کانال رسمی هزار باده فرهنگ
594 subscribers
3.46K photos
491 videos
80 files
2.77K links
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقه‌مندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است.
پذیرای نظرات و پژوهش‌های شما هستیم.

ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
Download Telegram
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. 🖤برای او که انسان متفاوتی بود *"چه بگویم؟!"* تو خامشی که بخواند؟ تو می روی که بماند؟ ✍️..... #جلال_رفیع با سپاس از جناب آقای جیوار برای پیگیری این یادداشت متن کامل را در دو صفحه بعدی بخوانید👇👇 🔷استفاده از این یادداشت با ذکر منبع بلامانع خواهد بود…
.

💧باور می کنید که در همه عمرِ پس از انقلابش اتومبیل هم نداشت؟ در سال هایی که نماینده تهران در مجلس بود، سهم اتومبیلِ مجلسی اش را نپذیرفت و به خود مجلس واگذار کرد. چنان که حقوق ماهانه ی مدیریت موسسه و روزنامه اطلاعات را هم قبول نکرد. تنها و تنها با شهریه ی طلبگی اش روزگار می گذراند. و البته خانه کوچکی در کرمان داشت که ارثیه ی مادر زحمتکش و فداکارش بود. قبل از انقلاب، ساواک آن خانه را در اختیار گرفت و بعد از انقلاب هم جمعی از نیازمندان در آن خانه تصرّف کردند. سهم تصرّف شده را به متصرّفان بخشید و سهم خود را برای ازدواج فرزندانش هزینه کرد. در ساده زیستی و درویشیِ ارادی و انتخابی اش به شدت تحت تاثیر مادر قرار داشت و می گفت مادرم کارگرِ کارخانه کرمان بود و هر روز صبح مرا که کودک بودم با دستمالی از نان و سبزی و خوراکی به آنجا می برد. مادرم کارگری می کرد و من با بچه های دیگران در میان گرد و غبارِ برخاسته از خاکِ محوطه ی کارخانه بازی می کردم.

💧چه بگویم از کسی که پناهگاه نویسندگان و نخبگان و محققان و هنرمندان بود. مقالاتِ انتقادیِ بسیاری از آنان را در روزنامه و سایر نشریات موسسه اطلاعات منتشر می کرد و البته مخالفتِ بسیاری از معتقدان و معترضان را بر می انگیخت. می گفت مرا تایید نمی کنند، تحمل می کنند ، و همین مقدار که تحملم می کنند برایم موجب امتنان و سپاسگزاری است. او بود که در تشییعِ نخبگانِ جامعه و در مراسم نمازخوانی بر پیکرشان پیشقدم بود. همواره می گفت: جذب حد اکثری و دفع حداقلی را فریضه می دانم.

💧هنگام ورود به ساختمان موسسه اطلاعات در خیابان خیام در سال پنجاه و نُه شمسی، مجسمه مرحوم مسعودی بنیانگزار موسسه را نگذاشت که بشکنند. با احترام، آن را برای خویشاوندانش که با جستجوی بسیار پیدای شان کرده بود، فرستاد. فرزند مسعودی را که در دهه هفتاد به ایران باز گشته بود، چنان مجذوب کرد که گفت: از این که می بینم مدیریت موسسه مطبوعاتی پدرم به دست اهلش رسیده است، احساس خوشحالی و رضایت می کنم. دعایی چندان خاکساری می کرد که دست استادانی امثال شجریان و کاتوزیان و فرشچیان و جمشید مشایخی و حتی (به قول خودش) با رعایت موازین شرعی دست بانوی بزرگواری را که موسسه موفق محک (برای معالجه کودکان مبتلا شده به سرطان) را مدیریت می کند، می بوسید. دکتر کاتوزیان (پدر علم حقوق نوین در ایران) چنان مجذوب شده بود که می گفت: من در همه عمرم معمّمی را ندیده بودم که دست "کت و شلواری" را چنین صادقانه ببوسد و این از عجایب است!

💧آری، چه بگویم از کسی که انسان متفاوتی بود و با بسیاری از همقطارانش تفاوت های بسیار داشت؟ بسیاری، او را استثنایی خوانده اند، و بسیاری هم طبیعی است که با او مواجهه ی انتقادی داشته باشند و دارند، اما دوست و غیر دوستش در ژرفای دل به صفات ارزنده ی اخلاقی و گفتاری و رفتاری اش معترف اند. شوخ طبعی و شیرین گویی اش در عین دست و پنجه نرم کردن با مشکلات سخت و سنگین، ویژگی برجسته و فراموش ناشدنی اش بود. گاهی دلش خون بود، اما قول حافظ را رعایت می کرد که با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام. حزنه فی قلبه و بشره فی وجهه. اخبار غم انگیز را در دلش پنهان می کرد و به همکارانش نمی گفت، مگر ضرورتی پیش می آمد. و دیگر... .

چه بگویم که مرا تاب و توان در تن نیست
از غم خویش مپرسید ز من چون من نیست.

#جلال_رفیع


ص (2) پایان

https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh

#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#سیدمحمود_دعایی
#جلال_رفیع
#شعر
#فرهنگ
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. #دعایی، #وفادار_و_حق_گزار_بود ✍️🔽متن کامل در صفحه بعدی... 👇👇 https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh #فصلنامه #فرهنگی #هنری #باغ_خبوشان #قوچان #خبوشان #خراسان #تهران #ایران #شعر #سیدمحمود_دعایی #محمد_قوچانی #فرهنگ #پژوهش…
.

#دعایی، #وفادار_و_حق_گزار_بود


🔷یکی از دو سوی این قاب از عکس بیرون رفت. همان انسان ذاتا معتدل و مصلحی که چهل سال روزنامه اطلاعات را با اعتدال در دل انقلاب نگه داشت.
سیدمحمود دعایی نماد روحانیتی بود که انقلاب را با اعتدال متضاد نمی دانست، بر خلاف وارثان انقلابی روزنامه دوقلوی ناهمسانش «کیهان» که یکسره تاریخ را به انکار نشستند، او هرگز مؤسس میراثی که به او رسیده بود را از یاد نبرد. به عباس مسعودی بی حرمتی نکرد.

🔷همین دو هفته قبل که به همت دکتر علی ربیعی برای دیدار با دکتر ظریف در معیت دیگر روزنامه نگاران خدمتش رسیده بودیم، از آرزوهایش برای بزرگداشت جشن صد سالگی اطلاعات (چهار سال دیگر) می گفت و از اینکه هنوز تندیس عباس مسعودی مؤسس اطلاعات را سالم نگه داشته است. وفادار بود.

🔷به دکتر ظریف همان اتاقی را داده بود که به آقای خاتمی داده بود. به هر سیاستمدار فرهیخته ای پس از مسئولیت اتاقی می داد تا بگوید یار دوران غربت است. حق گزار بود، تا این اواخر اخبار آقای خاتمی را منتشر می کرد.

🔷سال هشتاد وهشت در زندان که بودم و فقط به اطلاعات و کیهان دسترسی داشتم، همه اخبار اعتراضات را از اطلاعات پیگیری می کردم. از روابطش با رهبران انقلاب برای تألیف قلوب بهره می برد و برای وصل کردن و نه فصل کردن. عميقا ساده زیست و فروتن بود.

🔷تا آخر عمر از منشی داشتن پرهیز کرد و به زی طلبگی می زیست و نه امتیازات حکومتی پس از انقلاب مؤسسه اش را به دانشکده تربیت بسیاری از روزنامه نگاران بدل کرد. دریغا که ما بد بدرقه اش کردیم و یک رفتار شخصی پیر مرد (ولو قابل نقد) که از عواطفش برخاسته بود را بزرگنمایی کردیم. بزرگ ما بود.

🔷ما همه مدیونش هستیم؟ چه آنان که همکار اطلاعات بودند، چه آنان که چون من (که به لطف عادت پدرم) خواننده اطلاعات بودیم، همه اطلاعاتی بودیم و نه کیهانی! که این دو، دو مکتب روزنامه نگاری در ایران است که باید به تفصیل در شماره هشتم آگاهی نو بنویسم. هر روزنامه نگار و روشنفکر و هنرمند و سیاستمدار ملی که می رفت، بر پیکرش دعایی نماز می خواند از یدالله سحابی تا محمدرضا شجریان.

#محمد_قوچانی

سه شنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۱ - سال نود وششم - شماره ۲۸۱۲۹


https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh

#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#شعر
#سیدمحمود_دعایی
#محمد_قوچانی
#فرهنگ
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. #پیرمرد، #چشم_و_چراغ_ما_بود.... ✍️🔽متن کامل در صفحه بعدی... 👇👇 https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh #فصلنامه #فرهنگی #هنری #باغ_خبوشان #قوچان #خبوشان #خراسان #تهران #ایران #شعر #سیدمحمود_دعایی #رضا_رفیع #فرهنگ #پژوهش…
او خود یکی از سرگشتگان و جویندگان وادی فضیلت بود. در روزگاری که بعضی از این فضیلت ها کمرنگ و فراموش شده اند و باز باید چراغ برداشت و هفت شهر عشق را گشت. به نیت دست یافتن به سرچشمه فضیلت های انسانی و آسمانی. و برای همین بود که آقای دعایی می گفت: من انتشار دو کتاب را ذخیره آخرت خود کرده ام که یکی از این دو، کتاب شریف فضیلت های فراموش شده است. به قلم دانشمند با اخلاق و وارسته، زنده یاد حسینعلی راشد که در شرح حال حضرت ابوی اش، حاج آخوند ملا عباس تربتی نگاشته شد ه است که رضوان خاصه الهی بر این دو عزیز بزرگوار روزگار باد.

آخرین باری که حاج آقا را دیدم، در پایان هفته گذشته بود که رفتم پیش ایشان و گفتم که با تنی چند از دوستان تحریریه، یکی دو روزی عازم دیدار از اماکن تاریخی و فرهنگی و بقاع متبرکه بایزید بسطامی و شیخ ابوالحسن خرقانی در شاهرود هستیم، شما نمی آیید؟ ...
نگاهی کردند و گفتند: نه عزیز جان، شما بروید. من مدت هاست که خانواده را جایی نبرده ام و خوب نیست که خودم جایی به قصد مسافرت بروم. لبخندی زدند و نمی دانستم که این آخرین تصویر زیبایی است که در دلم قاب می شود به روزگاران. در معیت سردبیر روزنامه و سردبیر اطلاعات هفتگی و دوستان اهل فکر و فرهنگ عازم زیارت سلطان العارفین بایزید بسطامی شدیم.

عصر شنبه بود و همه مان حالتی خوش از معرفت و عرفان داشتیم و تکرار جمله های زیبایی که از این شیوخ اهل عرفان به یاد گار در تذکرة الاولیای عطار باقی مانده است. سرخوش از زیارت بایزید بسطامی، به روستای قلعه نو خرقان باز کنیم و در دل شب، در خلوتی خواستنی و دلنواز و روح پرداز، بر گرد مزار شیخ ابوالحسن خرقانی نشستیم و زاویه نشین شدیم. همان که بر سر در خانقاه اش نوشته بود: «هر که در این سرا در آید، نانش دهید و از ایمانش نپرسید. چه، آنکس که به درگاه باریتعالی به جان ارزد. البته پر خوان بو الحسن به نان ارزد.»

نمی دانستیم که در همان لحظات عرفانی و معرفتی که از بینش و منش انسانی و الهی شیخ ابوالحسن خرقانی در خلوت معطر فضای مزار ساده و صمیمی اش سخن می گفتیم، عزیز دل ما، حاج آقا دعایی را داشتند در بیمارستان بستری می کردند. همو که در گفتار و کردارش چنین نگاهی داشت و بر این مشی و مرام، قدم بر می داشت.

و نمی دانستم که روز بعدش که برمی گردیم، نیم ساعتی از پرواز ابدی دعایی گذشته است. و دیگر ما مجبوریم که فقط پرواز روح بلند او را در افقی فراتر از زمین و زمان له نظاره بنشینیم و پرواز را به خاطر بسپاریم....

دلم گرفته است
دلم گرفته است
به ایوان می روم و انگشت هایم را
بر پوست کشیده شب می کشم
چراغ های رابطه تاریک اند
چراغ های رابطه تاریک اند
کسی مرا به آفتاب
معرفی نخواهد کرد
کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردنی ست...

#رضا_رفیع


سه شنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۱ - سال نود و ششم - شماره ۱۳۹ ۲۸

https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh

#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#شعر
#سیدمحمود_دعایی
#رضا_رفیع
#فرهنگ
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
Photo
.

یک از دو

#دعای_مردی_انقلابی، #دوستدار_اهل_فرهنگ

کافی بود کسی یک بار مرحوم #دعایی را ببیند و شیفته او شود. کافی بود کسی او را ببیند و بفهمد او در زمره آنانی است که می‌شود ایشان را مصداق‌های بعدی رسول(ص)، در وصف قرآنی «انّک لعلی خُلُقٍ عظیم» دانست. در زندگی اجتماعی، اخلاق حرف اول را می‌زد و او عالی‌ترین نوع آن را در قیاس با آنچه بهترین‌ها داشتند، برخوردار بود. اخلاق فقط لبخند و نرمی در برخورد نیست، اخلاق ترکیبی از داشتن حسن برخورد، به همراه درایت و عقل، کاربردی کردن آن، معتدل و اهل مدارا بودن، فهیم بودن و درک افراد، احترام نهادن به آراء دیگران و در یک سخن داشتن پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک بود. من نوبه خود، هر زمانی او را می‌دیدم، احساس فاصله زیاد اخلاقی میان خود و او می‌کردم و به وصف و حال و صفات او غبطه می‌خوردم. البته می‌دانستم و می‌دانم هرگز مثل او نخواهم شد، اما چنان که امیر مومنان در باره خود می‌فرمود، تلاش می‌کردم شبیه او باشم. حق این است که شبیه بودن به او هم بسیار دشوار بود.
1. یک نکته مهم این بود که در مسیر ا نقلاب، آن هم آدمی مثل دعایی که بسیار نزدیک به قطب انقلاب بود، با فراز و نشیب‌های عجیب و غریبی که آدم‌های انقلابی را گرفتار می‌کرد و با هر انگیزه‌ای، می‌توانست گرفتار گرداب‌های عجیبی شده باشد. این که شما به عنوان انقلابی، با آن سوابق و نفوذ، یک مرتبه به مقامات بالایی برسید که دستتان در هر کاری باز باشد، در همه چیز... اما این کار را نکنید، اصلا وارد نشوید تا آلوده شوید، خود را در شرایطی قرار دهید که در چاه و چاله نیفتید، این چیزی بود که دعایی با اعتقاد و فهم به آن توجه داشت. از روز اول هم آدم تندی نبود و سوابقش این را نشان نمی‌دهد. از اول هم در حد خود مردمی و فرهیخته بود. دعایی روزها و مرزهای سختی را پشت سر گذاشت، آن هم بیش از چهل سال، اما اصولش را حفظ کرد، مهم‌تر از همه اصول دینی و اخلاقی را. به آن شناختی که از امامان داشت، معتقد بود. به اصول انسانی و نه اصول ساختگی و اصرار بر آنها، باور داشت. دعایی راه خود را رفت، اسیر جوّ نشد، از ارزش‌هایی که برای خود شناخته بود، فاصله نگرفت. دعایی، دوستان انقلابی و هم قطارانی داشت که بی محابا رفتار می کردند. هم در نجف و هم بعدها در ایران... حالا هم به اسم انقلابی، به تندی حرف می زنند... اما دعایی وارد این عرصه‌ها آن هم به اسم انقلابی‌گری نشد.
2. به نظر می رسد دعایی عقیده و مبنایش این بود که ما در انقلاب هر کسی را به هر اتهامی کنار بگذاریم.؟ قرار نبود هر روز در روزنامه خود، جنازه بی‌جان یا باجان کسی را که زمانی در دوره شاه به اقتضای زندگی و فکر و زمانه کتابی یا مقاله‌ای نوشته بود یا در مراسمی حاضر شده بود یا .... دراز کنیم. چه انسان‌های فرهیخته‌ای که با یک دشنام و اتهام از هستی ساقط شدند و برای ابد محو گشتند. بسیاری از آن اتهامات قابل اثبات نبود و یا ناشی از یک کج‌فهمی یا تنگ‌نظری بود. البته که دعایی هم قلم، روزنامه، سابقه انقلابی داشت، در دستگاه حکومتی جایی و حامی داشت، و آن روزها اگر کسی این کارها را می‌کرد، نامش سر زبان‌ها می‌افتاد. اما برای او اخلاق و ارزش‌های انسانی بیش از این‌ها ارزش قائل بود. او می‌دانست تهمت چه جایگاه منفوری در دین دارد، در حالی که حرفه برخی از اینها فقط و فقط تهمت زدن آن هم در پوشش دینداری و انقلابیگری بود. به فرمایش امام علی، دین برای بسیاری از اینها «لعق علی السنتهم» و وسیله کسب و کار و معاش و دنیا داری بود. «یطلب به الدنیا». و البته این دنیا فقط پول و ثروت و منصب نبود و نیست؛ شما ممکن است عمری را به زهد بگذارنید اما شهوت شهرت و نام و نشان و جز آن داشته باشید. زاهدانی در صدر اسلام بودند که بسیار از اینها زاهدتر بودند، اما قدرت را از اهل حق گرفتند و حالا هم بعد از قرن‌ها به رغم آن زهدگرایی، نامشان همیشه قرین بدی و خشونت است. این مهم است که یک انقلابی، از روزگاران سخت، از نظر نمره اخلاق و انسانیت، جان سالم بدر ببرد و مرحوم دعایی چنین بود. 👇👇👇👇

https://t.me/jafarian1964/12800

https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh

#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#شعر
#سیدمحمود_دعایی
#رشول_جعفریان
#فرهنگ
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
Photo
.

دو از دو

3. فرهنگ دوستی از مهم‌ترین ویژگی‌های دعایی بود. مردی در آستانه هشتاد سالگی، با آن هم شهرت و نام، دیگر نیازی به این نداشت که در هر مجلس فرهنگی ارزشمندی که برگزار می شد، حاضر شود، آن هم برای یادکرد از بزرگی، برای تقدیر از دست اندرکارانی که می‌کوشیدند یاد بزرگی را حفظ کنند. بسا از او دعوت هم نمی‌شد، اما حاضر می‌شد، در انتها یا میانه مجلس هرجا بود می‌نشست. این حضور، ناشی از فرهنگ دوستی او بود. اهمیت دادن به علم و به کتاب و شخصیت‌های علمی. آن هم احترام به کسانی که دیگران و مدیران و بودجه داران، از یاد آنها غفلت می‌کنند یا خود را به تغافل می‌زنند. این که در موج باشیم و بودجه‌ای بگیریم و ستایشی از کسی بکنیم که فرمانی برای بزرگداشت او صادر شده، مهم نیست، مهم آن است مردانی پاس داشته شوند که دیگران به آنها ناسزا می‌گفتند، و آنها را برای سال‌ها خوار کرده بودند. حالا وقتی کسی پیدا می‌شود و قدمی برای پاسداشت آنها بر می‌دارد، دعایی حاضر می‌شود. از آبروی خود مایه می‌گذارد، و می آید و سخن هم می‌گوید. فقط کافی است آخرین سخنرانی او را در بزرگداشت مرحوم اسلامی ندوشن که حکومتی‌ها حتی از گفتن یک تسلیت هم برای درگذشت او ابا کردند، بنگرید. همان نکات کافی است تا بهتر از هزاران جمله از این دست که بنده در باره‌اش می‌نویسم، احساسش را در کنید. او برای بزرگداشت کسانی حاضر می‌شد که دیگران حتی حاضر نیستند اسم آنها را بر زبان بیاورند و این رفتار را به پای انقلابی‌گری خود می‌گذاشتند. روزنامه اطلاعات در همه این دهه‌ها صدای آنها بود. مردانه می‌ایستاد. هنوز هم می‌توان روزنامه اطلاعات روزگار ایشان را یک روزنامه فرهنگی در سطح خوب، و البته صدای این قبیل از ضعفای اهل فرهنگ اما دانشمند و فرهیخته هم دانست. البته که باید از وضعیتی که همین اندازه تحمل می‌کرد و روزنامه را همچنان در اختیار او گذاشته بود، تقدیر کنیم. این که دست کم یک نمونه از یک رفتار انسانی در یک دوره سخت برجای بماند و بر دیگران حجت باشد که این حجت الاسلام بودن است.
4. باید دعایی را یک انقلابی اصیل دانست، چهره‌ای با تجربه در انقلاب که البته امثال او ـ مع‌الاسف ـ کمیاب هستند. بیشتر مدعیان انقلابی‌گیری، انقلابی بودن را با دشنام دادن و تندی کردن و کنار گذاشتن و حذف کردن و پیاده کردن یکی می‌دانند. در روزگار ما این وضعیت بدتر هم شده و فلان انقلابی را می‌بینید که یکجا، نسلی از هنرمندان این کشور را که سال‌های سال استعداد خودشان به همراه پول این مردم پرورششان داده به فساد اخلاق متهم می‌کنند و زشت‌ترین تعابیر را در باره آنها بکار می‌برند. عجیب این که هیچ وقت به ذهن مقامات قضایی نمی‌رسد که از اینها بپرسند در این شرع با این فروعاتش، اگر یک نفر اتهام فحشا به کسی بزند، باید از او شاهد بخواهند و اگر نتوانست بیاورد باید محکوم به عقوبتش کنند، چه رسد به این که کسی، جماعتی را این چنین متهم به فساد و فحشا می‌کند! در زمانه ما و البته پیش ز این هم، برای بسیاری، این رفتار معنای انقلابی‌گری بود. مرحوم دعایی البته که معنای دیگری از انقلابیگری می‌شناخت. هرچه دیگران در مطبوعاتشان آبروی اشخاص را می بردند، او برای حفظ آبروی آنها و دفاع از حقوقشان تلاش می‌کرد. با آن هم سابقه انقلابی‌گری هیچ گاه با این رفتارهای تند که نقشش پیاده کردن بسیاری از مردم و هل دادن آنها به گریز از کشور بود، موافق نبود، علیه آن می‌نوشت، و بیش از همه در عمل نشان می‌داد که خوب بودن، و شیعه علی و زهرا بودن به چه معناست. همین است که امروز این‌چنین مورد ستایش دوست و دشمن در دایره این انقلاب است. خدایش بیامرزد.

#روزنامه_اعتماد، دوشنبه 23 خرداد ماه 1401

https://t.me/jafarian1964/12801
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh

#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#شعر
#سیدمحمود_دعایی
#رشول_جعفریان
#فرهنگ
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan
.

چون سنگها صدای مرا گوش می‌کنی
سنگی و ناشنیده فراموش می‌کنی

رگبار نوبهاری و خواب دریچه را
از ضربه‌های وسوسه مغشوش می‌کنی

دستِ مرا که ساقه‌ی سبز نوازش است
با برگ‌های مرده هم آغوش می‌کنی

گمراه تر ز روح شرابی و دیده را
در شعله می‌نشانی و مدهوش می‌کنی

ای ماهی طلایی مرداب خون من
خوش باد مستی‌ات که مرا نوش می‌کنی

تو دره‌ی بنفش غروبی که روز را
بر سینه می‌فشاری و خاموش می‌کنی

در سایه‌ها فروغ تو بنشست و رنگ باخت
او را به سایه از چه سیه پوش می‌کنی؟


#فروغ_فرخزاد


https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh


#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#شعر
#فروغ_فرخزاد
#سایه
#امیرهوشنگ_ابتهاج
#فرهنگ
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan
.

#خودکامگی_موجب_تباهی_ست

▪️از نظر فردوسی قدرت مطلقه به ظلم و تباهی می‌انجامد.

چارهٔ دفع بلای خودکامگی تقسیم قدرت است. این را در سراسر شاهنامه می‌توان دید. از دورهٔ اساطیری پیشدادیان، که پادشاه خود پهلوان و رهبر قوم بود چون بگذریم، در ادوار بعدی قدرت مطلق به دست پادشاه نیست. در دورهٔ کیانی تا پایانِ عصرِ کیخسرو، پهلوانان شریکِ قدرتِ پادشاه‌اند و از گشتاسب تا یزدگرد، موبدان.

پادشاهان آسایش این جهانی ایرانیان را تأمین می‌کردند و موبدان راهِ رستگاری آن‌جهانی را به مردم نشان می‌دادند و هردو نیرو در خدمت بهروزی و نیک‌سرانجامی ایرانیان بود.

در شاهنامه پادشاه مظهر استقلال کشور و حافظ ایران در برابر هجوم خارجی است. اعلام جنگ و صلح با اوست. پهلوانان در جنگ با دشمن فرمانبردار او هستند، اما نوکر چشم و گوش بستهٔ او نیستند. پهلوانان در عین وفاداری به شاه وجدان بیدار ملت و مظهر آزادگی و گردن‌فرازی هستند و اگر پادشاه از اصول صحیح شهریاری و دادگری پای فراتر گذارد در برابر او مردانه می‌ایستند.

نمونه‌های ایستادگی پهلوانان مخصوصاً رستم را در برابر شاهانی چون کاوس و گشتاسب و سخنان تند پهلوانان را خطاب به آن شاهان می‌بینیم.

وقتی کیکاوس با سبکسری و به فریب ابلیس چهار عقاب را به تخت بست و به نیروی آنها به آسمان رفت و در بیشه‌ای در آمل به زمین افتاد، گودرز او را چنین سرزنش کرد:

بدو گفت گودرز بیمارْسْتان
تو را جای زیباتر از شارْسْتان

به دشمن دهی هر زمان جای خویش
نگویی به کس، بیهده رای خویش

سه بارت چنین رنج و سختی فتاد
سرت ز آزمایش نگشت اوستاد

کشیدی سپه را به مازندران
نگر تا چه سختی رسید اندر آن

دگرباره مهمان دشمن شدی
صنم بودی، اکنون برهمن شدی!

به جنگ زمین سربه‌سر تاختی
کنون بآسمان نیز پرداختی!

خالقی، ۲، ص
۹۸

کاوس جوابی ندارد. شرمسار می‌شود و از کاخ بیرون می‌رود.

یک بار دیگر هنگامی که رستم خبر کشته شدن دست‌پرورده‌اش سیاوش شاهزادهٔ بی‌گناه را می‌شنود، به آهنگ کین‌خواهی از تورانیان از نیمروز حرکت می‌کند. ابتدا به درگاه کاوس می‌رود و با خشم و خروش او را خوار می‌سازد:

چو آمد برِ تختِ کاوسِ کی
سرش بود پرخاک و پرخاک پی

بدو گفت خوی بد، ای شهریار
پراگندی و‌ تخمت آمد به بار

تو را مهرِ سودابه و بدخُوی
ز سر برگرفت افسر خسروی

کنون آشکارا ببینی همی
که بر موج دریا نشینی همی

کاوس با شرمساری در برابر سخنان جهان‌پهلوان خشمگین جز اشک ریختن چاره‌ای ندارد. رستم از آنجا به سراغ سودابه می‌رود و او را می‌کشد و‌ کاوس از جای خود نمی‌جنبد:

به خنجر به دو نیمه کردش به راه
نجنبید بر تخت کاوس‌شاه

خالقی، ۲، ص ۳۸۲

با این نمونه‌ها می‌بینید که شاهنامه ستایش شاهان نیست، ستایش ایران و ایرانیان و پهلوانان ایران است. هیچ پادشاهی در شاهنامه از رستم که نماد یک ایرانی آرمانی است بزرگتر نیست و این نکته در همان عصر فردوسی هم بر همگان روشن بوده است. از اینجاست که در حکایت تاریخ سیستان می‌خوانیم که محمود به فردوسی می‌گوید: «همهٔ شاهنامه خود هیچ نیست، مگر حدیث رستم». و نیز افسانه‌ای از همان روزگاران بر سر زبان‌ها بوده و در منابع متعدد قدیمی نقل شده که رستم به خواب فردوسی آمد و گفت در فلان‌جا من گنجی نهفته‌ام، برو، بردار و منتِ محمود را مکش. فردوسی آن گنج را برداشت و میان شاعران قسمت کرد و خود دیناری برنداشت.

فردوسی زندگی، اندیشه و‌ شعرِ او

زنده‌یاد استاد محمدامین ریاحی

صص۲۲۱–۲۱۳

https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh

https://t.me/shafiei_kadkani/2556

#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#شعر
#محمدامین_ریاحی
#فردوسی
#فرهنگ
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan
.
سایه در وطن

فراز و فرود انتقال پیکر شاعرمان بسیار طول کشید. در این چند روز، علی‌الخصوص شب و روز درگذشت سایه‌ی شاعر، بعضی «میدان را وسیع دیدند» و از هیچ وقاحتی فروگذار نکردند. یک لحظه با خود نگفتند که خانواده‌ای داغدار است و هرکس به‌طریقی انتقام روزگار کشید. در آن روزها بسیار عصبانی بودم. بارها پیام نوشتم و به‌مقابله برخاستم و باز حذف کردم. دل را به دریا زدم و پیام به عتاب و ناسزا گذاشتم که خانمی به من پیام دادند و مرا نکوهش کردند. نکوهشی به‌جا! گفتند: «شما چه‌طور شعر سایه را خوانده‌ای و چنین پیامی گذاشتی؟» شرمنده شدم‌. دیدم من هم به‌طریقی آبروی سایه را بردم. دیدم من هم در این آشفته‌بازار ناسزا و توهین گرفتار شدم. پیام را حذف کردم و سکوت را ترجیح دادم.

چرا عصبانی؟

هنوز معتقدم حق سایه توهین نبود و نیست. اما جامعه‌ی مستأصل و فرومانده گریزی جز متهم کردن ندارد. باید زخم‌هایش را گردن کسی بیندازد. چه کسی بی‌خطرتر و بی‌پناه‌تر از شاعر و نویسنده و روزنامه‌نگار و روشنفکر! همان‌هایی که در روزگار حیات، کسی برایشان گوش نیست.
درد دیگر، جابه‌جایی تاریخ است. دردآور این‌جاست که گذشته در ظرف امروز سنجیده می‌شود. کسی از خود نمی‌پرسد: «اگر من در آن روزگار بودم چه می‌کردم؟» کسی از خود نمی‌پرسد: «چند میلیون از مردم به حرف روشنفکر گوش داده است؟» کسی از خود نمی‌پرسد: «همین امروز چند روشنفکر را می‌شناسد و به حرفش گوش می‌دهد؟»
من فقط نگران شدم. نگران آینده‌ای که خواهد آمد و باز هم روشنفکر و نویسنده و شاعرش متهم خواهد بود.
ناامید شدم! ناامید از این‌که دیگر کسی گوش نیست! همه دهان شده‌اند به فریاد...

چه غریبانه تو با یاد وطن می‌نالی
من چه گویم که غریب است دلم در وطنم...

همین!

#حمید_ضیایی
#سایه
#ه_الف_سایه
#شعر
#شاعر
#ادبیات

🖋حافظه‌ی کوتاه مدت درخت
تلگرام. اینستاگرام:


https://t.me/h_ziaee46/1810


https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh

#فرهنگی
#هنری
#هزار_باده_فرهنگ
#قوچان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#باغ_خبوشان_سابق
#هزار_باده_فرهنگ

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.

#به_یاد_استاد_رضا_افضلی_شاعر_ارجمند_خراسانی

به مناسبت آخرین چهارشنبه سال ۱۴۰۰ (چهارشنبه سوری)

#شعر: #استاد_رضا_افضلی

#گوینده: #محمد_معین_فر

#انتخاب_موسیقی_و_تهیه_ویدئو: #ماهرخ_معین_فر


با من بگو
سياوش

اين چندمين گذارِ تو از كوهِ آتش است؟
سودابه هاي سودا

هر روز، هيمه‌های هوس را
در امتدادِ راهِ تو
انبار می‌كنند

ای جسته بارها
از شعله زارها
با توسن بلند

اين بار هم ز بيشه‌ی آتش
تازان و سرفراز
گذركن

زان‌سان كه عاشقانِ شكوهت
در سورگاهِ آخرِ هر سال
خود آزمونِ جَستن از انبوه شعله را
تكرار می‌كنند

با من بگو
سياوش

اي گُردِِ سربلند!

اين چندمين گذارِ تو از كوه آتش است؟

#رضا_افضلی

https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh


#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#ایران
#رضا_افضلی
#ماهرخ_معین_فر
#شعر_خراسان
#چهار_شنبه_سوری
#نقد
#داستان
#ادبیات
#فرهنگ
#پژوهش
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#محمد_معین_فر

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
Photo
.

🔷
#شعر_اعتراض از #شاعری_معترض: #سیف_فرغانی


خط:
#علی_رضا_کوهی از #خوشنویسان_قوچان


هم مرگ بر جهان شما نيز بگذرد
هم رونق زمان شما نيز بگذرد

وين بوم محنت از پيِ آن تا كند خراب
بر دولت آشيانِ شما نيز بگذرد

بادِ خزانِ نكبتِ ايام ناگهان
بر باغ و بوستان شما نيز بگذرد

آب اجل كه هست گلو گير خاص و عام
بر حلق و بر دهان شما بگذرد

اي تيغتان چو نيزه براي ستم دراز
اين تيزي سنان شما نيز بگذرد

چون داد عادلان بجهان دربقا نكرد
بيداد ظالمان شما نيز بگذرد

در مملكت چوغرّش شيران گذشت و رفت
اين عوعو سگان شما نيز بگذرد

آن كس كه اسب داشت غبارش فرو نشست
گَرد سُمِ خران شما نيز بگذرد

بادي كه در زمانه بسي شمعها بكشت
هم بر چراغدان شما نيز بگذرد

زين كاروانسراي بسي كاروان گذشت
ناچار كاروان شما نيز بگذرد

اي مفتخر بطالع مسعود خويشتن
تاثير اختران شما نيز بگذرد

اين نوبت از كسان بشما ناكسان رسيد
نوبت ز ناكسان شما نيز بگذرد

بيش از دو روز بود از آن دگر كسان
بعد از دو روز از آن شما نيز بگذرد

بر تير جورتان ز تحمل سپر كنيم
تا سختي كمان شما نيز بگذرد

در باغ دولت دگران بود مدتي
اين [گل] ز گلستان شما نيز بگذرد

آبيست ايستاده درين خانه مال و جاه
اين آب ناروان شما نيز بگذرد

اي تو رمه سپرده بچوپان گرگ طبع
اين گرگي شبان شما نيز بگذرد

پيل فنا [كه] شاه بقا مات حكم اوست
هم بر پياد گان شما نيز بگذرد

اي دوستان خواهم كه بنيكي دعاي سیف
يك روز بر زبان شما نيز بگذرد



https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh

#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
Photo
.
#دوبیتی_های_محمد_رمضانی_فرخانی در
#دو_بیت_کاشی

از من به تو آشناتری کیست؟ بگو
این پرده میان تو و من چیست؟ بگو‌
گر با مَنَت اشتیاق جان است، زهی
ور با مَنَت اتفاق دل نیست، بگو


فرمود که بی تو رونقی نیست مرا
عَذرایم و یاد وامِقی نیست مرا
گفتم به دلت رجوع کن! آه کشید:
دل هم سند موثقی نیست مرا


تهران | ششم اردیبهشت ۱۴۰۳ ه‍.خورشیدی


ای تازه بهار! قصد پاییز مکن
خاکسترم، آتش مرا تیز مکن
لب بر لب من نهاد آن شوخ چه تلخ
فرمود: غنیمت است، پرهیز مکن


فرمود: اگر روایتی هست بگو
یا کُنج دلت شکایتی هست بگو
گفتم: تو که راهِ عاشقان را زده‌ای!
جز عشق چنانچه آیتی هست بگو


هم بر نمک ِ جراحتم می‌افزود
هم بر سر راهِ دل، کمین می‌فرمود
گفتیم درود و التفاتی‌ش نبود
وز جانب او، دریغ از یک بدرود


کو ماهرخی که طرح مهتاب کند؟
با نرگس مست خود مرا خواب کند
نرمک نرمک دلم به یغما ببرد
اندک اندک شمع مرا ٱب کند


تا نغمه‌ی تازه‌ای دلم ساز کند
ای کاش شراب کهنه لب باز کند
کو آن صنمی که در خرابات مغان
با سوته‌دلی سماع آغاز کند؟


جز حلقه‌ی صحبت تو در گوشم نیست
جز پیرهن تو، غرق آغوشم نیست
اما چه کنم که امشب ای ماه بلند!
بر بالینت، چراغ خاموشم نیست



https://t.me/DoBeytKashi/78

https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh

این چند دو بیتی بالا مرا به دوران جوانی‌ام و رباعی‌های مولانا برد👆

#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM