کلیشه های رایج ماقبل و عصر خود خارج شود.
چه با پا،
چه با تیپا
به قول نظامی:
به که سخن دیر پسند آوری
تا سخن از دست بلند آوری
هر چه در این پرده نشانت دهند
گر نپسندی به از آنت دهند.
#علی_گل_گلاب
#مبانی_سپید
علوم وفنون ادبی
@amirnormohamadi1976
#مبانی
#سپید
خروج از کلیشه با پا و تیپا
این قسمت: ترکیب اضافی و تتابع
#بخش_دوم:
گاهی در مباحث گفته میشود که زبان فلان اثر، امروزی نیست. همین یک حرف ساده، صدای بسیاری را در میآورد که چرا عدهای نورسیده و یک کتاب خوانده، این بازی را با تاریخ 2500 ساله غنی ما می کنند. مگر نمیدانید گذشته ما چه بوده است؟ فاین تذهبون؟
در این باره برای اینکه خیال نوستالوژیستی خودمان را راحت کنیم همین جا با استعانت از خدای متعال عرض میکنم اصلا چیزی به نام #ادبیات_امروز نداریم، هر چیزی که امروز، امروزی ست، به قول #جواد_خیابانی، فردا متعلق به دیروز خواهد شد. کل بحث پرهیز از ترکیبهای اضافی و تتابع در این است که تکنیکهای آشنایی زدایی مستعمل را به کار نبریم. آرایههای آشناییزدایی، پس از اینکه مستعمل میشوند اگر کارکرد خود را از دست ندهند بخشی از زبان خودکار خواهند شد و اگر هم وارد زبان خودکار نشوند به دلیل کثرت استعمال، #خاصیت_حس_آمیزی نخواهند داشت.
همین جا یک نکته جالب بگویم: زبان شناسان می گویند جز استثناها (مثلا ننه و دده و دادا و بابا و ازین دست) هیچ گونه رابطه دال و مدولول بین شکل، نگارش و تلفظ نامها وجود ندارد. مثلا هیچ گونه رابطه علت و معلولی وجود ندارد که بفهمیم چرا فارسها به انگور، میگویند انگور، عربها می گویند عنب و ترکها به آن اوزوم می گویند. نه صدای تلفط انگور، نه شکل نوشتن انگور شبیه انگوری که می خوریم، نیست. اما آیا میتوانیم بگوییم که بینشان رابطه دال و مدول وجود ندارد؟
با عرض پوزش از زبانشناسان، بی آنکه تخصصی در این حوزه داشته باشم باید بگویم که:
به جای اینکه بگوییم در گفتن و نوشتن انگور، رابطه ای بین #بیان، #نگارش و #شکل انگور وجود ندارد، باید بگوییم: ما #نمی_دانیم بین این سه، چه رابطهای وجود دارد. بینشان رابطه هست اما این رابطه محو شده است. راز این محوشدگی رابطه نیز در همین استعاره و کنایهها و دیگر آرایهها و تکنیکهای آشنایی زدایی ست که یا تبدیل به عادت زبانی شده اند و یا در فرایند نوسازی زبان شفاهی، ارتباط علت و معمولی اش، قطع یا فراموش شده است.
این فقط یک مثال برای ساده سازی مفهوم بود. منظورم این است که تکنیکهای آشنایی زدایی به همین سادگی، با پیدا کردن بسامد، بی خاصیت میشوند.
تغییر تکنیک از ترکیب سازی به تصویرسازی، یعنی خروج از این آرایههای بیخاصیت شده که حتی گاهی تهوعآور میشوند.
همانطور که میدانید گام اول در بیان، این است که دمدستی ترین واژه ها وترکیبها و تکنیکها را به کار بگیریم. عادتهای آرایه ای همیشه و بی اختیار جزو اولین استخدامهای هر شاعری است. اما شاعر با رد اولین واژه هایی که به ذهنش می رسد، می تواند استخدامهای بهتر وبکرتری را برای همان مفهوم و مضمون جایگزین کند. تصویرسازی به جای استفاده از ترکیب،،یکی از این راههاست.
البته باز هم اینها قانون و ابدی نیست. ممکن است کمتر از یکسال همه این شیوه های تصویرسازی و شعریت بخشیدن به حس واندیشه، تبدیل به کلیشه شود و ممکن است ماندگاری بیشتری داشته باشد. خلاصه اینکه پرهیز از ترکیب و تتابع، یکی از راههای نوسازی تکنیکی و تصویرسازی شعر و خروج از کلیشه ها است. اما این ، همه مساله نیست.
اصل این است که شاعر مجبور است با تکیه بر دانش فنی و پیوست ادبی خود از کلیشه های رایج ماقبل و عصر خود خارج شود.
چه با پا،
چه با تیپا
به قول نظامی:
به که سخن دیر پسند آوری
تا سخن از دست بلند آوری
هر چه در این پرده نشانت دهند
گر نپسندی به از آنت دهند.
#علی_گل_گلاب
#مبانی_سپید
علوم وفنون ادبی
@amirnormohamadi1976
#سپید
خروج از کلیشه با پا و تیپا
این قسمت: ترکیب اضافی و تتابع
#بخش_دوم:
گاهی در مباحث گفته میشود که زبان فلان اثر، امروزی نیست. همین یک حرف ساده، صدای بسیاری را در میآورد که چرا عدهای نورسیده و یک کتاب خوانده، این بازی را با تاریخ 2500 ساله غنی ما می کنند. مگر نمیدانید گذشته ما چه بوده است؟ فاین تذهبون؟
در این باره برای اینکه خیال نوستالوژیستی خودمان را راحت کنیم همین جا با استعانت از خدای متعال عرض میکنم اصلا چیزی به نام #ادبیات_امروز نداریم، هر چیزی که امروز، امروزی ست، به قول #جواد_خیابانی، فردا متعلق به دیروز خواهد شد. کل بحث پرهیز از ترکیبهای اضافی و تتابع در این است که تکنیکهای آشنایی زدایی مستعمل را به کار نبریم. آرایههای آشناییزدایی، پس از اینکه مستعمل میشوند اگر کارکرد خود را از دست ندهند بخشی از زبان خودکار خواهند شد و اگر هم وارد زبان خودکار نشوند به دلیل کثرت استعمال، #خاصیت_حس_آمیزی نخواهند داشت.
همین جا یک نکته جالب بگویم: زبان شناسان می گویند جز استثناها (مثلا ننه و دده و دادا و بابا و ازین دست) هیچ گونه رابطه دال و مدولول بین شکل، نگارش و تلفظ نامها وجود ندارد. مثلا هیچ گونه رابطه علت و معلولی وجود ندارد که بفهمیم چرا فارسها به انگور، میگویند انگور، عربها می گویند عنب و ترکها به آن اوزوم می گویند. نه صدای تلفط انگور، نه شکل نوشتن انگور شبیه انگوری که می خوریم، نیست. اما آیا میتوانیم بگوییم که بینشان رابطه دال و مدول وجود ندارد؟
با عرض پوزش از زبانشناسان، بی آنکه تخصصی در این حوزه داشته باشم باید بگویم که:
به جای اینکه بگوییم در گفتن و نوشتن انگور، رابطه ای بین #بیان، #نگارش و #شکل انگور وجود ندارد، باید بگوییم: ما #نمی_دانیم بین این سه، چه رابطهای وجود دارد. بینشان رابطه هست اما این رابطه محو شده است. راز این محوشدگی رابطه نیز در همین استعاره و کنایهها و دیگر آرایهها و تکنیکهای آشنایی زدایی ست که یا تبدیل به عادت زبانی شده اند و یا در فرایند نوسازی زبان شفاهی، ارتباط علت و معمولی اش، قطع یا فراموش شده است.
این فقط یک مثال برای ساده سازی مفهوم بود. منظورم این است که تکنیکهای آشنایی زدایی به همین سادگی، با پیدا کردن بسامد، بی خاصیت میشوند.
تغییر تکنیک از ترکیب سازی به تصویرسازی، یعنی خروج از این آرایههای بیخاصیت شده که حتی گاهی تهوعآور میشوند.
همانطور که میدانید گام اول در بیان، این است که دمدستی ترین واژه ها وترکیبها و تکنیکها را به کار بگیریم. عادتهای آرایه ای همیشه و بی اختیار جزو اولین استخدامهای هر شاعری است. اما شاعر با رد اولین واژه هایی که به ذهنش می رسد، می تواند استخدامهای بهتر وبکرتری را برای همان مفهوم و مضمون جایگزین کند. تصویرسازی به جای استفاده از ترکیب،،یکی از این راههاست.
البته باز هم اینها قانون و ابدی نیست. ممکن است کمتر از یکسال همه این شیوه های تصویرسازی و شعریت بخشیدن به حس واندیشه، تبدیل به کلیشه شود و ممکن است ماندگاری بیشتری داشته باشد. خلاصه اینکه پرهیز از ترکیب و تتابع، یکی از راههای نوسازی تکنیکی و تصویرسازی شعر و خروج از کلیشه ها است. اما این ، همه مساله نیست.
اصل این است که شاعر مجبور است با تکیه بر دانش فنی و پیوست ادبی خود از کلیشه های رایج ماقبل و عصر خود خارج شود.
چه با پا،
چه با تیپا
به قول نظامی:
به که سخن دیر پسند آوری
تا سخن از دست بلند آوری
هر چه در این پرده نشانت دهند
گر نپسندی به از آنت دهند.
#علی_گل_گلاب
#مبانی_سپید
علوم وفنون ادبی
@amirnormohamadi1976