علوم وفنون ادبی
2.04K subscribers
6.36K photos
2.83K videos
2.84K files
25.5K links
شعر شناسی و علم ادبیات
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی

معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
Download Telegram
امروزه، مفهوم تاویل هم که می تواانست راه جدید باز کند به مشکلات ودغدغه‌های شاعر و مخاطب اضافه شده است. شاعر می‌خواهد سخن تازه بگوید و مخاطب دنبال فهم و لذت بردن از چیزی ست که به او به نام شعر قالب میشود

⭕️ چه باید کرد؟
در چنین وضعیتی، که "سبک زندگی" خاص خودمان را داریم ، مواد اولیه ما برای ساخت یک شعر چیست؟

یک- تعدادی واژه

دو- تعدادی جمله

سه- مضمون

چهار- دستور زبان

پنج- طغیان علیه قطعیت
(ساختارشکنی و سرپیچی از قواعد)

به قول بهزاد زرین پور: تابلوهای شما تازگی را از راه می‌گیرند/ این راههایی که شما می روید، پیشترها کهنه کرده‌اند تا می‌توانید برای بیراهه بیاورید.

شش- معماری فضایی شعر

هفت- لحن و موسیقی متناسب (بسیاری این "لحن متناسب با روایت" را با موسیقی شعر اشتباه می‌گیرند.
چرا که موسیقی قاعده مند است ولی لحن وابسته به روایت است.
هر نوع روایتی باید لحن مخصوص خودش را داشته باشد.
مثال لحن در روایت را صادق صوبک در داستاهایش خیلی زیبا اجرا کرده است. دیالوگهای شخصیتهایش هر کدام لحن خاص خودشونو دارند و کل داستانهایش نیز یک روایت خاص)

هشت- یک زبان از بین هزاران زبان موجود در جهان که بلدیم به آن سخن بگوییم و بنویسیم.مثلا زبان فارسی

شکل‌گرایان که معتقدن شعر اصلا دنبال انتقال معنا نیست، با این مواد اولیه چیزی می سازند که من سر در نمی‌آورم. در طول تاریخ هم این کار زیاد انجام شده. مثالهایش را بالا زدم.
بدترین نوعش داداییسم بود.
بریده های روزنامه را میچسباندند به هم وشعر می نامیدندش.

اما با همه اینها معتقدم شعر مثل هر بیان دیگر دو وجه دارد؛
یک- معناو محتوا.
دو- شکل و نحوه بیان

اینکه این شکل بیان چگونه باید باشد تا تازگی داشته باشد در طول تاریخ بر اساس آرایه ها اینکار انجام شده است.

یکی از این ارایه‌ها "انحراف از نرم" یا "خلاف آمد عادت" است که این روزها میتوانیم به هم ریختن قواعد دستوری، بازیهای زبانی را در ردیف آرایه‌های شکلی ودر زیر مجموعه همین قرار دهیم.

همه اینها برای تازگی بیان به کار می‌رود. حال اگر این تلاش برای ساخت فضای زیست ومعماری شعر با تکیه بر بازیهای زبانی خروج از قواعد دستوری باید در چارچوب همین مواد اولیه ای که نام بردم باید باشد.
یک اتوبان عریض را تصور کنید که می توانید براحتی ویراژ دهید و لایی بکشید اما از گارد ریل نمی توانید خارج شوید. به گارد ریل که بزنید دقیقا از وسط باقالی‌ها سرداورده‌اید.
این گارد ریلها همان چارچوب زبانی ست که بلدیم با آن بنویسیم و حرف بزنیم.
در داخل این اتوبان هم نمی‌توانید با سرعت 120 کیلومتر درساعت بدون مکث عقب عقب حرکت کنید یا بزنید از دنده پنج به دنده یک. این منطق ریاضیاتی نیز همان دستور زبان است. البته اینها حکم ازلی ندارند بلکه قراردادی هستند که به ما به ارث رسیده اند و ما هم مواد اولیه و تنها مهارتمان هم همین است. یعنی این اتوبان و این خودرو پنج دنده.

البته زبان هم زایاست و هم قابل تولید. حتی ممکن است عده‌ای دور هم جمع شوند و زبان جدیدی را اختراع کنند و واژه‌های جدیدی هم بسازند. مثلا در مکزیک یک زبان قدیمی وجود دارد که فقط دو نفر آن زبان را بلدند ویکی از بدبختیهای بشر این است که این دو نفر با هم قهر هستند و به هیچ وجه حاضر نیستند با هم حرف بزنند و کافی ست که یکی شان بمیرد. زبان هم خواهد مرد.
حالا دو نفر هم یک زبان اختراع کنند و با هم حرف بزنند و آموزش بدهند هم امکان پذیر است.
ولی این فرق می‌کند با اینکه ما یک زبان حاضر آماده را داریم با قواعدش وتنها میتوانیم درچارچوب قراردادهای به رسمیت شناخته شده آن مانور بدهیم. تمام بازیهای زبانی قاعده گزیری و قاعده سازی هم در این چارچوب انجام می‌گیرد و لاغیر.

#علی_گل_گلاب
@amirnormohamadi1976
@amirnormohamadi1976
علوم وفنون ادبی
نورمحمدی
چند نکته در نگارش شعر سپید:
(سپید کوتاه)

1- رعایت ایجاز: تا جایی که امکان دارد، ایجاز و مختصر نویسی رعایت شود. نیاز نیست در شعر، همه چیز را بنویسیم، مثلا در عبارت:
لباس سیاه نمی پوشم
این جمله اگر می شد:
سیاه نمی پوشم، آیا معنا را می رساند؟

2- استفاده از استعاره و کنایه به جای ترکیب‌های وصفی و اضافی. زبان استعاری و کنایی البته نباید باعث پیچیدگی ظاهری شود. استعاره ها یا قراردادهای جاری در زبان ست یا در منطق خود شعر، شکل میگیرد.
به این جمله توجه کنید:
‌ا ایکس مثل بوفالو هر کس را که جلوش میاد شاخ میزنه
اگر بین چند نفر، یک کنایه به صورت قرارداد نانوشته جا بیفتد و آنها به یکی از دوستانشان به جای اینکه بگویند: "‌ایکس مثل بوفالو هر کس را که جلوش میاد شاخ میزنه"، می گویند: بوفالوی شاخدار.
اگر این استعاره جا بیفتد و خلاصه بشود می شود شاخ. آنوقت اگر یکی بگوید شاخ داره میاد. همه میفهمند. اینکار باعث می شود هم تصویر ساخته شود و هم ایجاز شکل بگیر و هم لایه‌های معنایی به وجود بیاید.

3- ارکان جمله را به هم نریزید. به هم ریختن ارکان جمله، ضرورت‌های نادری است که برای تاکید، تشخص یک کلمه و بارگذاری روی آن انجام می‌گیرد. از به هم ریختن ارکان، موسیقی و شعریت حاصل نمی‌شود.
گاه به دلیل به هم ریختن جمله، می بینید یک شعر فقط یک جمله است، اما آنقدر قید در قید شده که مسیر اصلی گم شده است.



#علی_گل_گلاب
#نگارش_شعر_سپید
#ایجاز
#استعاره

علوم وفنون ادبی
@amirnormohamadi1976
نورمحمدی
@amirnormohamadi1976
#شعر_گفتار و #شعریت


به گمانم بخش عمده‌ای از دل نوشته های انبوه، محصول جریانی به نام شعر گفتار است که قرار بود شعر را به زبان مردم نزدیک کند اما به جای اینکار، مسیر ابتذال شعری را رواج داد.
شعرهایی که به ظاهر شعرند اما متنهای ساده‌ و سانتی‌مانتالی اند که از شعریت، فقط حس‌آمیزی و ملموس بودن را دارند.
ریشه های شکل گیری این جریان را باید در عصر مشروطه جست وجو کرد. انقلابیون به مردم در برابر حکومت نیاز داشتند و تلاش میکردند برای اینکه به سرعت مفاهیم انقلابی را ترویج دهند و مردم را به سمت خود بکشانند از زبان کوچه و بازار در شعر بهره بگیرند. ابتدا شعرهای عامیانه رایج شد که کم کم با تغییر فضای انقلابی و در فضای پس از شکست انقلاب که البته نتایج نیمه و نصفه ای هم داشت، زندگی روزمره، به شعر آن روز وارد شد.
هرچند رفعت ومیرزاده، قربانی انقلاب شدندو فرصت نکردند آنچه را که می خواستند پی بگیرند اما نیما در فضای پس از انقلاب، با درک نیازهای عصر خود فرزند زمان خویشتن شد و تلاش کرد سبک زندگی را همچنان که خود گفته بود در شعر جاری کند.
این حرکت بعدها با فراگیر شدن رسانه های جمعی نظیر روزنامه های کثیر الانتشار، که محصولات یکبار مصرف را تولید و عرضه میکردند وارد فاز دیگری شد که تفکر شعر گفتار محصول این عصر تولید محصولات یکبار مصرف و سریع الهضم است.
در شعر گفتار عقیده بر نزدیک ساختن زبان شعر به زبان گفتار است، اما دقیقا مشکل همین جاست: بهره گرفتن از زبان گفتاری مردم به جای کارکرد کشیدن از آنها در شعر.

به کارگیری لایه های معنایی و آرایه ها در این شیوه، جای خود را به شعری میدهد که از شعریت فقط، حس‌امیزی و ملموس بودن را داراست.

در حالی که این دو مولفه (حس آمیزی و ملموس بودن)، لازمه شعریت و اصل لاینفک شعر است، اما همه شعر نیست. این دو عنصر (#حس‌امیزی و #ملموس_بودن) اگر به دیگر عناصر و مولفه های شعریت آراسته نشوند،‌ تبدیل به کالاهای یک بار مصرف خواهند شد. به نظرم وجود همین نقص در جریان شعر گفتار، آن را به سمت #شعر_حمکت کشانده است. یعنی افزودن یک عنصر دیگر برای مانایی شعر.
شعر حکمت در پی این است با افزودن بعد #دربرگیری (تاریخی و جغرافیایی) با درگیر کردن فلسفه وجودی انسان و شعر، به شعر، مانایی ببخشد.
اینجا باز هم دو مولفه نادیده گرفته شده است: یک: آراستن زبان گفتار به آرایه ملموس. دو: پیراستن زبان از طنین و تفاخر.

#علی_گل_گلاب

علوم وفنون ادبی

@amirnormohamadi1976
#مبانی
# سپید

#خروج _از_ کلیشه _با_ پا _و_ تیپا

این قسمت: ترکیب اضافی و تتابع

#بخش_اول

گاهی دوستان شاعر می‌پرسند که چرا در نقد شعرها به‌ویژه سپید می گویید؛ استفاده از ترکیب اضافی و تتابع، باعث کهنگی زبان می‌شود این در حالی است که ادبیات غنی ما پر از ترکیب های اضافی ست؟

پیش از پاسخ به این پرسش، لازم است عرض کنم که ما با کسانی که مثل استاد ملک‌الشعرای بهار (محمد تقی بهار) در پی "ترویج معانی جدید در لباس قدیمند" و فکر می‌کنند از ماش و نخود و هلی کوپتر و قرض ضد تهوع و غیره در این بحور و عروض و زحافات، هر چه بریزی، امکان پذیر است کار نداریم.
اصلا در جهان به این گستردگی با این تنوع سلیقه، هر کس بدون اینکه مزاحم دیگری بشود می‌تواند "نون و ماست" خودش را بخورد. اصلا نخود نخود هر کی پی خانه خود. لکم دینکم و لی دینی.

واما وقتی می گوییم که از ترکیب و تتابع استفاده نکنید ، این نهی، یک قانون نیست، بلکه فقط و فقط یک راه از راه‌های خروج از کلیشه شدن ساختار و اجراست.

از وقتی که قید و محدودیت وزن و قافیه از شعر برداشته ‌شد شاعر از چارچوب ساخت تصویر، با فشرده سازی تشبیهات وتوصیفات، رها شد. او دیگر مجبور نیست به دلیل وزن و جا شدن همه کلماتش در یک تعداد هجای مساوی با وزن شبیه هم، چند کلمه پشت سر هم بچیند تا معنا و مفهوم را برساند.
خروج از این قید و بند این امکان را فراهم کرد که یک ترکیب را می توان فراوری کرد و به صورت تصویرسازی ، راحت‌تر نوشت. اگر یک روز یک ترکیب اضافی مثل #فریاد_سکوت، به دلیل بهره گیری از آرایه های آشنایی‌زدایی مثل پارادکس، ایهام و تضاد، صنعت به حساب می آمد، امروزه به دلیل بسامد و تکرار شیوه چیدمان، کلیشه شده است. گاهی بسامد استفاده از این تر کیبات، باعث می شود که به جای شعر با چیزی شبیه خطابه و بیانیه مواجه شویم.

یا شاعر برای بیان یک حس درونی، متفاخرانه حرف بزند، صدا در غبغب بیندازد و از
" #این_سکوت
که صدای تو را هم درآورده است...."

لحنی نامرتبط با حس و حال شعر بگیرد و تن صدایش بسیار بالاتر از این برود که در هر سکوتی دیده می شود.
می شود عزاداری و سوگواری تخته شیلنگی با آهنگ
#دیم_دارارام_دیم_دارام
خوب منو کاشتی رفتی
یه چن تا داشتی رفتی و الی آخر....

پس پرهیز از ترکیب اضافی، یعنی پرهیز از تکنیک های آشنایی زدایی مستعمل.


ارسالی از

#علی_گل_گلاب

#مبانی_سپید

علوم وفنون ادبی
@amirnormohamadi1976
#مبانی
#سپید

خروج از کلیشه با پا و تیپا

این قسمت: ترکیب اضافی و تتابع

#بخش_دوم:
گاهی در مباحث گفته می‌شود که زبان فلان اثر، امروزی نیست. همین یک حرف ساده، صدای بسیاری را در می‌آورد که چرا عده‌ای نورسیده و یک کتاب خوانده، این بازی را با تاریخ 2500 ساله غنی ما می کنند. مگر نمی‌دانید گذشته ما چه بوده است؟ فاین تذهبون؟
در این باره برای اینکه خیال نوستالوژیستی خودمان را راحت کنیم همین جا با استعانت از خدای متعال عرض می‌کنم اصلا چیزی به نام #ادبیات_امروز نداریم، هر چیزی که امروز، امروزی ست، به قول #جواد_خیابانی، فردا متعلق به دیروز خواهد شد. کل بحث پرهیز از ترکیب‌های اضافی و تتابع در این است که تکنیک‌های آشنایی زدایی مستعمل را به کار نبریم. آرایه‌های آشنایی‌زدایی‌، پس از اینکه مستعمل می‌شوند اگر کارکرد خود را از دست ندهند بخشی از زبان خودکار خواهند شد و اگر هم وارد زبان خودکار نشوند به دلیل کثرت استعمال، #خاصیت_حس_آمیزی نخواهند داشت.
همین جا یک نکته جالب بگویم: زبان شناسان می گویند جز استثناها (مثلا ننه و دده و دادا و بابا و ازین دست‌) هیچ گونه رابطه دال و مدولول بین شکل، نگارش و تلفظ نام‌ها وجود ندارد. مثلا هیچ گونه رابطه علت و معلولی وجود ندارد که بفهمیم چرا فارسها به انگور، می‌گویند انگور، عرب‌ها می گویند عنب و ترکها به آن اوزوم می گویند. نه صدای تلفط انگور، نه شکل نوشتن انگور شبیه انگوری که می خوریم، نیست. اما آیا می‌توانیم بگوییم که بین‌شان رابطه دال و مدول وجود ندارد؟
با عرض پوزش از زبان‌شناسان، بی آنکه تخصصی در این حوزه داشته باشم باید بگویم که:
به جای اینکه بگوییم در گفتن و نوشتن انگور، رابطه ای بین #بیان، #نگارش و #شکل انگور وجود ندارد، باید بگوییم: ما #نمی_دانیم بین این سه، چه رابطه‌ای وجود دارد. بین‌شان رابطه هست اما این رابطه محو شده است. راز این محوشدگی رابطه نیز در همین استعاره و کنایه‌ها و دیگر آرایه‌ها و تکنیک‌های آشنایی زدایی ست که یا تبدیل به عادت زبانی شده اند و یا در فرایند نوسازی زبان شفاهی، ارتباط علت و معمولی اش، قطع یا فراموش شده است.
این فقط یک مثال برای ساده سازی مفهوم بود. منظورم این است که تکنیک‌های آشنایی زدایی به همین سادگی، با پیدا کردن بسامد، بی خاصیت می‌شوند.
تغییر تکنیک از ترکیب سازی به تصویر‌سازی،‌ یعنی خروج از این آرایه‌‌های بی‌خاصیت شده که حتی گاهی تهو‌ع‌آور می‌شوند.

همان‌طور که می‌دانید گام اول در بیان، این است که ‌ دم‌دستی ترین واژه ها وترکیب‌ها و تکنیک‌ها را به کار بگیریم. عادت‌های آرایه ای همیشه و بی اختیار جزو اولین استخدام‌های هر شاعری است. اما شاعر با رد اولین واژه هایی که به ذهنش می رسد، می تواند استخدام‌های بهتر وبکرتری را برای همان مفهوم و مضمون جایگزین کند. تصویرسازی به جای استفاده از ترکیب،،یکی از این راههاست.
البته باز هم اینها قانون و ابدی نیست. ممکن است کمتر از یکسال همه این شیوه های تصویرسازی و شعریت بخشیدن به حس واندیشه، تبدیل به کلیشه شود و ممکن است ماندگاری بیشتری داشته باشد. خلاصه اینکه پرهیز از ترکیب و تتابع، یکی از راههای نوسازی تکنیکی و تصویرسازی شعر و خروج از کلیشه ها است. اما این ، همه مساله نیست.
اصل این است که شاعر مجبور است با تکیه بر دانش فنی و پیوست ادبی خود از کلیشه های رایج ماقبل و عصر خود خارج شود.
چه با پا،
چه با تیپا


به قول نظامی:
به که سخن دیر پسند آوری
تا سخن از دست بلند آوری

هر چه در این پرده نشانت دهند
گر نپسندی به از آنت دهند.


#علی_گل_گلاب
#مبانی_سپید

علوم وفنون ادبی
@amirnormohamadi1976


در 120 سالگی نیمای یوش


من مخالفم که بگوییم نیما پدر شعر نوی ایران است. اولا واقعا نبود. نیما شعر آزاد از وزن و قافیه را اختراع نکرد. یک جریان شعر در جهان شکل گرفته بود، ادبیات ترک را طی کرده بود و در ایران پیش از نیما با این شیوه شعر گفتن، بحث بود و تجربه های عملی نیز اتفاق افتاده بود که روز به روز بر طرفدارانش افزوده می شد. نیما به درستی فرزند زمان خود شد و همراه این نوخواهی، گام های جدی برداشت.
اما مهمتر از این، پدر شعر نو نامیدن نیما، به بزرگ بودن او چیزی اضافه نمی کند. او بزرگ بود به این دلیل که فلسفه کارش را درک کرده بود نارواها را تحمل کرد اما از اعتقادش عقب ننشست تا ردپایش برای همیشه در تاریخ ادبیات بماند.
نیما ماندگار است اما اگر نسبت پدر شعر نو به او بدهیم، سه دردسر همچنان که هست، ما را رها نخواهد کرد:
دردسر اول،
مریدان دو آتشه ی بی سواد در جامعه کاریزماطلب اند که به همین مقام پدری او قانع نمیشوند. اینها او را تا خدا بالا می برند.

دردسر دوم:
نخبه کشها و نخبه ستیزهای تنگ نظرند. حسودان بدبختی که که چه نارواها به او نبستند و چه تحقیرها و توهین ها به او نکردند. از همان زمان تا امروز و بعدها به خاطر همین پدر نامیدن او، بلایی بر سر شعر نیمایی می آوزند که حضرت عیسی هم با همه مصلوب شدنش این تهمتها و توهین را ندید و نشنید.


دردسر سوم:
این از همه بدتر است. از زمانی که نیما پدر یکی از قالبهای شعر نام گرفت، معضلی به نام متوهمهای خودپدرپندار نیز به منصه ظهور رسید. اینها همین که به گوششان خورد و میخورد که نیما پدر شعر نو است، یا فلانی پدر فلان چیز دیگر، برای پدر شدن، تب میکنند. اینها بدون اینکه دلیل آسان بودن معمای حل شده را بفهمند، دوجداره، توهم می زنند که این معما از همان اول آسان بوده و دیر رسیده اند. به فکر اختراع می افتند که پدر چیزی بشوند اما بیشترشان حتی نمی توانند یک من جو را بین دو خر به نسبت مساوی تقسیم کنند.
شب می نشینند یا می خوابند و صبح، یک قالب هضم نشده را روانه فضای مجازی می کنند. این فضای مجازی هم که دورش بگردم فضای چشمهای بسته و دهانهای باز است. همین است که این روزها، گاله گاله، دی اکسید کربن در فضای ادبیات متصاعد می شود.

برای رهایی ازین معضل ها، بیاییم او را پدر شعر نو ننامیم. او نیز این قالب را اگر نمی شکست، دیگران داشتند آن را می شکستند نیما به خاطر این شکستن قالب، نیما نشد. او روح زمان و زمین و زندگی را در شعرهایش دمید. عمل به این خلاف آمد عادت و عادت به بیان زندگی در شعر، نیما را ماندگار کرد.
حتی اگر نیما خود را بانی این راه و این شیوه نامیده باشد، بیاییم او را از این پدر بودن برهانیم که نیما به این عنوان، دیگر نیاز ندارد.

روحش شاد و راهش پرفروغ

#علی_گل_گلاب

#نیمایوشیج
#مریدان
#نخبه_کشها
#متوهمان_دوجداره

علوم وفنون ادبی

@amirnormohamadi1976
#مبانی
# سپید

#خروج _از_ کلیشه _با_ پا _و_ تیپا

این قسمت: ترکیب اضافی و تتابع

#بخش_اول

گاهی دوستان شاعر می‌پرسند که چرا در نقد شعرها به‌ویژه سپید می گویید؛ استفاده از ترکیب اضافی و تتابع، باعث کهنگی زبان می‌شود این در حالی است که ادبیات غنی ما پر از ترکیب های اضافی ست؟

پیش از پاسخ به این پرسش، لازم است عرض کنم که ما با کسانی که مثل استاد ملک‌الشعرای بهار (محمد تقی بهار) در پی "ترویج معانی جدید در لباس قدیمند" و فکر می‌کنند از ماش و نخود و هلی کوپتر و قرض ضد تهوع و غیره در این بحور و عروض و زحافات، هر چه بریزی، امکان پذیر است کار نداریم.
اصلا در جهان به این گستردگی با این تنوع سلیقه، هر کس بدون اینکه مزاحم دیگری بشود می‌تواند "نون و ماست" خودش را بخورد. اصلا نخود نخود هر کی پی خانه خود. لکم دینکم و لی دینی.

واما وقتی می گوییم که از ترکیب و تتابع استفاده نکنید ، این نهی، یک قانون نیست، بلکه فقط و فقط یک راه از راه‌های خروج از کلیشه شدن ساختار و اجراست.

از وقتی که قید و محدودیت وزن و قافیه از شعر برداشته ‌شد شاعر از چارچوب ساخت تصویر، با فشرده سازی تشبیهات وتوصیفات، رها شد. او دیگر مجبور نیست به دلیل وزن و جا شدن همه کلماتش در یک تعداد هجای مساوی با وزن شبیه هم، چند کلمه پشت سر هم بچیند تا معنا و مفهوم را برساند.
خروج از این قید و بند این امکان را فراهم کرد که یک ترکیب را می توان فراوری کرد و به صورت تصویرسازی ، راحت‌تر نوشت. اگر یک روز یک ترکیب اضافی مثل #فریاد_سکوت، به دلیل بهره گیری از آرایه های آشنایی‌زدایی مثل پارادکس، ایهام و تضاد، صنعت به حساب می آمد، امروزه به دلیل بسامد و تکرار شیوه چیدمان، کلیشه شده است. گاهی بسامد استفاده از این تر کیبات، باعث می شود که به جای شعر با چیزی شبیه خطابه و بیانیه مواجه شویم.

یا شاعر برای بیان یک حس درونی، متفاخرانه حرف بزند، صدا در غبغب بیندازد و از
" #این_سکوت
که صدای تو را هم درآورده است...."

لحنی نامرتبط با حس و حال شعر بگیرد و تن صدایش بسیار بالاتر از این برود که در هر سکوتی دیده می شود.
می شود عزاداری و سوگواری تخته شیلنگی با آهنگ
#دیم_دارارام_دیم_دارام
خوب منو کاشتی رفتی
یه چن تا داشتی رفتی و الی آخر....

پس پرهیز از ترکیب اضافی، یعنی پرهیز از تکنیک های آشنایی زدایی مستعمل.


ارسالی از

#علی_گل_گلاب

#مبانی_سپید

علوم وفنون ادبی
@amirnormohamadi1976
#مبانی
#سپید

خروج از کلیشه با پا و تیپا

این قسمت: ترکیب اضافی و تتابع

#بخش_دوم:
گاهی در مباحث گفته می‌شود که زبان فلان اثر، امروزی نیست. همین یک حرف ساده، صدای بسیاری را در می‌آورد که چرا عده‌ای نورسیده و یک کتاب خوانده، این بازی را با تاریخ 2500 ساله غنی ما می کنند. مگر نمی‌دانید گذشته ما چه بوده است؟ فاین تذهبون؟
در این باره برای اینکه خیال نوستالوژیستی خودمان را راحت کنیم همین جا با استعانت از خدای متعال عرض می‌کنم اصلا چیزی به نام #ادبیات_امروز نداریم، هر چیزی که امروز، امروزی ست، به قول #جواد_خیابانی، فردا متعلق به دیروز خواهد شد. کل بحث پرهیز از ترکیب‌های اضافی و تتابع در این است که تکنیک‌های آشنایی زدایی مستعمل را به کار نبریم. آرایه‌های آشنایی‌زدایی‌، پس از اینکه مستعمل می‌شوند اگر کارکرد خود را از دست ندهند بخشی از زبان خودکار خواهند شد و اگر هم وارد زبان خودکار نشوند به دلیل کثرت استعمال، #خاصیت_حس_آمیزی نخواهند داشت.
همین جا یک نکته جالب بگویم: زبان شناسان می گویند جز استثناها (مثلا ننه و دده و دادا و بابا و ازین دست‌) هیچ گونه رابطه دال و مدولول بین شکل، نگارش و تلفظ نام‌ها وجود ندارد. مثلا هیچ گونه رابطه علت و معلولی وجود ندارد که بفهمیم چرا فارسها به انگور، می‌گویند انگور، عرب‌ها می گویند عنب و ترکها به آن اوزوم می گویند. نه صدای تلفط انگور، نه شکل نوشتن انگور شبیه انگوری که می خوریم، نیست. اما آیا می‌توانیم بگوییم که بین‌شان رابطه دال و مدول وجود ندارد؟
با عرض پوزش از زبان‌شناسان، بی آنکه تخصصی در این حوزه داشته باشم باید بگویم که:
به جای اینکه بگوییم در گفتن و نوشتن انگور، رابطه ای بین #بیان، #نگارش و #شکل انگور وجود ندارد، باید بگوییم: ما #نمی_دانیم بین این سه، چه رابطه‌ای وجود دارد. بین‌شان رابطه هست اما این رابطه محو شده است. راز این محوشدگی رابطه نیز در همین استعاره و کنایه‌ها و دیگر آرایه‌ها و تکنیک‌های آشنایی زدایی ست که یا تبدیل به عادت زبانی شده اند و یا در فرایند نوسازی زبان شفاهی، ارتباط علت و معمولی اش، قطع یا فراموش شده است.
این فقط یک مثال برای ساده سازی مفهوم بود. منظورم این است که تکنیک‌های آشنایی زدایی به همین سادگی، با پیدا کردن بسامد، بی خاصیت می‌شوند.
تغییر تکنیک از ترکیب سازی به تصویر‌سازی،‌ یعنی خروج از این آرایه‌‌های بی‌خاصیت شده که حتی گاهی تهو‌ع‌آور می‌شوند.

همان‌طور که می‌دانید گام اول در بیان، این است که ‌ دم‌دستی ترین واژه ها وترکیب‌ها و تکنیک‌ها را به کار بگیریم. عادت‌های آرایه ای همیشه و بی اختیار جزو اولین استخدام‌های هر شاعری است. اما شاعر با رد اولین واژه هایی که به ذهنش می رسد، می تواند استخدام‌های بهتر وبکرتری را برای همان مفهوم و مضمون جایگزین کند. تصویرسازی به جای استفاده از ترکیب،،یکی از این راههاست.
البته باز هم اینها قانون و ابدی نیست. ممکن است کمتر از یکسال همه این شیوه های تصویرسازی و شعریت بخشیدن به حس واندیشه، تبدیل به کلیشه شود و ممکن است ماندگاری بیشتری داشته باشد. خلاصه اینکه پرهیز از ترکیب و تتابع، یکی از راههای نوسازی تکنیکی و تصویرسازی شعر و خروج از کلیشه ها است. اما این ، همه مساله نیست.
اصل این است که شاعر مجبور است با تکیه بر دانش فنی و پیوست ادبی خود از کلیشه های رایج ماقبل و عصر خود خارج شود.
چه با پا،
چه با تیپا


به قول نظامی:
به که سخن دیر پسند آوری
تا سخن از دست بلند آوری

هر چه در این پرده نشانت دهند
گر نپسندی به از آنت دهند.


#علی_گل_گلاب
#مبانی_سپید

علوم وفنون ادبی
@amirnormohamadi1976


در 120 سالگی نیمای یوش


من مخالفم که بگوییم نیما پدر شعر نوی ایران است. اولا واقعا نبود. نیما شعر آزاد از وزن و قافیه را اختراع نکرد. یک جریان شعر در جهان شکل گرفته بود، ادبیات ترک را طی کرده بود و در ایران پیش از نیما با این شیوه شعر گفتن، بحث بود و تجربه های عملی نیز اتفاق افتاده بود که روز به روز بر طرفدارانش افزوده می شد. نیما به درستی فرزند زمان خود شد و همراه این نوخواهی، گام های جدی برداشت.
اما مهمتر از این، پدر شعر نو نامیدن نیما، به بزرگ بودن او چیزی اضافه نمی کند. او بزرگ بود به این دلیل که فلسفه کارش را درک کرده بود نارواها را تحمل کرد اما از اعتقادش عقب ننشست تا ردپایش برای همیشه در تاریخ ادبیات بماند.
نیما ماندگار است اما اگر نسبت پدر شعر نو به او بدهیم، سه دردسر همچنان که هست، ما را رها نخواهد کرد:
دردسر اول،
مریدان دو آتشه ی بی سواد در جامعه کاریزماطلب اند که به همین مقام پدری او قانع نمیشوند. اینها او را تا خدا بالا می برند.

دردسر دوم:
نخبه کشها و نخبه ستیزهای تنگ نظرند. حسودان بدبختی که که چه نارواها به او نبستند و چه تحقیرها و توهین ها به او نکردند. از همان زمان تا امروز و بعدها به خاطر همین پدر نامیدن او، بلایی بر سر شعر نیمایی می آوزند که حضرت عیسی هم با همه مصلوب شدنش این تهمتها و توهین را ندید و نشنید.


دردسر سوم:
این از همه بدتر است. از زمانی که نیما پدر یکی از قالبهای شعر نام گرفت، معضلی به نام متوهمهای خودپدرپندار نیز به منصه ظهور رسید. اینها همین که به گوششان خورد و میخورد که نیما پدر شعر نو است، یا فلانی پدر فلان چیز دیگر، برای پدر شدن، تب میکنند. اینها بدون اینکه دلیل آسان بودن معمای حل شده را بفهمند، دوجداره، توهم می زنند که این معما از همان اول آسان بوده و دیر رسیده اند. به فکر اختراع می افتند که پدر چیزی بشوند اما بیشترشان حتی نمی توانند یک من جو را بین دو خر به نسبت مساوی تقسیم کنند.
شب می نشینند یا می خوابند و صبح، یک قالب هضم نشده را روانه فضای مجازی می کنند. این فضای مجازی هم که دورش بگردم فضای چشمهای بسته و دهانهای باز است. همین است که این روزها، گاله گاله، دی اکسید کربن در فضای ادبیات متصاعد می شود.

برای رهایی ازین معضل ها، بیاییم او را پدر شعر نو ننامیم. او نیز این قالب را اگر نمی شکست، دیگران داشتند آن را می شکستند نیما به خاطر این شکستن قالب، نیما نشد. او روح زمان و زمین و زندگی را در شعرهایش دمید. عمل به این خلاف آمد عادت و عادت به بیان زندگی در شعر، نیما را ماندگار کرد.
حتی اگر نیما خود را بانی این راه و این شیوه نامیده باشد، بیاییم او را از این پدر بودن برهانیم که نیما به این عنوان، دیگر نیاز ندارد.

روحش شاد و راهش پرفروغ

#علی_گل_گلاب

#نیمایوشیج
#مریدان
#نخبه_کشها
#متوهمان_دوجداره

علوم وفنون ادبی

@amirnormohamadi1976
#مبانی
# سپید

#خروج _از_ کلیشه _با_ پا _و_ تیپا

این قسمت: ترکیب اضافی و تتابع

#بخش_اول

گاهی دوستان شاعر می‌پرسند که چرا در نقد شعرها به‌ویژه سپید می گویید؛ استفاده از ترکیب اضافی و تتابع، باعث کهنگی زبان می‌شود این در حالی است که ادبیات غنی ما پر از ترکیب های اضافی ست؟

پیش از پاسخ به این پرسش، لازم است عرض کنم که ما با کسانی که مثل استاد ملک‌الشعرای بهار (محمد تقی بهار) در پی "ترویج معانی جدید در لباس قدیمند" و فکر می‌کنند از ماش و نخود و هلی کوپتر و قرض ضد تهوع و غیره در این بحور و عروض و زحافات، هر چه بریزی، امکان پذیر است کار نداریم.
اصلا در جهان به این گستردگی با این تنوع سلیقه، هر کس بدون اینکه مزاحم دیگری بشود می‌تواند "نون و ماست" خودش را بخورد. اصلا نخود نخود هر کی پی خانه خود. لکم دینکم و لی دینی.

واما وقتی می گوییم که از ترکیب و تتابع استفاده نکنید ، این نهی، یک قانون نیست، بلکه فقط و فقط یک راه از راه‌های خروج از کلیشه شدن ساختار و اجراست.

از وقتی که قید و محدودیت وزن و قافیه از شعر برداشته ‌شد شاعر از چارچوب ساخت تصویر، با فشرده سازی تشبیهات وتوصیفات، رها شد. او دیگر مجبور نیست به دلیل وزن و جا شدن همه کلماتش در یک تعداد هجای مساوی با وزن شبیه هم، چند کلمه پشت سر هم بچیند تا معنا و مفهوم را برساند.
خروج از این قید و بند این امکان را فراهم کرد که یک ترکیب را می توان فراوری کرد و به صورت تصویرسازی ، راحت‌تر نوشت. اگر یک روز یک ترکیب اضافی مثل #فریاد_سکوت، به دلیل بهره گیری از آرایه های آشنایی‌زدایی مثل پارادکس، ایهام و تضاد، صنعت به حساب می آمد، امروزه به دلیل بسامد و تکرار شیوه چیدمان، کلیشه شده است. گاهی بسامد استفاده از این تر کیبات، باعث می شود که به جای شعر با چیزی شبیه خطابه و بیانیه مواجه شویم.

یا شاعر برای بیان یک حس درونی، متفاخرانه حرف بزند، صدا در غبغب بیندازد و از
" #این_سکوت
که صدای تو را هم درآورده است...."

لحنی نامرتبط با حس و حال شعر بگیرد و تن صدایش بسیار بالاتر از این برود که در هر سکوتی دیده می شود.
می شود عزاداری و سوگواری تخته شیلنگی با آهنگ
#دیم_دارارام_دیم_دارام
خوب منو کاشتی رفتی
یه چن تا داشتی رفتی و الی آخر....

پس پرهیز از ترکیب اضافی، یعنی پرهیز از تکنیک های آشنایی زدایی مستعمل.


ارسالی از

#علی_گل_گلاب

#مبانی_سپید

علوم وفنون ادبی
@amirnormohamadi1976
#مبانی
#سپید

خروج از کلیشه با پا و تیپا

این قسمت: ترکیب اضافی و تتابع

#بخش_دوم:
گاهی در مباحث گفته می‌شود که زبان فلان اثر، امروزی نیست. همین یک حرف ساده، صدای بسیاری را در می‌آورد که چرا عده‌ای نورسیده و یک کتاب خوانده، این بازی را با تاریخ 2500 ساله غنی ما می کنند. مگر نمی‌دانید گذشته ما چه بوده است؟ فاین تذهبون؟
در این باره برای اینکه خیال نوستالوژیستی خودمان را راحت کنیم همین جا با استعانت از خدای متعال عرض می‌کنم اصلا چیزی به نام #ادبیات_امروز نداریم، هر چیزی که امروز، امروزی ست، به قول #جواد_خیابانی، فردا متعلق به دیروز خواهد شد. کل بحث پرهیز از ترکیب‌های اضافی و تتابع در این است که تکنیک‌های آشنایی زدایی مستعمل را به کار نبریم. آرایه‌های آشنایی‌زدایی‌، پس از اینکه مستعمل می‌شوند اگر کارکرد خود را از دست ندهند بخشی از زبان خودکار خواهند شد و اگر هم وارد زبان خودکار نشوند به دلیل کثرت استعمال، #خاصیت_حس_آمیزی نخواهند داشت.
همین جا یک نکته جالب بگویم: زبان شناسان می گویند جز استثناها (مثلا ننه و دده و دادا و بابا و ازین دست‌) هیچ گونه رابطه دال و مدولول بین شکل، نگارش و تلفظ نام‌ها وجود ندارد. مثلا هیچ گونه رابطه علت و معلولی وجود ندارد که بفهمیم چرا فارسها به انگور، می‌گویند انگور، عرب‌ها می گویند عنب و ترکها به آن اوزوم می گویند. نه صدای تلفط انگور، نه شکل نوشتن انگور شبیه انگوری که می خوریم، نیست. اما آیا می‌توانیم بگوییم که بین‌شان رابطه دال و مدول وجود ندارد؟
با عرض پوزش از زبان‌شناسان، بی آنکه تخصصی در این حوزه داشته باشم باید بگویم که:
به جای اینکه بگوییم در گفتن و نوشتن انگور، رابطه ای بین #بیان، #نگارش و #شکل انگور وجود ندارد، باید بگوییم: ما #نمی_دانیم بین این سه، چه رابطه‌ای وجود دارد. بین‌شان رابطه هست اما این رابطه محو شده است. راز این محوشدگی رابطه نیز در همین استعاره و کنایه‌ها و دیگر آرایه‌ها و تکنیک‌های آشنایی زدایی ست که یا تبدیل به عادت زبانی شده اند و یا در فرایند نوسازی زبان شفاهی، ارتباط علت و معمولی اش، قطع یا فراموش شده است.
این فقط یک مثال برای ساده سازی مفهوم بود. منظورم این است که تکنیک‌های آشنایی زدایی به همین سادگی، با پیدا کردن بسامد، بی خاصیت می‌شوند.
تغییر تکنیک از ترکیب سازی به تصویر‌سازی،‌ یعنی خروج از این آرایه‌‌های بی‌خاصیت شده که حتی گاهی تهو‌ع‌آور می‌شوند.

همان‌طور که می‌دانید گام اول در بیان، این است که ‌ دم‌دستی ترین واژه ها وترکیب‌ها و تکنیک‌ها را به کار بگیریم. عادت‌های آرایه ای همیشه و بی اختیار جزو اولین استخدام‌های هر شاعری است. اما شاعر با رد اولین واژه هایی که به ذهنش می رسد، می تواند استخدام‌های بهتر وبکرتری را برای همان مفهوم و مضمون جایگزین کند. تصویرسازی به جای استفاده از ترکیب،،یکی از این راههاست.
البته باز هم اینها قانون و ابدی نیست. ممکن است کمتر از یکسال همه این شیوه های تصویرسازی و شعریت بخشیدن به حس واندیشه، تبدیل به کلیشه شود و ممکن است ماندگاری بیشتری داشته باشد. خلاصه اینکه پرهیز از ترکیب و تتابع، یکی از راههای نوسازی تکنیکی و تصویرسازی شعر و خروج از کلیشه ها است. اما این ، همه مساله نیست.
اصل این است که شاعر مجبور است با تکیه بر دانش فنی و پیوست ادبی خود از کلیشه های رایج ماقبل و عصر خود خارج شود.
چه با پا،
چه با تیپا


به قول نظامی:
به که سخن دیر پسند آوری
تا سخن از دست بلند آوری

هر چه در این پرده نشانت دهند
گر نپسندی به از آنت دهند.


#علی_گل_گلاب
#مبانی_سپید

علوم وفنون ادبی
@amirnormohamadi1976