زبان_فارسی همان طوری كه از نام آن پیداست منسوب به استان فارس است. در زمان #اشكانیان زبانی كه رسمیت داشت #زبان_پهلوی بود. پهلوی منسوب به پهله است. #پهله نام شمال شرقی ایران كنونی از مرو تا سمنان كنونی بوده است. اما این نام رفتهرفته به غرب ایران، از ری تا قم و اصفهان و همدان و قزوین و ابهر و زنجان و بخشهایی از آذربایجان اطلاق شد و بخشی از منطقهای كه قبلا پهله نامیده میشد، خراسان نام گرفت. خراسان در لغت به معنی شرق است، یعنی محلی كه خورشید از آنجا طلوع میكند. رفتهرفته دایره اطلاق نام خراسان وسعت یافت و هرات را نیز دربر گرفت.
با سقوط #اشكانیان و روی كار آمدن ساسانیان كه از پارس بودند، زبان آنان كه پارسیگ نامیده میشد، زبان رسمی ایران شد و زبان پهلوی كه امروز آن را پارتی هم مینامند رفتهرفته جای خود را به زبان پارسیگ داد اما در عین حال عناصری از آن وارد #پارسیگ شد. پایتخت ساسانیان ابتدا شهر #استخر نزدیك #تخت_جمشید بود كه مسقطالرأس آنها بود؛ اما ساسانیان در قرن چهارم میلادی پایتخت را از #اصطخر به جندی شاپور در خوزستان منتقل كردند و پس از مدتی نیز آن را از #جندی_شاپور به مداین یا #تیسفون انتقال دادند. زبان پارسیگ نیز همراه با پادشاهان ساسانی و درباریان و دیوانیان و سپاهیان از فارس به مداین منتقل شد
درطول ۴۲۵ سال حكومت #ساسانیان این زبان آنان نیز به تدریج تحول پیدا كرد؛ به طوری كه در اواخر حكومت آنان شكل گفتاری #پارسیگ یا زبان متداول مردم با آنچه در كتابها و اسناد نوشته میشد تفاوت پیدا كرد. این تفاوت اساسا در پایتخت بسیار محسوس بود. در آن دوره به پایتخت «دَر» گفته میشد كه به معنی همان چیزی است كه برای ورود و خروج از آن استفاده میشود و امروز در كلمه «دربار» باقی مانده است. به زبان مردم پایتخت نیز دری گفته میشد، یعنی زبان پایتخت، همانطور كه امروز به زبان مردم تهران، لهجه تهرانی گفته میشود.
در دوره #ساسانی اقوام مهاجم آسیای مركزی كوشش میكردند برای یافتن چراگاه و مناطق خوشآب و علف به درون ایران بیایند. ساسانیان برای جلوگیری از هجوم آنان پادگانهای مستحكمی در خراسان ایجاد كرده بودند و مرتبا از تیسفون به آنجا سرباز میفرستادند. رفت و آمد دائم سربازان و كارمندان دولتی و پادشاهان و شاهزادگان به خراسان موجب شد كه به تدریج زبان مردم پایتخت یعنی زبان دری به خراسان منتقل شود و جایگزین زبان #پهلوی یا #پارتی گردد.
در متون عربی نیز «الفارسیه الدریه» گفته میشد. #ابن_مقفع در قرن دوم هجری میگوید بهترین شكل فارسی دری آن گونهای از آن است كه در مدائن و در بلخ است
https://t.me/amirnormohamadi1976
با سقوط #اشكانیان و روی كار آمدن ساسانیان كه از پارس بودند، زبان آنان كه پارسیگ نامیده میشد، زبان رسمی ایران شد و زبان پهلوی كه امروز آن را پارتی هم مینامند رفتهرفته جای خود را به زبان پارسیگ داد اما در عین حال عناصری از آن وارد #پارسیگ شد. پایتخت ساسانیان ابتدا شهر #استخر نزدیك #تخت_جمشید بود كه مسقطالرأس آنها بود؛ اما ساسانیان در قرن چهارم میلادی پایتخت را از #اصطخر به جندی شاپور در خوزستان منتقل كردند و پس از مدتی نیز آن را از #جندی_شاپور به مداین یا #تیسفون انتقال دادند. زبان پارسیگ نیز همراه با پادشاهان ساسانی و درباریان و دیوانیان و سپاهیان از فارس به مداین منتقل شد
درطول ۴۲۵ سال حكومت #ساسانیان این زبان آنان نیز به تدریج تحول پیدا كرد؛ به طوری كه در اواخر حكومت آنان شكل گفتاری #پارسیگ یا زبان متداول مردم با آنچه در كتابها و اسناد نوشته میشد تفاوت پیدا كرد. این تفاوت اساسا در پایتخت بسیار محسوس بود. در آن دوره به پایتخت «دَر» گفته میشد كه به معنی همان چیزی است كه برای ورود و خروج از آن استفاده میشود و امروز در كلمه «دربار» باقی مانده است. به زبان مردم پایتخت نیز دری گفته میشد، یعنی زبان پایتخت، همانطور كه امروز به زبان مردم تهران، لهجه تهرانی گفته میشود.
در دوره #ساسانی اقوام مهاجم آسیای مركزی كوشش میكردند برای یافتن چراگاه و مناطق خوشآب و علف به درون ایران بیایند. ساسانیان برای جلوگیری از هجوم آنان پادگانهای مستحكمی در خراسان ایجاد كرده بودند و مرتبا از تیسفون به آنجا سرباز میفرستادند. رفت و آمد دائم سربازان و كارمندان دولتی و پادشاهان و شاهزادگان به خراسان موجب شد كه به تدریج زبان مردم پایتخت یعنی زبان دری به خراسان منتقل شود و جایگزین زبان #پهلوی یا #پارتی گردد.
در متون عربی نیز «الفارسیه الدریه» گفته میشد. #ابن_مقفع در قرن دوم هجری میگوید بهترین شكل فارسی دری آن گونهای از آن است كه در مدائن و در بلخ است
https://t.me/amirnormohamadi1976
Telegram
علوم وفنون ادبی
شعر شناسی و علم ادبیات
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
این تنهاییِ باشکوه
مادربزرگم از قول پدربزرگم شعری برایمان میخواند که به ذائقهام خوش میآمد:
دلا خو کن به تنهایی که از تنها بلا خیزد
سعادت آن کسی دارد که از تنها بپرهیزد
🔸زمانی بود که تصورم از تنهایی خلاصه میشد به اینکه در جمع نباشی یا در خانه بمانی. آن زمانها تنهاییِ عمیقتر را نمیفهیدم، شاید هم میفهمیدم ولی نمیدانستم به این هم برچسب تنهایی میزنند. زمانی دیگر تنهایی را صرفاً بد میدانستم و از آن فاصله میگرفتم. و زمانی هم از آن وحشت داشتم. نمیدانم ممکن است بعدها چه نظری دربارهاش داشته باشم، ولی نگاه الان و اینجایم به تنهایی چندان هم بد نیست: تنهایی آنقدرها هم وحشتآور و ویرانگر نیست. وقتی به دلِ این وحشت نفوذ میکنی، چیزهایی میبینی که تا پیش از این نمیدیدی. خودت را با خودت رودررو میکند: چه مصافِ ... .
جای آن صفت چه میگذاریم؟ دلهرهآوری یا آرامشبخشی؟ غمانگیزی یا خوشحالکنندهای؟ مشمئزکنندهای یا دلنشینی؟
🔸جواب این سؤال اگر بیشتر نزدیک به قسم اول باشد، نشان میدهد از مواجه شدن با خودمان چندان لذت نمیبریم. انگار از چیزی فرار میکنیم. از رویاروییِ تمام و کمال با خودمان گریزانیم. از چه چیزِ درونمان فرار میکنیم؟
🔸من اینگونه میبینم که خلأیی درونمان هست که به همین راحتی پر نمیشود. شاید هم هیچوقت قرار نیست پر شود. مواجهه با این خلأ آزارمان میدهد و برای دوری از آن دست به کارهای متعددی میزنیم، سر خودمان را شلوغ میکنیم، دوستهای مختلف برمیگزینیم، وارد رابطۀ عاطفی میشویم، و هزار و یک کارِ ریز و درشت و متنوعِ دیگر. اما باز این خلأ رهایمان نمیکند.
🔸تنها زمانی میتوانیم رنج تنهایی را کم کنیم که وارد معرکهاش شویم، بگذاریم بر سرمان خراب شود و ویرانمان کند، از وحشتی که به ما القا میکند نهراسیم، بگذاریم همۀ فنونی که در چنته دارد اجرا کند و ما هم تماشاگر این کارزار باشیم. در این صورت است که از شدت هولناکیاش کاسته میشود.
🔸بعد از اینکه شدت و عمق تنهایی کاسته میشود، ممکن است چیزهای دیگری بینیم و باورهایمان کمی تغییر کند: تنهایی آنقدرها هم که فکرش را میکردم بد نیست. تنهایی در این مرحله تمرکز و تسلطم را بر خودم و جهان پیرامونم بیشتر میکند. مثل سوختگاهی میماند که درونم را پر میکند. قویترم میکند و بستری برایم فراهم میآورد تا هرچه بیشتر در درونم سیر کنم و چیزهای تازه کشف کنم.
🔸اگر همین سیر را پی بگیرم، به خلوتی دست پیدا میکنم که حتی وقتی در میان مردم هم هستم آن خلوت به هم نمیخورد. هم در میانشان حضور دارم و هم از میانشان غایبم. شاید «وجودِ حاضرِ غایب»ی که سعدی شیراز میگوید نیز اینگونه معنا شود.
#زبان_درون
سجاد سرگلی
https://t.me/amirnormohamadi1976
مادربزرگم از قول پدربزرگم شعری برایمان میخواند که به ذائقهام خوش میآمد:
دلا خو کن به تنهایی که از تنها بلا خیزد
سعادت آن کسی دارد که از تنها بپرهیزد
🔸زمانی بود که تصورم از تنهایی خلاصه میشد به اینکه در جمع نباشی یا در خانه بمانی. آن زمانها تنهاییِ عمیقتر را نمیفهیدم، شاید هم میفهمیدم ولی نمیدانستم به این هم برچسب تنهایی میزنند. زمانی دیگر تنهایی را صرفاً بد میدانستم و از آن فاصله میگرفتم. و زمانی هم از آن وحشت داشتم. نمیدانم ممکن است بعدها چه نظری دربارهاش داشته باشم، ولی نگاه الان و اینجایم به تنهایی چندان هم بد نیست: تنهایی آنقدرها هم وحشتآور و ویرانگر نیست. وقتی به دلِ این وحشت نفوذ میکنی، چیزهایی میبینی که تا پیش از این نمیدیدی. خودت را با خودت رودررو میکند: چه مصافِ ... .
جای آن صفت چه میگذاریم؟ دلهرهآوری یا آرامشبخشی؟ غمانگیزی یا خوشحالکنندهای؟ مشمئزکنندهای یا دلنشینی؟
🔸جواب این سؤال اگر بیشتر نزدیک به قسم اول باشد، نشان میدهد از مواجه شدن با خودمان چندان لذت نمیبریم. انگار از چیزی فرار میکنیم. از رویاروییِ تمام و کمال با خودمان گریزانیم. از چه چیزِ درونمان فرار میکنیم؟
🔸من اینگونه میبینم که خلأیی درونمان هست که به همین راحتی پر نمیشود. شاید هم هیچوقت قرار نیست پر شود. مواجهه با این خلأ آزارمان میدهد و برای دوری از آن دست به کارهای متعددی میزنیم، سر خودمان را شلوغ میکنیم، دوستهای مختلف برمیگزینیم، وارد رابطۀ عاطفی میشویم، و هزار و یک کارِ ریز و درشت و متنوعِ دیگر. اما باز این خلأ رهایمان نمیکند.
🔸تنها زمانی میتوانیم رنج تنهایی را کم کنیم که وارد معرکهاش شویم، بگذاریم بر سرمان خراب شود و ویرانمان کند، از وحشتی که به ما القا میکند نهراسیم، بگذاریم همۀ فنونی که در چنته دارد اجرا کند و ما هم تماشاگر این کارزار باشیم. در این صورت است که از شدت هولناکیاش کاسته میشود.
🔸بعد از اینکه شدت و عمق تنهایی کاسته میشود، ممکن است چیزهای دیگری بینیم و باورهایمان کمی تغییر کند: تنهایی آنقدرها هم که فکرش را میکردم بد نیست. تنهایی در این مرحله تمرکز و تسلطم را بر خودم و جهان پیرامونم بیشتر میکند. مثل سوختگاهی میماند که درونم را پر میکند. قویترم میکند و بستری برایم فراهم میآورد تا هرچه بیشتر در درونم سیر کنم و چیزهای تازه کشف کنم.
🔸اگر همین سیر را پی بگیرم، به خلوتی دست پیدا میکنم که حتی وقتی در میان مردم هم هستم آن خلوت به هم نمیخورد. هم در میانشان حضور دارم و هم از میانشان غایبم. شاید «وجودِ حاضرِ غایب»ی که سعدی شیراز میگوید نیز اینگونه معنا شود.
#زبان_درون
سجاد سرگلی
https://t.me/amirnormohamadi1976
Telegram
علوم وفنون ادبی
شعر شناسی و علم ادبیات
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چرا #زبان_فارسی زبان ملّی ایران و متعلق به همه ایرانیان است؟
دکتر ژاله آموزگار
C᭄❁࿇༅══════┅─
https://t.me/amirnormohamadi1976
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
دکتر ژاله آموزگار
C᭄❁࿇༅══════┅─
https://t.me/amirnormohamadi1976
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
یکم اردیبهشتماه روز بزرگداشت سعدی
زبان سعدی
بسیاری از بزرگان ادب بر این عقیدهاند که #زبان_فارسی امروزه که شاید بیش از صد سال است روی به سادگی نهاده و گسترش یافته و خود را برای بیان مفاهیم دقیق علمی و ادبی و فلسفی امروز آماده کرده و میکند، زبانی است که پایههای آن بر اساس گفتۀ سعدی و زبان این گویندۀ بینظیر و روشهایی که وی در سخن گفتن مراعات کرده استوار است.
شادروان محمّدعلی فروغی در مقدمهای که بر گلستان تصحیحشدۀ خویش نگاشته چنین گوید:
«گاهی شنیده میشود که اهل ذوق اعجاب میکنند که سعدی هفتصد سال پیش به زبان امروزی ما سخن گفته است، ولی حق این است که سعدی هفتصد سال پیش به زبان امروزی ما سخن نگفته است، بلکه ما پس از هفتصد سال به زبانی که از سعدی آموختهایم سخن میگوییم، یعنی سعدی شیوۀ نثر فارسی را چنان دلنشین ساخته که زبان او زبان رایج فارسی شده است و ایکاش ایرانیان قدر این نعمت بدانند و در شیوۀ بیان دست از دامان شیخ برندارند که به فرمودۀ خود او "حد همین است سخندانی و زیبایی را" و من نویسندگان بزرگ سراغ دارم (ازجمله میرزا ابوالقاسم قائممقام) که اعتراف میکنند که در نویسندگی هرچه دارند از شیخ سعدی دارند.»
به گمان من این حقیقتی است روشن و آشکار که بر قلم توانای مرحوم فروغی جاری شده است. سعدی معلّم اوّل زبان فارسی است و فارسی امروزی ما به زبان سعدی بیش از زبان هر شاعر یا نثرنویس دیگری ماننده است و نیز بنده عقیده دارد که تا امروز هیچ فارسیزبانی اعم از شاعر یا نثرنویس وجود ندارد که مانند سعدی روح زبان فارسی را دریافته و به رموز و ریزهکاریهای آن تسلّط داشته باشد. به عبارت دیگر تاکنون هیچ فارسیزبانی این زبان دلپذیر و شیوا را به فصاحت و زیبایی سعدی تکلّم نکرده است و شاید بتوان حدس زد که از این پس نیز کمتر کسی پیدا خواهد شد که به اندازۀ شیخ اجل بدین زبان مسلّط باشد و این اندازه عبارات و استعارات و الفاظ و معانی زبان فارسی را مسخّر خویش بتواند ساخت.
برگرفته از: «زبان سعدی و پیوند آن با زندگی»، محمدجعفر محجوب، ایراننامه، سال سوم، صص ۵۸۷-۶۲۳.
https://t.me/amirnormohamadi1976
https://t.me/amirnormohamadi1976
زبان سعدی
بسیاری از بزرگان ادب بر این عقیدهاند که #زبان_فارسی امروزه که شاید بیش از صد سال است روی به سادگی نهاده و گسترش یافته و خود را برای بیان مفاهیم دقیق علمی و ادبی و فلسفی امروز آماده کرده و میکند، زبانی است که پایههای آن بر اساس گفتۀ سعدی و زبان این گویندۀ بینظیر و روشهایی که وی در سخن گفتن مراعات کرده استوار است.
شادروان محمّدعلی فروغی در مقدمهای که بر گلستان تصحیحشدۀ خویش نگاشته چنین گوید:
«گاهی شنیده میشود که اهل ذوق اعجاب میکنند که سعدی هفتصد سال پیش به زبان امروزی ما سخن گفته است، ولی حق این است که سعدی هفتصد سال پیش به زبان امروزی ما سخن نگفته است، بلکه ما پس از هفتصد سال به زبانی که از سعدی آموختهایم سخن میگوییم، یعنی سعدی شیوۀ نثر فارسی را چنان دلنشین ساخته که زبان او زبان رایج فارسی شده است و ایکاش ایرانیان قدر این نعمت بدانند و در شیوۀ بیان دست از دامان شیخ برندارند که به فرمودۀ خود او "حد همین است سخندانی و زیبایی را" و من نویسندگان بزرگ سراغ دارم (ازجمله میرزا ابوالقاسم قائممقام) که اعتراف میکنند که در نویسندگی هرچه دارند از شیخ سعدی دارند.»
به گمان من این حقیقتی است روشن و آشکار که بر قلم توانای مرحوم فروغی جاری شده است. سعدی معلّم اوّل زبان فارسی است و فارسی امروزی ما به زبان سعدی بیش از زبان هر شاعر یا نثرنویس دیگری ماننده است و نیز بنده عقیده دارد که تا امروز هیچ فارسیزبانی اعم از شاعر یا نثرنویس وجود ندارد که مانند سعدی روح زبان فارسی را دریافته و به رموز و ریزهکاریهای آن تسلّط داشته باشد. به عبارت دیگر تاکنون هیچ فارسیزبانی این زبان دلپذیر و شیوا را به فصاحت و زیبایی سعدی تکلّم نکرده است و شاید بتوان حدس زد که از این پس نیز کمتر کسی پیدا خواهد شد که به اندازۀ شیخ اجل بدین زبان مسلّط باشد و این اندازه عبارات و استعارات و الفاظ و معانی زبان فارسی را مسخّر خویش بتواند ساخت.
برگرفته از: «زبان سعدی و پیوند آن با زندگی»، محمدجعفر محجوب، ایراننامه، سال سوم، صص ۵۸۷-۶۲۳.
https://t.me/amirnormohamadi1976
https://t.me/amirnormohamadi1976
Telegram
علوم وفنون ادبی
شعر شناسی و علم ادبیات
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
📚 پیشنهادهایی برای خرید از نمایشگاه بین المللی کتاب تهران
✅ رضا بابایی، بهتر بنویسیم: درسنامهٔ درستنویسی، سادهنویسی و زیبانویسی، قم: ادیان.
✅ امید طبیبزاده، غلط ننویسیم (از چاپ اول تا ویراست دوم): بررسی نقدهای نگاشتهشده بر چاپ اول غلط ننویسیم و تأثیر آنها بر ویراست دوم کتاب، تهران: کتاب بهار.
✅ علی صلحجو و دیگران (زیر نظر شورای ویراستاران)، ویراستار: مقالات و گفتوگوهایی در عرصهٔ ویرایش، ج۱، تهران: کتاب بهار.
✅ علی صلحجو و دیگران (زیر نظر شورای ویراستاران)، ویراستار: مقالات و گفتوگوهایی در عرصهٔ ویرایش، ج۲، تهران: کتاب بهار.
✅ ابوالحسن نجفی، مبانی زبانشناسی و کاربرد آن در زبان فارسی، تهران: نیلوفر.
✅ سعید نفیسی، مقالات سعید نفیسی در زمینهٔ زبان و ادب فارسی، بهاهتمام محمدرسول دریاگشت، تهران: دکتر محمود افشار.
✅ لاریسا مک فارکر، هنر ویرایش: گفتوگو با رابرت گاتلیب، ترجمهٔ مژده دقیقی و احمد کساییپور، تهران: کارنامه.
#نمایشگاه_کتاب
#نگارش
#ویرایش
#درستنویسی
#زبان_فارسی
#زبانشناسی
https://t.me/amirnormohamadi1976
https://t.me/amirnormohamadi1976
✅ رضا بابایی، بهتر بنویسیم: درسنامهٔ درستنویسی، سادهنویسی و زیبانویسی، قم: ادیان.
✅ امید طبیبزاده، غلط ننویسیم (از چاپ اول تا ویراست دوم): بررسی نقدهای نگاشتهشده بر چاپ اول غلط ننویسیم و تأثیر آنها بر ویراست دوم کتاب، تهران: کتاب بهار.
✅ علی صلحجو و دیگران (زیر نظر شورای ویراستاران)، ویراستار: مقالات و گفتوگوهایی در عرصهٔ ویرایش، ج۱، تهران: کتاب بهار.
✅ علی صلحجو و دیگران (زیر نظر شورای ویراستاران)، ویراستار: مقالات و گفتوگوهایی در عرصهٔ ویرایش، ج۲، تهران: کتاب بهار.
✅ ابوالحسن نجفی، مبانی زبانشناسی و کاربرد آن در زبان فارسی، تهران: نیلوفر.
✅ سعید نفیسی، مقالات سعید نفیسی در زمینهٔ زبان و ادب فارسی، بهاهتمام محمدرسول دریاگشت، تهران: دکتر محمود افشار.
✅ لاریسا مک فارکر، هنر ویرایش: گفتوگو با رابرت گاتلیب، ترجمهٔ مژده دقیقی و احمد کساییپور، تهران: کارنامه.
#نمایشگاه_کتاب
#نگارش
#ویرایش
#درستنویسی
#زبان_فارسی
#زبانشناسی
https://t.me/amirnormohamadi1976
https://t.me/amirnormohamadi1976
🍁 زنِ مردصفت
✍🏻 یعقوب یسنا:
در فرهنگِ جامعهٔ مردسالار، انواع برچسبها، توهین، تحقیر و تمسخر بر زنان وارد میشود. بدیِ این برچسبها در این است که توهین، تحقیر و تمسخر به حساب نمیروند، بلکه بهعنوان امر فرهنگیِ جاافتاده پذیرفته شده و نهادینه میشوند. زنان نیز میپذیرند که زن همان چیزی است که فرهنگِ غالبِ مردسالار دربارهٔ آنها میگویند.
«زنِ مردصفت» یک اصطلاح فرهنگیِ جامعهٔ مردسالار است. این اصطلاح [...] در جامعهٔ مردسالار برای زن بهعنوان صفت مطرح میشود. موقعیکه مردان میخواهند به زنی امتیاز بدهند یا زنی را تحسین کنند میگویند فلانی زنِ مردواری است و زنِ مردصفت است.
به زنی که در جامعهٔ مردسالار چنین برچسبی زده میشود آن زن این را برچسب نمیداند؛ به این برچسب افتخار میکند و میبالد که او مردمانند یا مردصفت است. اینکه به این برچسب میبالد دلیلهای زیاد اجتماعی و فرهنگی دارد. برای اینکه در فرهنگِ جامعهٔ مردسالار هرچه که متعلق به زنان است بد، زشت، ناپسند و محقر دانسته میشود؛ برخلاف، هرچه که به مردان نسبت دارد عالی، خوب، پسندیده و باشکوه است. (با اندکی ویرایش به نقل از یسنا، ۱۴۰۰: ۲۲)
اگر به معنا و ژرفساخت معرفتیِ اصطلاح «زنِ مردصفت» دقت کنیم، متوجه میشویم که در این اصطلاح، توهین و تحقیر نهفته است و زنستیزانه است. در صورتیکه به جنبهٔ معرفتیِ این اصطلاح بیشتر توجه نکنیم، از ظاهر آن چندان متوجه نمیشویم که زنستیزانه باشد و برچسبی برای تحقیر زنان باشد. با توجه به جنبهٔ معرفتیِ این اصطلاح پی میبریم که در این اصطلاح زن بهصورت هستیشناسانه توهین و تحقیر شده است.
شاید پرسیده شود به اعتبار هستی و وجود زن چگونه در این اصطلاح توهین شده است؟ نخست این اصطلاح ارزش وجودی و هستیشناسانهٔ زن را زیر سؤال میبرد و نفی میکند. در این نفی، زن فاقد ارزش وجودی و اعتبار هستیشناسانه میشود. گویا زن هیچ صفت و ارزشی ندارد. اگر زنی ارزش و صفتی دارد، آن ارزش و صفت این است که برچسب اوصاف مردانه به آنها زده شود.
اگر فرهنگ مردسالار به زن صفت و اعتبار وجودی قایل باشد، چرا زن را به صفت و اعتبار خودِ زن نسبت نمیدهد؟ فرهنگ و زبان جامعهٔ مردسالار زن را از اعتبار و ارزش وجودی و هستیشناسانه تهی کرده؛ همهٔ اعتبار را به هستی و وجود مرد خلاصه میکند. (همان: ۲۳)
بنابراین معنای اصطلاح این است که زن اعتبار، صفت و ارزش ندارد؛ ضدارزش و ضداعتبار است. هرچه بیارزشی و بیاعتباری در وجود زن جمع است. پس زنی که نسبتاً از این بیاعتباریها دور میشود از خوی و کردار مردان تأثیر میپذیرد. زن با این تأثیرپذیری مردصفت میشود. (همان: ۲۴)
در صورتیکه بخواهیم در فرهنگ و زبان غیرجنسیتزده، غیر بدوی و مردسالارانه زندگی کنیم، باید در چگونگىِ کاربرد واژگان در زبان توجه کنیم تا تمرینی برای تحول در ساختار ذهنی بدوی تقابلی و مردسالارانهٔ ما شود. (همان: ۳۲)
📚 یسنا، یعقوب.
. زننامه: نقد گفتمان پدرسالار. کابل: انتشارات مقصودی.
#⃣ #زبان_و_جنسیت
https://t.me/amirnormohamadi1976
✍🏻 یعقوب یسنا:
در فرهنگِ جامعهٔ مردسالار، انواع برچسبها، توهین، تحقیر و تمسخر بر زنان وارد میشود. بدیِ این برچسبها در این است که توهین، تحقیر و تمسخر به حساب نمیروند، بلکه بهعنوان امر فرهنگیِ جاافتاده پذیرفته شده و نهادینه میشوند. زنان نیز میپذیرند که زن همان چیزی است که فرهنگِ غالبِ مردسالار دربارهٔ آنها میگویند.
«زنِ مردصفت» یک اصطلاح فرهنگیِ جامعهٔ مردسالار است. این اصطلاح [...] در جامعهٔ مردسالار برای زن بهعنوان صفت مطرح میشود. موقعیکه مردان میخواهند به زنی امتیاز بدهند یا زنی را تحسین کنند میگویند فلانی زنِ مردواری است و زنِ مردصفت است.
به زنی که در جامعهٔ مردسالار چنین برچسبی زده میشود آن زن این را برچسب نمیداند؛ به این برچسب افتخار میکند و میبالد که او مردمانند یا مردصفت است. اینکه به این برچسب میبالد دلیلهای زیاد اجتماعی و فرهنگی دارد. برای اینکه در فرهنگِ جامعهٔ مردسالار هرچه که متعلق به زنان است بد، زشت، ناپسند و محقر دانسته میشود؛ برخلاف، هرچه که به مردان نسبت دارد عالی، خوب، پسندیده و باشکوه است. (با اندکی ویرایش به نقل از یسنا، ۱۴۰۰: ۲۲)
اگر به معنا و ژرفساخت معرفتیِ اصطلاح «زنِ مردصفت» دقت کنیم، متوجه میشویم که در این اصطلاح، توهین و تحقیر نهفته است و زنستیزانه است. در صورتیکه به جنبهٔ معرفتیِ این اصطلاح بیشتر توجه نکنیم، از ظاهر آن چندان متوجه نمیشویم که زنستیزانه باشد و برچسبی برای تحقیر زنان باشد. با توجه به جنبهٔ معرفتیِ این اصطلاح پی میبریم که در این اصطلاح زن بهصورت هستیشناسانه توهین و تحقیر شده است.
شاید پرسیده شود به اعتبار هستی و وجود زن چگونه در این اصطلاح توهین شده است؟ نخست این اصطلاح ارزش وجودی و هستیشناسانهٔ زن را زیر سؤال میبرد و نفی میکند. در این نفی، زن فاقد ارزش وجودی و اعتبار هستیشناسانه میشود. گویا زن هیچ صفت و ارزشی ندارد. اگر زنی ارزش و صفتی دارد، آن ارزش و صفت این است که برچسب اوصاف مردانه به آنها زده شود.
اگر فرهنگ مردسالار به زن صفت و اعتبار وجودی قایل باشد، چرا زن را به صفت و اعتبار خودِ زن نسبت نمیدهد؟ فرهنگ و زبان جامعهٔ مردسالار زن را از اعتبار و ارزش وجودی و هستیشناسانه تهی کرده؛ همهٔ اعتبار را به هستی و وجود مرد خلاصه میکند. (همان: ۲۳)
بنابراین معنای اصطلاح این است که زن اعتبار، صفت و ارزش ندارد؛ ضدارزش و ضداعتبار است. هرچه بیارزشی و بیاعتباری در وجود زن جمع است. پس زنی که نسبتاً از این بیاعتباریها دور میشود از خوی و کردار مردان تأثیر میپذیرد. زن با این تأثیرپذیری مردصفت میشود. (همان: ۲۴)
در صورتیکه بخواهیم در فرهنگ و زبان غیرجنسیتزده، غیر بدوی و مردسالارانه زندگی کنیم، باید در چگونگىِ کاربرد واژگان در زبان توجه کنیم تا تمرینی برای تحول در ساختار ذهنی بدوی تقابلی و مردسالارانهٔ ما شود. (همان: ۳۲)
📚 یسنا، یعقوب.
. زننامه: نقد گفتمان پدرسالار. کابل: انتشارات مقصودی.
#⃣ #زبان_و_جنسیت
https://t.me/amirnormohamadi1976
نسبت نوازندگی با نویسندگی
در موسیقی، مفهومی داریم بهنامِ «موتیف». موتیف کوچکترین واحدِ دارای مفهوم است. «تِم» نیز مفهومی موسیقایی است که از چند موتیف ساخته میشود و بخشی از جمله را تشکیل میدهد.
چنانچه بخواهیم این سازهها را با سازههای زبان تطبیق بدهیم، شاید غلط نباشد اگر موتیف را معادل «کلمه» و تِم را معادل «عبارت» بدانیم؛ همچنانکه در زبان هم از ترکیبِ کلمهها عبارتها و از ترکیبِ عبارتها جملهها ساخته میشوند.
نوازندگان برای تمرینِ نواختن یا ساختنِ یک قطعه، سالها روشمندانه و نظاممندانه، جملههای خاص و قطعههای پیشین را میشنوند و بارها موتیفها و تِمهای آن را تحلیل و تمرین میکنند. این کار آنقدر تکرار میشود که اصطلاحاً ملکهٔ ذهن نوازنده میگردد و او در بداههنوازی و آهنگسازی، آن موتیف یا تم یا جمله یا آمیزهای بدیع از همهٔ آنها را ناخودآگاه به کار میگیرد.
اما حین بداههنوازی، نوازنده دیگر چندان ذهنش را مشغول انتخاب موتیفها و تمها و جملهها نمیکند، بلکه عناصری که سالها شنیده و نواخته است، عیناً یا بهطرزی نو، بر مغز و دست وی جاری میشوند. این پدیده موجب میشود بخش عمدهٔ فکر نوازنده به حفظ ضرب و ضربآهنگ و انسجام ساختاری قطعه اختصاص یابد.
چنین پدیدهای برای نویسندهٔ ورزیده نیز رخ میدهد. او سالها آنقدر متن خوانده است و جملات و عبارات و کلماتش را تحلیل و تمرین کرده است که موقع نوشتن، انتخاب آن عناصر دیگر توان و زمان چندانی از او نمیگیرد و میتواند با فکری آزادتر به پرداختِ هرچه آمودهتر و آزمودهتر نوشتهاش بپردازد.
اما آنچه گفتم بِدان معنا نیست که نویسنده یا نوازندهٔ ورزیده در انتخاب واژهها یا موتیفها دقت نمیکند؛ بلکه بدین معناست که بر اثر تمرین بسیار، واژهآگاهی یا موتیفآگاهیِ وی بهقدری رشد یافته است که پردازش زبانی یا موسیقایی برایش بهنسبتِ تازهکاران بسیار سریعتر و آسانتر است. البته نمیتوان ادعا کرد که آنچه کهنهکاران برمیگزینند لزوماً دقیقترین گزینه است و نمونهٔ بهتری از آن نیست.
در موسیقی، نوازنده و بهخصوص آهنگساز، انواع سبکها را بسیار گوش میدهد و مدتها بر سبک یا نوازندهٔ خاصی تمرکز میکند تا بتواند خصوصیات آن سبک یا آن شخص را دریابد، و آن گاه که بر آن اِشراف مییابد، میتواند شبیهسازی یا تقلیدش کند. اینگونه است که نوازنده آهنگی میسازد که رنگوبوی آهنگهای موتسارت را میدهد، حالآنکه موتسارت آن آهنگ را نساخته است.
در نوشتن هم نویسنده با مطالعهٔ متمرکز و فشردهٔ آثار یک سبک یا یک شخص، قادر است بر ویژگیهای بارزِ آن مسلط شود و متنی بنویسد که کاملاً شبیه نوشتهای معیّن است، اما آن نوشته از قلم نویسندگان آن سبک نتراویده است. این کار اگرچه ممکن است هیچگاه بهصورت مستقیم به کار نویسنده نیاید، اما توان نویسنده را در انعطافِ نثری افزایش میدهد و او را در بهکارگیری انواع سبکها توانا میسازد.
#زبان #موسیقی #نگارش
#نویسنده #نوازنده
معین پایدار، ۰۴ خرداد ۱۴۰۳
https://t.me/amirnormohamadi1976
در موسیقی، مفهومی داریم بهنامِ «موتیف». موتیف کوچکترین واحدِ دارای مفهوم است. «تِم» نیز مفهومی موسیقایی است که از چند موتیف ساخته میشود و بخشی از جمله را تشکیل میدهد.
چنانچه بخواهیم این سازهها را با سازههای زبان تطبیق بدهیم، شاید غلط نباشد اگر موتیف را معادل «کلمه» و تِم را معادل «عبارت» بدانیم؛ همچنانکه در زبان هم از ترکیبِ کلمهها عبارتها و از ترکیبِ عبارتها جملهها ساخته میشوند.
نوازندگان برای تمرینِ نواختن یا ساختنِ یک قطعه، سالها روشمندانه و نظاممندانه، جملههای خاص و قطعههای پیشین را میشنوند و بارها موتیفها و تِمهای آن را تحلیل و تمرین میکنند. این کار آنقدر تکرار میشود که اصطلاحاً ملکهٔ ذهن نوازنده میگردد و او در بداههنوازی و آهنگسازی، آن موتیف یا تم یا جمله یا آمیزهای بدیع از همهٔ آنها را ناخودآگاه به کار میگیرد.
اما حین بداههنوازی، نوازنده دیگر چندان ذهنش را مشغول انتخاب موتیفها و تمها و جملهها نمیکند، بلکه عناصری که سالها شنیده و نواخته است، عیناً یا بهطرزی نو، بر مغز و دست وی جاری میشوند. این پدیده موجب میشود بخش عمدهٔ فکر نوازنده به حفظ ضرب و ضربآهنگ و انسجام ساختاری قطعه اختصاص یابد.
چنین پدیدهای برای نویسندهٔ ورزیده نیز رخ میدهد. او سالها آنقدر متن خوانده است و جملات و عبارات و کلماتش را تحلیل و تمرین کرده است که موقع نوشتن، انتخاب آن عناصر دیگر توان و زمان چندانی از او نمیگیرد و میتواند با فکری آزادتر به پرداختِ هرچه آمودهتر و آزمودهتر نوشتهاش بپردازد.
اما آنچه گفتم بِدان معنا نیست که نویسنده یا نوازندهٔ ورزیده در انتخاب واژهها یا موتیفها دقت نمیکند؛ بلکه بدین معناست که بر اثر تمرین بسیار، واژهآگاهی یا موتیفآگاهیِ وی بهقدری رشد یافته است که پردازش زبانی یا موسیقایی برایش بهنسبتِ تازهکاران بسیار سریعتر و آسانتر است. البته نمیتوان ادعا کرد که آنچه کهنهکاران برمیگزینند لزوماً دقیقترین گزینه است و نمونهٔ بهتری از آن نیست.
در موسیقی، نوازنده و بهخصوص آهنگساز، انواع سبکها را بسیار گوش میدهد و مدتها بر سبک یا نوازندهٔ خاصی تمرکز میکند تا بتواند خصوصیات آن سبک یا آن شخص را دریابد، و آن گاه که بر آن اِشراف مییابد، میتواند شبیهسازی یا تقلیدش کند. اینگونه است که نوازنده آهنگی میسازد که رنگوبوی آهنگهای موتسارت را میدهد، حالآنکه موتسارت آن آهنگ را نساخته است.
در نوشتن هم نویسنده با مطالعهٔ متمرکز و فشردهٔ آثار یک سبک یا یک شخص، قادر است بر ویژگیهای بارزِ آن مسلط شود و متنی بنویسد که کاملاً شبیه نوشتهای معیّن است، اما آن نوشته از قلم نویسندگان آن سبک نتراویده است. این کار اگرچه ممکن است هیچگاه بهصورت مستقیم به کار نویسنده نیاید، اما توان نویسنده را در انعطافِ نثری افزایش میدهد و او را در بهکارگیری انواع سبکها توانا میسازد.
#زبان #موسیقی #نگارش
#نویسنده #نوازنده
معین پایدار، ۰۴ خرداد ۱۴۰۳
https://t.me/amirnormohamadi1976
Telegram
علوم وفنون ادبی
شعر شناسی و علم ادبیات
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
چرا یادگیری درستنوشتن برای همگان واجب است؟
اگر از شعارهای نخنما و تکراری بگذریم و قدری واقعبین و کاربردگرا شویم، میبینیم که برخلاف آنچه در نگاه اول به چشم میآید، دانش و هنر نوشتن و البته درست و زیبا و دقیق نوشتن، آنقدرها هم که گمان میکنیم کمکاربرد و دستِچندم نیست.
تقاضانامهای که خطاب به فلان اداره و بَهمان مدیر مینویسیم، قراردادنامهای که با کارفرما یا کارمندمان تنظیم میکنیم، پایاننامهای که در پایان تحصیلمان تألیف میکنیم، گزارشنامه و سفرنامهای که بهقصد ثبت وقایع و تجارب تحریر میکنیم، شکایتنامهای که برای دادگستری تنظیم میکنیم، یا اندکی خاصتر و هنریتر، داستان و نمایشنامه و فیلمنامهای که بهعنوان اثری هنری خلق میکنیم، هر یک نمونهای از انواع نوشتن است.
نوشتن و انواع آن باز هم بیشتر از اینها در زندگی روزمره نقش دارد. هنگام پرکردن فرمها و اظهارنامهها، موقع فرستادن پیامها و پیامکها، و حتی حین درج لیست خرید و ثبت دخلوخرج روزانه، دانش و هنر نوشتن کارساز و دستگیر خواهد بود؛ چراکه نوشتنْ بسیار فراتر از صرفاً چیدن حروف روی صفحات است.
نوشتن گونهای از اندیشیدن است، گونهای که بهنسبت گفتارْ دقیقتر و سنجیدهتر و مستندتر است و از همین بابت در بسیاری از بزنگاهها یار و کمککار میگردد. بگذریم از اینکه مهمترین دستآورد انسان، یعنی تمدن بشری، در بستر نوشتار شکل گرفته و بر مدار آن جریان یافته است.
باری، همانطور که برخورداری از این دانش و هنر میتواند کاروان زندگی را پیش براند و حتی شخص را از آن قافله پیش بیندازد، نابرخورداری از آن هم میتواند در مسیر زندگی آدم دستانداز بسازد و قطار پیشرفت را به ورطۀ سکون و رکود بیندازد.
پیامی بدخوان و چندمعنا که موجب رنجیدن یا گیجشدن مخاطب شده، رسالهای که چندین بار بیشتر از آنچه واقعاً نیاز بوده مکتوب و اصلاح گشته، قرارداد یا اظهاریهای که بهسبب مبهمبودن و دقیقنبودنْ خسارت و مرارت به بار آورده، نامهای که بهخاطر ایجاز مخل یا اطناب ممل یا اصلاً خوانده نشده یا در وصول و حصول منظور و مقصود نویسنده ناکام مانده، و هزاران نمونۀ ریز و درشت دیگری که رخ نمیداد اگر شخصْ مختصری از خموچم نوشتن آگاهتر و در هزارتوی آن واردتر میبود، نمودی است از آنچه گفته آمد.
#زبان #نگارش #ویرایش #
https://t.me/amirnormohamadi1976
اگر از شعارهای نخنما و تکراری بگذریم و قدری واقعبین و کاربردگرا شویم، میبینیم که برخلاف آنچه در نگاه اول به چشم میآید، دانش و هنر نوشتن و البته درست و زیبا و دقیق نوشتن، آنقدرها هم که گمان میکنیم کمکاربرد و دستِچندم نیست.
تقاضانامهای که خطاب به فلان اداره و بَهمان مدیر مینویسیم، قراردادنامهای که با کارفرما یا کارمندمان تنظیم میکنیم، پایاننامهای که در پایان تحصیلمان تألیف میکنیم، گزارشنامه و سفرنامهای که بهقصد ثبت وقایع و تجارب تحریر میکنیم، شکایتنامهای که برای دادگستری تنظیم میکنیم، یا اندکی خاصتر و هنریتر، داستان و نمایشنامه و فیلمنامهای که بهعنوان اثری هنری خلق میکنیم، هر یک نمونهای از انواع نوشتن است.
نوشتن و انواع آن باز هم بیشتر از اینها در زندگی روزمره نقش دارد. هنگام پرکردن فرمها و اظهارنامهها، موقع فرستادن پیامها و پیامکها، و حتی حین درج لیست خرید و ثبت دخلوخرج روزانه، دانش و هنر نوشتن کارساز و دستگیر خواهد بود؛ چراکه نوشتنْ بسیار فراتر از صرفاً چیدن حروف روی صفحات است.
نوشتن گونهای از اندیشیدن است، گونهای که بهنسبت گفتارْ دقیقتر و سنجیدهتر و مستندتر است و از همین بابت در بسیاری از بزنگاهها یار و کمککار میگردد. بگذریم از اینکه مهمترین دستآورد انسان، یعنی تمدن بشری، در بستر نوشتار شکل گرفته و بر مدار آن جریان یافته است.
باری، همانطور که برخورداری از این دانش و هنر میتواند کاروان زندگی را پیش براند و حتی شخص را از آن قافله پیش بیندازد، نابرخورداری از آن هم میتواند در مسیر زندگی آدم دستانداز بسازد و قطار پیشرفت را به ورطۀ سکون و رکود بیندازد.
پیامی بدخوان و چندمعنا که موجب رنجیدن یا گیجشدن مخاطب شده، رسالهای که چندین بار بیشتر از آنچه واقعاً نیاز بوده مکتوب و اصلاح گشته، قرارداد یا اظهاریهای که بهسبب مبهمبودن و دقیقنبودنْ خسارت و مرارت به بار آورده، نامهای که بهخاطر ایجاز مخل یا اطناب ممل یا اصلاً خوانده نشده یا در وصول و حصول منظور و مقصود نویسنده ناکام مانده، و هزاران نمونۀ ریز و درشت دیگری که رخ نمیداد اگر شخصْ مختصری از خموچم نوشتن آگاهتر و در هزارتوی آن واردتر میبود، نمودی است از آنچه گفته آمد.
#زبان #نگارش #ویرایش #
https://t.me/amirnormohamadi1976
Telegram
علوم وفنون ادبی
شعر شناسی و علم ادبیات
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
موسیقی به کدام شبیهتر است، نثر یا نظم؟
اگر نوشتن را همان نثر بدانیم و «نثر» را در برابر «نظم» قرار دهیم، میتوانیم ادعا کنیم که بهلحاظ ایقاع، موسیقی به نظم شبیهتر است تا به نثر؛ زیرا در نظم هم مصراعها بهمانند میزانها، کشش کاملاً برابر دارند؛ ولی در نثر، بر خلاف نظم، اصلاً واحدی برای سنجش زمان و کشش وجود ندارد و از این رو، التزام به رعایت اسلوب ایقاع هم در آن معنایی ندارد.
نویسنده بدون اینکه در بند برابری کشش سازههای جملهاش باشد، میتواند جملهاش را بنویسد و متنش را بپرورد. بنابراین میتوان گفت که اگرچه گونۀ نثر در قیاس با گونۀ نظم آن آهنگ متواتر دلپذیر را ندارد، اما از جهت ایقاع، نثر بهنسبت موسیقی بسیار آزادانهتر و منعطفتر است؛ البته در اینجا صرفاً موسیقی ریتمیک مدِنظر است، نه موسیقی موسوم به ردیف.
#زبان #موسیقی #نگارش
#نثر #نظم
اگر نوشتن را همان نثر بدانیم و «نثر» را در برابر «نظم» قرار دهیم، میتوانیم ادعا کنیم که بهلحاظ ایقاع، موسیقی به نظم شبیهتر است تا به نثر؛ زیرا در نظم هم مصراعها بهمانند میزانها، کشش کاملاً برابر دارند؛ ولی در نثر، بر خلاف نظم، اصلاً واحدی برای سنجش زمان و کشش وجود ندارد و از این رو، التزام به رعایت اسلوب ایقاع هم در آن معنایی ندارد.
نویسنده بدون اینکه در بند برابری کشش سازههای جملهاش باشد، میتواند جملهاش را بنویسد و متنش را بپرورد. بنابراین میتوان گفت که اگرچه گونۀ نثر در قیاس با گونۀ نظم آن آهنگ متواتر دلپذیر را ندارد، اما از جهت ایقاع، نثر بهنسبت موسیقی بسیار آزادانهتر و منعطفتر است؛ البته در اینجا صرفاً موسیقی ریتمیک مدِنظر است، نه موسیقی موسوم به ردیف.
#زبان #موسیقی #نگارش
#نثر #نظم
🍁 زدودنِ کلمات عربی در فارسی
سیاست زبانیِ دولت پهلوی بر آن بود تا زبان فارسی را با زدودنِ کلمات عربی و دیگر کلمات «خارجی» پالایش کند. ایدهٔ پالایش زبان فارسی از عربی در نیمهٔ دوم قرن نوزدهم به دست گروه کوچکی از روشنفکران ناسیونالیست رومانتیک آغاز شد. نخستین تلاش سیستماتیک برای یافتن کلمات فارسی برای واژههای فنیِ جدید، اما نه بهمنظور پالایش زبان فارسی، در آستانهٔ انقلاب مشروطه روی داد و به شکلگیریِ مجلس آکادمی انجامید که در سال ۱۲۸۲ ش. نشستهای ماهانه برپا میکرد.
چند سازمان دیگر نیز، که عمر کوتاهی داشتند و در دورهٔ سالهای ۱۳۰۳ تا ۱۳۱۴ ش. تشکیل شدند، به جستوجو برای کلمات فارسی، بهویژه در عرصههای جدید نظامی و فنی، ادامه دادند. این امر به ابداع واژههای نامشخص بسیار و بحثهای داغ به نفع و برضد جنبش پالایش منجر شد. این تلاشها پس از دیدار رضاشاه از ترکیه در ۱۳۱۳ ش. به اوج خود رسید و تحتتأثیر یک پروژهٔ مشابه ازسوی آتاتورک قرار گرفت.
در این شرایط بود که فرهنگستان زبان ایران در سال ۱۳۱۴ ش. به ابتکار محمدعلی فروغی، نخستوزیر ایران، بنیانگذاری شد و هدفش جایگزینیِ کلمات عربی با معادلهای برگزیدهٔ دقیق فارسی بود. فرهنگستان اول در جریان شش سال فعالیت خود تا سال ۱۳۲۰ ش.، بیش از ۳۵۰۰ کلمه، از جمله نام مکانها، را عرضه کرد. پس از یک مرحلهٔ طولانیِ تعطیلی، که با برکناریِ رضاشاه در ۱۳۲۰ ش. آغاز شد، فرهنگستان زبان در سال ۱۳۴۹ ش. به ریاست صادقکیا دوباره کار خود را آغاز کرد. کیا، که شاگرد ذبیحالله بهروز بود، یکی از طرفداران سرسخت پالایش زبان فارسی از عربی بهشمار میرفت. فرهنگستان دوم تا زمان انقلاب ۱۳۵۷، ۱۴۷۰ واژهٔ فنی و کلمات معادل در زبانهای عربی و اروپایی را جمعآوری و تصویب کرد. (از کتاب هویت ایرانی به نقل از کانال نشر نی)
📚 اشرف، احمد (۲۰۱۰) و دیگران. هویت ایرانی: از دوران باستان تا پایان پهلوی. ترجمهٔ حمید احمدی. (۱۳۹۵). تهران: نشر نی.
#️⃣ #زبان_و_هویت #زبان_فارسی #سرهگرایی
https://t.me/amirnormohamadi1976
سیاست زبانیِ دولت پهلوی بر آن بود تا زبان فارسی را با زدودنِ کلمات عربی و دیگر کلمات «خارجی» پالایش کند. ایدهٔ پالایش زبان فارسی از عربی در نیمهٔ دوم قرن نوزدهم به دست گروه کوچکی از روشنفکران ناسیونالیست رومانتیک آغاز شد. نخستین تلاش سیستماتیک برای یافتن کلمات فارسی برای واژههای فنیِ جدید، اما نه بهمنظور پالایش زبان فارسی، در آستانهٔ انقلاب مشروطه روی داد و به شکلگیریِ مجلس آکادمی انجامید که در سال ۱۲۸۲ ش. نشستهای ماهانه برپا میکرد.
چند سازمان دیگر نیز، که عمر کوتاهی داشتند و در دورهٔ سالهای ۱۳۰۳ تا ۱۳۱۴ ش. تشکیل شدند، به جستوجو برای کلمات فارسی، بهویژه در عرصههای جدید نظامی و فنی، ادامه دادند. این امر به ابداع واژههای نامشخص بسیار و بحثهای داغ به نفع و برضد جنبش پالایش منجر شد. این تلاشها پس از دیدار رضاشاه از ترکیه در ۱۳۱۳ ش. به اوج خود رسید و تحتتأثیر یک پروژهٔ مشابه ازسوی آتاتورک قرار گرفت.
در این شرایط بود که فرهنگستان زبان ایران در سال ۱۳۱۴ ش. به ابتکار محمدعلی فروغی، نخستوزیر ایران، بنیانگذاری شد و هدفش جایگزینیِ کلمات عربی با معادلهای برگزیدهٔ دقیق فارسی بود. فرهنگستان اول در جریان شش سال فعالیت خود تا سال ۱۳۲۰ ش.، بیش از ۳۵۰۰ کلمه، از جمله نام مکانها، را عرضه کرد. پس از یک مرحلهٔ طولانیِ تعطیلی، که با برکناریِ رضاشاه در ۱۳۲۰ ش. آغاز شد، فرهنگستان زبان در سال ۱۳۴۹ ش. به ریاست صادقکیا دوباره کار خود را آغاز کرد. کیا، که شاگرد ذبیحالله بهروز بود، یکی از طرفداران سرسخت پالایش زبان فارسی از عربی بهشمار میرفت. فرهنگستان دوم تا زمان انقلاب ۱۳۵۷، ۱۴۷۰ واژهٔ فنی و کلمات معادل در زبانهای عربی و اروپایی را جمعآوری و تصویب کرد. (از کتاب هویت ایرانی به نقل از کانال نشر نی)
📚 اشرف، احمد (۲۰۱۰) و دیگران. هویت ایرانی: از دوران باستان تا پایان پهلوی. ترجمهٔ حمید احمدی. (۱۳۹۵). تهران: نشر نی.
#️⃣ #زبان_و_هویت #زبان_فارسی #سرهگرایی
https://t.me/amirnormohamadi1976
🍁 رابطهٔ فرهنگ و زبان: بیان احساسات
✍🏻 طاهره شیخالاسلام:
هموطنی معترض و متعجب بود از اینكه چرا بعضى از زوجهاى ایرانى با زبان انگلیسى به یكدیگر ابراز علاقه مىكنند و مىپرسید مگر ما در زبان فارسى عبارت «دوستت دارم» را نداریم.
شیوهٔ غیرمستقیمگویى و استفاده از لفافه و كنایه و «به در بگو تا دیوار بشنود» تنها به اظهار عقیده، انتقاد و بیان عیوب محدود نمىشود، بلكه اظهار محبت را نیز بهنوعى شامل مىگردد.
از آنجاییكه در این جوامع محبت، چه در قالبِ رفتار و چه در قالبِ كلام، بیشترِ اوقات از طرف فروتر یا سلطهپذیر (ضعیف) به فراتر یا سلطهگر (قدرتمند) در راستاى كسبِ حمایت، دفعِ خطر و یا بهدستآوردن امتیازى اظهار مىشود، مىتواند از طرف هركس ـ صرفنظر از موقعیت او در هرمِ اجتماعى ـ به ضعف یا نیاز تعبیر شود و همین امر مانع از ابراز مستقیم آن مىشود. كلماتى چون مخلصم، كوچكتم، ارادتمندم و واژگان مبالغهآمیزترى چون خاک پاتم، فدایت شوم، قربانت بروم و قَدَمت روى چشم و دهها كلمه و عبارت دیگر همان دوستت دارم است، اما به گونهاى غیرمستقیم. مبالغهآمیزبودن این كلمات نیز، همانگونه که بیان شد، به دلیل عدم اعتمادی است که شنونده به گوینده دارد.
طبیعتاً در این جوامع اظهارِ محبت از طرف فرادست به فرودست كسرِ شأن تلقى میشود، چراكه فرادست را نیازى به فرودست نیست. از این رو، در جوامع مردسالار، مردان تمایل چندانى به اظهار علاقهٔ مستقیم به همسرانشان ندارند. اما از آنجا كه در جوامع غربى این تفاوتها و تبعیضات تا اندازه زیادى كاهش یافته، و نه انتقاد و بیان صریحِ عقیده توهین تلقى مىشود و نه ابرازِ صریحِ محبت احساسِ حقارت و كوچكى با خود به همراه مىآورد، عدهاى ترجیح مىدهند از این زبان براى بیان انتقاد، بیان عقیده یا اظهار محبت خویش استفاده کنند. هرچند در شروع استفاده از زبان دیگر هنوز بارِ معانىِ فرهنگِ قومى پافشارى مىكنند، اما پس از مدتى این دو زبان بار معانى و احساسىِ خویش را از یكدیگر جدا مىنمایند.
غیرمستقیمگویی و عدم صراحت در اظهار دلگیری از عدم محبت دیگران نیز صادق است عباراتی چون: ما را نمیبینی، خوشی، راه گم کردهای، دیگر ما را نمیشناسی، آفتاب از کدام طرف درآمده است و ... شِکوه ملایم و غیرمستقیم از نامهربانیهاست البته در بسیاری از مواقع نیز میل شنیدن به کلام محبتآمیز از جانب دیگران انسان را به استفاده از این عبارات وامیدارد. بسیاری از مهاجران در بدو ورود برای نشاندادن مهر خویش یا به محک كشیدن مهر دوستان غربیِ خود به دنبال معادل این کلمات گشته و چون آنها را نمییابند، مأیوس میگردند. علت نبودِ معادلی برای این عبارات یا مصطلحنبودن آنها این است که [فرد] غربی نیازی به بیان غیرمستقیم و استفاده از ایما و اشاره ندارد و حتی اگر بتوان این کلمات یا جملات را ترجمه کرد، به دلیل اینکه او معانی حقیقیِ کلمات و عبارات را دریافت میکند و نه مفاهیم پنهانشده در آنها را، دچار حیرت و گاه نگرانی میگردد. با تمام احوال، دیده میشود که هموطنان این جملات را ترجمه کرده و بهکار میبرند و همین ترجمهها بخش قابلتوجهی از لطیفههای مهاجرت را به خود اختصاص داده است. برای مثال:
قَدَمت روی چشمم: Your feet be on my eyes
راه گم کردید، آفتاب از کدوم طرف دراومده:
From which side the sun has risen? Did you lose your way?
در همینجا میتوان فهمید که ترجمهٔ کلمهبهکلمه بعضی از اشعار فارسی که بهخاطر شرایط ناأمن حاکم بر جامعه سراسر آغشته به ایهام و استعاره و اشاره است به زبانهای اروپایی تا چه اندازه میتواند بیمعنا جلوه کرده و غربیان را دچار سوءتفاهم کند. این نوع ترجمه از ارزش کار این شاعران ــ که از ماهرانهترین و هوشمندانهترین شیوهها در استفاده از این ابزارها در شرایطی سود جستهاند که صراحت بیان بهای جان میطلبیده است ــ کاسته و غنای ادبی و فرهنگیِ یک قوم را در چشم قومی دیگر زیر سؤال میبرد. مطالعهٔ ترجمهٔ بعضی از اشعار مولانا و حافظ به انگلیسی مرا بهشدت متأثر کرد و این اعتقاد را عمیقاً در من بهوجود آورد که درک كامل و درست از متون ادبی و بهخصوص شعر مقدور نخواهد شد، مگر با خواندن آن به زبان اصلی و با آگاهی از شرایط تاریخی و اجتماعیِ خلق آن اثر. (با اندکی ویرایش به نقل از شیخالاسلام، ۱۳۹۵: ۳۰۴ - ۳۰۶)
📚 شیخالاسلام، طاهره. (۱۳۹۵). در اسارت فرهنگ: ریشهیابی خلقوخو، آداب و عادات ما ایرانیها. تهران: انتشارات صمدیه.
#️⃣ #زبان_و_فرهنگ #ترجمه
https://t.me/amirnormohamadi1976
✍🏻 طاهره شیخالاسلام:
هموطنی معترض و متعجب بود از اینكه چرا بعضى از زوجهاى ایرانى با زبان انگلیسى به یكدیگر ابراز علاقه مىكنند و مىپرسید مگر ما در زبان فارسى عبارت «دوستت دارم» را نداریم.
شیوهٔ غیرمستقیمگویى و استفاده از لفافه و كنایه و «به در بگو تا دیوار بشنود» تنها به اظهار عقیده، انتقاد و بیان عیوب محدود نمىشود، بلكه اظهار محبت را نیز بهنوعى شامل مىگردد.
از آنجاییكه در این جوامع محبت، چه در قالبِ رفتار و چه در قالبِ كلام، بیشترِ اوقات از طرف فروتر یا سلطهپذیر (ضعیف) به فراتر یا سلطهگر (قدرتمند) در راستاى كسبِ حمایت، دفعِ خطر و یا بهدستآوردن امتیازى اظهار مىشود، مىتواند از طرف هركس ـ صرفنظر از موقعیت او در هرمِ اجتماعى ـ به ضعف یا نیاز تعبیر شود و همین امر مانع از ابراز مستقیم آن مىشود. كلماتى چون مخلصم، كوچكتم، ارادتمندم و واژگان مبالغهآمیزترى چون خاک پاتم، فدایت شوم، قربانت بروم و قَدَمت روى چشم و دهها كلمه و عبارت دیگر همان دوستت دارم است، اما به گونهاى غیرمستقیم. مبالغهآمیزبودن این كلمات نیز، همانگونه که بیان شد، به دلیل عدم اعتمادی است که شنونده به گوینده دارد.
طبیعتاً در این جوامع اظهارِ محبت از طرف فرادست به فرودست كسرِ شأن تلقى میشود، چراكه فرادست را نیازى به فرودست نیست. از این رو، در جوامع مردسالار، مردان تمایل چندانى به اظهار علاقهٔ مستقیم به همسرانشان ندارند. اما از آنجا كه در جوامع غربى این تفاوتها و تبعیضات تا اندازه زیادى كاهش یافته، و نه انتقاد و بیان صریحِ عقیده توهین تلقى مىشود و نه ابرازِ صریحِ محبت احساسِ حقارت و كوچكى با خود به همراه مىآورد، عدهاى ترجیح مىدهند از این زبان براى بیان انتقاد، بیان عقیده یا اظهار محبت خویش استفاده کنند. هرچند در شروع استفاده از زبان دیگر هنوز بارِ معانىِ فرهنگِ قومى پافشارى مىكنند، اما پس از مدتى این دو زبان بار معانى و احساسىِ خویش را از یكدیگر جدا مىنمایند.
غیرمستقیمگویی و عدم صراحت در اظهار دلگیری از عدم محبت دیگران نیز صادق است عباراتی چون: ما را نمیبینی، خوشی، راه گم کردهای، دیگر ما را نمیشناسی، آفتاب از کدام طرف درآمده است و ... شِکوه ملایم و غیرمستقیم از نامهربانیهاست البته در بسیاری از مواقع نیز میل شنیدن به کلام محبتآمیز از جانب دیگران انسان را به استفاده از این عبارات وامیدارد. بسیاری از مهاجران در بدو ورود برای نشاندادن مهر خویش یا به محک كشیدن مهر دوستان غربیِ خود به دنبال معادل این کلمات گشته و چون آنها را نمییابند، مأیوس میگردند. علت نبودِ معادلی برای این عبارات یا مصطلحنبودن آنها این است که [فرد] غربی نیازی به بیان غیرمستقیم و استفاده از ایما و اشاره ندارد و حتی اگر بتوان این کلمات یا جملات را ترجمه کرد، به دلیل اینکه او معانی حقیقیِ کلمات و عبارات را دریافت میکند و نه مفاهیم پنهانشده در آنها را، دچار حیرت و گاه نگرانی میگردد. با تمام احوال، دیده میشود که هموطنان این جملات را ترجمه کرده و بهکار میبرند و همین ترجمهها بخش قابلتوجهی از لطیفههای مهاجرت را به خود اختصاص داده است. برای مثال:
قَدَمت روی چشمم: Your feet be on my eyes
راه گم کردید، آفتاب از کدوم طرف دراومده:
From which side the sun has risen? Did you lose your way?
در همینجا میتوان فهمید که ترجمهٔ کلمهبهکلمه بعضی از اشعار فارسی که بهخاطر شرایط ناأمن حاکم بر جامعه سراسر آغشته به ایهام و استعاره و اشاره است به زبانهای اروپایی تا چه اندازه میتواند بیمعنا جلوه کرده و غربیان را دچار سوءتفاهم کند. این نوع ترجمه از ارزش کار این شاعران ــ که از ماهرانهترین و هوشمندانهترین شیوهها در استفاده از این ابزارها در شرایطی سود جستهاند که صراحت بیان بهای جان میطلبیده است ــ کاسته و غنای ادبی و فرهنگیِ یک قوم را در چشم قومی دیگر زیر سؤال میبرد. مطالعهٔ ترجمهٔ بعضی از اشعار مولانا و حافظ به انگلیسی مرا بهشدت متأثر کرد و این اعتقاد را عمیقاً در من بهوجود آورد که درک كامل و درست از متون ادبی و بهخصوص شعر مقدور نخواهد شد، مگر با خواندن آن به زبان اصلی و با آگاهی از شرایط تاریخی و اجتماعیِ خلق آن اثر. (با اندکی ویرایش به نقل از شیخالاسلام، ۱۳۹۵: ۳۰۴ - ۳۰۶)
📚 شیخالاسلام، طاهره. (۱۳۹۵). در اسارت فرهنگ: ریشهیابی خلقوخو، آداب و عادات ما ایرانیها. تهران: انتشارات صمدیه.
#️⃣ #زبان_و_فرهنگ #ترجمه
https://t.me/amirnormohamadi1976
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
چرا زبان «پارتی» به «فارسی» تحول پیدا کرده است؟ با داکتر محمد حسین یمین زبان شناس
#زبان_شناسی #ادبیات
https://t.me/amirnormohamadi1976
#زبان_شناسی #ادبیات
https://t.me/amirnormohamadi1976
این تنهاییِ باشکوه
مادربزرگم از قول پدربزرگم شعری برایمان میخواند که به ذائقهام خوش میآمد:
دلا خو کن به تنهایی که از تنها بلا خیزد
سعادت آن کسی دارد که از تنها بپرهیزد
🔸زمانی بود که تصورم از تنهایی خلاصه میشد به اینکه در جمع نباشی یا در خانه بمانی. آن زمانها تنهاییِ عمیقتر را نمیفهیدم، شاید هم میفهمیدم ولی نمیدانستم به این هم برچسب تنهایی میزنند. زمانی دیگر تنهایی را صرفاً بد میدانستم و از آن فاصله میگرفتم. و زمانی هم از آن وحشت داشتم. نمیدانم ممکن است بعدها چه نظری دربارهاش داشته باشم، ولی نگاه الان و اینجایم به تنهایی چندان هم بد نیست: تنهایی آنقدرها هم وحشتآور و ویرانگر نیست. وقتی به دلِ این وحشت نفوذ میکنی، چیزهایی میبینی که تا پیش از این نمیدیدی. خودت را با خودت رودررو میکند: چه مصافِ ... .
جای آن صفت چه میگذاریم؟ دلهرهآوری یا آرامشبخشی؟ غمانگیزی یا خوشحالکنندهای؟ مشمئزکنندهای یا دلنشینی؟
🔸جواب این سؤال اگر بیشتر نزدیک به قسم اول باشد، نشان میدهد از مواجه شدن با خودمان چندان لذت نمیبریم. انگار از چیزی فرار میکنیم. از رویاروییِ تمام و کمال با خودمان گریزانیم. از چه چیزِ درونمان فرار میکنیم؟
🔸من اینگونه میبینم که خلأیی درونمان هست که به همین راحتی پر نمیشود. شاید هم هیچوقت قرار نیست پر شود. مواجهه با این خلأ آزارمان میدهد و برای دوری از آن دست به کارهای متعددی میزنیم، سر خودمان را شلوغ میکنیم، دوستهای مختلف برمیگزینیم، وارد رابطۀ عاطفی میشویم، و هزار و یک کارِ ریز و درشت و متنوعِ دیگر. اما باز این خلأ رهایمان نمیکند.
🔸تنها زمانی میتوانیم رنج تنهایی را کم کنیم که وارد معرکهاش شویم، بگذاریم بر سرمان خراب شود و ویرانمان کند، از وحشتی که به ما القا میکند نهراسیم، بگذاریم همۀ فنونی که در چنته دارد اجرا کند و ما هم تماشاگر این کارزار باشیم. در این صورت است که از شدت هولناکیاش کاسته میشود.
🔸بعد از اینکه شدت و عمق تنهایی کاسته میشود، ممکن است چیزهای دیگری بینیم و باورهایمان کمی تغییر کند: تنهایی آنقدرها هم که فکرش را میکردم بد نیست. تنهایی در این مرحله تمرکز و تسلطم را بر خودم و جهان پیرامونم بیشتر میکند. مثل سوختگاهی میماند که درونم را پر میکند. قویترم میکند و بستری برایم فراهم میآورد تا هرچه بیشتر در درونم سیر کنم و چیزهای تازه کشف کنم.
🔸اگر همین سیر را پی بگیرم، به خلوتی دست پیدا میکنم که حتی وقتی در میان مردم هم هستم آن خلوت به هم نمیخورد. هم در میانشان حضور دارم و هم از میانشان غایبم. شاید «وجودِ حاضرِ غایب»ی که سعدی شیراز میگوید نیز اینگونه معنا شود.
#زبان_درون
✍سجادسرگلی
https://t.me/amirnormohamadi1976
مادربزرگم از قول پدربزرگم شعری برایمان میخواند که به ذائقهام خوش میآمد:
دلا خو کن به تنهایی که از تنها بلا خیزد
سعادت آن کسی دارد که از تنها بپرهیزد
🔸زمانی بود که تصورم از تنهایی خلاصه میشد به اینکه در جمع نباشی یا در خانه بمانی. آن زمانها تنهاییِ عمیقتر را نمیفهیدم، شاید هم میفهمیدم ولی نمیدانستم به این هم برچسب تنهایی میزنند. زمانی دیگر تنهایی را صرفاً بد میدانستم و از آن فاصله میگرفتم. و زمانی هم از آن وحشت داشتم. نمیدانم ممکن است بعدها چه نظری دربارهاش داشته باشم، ولی نگاه الان و اینجایم به تنهایی چندان هم بد نیست: تنهایی آنقدرها هم وحشتآور و ویرانگر نیست. وقتی به دلِ این وحشت نفوذ میکنی، چیزهایی میبینی که تا پیش از این نمیدیدی. خودت را با خودت رودررو میکند: چه مصافِ ... .
جای آن صفت چه میگذاریم؟ دلهرهآوری یا آرامشبخشی؟ غمانگیزی یا خوشحالکنندهای؟ مشمئزکنندهای یا دلنشینی؟
🔸جواب این سؤال اگر بیشتر نزدیک به قسم اول باشد، نشان میدهد از مواجه شدن با خودمان چندان لذت نمیبریم. انگار از چیزی فرار میکنیم. از رویاروییِ تمام و کمال با خودمان گریزانیم. از چه چیزِ درونمان فرار میکنیم؟
🔸من اینگونه میبینم که خلأیی درونمان هست که به همین راحتی پر نمیشود. شاید هم هیچوقت قرار نیست پر شود. مواجهه با این خلأ آزارمان میدهد و برای دوری از آن دست به کارهای متعددی میزنیم، سر خودمان را شلوغ میکنیم، دوستهای مختلف برمیگزینیم، وارد رابطۀ عاطفی میشویم، و هزار و یک کارِ ریز و درشت و متنوعِ دیگر. اما باز این خلأ رهایمان نمیکند.
🔸تنها زمانی میتوانیم رنج تنهایی را کم کنیم که وارد معرکهاش شویم، بگذاریم بر سرمان خراب شود و ویرانمان کند، از وحشتی که به ما القا میکند نهراسیم، بگذاریم همۀ فنونی که در چنته دارد اجرا کند و ما هم تماشاگر این کارزار باشیم. در این صورت است که از شدت هولناکیاش کاسته میشود.
🔸بعد از اینکه شدت و عمق تنهایی کاسته میشود، ممکن است چیزهای دیگری بینیم و باورهایمان کمی تغییر کند: تنهایی آنقدرها هم که فکرش را میکردم بد نیست. تنهایی در این مرحله تمرکز و تسلطم را بر خودم و جهان پیرامونم بیشتر میکند. مثل سوختگاهی میماند که درونم را پر میکند. قویترم میکند و بستری برایم فراهم میآورد تا هرچه بیشتر در درونم سیر کنم و چیزهای تازه کشف کنم.
🔸اگر همین سیر را پی بگیرم، به خلوتی دست پیدا میکنم که حتی وقتی در میان مردم هم هستم آن خلوت به هم نمیخورد. هم در میانشان حضور دارم و هم از میانشان غایبم. شاید «وجودِ حاضرِ غایب»ی که سعدی شیراز میگوید نیز اینگونه معنا شود.
#زبان_درون
✍سجادسرگلی
https://t.me/amirnormohamadi1976
Telegram
علوم وفنون ادبی
شعر شناسی و علم ادبیات
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
نقدی بر نقدهای فرهنگستان
🔸نقدهایی که به فرهنگستان شده را همهمان کمابیش شنیده یا خواندهایم. بیشترِ این نقدها ناظر بر فعالیتهای واژهگزینیِ فرهنگستان است. با اینکه فعالیتهای این فرهنگستان محدود به واژهگزینی نمیشود و فقط یکی از فعالیتهایش واژهگزینی است، اما این بخش بیشتر مورد توجه عام و خاص قرار گرفته. غیرمتخصصان از این فعالیتها لطیفههایی همچون «کشلقمه» و «درازآویز زینتی» ساختهاند و متخصصان هم نقدهای مصداقیِ دیگری کردهاند. از هر دوِ این نقدها میتوان نکات مفیدی استخراج کرد، اما جای یک نکته در این نقدها خالی به نظر میرسد که اگر به آن توجه شود، ذهنیتها دقیقتر و نقدها پربارتر و جدیتر خواهند شد.
🔸زبان عمومی با زبان فنی و تخصصی متفاوت است، اما این تفاوت در کدام سطح از زبان است؟ نظام واجی زبان عمومی با نظام واجی زبان تخصصی تفاوتی ندارد. نظام صرفی و نحوی آنها نیز تقریباً یکسان است. درنتیجه تفاوت عمدۀ این دو زبان در «اصطلاحات» است. در زبان عمومی از اصطلاحات تخصصی و فنی کمتر استفاده میشود و اگر هم در سطح عمومی واژههای فنی ساخته و استفاده میشود، سختگیریهای زبان تخصصی در آن وجود ندارد.
🔸برای مثال، در زبان عمومی ممکن است میوهفروشها واژۀ «پرتقالخونی» را برای نوعی میوه برگزینند. یا مکانیکها «آچار شلاقی» را برای نوعی آچار انتخاب کنند. یا لوازمخانگیها برای وسیلهای که ظرفها را میشوید بهقیاسِ ماشین لباسشویی «ماشین ظرفشویی» را بسازند و همینطور میتوانیم برای سایر حرفهها و صنفها مثالهای مختلفی بیاوریم. اما در زبان تخصصی یا همان زبان علم واژهگزینی فرایند پیچیدهتری دارد. فرهنگستان نیز بیشتر به واژهگزینی در زبان علم توجه میکند.
🔸در زبان علم باید به شبکۀ مفاهیم توجه کنیم، واژهها باید اشتقاقپذیر باشند، و در نهایت استاندارد شوند. مثلاً زمانیکه «-شناسی» انتخاب شد، سایر معادلها و شیوهها کمرنگ شد و معادلهای علوم را بیشتر با همین تکواژ ساختند. وقتی واژههایمان استاندارد باشند، فهم و انتقال علم نیز آسانتر رخ میدهد و همین امر در درازمدت میتواند به پیشرفت علم کمک کند. مثلاً وقتی در علم پزشکی معادلهای اعضا با پسوند «-گاه» ساخته شود (تهیگاه، شرمگاه، نشیمنگاه و...)، دانشجو راحتتر از آن واژه به معنا منتقل میشود.
🔸در زبان تخصصی نمیتوانیم صرف اینکه برای یک پدیده معادلی در زبان عمومی وجود دارد معادلگذاری را رها کنیم. مثلاً ممکن است به فرهنگستان ایراد گرفته شود که چرا «تاجواره» را ساخته است، چون برای آن در زبان عمومی معادل «روکش دندان» را داشتهایم. جواب این ایراد و بسیاری ایرادهای دیگر به فرهنگستان در فرق میان زبان عمومی و زبان تخصصی نهفته است. در انگلیسی نیز در زبان عمومی به روکش دندان cap و در زبان تخصصی به آن crown میگویند. پس میبینیم که گاهی حتی در جایی که معادلی برای یک پدیده داریم، دست به واژهگزینی میزنیم، چرا که اقتضائات زبان علم با زبان عمومی متفاوت است و این همان حلقۀ مفقودهای است که به نظرم در بسیاری از ذهنیتها و نقدهای موجود نادیده گرفته میشود.
#زبان_علم #واژهگزینی #فرهنگستان
✍سجاد سرگلی
https://t.me/amirnormohamadi1976
🔸نقدهایی که به فرهنگستان شده را همهمان کمابیش شنیده یا خواندهایم. بیشترِ این نقدها ناظر بر فعالیتهای واژهگزینیِ فرهنگستان است. با اینکه فعالیتهای این فرهنگستان محدود به واژهگزینی نمیشود و فقط یکی از فعالیتهایش واژهگزینی است، اما این بخش بیشتر مورد توجه عام و خاص قرار گرفته. غیرمتخصصان از این فعالیتها لطیفههایی همچون «کشلقمه» و «درازآویز زینتی» ساختهاند و متخصصان هم نقدهای مصداقیِ دیگری کردهاند. از هر دوِ این نقدها میتوان نکات مفیدی استخراج کرد، اما جای یک نکته در این نقدها خالی به نظر میرسد که اگر به آن توجه شود، ذهنیتها دقیقتر و نقدها پربارتر و جدیتر خواهند شد.
🔸زبان عمومی با زبان فنی و تخصصی متفاوت است، اما این تفاوت در کدام سطح از زبان است؟ نظام واجی زبان عمومی با نظام واجی زبان تخصصی تفاوتی ندارد. نظام صرفی و نحوی آنها نیز تقریباً یکسان است. درنتیجه تفاوت عمدۀ این دو زبان در «اصطلاحات» است. در زبان عمومی از اصطلاحات تخصصی و فنی کمتر استفاده میشود و اگر هم در سطح عمومی واژههای فنی ساخته و استفاده میشود، سختگیریهای زبان تخصصی در آن وجود ندارد.
🔸برای مثال، در زبان عمومی ممکن است میوهفروشها واژۀ «پرتقالخونی» را برای نوعی میوه برگزینند. یا مکانیکها «آچار شلاقی» را برای نوعی آچار انتخاب کنند. یا لوازمخانگیها برای وسیلهای که ظرفها را میشوید بهقیاسِ ماشین لباسشویی «ماشین ظرفشویی» را بسازند و همینطور میتوانیم برای سایر حرفهها و صنفها مثالهای مختلفی بیاوریم. اما در زبان تخصصی یا همان زبان علم واژهگزینی فرایند پیچیدهتری دارد. فرهنگستان نیز بیشتر به واژهگزینی در زبان علم توجه میکند.
🔸در زبان علم باید به شبکۀ مفاهیم توجه کنیم، واژهها باید اشتقاقپذیر باشند، و در نهایت استاندارد شوند. مثلاً زمانیکه «-شناسی» انتخاب شد، سایر معادلها و شیوهها کمرنگ شد و معادلهای علوم را بیشتر با همین تکواژ ساختند. وقتی واژههایمان استاندارد باشند، فهم و انتقال علم نیز آسانتر رخ میدهد و همین امر در درازمدت میتواند به پیشرفت علم کمک کند. مثلاً وقتی در علم پزشکی معادلهای اعضا با پسوند «-گاه» ساخته شود (تهیگاه، شرمگاه، نشیمنگاه و...)، دانشجو راحتتر از آن واژه به معنا منتقل میشود.
🔸در زبان تخصصی نمیتوانیم صرف اینکه برای یک پدیده معادلی در زبان عمومی وجود دارد معادلگذاری را رها کنیم. مثلاً ممکن است به فرهنگستان ایراد گرفته شود که چرا «تاجواره» را ساخته است، چون برای آن در زبان عمومی معادل «روکش دندان» را داشتهایم. جواب این ایراد و بسیاری ایرادهای دیگر به فرهنگستان در فرق میان زبان عمومی و زبان تخصصی نهفته است. در انگلیسی نیز در زبان عمومی به روکش دندان cap و در زبان تخصصی به آن crown میگویند. پس میبینیم که گاهی حتی در جایی که معادلی برای یک پدیده داریم، دست به واژهگزینی میزنیم، چرا که اقتضائات زبان علم با زبان عمومی متفاوت است و این همان حلقۀ مفقودهای است که به نظرم در بسیاری از ذهنیتها و نقدهای موجود نادیده گرفته میشود.
#زبان_علم #واژهگزینی #فرهنگستان
✍سجاد سرگلی
https://t.me/amirnormohamadi1976
Telegram
علوم وفنون ادبی
شعر شناسی و علم ادبیات
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)